مدارسی که فقط نام مدرسه را دارند

من یک آموزگارم. چهار سال است که در کلاس‌ها ایستاده‌ام؛ چهار سالی که پر از امید، اما در کنار آن پر از درد نیز بوده‌ام. این یادداشت، فقط شکایت شخصی یک آموزگار نیست، هشداری است برای یک نسل و از سوی یک نسل که صدایش در هیاهو گم شده است. تذکری است درباره‌ی بحرانی که ریشه در بی‌برنامگی نهادهای مسئول، مدیریت نادرست مدارس و نبود یک چشم‌انداز روشن در وزارت معارف و حکومت دارد.

من یک آموزگارم. چهار سال است که در کلاس‌ها ایستاده‌ام؛ چهار سالی که پر از امید، اما در کنار آن پر از درد نیز بوده‌ام. این یادداشت، فقط شکایت شخصی یک آموزگار نیست، هشداری است برای یک نسل و از سوی یک نسل که صدایش در هیاهو گم شده است. تذکری است درباره‌ی بحرانی که ریشه در بی‌برنامگی نهادهای مسئول، مدیریت نادرست مدارس و نبود یک چشم‌انداز روشن در وزارت معارف و حکومت دارد.

در حالی که جهان با سرعت به‌سوی آموزش‌های مهارت‌محور، خلاقیت‌گرا و نیازمحور حرکت می‌کند، مدارس ما همچنان با کتاب‌ها و محتوایی روبه‌رو هستند که بیش از هشتاد درصد آن فاقد ارزش علمی و عملی است. محتوایی که نه‌تنها توانایی فکری دانش‌آموز را رشد نمی‌دهد، بلکه او را برای زندگی و آینده نیز آماده نمی‌سازد و مهارت قابل استفاده‌ای ایجاد نمی‌کند.

اما هیچ‌کس نمی‌پرسد که این محتواهای تحمیل‌شده، برای آینده‌ی این کودکان چه ارزشی دارند؟ آیا این حفظیات خشک، دانش‌آموزان را برای زندگی، کار، جامعه و رشد فکری آماده می‌کنند؟ آیا قرار است با این روش، آینده‌ای روشن داشت؟

نتیجه‌ی مستقیم این وضعیت، کاملا روشن است. دانش‌آموزان روزبه‌روز کم‌انگیزه‌تر شده و از آموزش فاصله می‌گیرند. دلایل این فاصله‌گیری نبود محتوای درست، کاربردی و هدفمند برای یادگیری است.

با وجود چنین مشکلات جدی، روندهایی مانند امتحانات اتحادیه مدارس خصوصی -که در ظاهر با نام ارتقای کیفیت مطرح می‌شوند- در عمل به یک فشار غیرضروری آموزشی و روانی تبدیل شده‌اند. این امتحانات دانش‌آموزان را وادار می‌کنند که محتویات غیرضروری و ناکارآمد را حفظ کنند- تنها برای آن‌که مدرسه بتواند مدال و عنوانی برای تبلیغات خود کسب کند. این روند نه‌تنها با اصول تعلیم و تربیت در تضاد است بلکه نقض آشکار حقوق دانش‌آموزان و انحراف هدف آموزشی به شمار می‌رود.

در چنین شرایطی، والدین نقش حیاتی دارند و باید هوشیار باشند. نباید اجازه دهند فرزندان‌شان قربانی تبلیغات مدارس شوند. تبلیغاتی که بیشتر بر مدال، عکس، مراسم و ظاهر کار تمرکز دارد تا بر رشد فکری، مهارت و آینده‌ی واقعی دانش‌آموز. هیچ والدینی نباید بگذارند کودک آنان تنها برای پر کردن صفحه‌ی فیس‌بوک یک مدرسه، زیر بار آموزش غلط دست‌وپا بزند.

کاهش انگیزه‌ی دانش‌آموزان و دورشدن آنان از آموزش، نتیجه‌ی مستقیم بی‌مسئولیتی مدیریتی، سیاست‌گذاری ضعیف و فقدان نگاه علمی در سطح دولت است. مدیریت بسیاری از مدارس تنها به ظاهر کار، آمارسازی و نمایش توجه دارند. وزارت معارف[آموزش و پرورش] نیز در سال‌های اخیر نتوانسته یک چارچوب استاندارد، مهارت‌محور و مبتنی بر نیازهای روز جامعه ارائه کند و حکومت هم نقش حمایتی خود را در قبال آینده‌ی نسل کشور به شکل جدی انجام نداده است.

امروز آموزگاران با امکانات محدود، محتوای ناکارآمد و سیاست‌های نادرست آموزشی در میانه‌ی این بحران ایستاده‌اند و دانش‌آموزان نیز قربانیان خاموش این وضعیت هستند.

به‌عنوان یک آموزگار لازم می‌دانم به دانش‌آموزان بگویم که هر آنچه در کتاب‌ها نوشته شده، الزاما ارزش یادگیری ندارد. یادگیری باید انتخاب‌شده، هدفمند و مرتبط با نیاز واقعی زندگی باشد. نسل امروز باید آگاهانه میان دانش سودمند و محتوای بی‌اثر تفاوت قائل شود.

این نوشته نه برای تخریب بلکه برای تذکر و هشدار است.

اگر مدیریت مدارس، وزارت معارف و حکومت به مسئولیت واقعی خود بازنگردند، ما نسلی را از دست خواهیم داد که می‌توانست آینده‌ساز این سرزمین باشد، اما قربانی بی‌برنامگی، سهل‌انگاری و سیاست‌های نادرست شده است.

منبع: روزنامه اطلاعات روز

لینک:

https://www.etilaatroz.com/245921/the-education-crisis-from-a-teachers-perspective/

کد خبر 25756

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 9 =