فهرست مطالب
بخش اول
تعریف تروریسم از لحاظ زبانشناختی
تعریف تروریسم در مالزی
تلاش کشور مالزی در تعریف تروریسم
تعریف تروریسم در قانون ضد تروریسم مالزی
تاریخچه تروریسم در مالزی
ظهور حزب کمونیست مالزی
حمله ی ژاپن
تشکیل دولت نظامی بریتانیا و تاسیس اتحادیه مالایی
اورژانس مالزی (۱۹۶۰-۱۹۴۸)
عفو و مذاکرات عادلانه
استقلال و جنگ شورشیان کمونیست
بخش دوم
القاعده
موقعیت القاعده در ده سال گذشته
جماعت الاسلامیه
بافت جماعت اسلامی
پیشینه
تشکیل جماعت اسلامی چشم انداز جماعت اسلامی در منشور راهنمای آن
ایدئولوژی جماعت اسلامی و دلیل آن
انگیزه ی جماعت اسلامی
استراتژی های پذیرفته شده از سوی اعضای جماعت اسلامی
پیوند جامعه ی اسلامی و القاعده
جماعت اسلامی پس از سونگار
افزایش نفوذ القاعده
ابوسیاف- ظهور شورشیان اسلامی در جنوب فیلیپین
ایدئولوژی و انگیزه های گروه ابوسیاف
اهداف استراتژیک و عملیاتی
نشانه های خشونت گروه ابوسیاف
گروه خلافت اسلامی در عراق و شام ( داعش ) و مالزی
مشکل مالزی با داعش بر سر چیست؟
حزب التحریر
هدف حزب التحریر
اولین تأثیرات ایدئولوژیکی
ایدئولوژِی اسلامی حزب التحریر
شیوه کار حزب التحریر برای تغییر سیاسی
سیاست اقتصاد
دارالاسلام و دارالحرب: تناقض ایدئولوژیکی
فلسفه ی جهادی توسعه طلبی
تحریم شرکت عوامل غیردولتی در جهاد
برخورد تمدن ها در سراسر جهان
موقعیت های ایدئولوژیکی مشکل ساز برای حزب التحریر
حمایت از بمب گذاری های انتحاری
هواپیماربایی
حمایت از تروریسم و سازمان های تروریستی
توطئه ی غرب علیه اسلام و مسلمین
تشویق نیروهای نظامی کشورهای مسلمان به شورش
رد مدرنیته و سازمان های ساخته دست بشر
رد ارزش های دموکراتیک
ارتداد برای باور به ارزش های دموکراتیک
تحمیل تفسیر حزب التحریر از شریعت
تحمیل اجباری ایدئولوژی حزب التحریر
نفوذ ایدئولوژیکی القاعده
کامپولان مجاهدین مالزیا
ساختار سازمانی جنبش مجاهدین مالزی
سازمان همبستگی مسلمانان مالزی (ایسما(
سازمان اکرام مالزی
نتیجه گیری
بخش اول
بخش اول تحقیق حاضر سعی دارد پیش از معرفی گروههای تروریستی و غیر تروریستی اسلامی فعال در شبه جزیره مالزی به تعریف واژه تروریسم و مسائل مرتبط با ان بپردازد.
تعریف تروریسم از لحاظ زبانشناختی
به لحاظ زبانشناختی تروریسم عبارتند از:
- استفاده از خشونت و تهدید برای ارعاب یا اجباربه ویژه برای اهداف سیاسی،
- حالتی از ترس و تسلیم ناشی از تروریسم،
- روش تروریستی حاکم و یا مقاومت در برابر دولت. [۱]
تعریف تروریسم در مالزی
جامعه ی بین المللی به تعریف جهان شمولی از تروریسم دست نیافته است. مشکل موجود در تعریف تروریسم، ریشه در این حقیقت دارد که این تعریف بار سیاسی و عاطفی به خود می گیرد. تاریخچه ی وقوع تروریسم در ایرلند شمالی، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی نشان می دهد که توسل به تروریسم، از سوی گروهی از افراد صورت می گیرد که خشونت را تنها راه دستیابی به اهداف سیاسی خود می دانند. تعریف نه چندان منسجم تروریسم منجر به تحریم تروریسم از سوی دولت و نیز عملیات تروریستی گروه های نظامی می گردد که هر یک سعی دارند تا رفتارهای تروریستی خود را مشروعیت بخشند.
تلاش کشور مالزی در تعریف تروریسم
بعد از حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون امریکا در یازده سپتامبر ۲۰۰۱، مالزی تاکید مستمری بر نیاز به تعریف تروریسم با توجه به شرایط به شدت تبعیض آمیز علیه مسلمانان داشته است. ماهاتیر محمد نخست وزیر وقت مالزی درهمایش کنفرانس سازمان اسلامی که روز چهارم آوریل ۲۰۰۲ در کوالالامپور برگزار شد، تعریفی از تروریسم شامل تمام خشونت های متوجه شهروندان ارائه داد که از نظر وی شامل حملات یازده سپتامبر، بمب گذاری های انتحاری فلسطینی ها و تامیلی ها، و نیز ضرب و جرح های اشغالگران اسرائیلی در قلمرو فلسطینی ها می شد. [۲] با این وجود این تعریف با مخالفت کشورهای عرب مواجه شد، چرا که بیم آن می رفت که تلاش فلسطین را با اتهام به تلاش برای تشکیل کشوری مستقل مواجه سازد.
تعریف تروریسم در قانون ضد تروریسم مالزی
قانون جرائم امنیتی مالزی (اقدامات ویژه) سال ۲۰۱۲ (ماده ی ۷۴۷) اساساً به موضوع تروریسم می پردازد. طبق این ماده فعالیت های زیر اجرای حکم قانونی را ضروری می سازد:
- ارعاب تعداد قابل توجهی از شهروندان، خشونت سازمان یافته علیه افراد یا اموال آنها،
- تحریک نارضایتی علیه دولت حاکم که نظم عمومی یا امنیت را در فدراسیون یا هر بخشی از آن به خطر می اندازد، و
- ایجاد تغییر به هر شیوه ی غیر قانونی در مورد هر چیزی که به شکل قانونی ایجاد شده است.
ماده ۷۴۷ اشاره ای نیز به فصل ششم از قانون جزا (در ماده ی ۵۷۴) دارد که زمینه ای برای دستگیری افراد و سازمان های خاطی در ارتکاب جرائم علیه فدراسیون فراهم می آورد. با این حال به این نکته می بایست توجه داشت که قانون امنیت داخلی مصوب ۱۹۶۰ (ماده ی ۸۲) که در حال حاضر لغو شده است، تعریف روشنی برای واژه ی تروریست ارائه می دهد؛ طبق ماده ۸۲ تروریست یعنی کسی که
- با استفاده از هر گونه سلاح گرم، مهمات و مواد منفجره به امنیت عمومی یا حفظ نظم عمومی زیان وارد کند، و یا با توسل به خشونت یا هر نوع نافرمانی مدنی، نظم قانونی را به هم بزند،
- هر گونه سلاح گرم، مهمات و یا مواد منفجره بدون اختیارات قانونی در دست و یا تحت کنترل خود داشته باشد،
- برای استفاده از اشخاصی که قصد انجام فعالیت هایی علیه حفظ نظم عمومی یا امنیت عمومی دارند از منابع و امکانات موجود تقاضا، آن ها را جمع آوری، یا دریافت نمایند.
شورای امنیت ملی، که هیئت رئیسه ی ارشد سیاست گذاری در خصوص امنیت ملی تلقی می گردد، تروریسم را به این شرح تعریف میکند:
استفاده غیرقانونی از تهدید یا زور یا ترور یا هر حمله ی دیگر توسط شخص، گروه یا کشور صرف نظر از اهداف یا توجیه اهداف در کشورهای دیگر، شهروندان آن ها یا اموال آن ها و خدمات حیاتی آن ها با هدف ایجاد ترس، ارعاب، و لذا اجبار حکومت یا سازمان برای پیگیری خواسته های خود شامل هرگونه اقدام در حمایت مستقیم یا غیر مستقیم [۳] (رجوع به دستورالعمل شماره ی ۱۸، شورای امنیت ملی).
تاریخچه تروریسم در مالزی
ظهور حزب کمونیست مالزی
حزب کمونیست دریاهای جنوب در سال ۱۹۲۲ تشکیل شد. این حزب راه را برای تشکیل حزب کمونیست مالایی در سال ۱۹۳۰ هموار نمود. این حزب در تمام سال های شکل گیری خود در اندونزی و سنگاپور فعالانه در تلاشی محکوم به شکست در جهت انقلاب در اندونزی و اتحادیه ی کارگری در سنگاپور کار می کرد. شکست قیام ۱۹۵۲ در اندونزی جریان بزرگی از عزیمت کمونیست های اندونزیایی به داخل سنگاپور را به راه انداخت. در دهه ی چهارم قرن بیستم (۱۹۳۹-۱۹۳۰)، حزب مزبور به صورت غیر قانونی فعالیت می کرد. بسیاری از اعضا و رهبران آن زمانی دستگیر شدند که هویت آنها با دستگیری یک پیک کومینگتان افشا شد. در سال ۱۹۳۹، بریتانیا تصمیم گرفت یکی از عوامل خود به نام لای تک را به عنوان دبیر حزب کمونیست مالایی منصوب نماید.
حمله ی ژاپن
ارتش ژاپن در روز هشتم دسامبر ۱۹۴۱ به خاک مالزی حمله کرد. دولت بریتانیایی وقت در سنگاپور پیشنهاد حزب کمونیست مالایی مبنی بر تشکیل نیروی انسانی خود را پذیرفته بود. دولت نظامی بریتانیا به تربیت داوطلبان حزب کمونیست پرداخت و با سقوط سنگاپور به دست ژاپنی ها، مالزی را ترک گفت و پشت سر خود نیروی نظامی نوپایی را باقی گذاشت. این نیروی نظامی نوپا ارتش ضد ژاپنی مردم مالزی نام گرفت که با جنگ های چریکی خود علیه نیروهای ژاپنی، تا تسلیم ژاپن در سال ۱۹۴۵ ادامه یافت. بعد از ترک خاک مالزی از سوی قوای ژاپنی، خلأ قدرت در مالزی بوجود آمد. اعضای ارتش ضد ژاپنی مردم مالزی از پناهگاه های خود در جنگل بیرون آمده و کمپین عملیات تلافی جویانه علیه همتایان ژاپنی، هنگ پلیس و غیر نظامیان را به راه انداخت. کمپین تلافی جویانه ی آنان اولین اقدامات تروریستی آشکار علیه کل کشور شناخته شده است.
تشکیل دولت نظامی بریتانیا و تاسیس اتحادیه مالایی
دولت نظامی موقت بریتانیا در روز دوازدهم سپتامبر ۱۹۴۵ و به سرپرستی لرد لوئیس مانت باتن تشکیل شد. دولت نظامی موقت بریتانیا ارتش ضد ژاپنی مردم مالزی را ملزم به تسلیم اسلحه های خود نمود و آنان به ناچار پذیرفتند. در سال ۱۹۴۸ دولت نظامی موقت بریتانیا با تهدید روبه رشد اعتصابات اتحادیه های کارگری مواجه شد، که تحت نفوذ عوامل کمونیستی بودند. این موضوع با قتل سه کشاورز اروپایی در منطقه ی سونگای سیپوتی پراک در روز دوازدهم ژوئن ۱۹۴۸ به اوج خود رسید. مرگ این کشاورزان سرآغاز تشکیل قوای اضطراری مالزی بود. در پی آن، اتحادیه ی مالایی در اول آوریل ۱۹۴۶ به صورت رسمی تشکیل، و سر ادوارد کنت به عنوان اولین سرپرست آن منصوب شد.
اورژانس مالزی (۱۹۶۰-۱۹۴۸)
اتحادیه ی مالزی در ۳۱ ژانویه ۱۹۴۸ جای خود را به فدراسیون داد. تشکیل فدراسیون برخلاف دیدگاه حزب کمونیست مالزی بود که قصد تشکیل یک کشور کمونیستی در مالزی را داشت. تشکیل اورژانس مالزی در روز ۱۶ ژوئن ۱۹۴۸ اعلام شد. بدین ترتیب صدها عضو حزب کمونیست مالزی دستگیر شده و اعضای اصلی رهبری ارشد این حزب به جنگل ها گریختند. بازماندگان این حزب بعدها ارتش ضد بریتانیای مردم مالزی را تشکیل دادند. این ارتش بعدها با نام ارتش آزادی بخش مردم مالزی در روز اول فوریه ۱۹۴۹ نامیده شد و هدف از آن تشکیل حزب دموکراتیک مردمی مالزی (ازجمله سنگاپور) بود. در این دوره ارتش آزادی بخش مردم مالزی کمپین ترور علیه مردم غیرنظامی از جمله ارعاب، اجبار، و قتل را به راه انداخته بود.
عفو و مذاکرات عادلانه
روز ۲۷ جولای ۱۹۵۵، فدراسیون مالزی اولین انتخابات سراسری خود را برگزار نمود که در آن ائتلاف اتحاد برنده شد. «تونکو عبدالرحمان» به عنوان اولین نخست وزیر کشور انتخاب گردید. در اوایل همان سال تونکو طرح عفو اعضای حزب کمونیست مالزی و سران آن را مطرح نمود با این شرط که حزب کمونیست اسلحه های خود را زمین بگذارد، حزب را منحل نماید و سریعاً وفاداری خود را به کشور و دولت وقت نشان دهد. از سوی دیگر حزب کمونیست مالزی تمایل داشت تا حزب خود را هم چنان حفظ کند، اعضای کمونیست حق خود در بازگشت به کشور را داشته باشند و مطمئن باشند که هیچ یک از آنها ملزم به امضای بیانیه وفاداری به دولت و کشور نخواهند بود. پیشنهاد عفو روز ۸ سپتامبر ۱۹۵۵ مطرح شد. دولت تونکو عبدالرحمان روز ۲۸ دسامبر ۱۹۵۵ طرح مذاکرات عادلانه را مطرح نمود. این مذاکرات بی نتیجه بین دولت به سرپرستی خود تونکو و حزب کمونیست مالزی به سرپرستی دبیر کل آن «اونگ بوون هوت» معروف به «شین پنگ»، که حاضر به مصالحه نبود، به شکست انجامید. بنابراین روز ۸ فوریه ۱۹۵۶ طرح عفو لغو شد.
استقلال و جنگ شورشیان کمونیست
فدراسیون روز ۳۱ آگوست ۱۹۵۷ استقلال خود را بدست آورد. استقلال کشور دلیل عمده ی منازعات از سوی کمونیست ها را از میان برداشت. کمونیست ها به تدریج قدرت خود را از دست دادند و روز ۳۱ جولای ۱۹۶۰ اورژانس بطور رسمی لغو گردید. با این حال حزب کمونیست مالزی تهاجمات بزرگ دیگری علیه نیروهای دولتی مالزی به راه انداخت که با حمله به نیروهای پلیس مرزی در «کراح بتونگ» در شمال شبه جزیره مالزی در روز ژوئن ۱۹۶۸ همراه بود[۴]. درگیری ها، بمب گذاری ها و ترورها تا امضای پیمان صلح سه گانه بین مالزی و دولت تایلند و نیز حزب کمونیست مالزی در روز ۲ دسامبر ۱۹۸۹ ادامه داشت.
جنگ ، ترور و ستیزه جویی اسلامی- جولای ۲۰۰۰، گروه نظامی اسلامی بنام «المعونه» تسلیحاتی از اردوگاه ارتش مالزی به سرقت برد تا دولت مالزی را ساقط نماید. این گروه بعدها در روستای سائوک در پراک به محاصره افتاد و در نبردی با ارتش مالزی و نیروهای پلیس سلطنتی مالزی درگیر شد. بعد از پنج روز نیروهای امنیتی مالزی به این محاصره پایان دادند و طی یک حمله، اردوگاه آن ها را درهم ریختند. [۵]،[۶]
روز ۶ آوریل ۲۰۱۵، مقامات مالزی هفده تن از شبه نظامیان مظنون را که در طرح تروریستی در کوالالامپور شرکت کرده بودند دستگیر نمودند. دو تن از آن ها متهم به جنگ برای مجموعه ی موسوم به «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) در سوریه بودند. این دستگیری ها با طرح های دولت مالزی برای معرفی دو طرح جدید ضد تروریستی همزمان بود. طرح جلوگیری از تروریسم و طرح اقدامات ویژه علیه تروریسم در کشور های خارجی.
بخش دوم
بخش دوم از تحقیق حاضر به بررسی گروه های ایدئولوژیکی تروریستی و غیر تروریستی اسلامی در داخل مالزی و گروه های مزبور در خارج از این کشور که بر روند موضوع تروریسم در این کشور تأثیر داشته اند، می پردازد.
ایدئولوژی پیامی قوی است که مردم عادی را به حرکت وا می دارد. ایدئولوژی که سیستمی پویا و در حال تکامل است با تفسیر حوادث توسط نظریه پردازان به وجود می آید. آن چه که عامل کلیه ی خشونت هایی با انگیزه های سیاسی به شمار می رود، فقر یا بی سوادی نیست، بلکه ایدئولوژی آن هم از نوع افراطی است[۷]. ایدئولوژی چهارچوب های ساختار سازمانی، انگیزش رهبری و عضویت در سازمان، فراخوان و پشتیبانی را تنظیم نموده و استراتژی ها و تاکتیک های مورد پذیرش گروه را شکل می دهد (گاناراتنا، ۲۰۰۵).
ایدئولوژی های افراطی خود را به عنوان حرکتی جهادی مطرح می کنند، و رهبران گروه از طریق تفسیر، تفسیر مجدد یا سوء تفسیر مذهب و سیاست دست به ساخت ایدئولوژی می زنند. ایدئولوژی برای حزب و حفظ افراد تازه وارد به عنوان اعضاء، حامیان و طرفداران بکار می رود. پیشینه ی هر انسان و چشم انداز جهانی وی کم و بیش وی را مستعد یک ایدئولوژی افراطی یا یک تروریست ویژه می سازد.
گروه های به اصطلاح جهادی معاصر از طریق ایدئولوژی به فراخوان اعضا از هر قشری از جامعه یعنی ثروتمندان، فقرا، افراد تحصیل کرده یا افرادی با تحصیلات پائین می پردازند. برای تعمیم کار فراخوان و حمایت از اعضاءِ این گروه های جهادی، پتانسیل خود و مبنای حمایتی موجود را اشباع می سازند. ایدئولوژی از طریق انتشار در قالب اطلاعات یا تبلیغات با استفاده از سخنرانی ها، خطابه ها، اعلامیه ها، نشریه ها و غیره رشد می یابد.
برای مقابله با خطری که از سوی گروهی متوجه جامعه می شود، زیر ساخت عملیاتی آن می بایست برچیده شده و زیرساخت مفهومی آن برداشته شود. از آنجا که تروریسم ماحصل شرور افراطی گری ایدئولوژی است، دولت و جامعه باید واکنش ایدئولوژیکی ارائه دهد تا گروه های تروریستی به راحتی نتوانند بر تعداد تلفات انسانی و اتلاف هزینه و منابع اضافه نمایند.
در فضای بعد از واقعه ی یازده سپتامبر، محوریت ایدئولوژی در خشونت سیاسی به خصوص تروریسم موضوع به وضوح برای تحلیلگران و سیاست گذاران و تصمیم گیرندگان حائز اهمیت بوده است[۸]. برای مقابله با تروریسم باید ایدئولوژی تروریستی و ارائه ی ایدئولوژی در حال تکامل و مخاطب مورد نظر یعنی جامعه را دانست.
چشم انداز تهدیدات در جنوب شرقی آسیا- برای درک تمایل بخش ناچیزی از مسلمانان آسیای جنوب شرقی به حمایت از جهاد، این تحقیق بر ایدئولوژی های جریان های افراطی که منجر به تشکیل گروه ها و سازمان های تروریستی شده اند، تاکید می ورزد و بدین منظور ایدئولوژی دو گروه بزرگ القاعده و جماعت اسلامی را بررسی می نماید چرا که ایدئولوژی های در حال گسترش این دو گروه جهادی که از کمپین های جهادی محلی و جهانی دفاع می کنند، چشم انداز تهدید منطقه را به شکل بارزی تغییر داده است.
القاعده
القاعده سازمانی جهادی در سطح جهانی بود. این سازمان با حفظ شکل اولیه ی خود در ظاهر سعی داشت تا جنبش های اسلامی و توده های مسلمانان سراسر جهان را الهام بخشد و تحریک نماید تا علیه کسانی که اسلام و مسلمین را تهدید می کنند حمله کند. القاعده تحت عناوینی چون دفاع از اسلام و طرفداران آن حملاتی علیه اهداف مهم آمریکا، متحدان و دوستان آن و البته بسیاری از مخالفان آمریکا و قدرت های دیگر انجام داد تا تشکیل یک کمپین دائمی را الهام بخشیده و تحریک نماید. اگرچه القاعده از حمایت گسترده توده های مسلمان سراسر جهان برخوردار نبود، اما سعی داشت چنان نشان دهد که تلاش در بهره برداری از خشم، عصبانیت و رنج مسلمانان بر علیه آمریکا دارد؛ فقدان درک جهان اسلام از سوی آمریکا، بعنوان مثال حمله ی آمریکا به خاک عراق، زندگی جدیدی به تروریسم و افراطی گری بخشیده است. با توجه به پشتیبانی از جنبش جهاد جهانی در آسیا، خاورمیانه و سراسر جهان، کمپین فوق تا حدی موفق بوده است. در حالی که القاعده پیش از واقعه ی یازده سپتامبر هر ساله دست به عملیاتی بزرگ می زد، اما القاعده و گروه های مرتبط با آن بعد از واقعه ی سپتامبر اقدام به عملیات و حملات بزرگ در هر فصل از سال نمودند. امروزه بسیاری از این گروه ها در صدد تقلید از تاکتیک های القاعده هستند و نکته ی مهم تر آن که به ظاهر به جهاد جهانی ایمان دارند. این گروه تروریستی، که بنا به نظر برخی بیشترین طرفدار را در طول تاریخ داشته است، چندین گروه مشابه به خود پایه گذاری نموده است.
القاعده زیرساخت جهانی خود را از مجاهدین افغان چند ملیتی ضد روسیه به ارث برده است. قدرت واقعی آن عضویت القاعده نیست بلکه فراگیر بودن ایدئولوژی به ظاهر بسیار جذاب آن است (گانا راتنا، ۲۰۰۵). از القاعده به عنوان یک گروه مدعی یاد می شود که درصدد است تا به جنبش جهادی جهانی نیروی تازه ببخشد[۹]. القاعده علاوه بر تعلیم اعضای خود که بالغ بر چهار هزارنفراست (برآورد اکتبر ۲۰۰۰، جامعه ی آمار غرب)، به همراه طالبان، و سایر گروه ها حدود بیست هزار عضو در کمپ خود در افغانستان و طی ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۱ تعلیم داده است. بسیاری از مجاهدین که علیه روسیه می جنگیدند با القاعده و گروه های مرتبط با آن مخالف هستند.
امروز، قدرت واقعی القاعده گروه های متمایزی است که تربیت نموده است، منابع مالی آن ها را تأمین و تسلیحات در اختیار آن ها گذاشته است و مهم تر از همه ایدئولوژی های مورد نیاز را در اختیار آن ها قرار می دهد. شبکه ی القاعده (گروه القاعده بعلاوه ی گروه های مرتبط با آن) واحدهای وابسته به لحاظ ایدئولوژیکی جنبش القاعده را تشکیل می دهند. از آن جا که القاعده به مهم ترین اهداف آمریکا حمله کرده است، تهدید القاعده با ظهور جهاد جهانی مضاعف شد که شامل القاعده و چند گروه دیگر می شود که از جهاد جهانی حمایت می کنند. جنبش جهاد جهانی چهار مؤلفه ی همپوشانی کننده دارد:
اولاً گروه القاعده توسط اسامه بن لادن نماینده غیر رسمی پادشاهی سعودی در جهاد افغان تشکیل شد. «عبداله عضام»، مربی اردنی- فلسطینی بن لادن پدر ایدئولوژی القاعده بود. ایدئولوژی جهاد جهانی این گروه ارتباط زیادی به هر دو گروه وابسته دارد، که دستمزد جهاد محلی در مناطق درگیری و واحد های مسلمان رادیکال در اجتماعات مهاجر و خارج از کشور را تأمین می کند. گروه القاعده بعد از واقعه ی یازده سپتامبر که با نام های القاعده ی هسته، القاعده ی مرکزی یا القاعده ی کلاسیک شناخته می شود، به لحاظ عملیاتی ضعیف اما به لحاظ ایدئولوژیکی قوی است.
ثانیاً گروه هایی که به لحاظ عملیاتی مرتبط با القاعده هستند شامل چتری از سی الی چهل گروه آسیایی، آفریقایی، و خاورمیانه ای است. القاعده که با نام شبکه ی القاعده نیز شناخته می شود کار تعلیم، تسلیحات، منابع مالی و ایدئولوژی در پاکستان، سودان و افغانستان، در مناطق درگیری مانند بوسنی، چچن و میندانائو را به عهده داشته است. این شبکه عضویت گروههای جهانی اسلامی برای جهاد علیه یهودیان و صلیبیون که در فوریه ۱۹۹۸ شکل گرفت به عهده دارد. این گروهها شامل گروه سلفی برای فراخوان و مبارزه، گروه مبارزین اسلامی موروکو، تکفیروالهجره، توحید والجهاد، لشکرطوبا، الجماعه الاسلامیه و گروه ابوسیاف هستند.
ثالثاً القاعده واحدها را به لحاظ ایدئولوژیکی وابسته می سازد. این واحدها به لحاظ عملیاتی متصل به القاعده نیستند، اما با ایدئولوژی جهاد جهانی ارائه شده از سوی آن فعالیت می کنند. «حامیان القاعده»، واحد مسئول بمب گذاری ترن های مادرید در یازده مارس ۲۰۰۱، و واحد بریتانیایی مختل شده که توسط «عمر خیام»[۱۰] هدایت می شد، رأساً منابع مالی خود را تأمین می کردند و مستقل از کنترل عملیاتی القاعده بودند. محیط به شدت اسلامی عراق بعد از جنگ در آمریکای شمالی، اروپا و استرالیا-آسیا واحدهای پشتیبانی و طرفداری را به واحدهای اجرائی تبدیل نمود.
رابعا گروه های سنی به لحاظ عملیاتی به القاعده وابسته نبودند اما بطور پیوسته از جهاد جهانی حمایت می نمودند. این طبقه ممکن بود اهل خشونت باشد یا از خشونت دوری گزید. بعنوان مثال می توان به گروه های افراطی، حزب التحریر، المهاجرون در انگلیس، و گروه های خشن مانند لشکر جهاد و جبهه ی مدافع اسلام در اندونزی اشاره نمود. برخی از این گروه ها عموماً از بن لادن و القاعده انتقاد نموده، اما به جهاد جهانی باور دارند.
القاعده تحت فرمان بن لادن به واسطه ی فعالیت جهانی تحت رهبری آمریکا بشدت ضعیف شده است (گانا راتنا، ۲۰۰۵). با این حال حمله ی بسیار مؤثر یازده سپتامبر، دخالت ائتلاف تحت رهبری آمریکا در افغانستان، تهاجم به عراق و اشغال آن توسط آمریکا، گزارش رسانه ها در مورد ابوغریب و گوانتانامو حمایت از گروه های همفکر مرتبط، و واحدها و گروه های اسلام گرای غیر مرتبط با القاعده را تقویت نموده است. گروه های افراط گرا و تروریست با بهره برداری از درد و رنج و خشم مسلمانان اکنون قادر هستند تا دوباره خسارت های مالی و جانی را جبران نموده و به جنگ ادامه دهند. القاعده از یک گروه سه الی چهار هزار عضوی در اکتبر ۲۰۰۱ به یک جنبش ده ها هزار نفری تبدیل شده است. امروز جنبش جهاد جهانی که پیش از این شامل گروه های سنی مرتبط یا غیر مرتبط با القاعده بود، حتی قوی تر شده است. تهدید ظاهرا یکپارچه ی جهادگران جهانی تهدیدی چند بعدی علیه آمریکا، متحدان و دوستان آن بشمار می رود. جهادگران جهانی رژیم هایی را که از نظر خود کافر (غیر مسلمان) و مرتد (مسلمان به ویژه شیعیان) هستند به چالش می کشند. این تهدید هم به لحاظ ایدئولوژیکی است و هم به لحاظ سینتیک.
موقعیت القاعده در ده سال گذشته
افغانستان پس از ایفای نقش حیاتی خود در شکست کمونیسم از سوی جامعه بین الملل به دست فراموشی سپرده شد. افغانستان بتدریج مأمن تجمع گروه های جهادی معاصر و شکل گیری آنان شد. بعد از جنگ افغانستان – شوروی سابق، مجاهدینی که به کشور خود بازگشته بودند به جناح های سیاسی مخالف، هیئت های مذهبی و گروه های دیگر ملحق شدند. آن ها می خواستند تا موفقیت خود را با تشکیل دولت اسلامی دو چندان کنند و لذا کمپین هایی علیه حکام دیکتاتور مسلمان و رژیم های فاسد تشکیل دادند. حضور فعال آن ها به عنوان کاتالیزوری برای مباحث مذهبی، ناپایداری اجتماعی و ناآرامی سیاسی عمل می کرد. در حالی که کمپین های فاقد خشونت رو به خشونت آوردند، کمپین های حامی خشونت بر میزان خشونت فعالیت خود افزودند. از این رو بسیاری از دولت ها مبارزین افغانی را زندانی نمودند و لذا سایرین هر گونه دشمنی و مخالفت خود را منکر شده، تبعید شدند و یا بی خانمان گشتند (گانارانتا، ۲۰۰۵، صفحه ۵). حمله ی آمریکا به عراق یعنی واکنش آمریکا به واقعه ی یازده سپتامبر حوزه ی جدیدی از جهاد را در پی داشت که با تهدیدات مضاعفی همراه بود. اگرچه در سال ۲۰۰۵ تعداد صد تن از رهبران و اعضای القاعده در عراق و هزار نفر تروریست تعلیم دیده ی افغان در عراق حضور داشتند، اما کار حمله به کشور اسلامی، تروریست ها و افراطی های بیشتری را تولید کرد و بر تعداد آن ها افزود. توجه جامعه ی مبارزه با تروریسم به این نکته حائز اهمیت است. ایدئولوژی القاعده بیش از آن که شامل گروه ی خاص شود، تهدیدی غیرقابل پیش بینی را مطرح می کند. چالش جهانی فعلی مبارزه با این ایدئولوژی است. استراتژی غربی در قالب هدف قرار دادن رهبری القاعده، از کار انداختن آن، و قطع منابع مالی فعلی و آتی آن است. چهار سال بعد از یازده سپتامبر، غرب موفقیت کمتری داشت. القاعده سازمانی قدرتمند بود که برنامه های خود را دنبال می کرد. این شبکه می بایست به شیوه ای غیرمتعارف و با ترکیبی از قدرت نرم و سخت از بین می رفت. تنها استفاده از نیروی نظامی با توسل به مسائل ایدئولوژیکی است که می تواند نیروی موجود بین تروریست ها و طرفداران بالقوه آنها را به پیش براند. جامعه ی مبارزه با تروریسم می بایست درک کند که بدون تلفیق قدرت نرم و سخت، جنبش جهادی القاعده از بین نخواهد رفت.
جنگ آمریکا علیه تروریسم پس از حمله ی این کشور به عراق در مارس ۲۰۰۳ از نظر مسلمانان سراسر جهان حمله ای بی سابقه علیه اسلام بود. آنان احساس می کردند که به محاصره ی آمریکا درآمده اند. واکنش آمریکا عمدتاً نظامی بود. آمریکا از توجه به ابعاد تاریخی، ایدئولوژیک و اجتماعی در محاسبات خود عاجز ماند. بدون شک آمریکا منابع مادی برای توسعه نفوذ خود در تمام مناطق را داشت اما فاقد خمیره ی ایدئولوژیک و اخلاقی برای این نوع سلطه بود. در اینجا می توان می توان سناریویی را دید که به موجب آن قدرت مادی بر قدرت معنوی و ایدئولوژیک غلبه می کند. بنابراین جای شگفتی نیست که القاعده تقریباً همیشه با سکولاریسم و کاپیتالیسم غربی ارائه شده از سوی آمریکا با بدنه های کلی مقوله های اسلام، قرآن و سنت سر ناسازگاری دارد. از نظر مسلمانان سراسر جهان هر دوی آن ها قوی و غنی است. در نبرد پیش رو علیه تروریسم اسلامی نیازی آشکار به توجه به اهمیت تمام استراتژیک دیدگاه و معنویت جهان اسلام احساس می شود.
در کمپین علیه جهاد جهانی، دولتهای غربی تحت رهبری آمریکا می بایست به شکلی استراتژیک عمل می کردند. بسیاری از سازمانهای جهادی منابع ناچیزی دارند و اغلب این فراواکنش دولت ها است که آن ها را قدرتمند می سازد تا به صورت دشمنانی نیرومند تکامل یابند. تجاوز به خاک عراق اگرچه به طور کلی از نکته نظر انسانی قابل توجیه است، اما این کار را سخت تر نموده است. لذا چندین گروه جدید شکل گرفتند و گروه های موجود به تقویت و تحکیم خود پرداختند. اشتباه ابوغریب یا گوانتانامو نباید تکرارشود (هنتاف، ۲۰۰۴). نتایج ناخواسته ی اقدامات آمریکا قدرت ایدئولوژیک اسلام گرایان خشن و افراطی را افزایش داد. اگر کشورها مجبور بودند در جنگ علیه تروریسم پیروز شوند، ائتلاف تحت رهبری آمریکا باید بدون ایجاد دشمنان جدید به ریشه کنی دشمنان موجود می پرداخت. بسیاری از تجارب در جنگ ضد شورش حاکی از آن است که هدف گرفتن دشمن و پیروزی بر کل جمعیت مفهوم درستی دارد. در حالی که کمپین های ضد تروریستی و ضد شورش باید با هدف نهائی پیروزی شکل بگیرند و حمایت مردمی خود را در تمام مدت حفظ نمایند.
بن لادن به عنوان رهبر و پیشرو القاعده که عملیات یازده سپتامبر را بعهده داشت تمام تلاش خود را معطوف به جلب توجه مسلمانانی نمود که پیام افراطی او را گرفته و پذیرفته بودند. وی به عنوان رهبر القاعده سعی داشت تا دست بالا را بگیرد و می دانست که تنها از طریق مشارکت عمومی است که می تواند به موفقیت دست یابد. اشتباهاتی که در جنگ با ترور رخ داد به خوبی با پیام و دیدگاه بن لادن ارتباط داشت و از حمایت جهانی بی سابقه نسبت به گذشته برخوردار شد. هدف وی از بین بردن تهدید ترور یا حداقل مدیریت آن برای کاهش تهدید جدی آن بر زندگی روزمره ی مردم عادی بود. هدف بن لادن رادیکالیزه و بسیج نمودن مسلمانان بود. اگر افرادی که مستقیماً مسئول تشکیل کمپین بودند در تصمیمات، اقدامات و واکنش های خود شتاب زده عمل می کردند، بن لادن به کسب اهداف خود از طریق سیاسی نمودن و رادیکالیزه نمودن مسلمانان ادامه می داد، نظریه پردازان جهاد و بن لادن معتقد بودند که زمان آن رسیده است که چرخ روزگار بر وفق مراد آن ها بچرخد.
موفقیت جنگ علیه تروریسم اسلام گرایان به شدت به نحوه ی درک تهدید و مدیریت کمپین در سطوح سیاسی، استراتژیکی، عملیاتی و تاکتیکی بستگی داشت. در بدو امر غرب بطور اعم و آمریکا بطور اخص باید سیاست های خود نسبت به جهان اسلام و به ویژه خاورمیانه را نشان می دادند. سیاست های همسوی غرب و امریکا حافظ منافع خود انها بود. در واقع آمریکا درصدد بود تا واقعیت را در خاورمیانه و فراتر از آن تغییر دهد. آمریکا تنها کشوری بود که قدرت نظامی، دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی جهت نیل به این هدف را داشت.
جریان اصلی مسلمانان باید تشویق می شد تا با رهبران مسلمان که از مذهب برای اهداف سیاسی خود استفاده یا سوء استفاده می نمودند بجنگد. اسلام شیوه ای برای زندگی است و از چشم انداز مسلمانان، اموزه ها و سنت اسلام از آن جهت مورد توسل قرار می گیرد که زندگی خوب دنیوی و سعادت اخروی به همراه داشته باشد. بطور خلاصه دکترین قرآنی این است که تمام زندگی به عنوان هدیه ای الهی یک واحد محسوب می شود، و مشکل جسم و ذهن، جنس و مادیات، عدالت فردی و برابری اجتماعی اساساً با آرزوهایی در ارتباط است که انسان بعد از مرگ به آن ها دست می یابد.
بعدها مقامات کاخ سفید اعلام نمودند که رهبران گروه تروریستی القاعده عمدتاً از غارهای خود در افغانستان فرار کرده اند و باقی آن ها سعی در سازماندهی مجدد خود دارند. اما اخبار اخیر در مورد عراق و سوریه حاکی از آن است که القاعده مجدداً رونمایی می کند (جعفری، ۲۰۱۴) اما واقعیت چیست؟ طبق نظر «فاوز گورجز» استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه لندن و نویسنده کتاب «ظهور و سقوط القاعده» می بایست تمایزی بین القاعده اصلی و گروه های موجود در عراق و سوریه قائل شد. وی می گوید امروزه وقتی از القاعده صحبت می کنیم، در واقع در مورد القاعده ی اصلی و القاعده ی بن لادن و ایمن الظواهری صحبت نمی کنیم. بلکه در مورد جنگجویان محلی صحبت می کنیم که به القاعده پیوسته، و به جای هدف قرار دادن دشمن دور دست یعنی آمریکا و متحدان اروپایی آن، دشمن محلی را مورد هدف قرار می دهند. گورجزمعتقد است که تفاوت های مفهومی و عملیاتی اصلی بین گروه های محلی و جنبش جهانی وجود دارد. از نظر وی شبه نظامیانی که سلاح برداشته و از کشورهای خارجی به کشورهایی مانند عراق و سوریه می آیند ضرورتا دستوراتی از القاعده ی اصلی (هسته) دریافت نمی کنند. وی می گوید بسیاری از جنگجویانی که در سوریه می جنگند با تصاویر دلخراش کشتار و قتل عام در داخل سوریه تحریک می شوند. لذا آن ها دولت های «نوری المالکی» و «بشار اسد» را هدف می گیرند. آن ها وارد صحنه های نبرد شده و اغلب با افکار تندروتری آن را ترک می کنند.
گورجز می گوید این ترس ریشه در واقعیت دارد و هیچ کس نمی تواند بگوید بعد از رادیکالیزاسیون چه اتفاقی رخ می دهد. چرا که همین فرایند در دهه ی هشتاد میلادی در پاکستان و افغانستان رخ داد. در آن زمان جنگ علیه دشمن نزدیک به جنگ جهانی علیه دشمن دور جهش پیدا کرد. از نظر وی القاعده ی بن لادن دیگر به عنوان سازمانی مؤثر وجود ندارد و در واقع از بین رفته و تنها سایه ای از آن باقی مانده است. اما آن چه باقی مانده، نظریه ی آن است که پا فراتر از مرزها می گذارد. این ایدئولوژی به قربانی کردن، در مورد تهدید علیه جوامع مسلمان، نیاز به درگیری با دشمنان دور و نزدیک و استفاده از خشونت در صورت لزوم اشاره دارد که تقریباً تمامی این موارد برای تشکیل دولت اسلامی است.
جماعت الاسلامیه
یکی از گروه های تروریستی معاصر یعنی یکی از نزدیک ترین گروه ها به القاعده، «گروه جماعت اسلامی» یا فعال ترین گروه تروریستی آسیای جنوب شرقی است. ایدئولوژی جماعت اسلامی در سه مرحله تکامل یافت. در مرحله ی اول یا مرحله ی جهاد محلی موسوم به «دارالاسلام»، که پیشینه ای از جماعت اسلامی بود برای تشکیل دولت اسلامی در اندونزی تشکیل یافت. در طی این مرحله دارالاسلام به چندین هدف در اندونزی حمله برد. در مرحله ی دوم یا مرحله ی جهاد منطقه ای، جماعت اسلامی برای تشکیل خلافت اسلامی در آسیای جنوب شرقی تشکیل گردید. در این مرحله جماعت اسلامی دست به حملات مکرر در منطقه زد. در مرحله ی سوم یا مرحله ی جهانی، جماعت اسلامی برای تشکیل جهاد جهانی تشکیل کمپین داد. در این مرحله جماعت اسلامی به طور مستقیم در خدمت القاعده بود تا آمریکا، دوستان و متحدان (و برخی دشمنان و مخالفان) آن را مورد هدف قرار دهد. ایدئولوژی جماعت اسلامی از طریق فضای سیاسی و فرصت های عملیاتی شکل گرفته و هدایت شد.
بافت جماعت اسلامی
جماعت اسلامی نظیر بسیاری از گروه های جهادی در حوزه ی بین الملل، به عنوان گروه جهاد محلی شروع به کار کرد و به صورت گروه جهاد جهانی در آمد. بعد از آن که رهبری این گروه مجبور شد تا از اندونزی به مالزی نقل مکان کند، این گروه با سایر گروه های جهادی خارجی تماس برقرار نمود. جماعت اسلامی برای پیشبرد اهداف خود به خصوص در منطقه، خود را به صورت گروه جهاد آسیای جنوب شرقی معرفی نمود. جماعت اسلامی پس از مشارکت در جهاد افغانستان علیه شوروی سابق به تماس با القاعده مبادرت ورزید و لذا بینش خود از جهاد جهانی را به اشتراک گذاشت. امروزه جماعت اسلامی با مأموریت تازه ی خود از جهاد جهانی به جای ماموریت منطقه ای، کار خود را برای ایجاد دولت اسلامی در اندونزی یا خلافت اسلامی در آسیای جنوب شرقی، پیش می برد.
بعد از واقعه ی یازده سپتامبر، جماعت اسلامی به عنوان عامل اجرای دومین حمله ی تروریستی مخرب معرفی گردید. جماعت اسلامی با تقلید و دنباله روی القاعده دست به هماهنگی در بمب گذاری انتحاری همزمان در مناطق توریستی بالی زده و در حمله ۱۲ اکتبر ۲۰۰۲ حدود ۲۰۲ نفر کشته شدند. بمب گذاری های کلوپ ساری و کافه پادی در بالی به دنبال چند حمله ی دیگر شامل بمب گذاری های انتحاری هتل ماریوت و سفارت استرالیا در جاکارتای اندونزی صورت گرفت (گاناراتنا، ۲۰۰۵). جبال کوبا در منطقه ی کوهستانی کارارو در میندانائو فیلیپین به عنوان کمپ آموزشی جماعت اسلامی فعال است و جماعت اسلامی هنوز هم قابلیت های محلی برای اجرای حملات تروریستی در منطقه دارد.
پیشینه
جماعت اسلامی از زمان تشکیل خود در دسامبر ۲۰۰۱ در سنگاپور دچار خسارات زیادی در آسیای جنوب شرقی شده است. با این حال شبکه ی تروریستی جماعت اسلامی هنوز فعال است و تهدید ی مهم در سطح منطقه ای و بین المللی به شمار می رود. جماعت اسلامی به واسطه ی تعلیمات خود و ارتباط مالی و عملیاتی با القاعده به عنوان یکی از خطرناک ترین گروه ها در خانواده ی القاعده رشد نموده است. ریشه های تاریخی جماعت اسلامی ممکن است به شورش هایی برگردد که توسط «دارالاسلام» (بنیان گذاری شده در سال ۱۹۴۹) در اندونزی هدایت می شد و برای تشکیل دولت اسلامی در دهه ۱۹۵۰ مبارزه می نمود (گاناراتنا، ۲۰۰۵). با گذشت زمان دارالاسلام متلاشی شد و جماعت اسلامی در قالب خشن ترین شاخه ی خود تظاهر نمود. اگر چه تک تک اعضای دارالاسلام با جماعت اسلامی آمیخته شدند اما دارالاسلام در منطقه ی جاوه ی غربی یکی از اعضای خود به نام «هری گلون» را فراخواند که بمب گذار انتحاری کمیسیون عالی استرالیا در جاکارتا در سال ۲۰۰۴ بود (همان منبع).
منشأ جماعت اسلامی، به جنبش دارالاسلام در سال های اولیه ی تشکیل جمهوری اندونزی بر می گردد. دارالاسلام با ماهیت سکولار رژیم «سوکارنو» مخالف بود. برای تشکیل دولت اسلامی در اندونزی، دارالاسلام از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۲ با رژیم سوکارنو جنگید. هدایت شورشیان دارالاسلام، که عمدتاً به واسطه ی سیاست ها تحریک می شدند به عهده «سکارمجی مرجان کارتوسو ویرجو» بود. وی قبل از جنگ جهانی دوم در سیاست های ناسیونالیستی مسلمانان در هند شرقی تحت استعمار هلند فعال بود. وی از مانورهای سیاسی پیش از استقلال مؤلفه های ماسیومی ابراز ناخشنودی می کرد و در سال ۱۹۴۷ اعضای شبه نظامی خود در غرب جاوه را تشکیل داد.
سال ۱۹۴۸ کارتوسو ویرجو تشکیل ارتش اسلامی اندونزی را اعلام نمود و برای نبرد با جمهوری تازه شکل گرفته ی اندونزی راه خود را در پیش گرفت. طی سیزده سال وی به مبارزه ی خود جهت تشکیل دولت اسلامی ادامه داد و وقتی در سال ۱۹۶۲ دستگیر شد شورشیان در نهایت متلاشی شدند. در طی سال های حکومت سوهارتو که در سال ۱۹۹۶ شروع شد، ژنرال علی موئرتوپو بار دیگر دارالاسلام را فعال نمود تا از اندونزی علیه خطر نفوذ کمونیسم در سراسر مرز اندونزی- مالزی در بورنئو محافظت به عمل آورد. تصور می شود ۱۸۵ نفر از اعضای «جهاد کماندو» بودند که جهت بی اعتبار ساختن فعالیت های اسلام گرایان، که بر انتخابات ۱۹۷۷ تأثیرگذار بود، از سوی دولت و در اواسط ۱۹۷۷ دستگیر شدند. این گروه دنباله روی ایدئولوژی کارتوسو ویرجو محسوب می شد. «عبداله سونگار» و «ابوبکر بشیر» یعنی بنیان گذاران جماعت اسلامی در میان آن ها بودند. هر دوی انها در فعالیت های تبلیغی مشارکت داشتند. اگرچه آن ها هرگز به عنوان دارالاسلام اولیه محسوب نمی شدند، اما پیرو اهداف آن بودند. این دو به واسطه ی ملاقات خود با «حاجی پرانوتو» که متهم به رهبری جهاد کماندو بود به عنوان اعضای دارالاسلام تلقی می شدند. هر دوی آن ها مردم را به نافرمانی از مقامات سکولار و به رسمیت نشناختن قانون اساسی اندونزی دعوت می نمودند و پیوسته دولت سوکارنو را نقد می کردند. سونگار و بشیر در سال ۱۹۸۲ دادگاهی شده و به جرم خرابکاری به ۹ سال زندان محکوم گشتند. متعاقباً دادگاه استیناف حکم آن ها را به سه سال و سپس به دو ماه تقلیل داد. آن ها از ترس دستگیری مجدد به مالزی گریختند. سونگار بعدها به دشمن شماره یک سوهارتو رئیس جمهور وقت اندونزی تبدیل شد.
تشکیل جماعت اسلامی
این گروه در مالزی نیز تعدادی از صنوف علاقمند به استخدام کارگران اندونزیایی و حمایت از تشکیل دولت اسلامی در اندونزی را شناسایی نمود. سونگار و بشیر در تلاش برای کسب منابع مالی بیشتر برای فعالیت های خود، به عربستان رفتند. تماس هایی با مجاهدین در افغانستان صورت گرفت. این موضوع راه را برای سیاسی نمودن و رادیکالیزه شدن اعضای جماعت اسلامی هموار نمود. اعضای جماعت اسلامی آموزش نظامی دیدند و به جهاد مسلحانه اعزام شدند.
سونگار و بشیر در مالزی به مدیریت فعالیت های خود در کسب حمایت مردم مالزی برای اهداف خود پرداختند و این سبب شد تا قدرت تشکیل سازمان خود را کسب کنند. سونگار بعد از بحث با رهبر دارالاسلام مستقردراندونزی به نام «آنجنگان مسدوکی» در سال ۱۹۹۳ جماعت اسلامی را تشکیل داد. گروه جدید سونگار در بدو امر نامی برای خود نداشت، اما در سال ۱۹۹۵ طرفداران وی گروه های کوچکی شامل هشت تا ده نفر عضو تشکیل دادند که گردهمایی های هفتگی داشتند و به نام الجماعه الاسلامیه شناخته می شدند. [۱۱] اعضای اولین گروه کوچک وی شامل «رضوان عصام الدین» با نام مستعار حمبلی، عبدالغنی، جمسری، سوهاولی، متسا، عدنان و فایض بافانا بود. گردهمایی های هفتگی جماعت اسلامی شامل مطالعات قرآنی و فعالیت هایی برای آماده سازی اعضا برای جهاد بود. جماعت اسلامی بیش از دارالاسلام از ساختار سازمانی منسجم برخوردار بود، اما هنوز هم همان اهداف برای تشکیل دولت اسلامی در اندونزی را داشت. اگرچه ایدئولوژی جماعت اسلامی تکامل یافت، اما همانند دارالاسلام معتقد بود که از طریق جهاد می توان دولت اسلامی را در اندونزی بنیان نهاد. تنها بعد از آن بود که جماعت اسلامی و دارالاسلام آرزوی خود در تشکیل دولت اسلام گرا در آسیای جنوب شرقی را گسترش دادند.
چشم انداز جماعت اسلامی در منشور راهنمای آن [۱۲] (PUPAA)
در مقدمه ی راهنمای این جنبش، شورای مرکزی رهبری جماعت اسلامی می نویسد که خداوند مجموعه اصولی برای ابناء بشر جهت هدایت زندگی آن ها ارائه نموده است. اولاً هدف از خلقت انسان تنها پرستش خداوند است. در نتیجه تمام دارایی های جهان، زمان، انرژی و فکر باید رو به سوی این مسیر داشته باشد.
ثانیاً وجود انسان بر روی کره زمین به عنوان جانشین خدا بر روی زمین است. در این راستا انسان مسئول حصول اطمینان از این مسئله است که زمین در چهارچوب قوانین خدا اداره، و پیش برده می شود. لذا انسان می بایست از هر گونه فساد بر روی زمین که ماحصل هر گونه شیوه ی زندگی خارج از چهارچوب قوانین الهی است جلوگیری به عمل آورد، در کاهش آن بکوشد و با آن مبارزه کند.
ثالثاً زندگی بر روی زمین آزمایشی برای تصفیه و غربال افرادی از نژاد انسان است تا معلوم شود که بندگان پرهیزگار خداوند چه کسانی هستند. اعمال خوب بر اساس برآوردن دو شرط اساسی، یعنی اطاعت از خداوند و پیروی از پیامبر او در زندگی روزمره سنجیده می شوند.
رابعاً رسولان خداوند توسط او برای استقرار دین فرستاده شدند. معنی استقرار دین یا اقامه ی دین بر اساس نظر مفسران، ارائه ی شیوه ای از زندگی بر اساس وحدانیت خداوند (توحید) است که به استقرار اسلام در تمام جنبه ها مربوط می شود و توسط «عبدالله ابن عمر» از صحابه پیامبر خدا، حضرت محمد (ص)، در شرح خود از سوره الفاتحه توضیح داده می شود که از نظر او شامل عقیده، عبادت و منهاج الحیاه است. حضرت محمد (ص) در اجرای وظایف خود به عنوان فرستاده ی خدا با موفقیت هر دو جنبه ی مادی و معنوی زندگی را در عبادت خداوند تلفیق نموده است. نمونه های زندگی او توسط خلفا، سایر صحابه ی پیامبر و نسل های بعد با درجات متعددی از موفقیت دنبال شده است.
سقوط خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۴ نشان گر آغاز دوره ای بود که در آن جامعه ی اسلامی در معرض فروپاشی اخلاقی ناشی از مدرنیته و سیستم سکولار قرار گرفت. جماعت اسلامی که ادعا دارد یکی از جنبش های احیاگر اسلامی با چشم انداز فوق الذکر است جهت اصلاح وضع موجود سعی کرد تا خلافت اسلامی را بار دیگر به عنوان راه حل مناسب پیشنهاد نماید.[۱۳]
ایدئولوژی جماعت اسلامی و دلیل آن
به طور کلی ایدئولوژی جماعت اسلامی به مجموعه ی منسجم و متقابلاً کاملی از ایده ها اشاره دارد، که جماعت اسلامی به واسطه ی آن جهان را معنا می کند. تلاش این ایده ها توضیح ماهیت مسائل و دلایل آن ها و برخی شاخص های کاربرد آن ها به عنوان مبنای عملکرد آن ها است. این ایدئولوژی معیاری برای تمایز دروغ از حقیقت، و مباحث معتبر از نامعتبر بر اساس درک آن ها است. این ایدئولوژِی جماعت اسلامی بر اساس و مبنای قرآن کریم، سنت و تفسیر اجداد و نیاکان است، اما باید یادآور شد که به هیچ وجه تفسیر مشخصی از اسلام و بیانگر افکار صاحب نظران مسلمان نیست. [۱۴] این بدان معنا است که این ایدئولوژِی محدودیت های خود را دارد یعنی مجموعه ای از همه ی تفاسیر است و با اصول کلی اسلام که امکان ایجاد تغییرات منحصر به فرد، با شناخت کلی چشم اندازهای متغیر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را فراهم می آورد، متمایز است (برونسن، ۲۰۰۴).
جماعت اسلامی در درک خود از اسلام به عنوان مذهب جهانی، نیاز به تمرین اسلام در تمامیت آن را تبلیغ می کند. در این چهارچوب است که جماعت اسلامی امیدوار است تا با پرستش خداوند در کامل ترین مفهوم کلمه و با پذیرفتن قرآن در زندگی مادی و معنوی و اجتماعی در سراسر جهان، به صلح دست یابد.
جماعت اسلامی در اعتبار بخشیدن هر چه بیشتر به مبارزات خود به تولی وتبرا اشاره دارد که مشخص می کند چه کسانی دوست و چه کسانی دشمن آن ها است و این موضوع به مبانی عقیده اسلامی متصل است که توجیه مذهبی و مشروعیتی برای فعالیت های جماعت اسلامی به شمار می رود. در تبعیت منطقی از این سیر فکری جماعت اسلامی خود را متعهد به رهانیدن جهان از شرک، دروغ و ظلم و ستم می داند به طوری که نوع بشر از طریق تشکیل دولت اسلامی به بالاترین سطوح تعالی و اخلاق و تمدن دست یابد.
وضعیت فعلی امت مسلمان بدون رهبری اصلی بالقوه در مذهب، سیاست و مسائل نظامی که تنها یک بار در طول حیات پیامبر و خلفای اربعه (از دیدگاه اهل سنت) تحقق یافته بود ضمانتی برای تشکیل دولت اسلامی به عنوان وضعیت ایدئولوژیکی مبتنی بر تعالیم کلی اسلامی است- لذا تشکیل دولت اسلامی عامل اطمینان اتحاد بین مذهب و دولت بوده و قطبیت ناشی از دوگانگی بین کفر و تقدس را که خود ناشی از ایدئولوژی های سکولار است تصحیح می کند.
در راستای تحقق این هدف، جماعت اسلامی به ضرورت الحاق تک تک مسلمانان به گروه (الجماعه) تأکید می کند. از نظر آن ها این موضوع برای تشکیل دولت اسلامی ضرورت دارد. با این ایدئولوژی از تک تک مسلمانان خواسته می شود تا بیعت کنند و عضو رسمی جماعت اسلامی باشند. با این بیعت اعضای جماعت اسلامی مجبور می شوند تا گوش به فرمان دهند و تا حد ممکن اطاعت امر نمایند، در پیشگاه خداوند مرتکب گناه نشوند، و از رهبر گروه و سایر رهبران منصوب (مسئول) حرف شنوی داشته باشند. وقتی چنین شرایطی مهیا نمی شود، فرد واجد شرایط پیوستن به گروه نیست و با زیر پا گذاشتن بیعت خود مرتکب گناه شده است.
با ارائه ی نقاط عطف مسیر تشکیل دولت اسلامی به اعضای جماعت اسلامی، ایمان، هجرت، آمادگی برای جنگ در راه خدا و جهاد یعنی مراحلی که پیامبر (ص) در فراخوان مردم به اطلاعت از اسلام طی نمود، به عنوان مسیری به موازات فعالیت های جماعت اسلامی معرفی شد. متقابلاً این مسیر که به عنوان روش مبارزه ی جماعت اسلامی توصیف می شود، با نام دعوت (فراخوان مردم برای پرستش خداوند از طریق دنباله روی پیامبر خدا)، تربیت (آموزش)، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد نیز نامیده می شود.
در اصل جماعت اسلامی گروهی است که حامی وفادار قوانین اسلامی و جهاد قلمداد می شود. اما گروه همواره مسلمان را به جنگ علیه دشمنان اسلام که در مقابل اجرای شعائر اسلامی ایستادگی می کنند دعوت می نماید و در این راستا به بزرگ ترین جهاد توسل جسته و بر معنای مبارزه مسلحانه تأکید می ورزد. در بدو امر نیاز به ایستادگی در برابر تهدید رژیم های سکولار ضد اسلامی مستقر در اندونزی احساس می شد، اما در مراحل بعدی این موضوع به مالزی، سنگاپور و فیلیپین نیز کشیده شد. چهره ی کلیدی در گسترش این ایدئولوژِی «ابوجبار» با نام مستعار «فکرالدین مقتی» و نام مستعار دوم «محمد اقبال بن عبدالرحمن» در سخنرانی های خود پا فراتر گذاشته و خواستار تشکیل دولت اسلامی به همراه تبلیغ جهاد و هنر مردن به شیوه شهادت گردید.
انگیزه ی جماعت اسلامی
با جمع بندی ایدئولوژی جماعت اسلامی می توان گفت که انگیزه ی آن ها به سه دسته ی بزرگ تقسیم می شود که عبارتند از مسائل سیاسی، مذهبی، و اجتماعی- اقتصادی. با ارزیابی دقیق تر به نظر می رسد که مذهب مؤلفه ی اصلی است که محل مشترک مورد نیاز تجمع مسلمانان از کشورهای مختلف و با پیشینه های اجتماعی متفاوت برای یک هدف و دلیل مشترک را فراهم می آورد. از متون مذهبی برای توضیح، آموزش و برانگیختن اعضای جماعت اسلامی نقل قول می گردد تا آن ها را متعهدتر سازد. ترس از عذاب الهی و امید پاداش در جهان آخرت از طریق سخنرانی های افراد صاحب فن مطرح می شود و سبب می گردد تا اعضای جامعه اسلامی مبارزه ی خود را مترادف با مبارزه ی اسلام بدانند.[۱۵]
لذا مفاهیم فرعی مذهبی قوی در ایدئولوژِی جماعت اسلامی، تمام انواع انگیزش ها را دربرمی گیرد، خواه این انگیزش ها سیاسی باشد و خواه اجتماعی- اقتصادی. نتیجه ی نهایی به وجود آمدن گروهی است که با این ایده پیش می رود و عملکرد آن ها از سوی اسلام معتبر و قانونی و مشروع شناخته می شود، پس می بایست با وفاداری کامل از آن حمایت نمود. این موضوع در اظهارات «ابوبکر بشیر» در دومین کنگره ی مجاهدین که دهم الی دوازدهم آگوست ۲۰۰۳ در سوراکارتا، شرق جاوه برگزار شد مشهود بود. وی با ذکر وقایع تاریخی مبارزه ی مردم اندونزی برای استقلال از استعمار هلند، خاطر نشان نمود که توجه زیرساختی مبارزه ی آنان اجرای شریعت است، به طوری که تعهد به پرستش خداوند کاملاً تحقق یابد. وی بر این ادله استناد کرد که آزادی برای اجرای شریعت در تمامیت خود در طول استعمار هلند، انگلیس و ژاپن ممنوع شده بود. همین خط فکری و استدلال را می توان در اظهارات جماعت اسلامی مصر مشاهده کرد که معتقد بودند نبرد علیه رژیم های سیاسی که مانع اجرای شریعت می شوند وظیفه ای شرعی است. در این راستا دیدگاه سید قطب نیز همین است (موصلی، ۱۹۹۳). صحبت گروه های مختلف در مورد موضوعی که تمامی آن ها از منابع غنی اسلامی گرفته شده است، به یقین مسیر مذهبی مضاعف و صحت ظاهری و سطحی به جماعت اسلامی داد تا با قوت بیشتری به مسیر خود ادامه دهد. در این راستا اصول جماعت اسلامی بیشتر با به کار بردن کلمات عربی درآمیخته است و لذا جای شکی نیست که انگیزش مذهبی در هسته ی این جماعت وجود دارد. لذا مباحث مندرج در پشتیبانی ایدئولوژی و فعالیت های جماعت اسلامی طبیعتاً از یک مسیر پیروی می کند.
بسیاری از اعضای جماعت اسلامی به رهبرانی مانند «ابراهیم میدین» اقتدا نموده اند تا به مسیری مطمئن در راه رسیدن به بهشت دست یابند. آنان می خواستند متقاعد شوند که در جماعت اسلامی اسلام واقعی را یافته اند و خود را از جستجوی بی نتیجه رها ساخته اند، چرا که نمی توانند راه به خطا رفته باشند زیرا رهبران جماعت اسلامی تمام مطالب خود را از کلام خدا نقل قول می کنند. تصویر روان شناختی اعضای جماعت اسلامی (مانند سازگاری بالا، منیت و خودخواهی پایین، عدم زیر سئوال بردن ارزش های مذهبی و ...) حاکی از آن است که اعضای جماعت اسلامی به لحاظ روان شناختی از سوی رهبران خود دچار تخطئه ی عقیدتی و کنترل شدند و لذا بدون ضرورت ارتباط نزدیک با آن ها به حس تعلق به آن ها نیاز داشتند. برخی از آن ها نوع دوست بوده و خواهان کمک به امت اسلامی بودند. برخی نیز درصدد بودند تا در بهشت جایی برای خود پیدا کنند.
جلب رضایت خداوند و قول شهادت در صورت مردن در راه جهاد، برای تشکیل دولت اسلامی که اعضای جماعت اسلامی به واسطه آن به زندگی بهتری در جهان آخرت اعتقاد می یافتند از جمله دلایل قوی برای انگیزش این اعضا است. این محتوای سخنرانی های «محمداقبال بن عبدالرحمن» با نام مستعار «ابوجبرئیل» که تبعه ی اندونزی و بعدها مقیم مالزی شد، برای اعضای گروه مجاهدین مالزی بود که می توانست اعضای گروه را به تلاش برای سرنگونی دولت وقت مالزی از طریق مبارزات مسلحانه هدایت نماید (الانشاری، ۲۰۰۲).
اعضای جماعت اسلامی به لحاظ سیاسی و از نکته نظر اجتماعی- اقتصادی، انگیزه ی خود را ناشی از این واقعیت می دانند که تشکیل دولت اسلامی به منظور تشکیل نظام و دولتی بهتر است که با تعالیم اسلامی همگون باشد. در موقعیت اسلام پسند، عدالت و برابری ترویج یافته و محیطی برای توسل کامل به خداوند در تمام ارکان زندگی ایجاد خواهد شد. تلاش رهبران جماعت اسلامی نظیر عبداله سونگار و ابوبکر بشیر در زمان حکومت سوهارتو گواهی بر این مدعا است. آن ها به دلیل خراب کاری دستگیر، محاکمه و زندانی شدند. سیاست «تنها حکومت» دولت سوهارتو به عنوان نقض قوانین اسلامی تلقی شده و لذا می طلبید که جماعت اسلامی به اجرای سر سختانه ی قوانین اسلامی متعهد باشد تا اشتباهات دولت را اصلاح نماید.
جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی سابق در جنگ افغانستان - شوروی (۱۹۸۹- ۱۹۷۹) به عنوان گسترش مثبت جهاد تعبیر و تفسیر می شود که منبع الهام، تجربه، تشکیل شبکه و بسیج جهانی و نیز افزایش توانمندی نظامی بسیاری از گروه های شرکت کننده در جنگ را فراهم ساخت. جماعت اسلامی از این قاعده مستثنی نیست، زیرا اعضای گروه از جمله اعضای ارشد که کار رهبری گروه را دارند افرادی تعلیم دیده بوده و در این جنگ حضور داشته اند.
استراتژی های پذیرفته شده از سوی اعضای جماعت اسلامی
گروه جماعت اسلامی برای تضمین بقای خود استراتژی های متعددی را پذیرفته است تا با هر موقعیت ممکن در هر مرحله از مبارزه خود مقابله نماید. فرمولاسیون این استراتژی ها امکان افزایش احتمال موفقیت مورد نظر را فراهم آورده و بدین منظور منشور گروه جماعت اسلامی از واژه ی متدولوژِی پیشرفته در بنیان گذاری مذهب و راهنمای کلی عملیاتی در ایجاد مذهب استفاده نموده است و از اعضای خود می خواهد تا این اصول کلی را دنبال کنند.
متدولوژِی پیشرفته در ایجاد مذهب بیان می کند که جماعت اسلامی مبارزه خود را به سه مرحله تحت عنوان آمادگی برای تشکیل دولت اسلامی، مدیریت خود دولت و از آن به بعد تشکیل خلافت تقسیم می نماید. در طی اولین مرحله، تشکیل جماعت (گروه) جایگزین تشکیل توانمندی های مختلف گروه و کاربرد آن می شود. تشکیل رهبری صحیحی که هسته ی اصلی گروه را تشکیل می دهد، بخش مهم این مرحله است. رهبری گروه نه تنها زمینه ی کار را فراهم می آورد، بلکه گروه را طراحی می نماید. جماعت اسلامی در اطمینان از این که گروه می تواند دگردیسی دست نخورده ی خود را ادامه دهد، پنهان کاری خود را توجیه می کند. این فعالیت های پنهان شامل عملیات بر اساس نیاز به اطلاعات است. تحقیق وزارت امنیت کشور سنگاپور در مورد اعضای جماعت اسلامی نشان داد که آنان به صورت سازمانی مخفی و سری عمل می کنند، و با اسامی مستعار و رمزدار به کار خود ادامه می دهند. برای اثبات این موضوع باید گفت بخش اعظم دو هزار مورد دستگیری که تاکنون صورت گرفته است، پیاده نظامی بوده اند که هیچ اطلاعاتی از عملیات یا خود سازمان ندارند (ابوضا، ۲۰۰۳).
نظم و اطاعت در میان اعضا، در چهارچوب افزایش ایمان امری قطعی است. گوش به فرمان رهبر بودن و اطاعت نمودن از رهبر نیز از طریق امر به معروف و نهی از منکر و حساب روز آخرت پرورش داده می شود، که به عنوان تعدیل کننده ی میزان تعهد اعضا عمل می کند. اعضا می بایست به صورت جمعی امکان انطباق با قوانین ارائه شده از سوی رهبر را داشته باشند و از انحراف از این اصول خودداری نمایند.
بدین ترتیب جماعت اسلامی قدرت خود را در حوزه ی آموزش افزایش داده است که توانایی القا، گسترش و تغییر جهان بینی، احساس، تمایل و عملکرد را به اعضایی که درصدد افزایش بعد اسلامی رفتار خود هستند اعطا می کند. تلاش جماعت اسلامی رسیدن به توده های مردم است تا ایدئولوژِی آن ها را به یکدیگر انتقال دهد، اصول اسلام را عمومی سازد و نقایص جامعه ی مسلمان را در قالب درک و اجرای اسلام راستین بر طرف نماید. ایجاد احساس گناه در میان مردم بزرگنمایی می شود تا درک بیشتر از توضیحات جماعت اسلامی در مورد اسلام و در فرایند ایجاد فضایی برای فراخوان اعضای جدید یا حداقل همترازی آن ها با اهداف جماعت اسلامی صورت گیرد.
جماعت اسلامی در استراتژِی دیگر خود با سایر گروه های اسلامی که چشم انداز و جهان بینی مشترکی با آن ها دارد همکاری می کند. مطالعات مختلف بر روی جماعت اسلامی نشان داده است که این گروه مایل است تا اتحادی در سطح داخل کشوری، منطقه ای و جهانی برقرار کند تا قدرت کافی برای نیل به اهداف خود دست اورد. ارتباط با القاعده و گروه مجاهدین مالزی و غیره می تواند از جمله تظاهرات آن باشد. حتی تشکیل گروه مجاهدین Rabitatul می تواند در این قالب تعبیر و تفسیر شود.
در چهارچوب اصولی گروه جماعت اسلامی به کلمه تمویل به معنای تأمین مالی فعالیت های گروه اشاره شده است. این منابع مالی از طریق جمع آوری انفاق ماهانه و اجباری از سوی اعضای جماعت اسلامی تامین می گردد. منابع مالی بیشترعمدتاً از منابع خارجی به دست می آید که در گذشته تا حدودی نیز از سوی القاعده و برای عملیات ویژه تامین می شد (منشور راهنمای جماعت اسلامی، ۴ آگوست ۲۰۰۲).
جهاد مسلحانه خطرناک ترین استراتژِی به کار رفته از سوی جماعت اسلامی است. این استراتژی تمایل جماعت اسلامی برای توسعه توانمندی های نظامی درجنگ جهت تشکیل دولت اسلامی را نشان می دهد. برخی از اعضای جامعه ی اسلامی در افغانستان و در کمپ های نظامی تعلیم دیده و بلافاصله پس از پایان آموزش برای حملات تروریستی برنامه ریزی یا درگیر شده اند. بدون شک این افشاگری بیان گر تبدیلات نهائی جامعه ی اسلامی است، صرف نظر از این که در ابتدای امر بسیار بی ضرر و متعادل به نظر میرسید.
پیوند جامعه ی اسلامی و القاعده
به تدریج درگیری جامعه ی اسلامی در افغانستان افزایش یافت. تجربه ی مشترک در افغانستان نه تنها اعضا را به آموزش نظامی مجهز نمود، بلکه روح برادری و اخوت اسلامی را تقویت نمود. آنان با مکتب خدمت تحت رهبری «عبداله عظام» فعالیت می کردند و بعد از ترور وی، تحت نظر القاعده به رهبری اسامه بن لادن و سایر گروه های افغان بودند که مجاهدین خارجی را از تمام دنیا و برای دفاع از افغانستان جمع آوری می نمود. در نتیجه ایدئولوژی آن ها عینیت یافت، انگیزش آن ها قوی تر شد و استراتژی های آن ها بیشتر پالایش یافت. پیروزی مجاهدین در افغانستان بی تردید اعتماد به نفس به آنان داد و تا حدی آنان را به پیروزی های مشابه در آینده امیدوار نمود (گاناراتنا، ۲۰۰۵). برخلاف سایر گروه های اسلامی آسیایی، گروه جماعت اسلامی در این مرحله پیوندی عقیدتی بود. جماعت اسلامی به شدت تحت تأثیر اسلام گرایان مصری قرار گرفته و تندرو شده بود. این گروه تمایلات شدیدی به خاورمیانه به خصوص عربستان سعودی پیدا کرد. به ویژه آن که ایدئولوژی جماعت اسلامی مصر و تا حد کمتری تفکرات جهاد اسلامی مصر بر تفکرات و ساختار جماعت اسلامی تأثیر گذاشت. [۱۶] در اواسط دهه ی نود میلادی و همزمان با شکل گیری ایدئولوژی جماعت اسلامی، دکتر «ایمن الظواهری»، رهبر جهاد اسلامی مصر با رهبر جماعت اسلامی در مالزی دیدار و گفتگو کرد. در نیمه دوم دهه ی نود میلادی سونگار و بیشتر همراهانش از پاکستان دیدار نمودند. سونگار سه نوبت با بن لادن دیدار و گفتگو نمود.
جماعت اسلامی بعد از گسترش تدریجی روابط نزدیک خود با القاعده، تبدیل به یکی از خطرناک ترین گروه های تروریستی گردید. این روابط توسط «حمبلی»، روحانی اندونزیایی تقلید شد. وی در کودکی آرزو داشت فضانورد شود. در اوایل دهه ی هشتاد میلادی حمبلی که در مالزی به سر می برد، به یکی از طرفداران و پیروان سونگار تبدیل شد. وی از زمان اولین دیدار خود با سونگار یعنی سال ۱۹۶۰ دعوت شد، تا برای تعلیمات و پشتیبانی از مجاهدین عازم افغانستان شود. در حالی که حمبلی دو ماه بعدی را در کراچی و برای دستورالعمل های بیشتر سپری می کرد، با تعدادی از تبعه های اندونزی از جمله «ذوالقرنین» ملاقات نمود که وی نیز روابط نزدیکی با القاعده داشت.[۱۷] در اوایل سال ۱۹۸۷، حمبلی و همکاران وی تعلیمات نظامی با AK۴۷، MAC-۱ ، اسلحه های کمری، خمپاره اندازهای ۶۰ میلی متری و آرپی جی ها را ظرف دو ماه طی کردند.[۱۸] حمبلی بعد از بازگشت به مالزی در اواسط ۱۹۸۸، عازم فیلیپین شد تا ماموریت خود را انجام دهد و لذا با یک خانواده مسلمان محلی در سال ۱۹۹۱ زندگی کرد. در طی این مدت وی «شمس الدین»، تبعه ی اندونزیایی را ملاقات نمود که بعدها او را نزد «ابوبکر بشیر» برد. وی بعدها با رهبر این گروه یعنی «سلامت هاشم» دیدار نمود. بعد از ۹ ماه اقامت در فیلیپین، حمبلی از طریق صباح به مالزی بازگشت و راه ایالت سلانگور را در پیش گرفت.
در سال های ۱۹۹۵- ۱۹۹۴ حمبلی با «خالد شیخ محمد» که بعدها به عنوان مغز متفکر واقعه یازده سپتامبر تلقی شد، و سایر اعضای مهم القاعده از جمله «ولی امین خان شاه» که با «رمزی احمدیوسف» برای سقوط دوازده فروند هواپیمای آمریکا بر فراز اقیانوس آرام تلاش می نمود، دیدار و گفتگو کرد. از سال های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷ روابط حمبلی با القاعده عمیق تر شده و بعدها از وی خواسته شد تا سرپرستی منطقه ی یک را که پیشتر بر عهده ی بشیر بود و به سبب انتقال بشیر به مرکز خالی مانده بود به عهده بگیرد. مرکز، بدنه ی حاکم گروه بود که بر تمام سازمان های جماعت اسلامی نظارت می کرد و متشکل از چندین گروه یا منطقه بود. به طور کلی دو منطقه وجود داشت: منطقه ی یک که شامل مالزی و سنگاپور می شد، و منطقه ی دو اندونزی، صباح و فیلیپین را دربر می گرفت. بعدها منطقه ی سه شامل کالیمانتان، میندانائو در جنوب فیلیپین و سولاوسی شد. منطقه چهارنیزاسترالیا را پوشش می داد البته این منطقه تنها شامل بیست عضو بود که تمام آن ها را اندونزیایی های ساکن استرالیا تشکیل می دادند.
در سال ۱۹۹۸ مرکز تحت نظارت سونگار، بشیر، ذوالقرنین، روشدان و مخلص بود. جدای از خدمت رسانی به عنوان اعضای هیأت مرکزی، این افراد در مجالس شورای جماعت اسلامی نیز ایفای نقش می کردند که بر فعالیت های جماعت اسلامی از نکته نظر قرآنی تأثیر می گذاشت. منطقه ی یک از سوی حمبلی رهبری می شد. «فاتی» اندونزیایی رهبری منطقه ی دو و «نصیرعباس» رهبری منطقه ی سه را به عهده داشت. چهار ناحیه تحت کنترل منطقه ی یک بود که عبارت بودند از پراک به رهبری «مراد»، سنگاپور به سرپرستی «مت سلامت کسطاری»، جوهور به مدیریت «وان مین بین وان مت»، و کوالالامپور و سنگاپور. در سال های ۹۸- ۱۹۹۷ جماعت اسلامی عمدتا بر فعالیتهای خود پیرامون انتقال پول به جبهه آزادی بخش اسلامی مورو در فیلیپین تأکید داشت. این موضوع در سال ۱۹۸۸ و زمانی تغییر یافت که مرکز تصمیم گرفت کار انتقال اعضا و تجهیزات نظامی به جنوب فیلیپین را شروع کند. از منطقه ی یک گروه هایی از مالزیایی ها به اردوگاه های نظامی و جهت تعلیم و پشتیبانی از برادران مسلمان خود اعزام شدند. شاخه «الغضوی» شاخه ی اجرائی جماعت اسلامی اندونزی تماس اولیه جماعت اسلامی در فیلیپین بوده و ذوالقرنین مسئول اعزام گروه هایی از اعضای سنگاپوری و مالزیایی به فیلیپین بود. تقریباً تمام رهبران در افغانستان تعلیم دیده بودند و جزو تصمیم گیرندگان کلیدی محسوب می شدند.
جماعت اسلامی پس از سونگار
پس از سقوط سوهارتو در سال ۱۹۹۸، سونگار و بشیر به اندونزی بازگشتند تا به مبارزات خود ادامه دهند. وقتی سونگار رهبر اصلی جماعت اسلامی در سال ۱۹۹۹ از دنیا رفت بشیر راه او را ادامه داد. این امر نارضایتی هایی ایجاد کرد. اعضای جوان تر جماعت اسلامی یعنی حمبلی، «عبدالعزیز» با نام مستعار «سامودرا» و«علی غفرون» با نام مستعار «مخلص»، بشیر را بسیار ضعیف، بسیار سازش پذیر و بسیار تحت نفوذ دیگران ارزیابی نمودند. بشیر به کار سیاسی و نظامی معتقد بود. وی به همراه «عرفان آواس سوریا هاردی» مجلس مجاهدین اندونزی (Majelis Mujaiheen Indonesia) را در آگوست سال ۲۰۰۶ بنیان گذاری نمود. این شاخه که توسط سوریا هاردی مدیریت می شد به عنوان شاخه ی سیاسی جماعت اسلامی عمل می کرد. ابوجبرئیل با نام مستعار فکرالدین مقتی وبا نام مستعار دوم محمد اقبال بن عبدالرحمن، که برادر سوریا هاردی بود یکی از نظریه پردازان کلیدی جماعت اسلامی و انجمن شبه نظامیان مالزی (Kumpulan Mujahidin Malaysia) به شمار می رفت، که بعدها ساکن مالزی شد. مجلس مجاهدین اندونزی گروه حامی گروه های اسلام گرایی بود که برای استقرار شریعت تلاش می کرد. تندروهای جماعت اسلامی که از سوی حمبلی رهبری می شدند تشکیل مجلس مجاهدین اندونزی را به عنوان نوعی خیانت به تحلیل سیاسی عبداله سونگار می دانستند که جماعت اسلامی می بایست در مبارزه خود برای تشکیل دولت اسلامی آن را درک می کرد. گروه تحت رهبری حمبلی معتقد بود که همراهی با سیستم سیاسی غیر اسلامی می تواند ایمان اعضا را سست کند و لذا می بایست ممنوع می شد. این شاخه به عنوان شاخه ی سیاسی جماعت اسلامی می توانست تلقی گردد. بشیر از سوی دیگر آن را فرصتی می دید که نباید از دست داده می شد. بشیر که بار دیگر در روستای نگروکی مستقر شده بود شاخه ی سوم را در سولو، جاوه مرکزی هدایت می کرد. شاخه ی بشیر به عنوان شاخه ی تندروی جماعت اسلامی تلقی می شد.
علی رغم تفاوت ها، سه شاخه ی جماعت اسلامی یعنی شاخه ی سیاسی (یوگ جاکارتا- مرکزی)، شاخه ی تندرو (سولو- مرکزی) و شاخه ی تروریستی (مالزی- مرکزی) با هم همکاری و در برخی موارد مشارکت می نمودند. همه ی آنان از لحاظ متدولوژی تقسیم بندی شده بودند. شاخه ی سیاسی جماعت اسلامی به مبارزه ی سیاسی معتقد بود، گروه رادیکال جماعت اسلامی به مبارزه ی نظامی و سیاسی اهمیت می داد و تروریست های جماعت اسلامی به مبارزه ی نظامی توجه داشتند. توده ی گروه تروریست های جماعت اسلامی در افغانستان تعلیم دیده و به القاعده بسیار نزدیک بودند. با افزایش نفوذ القاعده بر جماعت اسلامی، تاکتیک های جماعت اسلامی شامل شیوه های تروریستی نیز شد. بشیر اعتراضی به اجرای عملیات تروریستی نداشت، اما به ارزش مبارزات سیاسی نیز واقف بود. بشیر ضمن ملاقات با رهبران ارشد دولت اندونزی از جمله نایب رئیس آن یعنی «حمزه هاض» به ستایش بن لادن و پیروی از ایده آل های او ادامه داد، مفاهیم او را تکرار کرد و از عملیات القاعده در آسیای جنوب شرقی پشتیبانی نمود. علی رغم تفاوت های موجود در آرا و عقاید، جماعت اسلامی به عنوان شبکه ای از تندروهای اسلامی عمل می کرد که در سراسر آسیای جنوب شرقی گسترده شد و توسط اندونزیایی ها رهبری گردید. جماعت اسلامی برای کارکرد موفق و مؤثر خود، ساختار سستی را نگه می داشت که چهار منطقه در قلمرو خود را شامل می شد.[۱۹] اگرچه این ساختارهای رسمی منحل، و منطقه ی اول برچیده شده است، اما واحدهای جماعت اسلامی در سراسر ساختارهای منطقه ای سازماندهی شدند.
در سال ۲۰۰۰، جماعت اسلامی هنگ مجاهدین (گروه مجاهدین) را به عنوان چتر محافظ گروه های ملی گرا و اسلام گرای آسیای جنوب شرقی تشکیل داد که در مبارزات مسلحانه درگیر بودند. اعضای آن شامل «جبهه آزادی بخش اسلامی مورو»، «جنبش آچه آزاد» (Gerakan Aceh Merdeka, GAM)، «سازمان همبستگی روهینگیا»Rohingya Solidarity Organization (RSO)) )، «سازمان ناسیونالیست روهینگیای آراکن»، (Arakan Rohingya National Organization)، و «جماعت سلفیه» (تایلند) (Thailand Salafi Jamaat) بود.
جماعت اسلامی به عنوان پیشتاز جنبش اسلامی جهانی وهمانند القاعده، سعی داشت تا پیشتاز گروه های آسیای جنوب شرقی باشد. این جماعت تمایل داشت تا راه را در مسیر مذهب نشان دهد. بسیاری از رهبران جماعت اسلامی که به عنوان بالاترین پله ی نردبان سازمانی انجام وظیفه می کنند، دست پروردگان عبداله سونگار هستند. بسیاری از آن ها فارغ التحصیلان انجمن مؤمنان در روستای نگروکی، یکی از مشهورترین مدارس شبانه روزی اسلامی در جاوه مرکزی بودند. بیشتر آن ها اتباع اندونزی ساکن مالزی و جانبازان مقاومت ضد شوروی یا سالهای بعد از شوروی در افغانستان هستند. ردیف دوم مورد اعتماد این جماعت که در بسیاری از خصوصیات مشترک هستند به عنوان هماهنگ کننده ی زمینه کار، مسئول انتقال پول و مواد منفجره و برای انتخاب پیروان محلی تعیین می شوند که می توانند به شکلی مؤثر به عنوان رهبر تیم سربازان پیاده نظام عمل کنند. ردیف پایین، یعنی افرادی که رانندگی می کنند، در مورد اهداف تجسس می کنند، بمب ها را انتقال می دهند و اغلب اوقات ریسک دستگیری، جراحت یا مرگ را می پذیرند، در فاصله ی کمی قبل از برنامه ریزی حمله انتخاب می شوند. آن ها اغلب جوانانی از میان داوطلبان هستند. مدارس که فراخوان ها را انجام می دهند اغلب از سوی معلمان مذهبی و دینی مدیریت شده و با شورشیان دهه ۱۹۵۰ یا انجمن مؤمنان در ارتباط هستند.
افزایش نفوذ القاعده
سونگار قبل از مرگ خود حمبلی را به کراچی فرستاد تا با خالدشیخ محمد، مغزمتفکر واقعه ی یازده سپتامبر ملاقات کند. هدف از این ملاقات تعمیق روابط از قبل موجود و آرایش اعضای جماعت اسلامی برای حرکت به سوی افغانستان جهت تعلیم و آموزش بود. حمبلی در سال ۱۹۹۹ دوبار به پاکستان رفت. در سفر اول تنها بود و در سفر دوم «فایض بفانا» مدیر ارشد اجرائی جماعت اسلامی او را همراهی می کرد. از ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ حمبلی حدود دوازده هزار دلار دلار آمریکا به جبهه ازدایبخش اسلامی مورو (Moro Islamic Liberation Front) و هجده هزار دلارآمریکا به جنگجویان مسلمان در آمبون اندونزی فرستاده بود. جماعت اسلامی سازمانی غیرانتفاعی ثبت شده/ تحریم شده ی دولت مالزی موسوم به «جماعت احسان» تشکیل داد که پول لازم جهت انتقال مستقیم به آمبون را جمع آوری می کرد. جماعت اسلامی در بمب گذاری های کنیا در شب کریسمس سال در اندونزی ۲۰۰۰، بمب گذاری ترن مانیل در همان سال و حملات علیه سفیر فیلیپین در اندونزی شرکت کرد. جماعت اسلامی چهار هزار دلار آمریکا صرف بمب گذاری های دسامبر ۲۰۰۰ در مانیل نمود. اگرچه این بمب گذاری ها با کمک «الغوزی» صورت گرفت اما بمب گذاری واقعی توسط «مخلص»، عضو جماعت اسلامی فیلیپین انجام گرفت که بعدها در بمب گذاری بالی نیز شرکت کرد. حمله علیه سفیر فیلیپین در اندونزی نیز عملیات جامعه اسلامی بود. الغوزی عمدتاً مسئول این عملیات بود و جامعه ی اسلامی حدود چهار هزار دلار آمریکا برای این عملیات جمع آوری نموده بود.
حمبلی و همسرش برای ادامه تحقیقات در اندونزی و مالزی از طریق بانکوک و با نام واقعی خود در پاسپورت مالزیایی به همراه پنج هزار دلار پول نقد راهی افغانستان شدند. آن ها بعد از ورود به کراچی عازم قندهار شدند و حدود یک ماه در آن جا اقامت گزیدند. رابط های اصلی حمبلی در افغانستان عبارت بودند از «محمد عاطف» با نام مستعار «ابوحافظ»، فرمانده نظامی القاعده ( که نوامبر ۲۰۰۱ کشته شد) و خالد شیخ محمد. القاعده بیش از پیش به جماعت اسلامی به خصوص حمبلی وابسته بود چرا که وی قرار ملاقات های القاعده و جماعت اسلامی را ترتیب می داد.
شبکه ی جماعت اسلامی در استرالیا به درخواست القاعده شروع به فراخوان نیرو کرد و حمبلی منابع مالی مورد نیاز جک روشه، تبعه ی مسلمان شده استرالیا را تأمین نمود تا اهداف یهودیان اسرائیلی در استرالیا را بمب گذاری نماید.[۲۰] به همین قیاس حمبلی برای کمک به برنامه ی سیاه زخم القاعده فردی به نام «یزید صافات» را فراخواند. وی دانشمند بیوشیمی فارغ التحصیل از آمریکا و فرمانده سابق ارتش مالزی بود که در ژوئن سال ۲۰۰۱ وارد افغانستان شده بود. یزید در برنامه ی آموزش یک ماهه شرکت کرد و سپس برای پشتیبانی در برنامه سیاه زخم در قندهار با حمبلی همکاری نمود. وقتی عملیات بمب گذاری تحت فرماندهی آمریکا در اکتبر ۲۰۰۱ در افغانستان شروع شد، حمبلی ملاقات کوتاهی با یزید داشت. این ملاقات در کراچی و قبل از بازگشت وی به مالزی صورت گرفت و آن ها در مورد تداوم برنامه سیاه زخم در اندونزی صحبت و تبادل نظر کردند. یزید توسط شاخه ی ویژه مالزی و هنگام بازگشت به مالزی جهت دیدار به همسر خود دستگیر شد، حمبلی که با همسر خود زندگی می کرد توسط شاخه ی ویژه تایلند در کشور تایلند دستگیر شد. در این اثنا حمبلی منابع مالی القاعده را در اختیار واحدهای مستقر در اندونزی قرار داده بود تا بمب گذاری بالی و سایر اهداف صورت گیرد.
جماعت اسلامی از طریق معاونت، تعاملات نزدیک و عضویت دوگانه، تقریباً به القاعده ضمیمه شده بود. در طی حداقل یک دهه مؤلفه ی خیلی مهم جماعت اسلامی تحت کنترل عملیاتی و ایدئولوژیکی القاعده قرار گرفته بود. به عنوان مثال مت سلامت کسطاری عضو ارشد جماعت اسلامی سنگاپور، طرح هواپیماربایی از بانکوک و برخورد آن به فرودگاه بین المللی چانکی در سنگاپور را پی ریزی نمود که تاکتیک القاعده محسوب می شود. وی برای بیان خشم خود از رفتار روس ها با برادران چچنی خود، هواپیمای روسی را انتخاب نمود، اختلافی که بارها از سوی القاعده مورد حمایت قرار گرفته بود. این موضوع در حملات سال ۲۰۰۲ به بالی، هتل ماریوت جاکارتا در سال ۲۰۰۳ و کمیسیون عالی استرالیا در سال ۲۰۰۴، که همه اهداف غربی بودند تجلی پیدا کرد. بعد از دستگیری حمبلی، شاخه ی تروریستی جماعت اسلامی از سوی دکتر الظهاری حسین و «نورالدین محمد تاپ» هدایت می شد (گاراناتنا، ۲۰۰۵). آن ها همواره به عراق اشاره داشتند و این موضوع در مطالب نگاشته شده از سوی نورالدین محمد تاپ و بلافاصله پس از بمب گذاری کمیسیون عالی استرالیا در سال ۲۰۰۴ منعکس شده بود. آن دسته از اتباع جنوب شرقی آسیا که تحت نفوذ القاعده و جماعت اسلامی بودند عازم عراق می شدند تا در مبارزات علیه آمریکا مشارکت نمایند. [۲۱] بخش قابل توجهی از اعضای جماعت اسلامی به ایدئولوژی القاعده ایمان داشته و هم اکنون نیز به مشارکت فعالیتی در ماموریت القاعده مبنی بر جهاد جهانی ادامه می دهند.
ابوسیاف- ظهور شورشیان اسلامی در جنوب فیلیپین
«ابوسیاف» که در زبان عربی به معنی «پدر شمشیرزن» است، نام کوچک ترین اما مخوف ترین سازمان تروریستی فیلیپین است. گروه ابوسیاف عمدتاً در جنوبی ترین نقطه جزیره میندانائو در رشته جزایر سولو فعالیت می کند. ساکنان این منطقه هویت منحصر به فردی به عنوان مسلمانان فیلیپین دارند که از سوی اسپانیایی ها موروس خوانده می شوند (سیلز، ۲۰۰۰ ). کلمه «مورو» از کلمه مورمشتق شده است، نامی موهن که توسط اسپانیایی ها برای اشاره به سیاه پوستان مسلمان شمال آفریقا (موروکو یا مراکش و نیز موریتانی) به کار می رفت. اکثریت مردم مسیحی فیلیپین به تداعی منفی این کلمه به معنی بی رحمی و قساوت بعد از یک سری منازعات خشن با سایر کشورهای مسلمان مجاور در جنوب که چندین قرن به طول انجامید عادت کرده اند. درک منشأ گروه ابوسیاف و خصومت درازمدت بین اقلیت مسلمان و اکثریت مسیحی مستلزم ارزیابی کامل نیروهای تاریخی است که فیلیپین و منازعاتی را که تاکنون در آن ادامه داشته است تشکیل می دهند. تاریخچه ی منازعات خشن در این منطقه نمی تواند در بحث منشأ و تکامل گروه ابوسیاف خیلی مورد تأکید واقع گردد. تا قرن ها مردم مورو برای استقلال و داشتن کشور اسلامی خودمختار جنگیده اند و در طی آن به خشونت و قساوت در اذهان مسیحیان فیلیپین و ناظران خارجی معروف گشته اند. اما در مورد منشأ ظهور گروه ابوسیاف مطالب زیادی می توان گفت.
در خصوص نحوه ی پیدایش این گروه داستان های زیادی گفته شده است که تمامی آن ها صحت ندارد. آن چه که در سطح جهانی واقعیت دارد این است که «جنجلانی» و گروه کوچکی از پیروان وی گروهی فاقد نام تشکیل دادند تا ایده ی دولت اسلامی به سبک ایران در جنوب فیلیپین را تحقق بخشند (هاچسون، ۲۰۰۹). این گروه فاقد نام به صورت رسمی در سال ۱۹۸۹ به عنوان مجاهدین جنگجوی تکاور آزادی Mujahedeen Commando Freedom Fighters) بنیان گذاری شد. سپس جنجلانی و پیروان وی به صورت رسمی در سال ۱۹۹۱ از جبهه آزادی بخش ملی مورو جدا شدند. گروه مجاهدین مزبور در میندانائو با نام گروه جنجلانی معروف بود و این نام بعدها به آن چه که ما امروزه گروه ابوسیاف می شناسیم تغییر یافت، چرا که جنجلانی در طول مبارزه در افغانستان علیه روس ها لقب ابوسیاف را گرفته بود و این به افتخار رهبر مقاومت افغانستان پروفسور «عبدالرسول سیاف» بود (بنلوئا، ۲۰۰۶). گروه جنجلانی یا همان مجاهدین در آگوست سال ۱۹۹۱ به نام ابوسیاف معروف شد، یعنی زمانی که اولین عملیات بمب گذاری تروریستی آن ها علیه کشتی میسیونری مسیحی ام.وی دولوس در زامبوآنگا (شهری در جنوب فیلیپین) صورت گرفت (همان منبع).
ابوضا معتقد است که منشا و تکامل گروه ابوسیاف در پنج مرحله صورت گرفته است: سال های تشکیل گروه (۱۹۹۱- ۱۹۸۸)، تروریسم دولت اسلامی/ ضد مسیحی از جمله تعمیق ارتباط آن با القاعده، (۱۹۹۵- ۱۹۹۱)، انحطاط (۲۰۰۱- ۱۹۹۵)، مبارزه ی جهانی علیه تروریسم بعد از واقعه ی یازده سپتامبر (۲۰۰۳- ۲۰۰۱) و احیا (۲۰۰۳ تاکنون) (ابوضا، ۲۰۰۵).
تاریخچه ی گروه ابوسیاف نشان داده است که این گروه زنده و خوب است هر چند دولت تلاش هایی برای ریشه کنی آن انجام داده است که بیشتر آن به واسطه ی اطاعت کورکورانه و انحراف گروه نسبت به اهداف خود است.
ایدئولوژی و انگیزه های گروه ابوسیاف
گروه ابوسیاف یکی از بسیار جنبش های مسلمان تندرو است که به صورت جمعی و سالها برای تشکیل دولت اسلامی مستقل در جنوب فیلیپین مبارزه کرده است. آن چه که ایدئولوژی گروه ابوسیاف را منحصر به فرد می سازد، این حقیقت است که بنیان گذار آن یعنی ابوبکر جنجلانی عمیقاً تحت تأثیر اسلام وهابی بود که خود به واسطه ی تحصیل دینی وی و تندروها در عربستان سعودی بود. جنجلانی از شرایط تاریخی، مذهبی، اقتصادی و اجتماعی مرتبط به طرد درازمدت مسلمانان از پست های دولتی در فیلیپین به خوبی آگاه بود. طی چند قرن گذشته هویت ملی مورو به عنوان مقاومت متحد مسلمانان در برابر قوانین مسیحی و پیگیری دولت اسلامی خود مختار مورد جعل و تقلب قرار گرفته است. این موضوع تا حدی به واسطه تلاش های استعماری اولیه برای دسته بندی چندین گروه مسلمان با نژاد و زبان متفاوت در جنوب فیلیپین به صورت یک گروه گسترده واحد به نام مورو بود.
در عین حال که این طبقه بندی دستاویز مناسب حکومت سلطنتی برای هدف قرار دادن و تعقیب تندروهای مسلمان فیلیپین تلقی می شد، خود موجب تشکیل هویت جهانی مسلمانان فیلیپین شد که پیش از آن بین گروه ها وجود نداشت. بسیاری از موروها تاریخ مبارزات خود برای دفاع از «حقوق بنیادین اختیار و تصمیم گیری» را تا چهار قرن می دانند (تان، ۱۹۹۳).
گروه ابوسیاف در تلاش برای درک عقاید و انگیزه های قوی می بایست به احساسات عمیق مبارزات طولانی و بی عدالتی موجود که در هویت مورو رخنه کرده است توجه نماید. موضوع بنگسامورو می تواند دقیقا به این عنوان مطرح شود: «به حاشیه راندن و تقلیل نظام مند و تدریجی گروه های مسلمان با نژادها و زبان های مختلف که مجموعا موروها را تشکیل می دهد» (سانتوس ۲۰۰۵، صفحه ۱ و بنلوئا، ۲۰۰۶).
هدف اصلی جنجلانی در ورای موضوع تشکیل گروه ابوسیاف جستجوی فعالانه عدالت برای تمام مسلمانان بود به ویژه کسانی که در حوزه مورو در جنوب فیلیپین ساکن بودند. از نظر جنجلانی «جهاد فی سبیل الله که به اختصار جهاد نامیده می شود خالص ترین شکل مبارزه برای خداوند و در راه اوست» (بنلوئا، ۲۰۰۶).
ابوبکر جنجلانی قبل از مرگ خود در سال ۱۹۹۸ هشت موضوع ایدئولوژیکی رادیکال به نام «خطبه ها» ارائه داد که در آن معتقد بود بسیاری از مسلمانان سوء تعبیر از جهاد دارند، از نظر اوحتی اندیشمندان امت اسلامی نیز فاقد درک و شناخت کامل از قرآن هستند. وی معتقد بود که بسیاری از موروهای پیرو او شکل درست اسلام را که وهابیت ترسیم کرده است و شامل پیمودن راه شهادت یا اقدامات تروریسمی به عنوان فداکاری نهایی است پیاده نمی کنند (همان منبع).
اهداف استراتژیک و عملیاتی
هدف نهایی گروه ابوسیاف تشکیل دولت اسلامی ملهم از ایران است که از شریعت و قوانین اسلامی به عنوان شکل راستین اخلاق استفاده می کند و طی آن قوانین کشور تنظیم و مردم ملزم به اطاعت از آن می شوند. بنلوئا (۲۰۰۶) چهار حقیقت اصلی را که جنجلانی در سال های ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۴ در ارتباط با سازمان ابوسیاف مطرح نمود ارائه می دهد:
· هدف ایجاد یا ترویج فرقه هایی بین مبارزات مسلمانان نیست چرا که این امر خلاف تعالیم اسلام است. هدف گروه ابوسیاف ایجاد پلی بین گروه های انقلابی و جبهه آزادی بخش اسلامی مورو است که نقش و رهبری آن ها در این مبارزه غیرقابل انکار است.
· هدف استراتژیک نهائی گروه ابو سیاف ایجاد دولت کاملاً اسلامی است که «ماهیت، معنا، هدف و آمال آن» معادل با صلح و آرامش است (تان، ۱۹۹۳). گروه ابوسیاف ادعا می کند که همیشه به آزادی ادیان احترام می گذارد و حتی تا جایی پیش می رود که می گوید از نظر اسلام « مادام که مسیحیان تابع قوانین دولت اسلامی باشند، حقوق آن ها باید رعایت شود» ( کوایمپو، ۱۹۹۹). عملکرد گروه ابوسیاف با این اظهارات در مورد صلح تناقض دارد زیرا تاریخ حیات گروه ابوسیاف نشان دهنده ی خشونت های بی رحمانه به خصوص در ارتباط با مسیحیان است.
· حمایت ازجنگ ضرورتی است که تا تداوم «مخالفت، بی عدالتی، ظلم و ستم، جاه طلبی ها و ادعاهای متعدد بر علیه مسلمانان» ادامه خواهد داشت ( تان، ۱۹۹۳).
· از چهار مورد اظهارات جنجلانی چنین استنباط می شود که «جنگ تنها برای کسب اهداف حقیقی و واقعی انسانیت، یعنی ایجاد عدالت و درستی برای تمام مردم تحت قوانین قرآن کریم و سنت صلح، را برهم می زند» (همان منبع).
اگر چه گروه ابوسیاف تاکنون نتوانسته است به اهداف استراتژیک خود مبنی بر تشکیل دولت اسلامی دست یابد اما اعضای آن به اهداف عملیاتی و شهرت بین المللی خود از طریق چالش مستقیم با مقامات دولتی دست یافته اند. این چالش با افزایش فعالیت های پیچیده، مرگبار وخشونت سازمان یافته نمود پیدا کرده است. به علاوه علی رغم آن که گروه ابوسیاف تعداد اعضای کمتری دارد و دولت بر تلاش خود برای ریشه کنی آن افزوده است اما این گروه هنوز به کار خود ادامه داده و البته رونق بیشتری نیز یافته است. موفقیت های متعدد گروه ابوسیاف ماحصل مبارزات تروریستی آن در خدمت اهداف عملیاتی آن در عمومی کردن مبارزات مورو است، که خود به مزیت افزایش کمک خارجی توسط سایر سازمان های تروریستی اسلامی افزوده است. این مبارزات به فراخوان اعضای جدید برای ادامه فعالیت های شورشی کمک نموده است.
نشانه های خشونت گروه ابوسیاف
اگر چه گروه ابوسیاف تعدادی حملات مهم از جمله ترور افراد، بمب گذاری ها، قتل عام، سر بریدن و آدم ربایی را در پرونده ی کاری خود دارد، اما مهم ترین و بارزترین جنبه ی سوء استفاده ها این گروه در قالب «بی رحمی افراطی و گستاخی ها و نابودی زندگی مردم از جمله مسیحیان» نمود پیدا کرده است (فیلر ۲۰۰۲، صفحه ۱۳۲).
گروه ابوسیاف به صورت منظم قربانیان خود را سر می برید که بسیاری از آن ها ربوده شده و پیش از کشته شدن یا اخاذی از انها برای آزادی ماه ها یا حتی سال ها در زندان سپری کرده اند. وابستگی این گروه برای آدم ربایی یا اخاذی روش کار همیشگی آن نبوده است، اما ویژگی غالب و استراتژی تأمین منابع مالی «غالیب آندانگ» مشهور به فرمانده روبات جانشین ابوبکر جنجلانی بعد از مرگ وی در سال ۱۹۹۸ بوده است (بنلوئا، ۲۰۰۶).
اولین حمله مهم وقابل توجه گروه ابوسیاف بمب گذاری کشتی مسیونری مسیحی ام. وی دملوس در سال ۱۹۹۱ بود که در زامبوآنگا لنگر انداخته بود. این حمله تلافی اظهارات ضداسلامی مبلغان و میسیونرها بود. اولین مبارزه تروریستی گروه ابوسیاف از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ تنها در قالب احساسی و عاطفی یعنی قتل عام، بمب گذاری ها، سر بریدن و آدم ربایی بوده است. شایان ذکر است که ابوسیاف به عنوان یک گروه تروریستی اسلامی کامل از زمان ظهور خود وارد مرحله جهانی شده است. با این حال این گروه نشان داده است که در مقابل تغییرات مصون نیست. در حالی که سال های اولیه کار این گروه با یک سری حملات عمومی سمبلیک و پررنگ همراه بوده است، اما سال های ۲۰۰۱- ۱۹۹۵ دقیقاً به عنوان سال های راهزنی توصیف شده است (همان منبع). گروه ابوسیاف به جای هماهنگی حملات تصادفی گسترده ی عمومی، تلاش خود را بر تأمین منابع مالی از طریق آدم ربایی و فعالیت های اخاذی معطوف کرده است.
این تغییر عمدتاً ماحصل مرگ بنیان گذار و ایدئولوژیست آن یعنی ابوبکر جنجلانی در سال ۱۹۹۸ بود. جانشین او، غالیب آدانگ (فرمانده روبات) متعاقباً در فعالیت آدم ربایی شرکت کرده است که طبق گزارشات تا کنون میلیون ها دلار اخاذی نموده است. در طی این مدت آدانگ طرح های سازمان یافته آدم ربایی در بسپاندان مالزی و لای پالماس ریسورت جزیره پالاوان فیلیپین را پیاده نموده بود (ترنر، ۲۰۰۳). بین سال های ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۰، گروه ابوسیاف اعلام کرد که ۳۷۸ عملیات تروریستی انجام داده و طی آن ۳۸۸ نفر کشته شده است. در طی همین مدت این گروه ۶۴۰ مورد آدم ربایی و ۲۰۷۶ نفر قربانی داشته است (بنلوئا، ۲۰۰۶). این گروه زمانی دستخوش تحولات و آرایش تاکتیکی جدید شد که «قذافی جنجلانی» برادر کوچک تر ابوبکر و جانشین نهایی وی بعد از مرگ غالیب آدانگ در سال ۲۰۰۴ قدرت را به دست گرفت. این تغییر فاحش بار دیگر گروه ابوسیاف را به ریشه های ایدئولوژیکی آن به عنوان یک سازمان تروریستی اسلامی و در مخالفت با دوره رکود آن برگرداند که بر ترور به عنوان راه ترجیحی برای بیان خواسته های خود تاکید داشت.
بارزترین مثال این تغییر موضوعی، بمب گذاری سوپرکشتی ۱۴ در فوریه ۲۰۰۴ بود که طی آن ۱۱۶ نفر کشته و بیش از ۳۰۰۰ نفر زخمی شدند. گروه ابوسیاف بعد از این حمله سه بمب گذاری همزمان در شهرهای شمالی فیلیپین یعنی ماکاتی، داوائو و ژنرال سانتوس را در شب قبل از ولنتاین سال ۲۰۰۵ هماهنگی کرد که طی آن ۱۰ نفر کشته و ۱۳۶ نفر زخمی شدند (ابوضا، ۲۰۰۵).
ظهور مجدد خشونت مضاعف در حملات بیشتر گروه ابوسیاف تأکیدی بر این مدعا بود که رهبری جدید گروه ابوسیاف توسط قذافی جنجلانی بسیار نزدیک به بینش اولیه ی برادر بزرگ تر وی در مورد نحوه ی عملکرد گروه و فعالیت های آتی آن بود. در حالی که گروه ابوسیاف هنوز هم در فعالیت های آدم ربایی مشارکت می کند، باید خاطر نشان کرد که بسیاری از وقایع رو به سوی خشونت و افزایش تلفات عمومی دارد.
گروه خلافت اسلامی در عراق و شام ( داعش ) و مالزی
خلافت اسلامی در عراق و شام موسوم به داعش گروهی شبه نظامی اسلامی است که در حال حاضر کنترل بخش هایی از عراق و سوریه را در دست دارد. قلمرو این گروه شامل موصل، دومین شهر بزرگ عراق و نیز تکریت و بخش هایی از انبار است. این گروه هم چنین بر بخش قابل توجهی از شرق سوریه تسلط دارد. داعش اخیراً خود را خلافت اسلامی معرفی نموده و از تمام مسلمانان جهان خواسته است تا به این گروه ملحق شوند.
داعش در سال ۲۰۱۳ شکل گرفت اگر چه ریشه های آن به القاعده در عراق باز می گردد. داعش نه تنها شیعیان بلکه قبایل سنی را مورد هدف قرار داده است به گونه ای که حتی القاعده نیز آن را به خاطر استراتژی خود مورد انتقاد قرار داد چرا که منجر به بروز اختلاف میان سنی ها گشته است. در خصوص داعش در مالزی باید گفت موضوع موفقیت های اخیر داعش موضوع پیچیده ای است که ریشه در منافع سیاسی و نظامی گروه های درگیر دارد. با این وجود گاهی پای اعضائی از کشورهای آسیای جنوب شرقی به این گروه باز می شود.
«احمد تمیمی» مالکی ۲۶ ساله ی مالزیایی به عنوان اولین بمب گذار انتحاری مالزیایی خبرساز شد (پاسونی و همکاران، ۲۰۱۴). اقدام تروریستی وی منجر به کشته شدن بیست و پنج نفر از افسران ارشد امنیتی در استان انبار عراق شد. این اقدام از آن جهت اهمیت یافت که پیش از او تعدادی از مالزیایی ها به گروه های شبه نظامی خارج از کشور ملحق شده، اما هیچ یک از آن ها در اقدام انتحاری شرکت ننموده بودند. روش معمول برای فراخوان مردم مالزی برای پیوستن به داعش همان اسره (Usrah) یا گروه های کوچک بحث و بررسی مسائل است، که از مسلمانان می خواهد تا گرد هم آمده و در مورد مسائل دیدگاه خود را بیان کنند و از دیدگاه سایرین مطلع گردند. پلیس مالزی اخیرا تعدادی مظنون به شرکت در فعالیت های مرتبط با داعش دستگیر نموده است که در میان آن ها اساتید دانشگاه نیز دیده می شوند. پلیس هم چنین افرادی را در صباح مالزی مظنون شناخته و چهار گروه دیگر با اهداف شبه نظامی در سلانگور و پراک شناسایی نموده است (روزنامه ی نیواسترتیس تایمز، ۳۰ ژوئن، ۲۰۱۴).[۲۲] هم چنین واحد مبارزه با تروریسم پلیس بوکیت امان روز ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵ از دستگیری سه نفر به خاطر تهدید تروریستی کوالالامپور خبر داد که دو نفر از آن ها ملیت سوری و اندونزیایی داشته و یک نفر تبعه ی مالزی بوده است.[۲۳]
مالزی سابقه ی خشونت مذهبی و عملیات شبه نظامی داشته است و به عنوان مثال اقدام به توقیف گردهمایی مانند جماعت اسلامی و گروه مجاهدین مالزی نموده است. مالزی هم چنین طی سال های گذشته حملاتی علیه کلیساها داشته است با این حال این حملات در مقایسه با خشونت های مذهبی فیلیپین و اندونزی چندان چشمگیر نیست.
سؤالی که شاید در این جا مطرح شود این است که چرا پیام گروهی که هزاران مایل با مالزی فاصله دارد چنین مورد استقبال قرار گرفته است. بروز تفکر مدرن مسلمانان در کشورهایی مانند مصر در قرن نوزدهم به تشکیل ناسیونالیسم مالایی- اسلامی در شبه جزیره ی مالزی در اواخر قرن نوزدهم منجر می گردد در حالی که تفکرات مشابه در کشورهایی مانند هند و پاکستان تأثیر مستقیمی بر بسیج سیاسی مسلمانان مالزی در اواسط قرن بیستم دارد. به واسطه ی قرار گرفتن مالزی در معرض جریان های خارجی افکار سیاسی- اجتماعی معاصر مسلمانان که از لیبرال میانه رو تا رادیکال و فرقه گرا متفاوت است، امروزه وقایع جهان غرب برای صاحب نظران مهم است که قصد دارد تهدید رادیکالیسی را که از راه های غیرمعمول مانند اینترنت وارد کشور شده است جدی بگیرند. این موضوع به وضوح در روند جدید افراطی گری داعش دیده می شود. مبارزین داعش از فن آوری مدرن برای گسترش پیام های خود استفاده می کنند. در میان آن ها می توان به «محمد لطفی عارفین» مبارز مالزیایی در جنگ سوریه اشاره نمود که همواره تصاویر و فیلم هایی از خود و سایر شبه نظامیان نشان می دهد تا سایر جوانان مالزیایی را به جنگ در سوریه تشویق نماید. جدای از قدرت رسانه ی اجتماعی، تعدادی از سیاست های دولت مالزی در تشکیل ذهنیت بارورکننده ی فراخوان گروه های افراط گرا مانند داعش مؤثر واقع شده است.
از ژوئن ۲۰۱۳ دولت و مقامات مذهبی مالزی رفتار ضد شیعی داشته اند. شیعیان که گروه اقلیت را شامل می شوند گروهی انحرافی تلقی شده و از گسترش آن ها جلوگیری می گردد. در راستای سیاست ها، دولت گروهی از اندیشمندان شیعه را بازداشت نمود و عبادتگاه های شیعیان بسته شد. مناقشات سوریه این فعالیت های ضدشیعه را بیشتر نمود. جنگ علیه رژیم بشار اسد که بدون شک فردی مستبد قلمداد می شود، به عنوان جنگی مقدس (جهاد) علیه کفار تلقی می گردد.
برنامه های تلویزیونی متعدد، مقالات روزنامه ها و سخنرانی های سراسر مالزی با مضامین ضد شیعی پر بودند. این نگرش ضد شیعی منجر به آن شد که تعدادی از اندیشمندان مسلمان در کشور مالزی بر این باور باشند که مسلمانان سنی می توانند برای جهاد علیه شیعیان دست به جمع آوری کمک های مالی بزنند. در حالی که رهبران دولت مالزی هرگز خود را آماده ی مبارزه ی خشونت آمیز علیه مسلمانان شیعه معرفی نکرده اند، اما مضامین ضد شیعی توجیهات مذهبی مهمی برای برخی جوانان مالزیایی فراهم آورد تا کنار گروه هایی مانند داعش و علیه شیعیان عراق و سوریه بجنگند.
و در همین اواخر خود حزب «آمنو» (UMNO) تعدادی از محققان برجسته ی سلفی از جمله استاد «فتح الباری» را به عنوان بخشی از جناح علمای جوان خود پذیرفت. این محققان نیز سازمانی موسوم به انجمن علمای مالزی (Pertubuhan Ilmuwan Malaysia) تشکیل دادند که در صف مقدم دفاع از اعتبارات اسلامی دولت فعالیت می کند. علمای سلفی نیز دشمنان سرسخت جامعه ی شیعی در مالزی هستند. آن ها سعی دارند نه تنها شیعه را منحرف، بلکه گروه مخرب اسلام و جامعه ی مسلمانان معرفی نمایند. در حالی که این علمای سلفی به شاخه ی غیرخشونتی سلفیسم مربوط می شوند، داعش به شاخه سلفی- جهادی نسبت پیدا می کند که استفاده از حربه ی خشونت به نام اسلام را مشروع می داند، دکترین سلفی- جهادی معتقد است که با توجه به این حقیقت که بسیاری از رژیم های جهان اسلام در جهل به سر می برند، این وظیفه ی تمام مسلمانان است که با استفاده از خشونت برای استقرار حاکمیت الهی دست به شورش بزنند (مسلم، ۲۰۰۵). شایان ذکر است که مرزهای بین دو ایدئولوژی سلفی بسیار نزدیک بوده و سلفی می تواند به راحتی از یک گروه به گروه دیگر انتقال یابد. این علمای سلفی به واسطه ی تصمیم جوانان مسلمان مالزیایی برای جنگ همراه داعش در سوریه و شام مورد سرزنش قرار نمی گیرند، آن ها نقشی محوری در کمک به تحریف تفکر پیوستن به گروه هایی مانند داعش ایفا نموده اند.
دولت مالزی سعی دارد تا پشتیبانی از مسلمانان مالزی را دنبال کند و لذا از جنبش هایی مانند حماس به واسطه نبرد آن ها (از جمله حملات انتحاری) علیه شهروندان و غیرنظامیان اسرائیلی حمایت می نماید. در دسامبر ۲۰۱۳ خالد مشعل رهبر حماس دیداری از مالزی به عمل آورد و میهمان نجیب رزاق و دبیرکل آمنو «داتو سری تنگکو عدنان بن تنگکو منصور» و سایر مقامات سیاسی برجسته ی کشور بود. پذیرش گروه هایی مانند حماس تأثیری ناخواسته بر تعدیل فعالیت های گروه ها مانند حملات انتحاری علیه شهروندان بی گناه دارد و به نوبه ی خود این احساس را بر می انگیزد که بمب گذاری های انتحاری در مواقعی توجیه می گردد که مسلمانان در کشورهایی مانند فلسطین، عراق و سوریه سرکوب می شوند.
تأثیر این فعالیت ها دو چندان بوده است. حزب آمنو (حزب حاکم) نیز در مورد تأثیر گروه هایی مانند داعش بر مالزی نگران است، چرا که چنین جنبش های رادیکال تهدیدی واقعی بر صلح و امنیت کشور محسوب می شوند. رادیکال های عراق ارتباطی سطحی و تصنعی با مسلمانان معمولی مالزی دارند که دانش آنان از جهان عرب بسیار اندک است و به واسطه تحریکات رهبران داعش اغوا گشته اند. اما وقتی امنیت دستگاه حکومتی مالزی مد نظر است این نوع جنبش ها تهدیدی واقعی علیه کشور محسوب می شوند، چرا که ماهیتی ضد دولتی، ضد دموکراتیک و ضد مضامین و مفاهیم قانون اساسی دارند.
چالش هایی که مالزی هم اکنون پیش روی خود دارد این است که جنبش داعش نفوذ خود را دو چندان نموده است که سه دلیل دارد: اولا هردوحزب حاکم آمنو و حزب اسلامی مخالف (پاس) می بایست اعتبار معمول (یا حداقل مرتبط با قانون) را به مردم و جامعه ی بین الملل نشان دهند. حزب «پاس» که از دهه ۱۹۸۰ تا اواسط دهه ۲۰۰۰ گزارش های رسانه ای منفی دریافت نموده است سعی دارد تا خود را جایگزین هوشمند و معتبر برای حزب آمنو معرفی کند و لذا به مسلمانان و غیرمسلمانان میانه رو در مالزی متوسل می شود و این هدف با توسل به جنبش داعش تحقق نمی یابد. از سوی دیگر حزب آمنوی حاکم قصد تخریب وجهه ی میانه روی خود را ندارد و لذا احتمال می رود تا درصدد حفظ تهدید شبه نظامیان داعش باشد که در حال بازگشت به مالزی هستند. ثانیاً دولت مالزی به ویژه تحت فشار است تا خود را از داعش و حامیان آن دور سازد و در عین حال تصویر خود را به عنوان دولت عمدتاً مسلمان، که حامی منافع مسلمانان است حفظ نماید. تمام رهبران مالزی از دهه ۱۹۸۰ تاکنون سعی داشته اند تا دولت مالزی را مدافع اسلام و مسلمانان نشان دهند و نقش مهمی در ارتقای منافع اسلام ایفا نمایند. این ایفای نقش منجر به طرح گفتمان اسلامی و سمبل های آن در سراسر کشور شده است چرا که ایده ها و سمبل های اسلامی بر گفتمان های حکومت، سیاست، تجارت، رسانه و فرهنگ نفوذ کرده است. با این حال چالش های ایجاد شده از سوی داعش و جنبش های تندروی مانند آن بر این ادعا استوار هستند که نمایشی مؤثق از اسلام سیاسی عرضه کنند، اگر چه دولت و ناسیونالیسم را غیراسلامی بدانند. در این جا دولت مالزی با چالش حفظ اعتبار اسلامی خود و در عین حال مقابله با هویت ضدملی که به همین قیاس از زبان و واژگان اسلامی برای توجیه کارهای غیرقانونی خود استفاده می کند، روبه رو است. گفتمان و واژگان اسلامی برای بهره برداری گروه های شبه نظامی تندرو مانند داعش باز و در دسترس خواهد بود مگر آن که دولت نجیب با گفتمان اسلامی منسجم و قابل قبول بر سر کار باشد که قوانین خود را مشروع و جنبش های ضدقانونی مخالف دولت مانند داعش را غیرمشروع می داند. تمام این مسائل به این حقیقت اشاره دارند که نبرد برای قلب و روح مسلمانان دور از ذهن است و رقابت بر حوزه گفتمانیِ گفتمان اجتماعی- سیاسی اسلام باقی می ماند.
نکته ی سوم و آخر این که چالش درازمدت در پیچیده ترین شکل خود باقی می ماند و آن ایجاد شرایط تحقق ظهور یک گفتمان مدرن و میانه رو از اسلام است. گروه هایی مانند داعش و سایر گروه های تندروی مذهبی- سیاسی مانند جماعت اسلامی در شرایطی رشد می کنند که قوانین مستبدانه و خشونت تحت حمایت دولت پرورش دهنده ی خشم علیه تمام اشکال قدرت سیاسی و بدبینی نسبت به حاکمیت قانون است. چنین گروه هایی مقاومت ضد هژمونی و ضد دولتی دارند که به زبان مذهب و واژگان اخلاقی الهیات بیان می شوند. اگر چه بسیاری از دولت های مسلمان مجبور هستند تا با چنین جنبش هایی مبارزه نمایند- از مصر تا اندونزی- اما واکنش آنان همواره به شکل خشونت تحریم شده از سوی دولت است که به نوبه ی خود حلقه ای از قربانی سازی، شهادت و انتقام را در بردارد. هیچ دولت مسلمانی تاکنون موفق به بی اعتبارسازی چنین گفتمان هایی نشده و لذا ثابت نموده است که چنین حرکات شبه نظامی تندرو مسیر دستیابی به پاداشی اخروی نیست و به همین قیاس توسل به چنین جنبش هایی بی نتیجه خواهد بود. مالزی که خود را بسیار نزدیک به نظامی گری شبکه جهانی داعش می بیند، می بایست نه تنها با تهدید پنهان سیاست های فرقه گرایی خشونت آمیز در نزدیکی مناطق ساحلی خود مبارزه نماید، بلکه می بایست به جمعیت مسلمان کشور خود نشان دهد که چنین حرکت های نظامی فرقه گرایی، غیراسلامی بوده و لذا راه را برای رادیکالیسم مذهبی به عنوان یک راه حل جایگزین مسدود نماید.
مشکل مالزی با داعش بر سر چیست؟
روزنامه مالزیا اینسایدر ( چاپ ۲۱ اکتبر ۲۰۱۵) می نویسد با توجه به جمعیت کم مالزی، پیوستن ۲۰۰۰ مالزیایی به داعش در سوریه و عراق جای نگرانی دارد. از سال ۲۰۱۳ تاکنون ۱۲۰ نفر توسط مقامات امنیتی مالزی دستگیر شده اند. این افراد قصد پیوستن به داعش یا بازگشت به وطن پس از جنگ برای منافع داعش را داشتند. از آن جا که این گروه هدف خود از بازگشت به وطن را گسترش عملیات نظامی در منطقه خود اعلام کرده است، تهدیدی جدی به شمار می رود چرا که از نظر مقامات ارشد مبارزه با تروریسم در مالزی حملات داعش در مالزی می تواند در گذر زمان اتفاق افتد، زیرا گروه های مبارزی که از جنگ برای داعش برمی گردند حملاتی متاثراز ایدئولوژی های فراگرفته در طول اقامت خود در عراق و سوریه ترتیب خواهند داد.
نگاهی به آن چه که طی چند دهه ی اخیر در مالزی اتفاق افتاده است، ضروری به نظر می رسد. بسیاری از ناظران به سیاسی سازی اسلام، به همراه واکنش به افزایش فعالیت های امنیتی دولتی، به عنوان عوامل احتمالی برای توضیح این روند اشاره کرده اند.
شیعه که مورد استقبال و پذیرش عده ی کمی از مسلمانان سراسر جهان قرار گرفته است در مالزی ممنوع است. جهت درک علت افزایش تعداد مالزیایی های علاقمند به پیوستن به داعش می بایست توجه داشت که منازعات فعلی تحت رهبری شورشیان در سوریه مخالف دولت بشار اسد است که به علویان تعلق دارد، یعنی شاخه ای از اسلام شیعی که اقلیت بسیار کوچکی از کل جمعیت کشور سوریه را تشکیل می دهد. دولت مالزی به هیچ وجه از فعالیت های مبارزان خارجی داعش چشم نمی پوشد، با این حال مضامین ضدشیعی که از سوی رسانه های رسمی مانند تلویزیون و روزنامه ها منتشر می گردد با پاسخ برخی محققان درهم می آمیزد که معتقدند پیوستن به جهاد (جنگ مقدس) علیه بشار اسد امری مقبول است.
با این وجود می بایست به نحوه ی تبلیغات داعش در فراخوان از مالزیایی ها توجه داشت. برخلاف اوایل دهه ی ۲۰۰۰ که فراخوان ها عمدتاً از طریق مدارس مذهبی صورت می گرفت، داعش در حال حاضر از اینترنت و رسانه های اجتماعی برای انتشار پیام ها و فراخوان خود از جوان ها استفاده می کند. در ابتدای سال ۲۰۱۵ دولت طرح پیشگیری جنجالی تروریسم را در مجلس مطرح نمود. این طرح امکان بازداشت مظنونین به تروریسم، بدون محاکمه دادگاهی آن ها را امکان پذیر می سازد؛ هرچند منتقدان معتقدند این موضوع می تواند به عنوان ابزار نقد دولت به کار رود. لذا دولت به جای وضع قوانین جدید که البته در قوانین موجود لحاظ شده اند می بایست به شناسایی محرکه هایی که منجر به افراطی گری می شوند اقدام نماید.
حزب التحریر
«حزب التحریر» سازمان بین المللی سیاسی طرفدار اسلام است. طرفداران این حزب عموما با هدف اتحاد تمامی کشورهای مسلمان به عنوان دولت واحد اسلامی یا خلافت اسلامی تحت حاکمیت حقوق اسلامی (شریعت) و با انتخاب خلیفه به عنوان حاکم بر مسلمانان گرد هم می آیند. (دفتر رسانه ای حزب التحریر، ۲۰۱۴، النبهانی، ۱۹۹۸).
این سازمان در سال ۱۹۵۳ به عنوان سازمان مسلمانان سنی مذهب در بیت المقدس و توسط «تقی الدین النبهانی» محقق اسلامی و قاضی دادگاه استیناف اهل روستایی در فلسطین بنیان گذاری شد.[۲۴] از آن زمان به بعد حزب التحریر در بیش از پنجاه کشور گسترش یافته است و تخمین زده می شود حدود یک میلیون عضو داشته باشد (مالک، ۲۰۰۴). حزب التحریر در غرب به ویژه در انگلستان بسیار فعال است و نیز علی رغم ممنوعیت از سوی برخی کشورها در کشورهای آسیای مرکزی و عرب نیز نفوذ نموده و بسیار فعال است. این گروه در آمریکای شمالی نیز رشد نموده است و با نام حزب التحریر آمریکا شناخته می شود.
حزب التحریر به شکل گیری مجدد خلافت باور دارد که منجر به ثبات و امنیت مسلمانان و غیرمسلمانان در مناطق عمدتاً مسلمان نشین دنیا می شود. این حزب برنامه جامعی برای تشکیل خلافت تبلیغ می کند که شریعت را پایه گذاری و دعوت اسلامی را به تمامی جهان ابلاغ می نماید (کامنیز، ۱۹۹۱، محمود، ۱۹۹۵). حزب التحریر سازمانی قویاً ضد صیهونیستی است و خواهان آن است که اسرائیل به عنوان نهادی غیرقانونی برچیده شود.[۲۵]
حزب التحریر به عنوان سازمانی جنجال برانگیز توصیف شده است. برخی ناظران آن را قربانی اتهامات غیرمنصفانه و غیرواقعی در ارتباط با تروریسم می دانند (نومن، ۲۰۰۷)، سازمانی که کاملاً در تروریسم و حتی فعالیت های شرارت بار دخالت داشت. سایرین معتقدند که مخالفت آشکار این سازمان با خشونت تاکتیکی و موقتی است و این که فضای کاملا سیاسی که این سازمان قصد دارد ایجاد نماید به واسطه ی تبلیغ نفرت (سردار، ۲۰۰۵) و به واسطه ی فعالیت هایی مانند شهید قلمداد نمودن بمب گذاران انتحاری و دعوت از مسلمانان برای نابودی صلیبیون جدید (هارپر، ۲۰۰۸) در مسیر تروریسم است.
هدف حزب التحریر
هدف حزب التحریر پیاده نمودن شیوه ی اسلامی زندگی و ابلاغ پیام اسلام به سراسر جهان است. این هدف یعنی برگرداندن مسلمانان به سبک زندگی اسلامی در سرزمین اسلام و در جامعه ای اسلامی که در آن تمام مسائل زندگی در جامعه بر اساس قوانین اسلامی (شریعت)، و دیدگاه ها تحت حاکمیت حکومت اسلامی (حکومت خلیفه) حلال (مجاز) و حرام (ممنوع) است. هدف حزب التحریر بازگرداندن هدایت اسلامی برای نوع بشر و هدایت امت (جامعه) به مسیر مبارزه با کفر، سیستم های آن و عقاید آن است به طوری که اسلام تمامی جهان را دربرگیرد.[۲۶]
به طور خلاصه می توان اهداف حزب التحریر را در سه مورد بیان کرد:
۱. ایجاد حکومت اسلامی توسعه طلب (خلافت) و اجرای قانون اساسی این حزب بر اساس تفسیر آن از شریعت یا قوانین اسلامی،
۲. اتحاد مسلمانان سراسر جهان در قالب یک واحد سیاسی (امت)،
۳. پیوستن تمام دولت ها و کشورها به خلافت.
این حزب ادعا می کند که فعالیت های آن به دور از خشونت است. [۲۷] با این حال این حزب درصدد است تا در کشوری با اکثریت مسلمان و صرفاً از انتخاب یا عدم انتخاب دولت به شکل دموکراتیک دست به کودتای نظامی بزند تا دولت اسلامی خود را پایه گذاری نماید و سپس به هر شکل ممکن و در صورت نیاز از طریق جنگ تمامی دولت ها را از سرزمین های اسلامی بیرون براند تا کشور ابر قدرت اسلامی خود را بسازد. این حزب در نهایت سعی دارد تا از طریق دیپلماتیک- «دعوت» از سایر کشورها برای پیوستن به خلافت آن- یا از طریق جهاد تمامی کشورهای دیگر را مستعمره خود سازد.
اولین تأثیرات ایدئولوژیکی
«محمدتقی الدین النبهانی» (۱۹۷۷- ۱۹۰۹) بنیان گذار حزب التحریر و ایدئولوژی آن در روستای اجزیم در فلسطین تحت قلمرو بریتانیا متولد شد. وی که نوه ی «شیخ یوسف النبهانی»، محقق مشهور اسلامی و قاضی امپراطوری عثمان بود به واسطه ی میراثی که بر جای گذاشته است (آموزش اسلامی و پیشینه ی حرفه ای) مورد تکریم و احترام اعضای حزب خود است. نبهانی چهار سال از زندگی خود را صرف تحصیل در دانشگاه الازهر و کالج دارالعلوم در قاهره ی مصر نمود و در سال ۱۹۳۲ فارغ التحصیل شد. [۲۸] وی بلافاصله به فلسطین بازگشت و به عنوان عالم دینی در دبیرستانی مشغول به کار شد، اما در سال ۱۹۳۸ تدریس را رها کرد زیرا احساس نمود مطالب درسی متعلق به کشورهای استعمارگر غربی است که مستعد فساد بودند. وی بعدها در دادگاه های اسلامی مشغول به کار شد و در سال ۱۹۴۸ هنگام تشکیل دولت اسرائیل عازم سوریه گردید (تاجی-فاروقی، ۱۹۹۴). وی بلافاصله به بیت المقدس تحت کنترل اردن بازگشت و به عنوان قاضی دادگاه استیناف مشغول به کار شد و تا بازنشستگی خود در سال ۱۹۵۰ هم چنان در این پست فعالیت نمود (تاجی-فاروقی، ۱۹۹۶).
یهودی ستیزی قوی نبهانی نتیجه مجالست نزدیک وی با یهودستیزان عصر خود بود. به عنوان مثال در سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ وی با شیخ «محمد حاج الامین حسینی» دیدار داشت (تاجی-فاروقی، ۱۹۹۶). حاج حسینی، مفتی اعظم بیت المقدس خود بیشتر با آدولف هیتلر حزب نازی در طول جنگ جهانی دوم و به واسطه قول مساعدت هیتلر در نابودی کشور در حال شکل گیری یهود در فلسطین متحد بود (شتمن، ۱۹۶۵). بیوگرافی نبهانی نشان می دهد که وی دیدارهایی نیز با شیخ «عزالدین قسام» داشته است، از نظر حزب التحریر شیخ قسام مجاهدی مشهور بوده است. قسام گروه «سیاه دست» (الکلف الاسود) را در سال ۱۹۳۰ و در فلسطین تحت سلطه ی بریتانیا به عنوان اولین گروه تروریستی معاصر عرب تشکیل داد تا یهودیان را ترور کند و به قتل رساند (لاخمن، ۱۹۸۲). قسام همراه با حزب التحریر و سایر گروه های اسلام گرای معاصر، آیاتی از قرآن در اشاره به جهاد را نقل می نمود و آن ها را به ایده های سیاسی خود ربط می داد ( همان منبع).
نبهانی در دوره ای که به عنوان قاضی در بیت المقدس مشغول به کار بود، با گروهی از ناسیونالیست های عرب فلسطینی همراه شد که بسیاری از آن ها یاران سابق حاج حسینی بودند. اعضای گروه در غرب تحصیل کرده بودند و دیدگاه سیاسی نوینی داشتند، به لحاظ سیاسی این گروه بسیار شبیه به حزب «بعث» سوریه بود که نبهانی در طول اقامت خود در سوریه نیز با آنان رتباط داشت. همراهی نبهانی با ناسیونالیست های عرب منجر به وابستگی زیاد بر نهادها و سیاست های دولتی در تشکیل ذهنیت وی و بینش حزب التحریر شد. نبهانی با گسترش ایدئولوژی بعثی که سوسیالیست و سکولار بود، خواهان اتحاد کشورهای مسلمان از طریق تغییراتی انقلابی بود.
کتاب نبهانی با عنوان نجات فلسطین اولین بار در ژانویه ی ۱۹۵۰ چاپ شد که آغازی برای موضوع ناسیونالیستی بعثی بود که وی بعدها در حزب التحریر مطرح نمود. وی اعراب را ملت واحد می دانست و خواهان اتحاد مجدد اعراب بود و به این منظور نوشت که گروهی متشکل از فرهیختگان عرب باید تشکیل شود تا اقدامات لازم را تعیین نماید و ایده های خود را در سراسر جامعه گسترش دهد. اما وی اتحاد اعراب را بر اساس اسلام می داند که در این جنبه از ایده ی بعثیسم و پان عربیسم متفاوت است و لذا نبهانی در این کتاب خود بحثی از تشکیل دولت اسلامی نمی کند.
سقوط امپراطوری عثمانی در سال ۱۹۲۴، تشکیل اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و شکست کودالی القال در اردن و نفوذ ضداستعماری بعثی همه و همه نبهانی را متقاعد کرد که می بایست از نفوذ غرب در کشورهای عرب جلوگیری به عمل آورد. وی در آگوست ۱۹۵۰ نامه ای با نام «رسالت العرب» به اعضای نشست فرهنگی کشورهای عرب در مصر فرستاد و اظهار داشت که پیام واقعی اعراب اسلام بوده است و احیای سیاسی ضرورت دارد (کامینز، ۱۹۹۱). از آن جا که هیچ کدام از اعضای نشست فوق واکنش نشان ندادند، نبهانی متقاعد شد که ایجاد حزب سیاسی خود گام نخست در این احیا است. وی در سال ۱۹۵۲ حزب التحریر را به عنوان حزبی سیاسی دربیت المقدس تحت تسلط اردن بنیان گذاری نمود که از نظر سایر گروه ها محکوم به شکست بود زیرا ایده ی اعضا در مورد تشکیل حکومت اسلامی روشن نبود و هدف آن ها بیش از آن که سیاسی باشد پیرامون مسائل فرهنگی بود.
ایدئولوژِی اسلامی حزب التحریر
اسلام گرایی حزب التحریر ایدئولوژی قرن بیستم است. حزب التحریر معتقد است که اسلام نه تنها مذهب، بلکه ایدئولوژی کلی سیاسی است که در آن قدرت نه به انسان که به خداوند تعلق دارد. در پیش نویس قوانین اساسی حزب التحریر آمده است که قوانین شریعت در سطح کشور اجرا می شود و فضای عمومی و خصوصی تحت تفسیر و اجرای قوانین شریعت و مبتنی بر منابع اسلامی مانند قرآن و حدیث است. حزب التحریر از بدو تاسیس خود در سال ۱۹۵۲ همواره به ایجاد کشوری اسلامی موسوم به «بلاد اسلامی» تحت رهبری خلیفه فکر کرده است و در واقع می توان آن را نوعی دیکتاتوری نظری دانست.
شیوه کار حزب التحریر برای تغییر سیاسی
حزب التحریر خواهان مباحث فکری به عنوان پیشرو تغییرات انقلابی است. این حزب سعی دارد تا حمایت توده ی مردم را به بینش خود جلب، و از حمایت واحدهای نظامی برای تسهیل آن چه که خود کودتای بدون خونریزی می نامد (نصره) استفاده نماید (ساندی تایمز، ۲۰۰۹). [۲۹] این حزب از تروریسم جهانی به عنوان روشی برای دستیابی به حکومت واحد اسلامی حمایت نمی کند و آن ها را مغایر با اهداف خود می داند. بینش حزب التحریر سه مرحله ی استراتژیک را تجویز می کند:
· مرحله ی اول: آماده سازی گروهی از افراد با اهداف حزب و روش های آن جهت تشکیل گروهی که به لحاظ فکری قادر به تبلیغ پیام حزب باشد،
· مرحله ی دوم: مبادله ی فکری با جامعه و تشویق آن برای استقبال از موضع اسلامی حزب و تلاش برای تشکیل دولت اسلامی آن،
· مرحله ی سوم: تشکیل دولت اسلامی و توسعه ی آن برای متحد نمودن تمام کشورهای مسلمان به عنوان کشوری واحد، و
· در حال حاضر حزب التحریر در مرحله ی دوم کار خود یعنی مبارزه سیاسی است.
سیاست اقتصاد
کتاب نبهانی با نام سیستم اقتصاد اسلام (۱۹۵۳) توصیفی از سیاست اقتصاد مبتنی بر دولت حزب التحریر است. این سیاست که به عنوان جایگزینی برای کاپیتالیسم شکست خورده قلمداد می شود، شامل بازگشت به قانون طلا و استفاده از جزیه (مالیات غیرمسلمان) و خرج (مالیات بر مملکت غیر اسلامی مستعمره) است.
وابستگی مالی حزب التحریر به درآمد حاصل از اشغال و انقیاد بعدی غیرمسلمانان نشانگر ذهنیت استعمارگری پنهان در ایدئولوژی حزب التحریر است. به طور کلی سیاست های اقتصادی حزب التحریر غیرمنسجم است و روشن نیست که این حزب چگونه می خواهد هزینه ی مسئولیت های گسترده ای را که بر دوش شهروندان خود می گذارد تأمین نماید.
دارالاسلام و دارالحرب: تناقض ایدئولوژیکی
تناقض ایدئولوژیکی در چشم اندازهای حزب التحریر به چشم می خورد. حزب التحریر بینش خود از کشور اسلامی را به عنوان دارالاسلام معرفی می کند. کشورهایی که معیار ایدئولوژیکی این حزب را رعایت نمی کنند- حتی کشورهای اسلامی مانند ایران- از نظر این حزب بلاد کفر یا بلاد جنگ هستند (نواز، ۲۰۰۸).
از نظر حزب التحریر در حال حاضر دارالاسلامی در جهان وجود ندارد زیرا تمام اشکال حکومت ها زاییده ی ایدئولوژی های مبتنی بر غرب و عمدتاً دموکراسی، سرمایه داری و سکولاریسم است. حزب التحریر علی رغم ایدئولوژی خود که قویاً از سوسیالیسم و کمونیسم سرچشمه می گیرد، این دو را نفی می کند چرا که آن ها را ساخته ی غرب می داند.
فلسفه ی جهادی توسعه طلبی
اگر حزب التحریر به هدف توسعه طلبی خود دست یابد، ارتباط آن با سایر کشورها به واسطه دکترین آن به نام جهاد بر اساس برنامه دارالاسلام- دارالحرب دیکته خواهد شد. از نظر حزب التحریر جهاد یعنی نبرد در راه خداوند برای اشاعه ی کلام خدا و انجام جهاد مستلزم جنگ و اسلحه است.[۳۰]
کشورهای مسلمان باید به اجبار به هم بپیوندند و تبدیل به امت جهانی واحد شوند. لذا رابطه ی حزب التحریر با این کشورها مبتنی بر سیاست داخلی خواهد بود. اگر کشورهای مسلمان از قوانین حزب التحریر اطاعت نکنند یا از پیوستن به این کشور واحد اسلامی امتناع ورزند یا قصد جدا شدن از آن را داشته باشند، در این صورت باید به جنگ با آن کشور برخاست (ظلوم، ۲۰۰۰).
«عبدالقدیم ظلوم» دومین رهبر جهانی حزب التحریر که بعد از مرگ نبهانی در سال ۱۹۷۷ جانشین وی شد. او جنگ را تضمین می کند و می گوید «اگر کشوری قصد پیوستن به حکومت اسلامی را نداشته باشد باید با آن جنگید حتی اگر این امر سال ها جنگ را در پی داشته باشد و حتی اگر منجر به کشته شدن میلیون ها مسلمان شود» ( رجوع به پاورقی ۳۰).
به محض اتحاد کشورهای مسلمان و تشکیل کشور واحد مسلمان، سایر کشورهای غیرمسلمان باید برای پیوستن به آن دعوت شوند و در صورت امتناع از پذیرش این دعوت جهاد علیه آن ها امری واجب است.
انگیزه ی دولت حزب التحریر کسب پول و مقام و ثروت نیست بلکه توسعه طلبی آن ایدئولوژیکی است یعنی جنگ با هرکسی که قوانین اسلامی را رد کند.
تحریم شرکت عوامل غیردولتی در جهاد
حزب التحریر ادعا می کند که جهاد «جنگی تهاجمی» برای گسترش اسلام است. نبهانی در کتابی به نام «مفاهیم حزب التحریر» (۱۹۵۳) می گوید که موضوعی به نام جهاد «دفاعی» وجود ندارد بل که جهاد وظیفه ای تهاجمی است که باید از سوی مسلمانان و برای حذف هرگونه مانع در برابر اسلام صورت گیرد. اما در کتاب دیگری با نام "حزب التحریر" (۲۰۰۰) گفته می شود که جهاد امری دفاعی نیست اما در صورت تهاجم دشمن می بایست به جهاد دفاعی روی آورد.
حزب التحریر در کتاب دیگر خود موسوم به «انکارناپذیری برخورد تمدن ها» (۲۰۰۰) می نویسد جهاد امری دفاعی و تواماً تهاجمی است. تمام این موارد نشان می دهد که این حزب در خط میان جهاد تهاجمی و جهاد تدافعی جهت مشروع جلوه دادن خشونت و حمله علیه آن چه که دشمن می نامد سردرگم است، و لذا به نظر می رسد این حزب مسلمانان را تشویق می کند تا در هر آن چه که حزب ضرورت می داند به نام جهاد شرکت کند.
متعاقب حمله ی تروریستی یازده سپتامبر در آمریکا، حزب التحریر در یادداشتی به تاریخ اکتبر ۲۰۰۱ اعلام کرد که تمام مسلمانان در جنگ با آمریکا و انگلیس هستند، همان گونه که این دو کشورعلیه اسلام و مسلمین اعلام جنگ نموده اند. چنین اعلامیه ای شبیه به اعلامیه صادره از سوی القاعده است. «اسامه بن لادن» بنیان گذار و رهبر القاعده خود را امیر نامیده و از مسلمانان سراسر جهان خواسته بود تا علیه کشورهای متخاصم مانند آمریکا و انگلیس قیام کنند. همان گونه که اشاره شد حزب التحریر بیان می کند که اعضای آن باید به هنگام اعلان جنگ از سوی امیر آماده ی جهاد شوند. اما این حقیقت که حزب التحریر به فراخوان القاعده پاسخ نداده است، حاکی از این موضوع است که این حزب شخص امیری انتخاب خواهد نمود که پاسخگو باشد ( کراوس، ۲۰۰۸).
برخورد تمدن ها در سراسر جهان
ذات ایدئولوژی حزب التحریر بر مبنای تعارض بین خوب و بد یا مسلمانان و دشمنان غیرمسلمان آنان است که تناقض غیرقابل انکار تمدن ها نامیده می شود. حزب التحریر تمدن را «مجموعه ای از مفاهیم در مورد زندگی» تعریف می کند. از نظر جهان بینی حزب التحریر، «تمدن اسلامی» مبتنی بر عقیده ی اسلامی ملهم از الوهیت است، حال آن که سایر تمدن ها- صرف نظر از مذهب- ساخته ی دست بشر هستند و بر مفهوم غربی کاپیتالیسم بنیان نهاد شده اند. حزب التحریر تمدن غرب را دشمن اسلام معرفی می کند، چرا که سیستم افتصادی و سیاسی آن را حاکم بر جهان می بیند و شاهد اشغال سرزمین های اسلامی و حضور نظامی آن ها است. حزب التحریر معتقد است که آمریکا رهبری سیستم سرمایه داری جهان را به عهده دارد که سیاستی عمدی برای سرکوب مسلمانان و اسلام است چرا که آمریکا از بازگشت «امت اسلامی» هراس دارد. به نظر می رسد حزب التحریر عاریه گرفتن فرهنگ مادی (مدنیت) از غرب را می پذیرد، اما تمدن آن را قبول ندارد. چرا که حاوی مفاهیمی است که این حزب با آن ها مخالف است. تولیدات علم و صنعت غربی مانند تلویزیون، موشک ها، هواپیماها، پنی سیلین و سلاح های اتمی امری جهانی و لذا قابل قبول هستند (حزب التحریر). با این وجود تمدن غرب، مفاهیم و ارزش های آن ممنوع است و از نظر حزب التحریر می بایست از کشورهای مسلمان ریشه کن شود. تضاد کفر و تمدن های اسلامی حقیقتی است که در حال حاضر وجود دارد و این اختلافات تا روز محشر ادامه خواهد داشت. ظلوم می نویسد که مسلمانان باید همیشه به یاد داشته باشند که همیشه مبارزه ای فیزیکی و فکری بین اسلام و کفر وجود دارد.
موقعیت های ایدئولوژیکی مشکل ساز برای حزب التحریر
حزب التحریر معتقد است که سازمانی غیرتروریستی است و به شکلی صلح آمیز کار می کند تا دولت اسلامی خود را پایه گذاری کند. دولت مورد نظر حزب التحریر پشتیبان جنگ با کشورهایی است که آن ها را دارالحرب می خواند. اما در صورتی که کشوری نخواهد تحت لوای خلیفه درآید متخاصم شناخته می شود. دولت هایی که مراوده ای و در عین حال خصومتی واقعی با خلیفه ندارند، نیز متخاصم تلقی می گردند. از نظر حزب التحریر کشتن غیرنظامیان و مردم عادی به جز مسلمانان و از طریق جنگ های تهاجمی در هر کشوری که تابع قوانین حزب التحریر نباشد، امری قانونی به حساب می آید. این موضوع نشان می دهد که جنگ های حزب التحریر از نوع ایدئولوژیکی بوده و توجیهات شبه مذهبی این حزب به اسلام گرایان شبه نظامی مشروعیت می دهد تا شهروندان عادی مقیم کشورهایی را که دارالحرب تلقی می گردند مورد هدف قرار دهند.
حزب التحریر در خصوص بلاد اسلامی اشغال شده مانند فلسطین (توسط اسرائیل)، تیمور شرقی (توسط استرالیا)، جنوب آسیای مرکزی (توسط چین)، قفقاز، کریمه و غازان (توسط روسیه)، دهلی، کشمیر و کل شمال هند (توسط هند)، اندلس، سبتا و مالیلا (توسط اسپانیا)، سیسیل (توسط ایتالیا)، کرواسی، صربستان، یونان، رومانی، بلغارستان، برمه و جزایری در دریای مدیترانه اشاره می کند (حزب التحریر). این حقیقت که بیشتر جمعیت کشورهای فوق الذکر غیرمسلمان هستند، فرقی برای حزب التحریر ندارد. از نظر حزب التحریر از آن جا که این سرزمین ها اشغال شده هستند، درگیری غیرقابل انکار نظامی در آن ها وجود دارد و لذا «جهاد تهاجمی» امری اجباری است.
«عطا ابوریشتا» رهبر جهانی فعلی حزب التحریر و سخنگوی سابق آن در عهدنامه ۱۹۹۴ قاهره یادآور می شود که اسرائیل کشوری متخاصم است، زیرا سرزمین های اسلامی را اشغال می کند و لذا حزب التحریر کشتن یهودیان اسرائیلی را مجاز می داند و معتقد است این جهاد تدافعی آن قدر باید ادامه یابد که اسرائیل ریشه کن شده و فلسطین آزاد گردد. مجله حزب التحریر موسوم به “ ال وی “ در شماره ژوئن ۲۰۰۱ خود و در مقاله ای تحت عنوان «عملیات شهادت طلبانه» کشتار غیرنظامیان را به عنوان آسیب های ناخواسته قلمداد می کند، چرا که دشمن نیز دست به چنین اقداماتی می زند.
یهود ستیزی اغلب در توجیه حزب التحریر در مورد ریشه کن نمودن اسرائیل نمود پیدا می کند. در واقع وب سایت رسمی سابق حزب التحریر به نام khilafah.com اقدام به انتشار مطالب صادر شده از سوی حزب التحریر بین المللی و شعب آن در لبنان و اردن می کند، که شامل مطالبی پیرامون یهودی ستیزی و بیانیه هایی در تهدید حق حیات اسرائیل است.
حمایت از بمب گذاری های انتحاری
از آن جا که حزب التحریر به طور رسمی اسرائیل را کشوری غاصب و دشمن می داند، اعلام نموده است که با وجود این که خود انتحار در اسلام حرام است، اما بمب گذاری های انتحاری در اسرائیل شامل این قانون نمی شود. حزب التحریر در مقاله «عملیات شهادت طلبانه» بمب گذاری در هواپیماها و اجرای حملات بمب گذاری یا هر گونه راه ضروری دیگر برای کشتن کافران متخاصم را مجاز می داند. حزب التحریر بیان می کند که بمب گذاران به واقع انتحاری مرتکب نمی شوند، بلکه عملیات شهادت طلبانه را به اجرا می گذارند که در این صورت نمی توان آن ها را تروریست خطاب نمود. از نظر این حزب این بمب گذاری های انتحاری شایسته تقدیر است. به عنوان مثال در سال ۱۹۹۴ «فیصل محمد» یکی از اعضای حزب التحریر نسبت به پرداخت دستمزد نقدی به بمب گذاران انتحاری حماس در حمله به تل آویو در روز نوزدهم اکتبر ۱۹۹۴ و کشتن بیست و دو نفر و زخمی نمودن چهل نفر از یهودیان اقدام نمود. محمد رئیس «انجمن ۱۹۲۴» بود که گروه پیشقدم از حزب التحریر در دانشکده مطالعات شرق و آفریقا به شمار می رفت. «سجاد خان» که رهبر سابق و مشاوره سیاسی ارشد فعلی حزب التحریر است از حملات بمب گذاری انتحاری حمایت می کند. وی که در سال ۲۰۰۳ عضو کمیته رهبری بود اعلام نمود که این نوع عملیات بمب گذاری انتحاری نبوده بلکه نیرویی مشروع برای مقابله با اشغال است و می توان آن را هم رده با نهضت مقاومت فرانسه نام برد (روزنامه سان، ۲۰۰۳).[۳۱]
هواپیماربایی
روز هشتم آوریل ۱۹۸۸ حزب التحریر قانونی با عنوان «قوانین اسلامی در خصوص هواپیماربایی» صادر نمود. این قانون ربودن هواپیماهای کشورهای دشمن را ترغیب می نمود، با این حال تاکید داشت که ربودن هواپیماهای متعلق به کشورهای غیرمسلمان که با مسلمانان سر جنگ ندارند کاری تروریستی تلقی می شود. حزب التحریر هم چنین ربودن هواپیماهای دولت های عربی و کشتن سرنشینان آن ها را ممنوع اعلام نمود چرا که در اصل این هواپیماها متعلق به مسلمانان هستند.
این قانون می بایست در کلیت خود و توسط حزب محدود می شد. بعد از ربودن هواپیماهای آمریکا در یازده سپتامبر ۲۰۰۱، حزب التحریر اعلام نمود که ربودن هواپیماهای غیرنظامی حامل غیرنظامیان بی گناه ممنوع است. البته استفاده این حزب از واژه «هواپیماهای غیرنظامی» در توصیف هواپیماربایی، تعریفی تکنیکی برای این حزب است چرا که هواپیماها متعلق به شرکت های خصوصی بوده و تحت مالکیت دولت ها نیستند. این تفسیر تکنیکی نشانگر آن است که کار هواپیماربایی، در تفسیر حزب التحریر از اسلام، امری قابل قبول است.
حمایت از تروریسم و سازمان های تروریستی
حزب التحریر با ذکر توجیهات قرآنی در نوشته های خود استفاده از تروریسم را به عنوان راهی برای «ارعاب دشمنان خود» (حزب التحریر، ۱۹۹۷) تأیید می کند. حزب التحریر برای مشروعیت بخشیدن به نکته نظرات خود واژه عربی «الحرب» یا تروریسم را «ارعاب» ترجمه می کند و معتقد است که این وظیفه ی شرعی یک مسلمان است که دست به ارعاب دشمنان خود بزند، درست همان گونه که وظیفه شرعی اوست تا نماز بخواند یا جهاد کند یا به بینوایان کمک نماید و کسانی را که مرتکب جنایت و تجاورز علیه محرمات مسلمانان می شوند به هلاکت برساند. حزب التحریر اعلام می کند که قوانین شریعت (واجب) وجود دارد که می بایست در زمان خود به مورد اجرا گذاشته شوند (همان منبع). کارخانه های نظامی در خلافت حزب التحریر قابل احداث بودند تا ترسی را بر دشمن مستولی کنند و هزینه جنگ های تهاجمی را بپردازند. در واقع آن چه که این حزب انجام می دهد تحریک تروریسم و الهام برای ایجاد اردوگاه های آموزش تروریست است، چرا که از نظر حزب التحریر، جهاد واجبی کفایی است که بر عهده ی امیر است. حزب التحریر صراحتاً جنبش های اسلام گرایی که فعالیت های خشونت بار و تروریستی را انجام می دهند به عنوان جنبش های اسلامی مشروع قلمداد می کند، از جمله این گروه ها می توان به حماس، جهاد اسلامی و جماعت اسلامی در مصر اشاره نمود (حزب التحریر کتاب «موضوعات خطرناک»). این حزب مدعی است که وقتی غرب از برچسب تروریسم استفاده می کند در واقع از ابزاری تبلیغاتی بهره می برد.
طبق نظر حزب التحریر، انگلیس و آمریکا تروریسم را راهی برای «استفاده از خشونت علیه منافع داخلی جهت تحقق اهداف سیاسی» تعریف نموده اند، زیرا خواهان آن هستند که منافع ملی خود را حفظ نمایند (همان منبع). این حزب بر این باور است که دولت های غربی از بمب گذاری های علیه شهروندان یهودی بهره برداری می کنند تا به عنوان مثال با سازمان تروریستی قلمداد نمودن جنبش های اسلامی به حملات علیه آن ها مبادرت ورزند. حزب التحریر که خود را جنبشی اسلامی معرفی می کند که دست به فعالیت های فیزیکی نمی زند از سوی انگلیس یا آمریکا سازمانی تروریستی نامیده نشده است.
توطئه ی غرب علیه اسلام و مسلمین
حزب التحریر اغلب در آثار مکتوب خود به این نکته اشاره می کند که جهان غرب مملو از کافران مسیحی و یهودی است که جبهه متحدی در مقابل مسلمانان تشکیل می دهند و در تلاش دائمی برای تخریب اسلام هستند (تاجی- فاروقی، ۲۰۰۰). از نظر حزب التحریر غرب درصدد است تا برای جلوگیری از گسترش اسلام، به عنوان کمپین دست به ترویج دموکراسی در جهان اسلام بزند. چرا که غرب از بازگشت تمدن بزرگ اسلامی بیم دارد. از نظر این حزب ترویج دموکراسی به عنوان تناقضی ایدئولوژیکی بین سرمایه داری و اسلام است؛ یعنی تناقض بین غرب و جهان اسلام. این که غرب ایده های کفر هم چون دموکراسی را در کشورهای مسلمان ترویج می دهد، نمادی از این نزاع و تلاش غرب است. حزب التحریر در یکی از آثار خود به نام «کمپین آمریکایی برای ممانعت از اسلام» خاطر نشان می کند که آمریکا سعی در ترویج سرمایه گذاری دارد تا اسلام و مسلمین را سرکوب نماید.
حزب التحریر با تعمق بیشتر در مورد این طرز فکر توطئه آمیز خاطرنشان ساخته است که جنایات تروریستی از سوی اسلام گرایان شبه نظامی هم چون بمب گذاری های یازده سپتامبر آمریکا یا هفتم جولای انگلیس یا ۲۰۰۸ بمبئی به واقع توطئه ی غرب بوده است. حزب التحریر در یکی از بیانیه های خود به تاریخ اول اکتبر ۲۰۰۱ خاطر نشان می سازد که آمریکا علی رغم اطلاع قبلی هیچ اقدامی علیه حملات یازده سپتامبر انجام نداده، و در واقع خود شریک و همدست این عملیات است. یک عضو سابق حزب التحریر می گوید که رهبر فعلی این حزب در هند به وی گفته بود که بمب گذاری های هفتم جولای لندن توطئه ی دولت بریتانیا بود. به همین قیاس در جلسه ی پرسش و پاسخ منتشر شده در وب سایت حزب التحریر، این حزب به شکلی توطئه آمیز مدعی شده است که آمریکا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم پشت حملات تروریستی ۲۰۰۸ بمبئی بوده است (وب سایت دفتر رسانه ای حزب التحریر، ۲۰۰۸). [۳۲] طبق نظر یکی از اعضای سابق حزب التحریر، این نوع توطئه ها از سوی اعضای حزب واقعی تلقی می گردند و لذا این اعضا به جای محکوم کردن جنایات آشکار ارتکابی از سوی تروریست ها به سرزنش کشورهای غرب می پردازند.
تشویق نیروهای نظامی کشورهای مسلمان به شورش
حزب التحریر بیانیه هایی در خصوص تشویق ارتش های کشورهای مسلمان به شورش جهت تحریک دولت های آن ها و جنگ علیه کشورهای کافر صادر نموده است. به عنوان مثال حزب التحریر از ارتش ها خواسته است تا در جهاد علیه انگلیس و آمریکا مشارکت نمایند و با کمک کودتا به تشکیل دولت اسلام گرای حزب التحریر یاری رسانند.
نشریه ی سپتامبر ۲۰۰۲ حزب التحریر پاکستان که روی وب سایت فعلی حزب التحریر پست شده بود از ارتش پاکستان می خواست تا از امکانات نظامی خود از جمله تسلیحات اتمی استفاده نماید تا آمریکا را تارومار سازد (بیانیه ی پاکستان، ۲۰۰۸).[۳۳] نشریه جولای ۲۰۰۹ از ارتش پاکستان می خواهد تا در تشکیل خلافت اسلامی به حزب التحریر کمک کند، چرا که بخشی از استراتژی حزب التحریر در جستجوی جلب یاری دیگران است.
وقتی آمریکا با حمله خود به خاک عراق در سال ۲۰۰۳ صدام حسین را از قدرت برکنار نمود، حزب التحریر این اقدام آمریکا را محکوم نمود چرا که آن را تجاوز کفار به خاک سرزمین اسلامی و اشغال آن تلقی می کرد و لذا نشریه مارچ ۲۰۰۳ حزب التحریر از ارتش های کشورهای مسلمان خواست تا آمریکا را نابود سازند.[۳۴]
با این حال وقتی صدام در سال ۱۹۹۰ به خاک کویت حمله کرد حزب التحریرازانضمام خاک این دو کشور حمایت نمود چرا که آن را تلفیق دو سرزمین اسلامی می دانست و اعضای این حزب آن را نوعی جهاد صدام می نامیدند و از سایرین می خواستند تا به این گروه بپیوندند. حتی نمایندگان این حزب عازم سفارت عراق در لندن شدند تا از صدام بخواهند که خود را خلیفه اعلام نماید ( تاجی- فاروقی، ۱۹۹۶). این در حالی است که صدام در سال ۱۹۹۰ به سرکوب اعضای حزب التحریر در عراق می پرداخت (همان منبع، ص:۵۱).
رد مدرنیته و سازمان های ساخته دست بشر
حزب التحریر تمام هنجارها و قوانین سیاسی موجود از جمله قوانین و سازمان های ملی و بین المللی را رد می کند، چرا که آن ها بی اعتبار و نشانه ی کفر می داند. در هر حال حزب التحریر از اعضای خود می خواهد تا از شرکت در مؤسسات دموکراتیک از نکته نظر ایدئولوژیکی امتناع ورزند و به همین قیاس به عنوان بخشی از فرایند تلقین از اعضای خود می خواهد تا اندیشمندان جریان اصلی را که اصول دموکراتیک را قبول دارند و یا از زندگی در کشورهای سکولار حمایت می کنند رد نمایند. به جای آن حزب التحریر تنها درک اسلام در سایه ی قوانین شریعت در نطام خلافتی خود را مجاز می داند. با این وجود، این حزب معتقد است خلیفه می تواند تفاسیر اصلی از اسلام را که از سوی اندیشمندان اسلام ارائه شده اند، بپذیرد مبنی بر این که خود حزب التحریر نمی تواند به عنوان بخشی از قوانین شریعت تلقی گردد. مادام که خلیفه به واقع خود چنین امری را باور ندارد- چرا که در این صورت مرتکب کفر شده است- پذیرش تفاسیر قابل قبول خواهد بود.
حزب التحریرمعتقد است که حکمرانان عثمانی گناهکار بودند چرا که نه تنها قوانین سکولار را به مورد اجرا گذاشتند بلکه آن ها را قابل قبول نیز یافتند (حزب التحریر، کتاب «مقدمه الدستور و اسباب الموجبات له» - این کتاب توسط یکی از اعضای سابق حزب التحریر به انگلیسی ترجمه شده است). رد مؤسسات دولتی مدرن و اشکال حاکمیت نشان می دهد که شکل خاص سیستم حکومتی این حزب مبتنی بر تفسیر محدود آن از قوانین، تاریخ اسلامی و کتاب آسمانی اسلام است. رد مؤسسات ساخته ی دست بشر از سوی این حزب و توسل آن به سیستم دولت آسمانی خود در واقع مبتنی بر پدیده ایدئولوژیکی قرن بیستم است و عاری از تفاوت های تاریخی است.[۳۵]
رد ارزش های دموکراتیک
از نظر حزب التحریر دموکراسی چهارچوب سیاسی افکار سرمایه داری است. این حزب معتقد است که مسلمانانی که دموکراسی را باور دارند الله را به عنوان حاکم مطلق جهان هستی رد می کنند. رد تمام قوانین، سازمان ها و دولت هایی که اسلامی نیستند، چشم اندازی رادیکال و خصومتی مذهبی و سیاسی با همه چیز به غیراز ایده آل اسلام گرایی ایجاد می کند. به عنوان مثال چشم انداز حزب التحریر شامل این فرضیه است که دموکراسی نوعی بی بندباری اخلاقی و اشکال شدید انحراف جنسی را تشویق می نماید. از نظر حزب التحریر حقوق بشر جهانی موضوعاتی متناقض با اسلام با ساختاری غربی و لذا کفر است. حزب التحریر معتقد است که مسلمانانی که خواهان آزادی و حقوق بشرند، بوق و کرنای کفار هستند (حزب التحریر، کمپین آمریکایی برای سرکوب مسلمانان، ۱۹۹۶).
در نظام توتالیتر پیش بینی شده از سوی حزب التحریر جایی برای بسیاری از آزادی های محدود شده در بیانیه های حقوق بشر سازمان ملل (۱۹۴۸) و یا در معاهدات بعدی حقوق بشر وجود ندارد. حزب التحریر بر این باور است که مسلمانان نباید اصول کثرت گرایی را بپذیرند چرا که این موضوع به غرب تعلق دارد. طبق قوانین حزب التحریر گروه های متعدد تا زمانی مجاز به فعالیت هستند که پایبند اصول اسلامی باشند که از سوی دولت اسلامگرا وضع شده است و با مبانی حکومتی آن دولت مغایرت ندارند.
ارتداد برای باور به ارزش های دموکراتیک
از نظر حزب التحریر هر مسلمانی که به دموکراسی باور دارد در واقع مرتد از اسلام است و لذا کسی که تابع قوانین الهی نباشد در واقع حق حکومت خداوند را منکر شده است و لذا کسانی که معتقد به دموکراسی هستند کافرند. حزب التحریر مسلمانان معتقد به دموکراسی را به عنوان مرتدین از اسلام معرفی می کند. هم چنین مسلمانانی را که استانداردهای حقوق بشر را پذیرفته و با آن ها زندگی می کنند مرتد از اسلام می خواند. این تکفیر مقدمه ای برای اعلام جهاد علیه مقامات و دولت های دموکراتیک و نیز مسلمانانی است که دموکراسی را پذیرفته اند چرا که همه آن ها مرتد نامیده می شوند. حتی اسلامگرایانی که تازه با مضامین دموکراسی آشنا شده اند و در سیاست های دموکراتیک سکولار مشارکت می نمایند، از این برچسب ارتداد مستثنی نیستند. به عنوان مثال یادداشت ۱۹۹۴ حزب التحریر، «نجم الدین اربکان» رئیس حزب رفاه اسلامی- حزب اسلام گرای ترکیه- را که به عنوان نخست وزیر این کشور منصوب شده بود، مرتد از اسلام معرفی می نماید. همان یادداشت، «مصطفی کمال آتاتورک» بنیانگذار دولت مدرن ترکیه را با اصالت یهودی معرفی می کند (یادداشت حزب التحریر، ۱۹۹۶). یهودی نامیدن مسلمانانی که همگام سیاست های حزب التحریر نیستند و از بین بردن اعتبار آن ها امر تازه ای نیست و این تاکتیک ضد نژاد سامی در مورد سایر افراد هم چون «اسلام کریم اف» رهبر مقتدر ازبکستان نیز صدق می کند (شوارتز، ۲۰۰۴). لذا از نظر حزب التحریر هر کسی که از ارزش های لیبرال حمایت کند برخلاف منافع مسلمانان عمل کرده است.
تحمیل تفسیر حزب التحریر از شریعت
درک حزب التحریر از قوانین شریعت، مبتنی بر برداشت جنبه های انتخابی از فقه اسلامی که به هنگام اجرا در تضاد با ارزش ها و استانداردهای جهانی حقوق بشر خواهد بود. قوانین تحمیل شده از سوی حزب التحریر زندگی خصوصی و عمومی شهروندان را بر اساس محدودیت های مذهبی موجود تنظیم می کند. شهروندانی که مخالف قوانین خلافتی باشند با مجازات حدود مواجه می شوند. به عنوان مثال از نظر حزب التحریر مجازات مناسب برای روابط نامشروع قبل و بعد از ازدواج مرگ بوده و با سنگسار و شلاق اجرا می گردد و هر گونه ارتداد از اسلام مجازات مرگ دارد (ظلوم، ص:۱۹۳، حزب التحریر، کمپین آمریکایی برای مبارزه با اسلام). مجازات یاغیگری و قتل از نظر حزب التحریر کشتن، مثله نمودن یا مصلوب کردن است. «طیب مقیم» از اعضای حزب التحریر که زمانی در پاکستان به سر می برد، در مصاحبه خود در سال ۲۰۰۹ بر این موضوع تاکید نمود. وی گفت که در مجازات دولت حزب التحریر، قطع دست برای سرقت و سنگسار برای روابط نامشروع امری قانونی است. وی هم چنین به لزوم حفظ حجاب از سوی زنان اشاره نمود.[۳۶]
حزب التحریرهم چنین قوانین مربوط به جنس را تنظیم می کند و حقوق زنان را برابر با حقوق مردان نمی داند. به عنوان مثال ماده ۱۰۹ از قانون اساسی حزب التحریر بیان می کند که مردان و زنان در محافل عمومی و خصوصی از هم تفکیک می شوند و تنها در موارد ضروری مانند داد وستد و سفر حج می توانند یکدیگر را ببینند (سیستم اجتماعی در پیش نویس قانون اساسی دولت اسلامی). به علاوه ماده ی ۱۱۲ بیان می کند که زنان نمی توانند بر مسند خلافت، قضاوت، یا فرمانده لشکر بنشینند (همان منبع). خلیفه و دستیاران اجرائی وی باید از میان مسلمانان انتخاب شوند ومسلمانان نباید حکومت کافر بر خود را بپذیرند (حزب التحریر، قوانین دولت در حکومت خلافتی).
ماده ی ۱۱۲ از قانون حزب التحریر بیان می کند که زنان باید حجاب داشته باشند و تنها دست ها و صورت آن ها باید معلوم باشد و این که تنها با مرد محرم (همسر و مردانی که نمی توانند با آن ها ازدواج نمایند) زندگی کنند. در ماده ی ۱۱۴ از این قانون آمده است که زنان نمی توانند در مقابل مردان نامحرم پوشش نامناسب داشته باشند ( سیستم اجتماعی در قانون اساسی پیش نویس دولت اسلامی در نبهانی، حکومت اسلامی). ماده ۱۱۶ از این قانون حتی به نحوه ی روابط زن و شوهر در درون خانواده اعمال نظر می کند. طبق این قوانین زن باید مطیع همسر خود باشد و وظایف خود در خانه را انجام دهد.
تحمیل اجباری ایدئولوژی حزب التحریر
حزب التحریر اسلام را بر مبنای درک سیاسی خود از ایمان تعریف می کند و لذا مسلمانان را از ایمان به هرایدئولوژی، مذهب و تفسیری از اسلام غیر از تفسیر خود، بر حذر می دارد زیرا ایدئولوژی خود را به عنوان خالص ترین شکل اسلام باور دارد. خلیفه ی حزب التحریر شهروندان را ملزم به اطاعت از نسخه ی خود از اسلام می داند، و افرادی که مسیری متفاوت را طی می کنند مجازات می نماید. مسلمانانی را که راهی به غیر از ایدئولوژی حزب التحریر طی می کنند کافر و مرتد از اسلام می داند که باید از سوی این حزب به محاربه کشیده و کشته شوند، حتی اگر این امر به نسل کشی بینجامد.
حزب التحریر معتقد است که غصب اختیارات این حزب در قالب خلافت آن جرم محسوب می شود و اشد مجازات برای آن در نظر گرفته شده است (حزب التحریر، منشور امت). حزب التحریر تنها زمانی شورش و نافرمانی را مشروع می داند که شخص خلیفه طبق قوانین کفار حکومت نموده و یا نسبت به تسلط کفار در کشورسکوت اختیار کرده باشد.
با این حال اگر شهروندان دولت حزب التحریر به واسطه نقض حقوق بشر دچار مشکل شدند باز هم می بایست از حکومت خلیفه اطاعت نمایند. این امر نشان گر دیدگاه تحقیرآمیز حزب التحریر در قبال مسئولیت و وظایف قانونی بین المللی دولت ها است که می بایست در تضمین جان و مال شهروندان خود انجام دهند.
نفوذ ایدئولوژیکی القاعده
زینوباران کارشناس امور حزب التحریر می نویسد در حالی که القاعده خود را «طلایه دار جنبش های اسلامی» معرفی می کند، حزب التحریر خود را طلایه دار ایدئولوژیکی جنبش های اسلام گرا توصیف می نماید (باران، ۲۰۰۴). باران معتقد است در حالی که حزب التحریر سازمانی تروریستی به شمار نمی رود، مسیری برای تولید هزاران مغز دستکاری شده است که از حزب التحریر فارغ التحصیل شده و عضو گروه هایی مانند القاعده می شوند (همان منبع).
در حالی که اثبات کیفی اظهارات باران کار دشواری است، القاعده و حزب التحریر به لحاظ عقیدتی از یک طیف سیاسی برخوردار هستند. اسلام گرایان شبه نظامی برای تأمین هزینه های جنگ همان اصول فلسفی را متذکر می شوند که از سوی حزب التحریر ارائه شده است و مبنای کار خود را بر اساس اظهارات سیدقطب و ایدئولوژی نبهانی استوار ساخته اند تا تروریسم را به عنوان یک تاکتیک مشروعیت ببخشند. سیدقطب اغلب به عنوان پدر جهاد مدرن لقب گرفته است و آثار وی به شدت بر بن لادن تاثیرگذار بوده اند. در واقع اسلام گرایی نبهانی به عنوان پیشروی رادیکالیسم بالغ تر و جاافتاده تری انجام وظیفه می کرد که توسط سیدقطب در دهه ی ۱۹۶۰ بنیان گذاری، و در کتاب وی تحت عنوان «نقاط عطف» نمونه هایی از آن ذکر شده است (تاجی- فرخی، ۱۹۹۶). اسلام گرایان شبه نظامی فراخوان نبهانی برای تشکیل دولت اسلام گرای توسعه طلب را با طبقه بندی سیدقطب در توصیف تمام جوامع اسلامی و غیراسلامی و جاهلیه خواندن آن ها تلفیق نمودند (همان منبع). حملات جمعی علیه توده ی مردم از سوی این دو بنیاد بر اساس همین تلفیق عقیدتی و عملیاتی توجیه می شود.
پیوندهای عقیدتی بین حزب التحریر و القاعده در این واقعیت نهفته است که هر دوی این سازمان ها رهبران فعلی را مرتد می دانند، زیرا طرح اسلام گرایی در مکتب خود به اجرا گذاشته نمی شود و اسلام دینی معرفی می شود که می تواند جایگزین هر سیستم سیاسی- اجتماعی باشد، سیستمی که از زمان فروپاشی دولت عثمانی نبود آن حس شده است.
با این حال القاعده و سایر اسلام گرایان شبه نظامی تفاوت هایی تاکتیکی با حزب التحریر داشته و معتقدند که می بایست به جای فراخوان نیروهای موجود خود دست به تشکیل ارتش بزنند. حزب التحریر به جای تحریک فعالیت های تروریستی، تأثیر بر ارتش برای نابود کردن حکومت ها به جهت تشکیل حکومت اسلامی را جزو اولویت های خود دانسته و سپس امر به جهاد می کند که هم اکنون از سوی اسلام گرایان شبه نظامی در حال انجام است (حزب التحریر، روش حزب التحریر برای تغییر). همان گونه که «ماجد نواز» عضو سابق کمیته ی اجرائی ملی حزب التحریر، که بعدها اسلام گرایی را نفی نمود، می گوید: «روش نبهانی در این جنگ استفاده از ارتش های موجود به جای تشکیل ارتش خود بود» (نواز، ۲۰۰۸، ص:۹).
کامپولان مجاهدین مالزیا ( KMM ،Kumpulan Mujahidin Malaysia)
«کامپولان مجاهدین مالزیا» یا «جنبش مجاهدین مالزی» گروهی رادیکال است که قصد تشکیل دولت اسلامی حامی منطقه از جمله مالزی، اندونزی و جنوب فیلیپین را دارد. گروه جماعت اسلامی تحت فرمان اندونزی کشور تایلند را نیز به این جرگه اضافه نموده است. این جنبش درصدد عزل دولت وقت و تشکیل دولت اسلامی شامل مالزی، اندونزی، جنوب فیلیپین و جنوب تایلند است. مقامات دولت مالزی معتقدند که گروه های افراطی تر، خشن تر و کوچک تری از جنبش مجاهدین مالزی منتج شده اند. جنبش مجاهدین مالزی سازمانی تروریستی است که خود هزینه های خود را تأمین می نماید و اغلب همبستگی با گروه های کوچک تر افراطی جنوب شرق آسیا دارد. این جنبش با گروه جماعت اسلامی نیز در ارتباط است. جنبش مجاهدین مالزی در سال ۱۹۹۵ پایه گذاری شده بود اما گزارش روزنامه مالای میل در روز چهاردهم اکتبر ۲۰۱۴ حاکی از پایان فعالیت این گروه بود.[۳۷] ایدئولوژی این جنبش مبتنی بر بنیادگرایی اسلامی، حکومت اسلامی، اسلام گرایی، جهاد و طرفداری از اسلام گرایی استوار است. این جنبش بخشی از جماعت اسلامی هم به شمار می رفت و با جنبش مجاهدین اسلامی پاتانی (Pattani Islamic Mujahideen Movement)، و جبهه ملی ( Barisan Revolusi Nasional) در ارتباط بود.
جنبش مجاهدین مالزی توسط «زینون اسماعیل» مجاهد سابق در افغانستان پایه گذاری شد و «نیک عادل نیک عبدالعزیز» که هم اکنون طبق قانون امنیت ملی مالزی بازداشت شده است رهبری جنبش را در سال ۱۹۹۹ بر عهده داشت. وی پسر «نیک عزیز نیک مات» وزیر ارشد کلانتان، منطقه اسلامی در شمال مالزی در سال ۲۰۰۳ بود. اپوزیسیون اصلی مالزی یعنی حزب پاس کنترل دو ایالت شمال شرقی مالزی یعنی کلانتان و ترنگانو را به عهده دارد. نیک عزیز، دولت ماهاتیر را به خاطر بازداشت فرزند خود محکوم نمود و آن را عملی با انگیزه ی سیاسی دانست. نیک عادل نیک عزیز ۳۴ ساله در سال ۱۹۹۹ و در گردهمایی دوازده تن از اعضای این جنبش در کامپونگ سری امان، پوچونگ به عنوان رهبر جنبش مجاهدین مالزی انتخاب شده بود. وی در طول تحصیلات خود در پاکستان چندین بار از کشور افغانستان، و حتی بعد از خروج نیروهای روسیه از این کشور بازدید نموده بود. میزان کمک های خارجی ارسالی به این جنبش نامعلوم است و بیشتر گمان می رود که جنبش هزینه های خود را رأساً تأمین می کند.
گفته می شود که این جنبش هوادارانی در پراک، جوهور، کداه، سلانگور، ترنگانو و مکانتان و نیز در قلمرو فدرال از جمله کوالالامپور دارد. طبق اظهارات مطبوعات این جنبش با گروه های اسلامی رادیکال اندونزی در ارتباط بود و گروه هایی را برای جنگ علیه مسیحیان به منطقه آمبون اندونزی اعزام می نمود.
در خصوص رابطه ی جنبش مجاهدین مالزی و جماعت اسلامی باید گفت که این دو جنبش اسلامی رادیکال در سال های اخیر توجه بین المللی به خود جلب نموده اند. به نظر می رسد جماعت اسلامی گسترش بیشتری یافته است هر چند بین این دو جنبش تفاوت فاحشی دیده نمی شود. هر دو جنبش (جماعت اسلامی و جنبش مجاهدین مالزی) اهداف جهادی در ارائه مفهومی بکر از هنجارها و ارزش های اسلامی دارند و از نظر این دو جنبش شریعت اسلامی بالاترین حقوق در روی زمین شمرده می شود. این دو انگیزش های سیاسی مشترکی دارند، اما در اهداف خود متفاوت نشان می دهند. با پیشینه ی سایر جنبش های شبه نظامی منتج از مذهب، این دو جنبش نیز از خشونت، به همراه مدعائی قوی از فقه اخلاقی و مطلق گرایی پایدار استفاده می کنند که با تعصب تعهدات فعالان مذهبی و حوزه ی فراتاریخی اهداف آنان همراه است (یورگن مایر، ۲۰۰۰). هر دو جنبش، خواهان تغییر رادیکالی جامعه مسلمانان و طرز حکومت هستند. به علاوه روش های جهادی منتج از هنجارها و رویه های اسلامی است. هر دو جنبش از قدرت و خشونت برای کسب آن چه که گمان می کنند برای مسلمانان محترم، و به لحاظ اخلاقی حق این جنبش است، استفاده می کنند. لذا هر دو جنبش گروهی تروریستی تلقی می شوند، که از تهدید و ارعاب برای جامعه محلی و دولتی و نیز برای ثبات سیاست های منطقه ای استفاده می نمایند.
جماعت اسلامی از سوی روحانیون اندونزی و در این کشور بنیان گذاری شد، اما جنبش مجاهدین مالزی توسط اعضای محلی انجمن مجاهدین سابق مالزی پایه گذاری شد که در طول اشغال افغانستان توسط روسیه در این کشور مبارزه می کردند. بسیاری از مسلمانان منطقه ی آسیای جنوب شرقی به خصوص اندونزی، مالزی، جنوب فیلیپین و جنوب تایلند در طی دهه ی هفتاد میلادی و جنگ افغانستان عازم منطقه شدند تا به برادران مسلمان خود کمک کنند که توسط ارتش شوروی سابق قتل عام می شدند. برخی از آن ها دانشجویانی بودند که در مدرسه و دانشگاه های مختلف پاکستان تحصیل می کردند و برخی به واقع در جنگ افغانستان کشته شدند. پس جای تعجب نبود که «عبدالله اعظم»، «عبدالقادر عبدالعزیز»، «ابومحمد مقدسی» و اسامه بن لادن از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشند.
گفته می شود که جنبش مجاهدین مالزی ارتباطات شخصی، معنوی و سازمانی با جماعت اسلامی دارد. طرح های این جنبش بیشتر حمله به شخصیت ها، منافع دولت مالزی و دولت های خارجی در کشور، همراه با حمایت جماعت اسلامی بوده است. به علاوه هر گونه بحث پیرامون تروریسم و تهدید آن در منطقه ی جنوب شرقی آسیا بدون تأکید بر جماعت اسلامی، به عنوان جنبش تروریستی با نفوذ که مسئول یک سری بمب گذاری ها و حملات برنامه ریزی شده در مناطق استراتژیک منطقه است، ناقص خواهد بود. به عنوان مثال جماعت اسلامی مسئول بمب گذاریهای بالی (۲۰۰۲ و ۲۰۰۴) و هتل ماریوت (۲۰۰۳)، سفارت استرالیا در جاکارتا (۲۰۰۴) و سایر بمب گذاری ها در اندونزی و منطقه است. این گروه هم چنین مسئول حملات برنامه ریزی شده علیه منافع آمریکا و اسرائیل در سنگاپور است (گزارش دولت سنگاپور، ۲۰۰۳).
ساختار سازمانی جنبش مجاهدین مالزی
موضوع تشکیل جنبش مجاهدین مالزی از سوی زینون اسماعیل، عضو کمیته جوانان «حزب اسلامی مالزی» (پاس) در کداه و بین سال های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶ مطرح شد. او و دوستانش «ذوالکفلی محمد» و «سولهان عبدغفار» ابتدا به پاکستان و سپس در ژوئن ۱۹۹۸ به افغانستان گریختند تا از دستگیری احتمالی انجمن های مردمی در امان باشند. آن ها در افغانستان و در کنار گروه مجاهدین علیه تجاوز شوروی سابق جنگیدند. زینون اسماعیل در اواخر سال ۱۹۸۸ به مالزی برگشت اما دو تن از دوستان وی سال بعد وارد خاک مالزی شدند.
همانند مبارزه ی سونگار و بشیر، مبارزه زینون هم بر تشکیل جامعه ی اسلامی ایده آل در مالزی متمرکز بود. اما برخلاف این دو روحانی پرنفوذ اندونزیایی، ایده زینون عمدتاً سیاسی بوده و متمایل به حزب اسلامی مالزی (پاس) بود. لذا فعالیت ها و سیاست های دولت مالزی تحت رهبری «سازمان ملی مالزی واحد» (آمنو) درصدد خنثی نمودن توسعه ایده های اسلامی و جنبش مسلمانان بود که جهتی مغایر با مبارزه سیاسی زینون داشت. به عنوان مثال وقتی طرح دولت مالزی ممنوعیت استفاده از کلمه «اسلام» در سازمان های غیردولتی محلی (NGOs) و احزاب سیاسی بود، این حرکت از نظر زینون اسماعیل و دوستانش به عنوان حملات شخصی دولت علیه رقیب سیاسی اصلی آن یعنی حزب پاس تلقی می شد. از نظر زینون و دوستان وی حزب پاس تنها حزبی بود که برای اجرای تمام و کمال قوانین شریعت در کشور مبارزه می کرد. (گزارش سرویس اطلاعاتی پلیس سلطنتی مالزی). به علاوه این سیاست دولت اولین اقدام برای سرکوب جنبش های اسلامی و احزاب سیاسی در کشور نبود. لذا زینون اسماعیل و دوستانش معتقد بودند که فعالیت های پیشگیرانه ی ویژه ای باید انجام گیرد و سپس جنبش اسلامی زیرزمینی (مخفی) با دعوت اعضای Halaqah Pakind (انجمن دانشجویان سابق پاکستان، هند و اندونزی یا انجمن فارغ التحصیلان مالزیایی از پاکستان، هند و اندونزی) و مجاهدین سابق محلی برای پیوستن به این گروه شکل گرفت. مشارکت مبارزین مجاهد سابق محلی از همان ابتدا مهم و عملی تلقی می شد، چرا که آن ها پیشتر آموزش های نظامی و کار با اسلحه را سپری کرده بودند و روح جهادی این گروه سال ها پیش در افغانستان شکل گرفته بود و از مهارت های نظامی این گروه برای تعلیم کادر جدید در آینده استفاده می شد. آنان نسبت به سناریوهای سیاسی محلی معترض و خواهان ایجاد تغییرات اساسی حتی به قیمت توسل به زور بودند (همان منبع).
اکتبر ۱۹۹۵ زینون اسماعیل به همراه شش تن از مجاهدین سابق کمیته ی رهبری، جنبش مجاهدین مالزی را به سرپرستی خود اسماعیل تشکیل دادند. این جنبش نیز همانند جماعت اسلامی سعی در توسعه ی اسلام خالص و ناب در میان مسلمانان مالایی و اجرای قوانین شریعت در مالزی و به تبع آن تشکیل دولت اسلامی داشت. این جنبش خواهان تشکیل دولتی اسلامی در منطقه بود که شامل اندونزی، مالزی، جنوب فیلیپین و جنوب تایلند موسوم به دولت اسلامی اندونزی می شد.
جنبش مجاهدین مالزی بعد از همایش سالانه اعضای خود، در اوایل ۱۹۹۶، به صورت رسمی شروع به کار نمود و زینون اسماعیل سعی داشت تا سایر اعضای انجمن دانشجویان سابق پاکستان، هند و اندونزی و فارغ التحصیلان مالزیایی از این سه کشور را متقاعد نماید که به این جنبش بپیوندند. اما این فراخوان می بایست به دور از چشم مقامات دولتی صورت می گرفت. در واقع این فراخوان شبیه فراخوان جنبش کمونیستی مالزی در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بود که به صورت سری انجام می گرفت. عضویت اولین کمیته ی جنبش مجاهدین مالزی آن قدر بسط یافت که شامل اعضایی از ایالت های مختلف بود.
اوایل سال ۱۹۹۹ زینون اسماعیل تصمیم گرفت تا رهبری جنبش مجاهدین مالزی را به نیک عادل نیک عزیز پسر نیک عزیز مات رهبر معنوی حزب پاس و وزیرارشد ایالت تحت کنترل پاس (کلانتان) واگذار نماید. دلیل این واگذاری این بود که اولاً با ادامه ی رهبری زینون، مشارکت محرمانه ی وی در خرابکاری علیه رهبران دولتی در گذشته به راحتی قابل شناسایی بود و ثانیاً ارتباط نزدیک وی با رهبران صاحب نفوذ حزب پاس می توانست به ایجاد ظن و گمان از مشارکت مستقیم این حزب در این سازمان منجر شود. نیک عادل عزیز با پذیرش رهبری جنبش مجاهدین مالزی موافقت نمود و آماده شد تا در صورت دستگیری رهبران حزب پاس در ایالات کلانتان و ترنگانو جنگی علیه دولت تحت حاکمیت حزب آمنو به راه بیندازد (همان منبع).
با این وجود، تهدید جنبش مجاهدین مالزی به لحاظ سیاسی موضوع حساسی در مالزی به شمار می رفت زیرا اکثریت اعضای آن اعضای حزب پاس نیز بودند. این حزب هر گونه اطلاعات یا مشارکت در تشکیل این سازمان را منکر شد، اما مشارکت نیک عادل عزیز اتهامات دولت تحت حاکمیت حزب آمنو علیه حزب پاس را تقویت می نمود. به علاوه اهداف جهادی جنبش مجاهدین مالزی نشان داد که این گروه درصدد بود تا مطمئن شود مبارزه ی سیاسی حزب پاس به قوت خود باقی است. رهبران این جنبش سعی داشتند تا در صورت دستگیری رهبران خود از سوی دولت، از رهبر حزب پاس حمایت و محافظت به عمل آورند. جنبش مجاهدین مالزی بر این باور بود که حزب پاس از طریق فرایند سیاسی عادی به اهداف اسلامی خود دست خواهد یافت و این جنبش حمایتی غیرمستقیم از این حزب به عمل خواهد آورد (کمرالنظام عبداله، ۲۰۰۹).
ساختار رهبری جنبش مجاهدین مالزی بیشتر تحت رهبری نیک عادل نیک عزیز سازماندهی می شد و چندین کمیته از جمله کمیته اقتصادی به سرپرستی زینوری کمرالدین تشکیل گردید که مسئول تامین درآمد از طریق پرداخت حق عضویت و سهام بود. هر عضو می بایست سی تا پنجاه رینگت در ماه برای عضویت خود می پرداخت. کمیته ی آموزش به سرپرستی خود نیک عادل مسئول افزایش تعداد اعضا بود. این کمیته در متقاعد ساختن دانشجویان دانشگاه ها جهت پیوستن به این جنبش تلاش می کرد و در این راستا از روش های متمرکز بر استعداد افراد کمک می گرفت تا دانشجویان مستعد را جذب نماید. کمیته ارتباطات به سرپرستی «سولهان عبدغفار» مسئول جذب و مدیریت دانشجویان فارغ التحصیل از پاکستان بود تا به عضویت جنبش مجاهدین مالزی درآیند.
به علاوه دو کمیته نیز وظایف خاصی داشتند و در صورت نیاز مجاز به انجام کارهای خشونت آمیز بودند. کمیته ی عملیاتی به سرپرستی «ذوالکفی عبدهیر» موسوم به مروان مسئول قتل مسلمانان مرتد از اسلام یا افرادی بود که مسلمانان را به پذیرش سایر مذاهب سوق می دادند. جنبش مجاهدین مالزی این ایده را بارور می ساخت که اسلام هرگونه خشونت برای مذهب را می بخشد. اعضای آن نیز مجاز بودند تا از زور و فشار در مقابل غیرمسلمانان استفاده کنند و در صورت اقتضای زمان جنگ و مبارزه علیه دولت به راه بیندازند. این کمیته چندین برنامه ی بمب گذاری علیه اماکن مذهبی هندوهای هندی و مسلمانان مالایی را به عهده داشت تا تنشی بین این دو جامعه ایجاد کند.
کمیته ی دیگر جنبش کمیته ی نظامی بود که به سرپرستی «تاج الدین ابوبکر» اداره می شد. این کمیته واحد پشتیبانی کننده ی کمیته ی اطلاعاتی بود. وظیفه ی این کمیته دریافت و قاچاق تسلیحات به کشور برای اهداف عملیاتی بود. این کمیته در واقع اسلحه های هفت تیر- M۱۶، AK-۴۷، تی ان تی، نارنجک دستی و بمب دستی از جنوب تایلند و اندونزی تهیه می کرد (مصاحبه ی محمد حنفی هاندالدین، ۱۰ جولای، ۲۰۰۹). به عنوان مثال اکتبر ۲۰۰۰، «زینوری کمرالدین» و ذوالکفلی عبدهیر ده چاشنی، دو تایمر و مواد انفجاری تی ان تی از «ابوعمر» در پولائو باتام اندونزی دریافت نمودند که بعدها برای بمب گذاری در معبد هندوها در کوالالامپور (۲۵ اکتبر ۲۰۰۰) به کار رفت ( گزارش سرویس اطلاعاتی پلیس سلطنتی مالزی).
|
جنبش مجاهدین مالزی واحدهایی در ایالات پراک، کداه، کلانتان، ترنگانو، سلانگور و جوهور تشکیل داد. هر واحد توسط رهبری غیر از اعضای کمیته سرپرستی می شد. در میان شش واحد، سلانگور فعال تر بود و شبه نظامی بیشتری داشت. آوریل و مه ۲۰۰۱، اعضای واحد سلانگور دست به دو فقره سرقت از بانک زدند تا پول مورد نیاز برای خرید تسلیحات بیشتر را تامین کنند. به نظر می رسد واحد سلانگور اولین واحد مجری فعالیت های جهادی جنبش مسلمانان مالزی بود که موجب ناآرامی هایی در میان مسلمانان غیرمالایی در جامعه ی چند نژادی مالزی شد. شیوه کار این واحد شبیه اعمال زور جماعت اسلامی علیه اماکن مقدس غیرمسلمانان و مرتدین از اسلام بود.
واحد سلانگور دو گروه را عازم «آمبون» کرد. اولین گروه تحت سرپرستی زینوری کمرالدین با نه نفر دیگر آوریل ۲۰۰۰ عازم منطقه «مالوکو» اندونزی شد و لذا از صباح مالزی و برونئوی اندونزی عبور کرد. این گروه توسط مجاهدین اندونزیایی و در منطقه «پولائوموتی هالاما هارا» واقع در شمال مالوکو آموزش های نظامی لازم را دریافت نمود و سپس برای آموزش بیشتر عازم پولائونگله نگله مولاکو شد. گروه دومین به سرپرستی ذوالکفلی عبدهیر به همراه شش تن دیگر در دسامبر ۲۰۰۰ عازم مولاکو شد. سفر آن ها با مساعدت اعضای جماعت اسلامی در ایالت صباح میسر گردید. «نصیرعباس»، نایب رئیس جماعت اسلامی این ایالت حتی در خصوص نحوه ی کمک و برنامه ریزی سفر ذوالکفلی عبدهیر به «کاتوباتو» در میندانائو از طریق مسیر «سانداکان» و «تاوئو» در صباح توضیحاتی داشته است (نصیرعباس، ۲۰۰۵).
اعضای واحد سلانگور در قتل دکتر «ژئو فرناندز» عضو مجلس قانون گذاری ایالت «لوناس» در پینانگ دخالت داشتند. طبق نظر جنبش مجاهدین مالزی، این فرد سعی داشت بسیاری از زنان مسلمان مالایی جوان را که در کارخانجات منطقه صنعتی کولیم مشغول کار بودند متقاعد نماید تا به دین مسیحیت تغییر مذهب دهند (گزارش سرویس اطلاعاتی پلیس سلطنتی مالزی). زینوری کمرالدین، «عدنان داود»، ذوالکفلی عبدهیر و دو تن دیگر («فضیل انیسمن عبداله» و «زیدشرانی محمد عیسی») مظنون به اجرای این قتل در روز چهارم نوامبر ۲۰۰۰ بودند. حادثه نشان می دهد که این جنبش در اعمال خشونت جهت دستیابی به اهداف جهادگرانه ی خود ابایی ندارد.
در حادثه ی دیگر، واحد سلانگور تلاش کرد تا با حمله به اداره ی پلیس «گوآر چمبداک» در کداه بخشی از تسلیحات آن جا را به غارت ببرد. به علاوه این واحد سعی داشت تا برای حمله به تفنگداران دریایی آمریکایی در دو منطقه در کوالالامپور و ترور روزنامه نگاری که مطالبی علیه حزب اسلامی پاس می نوشت برنامه ریزی کند (همان منبع). فعالیت های واحد نظامی جنبش مجاهدین مالزی و واحد سلانگور زمانی قطع شد که پلیس رابطه ی بین این گروه و سارقان دو بانک فوق الذکر را یافت.
سازمان همبستگی مسلمانان مالزی (ایسما) Malaysian Muslim Solidarity ISMA ))
«سازمان همبستگی مسلمانان مالزی» موسوم به «ایسما» سازمانی غیردولتی و اسلامی در مالزی است. این سازمان در سال ۱۹۹۷ و با نام مؤسسه ی آموزشی مسلمانان مالزی پایه گذاری گردید که بعدها در سال ۲۰۰۵ به «انجمن مسلمانان مالزی» تغییر نام داد. ایسما در فعالیت های تبلیغات اسلامی فعالیت داشته و به ویژه با شعار«خواسته ی تمام مالایی ها، اسلام ناب» بر مالایی ها و مسلمانان ساکن در مالزی تمرکز دارد. این سازمان در حال حاضر بیست و سه شعبه در سراسر کشور و هشت شعبه در سراسر جهان دارد. ایسما عضوی از کمیته ی هماهنگ کننده ی اتحاد بین سازمان های غیردولتی اسلامی است و پیشتر یکی از سازمان دهندگان انجمن «امت یک میلیونی وفادار ( Himpunan Sejuta Umat )» بود.
سازمان همبستگی مسلمانان مالزی بارها اعلام کرده است که این سازمان حزبی سیاسی نیست، بلکه سازمانی غیردولتی (NGO) است که البته در انتخابات سراسر ۲۰۱۳ مالزی مشارکت داشته است. این مشارکت اعضای سازمان همبستگی مسلمانان مالزی در انتخابات به خواسته ی جبهه طرفدار جماعت اسلامی مالزی صورت گرفت (مانیماران، ۲۰۱۳). هیچ یک از اعضای این سازمان در انتخابات سراسری رأی نیاورد، اگرچه سازمان اعلام نمود که افرادی انگیزه ی لازم برای مشارکت اعضا را فراهم آورده بودند (برای اطلاعات بیشتر به وب سایت سازمان رجوع شود).
اظهارات ایسما در خصوص حدود یا قوانین شریعت بحث و جدل هایی در میان مالزیایی ها به وجود آورده است. اظهارات «عبداله زایک عبد رحمان» رئیس این سازمان در مورد چینی ها و متجاوز خطاب نمودن آن ها اخیراً سبب اختلافاتی در میان چینیان ساکن مالزی شده است (می کنگ، روزنامه استار، ۲۰۱۴). علی رغم گزارش های پلیس علیه عبداله زایک وی از ابراز هر گونه پشیمانی از اظهارات خود و عذرخواهی امتناع ورزید و هم چنان شخصیتی جنجالی در جامعه مالزی به شمار می رود (برای اطلاعات بیشتر به وب سایت سازمان رجوع شود).
اگر چه عبداله زایک از موضع خود دفاع نموده و می گوید که قربانی تبلیغات رسانه ای شده است. وی می گوید «ما به دور از هر نوع نژادپرستی هستیم. ایدئولوژی نژادپرستی یک قوم را بر قوم دیگر برتر می داند درست همان باورهایی که دولت اسرائیل دارد. وقتی از سرنوشت قوم و نژاد خود دفاع می گوییم در واقع از جانب آن ها سخن می گوییم و این نمی تواند نژادپرستی باشد».
عبداله زایک در شهر «بسوط» از ایالت ترنگانو متولد شده و تحصیلات اولیه خود را به زبان عربی و در حوزه تعالیم اسلامی در محضر «سلطان زین العابدین» سپری کرده است. عبداله زایک که ۴۸ سال دارد می گوید استاد وی علاقه ی عمیقی در حوزه ی مطالعات اسلامی از سنین کودکی در وی ایجاد نمود و باعث شد وی در سال های تحصیلات خود در مدرسه با سازمان های مختلف با ماموریت های مختلف اشنا شود. وی در سال ۱۹۹۴ در رشته حقوق اسلامی از دانشگاه الازهر مصر فارغ التحصیل شد. وی قبل از فعالیت در سازمان در سمت تدریس و مشاوره در یک مدرسه در کداه مشغول به کار بود. اگر چه عبداله زایک بنیان گذار سازمان همبستگی مسلمانان مالزی نبود، اما به محض پیوستن به این سازمان غیردولتی (NGO) هم اکنون تمام وقت به این کار مشغول است. هزینه های این سازمان از سوی اعضای آن تأمین می شود و البته چند شرکت نیز حامی مالی سازمان هستند. در حالی که بسیاری از اعضای سازمان ساکن ایالت سلانگور هستند، اما ایسما ۲۶ شعبه در سراسر کشور داشته و برنامه های آموزشی برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان ارائه می دهد. این سازمان شعبه هایی فعال در بریتانیا، مصر، اردن، عربستان سعودی، استرالیا و نیوزیلند دارد.
نکته ی جالب توجه آن است که اولین شعبه ی این سازمان در ایالت سلانگور واقع است که به لحاظ قومی و نژاد از بیشترین تنوع برخوردار است. زایک می گوید وجود تعداد بیشتری از دانشگاه های کشور در این ایالت یکی از دلایل این مسأله است، مضاف بر این که سلانگور بالاترین تعداد مالایی ها را دارد که از تحصیلات متوسطه برخوردارند. اعضای سازمان همبستگی مسلمانان مالزی را عمدتاً افرادی تحصیل کرده از جمله اساتید دانشگاه ها، پزشکان، مهندسان، دانشمندان، مسلمانان غیرمالایی و مشارکت قوی دانشجویی تشکیل می دهد که بزرگترین منبع حمایت از این سازمان به شمار می روند. عبداله زایک در تمامی مصاحبه های خود با روزنامه استار آنلاین گفته است که سازمان همبستگی مسلمانان مالزی مبتنی بر سیاست های اسلامی است و ارتباطی با سیاست های قومی و نژادی ندارد و تاریخچه ی این سازمان ریشه در فعالیت های حمایت از مردم مالایی دارد. اما سوال این جا است که چرا که این حمایت تنها شامل مردم مالایی می شود و تمام قوم ها و نژادها را در بر نمی گیرند؟ عبداله زایک در پاسخ به این سؤال می گوید که دلیل این حمایت آن است که بیشتر جمعیت مالزی را مسلمانان تشکیل می دهد که در واقع می توان گفت حمایت از مردم مالایی حمایت از منافع کشور است. عبدالله ضمن اشاره به این که لیبرالیسم، تکثرگرایی و نوع دوستی از ابزارهای یهود برای ریشه کن ساختن هویت ملی است می گوید اسلام فرقی بین نژادها قائل نیست و دینی جهانی به شمار می رود اگر چه هویت را از بین نمی برد. اسلام دین اتحاد است اما تغییری در هویت نژادها به وجود نمی آورد. عبداله هم چنین «انور ابراهیم» را نه یک اسلام گرا بلکه یک سوسیالیست می خواند که ایده آلیسم لیبرال- دموکراتیک را با خود به همراه آورده است. وی حتی تلاش های گذشته انور ابراهیم برای حفظ ناسیونالیسم مالایی را نادیده می انگارد. به علاوه وی معتقد است که حزب آمنو نیز به طور کامل با دیدگاه های سازمان همبستگی مسلمانان مالزی سازگاری ندارد. از نظر وی حزب آمنو ساختار سیاسی- اجتماعی متأثر از استعمار را در دوره ی استقلال یدک می کشد که می بایست جهت تحقق آرمان های کامل اسلامی تغییر کند. وی بر این نکته پافشاری می کند که داشتن یک مالزی هماهنگ و واحد کار دشواری نیست اما قدرت اقتصادی و سیاسی باید در دستان مالایی ها باشد.
«نظیف» عضو ایسما در «کجنگ» طی مقاله ی خود با عنوان «ایسما بی طرف نبوده و اسلامی است» (۲۴ ژانویه ی ۲۰۱۴، مندرج در وب سایت خود سازمان ایسما)[۳۸]، می نویسد که سازمان همبستگی مسلمانان مالزی، خواهان اتحاد مبتنی بر وفاداری به سیستم اسلامی از سوی مسلمانان و غیرمسلمانان است، و این از جنس سیستم نیمه اسلامی مطرح شده از سوی مسلمانان سکولار و لیبرال نیست: اگر کسی از ایدئولوژی غالب در کشور خود ناراضی است می تواند آن را آزادانه تغییر دهد و یا به کشور دیگری مهاجرت کند.
از نظر نظیف اسلام تنها یک دین نیست بلکه راه کاملی برای زندگی است که مذهب، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و غیره را به هم پیوند می دهد. ایدئولوژی اسلام در قرآن، سنت و مکتب اندیشه های اسلامی سنتی درج شده است و اندیشمندان اسلامی در خصوص اجرای عملی اسلام آگاهی دارند و به همین خاطر رجوع به آثار آنان و مسلمانان آگاه در خصوص موضوع دولت اسلامی امری ضروری است. سازمان همبستگی مسلمانان مالزی شورایی متشکل از پنجاه نفر اندیشمند با پیشینه های مختلف دارد که اصول کلی این سازمان را تدوین می کنند.
طبق اصول این سازمان پیروی از ایده های برگرفته از غرب هم چون لیبرالیسم و تکثرگرایی به مسلمانان کمک نمی کند، چرا که این ایده ها زاییده ی افکار شورشیان در مقابل کلیسای اقتدارگرا است. متقابلاً مفهوم دولت اسلامی به واقع حداقل سه تمدن بزرگ امویان، عباسیان و عثمانی را به وجود آورده است که تمامی آن ها اندیشمندان اسلامی سنتی را تکریم نموده اند، چرا که علم و دانش را در این تمدن ها رشد داده و ترغیب کرده اند. غیرمسلمانانی مانند یهودیان و قبطی ها به واقع در طی این دوران رشد و پیشرفت زیادی داشته اند، چرا که مفهوم دولت اسلامی را درک کرده بودند. به علاوه یک لیبرال واقعی طبق تعریف یک آنارشیست واقعی است، لذا لیبرال های به اصطلاح امروزی به واقع لیبرال انتخابی و مزدور هستند. از نظر نظیف، سازمان همبستگی مسلمانان مالزی نیز لیبرال انتخابی است، تنها تفاوت آن با سایر لیبرال ها این است که استانداردهای آن نه مبتنی بر منطق اشتباه انسان، بلکه مبتنی بر قرآن و سنت می باشد. در مجموع سازمان همبستگی مسلمانان مالزی به مبارزه صلح آمیز و مشروع خود برای ایجاد دولت اسلامی ادامه خواهد داد، حتی اگر با انزوای اجتماعی و انتقاد شدید روبرو شود.
سازمان همبستگی اسلامی معتقد است که لیبرالیسم تنها می تواند در صورت تمایل به مدارا با نظام اسلامی نوعی همزیستی مسالمت آمیز با آن داشته باشد، چرا که ایدئولوژی در مقابل مذهب و دین که عنایتی از جانب پروردگار است تنها نظام انعطاف پذیر ساخته ی دست بشر می باشد. از نظر عبداله زایک رئیس این سازمان، اسلام نمی تواند توسط هیچ حزب و جناحی اصلاح شده یا تغییر یابد، و لذا این سازمان اسلام لیبرال را که از سوی فیلسوفان غربی زاییده ی جاهلیت معرفی می شود، سرزنش می کند. از نظر وی لیبرالیسم با تکثرگرایی عصر مذهبی برابری می کند و ایدئولوژی زاییده ی عصر جاهلیت در دنیای غرب و در واکنش به سلطه گری کلیسا بوده است (پاوررقی ۳۸).
اما دکتر «پاترشییا مارتینز» از فدراسیون مسیحیت مالزی که نماینده ی بیش از نود کلیسا در سراسر کشور مالزی است، از عبداله زایک انتقاد می کند و معتقد است نباید لیبرالیسم را با مسیحیت و یهود به عنوان سپربلا یکسان دانست.
سال ۲۰۱۴ سازمان همبستگی مسلمانان مالزی سمیناری چند ملیتی پشت درهای بسته و در راستای مقابله با تهدیدات احتمالی لیبرالیسم برگزار نمود که در آن عبداله از طرفداران حقوق مدنی و آزادی برای دفاع آن ها و صرفاً به خاطر به چالش کشیدن ارزش های مذهبی انتقاد کرد. این گروه مالزیایی ها باید کشور را از ورطه ی هلاکت و تبدیل شدن به یک کشور لیبرال دموکراتیک نجات دهد، چرا که این سیستم توطئه ای از سوی صیهونیست ها است.
سازمان اکرام مالزی (Pertubuhan IKRAM Malaysia)
« سازمان اکرام مالزی» سازمانی غیردولتی (NGO) است که در ۲۲ اکتبر ۲۰۰۹ در مالزی تأسیس گردید. این سازمان، سازمانی تبلیغاتی، آموزشی و خیریه جهت مراقبت از امور رفاهی و زندگی مردم مطابق با آموزه ها و روش های اسلامی است. سازمان اکرام در تلاش است تا قوانین اسلامی را به عنوان رحمتی برای تمام جهانیان به اجرا در آورد.
این سازمان به طور رسمی و طی مراسمی با حضور بیش از ۵۵۰۰۰ نفر از طرفداران آن در نمایشگاه بین المللی مالزی در ۲۰ ژوئن ۲۰۱۰ رسما راه اندازی شد. این سازمان با چندین سازمان دیگر از جمله جماعت اسلامی مالزی (روزنامه ی حرکت دیلی، ۲۰۱۳[۳۹])، مصلح[۴۰]، اقصی ( کنالی کافی[۴۱])، گروهی از پزشکان علاقمند، مجلس شورای مسلمانان در انگلیس و ایرلند [۴۲] و انجمن اسلامی دانشگاه های استرالیا[۴۳] در ارتباط است.
اهداف سازمان اکرام عبارتند از:
· گسترش پیام اسلام از طریق موعظه و دفاع از آن در مقابل هر گونه شر و بدی، جذب روح و قلب مسلمانان بر اساس اسلام و ساخت شخصیت فردی و ارتقا جایگاه اجتماعی و اقتصادی مسلمانان،
· تسریع و گسترش عدالت جامعه و رفاه اجتماعی و مبارزه با جهل و فقر و فساد اخلاقی و نیز ترویج کارهای نیک جدای از هر گونه نژاد و مذهب،
· مبارزه برای احقاق حقوق مسلمانان و تلاش برای افزایش اتحاد و همبستگی در میان آن ها،
· اجرای عملی قانون اسلامی،
· برقراری ارتباط و همکاری با تمام احزاب در پیشبرد منافع مسلمانان،
· همکاری با تمام سازمان هایی که اهدافی به موازات ترویج منافع اسلام، مسلمانان و جامعه دارند.
سازمان اکرام با موسساتی مانند الاقصی[۴۴]، من برای سوریه، سلام عراق، مرکز ملی شکوفایی (Nusantara center of Excellence (CNICE)) و مرکز شکوفایی فلسطین (Palestine Center of Excellence (PACE))، سازمان اکرام نوجوانان، مرکز فعالیت های رشد کودکان و نوجوانان، مرکز خدمات فعالیت های اجتماعی، تعاونی اصلاح مالزی[۴۵] ((KIMB) Koperasia Islah Malaysia Berhad)، اکرام دانش آموزان (مرکز فعالیت های دانش آموزی)، اکرام مصلح (آموزش از طریق شبکه ای از مدارس اسلامی)، اکرام بهداشت (فعالیت های بهداشتی و پزشکی) و مرکز الهدایه (فعالیت تبلیغی برای غیرمسلمانان) همکاری دارد. اگرچه نام اکرام در جهان تداعی جنبشی اسلامی است، اما این سازمان غیردولتی (NGO) در ابتدای راه خود است. این سازمان از بدو تأسیس و راه اندازی خود تاکنون ۶۹ شاخه منطقه ای و ۱۴ شعبه در سراسر کشور دارد و تعداد اعضای آن به ۳۵۰۰ نفر می رسد و انتظار می رود بر تعداد آن ها افزوده شود. این سازمان به ریاست دکتر «محمد فرید شیخ احمد» اداره می گردد. وی فارغ التحصیل مقطع دکترا رشته ی فقه و اصول از دانشگاه اردن در عمان است. وی در کنفرانس مطبوعاتی پس از راه اندازی این سازمان توضیح داد که اکرام سازمان جامع غیردولتی و اسلامی است و تنها بر حوزه های خاص تمرکز نمی کند چرا که تبلیغ حق همگان است. وی اضافه کرد «خدمات اسلامی اکرام برای تمام اقشار مردم و صرف نظر از مذهب آنان است تا همه ی مردم بتوانند از مزایای دین مبین اسلام بهره مند شوند و خداوند یکتا را پرستش نمایند. با این وجود هیچ اجباری در دین نیست. اگر کسی آماده ی پذیرش اسلام نباشد هیچ مانعی در گفتمان بین ما نیست و ما در زمینه های خاص همکاری خواهیم داشت».
در این کنفرانس مطبوعاتی پروفسور دکتر «محمد هتا شهاروم» معاون سازمان اکرام و حاجی «زیدکمال الدین» دبیر کل سازمان نیز شرکت داشتند. بسیاری از کشورها و از جمله روزنامه های اصلی چینی زبان نیز برای طرح پرسش های خود در این کنفرانس حضور داشتند.
دکتر فرید هم چنین به این موضوع اشاره داشت که اکرام در تلاش است تا موضوع تبلیغات مورد پذیرش همه ی احزاب را مطرح کند تا نیازهای زندگی توده های مردم درک شود و در آن راستا اقدامات لازم صورت گیرد. وی معتقد است نکته ی مهم در این تلاش عدم انحراف از مسیر اسلام است، چرا که اسلام برای تمام انسان ها اعم از مسلمان و غیرمسلمان مفید است.
شعبه ی سازمان اکرام در بریتانیا و ایرلند در هفت منطقه و با عضویت ۸۷۲ نفر به کار خود ادامه می دهد. هدف از این دفاتر تبلیغ اسلام به عنوان مبلغ اصلی جماعت مسلمان در انگلستان و ایرلند است تا طبق ایدئولوژی اسلامی سیستمی جامع، سازمان یافته و کارآمد و متعهد به وجود آید. از آرمان های اسلام دفاع شود، از مفهوم وحدت بر اساس اصول اسلام پشتیبانی گردد و تعالیم قرآن و سنت پیامبر رعایت گردد. فعالیت های این دفاتر عمدتاً در حوزه ی آموزشی مانند کلاس قرآن، تصوف، برنامه های ویژه ماه مبارک رمضان، برگزارهای سمینارهایی پیرامون نظام اسلامی، فعالیت های ورزشی مانند اردوهای تابستانی، فعالیت های اجتماعی برای کودکان و نوجوانان و حج و عمره است.
شعبه ی سازمان اکرام مالزی در استرالیا روز ششم جولای ۲۰۱۳ و با حضور معاون سازمان پروفسور دکتر محمد هتا شهاروم در دانشگاه ملبورن افتتاح شد. در این مراسم «منزاه دیوید» رهبر زنان اکرام و حاج «صمد رحیمی» رئیس انجمن اسلامی فارغ التحصیلان استرالیا و نیوزیلند و همسرش دکتر «حفیظه مستقیم» حضور داشتند. این مراسم با حضور دویست نفر از جمله مهمانان مدعو، نمایندگان سازمان تبلیغات اسلامی استرالیا برگزار شد. در این مراسم دکتر «حارث روسلیزار» رئیس اکرام شعبه ی مالزی سخنرانی نمود و اظهار داشت که آینده نشانگر کارکرد سازمان اکرام استرالیا خواهد بود. وی به استناد به سخنان «حسن البنا» که «حقیقت امروز یک رؤیاست، رؤیای امروز فردا به واقعیت می پیوندد» اظهار داشت که سازمان اکرام استرالیا باید در صفوف مقدم فعالیت ها باشد و امید را برای مردم به ارمغان آورد. این سازمان می خواهد ایده آل ها و رویاها را گسترش دهد.
جلسات آنلاین این سازمان با حضور بیش از بیست کارشناس سازمان و در دفتر مرکزی آن راه اندازی شد. طی روزهای نخست این کارشناسان در برنامه ای برای اشتراک تجارب خود جهت ایجاد یک شبکه و حمایت از کار تبلیغاتی و آموزشی در استرالیا را تشکیل می دادند: دکتر «حارث روسلیزار»، رئیس سازمان- دکتر «زهرا سلیمان»، سرپرست زنان- دکتر «امین الدین حسن العیدی»، دبیرکل- دکتر «عبدالشکور وردیاح»، معاون دبیرکل- «محمد عمر نادزری»، مسئول امور مالی و خزانه داری- هم چنین اعضای کمیته عبارتند از: «دکتر فوزان رسلی» (بخش آموزشی)، «محمد فیصل محمد عزمی» (بخش تربیتی)، «عمار روسلیزار» (بخش رسانه) و دکتر عبدالشکور وردیاح (بخش تربیتی). ظهور سازمان اکرام استرالیا می تواند سکویی برای گسترش ایدئولوژی اسلام و تبلیغ آن در دستور کار برنامه آموزش و پرورش اجباری دانش آموزان مالزیایی مقیم این کشور باشد.
آرم سازی سازمان اکرام نمادی به شرح زیر دارد:
۱) حرف عربی «الف» و عدد رومی «I» اول کلمه اکرام، اسلام، ایمان و احسان و نیز برخی کلماتی است که در زبان مالایی و انگلیسی بار مثبت دارند مانند کلمات «ابتکار» ، «انسجام».
۲) دو رنگ آبی فیروزه ای برای حرف «الف» و سبز برای «کره ی زمین» به کار رفته است. رنگ سنگ فیروزه رنگی معاصر و رنگ سبز رنگ تازگی جهان است.
لوگوی سازمان اکرام دو بخش دارد: بخش عربی یا جاوی به نام «الف» و «جهان یا «دنیا» بالای حرف «الف». این دو در کنار هم به صورت عدد رومی یک (I) دیده می شوند، و از روش های هنری برای تولید انسجام و همپوشی بین «الف» و «عدد یک» استفاده شده است.
لوگوی سازمان اکرام
نتیجه گیری
همکاری داخلی و بین المللی بیشتری در درون دولت ها و آژانس ها و ما بین آن ها ضرورت دارد تا علیه تروریسم و افراطی گرایی مبارزه شود . بدون هدف گیری افراطی گری ایدئولوژیکی، تروریسم ادامه خواهد یافت. ارتباط بین افراطی گری موجب بروز خشونت می شود و بدون کنترل افراطی گری، تهدید تروریسم غیرقابل مهار خواهد بود. افراطی گری آتش افروز تروریسم است و متقابلاً تروریسم موجب افراطی گری می شود. هر حمله ی موفق یا ناموفق موجب حمایت بین افراطیون برای خشونت بیشتر می شود. برای مقابله با افراطی گری به واکنش ایدئولوژیکی قوی نیاز است.
تاکنون نبرد عقیدتی یا فکری نادیده گرفته شده است و تلاشی برای هدف قرار دادن ایدئولوژیکی القاعده و جماعت اسلامی و سایر گروه های مشابه که توجیهی مذهبی برای مشروعیت بخشیدن و مؤثق جلوه دادن حملات تروریستی خود دارند، صورت نگرفته است. از هیچ تلاشی برای پر کردن شکاف های حاصل از چشم اندازهای جهانی متفاوت و اجرای آن ها نباید غفلت ورزید. برنامه هایی که تلاش برای کاهش منابع عدم اعتماد و سوء تفاهم مخرب روابط بین مسلمانان و غیرمسلمانان را کشف و تشویق می کنند، باید بیشتر به مورد اجرا گذاشته شوند. این مسئله می تواند شامل بسیج مسلمانان میانه رو برای تقویت کسانی باشد که از راه حل های مسالمت آمیز و به دور از خشونت برای مبارزه استقبال می نمایند. هدف به حاشیه راندن شبه نظامیان و افراطیونی است که از عدم بردباری حمایت می کنند .
استرس و نگرانی همواره باید برای ممانعت، مدیریت و حل مناقشات در قالب گفتگو و نه سخنرانی و خطابه باشد، امکان تبادل شفاف و درست پیام ها محقق شده و با حساسیت کامل ارزیابی گردند. قدرت تجدید شده جامعه ی مسلمان در تلاش برای تعمیق درک خود و تحقق اسلام نباید با افراطی گری یکسان تلقی شود. بلکه این تلاش برای یافتن پاسخ اسلام به سؤالات و چالش های متعددی است که مسلمانان در جهان به شدت متغیر مواجه هستند. مسلمانان می بایست درک خود از اسلام را معاصر و به روز سازند تا پنج ارزش اساسی مذهب، زندگی، عقل، سلاله و اموال را حفظ کنند. تعلیم مردم در مورد ایدئولوژی ها، سازمان ها و تاکتیک های تروریست ها بدون سرزنش اسلام و مسلمانان باید به صورت رسمی و غیر رسمی صورت گیرد، به طوری که آن ها آماده باشند بخشی از نیروی جمعی علیه ترورها شوند. آن ها شرکای استراتژیک در این نیرو بوده و می دانند که اگر ثبات سیاسی و اقتصادی ایجاد نشود بیش از آن که سود ببرند ضرر خواهند کرد.
دکتر فریده امیر فرهنگی
با اشراف: کتر علی اکبر ضیائی
۱۳۹۴
منابع
Al-Anshari, F (۲۰۰۲). Saya Teroris? (Sebuah “Pleidoi”). Jakarta Selatan: Penerbit Republika, p.۷.
Abuza, Z. (۲۰۰۳). State of Jemaah Islamiya and US Counter-Terror Efforts in Southeast Asia. Available: http://wwwc.house.gov/international_relations/۱۰۸/abuz۱۰۲۹.htm
Abuza, Z. (۲۰۰۵). Balik-Terrorism: The Return of the Abu Sayyaf. Strategic Studies Institute of the U.S. Army War College, Carlisle, PA: Army War College, p. ۱۰.
Baran, Z. (۲۰۰۴). Hizb ut-Tahrir: Islam’s Political Insurgency, The Nixon Center (Washington, DC).
Baran, Z (۲۰۰۴). The Road from Tashkent to the Taliban, National Review Online, available at http://www. nationalreview.com/comment/baran۲۰۰۴۰۴۰۲۰۹۳۳.asp.
Bruinessen, M. V. (۲۰۰۴). ISIM, Netherlands in his ‘Traditionalist and Islamist Pesantren in contemporary Indonesia’ a paper presented at the ISIM workshop on ‘The Madrasa in Asia’, ۲۳ – ۲۴ May ۲۰۰۴.
Banlaoi, R. C. (۲۰۰۶). The Abu Sayyaf Group: From Mere Banditry to Genuine Terrorism. Edited by Daljit Singh and Lorraine Carlos Salazar. Southeast Asian Affairs. P. ۲۴۸ & ۲۵۱.
Banlaoi, R. C. (۲۰۰۶). Roots and Evolution of Terrorist Movements in the Philippines: The Abu Sayyaf Experience. Strategies and Integrated Studies Center.p. ۳۰.
Commins, D. (۱۹۹۱).Taqi al-Din al-Nabhani and the Islamic Liberation Party. The Muslim World ۸۱ (۳–۴): ۱۹۴–۲۱۱.
Filler, A. L. (۲۰۰۲). The Abu Sayyaf Group: A Growing Menace to Civil Society. Terrorism and Political Violence, Winter. Pp. ۱۳۱-۱۶۲.
Gunaratna, R. (۲۰۰۵). Ideology in Terrorism and Counter Terrorism mercury.ethz.ch/serviceengine/Files/ISN/۴۴۰۱۵.
Harper, T. (۲۰۰۸). Islamists 'urge young Muslims to use violence.
Hentoff, N. (۲۰۰۴). Kangaroo court in Guantanamo Bay, Chicago Sun-Times. ۵ Decmeber, ۲۰۰۴.
Hizb ut-Tahrir, Dangerous Concepts: to attack Islam and consolidate the Western culture, ۱st edn. (London: Al-Khilafah Publications, ۱۹۹۷), p.۸.
Hizb ut-Tahrir Leaflet. (۱۹۹۶). Adopting Secularism in Government is Apostasy from ]slam.
Hizb ut-Tahrir, The Institutions of State in the Khilafah, p.۲۳, p.۶۴
Hizb ut-Tahrir, The Ummah’s Charter, p.۶۴
Hizb ut-Tahrir, The Methodology of Hizb ut-Tahrir for Change, p.۲۲
Hizb ut-Tahrir, The American Campaign to Suppress Islam, p.۲۱
Hutchison, B. (۲۰۰۹). Abu Sayyaf, Counter proliferation Paper No. ۴۹. USAF Counter proliferation Center, Maxwell AFB, Maxwell AFB: Air University.
Jaafari, S (۲۰۱۴). Just what is the current state of al-Qaeda today, PRI's The World, EST Producer.
Juergensmeyer, M. (۲۰۰۰). Terror in the Mind of God: the Global Rise of Religious Violence. Berkeley, Los Angeles & London: University of California Press, p. ۲۱۵.
Krause. K. J. (۲۰۰۸). Searching for the Next al-Qaeda: Why and How Hizb-ut-Tahrir Was Framed (United States of America: The Ohio State University), p.۲۴.
Kamarulnizam, A. (۲۰۰۹). Malaysia and Singapore: Managing the Threats of Muslim Radicalism in the Post September ۱۱ Incidents”. In Takashi Shiraishi (Ed.). Malaysia-Singapore Relations. Singapore: ISEAS; Kamarulnizam Abdullah. ۲۰۰۳. “Islamic Militant Movements and Communal Conflict in Malaysia”. In Militant Islamic Movements in Indonesia and Southeast Asia, edited by S. Yunanto. Jakarta: The Ridep Institute.
Lachman, S. (۱۹۸۲). Arab Rebellion and Terrorism, in E. Kedourie and S. Haim edn., Zionism and Arabism in Palestine and Israel (London: Frank Cass, ۱۹۸۲), p.۶۳.
Mahmoud, S. A. (۱۹۹۵). The Da'wah to Islam. Khilafah.com.
Malik, S. (۲۰۰۴). For Allah and the caliphate. New Statesman. ۲۷-۲۹, September ۱۳.
Manimaran, G. (۲۰۱۳). Isma tanding PRU۱۳ guna tiket Berjasa. Sinar Harian.
Mosuli A. (۱۹۹۳). Al-Ushuliah Al-Islamiah Dirasah Fi Al-Khitab Al-Ideoloji Wa Al-Siyasi CInda Sayyid Qutb. Egypt : Al-TibaCah Wa Al-Nasyr Wa Al-TauzeeC Wa Al-IClan, pp. ۲۰۲ – ۲۱۵.
Musallam, A. A. (۲۰۰۵). From Secularism to Jihad: Sayyid Qutb and the Foundations of Radical Islamism Westport, Conn: Praeger Publishers.
Nabhani, T. (۱۹۹۸). The Islamic State (PDF). London: De-Luxe Printers. pp. ۲۴۰–۲۷۶.
Nasir, A. (۲۰۰۵). Membongkar Jamaah Islamiyah: Pengakuan Mantan Anggota JI. Jakarta: Grafindo.
Nawaz, M. (۲۰۰۸). The Roots of Violent Islamist Extremism and Efforts to Counter it, Quilliam Foundation, London, p.۹, available at http://www.quilliamfoundation.org/images/stories/pdfs/us-senate-submission.
Noman, H. (۲۰۰۷). Pakistan’s Tableeghi Jamaat and Hizb-ut-Tahrir in Central Asia.
Pasuni, A., Mohamed Osman, M. N., & Noor. F. A. (۲۰۱۴). The Islamic State in Iraq and Sham (ISIS) and Malaysia: Current Challenges and Future Impact. Rajaratnam School of International Studies (Rsis).
Quimpo, N. G. (۱۹۹۹). Dealing with the MILF and Abu Sayyaf: Who’s Afraid of an Islamic State? Public Policy, October-December. P. ۳۸.
Sardar, Z. (۲۰۰۵). Long history of violence behind Hizb ut-Tahrir". New Statesman.
Schectmann, J. B. (۱۹۶۵). The Mufti and the Fuhrer: The Rise and Fall of Haj Amin al-Hosseini.
Sales, P. M. (۲۰۰۰). War in Mindanao. Asia-Pacific Defense Reporter, October-November ۲۰۰۰: ۸-۱۰.
Santos, S. M (۲۰۰۵). Evolution of the Armed Conflict on the Moro Front. Human Development
Network Foundation. P.۱.
Taji-Farouki, S. (۱۹۹۴). Islamic Discourse and Modern Political Methods: An Analysis of Nabhani’s Reading of the Canonical Textual Sources of Islam’, The American Journal of Islamic Social Sciences, Vol. ۱۱, No.۳, pp.۳۶۵-۳۹۳, p.
Taji-Farouki, S. (۱۹۹۶). A Fundamental Quest: Hizb al-Tahrir and the Search for the Islamic Caliphate, ۱st edn. (London: Grey Seal), pp.۲-۳
Taji-Farouki. S. (۱۹۹۶). Fundamental Quest: Hizb Al-Tahrir and the Search for the Islamic Caliphate Paperback.
Taji-Farouki, S. (۲۰۰۰). Islamists and the Threat of Jihad’, p.۲۴.
Shwartz, S. (۲۰۰۴). Hizb Ut-tahrir In Uzbekistan And Kazakhstan: A Comparative Analysis, Jamestown Foundation, Terrorism Monitor, Vol. ۲, Issue ۱۶.
Tan, S. K. (۱۹۹۳). The Internationalization of the Bangsamoro Struggle. Quezon City: University of the Philippines Press, p. ۱۳۲.
Turner, M. (۲۰۰۳). The Management of Violence in a Conflict Organization: The Case of the
Abu Sayyaf, Public Organization Review: A Global Journal no. ۳, pp: ۳۸۷-۴۰۱.
Zallum, A. Q. (۲۰۰۰). How the Khilafah was Destroyed (London: Al Khilafah Publications), p.۱۹۳.
۱ . http://dictionary.reference.com/browse/terrorism
۲ http://www.taipeitimes.com/News/front/archives/۲۰۰۲/۰۴/۰۲/۰۰۰۰۱۳۰۱۶۰
۳ http://www.mafc.edu.my/administrator/uploads/publications/pdf.
۴ http://www.arkib.gov.my/darurat-angkara-komunis
[۵] http://www.citvasia.com/shows/al-maunah-malaysian-arms-heist
[۶] https://www.youtube.com
[۷] قبل از حوادث یازده سپتامبر بسیاری از محققان تروریسم را به فقر و فقدان آموزش نسبت می دادند. اسامه بن لادن، فرمانده القاعده از ثروتمندترین خانواده غیر سلطنتی عربستان و دکتر ایمن الظواهری از یکی از تحصیل کرده ترین خانواده های مصر بود.
[۸] سه سال پس از یازده سپتامبر و با شکست استراتژی آمریکا در"جنگ علیه تروریسم"، دولت ایالات متحده شروع به طرخ موضوع "مبارزه با افراط گرایی خشونت آمیزنمود."
[۹] اسامه بن لادن تا زمان حمله آمریکا به افغانستان در اکتبر سال ۲۰۰۱ نام القاعده را به عنوان یک راز نگه داشت. او در ایجاد حمایت برای القاعده، به عنوان یک گروه خاص تمرکز نداشت، اما برای جنبش گسترده تر جهادی، در دهه ۱۹۹۰ و بعد از آن در صدد جلب حمایت بود.
[۱۰] شیخ محمد بن عبدالوهاب ، رجوع کنید به http://media.isnet.org/islam/Etc/Wahab.html
[۱۱] گزارشی از حمبلی، سازمان اطلاعات مرکزی، اگوست ۲۰۰۳.
[۱۲] Pedoman Umum Perjuangan Al-Jama’ah Al-Islamiyyah
راهنمای عمومی برای جماعت اسلامی، مرکز بین المللی پژوهش خشونت سیاسی و تروریسم ، موسسه دفاع و مطالعات استراتژیک، سنگاپور، ۲۰۰۴. ICPVTR، نخستین نهاد برای بازنگری، ترجمه کامل و تجزیه و تحلیل راهنمای جماعت اسلامی است.
[۱۳] منشور راهنمای جماعت اسلامی، مقدمه، صفحات ۴-۳ . فصل دوم، ماده چهارم از نظام اساسی، صفحه ۱۴.
[۱۴] عبارت "جماعت من المسلمین" که در منشور راهنمای جماعت اسلامی، فصل ۱، ماده ۲، صفحه ۱۴ درج شده است اشاره به همین موضوع دارد.
[۱۵] "جماعت اسلامی بازداشت و تهدید تروریسم"، گزارش وزارت کشورسنگاپور، ۲۰۰۳، ص. ۱۵ -۱۷.
[۱۶] مصاحبه، ابوبکر بشیر، زندان مرکزی، جاکارتا، اگوست ۲۰۰۵
[۱۷] گزارش در مورد حمبلی، سازمان اطلاعات مرکزی سنگاپور، اگوست ۲۰۰۳.
[۱۸] همان منبع
[۱۹] سازمان اطلاعات اندونزی، "چگونه شبکه تروریستی جماعت اسلامی عمل می کند"، ICG آسیا، گزارش شماره ۴۳ جاکارتا / بروکسل، ۱۱ دسامبر، ۲۰۰۲ P.۱ .
[۲۰] مصاحبه جک روشه، زندان Hakea، پرت، آگوست ۲۰۰۴.
[۲۱] در ان برهه از زمان، تنها علاقه وجود داشت.الشرق الاوسط گزارش داد که یک گروه اندونزیایی ۳۰۰ داوطلب را برای مبارزه با آمریکا در فلوجه، عراق استخدام نموده بود. ،، http://www.asharqalawsat.com/ )سی نوامبر ۲۰۰۴.( مصاحبه با گروه های مختلف جهادی در اندونزی طی سال ۲۰۰۵ نشان داد که جهادگران مایل بودند عازم عراق شوند ولی فاقد بودجه و سازماندهی سفر بودند.
[۲۲] " تهدیدات جدید تروریستی "، نیو استریت تایمز، سی ژوئن ۲۰۰۴، http://www.nst.com.my/node/۷۷۰۲.
[۲۳] http://www.themalaysianinsider.com/malaysia/article/۳-arrested-over-kl-terror-threat
[۲۴] حزب التحریر الاسلامی (حزب اسلامی آزادی) .www.GlobalSecurity.org
[۲۵] "نفرت صهیونیستی". حزب التحریر بریتانیا. جولای ۲۲ ۲۰۰۶.
[۲۶] "حزب التحریر"، حزب التحریر (لندن: انتشارات آل خلافت، ۲۰۰۰، p.۱۲)
[۲۷] "حزب التحریر بریتانیا"، ص. ۳-۲، http://www.hizb.org.uk/hizb/images/PDFs/HT_media_pack. pdf
[۲۸] "شیخ محمد تقی الدین النبهانی"، وبسایت بریتانیایی حزب التحریر، ۱۲ اکتبر ۲۰۰۶،
http://www.hizb.org.uk hizb/who-is-ht/prominent-members/sheikh-muhammad-taqiuddin-al-nabhani.html
[۲۹] اشاره به "بدون خونریزی" نقل قولی از یکی از اعضای حزب التحریر است که در 'توطئه انگلیس در برابر اسلام گرایان پاکستان، ساندی تایمز، جولای سال ۲۰۰۹" درج شده است.
[۳۰] حزب التحریر، سازمانهای دولتی در خلافت: در حکمرانی و اداره کشور (لندن: حزب التحریر، ۲۰۰۵، p.۷۸).
[۳۱] "ارامش قبل از طوفان"، روزنامه سان، ۲۶ آگوست ۲۰۰۳.
[۳۲] "حملات بمبئی و پس از آن"، حزب التحریر، وب سایت دفتر رسانه، ۲۲ دسامبر، ۲۰۰۸ در
http://www.hizb-ut-tahrir.info/info/english.php/contents_en/entry_۲۰۶۱
[۳۳] "این نه پاکستان بلکه امریکا است که درموقعیت شروعی برای یک جنگ دیگر قرار ندارد"، بیانیه حزب التحریر پاکستان پرس، ۲۳ سپتامبر۲۰۰۸.
[۳۴] "چهارمین شکست جنگهای صلیبی"، یادداشت حزب التحریر ، ۲۰ مارس ۲۰۰۳.
http://www.ummah.com/forum/showthread.php?t=۱۵۲۱۰
[۳۵] برای تجزیه و تحلیل بیشتر در این مورد به عبدالوهاب الافندی، " چه کسی به دولت اسلامی نیاز دارد؟"مراجعه کنید، (چاپ دوم)
[۳۶] http://www.quilliamfoundation.org/index.php/component/content/article/۵۰۹
[۳۷] http://www.themalaymailonline.com/malaysia/article/in-hunt-for-malaysians-joining-islamic-state-a-faceless-menace
[۳۸] http://www.themalaymailonline.com/malaysia/article/liberalism-must-submit-to-isla
[۳۹] http://johor.wanita.ikram.org.my/index.php/۲-uncategorised/۲۰۰-jim-dibubar-se
[۴۰] http://www.ikram.org.my/v۲/index.php?option=com_content&view=article&id
[۴۱] http://aqsasyarifbtr.blogspot.my/p/kenali-kami.html
[۴۲] http://ikramuke.org/v۲/
[۴۳] http://www.ikram.org.my/v۲/index.php?option=com_content&view=article&id
[۴۴] http://www.aqsasyarif.org.my Palestine
نظر شما