به گفته دکتر هیراکاوا، اروپاییها از سال ۱۵۴۹(۹۲۸ه.ش.) تا اتخاذ روش « ساکوکو Sakoku » را که شوگون (سردار — امیر امیران) ایهمیتسو توکوگاوا Iemitsu Tokugawa (۱۶۰۴-۱۶۵۱میلادی) به محدودیت تجارت خارجی فرمان داد، « قرن دین مسیحی در ژاپن » خواند.
اعضای انجمن عیسی توانست با برنامه ترویج دین مسیحی در ژاپن چهار نفر از پسرهای ژاپنی را به خدمت پاپ گریگوری سیزدهم (۱۵۰۲-۱۵۸۵) معرفی نمایند که بعدها در کتابهای تاریخی به عنوان « نمایندگان رسمی به اروپا » معرفی شدند، اما در حقیقت آنها فقط گروه تبلیغاتی برای فعالیت انجمن عیسی بودند چرا که آنها هیچ یک، زبان ایتالیایی بلد نبودند و متن نامههای تشکر که آنها ارسال کردند هم خط خودشان نبود.
سال ۱۸۶۵ (۱۲۴۴) و سه سال قبل از آغاز دوره میجی، گروههای مبلغ مسیحی دوباره فرصت ترویج دین خود را در ژاپن آغاز نمودند.
روزی برنارد پتیجان Bernard Petitjean (۱۸۲۹-۱۸۸۴) کشیش کلیسای اووراتنشودو Ōura Tenshudō که تازه تأسیس شده بود، از یک کشاورز محلی سؤال کرد که مجسمه حضرت مریم کجاست؟ و او پاسخ داد و نهایتا پتیجان بسیار خوشحال شد که بعد از فرمان منع ترویج دین مسیحی در ژاپن در قرن ۱۶ میلادی ، هنوز پیروان ژاپنی در این کشور فعالیت می کردند.
اما اروپاییها متوجه شدند که اندیشه دین مسیحی آنها با اندیشههای سنتی در ژاپن متفاوت است و به همین دلیل پتیجان به فرانسه برگشت و به ناپلئون سوم پیشنهاد داد تا نیروی فرانسه سرزمین ژاپن را تسخیر کنند که البته این پیشنهاد مورد قبول واقع نشد.
در سال ۱۸۷۴(۱۲۵۳) اولین بار، ژاپنشناسهای اروپایی از جمله هری اسمیت پارکز Harry Smith Parkes (۱۸۲۴-۱۸۸۵)، جیمز کورتیس هپبورن James Curtis Hepburn (۱۸۱۵-۱۹۱۱)، ساموئل رابینز براون Samuel Robbins Brown (۱۸۱۰-۱۸۸۰)، ارنست میسن ساتو Ernest Mason Satow (۱۸۴۳-۱۹۲۹) و بسیل هول چمبرلین Basil Hall Chamberlain (۱۸۵۰-۱۹۳۵) در یوکوهاما Yokohama درباره شینتو بررسی کردند و نتیجه گرفتند که با توسعه فرهنگ و تمدن ژاپن، شینتو نابود خواهد شد هر چند که بعدها به دلیل درآمیختگی شدید شینتو با فرهنگ ملی، دوام یافت تا جایی که چمبرلین ژاپنشناس انگلستانی فعال بودن شینتو را از « اختراع دین جدید » دانست و برخی از مبلغان مسیحی دلیل کم گرایش به مسیحیت در ژاپن را از اندیشه امپراطور به عنوان خدا در شینتو دانست و حتی تأکید کردند که شینتو ترویج دین مسیحی را به نوعی دخالت می داند.
دکتر هیراکاوا می گوید : من در دوره پیش از جنگ جهانی دوم، در مدرسه شنتویی « هاکّو ایچیئو Hakkō Ichiu » درس می خواندم و آموختم که همه مردم در جهان برادر و خواهرند که زیر یک بام زندگی می کنند. اما در این دوره هیچ کلاس شینتویی در مدرسه تشکیل نشده بود. لذا اصطلاح « شینتوی ملی State Shintō » هم اصلاً شنیده نمی شد و در واقع، آمریکا و اروپا این اصطلاح را تولید کردند. به ویژه دولت آمریکا شینتو را ستون ناسیونالیسم ژاپن می دانست و دلیل حمله « کامیکازه — باد خدا » را که معنی آن حمله با هواپیما تا خودکشی بوده است، خرافات پرستی به امپراطور ژاپنی ارزیابی کردند و در نتیجه حتی نیروی هوایی آمریکا معبد میجی جینگو Meiji Jingū را به عنوان نشانه شینتوی ملی بمباران کرد.
بعد از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم، فرماندهی عالی نیروهای متفقین، فرمان دادند تا دولت ژاپن رفع نفوذ شینتو را به عنوان سیاست اصولی خود قرار دهد و امپراطور ژاپن هم ناگزیر به ملت ژاپن اعلام کرد که امپراطور خدا نیست و این نظر تنها تصور موهوم می باشد.
ولی به گفته دکتر هیروکاوا، تا امروز، آمریکا و اروپا از تعریف « کامی — خدا » در زبان ژاپنی دچار اشتباه هستند و در اندیشه شینتو، بعد از مردن، انسان دوباره یک بخش از خدا می شود، لذا اجدادشان به عنوان وجود مقدس هدف اعتقادات محسوب می شوند. معنای خدا در مسیحیت و شینتو کاملا تفاوت دارد و نظریه فرهنگی دینی غالباً با چسبیدن اندیشههای تبعیض قومی، عامل جنگ می شود.
در قسمت آخر مقاله ، مدیر مؤسسه مطالعات اصول ملی ژاپن با اشاره به سوء تفاهم در اصطلاح« هاکّو ایچیئو» در آمریکا که معنی آن این است که قوم ژاپن از همه اقوام برتر هستند و سرنوشت حاکمیت همه جهان را دارند، تأکید کرد که این نظریه هم تصور موهوم است.
نظر شما