میراث فرهنگی کاتولیک های گرجستان« میخِیل تارْخْنیشویلی و "تاریخ کلیسای گرجستان" »

وقتی به تاریخ کلیسای کاتولیک گرجستان فکر می کنید و با مطالب مستند آشنا می شوید، تصوری ایجاد می شود که حتی یک کاتولیک کشور ما، چه گرجی و چه غیرگرجی، بی هدف و بیهوده زندگی نکرده است، زیرا تعداد زیادی از افراد شایسته و مستحق وجود دارند، که به عنوان کاتولیک های گرجستان شناخته شده اند.

وقتی به تاریخ کلیسای کاتولیک گرجستان فکر می کنید و با مطالب مستند آشنا می شوید، تصوری ایجاد می شود که حتی یک کاتولیک کشور ما، چه گرجی و چه غیرگرجی، بی هدف و بیهوده زندگی نکرده است، زیرا تعداد زیادی از افراد شایسته و مستحق  وجود دارند، که به عنوان کاتولیک های گرجستان شناخته شده اند. با مطالعه تاریخ، تعداد چنین افراد روز به روز افزایش می یابد و جذابیت خاصی را پیدا می کند، زیرا خواسته یا ناخواسته تعداد اندک کلیسای کاتولیک گرجستان در نظر گرفته می شود.

اگر تاریخ قرون وسطای متأخر گرجستان را بدون آثار مکتوب مبلغان کاتولیک و ابتکارات فرهنگی و آموزشی آنها تصور کنید، احساس می کنید که این تاریخ چقدر خلاء است؛ اگر آثار نیکیفور- نیکولوز ایروباکیدزه- چولوقاشویلی (ایرباخی)، سولخان- سابا اوربلیانی، آنتون کاتالیکوس (اول) یا چند نفر دیگر را که مربوط به آموزه و سنت کاتولیک است، از جریان کتاب و اندیشه علمی گرجی دور کنید، متوجه می شوید، چقدر از این جریان کم می شود؛ در روند توسعه دیپلماسی گرجستان، اقتصاد-مالیه، پزشکی، تاریخ نگاری، روزنامه نگاری و رشته های مختلف هنری گرجستان، نام ها و چهره هایی را که از نظر روحی و روانی در آغوش کلیسای کاتولیک متولد شده اند اگر نادیده بگیرید (راپیئل دانیبگاشویلی، پِتره کلاپیتونیشویلی، برادران زوبالاشویلی، پِتره مِرابیشویلی، میخیل تاماراشویلی، دومینیکه پاتسادزه، استفانه و پِتره ملیکیشویلی، پِتره اوتسْخِلی، میخیل ساآکاشویلی، سیمون قائوخْچیشویلی و بسیاری افراد مذهبی و غیر مذهبی دیگر)، مطمئن می شوید که  حوزه و رشته مذکور، به ارتفاعی که رسیده است، نمی رسید؛ کسانی که گوش برای شنیدن و چشمانی برای دیدن دارند (مرقس 8:18)، می دانند که کلیسای کاتولیک میهن دوست شایسته بسیاری به گرجستان و فرهنگ گرجستان داده است.

این واقعیتی است که جامعه فکری گرجستان همیشه آن را تشخیص داده و از آن قدردانی کرده است. ابراز همدردی و دلسوزی با این واقعیت در زمانی که گرجستان راه استقلال و دموکراتیزه شدن را آغاز کرد، تشدید شد. نمونه ای از آن، در میان بسیاری دیگر، مجمع کلیسای کاتولیک گرجستان در سال 1917 است که در آن موضوع احیای اسقف‌نشین کاتولیک تفلیس مطرح شد که مورد استقبال سلسله مراتب ارتدکس گرجستان نیز قرار گرفت. در این باره در مطبوعات آن سال در گرجستان نوشته شده است: "27 آوریل یک روز تاریخی برای کاتولیک های گرجستان محسوب می شود. در این روز، نمایندگان کاتولیک گرجستان درمورد یک موضوع بزرگ کلیسای تصمیم گرفتند. نمایندگانی از نقاط مختلف گرجستان در کلیسا جمع شدند... در این مراسم لئونید - همنشین اسفق اعظم گرجستان، اسقف آنتون و پیروس و دیگران حضور داشتند... بخشی از گرجی ها که "کاتولیک های گرجی" نامیده می شوند، در کتاب تاریخ فرهنگ گرجستان جایگاه شریف و جالبی را دارند. اگر کسی رنج خود را در قربانگاه گرجستان قربانی کرده است، قربانی آنها /کاتولیک ها/ در آنجا کاملاً متکامل بوده است ... اگر کسی حق دارد در گرجستان خود را گرجی بنامد، کاتولیک های گرجی این حق را با شکنجه به دست آورده اند. هر کس که می خواهد به گرجی بودن آنها متقاعد شود، باید در مجمع آنها شرکت کند و به سخنان اسقفان آنها گوش دهد" (ل. جاپاریدزه، مجمع نمایندگان کاتولیک گرجستان و اعضای کمیته اجرایی موقت، "ساکارتولو"، ۱۹۱۷، ۲۹-۴، شماره ۹۲).

اما واقعیت عجیبی است که این موقعیت، در شرایط تکرار یک محیط و موقعیت مشابه،  تغییر کرد. در اواخر قرن ۲۰ و آغاز قرن ۲۱ ، یعنی در دوران فروپاشی نظام توتالیتر شوروی، احیای استقلال و دموکراسی در گرجستان، اعلام ارزش‌های اروپایی، با نگرش‌های مخالف آن نگرشها مشخص شد، که مشخصه وجود اجتماعی و سیاسی همان کشور در شرایط مشابه در ربع اول قرن بیستم  بوده است. این به هیستری ضد غربی و به ویژه ضد کاتولیک اشاره دارد که بسیار قوی بود و اتفاقاً در پیام ایلیا دوم کاتولیکوس-پتریارک گرجستان نیز اشاره شد. در این پیام، معظم له از کاتولیک ها به عنوان "نمایندگان یک مذهب بیگانه و فرقه پروتستان" یاد کرده است (رساله، ج.۲، تفلیس 2009، ص 21). باید به طور مستقیم و واضح گفت که این موضع رهبر فعلی کلیسای ارتدوکس گرجستان با موضع پیشینیان وی (گیریون، لئونیدیس یا آمبروسی) و واقعیت و حقیقت نیز در تضاد است. این موضع، زمانی که این رساله منتشر شد یعنی در سال 1994، ما را مجبور کرد که مقاله کاتولیکوس-پاتریارک کالیستراته تسینتسادزه "خاطرات درباره زکریا پالیاشویلی" را مجدداً منتشر کنیم.

کشیش میخیل تارخنیشویلی در خدمت میهن

علیرغم اینکه زمان زیادی از انتشار مقالات مذکور گذشته است، شعار و سوء تفاهم یادشده از بین نرفته است. شهروندان گرجستان، چه سکولار و چه مذهبی، سیاسی شده به دلیل عقاید مذهبی، هنوز معتقدند که نیروی حیاتی میهن پرستی گرجی فقط ایمان و سنت های ارتدکس است. این چیزی جز ناسیونالیسم ارتدوکس نیست که ویژگی اساسی آن اعتقاد به عینیت ملیت و کلیسا است. گرجی هایی که این گونه فکر می کنند به این نتیجه می رسند (کاملاً منطقی با توجه به طرز فکر شان): یک گرجی واقعی، فقط یک گرجی ارتدوکس است! عینی و منصفانه بودن چنین تفکرات، تبلیغات و نتیجه‌گیری‌ها، زندگی و کار کشیش کاتولیک گرجی، دانشمند مشهور و معتبر جهانی، پروفسور میخیل (میکل) تارخنیشویلی جواب می دهد.

تارخنیشویلی از آن گرجی های است که سرنوشت وی را مجبور به مهاجرت کرد و میهن پرستی او، بسیاری از محافل علمی در اروپای غربی را افسون کرده بود. گواه این، اگهی های درگذشت منتشر شده درباره او به زبان های گرجی، فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و سایر زبان ها است؛ مولفین به شایستگی اصلی میخیل ترخنیشویلی را ارائه فرهنگ مکتوب ملی خود در صحنه بین المللی و استحکام هویت ملی او دور از وطن در خارج از کشور می پردازند. مقاله دانشمند آلمانی پروفسور جولیوس آسفالگی  "میخائیل ترخنیشویلی" با انبوهی از مواد مستند متمایز است. این مقاله در مجله "بِدی کارتلیسا" (1959، شماره 32-33، صص 56-64) منتشر شد و همه کسانی که زندگی و کار این وطن پرست برجسته را مطالعه می کنند، بر آن تکیه می کنند. اثر ذکر شده و ادبیات استناد شده در آن، منبع اصلی مقاله حاضر است.

میخیل تارخنیشویلی در 12 ژانویه 1897 در شهر آخالتسیخه به دنیا آمد. والدین او پدر - استفانه و مادر سالومه به زودی در روستای "خیزاباورا" و در سال 1911 به روستای "اسْکرا" نقل مکان کردند. در آنجا میخیل به مدت سه سال در یک مدرسه مردمی تحصیل کرد و تحصیلات ابتدایی خود را دریافت کرد.

در سال 1913، روحانیون کاتولیک گرجی از قسطنطنیه به گرجستان آمدند تا به دنبال روحانیون برای صومعه گرجی در آنجا بودند. میخیل تارخنیشویلی توسط مورخ و روزنامه‌نگار معروف، توصیه کشیش ایوانه گوارامادزه در سپتامبر همان سال به همراه چند تن از دوستانش به قسطنطنیه رفت و در آنجا شروع به تحصیل در دبیرستان نزد صومعه مذکور کرد.

در 12 فوریه 1917، رئیس راهبان او را به همراه 7 جوان گرجی دیگر برای ادامه تحصیل به صومعه بندیکتین اتال در بایرن علیا فرستادند. او در سال 1917-1919 در آنجا تحصیل کرد و دوره حوزوی را با نتیجه "خیلی خوب" گذراند. استعداد، اراده و رفتار او شایسته بالاترین ستایش بود. کشیش هوگو قیصر، رئیس سابق مدرسه علمیه یونانی در رم، مراقبت از دانشجویان گرجستانی به عهده خود گرفته بود. او علاقمند به عبادت سبک شرقی (یونانی- بیزانسی) بود و شیوۀ شرقی زندگی رهبانی را دوست داشت. او از فرهنگ مسیحی گرجستان بسیار قدردانی می کرد و به گفته شاهدان عینی، "عاشق" دانش آموزان گرجی بود.

از نظر محیط عمومی، موقیت آن دوران جذاب نبود و سرنوشت این دانش آموزان سخت تر شد، چون  در آن زمان جنگ و انقلاب در آلمان آغاز می شد و دولت ایمان و کلیسا را ​​سرکوب می کرد. پلیس نمی توانست به وظیفه خود عمل کند، بنابراین سارقان اغلب به صومعه ها و مدارس مذهبی حمله می کردند و روستای زیبای کوهستانی اتال و صومعه آن نیز در چنین شرایطی افتاد. صومعه چندین بار مورد سرقت قرار گرفت. سربازان و افراد بی خانمان بدون هیچ اجازه ای وارد آن می شدند و شب را در آنجا سپری می کردند. به همین دلیل، شرایط زندگی در آنجا روز به روز بدتر می شد که منجر به شیوع یک بیماری همه گیر شد و این بیماری همه گیر باعث مرگ یک ذانش آموز گرجی 18 ساله - پتره کیکنادزه شد. (برای جزئیات رجوع به: "سابا"، 2012، شماره 10، صص. 14-15).

در آگوست 1919 مذاکراتی بین دولت های آلمان و گرجستان انجام شد که بر اساس آن به شهروندان گرجستانی در آلمان پیشنهاد شد که به کشور خود بازگردند. دانش آموزان گرجی اتال به همراه 1600 اسیر جنگی گرجی و حدود 30  نفر غیرنظامی دیگر از طریق دریا عازم سرزمین خود شدند.

کشتی سوئدی "کریستین نبه" که توسط دولت گرجستان اجاره شده بود در ۳ سپتامبر همان سال هامبورگ را ترک کرد. ریاست کمیسیون سفر را قنستانتین گامساخوردیا بر عهده داشت. این سفر پر از خطرات و وقایع جالب بود. در این سفر میخیل تارخنیشویلی نمونه های از فولکلور موسیقی-کلیسای را ​​شنید که توسط گروه  اسیران جنگی گرجی اجرا می شود. احتمالاً این تجربه جدید به او انگیزه ای داد تا به طور حرفه ای روی سرودنگاری بیزانسی-گرجی کار کند. کشتی در برابر طوفان بزرگ مقاومت کرد و بلاخره، پس از یک ماه، به ساحل پوتی رسید. به مناسبت بازگشت هموطنان به میهن، جشن باشکوه و رژه نظامی در پوتی برگزار شد و پس از آن دانشجویان با قطار به راه خود را به خانه های خود ادامه دادند. میخیل تارخنیشویلی سه ماه نزد خانواده خود در وطنش ماند و دوباره برای ادامه تحصیل به قسطنطنیه رفت. پس از آن  میخیل تارخنیشویلی هرگز به وطن خود برنگشت.

تارخنیشویلی در قسطنطنیه وارد حوزه علمیه کاپوچین شد و در سال 1923 فارغ التحصیل شد. سپس دوره یک ساله فلسفه را در صومعه گرجی با راهنمایی پتره تاتالاشویلی به پایان رساند. در اکتبر 1924  به همراه سه دانشجوی دیگر به اتریش رفت و در مدلینگ (نزدیک وین) به تحصیل فلسفه و الهیات در حوزه علمیه بزرگ جبرئیل که در سال 1928 به پایان رسید ادامه داد،  . پس از آن او به رم اعزام می شود. تارخنیشویلی در رم عهد همیشگی خود را بست و در 6 اوت 1931 به عنوان کشیش در صومعه گروتافراتا منصوب شد.

در سال 1933 میخیل تارخنیشویلی از تز دکترای خود دفاع کرد و به عنوان کشیش فعالیت مذهبی خود و همچنین فعالیت علمی آغاز کرد. او به عنوان پدر معنوی کاتولیک های گرجی در فرانسه، بلژیک و آلمان منصوب شد و به همین دلیل او مجبور بود اغلب مسافرت کند. وی همزمان در مونیخ در آموزشگاه شرقی اندریاس قدیس مشغول به کار شد. در سال 1935 او وارد صومعه بندیکتین (دگندورف، بایرن سفلی) شد. در سال 1943 او به رم دعوت شد و اجازه کار بر روی آثارمذهبی گرجی را گرفت. پس از آن عمدتاً در رم زندگی می کند و به طور فعالانه به کار آموزشی و علمی می پردازد. این دوره پربارترین دوره زندگی خلاقانه او بود که گواه آن، کتابشناسی آثار او گردآوری شده توسط جولیوس آسفالگی و تکمیل شده  توسط تامار چومبوریدزه، است (م. تارخنیشویلی، مقالات، تفلیس 1994، ص 539-543). لیاقت او در شناسای و مطالعه آثار مذهبی گرجی، به ویژه آثار مذهبی باستانی گرجی، هم در خارج از کشور و هم در گرجستان به طور خوبی شناخته شده است. علاوه بر پژوهش های تامار چومبوریدزه، بررسی‌های لیلی خِتسوریانی و گورام شارادزه نیز قابل توجه است ("مراوالتاوی"، شماره ۷، ۱۹۸۰صص۲۰۳-۲۰۶؛ گ.شارادزه "زیر آسمان بیگانه"، ج 2، تفلیس، 1993، صص ۳۳۸-۳۵۰)، تا از اهمیت سهم بزرگ تارخنیشویلی که دوری از وطن و هموطنان خود به خزانه علمی وطن خود متقاعد شود.

جولیوس آسفالگ سخت کوشی و پایان حیات میخیل تارخنیشویلی را اینگونه توصیف می کند: "اگر در نظر بگیریم که او سلامت ضعیفی داشت، کار او سزاوار قدردانی بیشتری است: با وجود سنگ کلیه، مشکلات کبدی و بیماری های تنفسی، او خستگی ناپذیر کار می کرد. در آگوست 1953 به دلیل یک زخم دهان غیر قابل درمان، برای اولین بار نیاز به پرتودرمانی داشت؛ ماه بعد غده راستش را جراحی کرد. تقریباً در اواخر سال ۱۹۵۶ درد در گلو درد شروع شد.... در ژانویه 1958، مشکل بلعیدن داشت... چون پیچیدگی زخم دیگر اجازه جراحی را نمی داد. ابتدا وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافت و میخیل کاملاً امیدوار بود که به کار خود ادامه دهد، اما خیلی زود وضعیتش بدتر شد ... سرطان گسترش یافته و خون را مسموم کرده بود. میخیل در 15 اکتبر 1958 در ساعت ۱۴ و ۲۵ دقیقه، در آرامش درگذشت...".

میخیل تارخنیشویلی بهترین نمونه قدرت روحی، میهن دوستی و ایمان را داد. او حیات خود را وقف مطالعه میراث مکتوب نیاکان خود و ارائه این میراث در صحنه بین المللی کرد. باید در نظر بگیریم که او آثار علمی خود را دقیقاً در زمانی که از تومور بدخیم رنج می برد. به نظر می رسید که مرگ عمداً به تأخیر می افتاد، گویی به او مهلت می داد، تا وظیفه خود را به علم و میهنش بازپرداخت کند.

مراسم دعایی برای آمرزش‌خواهی روح میخیل تارخنیشویلی نه تنها در کلیساهای کاتولیک، بلکه در کلیسای ارتدوکس گرجی نینو قدیس در پاریس برگزار شد. سخنان صمیمانه زیادی گفته و نوشته شده، اما هیچ چیز قابل مقایسه کتیبه بر سنگ قبر او نیست: "مردی مشهور به دینداری خود، آراسته به اطاعت و تقوا، شایان تقلید و سختکوش، دارای ذهنی تیزبین و دانش عمیق... پس از مدت ها دوری از وطن، سرانجام به وطن واقعی خود باز می گردد".

بسیاری از هموطنان سخنانی  را به مناسبت درگذشت او نوشته بودند. در میان آنها، پیام سوگواری دوست دوران جوانی تارخنیشولی، دانشمند معروف الکساندر نیکورادزه (+1881) متمایز است: "خبر غم انگیز از رم به مونیخ رسید: پدر، میخیل تارخنیشویلی درگذشت. زمانی که در دهه 1920 را با او در مونیخ گذراندم، بهترین خاطرات را برایم زنده می کند. پدر میخیل از آن دسته دانشجویان جوان گرجی در آلمان بود که توانست به آرزوها و آرمان های خود برسد، تمام مهارت ها و تمایلات خود را وقف علم کند. پدر میخیل در نوجوانی خود علاقمند و عاشق تاریخ گرجستان شد. آرمان نجیب او - یافتن منابع جدید، تحقیق آنها، فکر و عمل برای غنی سازی علوم گرجستان، با آثار مهم علمی تاجگذاری شد. با درگذشت پدر میخیل، علم گرجی شناسی بسیاری از آثار ارزشمند علمی را از دست داد. با اندوه عمیق به سمر شما تعظیم می کنیم، پدر عزیز و محترم میخیل.

"تاریخ کلیسای گرجستان"

تمام آثار میخیل تارخنیشویلی به ارائه و مطالعه صفحات به یاد ماندنی از گذشته کلیسای گرجستان، عمدتاً مربوط به دوران باستان (قرن ۵-۱۱م.) اختصاص دارد و عمدتاً آثار او منتشر شده است. در مورد دست نوشته های او، در اینجا با وضعیتی غم‌انگیز و ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر برای جهان علمی بین‌المللی مواجه هستیم: مجموعه آرشیوی شخصی تارخنیشویلی هنوز گمشده تلقی می‌شود. اما بدون تردیدی می توان گفت، که این مجموعه حاوی مطالب تاریخی مهم و غنی است. ما امیدواریم که آرشیو خصوصی میخیل تارخنیشویلی از بین نرفته باشد و به مرور زمان پیدا شود. مبنای این امید، وجود نسخه دست نویسی است که حاوی اثر مهم میخیل تارخنیشویلی "تاریخ کلیسای گرجستان در قرن های 1-7" است که در کتابخانه شخصی دانشمند و شخصیت سیاسی مهاجر گرجی، آشورشناس و مترجم مشهور میخاکو تسرتلی (۱۸۷۸-۱۹۶۵) در مونیخ حفظ شده است. این دستنویس از طریق این کتابخانه شخصی وارد موسسه نسخه‌های خطی به نام ک.ککلیدزه(مرکز ملی نسخه‌های خطی فعلی) شد و با شماره Q1486 در آن نگهداری می‌شود. این یک تک نگاری به زبان گرجی است که در رم در سال 1951 نوشته شده است. متن با جوهر سیاه رنگ روی کاغذ دفترچه سایز متوسط ​​نوشته شده است. اثر حاوی بخشهای زیر می باشد: کتابشناسی - صص 01-051b؛ فهرست مطالب -051c-071؛ مقدمه – 1-34؛ بخش اصلی 35-1022. در بخش اصلی، برخی از صفحات به چند نسخه (abcd...) است و بنابراین حجم کار در واقع از 1022 صفحه بیشتر، حدود  1200 صفحه می شود.

اولین اطلاعات در مورد این نسخه دستنویس در اختیار محافل علمی، توسط جولیوس آسفالگ قرار گرفت. به گفته وی، "میخیل تارخنیشویلی تاریخ کلیسای گرجستان را که در سال 1951 به زبان گرجی تالیف کرده بود و قصد داشت آن را پردازش و به زبان آلمانی چاپ کند، منتشر نکرده است". شاید به همین منظور، برای کمک به بهبود فرآیند پردازش و انتشار، این اثر را برای پروفسور میخاکو تسرتلی فرستاد. نسخه دستنویس احتمالاً سالها نزد تسرتلی، در انتظار اصلاحان و ویرایش، نگهداری می شد. در این میان، مولف درگذشت و ایده انتشار اثر به صورت کتاب و بازنگری آن به زبان آلمانی محقق نشد. یا می توان فکر کرد که پس از مرگ میخیل تارخنیشویلی، دستنویس در دست جولیوس آسفالگ بود و او آن را به میخاکو تسرتلی سپرد.

به هر طریقی، یک نکته غیرقابل انکار است: یک سندی فوق العاده قابل توجه وجود دارد که گنجاندن آن در گردش علمی یک کار فوری برای گرجی شناسی است. برای انجام این کار، ما متن را تنظیم و یک نسخه الکترونیکی ایجاد کرده ایم و در حال آماده سازی آن برای انتشار هستیم، زیرا مطمئن هستیم که امروزه نیز اهمیت خود را از دست نداده است. 

تجزیه و تحلیل علمی اثر، ارائه نوآوری ها و صلاحیت مفاهیم و نظریه ها موضوع جداگانه ای و یک موضوع گسترده ای است که نیاز به تحقیق ویژه دارد. این بار فقط روی دو نکته تمرکز می کنیم: مبنای منبع‏شناختی اثر و برداشت و ارزیابی نویسنده از جهت گیری مذهبی و سیاسی ملت و دولت مسیحی گرجستان در طول دوره تحقیق.

اولین احساسی که هنگام مطالعه این اثر ایجاد می شود و مورد تعجب است اینکه چگونه فردی که در خارج از کشور زندگی می کند توانسته است اطلاعات کاملی از فرآیندهای تحقیقاتی علمی که در آن زمان در گرجستان شوروی - در دوران پرده آهنین در جریان بود، به دست آورد. ظاهرا او با دقت فعالیت های انتشاراتی جاری را در میهن خود مشاهده می کرد و حتی یک نکته کوچک از توجه او دور نماند. این را کتابشناسی اثر نشان می دهد، که نه تنها ادبیات اروپایی زبان پیرامون موضوع (جامع ترین که تا به حال در مورد این موضوع نوشته شده است)، بلکه ادبیات گرجی و روسی زبان (تا حد امکان) را ترکیب می کند. او همه منابع، چه گرجی زبان و چه خارجی را مرور کرده، همه جزئیات را خلاقانه مطرح کرده و اثری را خلق کرده که هم تألیفی و هم پژوهشی است. اثر از نظر زبان، تفکر و فرهنگ تحلیل، علمی است و از این نظر در میان آثار هم محتوا برجسته است و تا به امروز منبع محوری و تحلیلی تری در این زمینه ایجاد نشده است.

در گرجستان امروزی زیاد می توان شنید: اجداد ما و مردم ما به نفع غرب انتخاب کردند و ما هم باید همین مسیر را ادامه بدهیم! اما اینکه منظور از این بیان چیست و این انتخاب چیست توضیح داده نمی شود و طبیعتاً این سؤال مطرح می شود که چه زمانی و چه نیاکانی این انتخاب را انجام داده اند؟ جواب این سوال در اثر میخیل تارخنیشویلی "تاریخ کلیسای گرجستان" داده می شود: این راهی است به عهد جدید و انتخابی به نفع ارزش هایی که عهد جدید، عیسی مسیح و آموزه های او ارائه می دهد.

مولف، تاریخ مسیحی شدن گرجستان، یعنی انتخاب این کشور و مردمش بین شرق و غرب را، این گونه خلاصه و ارزیابی می کند:

«از قرن اول تا چهارم تمام گرجستان تحت نفوذ دولت روم بود.این نفوذ بیشتردر یک رابطه دوستانه و نه رعیت‌داری منعکس شد. بنابراین بین گرجستان و روم ارتباط نزدیک و تقریباً مداوم وجود داشت. ارتباط با رومیان برای ملت گرجستان زیان آور نبود، نه ا ز نظر وجود جسمانی و نه از نظر وجود معنوی. برعکس روابط با رم، ایبریا (قلمرو پادشاهی گرجستان باستان) را برای همیشه از بند های روحی و اخلاقی هخامنشیان آزاد کرد. بنابراین گرجستان با فرهنگ، آداب و رسوم و جهان بینی یونانی-رومی غربی، آشنا و نزدیکتر شد. روابط با غرب، فرهنگ ملت گرجستان را بیشتر ارتقا داد، آن را تطهیر و تجدید کرد؛ از ناپاکی هایی که چهره‌اش را معیوب کرده بود  و برای سرنوشت بعدی مناسب نبود، خلاص کرد. ملت گرجستان، قابل توجه و قدردانی است، که قلب و احساسات مذهبی آنها ناامیدانه در پلیدی و بت پرستی ناپسند غرق نشده بود و نه در کیش احساسات ناپاک و شرم آور. بینایی و شنوایی روحی او بیشتر به سوی ستاره گان آسمانی معطوف بود و پرستش اصلی او ماه روشن بود و نه تاریکی های جهان... اگر همه اینها را در مقابل چشمان خود قرار دهیم و این واقعیت را در نظر بگیریم که نور مسیح در قرن اول به کشورهای همسایه ما رسیده است، می توانیم به این نتیجه برسیم که نور مسیح بر کشور ما نیز زودتز تابیده است... ایبریا معتقد بود که دوستی با روم دور بهتر از نزدیک بودن به ایران است... ایبریا گذشته دینی خود را تکذیب کرد و بدون تردید آموزه جدیدی را که مبتنی بر عشق به خدا و دوست، بردباری و صلح، فضیلت و برابری بین مردم بود، پذیرفت".

نویسنده: نویسنده: نوگزار پاپواشویلی

تاریخ ترجمه:1402/10/20

http://www.tolerantoba.ge/index.php?id=1281619861&kat=317

کد خبر 18271

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =