معرفی کتاب «تاریخ زمان حال: وقتی تاریخنگار درب حال را میکوبد» به قلم دکتر فتحی لیسیر
به قلم: فیصل سعد
پژوهشگر و دانشگاهی اهل تونس، دارنده مدرک دکترا از دانشگاه منوبه و استاد دانشگاه صفاقس. متخصص در حوزه تمدن عربی و اسلامی کلاسیک، عضو واحد پژوهشی "متخیّل". مجموعه پژوهشها و مقالات وی به بازنگری انتقادی به اندیشه اصول فقه از قدیم تا امروز و مطالعات حوزه خیال عربی و اسلامی در دو گفتمان دینی عمومی و مردمی مربوط میشود.
در سال 2012، مرکز انتشارات محمد علی، کتابی را با موضوع علم جدید تاریخ و تحت عنوان «تاریخ زمان حال: وقتی تاریخنگار درب حال را میکوبد»، به قلم استاد فتحی لیسیر منتشر کرد. وی استاد تاریخ معاصر در دانشگاه تونس است و در حال حاضر به عنوان استاد در گروه تاریخ در دانشکده هنر و علوم انسانی در دانشگاه صفاقس مشغول به کار است.
این کتاب در 176 صفحه و در قطع متوسط منتشر شد و دارای یک مقدمه، سه فصل و یک خاتمه است.
این کتاب از سه فصل تشکیل شده است که هر کدام از فصول در بردارنده مباحث و عناوین فرعی هستند. فصل دوم از این کتاب نیز به دو مبحث تقسیم میشود که خود دربردارنده بخشها و عناوین دیگری است. سومین فصل از این کتاب نیز از سه مبحث با بخشها و عناوین مربوط به خود تشکیل می شود. تمامی فصول این کتاب از یک خاتمه و پیوستهایی تشکیل می شود که نوشته مورخان معاصر غربی در موضوع این کتاب است که خود نویسنده، آن را به عربی برگرداند. از جمله این مورخان میتوان به فرانسه بابیداریدا، رونی ریمون، هرفی کوتو و بیگاری و فرنان برودیل اشاره کرد. پایان بخش این کتاب نیز لیست بلند بالایی از منابع تحت عنوان راهنمای کتابشناسی به دو زبان عربی و فرانسه است.
در مقدمه این کتاب که بین صفحات ۷ الی ۱۱ آمده است، نویسنده بیان میدارد که آغاز انقلاب در تونس، به منزله اذن ورود تاریخ با قامت بلند اسطورهایاش به خانههای مردم و اتاق خواب آنها از طریق ماهوارهها و شبکههای اجتماعی جدید است (ص ۷). این امر در آن زمان یک ادعا بود تا این که تاریخ، نه آن گذشتهای که روایت میشود، بلکه به این "حال پر اسراف که مردم با چشمانی خیره آن را دنبال میکنند" بدل شد (ص ۷) و حتی این احساس در بینندگان و مخاطبان به وجود آمد که در حال تماشای حال حاضر هستند و این حال است که در مقابل چشمان آنها به تاریخ تبدیل می شود. این در حالی است که تعداد متخصصان تاریخ زمان حال که مولف نام تاریخ را بر آن نهاده است، بسیار اندک است. ضمن اینکه امروز کتابخانههای تاریخ عربی خالی از منابعی درباره تاریخ زمان حال است که ممکن و بلکه ضروری دانسته میشود. در فصل اول این کتاب که تحت عنوان "سخنی جدید در حوزه اسطوره شناسی کهن" (صص ۱۴ - ۵۴) نوشته شد، مؤلف درباره دلایل به حاشیه رانده شدن تاریخ زمان حال یا تاریخ فوری یا تاریخ مقارن سخن گفته است که از پایان قرن ۱۹ میلادی به یک علم مستقل تبدیل و اخیراً در آغاز قرن بیست و یکم بدان اعتبار داده شد. این امر به مجموع ملاحظاتی بازمیگردد که شاید مهمترین آنها به ترس تاریخنگاران آمریکایی از ورود به تاریخ آمریکا در دوره پس از جنگ جهانی دوم به ویژه جنگ کره و ویتنام مربوط میشود که بدین ترتیب، راه را به روی روزنامهنگاران و دانشمندان سیاست باز کردند تا درباره تاریخ دورههای حساس به نگارش بپردازند و روی مهمترین عناصر موثر در آن متمرکز شوند (ص ۱۸).
در برابر این ملاحظات، مؤلف توانست مواضع دو مکتب بزرگ تاریخی را راجع به تدوین تاریخ معاصر رصد کند. این دو مکتب عبارتند از: مکتب روش شناسی قراردادی (در قرن 19) که موضع آن بر این امر دلالت دارد که «مأموریت تاریخنگار تنها به پژوهش در گذشته مربوط میشود (ص 19) و مکتب سالنامهها که در مواضع خود، توجه گستردهای به حال حاضر و ایجاد ارتباط مستحکم بین حال و گذشته دارند، زیرا بر اساس نگاه این مکتب، هدف از پژوهش تاریخی، صیقل دادن به حال و روشن ساختن آن است (ص 22).
مؤلف، گشایش به روی تاریخ داغ کنونی را نتیجه تلاشهای دو تن از چهرههای برجسته مکتب سالنامهها به نامهای مارک بلوک (بزرگترین شخصیت این مکتب) و فرنان برودیل میداند. اما این گشایش، چندان به طول نینجامید، زیرا نسل دوم از وابستگان به این مکتب و به صورت مشخص خود برودیل، گرفتار یک افت چشمگیر شدند. به همین دلیل، نویسنده از دلیل تغییر موضع از تاریخ جدید و تأخیر نسبی در بازگرداندن اعتبار به آن سؤال میکند و به این نتیجه میرسد که دلایل پنهان در «متغیرهای گستردهای که در پایان دهه 1980 و آغاز قرن بیست و یکم دامن جهان را گرفت، این تغییر را موجب شد» (ص 27).
همه این تغییرها در کنار یکدیگر، لغو محاصره تاریخ حال را موجب شدند و در مقابل، اصطلاح "شتاب در درک تاریخ" اشاعه پیدا کرد، به طوری که پیشبینی روندی که تاریخ در پیش خواهد گرفت، از هر زمان دیگر دشوارتر شد (ص 27).
نتیجه این شد که پس از آنکه برای مخاطبان روشن شد که حضور تاریخنگار میتواند به استخراج هستههای اصلی رخدادها و دور ساختن آنها از شائبههای دگرگونیهای ناگهانی کمک کند، اعتبار تاریخنگارانی که به ثبت تاریخِ نزدیک میپردازند، تقویت شد (ص 28).
نویسنده این کتاب در مطلبی تحت عنوان "بازگشت تاریخ سیاسی و تکرار آن"، این تاریخ جدید (مکتب سالنامهها) را به روند معرفت شناسانه کنونی مرتبط دانست که ادگار موران در برخی از آثارش آن را بازتاب داد و در بازگشتِ فلسفه درون به جای فلسفه تردید و نظریههای اقدام که جایگزین حتمیت روابط تولیدگر شده است، بازتاب پیدا کرد. مؤلف در پایان این بخش به این نتیجه رسید که «نکته مهم و اصلی برای ما این است که بازگشت به تاریخ سیاست و تاریخ سیاسی، از دو بعد علمی و فکری، نقش محوری را در حمایت از تاریخ زمان حال ایفا کرد» (ص 32).
در بخش سوم از این فصل، نویسنده به نقل سخنی از تاریخنگار فرانسوی رنه ریموند (5 آوریل 2006) پرداخت که تاریخ حال را در صحنه معرفتی جدید ریشهدار ساخت: «نبرد برای گسترش میدان تاریخ به طوری که زمان حال را نیز در بر بگیرد، به پیروزی رسید» (ص 32)
نویسنده، نخستین مبحث از فصل نخست کتاب خود را با تأکید بر این نکته به پایان برد که «تاریخ حال، به یک حوزه اسطورهای مستقل تبدیل شد که روشها و متخصصان مربوط به خود را دارد و کنفرانسهایی برای آن برگزار میگردد، کتابهایی در آن تألیف میشود، منابری برای آن به پا میگردد و مجلهها و انجمنهایی برای آن راهاندازی میگردند (ص 34). اما این اعتراف، خالی از دشواریها و موانعی نبود که نویسنده در مبحث دوم از فصل نخست که عنوان "مباحثاتی درباره نامگذاری و معرفی" بر آن نهاده شد، بدان پرداخت. مؤلف در این قسمت به تعدد نامگذاریهای بخش پایانی از تاریخ معاصر یا تاریخ قرن بیستم و نتایجی که به دنبال داشت، پرداخت تا نامگذاریهایی از قبیل زمان کنونی و تاریخ داغ یا تاریخ فوری و تاریخ لحظهای یا تاریخ نزدیک histoire proche و تاریخ دوره نزدیک را روشن کند. این در غرب است، اما در میان عربها، استفاده از عبارت تاریخ معاصر، امری است که به تازگی شایع شده است. عبدالله العروی، از معدود تاریخ نگارانی است که تاریخ دوره کنونی توجه آنها را خود جلب کرد. او "گاهی عبارت تاریخ فوری و گاهی دیگر عبارت تاریخ آنی" را بر میگزید و موضع روشنی در مخالفت با این نوع از تألیف تاریخی داشت که آن را "تاریخ روزنامهنگاران" (ص 37) نامیده بود. در پی این نگاه، نویسنده کتاب حاضر، به تفاوتهای دقیق اصطلاحات جاری و بیان معانی و مفاهیم آنها پرداخت تا به این نکته برسد که با تحولات گستردهای که جهان در پایان قرن بیستم به خود دید، این معانی به تدریج از بین رفتند و اینکه «امروز اجماع بر این است که سال 1989، نقطه پایانی دورهای است که در طول 50 سال، از آن به عنوان دوره کنونی یاد میشد» (ص 41).
صاحب کتاب حاضر در مبحث دوم از فصل دوم کتاب (صص 42 – 45)، به بررسی حد تاریخ زمان حال پرداخت تا تأکید کند که تاریخ زمان حال، اولا و پیش از هر چیز، تاریخی است که توسط شاهدان مشاهده میشود. وی این مبحث را با طرح سؤال زیر به پایان برد: «چه کسی این تاریخ را تولید میکند؟ چه کسی این تاریخ بحث برانگیز را مینویسد؟ تاریخنگار حال، یا روزنامهنگار گذشته؟» (ص 46)
در سومین مبحث از این فصل که با عنوان "تاریخ زمان کنونی در روزنامهنگاری تحقیقی و تاریخنگاری حرفهای" آمده است، نویسنده یادآوری میکند که در پایان قرن 19 که قرن علوم است، شاهد ایجاد مشاغلی چون نگارش مباحث تاریخی و روزنامهنگاری بودیم. به عبارت دیگر، تاریخنگاران، حرفهای شدند و همینطور روزنامهنگاران، و «دوره مذکور با تبدیل شدن تاریخ به علمی مستقل و قائم به ذات با حوزه مخصوص و روش شناسی دقیق خود همراه شد» (ص 47). با این حال، تاریخنگاران حرفهای، تولید مطبوعاتی دارای رنگ و بوی تاریخی را بیارزش میشمارند و همیشه بر این نگاهند که «تاریخ، سرد و مطبوعات گرم است» (ص 47) و بدین شکل، نویسنده تبیین کرد که بین مطبوعات و تاریخ، اشتراک وجود دارد نه اختلاط، و اینکه وجود حوزههای تکامل و همافزایی میان روزنامهنگار و تاریخنگار، امری ممکن است، زیرا مطبوعات، پیشنویس اولیه تاریخ است اما همراهی کامل میان این دو حرفه، محال است، چرا که تاریخنگار، تاریخنگار میماند و روزنامهنگار، روزنامهنگار. نویسنده این مبحث را با این سخن به پایان میبرد که «تنها تاریخنگار است که میتواند به برکت فرهنگ تاریخی عمیق و متنوع خود، بعدی تاریخی به رخدادها و حوادث حال ببخشد» (ص 57).
در فصل دوم که در میان صفحات 65 الی 108 منعکس شده است، نویسنده به اشکالات تاریخ زمان کنونی و ویژگیهای آن با نگاه به اعتراضات و یا اجتنابهایی پرداخته است که خود، نتیجه پرداختن به تاریخ زمان کنونی حتی پس از هجوم تاریخنگاران به این حوزه اشکالزا بوده است. محدود کردن اعتراضات مخالفانِ این تخصص در چهار نقطه، به منزله مانعی است که گرداگرد مسئله نزدیکی، یا همان عدم ایجاد فاصله با رخدادها را فرا گرفته است که بر نخستینِ آنها نام "بدونهای چهارگانه" نهاده شده است که به فاصله برخی از آنها به تاریخ کنونی نگاه دارد که به عنوان مثال، بدون موضوع، بدون قواعد و بدون تعریف هستند. برخی تاریخنگاران دیگر، "بدونها"ی دیگری از قبیل بدون منابع آرشیوی، بدون فاصله زمانی، بدون عینیت و بدون تکمیل حلقهها را مطرح کردند.
در ذیل این عنصر، چهار انتقاد از سوی منتقدان و مخالفان عنوان تاریخ کنونی مطرح شده است که عبارتند از:
1. از بین رفتن فاصله زمانی.
2. تعامل با تاریخ بیپایان یا تاریخی که حلقههای آن کامل نشده است.
3. ناممکن بودن کسب اطلاع از منابع آرشیوی.
4. مسئله عینیت.
نویسنده در ادامه، در مبحثی تحت عنوان "اعتراضات و ملاحظاتی که مانع از پرداختن به تاریخ کنونی نمیشود"، از پاسخهای فعالان این حوزه به این انتقادهای چهارگانه تمجید کرد و پاسخ اینان را با این جمله خطاب به منتقد نخست ارائه کرد که: «مسئله مسافت، تا آخر نسبی باقی میماند» (ص 71).
وی در پاسخ به منتقد دوم میگوید: «ساختارهای تاریخی هر قدر هم که از نظر مستند بودن و تدوین، از استحکام و کمال برخوردار باشند، اما باز هم در گرو زمان قرار دارند». نویسنده این کتاب در پاسخ به سومین منتقد هم گفت: «سند، به خودی خود و پیش از دخالت تاریخنگار، وجود ندارد».
فتحی لیسیر با این جمله به چهارمین منتقد پاسخ داد که: «هیچ عینیتی وجود ندارد، بلکه آنچه وجود دارد، تأویلهاست نه رخدادها، بلکه تصوراتی از آنها وجود دارد». (ص 78)
دومین مبحث از این فصل، تحت عنوان "ویژگیهای زمان کنونی بین جدید و تجدید شونده" (صص 80 – 108) ارائه شده است. نویسنده این ویژگیها را به بینظمی عمومی مربوط دانست که در آغاز هزاره سوم وجود داشت و آن را با سخن گفتن درباره عناصر اصلی تاریخ زمان کنونی و حافظه، به صورت مفصل شرح داد... "و تو چه میدانی که حافظه چیست"، زیرا حافظه، معمولا به تاریخی مربوط میشود که رخدادهای آن در جریان است. (ص 80)
دومین نقطه، "شاهد" است، یک عنوان اسطوره شناسانه کهن تجدید شونده و برتر، به برکت اثرگذاران و شاهدانی که در قید حیات هستند.
سومین نقطه، با عنوان "از سیاست به سیاسی و بازگشت به سخن" مطرح میشود که به حل سه مسئله پرداخته است که عبارتند از: مسئله ابهام بین تاریخ نزدیک و تاریخ سیاسی و سپس، مسئله خلاصه کردن تاریخ سیاسی در یک رخداد.
اما چهارمین نقطه، تحت عنوان "تاریخنگار متخصص: نقش جدید تاریخنگاران امروز" مطرح شده است. به نظر نویسنده کتاب حاضر، آنچه که وجود این دسته از تاریخنگاران را مورد تأکید قرار میدهد، همان «تغییراتی است که در سالهای اخیر در روابط میان تاریخنگاران و عرصه عمومی ایجاد شده است... این تغییرات میتواند یک کارکرد اجتماعی جدید را به تاریخنگار واگذار کند... تا جایی که شأن تاریخنگار زمان کنونی، به کار روی حوزههای اسطوره شناسانه بسیار حساس محدود شده است و اینها حوزههایی است که جزء نقاط مشترک حکومت، جامعه و علم به شمار میرود» (ص 96).
به نظر نویسنده کتاب، این امر اجتماعی رو به رشد، به "خلط کارکردها انجامیده است، به طوری که قاضیان، به تاریخنگار تبدیل شدهاند و امروز از تاریخنگاران میخواهند که بر مسند قضاوت بنشینند". (ص 104)
در فصل سوم این کتاب تحت عنوان "منابع تاریخ کنونی: دشواری تدبیر فراوانی" (صص 109 – 158)، نویسنده به طرح سه ملاحظه چارچوبی میپردازد. نخست اینکه منابع تاریخ زمان کنونی، اعم از منابع مکتوب یا چاپ شده مصور و یا دیداری و شنیداری، نتیجه کثرت و فراوانی است، به طوری که مشکلات سنگینی را برای پژوهشگران به وجود آورده که تصرف در آن را به آزمونی بدل کرده که به همان اندازه که خسته کننده است، دشوار هم هست و اینکه سلطه بر حجم گستردهای از مواد برگرفته از منابع، یکی از بزرگترین چالشهایی است که پژوهشگر در تاریخ جاری با آن مواجه است (ص 110).
ملاحظه دوم این است که «لزوما همه مواد مستند درباره این تاریخ، به صورت مکتوب نیستند... زیرا ما امروز، حجم گسترده و رو به رشدی از مواد را به صورت صوت و تصویر ثبت میکنیم» (ص 110).
سومین ملاحظه نیز این است که پژوهشگر در این حوزه، از آرشیوهای دولتی محروم است و تنها میتواند از منابعی بهره ببرد که همه طبقات جامعه مدنی از میان منابع بسیار مفید، در اختیار او قرار میدهند.
این فصل بر دسته بندی منابع تاریخ زمان کنونی به 4 گروه تصریح دارد که موضوع سخن چهار مبحثی بودند که در فصل سوم بدان پرداخته شد. بنابراین نویسنده کتاب ابتدا منابع مکتوب و چاپ شده (صص 112 – 121) را ارائه و آنها را به اسناد رسمی ناظر به موانعی بسط داد که گاهی مانع از دسترسی به آن و نتایج آن میشود و پس از آن به ذکر آرشیوهای ویژه پرداخت، چرا که "امکان پیگیری رفتارهای فردی برخی از کنشگران سیاسی یا اجتماعی یا بازسازی رفتارهای گروهی یا پویای مؤسسات یا انجمنها را برای تاریخنگار فراهم میآورد" (ص 115). نویسنده در ادامه، در فصل سوم به مطبوعات و به طور خاص، به مطبوعات دورهای، اعم از مطبوعات مربوط به اعلام دیدگاهها یا مطبوعات حزبی و ارگانی پرداخت.
نگارنده در مبحث دوم که با منابع شفاهی مشخص شده است (ص 112-136) اذعان داشته است که برای مورخ عصر حاضر دوری از این نوع منابع دشوار است، زیرا اهمیت شهادتها و روایات شفاهی در ثبت تاریخ قابل انکار نیست. وی در بخش نخست از این مبحث تحت عنوان "توضیحات ضروری"، کوشیده است تا هر یک از اصطلاحات تاریخ شفاهی، آرشیوهای شفاهی و منابع شفاهی را در سه سطح پیدایش، توسعه و سرنوشت آنها که سه عنوان این بخش را تشکیل میدهند، روشن کند.
وی در مورد بخش دوم از مبحث دوم (ص 129-131) به شرح اهمیت منابع شفاهی و اضافات آن در صحنه معرفتی طی سه دهه اخیر پرداخت و با تمجید از ذکر حدود منبع شفاهی در بخش سوم، به دلیل ماهیت پیچیده شهادت شفاهی در زمانی که آن را به سطح کاربرد میدانی پایین می آوریم، به «پرهیز از فرآیند تولید حافظه» (ص 132) فرا خواند.
مؤلف، بخش چهارم این مبحث را با عنوان «تعامل مشروط» یا «نحوه تصدیق علمی بر منبع شفاهی» صورتبندی کرده و چهار شرطی را که پژوهشگران فارسی در مورد منابع شفاهی بیان کردهاند، شرح داده است. وی در پایان این سخن گفت: هرچقدر هم که پژوهشگر در برخورد با شاهدان از احتیاطها و مراقبتهای روششناختی و انتقادی برخوردار باشد، اما باید حوصله زیادی به خرج دهد تا به راوی اجازه دهد از سخنان ناخودآگاه یا سخنانی که خطاب به دیگران صادر میشود، بگذرد و در نتیجه به تدریج اعتماد به نفس و اطمینان خود را به دست آورد. (ص 136)
اما در مبحث سوم تحت عنوان "منابع مصور" (صص 137 – 158)، نویسنده کتاب به منابع دیداری و شنیداری توجه داد و در یک بخش درباره نقش کاریکاتور و عکس در مستند سازی منابع تاریخنگار با ما سخن گفت و پس از آن، به گفتگو درباره منابع دیداری و شنیداری پرداخت که مهمترین آنها، سینماست که از زمان تأسیس خود تا امروز، ارتباط مستحکمی با تاریخ دارد (ص 142).
نویسنده در بخش سوم از این مبحث، به اینترنت و منابع دیجیتال توجه نمود، زیرا نمیتواند از انقلاب اطلاعاتی که امروز در جهان در حال وقوع است، فاصله داشته باشد (ص 144). امروز، اینترنت خود را به عنوان یک ابزار ضروری و عملیاتی فوری برای کار تاریخنگاران مطرح کرده است و سپس در مهمترین بسترهای حوزه دیجیتال شامل پایگاههای رسمی ملی و جهانی و مطبوعات و پایگاههای سازمانها و سپس در اشکال بیانی دیگری بروز کرد که از جمله مهمترین آنها میتوان به اشکال جدید ارتباطی، پایگاههای شخصی، صفحات شخصی، چترومها و وبلاگها اشاره کرد.
دکتر فتحی لیسیر در پایان کتاب خود از ضعف تألیف تاریخی عربی و جایگاه تاریخ زمان کنونی و همچنین محدودیت آگاهی به مجموعهای از مسائل روشی و معرفت شناسانه همراه با این عنوان معرفتی جدید (تاریخ داغ) ابراز تأسف کرد و بیان داشت که از جمله راهکارهای این کاستی، توجه به این امر است که "پردازش این زاویه از تاریخ، از نظر معرفتی بسیار مهم است و تا حد واجب ارتقا پیدا میکند" (ص 158).
وی در نهایت حیرانی این پرسش را مطرح کرد: آیا بهار عربی نسلی از تاریخنگاران را ایجاد میکند که از نظر دانشی و روشی مسلح باشند؟ نویسنده خود با اقتدار به این سؤال پاسخ میدهد: «چرا شد آنچه که شد؟». نوشتههای او، در بردارنده سطحی از هشدار زودهنگام راجع به چیزی است که در لحظه سرنوشتسازی که عربها در آینده مورد نظر در آن به سر میبرند، نفوذ کرده است. اینها، برآوردهای دانشمندان است نه پیشگوئیهای کفبینها و فنجانخوانها.
خلاصه اینکه این کتاب در درس تاریخی کنونی، به بررسی پیدایش، تکامل و سرنوشت این علم پرداخته است و موانع و اجبارهای آن را دنبال میکند و به پیشتازی در درس تاریخی معاصر بشارت داد. این کتاب از نظر علمی و دانشگاهی، برای ما ارزشمند است و بنابراین، باید خوانده شود و به مسائلی که نویسنده در آن مطرح کرد، توجه و در آن اندیشه شود. من فکر میکنم که کتابخانه تاریخی عربی، همچنان در حوزه این کتابها با فقر مواجه است و ما وضوح نگاه، حسن بیان، استحکام روش و آرامش خیالی که در نزد صاحب این کتاب، جناب آقای فتحی لیسیر یافتیم را در نزد دیگران ندیدیم. بنابراین، خوشا بحال او با این سطح از نوآوری و خوشا بحال ما، خوانندگان و شنوندگان آثار او.
https://www.mominoun.com/articles/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D9%8A%D9%85-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86-%D8%B9%D9%86%D8%AF%D9%85%D8%A7-%D9%8A%D8%B7%D8%B1%D9%82-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D8%B1%D8%AE-%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%A7%D8%B6%D8%B1-%D9%84%D9%84%D8%AF%D9%83%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D9%81%D8%AA%D8%AD%D9%8A-%D9%84%D9%8A%D8%B3%D9%8A%D8%B1-216
در سال 2012، مرکز انتشارات محمد علی، کتابی را با موضوع علم جدید تاریخ و تحت عنوان «تاریخ زمان حال: وقتی تاریخنگار درب حال را میکوبد»، به قلم استاد فتحی لیسیر منتشر کرد. وی استاد تاریخ معاصر در دانشگاه تونس است و در حال حاضر به عنوان استاد در گروه تاریخ در دانشکده هنر و علوم انسانی در دانشگاه صفاقس مشغول به کار است.
کد خبر 10300
نظر شما