عبدالرزاق الدغری: اندیشه دینی، به سمت رهایی از مرکزگرایی ایمانی
به قلم فیصل شلّوف:
پژوهشگر تونسی در مسائل سیاسی قدیم و جدید. مدرس کانون عالی زبان تونس در دانشگاه کارتاژ و در حال تدوین رساله دکتری با موضوع "مسائل سیاسی در منظومه فقه سنی" است. وی دارنده مدرک مطالعات تخصصی در رشته زبان و ادبیات عربی با گرایش تمدن نوین و فارغ التحصیل مقطع کارشناسی زبان و ادبیات عربی از دانشکده ادبیات، هنر و علوم انسانی دانشگاه منوبه است.
عبد الرزاق الدغری:
پژوهشگر و استاد دانشگاه اهل تونس است. وی استاد پژوهشگر و عضو کارگاه پژوهشی تجدید روشهای پژوهشی در حوزه تربیت و علوم انسانی است. از جمله آثاری که از وی منتشر شده، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: "مسیحیت در احادیث نبوی"، "اسطوره اهل کهف: از متن مقدس تا الگوهایی از تفسیر شیعی"، "عیسی مسیح؛ پیکر مقدس".
فیصل شلّوف: خوش آمدید استاد عبدالرزاق. در ابتدا از اینکه برای انجام این گفتگو درباره مسائل مربوط به شغل پژوهشی و رویکرد علمیتان قبول زحمت کردید، از شما متشکریم.
عبد الرزّاق الدغری: از شما به خاطر این میزبانی ممنونم و همچنین از مؤسسه "مؤمنان بدون مرز" و همه کسانی که آن را در تونس نمایندگی میکنند، یعنی "انجمن مطالعات اندیشهای و اجتماعی" که تلاش میکند تا اندیشه آزاد انتقادی را ایجاد کند و در فعال سازی برنامههای فرهنگی و تقویت پژوهش علمی همکاری دارد، تشکر میکنم. پیش از این نیز افتخار همکاری در یکی از برنامههای پژوهشی این مؤسسه را داشتم.
فیصل شلّوف: شما در کتابتان به نام "مسیحیت در احادیث نبوی" درباره جوانب مهم و اساسی در میراث اسلامی در تعامل با میراث غیراسلامی سخن گفتید و طبیعت رابطه اسلام و مسیحیت را بر مبنای متون سنت نبوی مورد مطالعه قرار دادید. امکاناتی که میراث اسلامی برای آشنایی با دیگران فراهم میکند را چگونه ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم که متون مختلف میراث اسلامی که شامل سنت، اخبار تاریخ، سیره و داستانهای نبوی (ص) میشود، به دو نگاه تقسیم میشوند: نگاه نخست، بیانگر حقیقت رسالت اسلامی و جوهر دعوت قرآنی نیست و به غلو در تقدیس تجربه رسول گرامی اسلام و نسل نخست اسلامی تمایل دارد و از امکان ارتباط و همزیستی تمدنی میکاهد و خوانش ویژه و متشنجی از اسلام و شرارههای آغازین آن دارد. اما نگاه دوم، نماینده بنیان جوهری عقیده اسلامی است و بخش مهمی از میراث دینی، فرهنگی و تمدنی اسلام را تشکیل میدهد و بیانکر دعوتی روشنفکرانه به احترام به دیگران و همکاری با آنان است و انسانیت آنان را به رسمیت میشناسد. این نگاه در بردارنده ابعاد روشنی است که از رابطه ارتباط و همزیستی میان مسلمانان و وابستگان به دیگر ادیان و مذاهب حکایت دارد که هدف از آن به صورت کلی تجلیل از انسانیت است. نوعی میراث مشترک و ریشههای عقیدتی و فرهنگی وجود دارد که وابستگان به اعتقادات مختلف را گرد هم جمع میکند و به اعتقاد به توحید و ایمان به شخصیتهای دینی تاریخی اختصاص دارد. به نظر من، این جوامع و روابط تاریخی سازنده میان آنها، میتواند آغازی بر همزیستی و احترام و همبستگی باشد.
ما در پژوهشی که به نام "مسیحیت در احادیث نبوی" انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که بسیاری از رخدادها و وقایع تاریخی که بین مسلمانان و غیرمسلمانان اعم از اهل مذاهب و ادیان دیگر جمع کرد، نشان داد که نوعی احترام متقابل در بیشتر مراحل دعوت اسلامی بین مسلمانان و مسیحیان وجود داشته است. رسول گرامی اسلام (ص) و اصحاب ایشان، چه پیش از بعثت و چه پس از آن، روابط خوبی با روحانیون یهودی و پیروان ادیان دیگر داشتند. اخباری که از آن دوران به ما رسیده است نیز نشان میدهد که اسلام با شمشیر توسعه پیدا نکرد و کافرانی که در ذمه حکومت اسلامی زندگی میکردند و معتقدان به ادیان دیگر، موجودیت دینی و معنوی اثرگذاری در درون حکومت اسلامی داشتند. اسلام از حقوق آنها دفاع و از اجبار آنها در دین و تکفیر و غلو و تعرض نهی کرد. در روایتهای ما نیز به احترام به اقلیتهای دینی و اعطای حق انتخاب عقیده به کافران ذمی دعوت شده است، بنابراین نباید معبد یا کلیسایی از او نابود گردد یا زمین و مالی از او نادیده گرفته شود. در روایتهای ما دعوت به احترام به آئینها، شعائر و سنتهای دیگران به وفور دیده میشود و پشت سر هم به حسن برخورد با آنها، رعایت شرایط جنگ و خودداری از کشتن غیرمحاربان ندا داده شده است و حتی اخبار تاریخی حکایت از آن دارد که رسول خدا (ص) به گرمی از قبایل و گروههایی که برای آشنایی با این دین جدید به خدمت ایشان میآمدند، استقبال میکردند و نامهای به رهبران و پادشاهان نوشته و آنها را به پذیرش دین جدید تشویق کردند و بسیار شاهد بودیم که به سهلگیری، همکاری و احترام توصیه کردند. مجامع حدیثی و کتابهای تاریخی نیز نوشتند که مسلمانان با اهل کتاب و بتپرستان در یک محیط زندگی میکردند و عمر بن خطاب (متوفای 23 هـ) در کلیسا نماز خواند. ضمن اینکه اشاره میکنیم که روایتهایی که به نبرد فرا میخواند، اندک است و بیش از آنکه بیانگر نبرد بین ادیان باشد، نشان دهنده نبرد بین اندیشههاست. ما این همزیستی و همکاری را بین مسلمانان اولیهای که برای اهل بیت رسول خدا و پیروان علی (ع) و فرزندانش احترام و بزرگی قائل هستند نیز بررسی کردیم و دریافتیم که کشمکشها و دودستگیها در نتیجه تعارض افکار و تعدد تفسیرها و برداشتها و تمایل به قدرت سیاسی ایجاد شد.
این امر بدین معناست که امروز ما باید در کشورهای عربی و اسلامیمان، میراث دینی را مورد خوانش علمی مستحکمی قرار دهیم تا اولا از آن استفاده کنیم و ثانیا به دور از تعصب و غلو، آن را نقد کرده و مورد ارزیابی قرار دهیم تا تحریف و خروج از اصل دین و حقیقت اسلامرا به خوبی بشناسیم.
فیصل شلّوف: رویکردهای انتقادی به میراث اسلامی امروز چه اهمیتی دارند؟ آیا شرایط دینداری کنونی در جامعه تونس، شایستگی انجام بازنگریهای ریشهای درباره پدیده دینی را دارد؟
امروز، به نظر میرسد که نگاه انتقادی به میراث، امری مهم و ضروری است، زیرا فهم آن آسان شده و شما میتوانید از زمان شرایط تدوین و انتقال آن از شفاهی به مکتوب گرفته تا امروز که این میراث سرشار از اهداف ایدئولوژیک و سیاسی شده است را درک کنید. تمجیدهای فراوانی از بسیاری از شخصیتهای تاریخی به عمل آمده است و اخبار زیادی در حمایت از این صحابی یا آن خلیفه و ... ساخته شده است و احادیث و اخبار به رنگ هر کدام از مذاهب بافته شده است. روشن است که تاریخ نگاران نخستین، تاریخ را به شکلی که شرایط زمان ایجاب میکرد و بر اساس اهداف فکری و ایمانی و سیاسیشان و بر اساس امکانات تاریخی، علمی و زبانیای که در اختیار داشتند، تدوین و تفسیر کردند. بنابراین متونی پایه گذاری شد که در کسب تقدس، از متن صریح قرآن جلوتر زدند و تردیدی وجود ندارد که افزودن قداست به سنت و میراث فقهی و سخنان انبیا و علمای گذشته و ملحق کردن سخنان و اجتهاداتشان به قدسیت وحی، یک قصور روشمند است که با آنچه که در قرآن و سیره نبوی (ص) آمده، تعارض دارد و اهداف شریعت را محقق نمیسازد. زیرا این میراث، یک تجربه بشری محکوم به شرایط عصر گذشته و سازوکارهای فهم دین است.
در این رابطه، به شرح چند رویکرد متضاد در نقد میراث و احیای آن و تجدید گفتمان دینی و روش مطالعه متون دینی در میان پژوهشگرانی میپردازیم که از دو فرهنگ اسلامی و غربی استفاده کردند و بر کاربست دستاوردهای علوم و برنامههای نوین اصرار ورزیدند. از جمله این افراد میتوان از محمد آرکون، محمد عابد الجابری، عبدالمجید الشرفی، سعید نشید و عبدالجبار الرفاعی نام برد و میتوان همچنین به جریان اصلاح و تجدید دینی در ایران اشاره کرد که علی شریعتی، عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان، از چهرههای برجسته آن بودند. پیش از آنها نیز برخی از مراجع دینی در عراق و لبنان و ایران، امثال مرتضی مطهری (شهادت در سال 1358) و محمد باقر الصدر (شهادت در سال 1980) نقش برجستهای در احیای میراث و تجدید و نقد آن داشتند.
اهمیت این نگاهها در این است که در تجدید خوانش موروث و بازنگری در روایتها و اخبار متواتر و نیز توجه دادن به شرایط اولیه دریافت متن قرآن، به نقش آفرینی پرداختهاند. پژوهشگران دانشگاهی، به بررسی این میراث پرداخته و آن را به صورت منطقی و با نگاه منتقدانه مورد کاوش قرار دادند و خوانشی جدید از آن ارائه کردند که با اقتضاءات حال و آینده همخوانی دارد. بنابراین طرحهای فکری آنها از عبور درک حرفی محدود از متون قرآنی و همکاری در پاکسازی آن از غلو و توجه دادن به ابعاد ایدئولوژیک و مصلحتی میراث و چالشهای روشی و دانشیای حکایت داشت که پژوهشگران اولیه در آن گرفتار آمدند، آن هم در زمانی که نقل بر عقل چیره شد و فرهنگ تکفیر و طرد انگاری حاکم گشت.
اما درباره بخش دوم از سؤال شما، به نظر من کوتاهی نگاههای انتقادی نسبت به میراث، مسئله مربوط به تنها جامعه تونس نیست، بلکه مورد توجه همه جهان عربی و اسلامی است. برخی با قدرت در برابر تجدید اندیشه دینی مقاومت میکنند، زیرا آن را به منزله تعرض به جایگاه مقدس و امر یقینی میدانند، در حالی که متون میراث اسلامی در بردارنده آزادی فکر و عقیده است و به ضرورت نقد تفکرات و حقانیت عبور از آنچه که با اصل آزادی انسانی در تعارض بود، اعتراف دارد. نظر من این است در این رابطه، حداقل دو رویکرد در تونس وجود دارد: رویکرد نخست تجدیدگراست و به نقد آزاد فرا میخواند. اما رویکرد دوم محافظهکار است و نقد سازنده و تجدید نظر در امر موروث و مشهور از آرای فکری و فقهی و را کنار میزند و علاوه بر آن، از یک بعد ایمانی محافظهکاری نیز برخوردار است که نگاههای دیگر را کنار میزند. لذا با این گمان که نمیتوان در آنچه که پیشینیان در آن اجتهاد کردند، اجتهاد کرد، همیشه زبان به مدح الگوی جاری میگشایند و به همین دلیل، این رویکرد یکی از موانع تجدید و اجتهاد به شمار میآید.
برای جامعه تونس که از فضایی از آزادیِ پس از انقلاب برخوردار شده است، شایسته است که آزادی عقیده و اندیشه و وجدان و تعدد و تنوع را پیاده کند. اما به نظر میرسد که برخی از این ارزشها، هرچند که در قانون اساسی بدان تصریح شده، اما پیاده کردن آن در واقعیت، به صورت آشکار متبلور نشده است و برخی از تلاشهای انتقادی و ناقدانه، مهار شده و مردم تونس به شکل جدی از محتوای اجتماعی - انقلابی عقیده بهره نبردند و هنوز هم ارزشهای انقلابی و اندیشهای و فرهنگی شاهد تزلزل است، هرچند که هدف آن، اصلاح اندیشه و نقد آن، کنار زدن دینداری کورکورانه، پیاده کردن قدرت عقل، بازنگری در مسلمات و استفاده از ارزشهای اجتماعی و انسانی دین است. تردیدی وجود ندارد که مردم تونس بدین واسطه تلاش میکنند تا مفهوم دینداری را اصلاح کنند و از رسوبهای گذشته آزاد شوند و اینکه در ایجاد ساختار فکری و تمدنی و محقق ساختن تنوعگرایی و اختلاف و آزادی بیان و نقد، نقش ایفا کنند و اینها، ارزشها و اصولی است که اسلام بدان فرا میخواند و منظومه ارزشهای جهانی و ادیان مختلف بدان ندا میدهند.
به همین دلیل، معتقدم که فهم دین و مراجعه به میراث انتقادی ریشهای هنوز مستلزم انتشار آگاهی بیشتر و تشخیص دادن بین اصل دین و کلام آن است، یعنی بین کلام خداوند و معنای کلام خداوند و عبور از هر امر ذاتی به هر امر عینی. لذا باید گفت که نهضت اجتماعی و آزادی عقیده، با مشکلاتی بر سر راه خود مواجهند. من فکر میکنم با وجود تلاشهایی که برای بازنگری در روشهای اندیشیدن و ارائه یک خوانش نقدی عمیق از متون حاشیهای و احیای معانی این متون در دانشگاهها و آزمایشگاههای پژوهشی انجام میشود، اما همچنان تعداد قابل توجهی از متدینان و پژوهشگران سنتی و برخی از جنبشهای دینی و جریانهای سلفی معاصر، معتقدند که معانی ثابت هستند و سیره، مقدس است و حتی تقدس آن از قرآن فراتر است، بنابراین هر شکلی از تغییر را نپذیرفتند و آن را باعث نقض اعتقادات دانستند که به گسترش افکار ضاله کمک میکند. به همین دلیل، هر کسی که به نقد منظومه دینی جرأت کرد را به کفر و خروج از دین و سوء نیت متهم کردند. شما میدانید که برخی از پژوهشگران و متفکران و غیرمتدینانی که به مفید بودن برخی از واجبات مانند روزه باور ندارند و وارد پژوهشهای نسلی شدند و به موضوعاتی مانند ازدواج دو همجنس پرداختند که جزء "محرمات" یا "موارد ممنوعه" به شمار میرود، با محدودیتها و تنگناهای نظارتی جدیای مواجه شدند که از سوی نهادهای مختلفی در کشور از جمله از گروههای افراطی و تندرو در جامعه و نمایندگان نهادهای دینی و دستگاههای رسانهای اعمال میشود. از جمله این متفکران یوسف الصدیق، آمال قرامی، محمد الطالبی و رجاء بن سلامه هستند که برخی از آنها تکفیر شدند یا در معرض برخوردهای خشن قرار گرفتند و به دلیل جسارتی که در اجتهاد و عمل به آزادی فکری و عمل کردن به پویایی اندیشه و فقه اسلامی داشتند، از انتشار تفکراتشان منع شدند.
خلاصه سخن این است که اندیشه دینی در نزد گروهی از مردم تونس، همچنان جذاب است، مانند جذب به مسائل غیبی و متافیزیکی، و این مسئله هنوز از چارچوب تفکر دوگم و تدین سنتی یا مردمی که سنت سلف و تجارب گذشته آنها را تقدیس میکند و حق تعدد و اختلاف را برای آنها به رسمیت نمیشناسد، خارج نشده است.
فیصل شلّوف: اندیشه دینی در فرهنگ عربی و اسلامی، اندیشهای از درون مرکزگرایی ایمانی است (مانع استنباط فقهی/ قانونی، مانع اصرار بر متن، تفکر به مطابقت واقعیت با نمونه غیبی و ماورائی، تفکر محکوم به مقدم بودن امور ماورایی بر واقعیت و نه برعکس). چطور میتوان از این تفکر و نتایج اخروی آن جدا شد؟ به نظر شما فایده این مسئله در چیست؟
فکر میکنم همانطور که شما بیان کردید، اندیشه اسلامی، ارتباط مستحکمی با کلمه کلمه متن و احکام خشک و امور غیبی و متافیزیکی دارد و خروج از دایره آنچه که پیشگامان دین ترسیم کردهاند و عبور از دیوار عقیده و مذهب را برنمیتابد. حقیقت یکی است و راهی برای رهایی و جدا شدن از این اختلافات جز با صلح و چنگ زدن به جماعت و اقتدا به نسلهای نخستین اسلامی وجود ندارد. هنوز علمای مسلمان و بسیاری از پیروان آنها زمان نزول وحی و اشخاص، اشیاء و مکانهای مربوط به آن زمان را تقدیس میکنند و امور خیالی، غیبی، خارق العاده و متافیزیکی بر تفکر آنها سایه افکنده است و فکر میکنم که چنین تفکری، مانع از اجتهاد و توسعه فقه میگردد به طوری که "دیگر"ی را نمیپذیرند، مگر اینکه تفکرش و ایمانش با اعتقادات و روشهای تفکر آنها همخوانی داشته باشد. در حالی که میتوان از دیگران استفاده کرد و در اجتهادها و تصوراتشان به دنبال راهکارهایی گشت که نتوانستیم تا امروز برای آن راه حل یا پاسخی بیابیم.
این بعد متافیزیکی در امور متعددی متجلی میگردد که برخی از آنها به طبیعت تصوری که از رابطه خداوند با انسان وجود دارد و اعتقاد به این امر مربوط میشود که خداوند متعال انسان را به دلیل اشتباهات زمانیای که مرتکب میشود، مورد مجازات ابدی قرار میدهد که برخی از آنها به مسئله معاد، تصویر بهشت و جهنم، مجازات و پاداش، تصور پایان جهان، تصویر خلق و ایمان به بعضی از قدرتها و امور خارق العاده و ... مربوط میشود. به همین دلیل، اخبار و تأویلهایی را نیز شاهد هستیم که تلاش میکنند تا درباره اموری سخن بگویند که نگرانیهای مسلمانان را برطرف میسازند و دیدیم که امور تاریخی و سیاسی هم بعد خیالی به خود گرفت و رخدادها، شخصیتها، حکومت، سیاست و مسائل بنیادی و حتی چهرههای دینی و سیاسی نیز از آن بینصیب نماندند و آگاهی جمعی از حوزه واقعیت و تاریخ به عرصه اعتقادات مذهبی و تخیلات نمادین کشیده شد وهمه عناصر اخبار به نشانههای نمادین و تخیلی تبدیل شد که شامل مکانها و زمانها و شخصیتها و رخدادهای تاریخی میشود. بنابراین اهل مذاهب و اهل دینداری عمومی، گفتمانهای متنوعی دارند که بین نماد و اسطوره و خیال با یکدیگر جمع میکند و از فرهنگهای مردمی، بتپرستی و نگارش بهره میبرد و بازتاب این بعد را در احادیث نبوی و اخبار مربوط به معاد میبینیم که با سطح گستردهای از خرافات آمیخته شده که به واسطه آن، مسلمانان برتری، تمایز و دوام دیانت خود و گرایش به سمت نسل صحابه و تابعان را اظهار میدارند. مجموعه این روایتها و تأویلها از وجوه تخیل سیاسی و جغرافیایی اسلامی برای ایجاد عقل گروهی و ترسیم رؤیاها و چشماندازها و انتقامجویی از مخالفان و تکفیر آنها و پیروزی مذهب پرده برداشتند. زمانی میرسد که آنها رؤیایشان برای رسیدن به قدرت و پادشاهی را محقق میسازند و نفوذشان را در همه مکانهای مقدس میگسترانند. بدین شکل بود که روایتها به دنبال ایجاد یک قدرت تأثیرگذار روانی، اجتماعی و سیاسی برآمدند که بر پایه نماد و گفتگو درباره آن به عنوان یک امر مقدس تکیه داشت و بر تعظیم توانمندیهای افراد و قداست مکان و زمان و نیز عظمت رخدادها و استیلاء بر عبادتگاهها و قدرت حاکمیت و عناصر مقدس مبتنی بود. حکومت مورد انتظار، قدرت خود را از سلطه بر مکان و امتداد دادن آن در گسترههای وسیع به دست میآورد و با حضور نیروهای غیبی و موجودات متفاوت که [ادعا میکنند که] از ارتشها و نظامیانشان دفاع میکنند تا هالهای از قداست، قدرت و نفوذ را به دست آورند، مشروعیت خود را تقویت میکند.
به نظرم، این تفکر ماورائی طرد انگارانه مفهوم انسانیت را به شکل جمعی محقق نمیسازد، بلکه به گسترش تکفیر، تعصب، غلو، طرد دیگران و محدود سازی تفکر کمک میکند. به همین دلیل است که نیاز به روزآمد سازی اندیشه اسلامی و اصلاح آن از طریق تجدید خوانش از دین و بازنگری در سازوکارهای تأویل و از بین بردن تقدس از قدرت پیشینیان، ضروری مینماید. به نظر آرکون و الرفاعی، آنچه که در اینجا اهمیت پیدا میکند، "انسانی سازی" خوانش ما از قرآن و سنت، گسترش ارزشهای رواداری و ایجاد جدایی معرفتی جزئی است به طوری که مؤمن را از سلطه متن خارج سازد و به پذیرفتن کثرت و تنوع حقیقت دینی کمک و اقرار کند که معنا در همه متون دینی، نسبی و متعدد باقی میماند، ضمن اینکه تأویل نیز حد و مرزی ندارد. زیرا خواهش، تجدید شده و متن، انواع زیادی از تأویلها را میپذیرد. لذا در آن هنگام است که بین اقتضاءات دین و آنچه که علمای آن میگویند، تفاوت قائل میشویم.
در این راستا نیز به این نکته اشاره میکنم که آنچه مطلوب است، تجدید گفتمان دینی با بازنگری در زیرساختهای تفکر و راههای اندیشیدن به منظور جلوگیری از سلطه پیشینیان و مرجعیت اجماع یا شهرت یا سنت سلف یا مفاهیمی مانند آن است، بنابراین با تمرکز بر پویایی محتوا، نقد شرایط و میراث، دادن جایگاه مناسب به عقل و احترام به اختلاف و تنوع، به تعامل با قرآن و سنت میپردازیم تا دین را از جهانبینی آزاد کنیم.
میتوان با اجتهاد به مفهومی که در قرآن آمده است و گسترش حوزههای آن و توسعه علم اصول، از این تصور متافیزیکی و اندیشههای گنوستیک (Gnosticism) و اندیشه جادویی و خرافی رها شد تا اجتهاد بتواند مسائل انسانی معاصر را نیز شامل شود و طبعا این امر باید از طریق جدا سازی بین متون اصلی و متون برداشت شده، مانند تفسیر و تاریخ انجام گیرد. در اینجا لازم میدانم که به اهمیت بازنگری انتقادی به علوم و خارج ساختن فقه اسلامی از دایره احکام فردی به دایره احکام اجتماعی و تبدیل کردن اجتهاد به یک اقدام جمعی تخصصی اشاره کنم. بنابراین باید آگاهی اسلامی را گسترش داد و به ارزشهای تجدد مانند آزادی، همکاری، مسئولیت پذیری و تثبیت سلطه عقل ورود کنیم تا جامعه، خلاق، تولیدگر و پذیرنده دیگران باشد.
در صورتی که فرهنگِ نقد و اولویت عقل به ثمر بنشیند، فکر میکنم که نقش دانشگاهها و مراکز پژوهشی و انجمنهای مدنی و سازمانهای حقوقی در گسترش آگاهی مهم است. به همین دلیل، لازم میدانم که برنامههای آموزشی در سطوح مختلف اصلاح گردد و برخی دروس علمی مانند گفتگوی تمدنها و ادیان، توجه به ادیان تطبیقی، زیرساخت گفتمان و زیبایی شناسی، فلسفه دین و برنامههای تربیتی در علوم انسانی بدان افزوده گردد و نیز بر هرمنوتیک، روانشناسی دین، علوم اجتماعی دین، تمرکز صورت بگیرد. این دروس، در حوزههای مختلف علم و دانش قابل استفاده است و میتواند از آشفتگی و ترس از دیگری، فهم و پذیرش او، همزیستی با او، اعتماد به نفس، تزلزل اصول ثابت و محدود سازی امور مسلم عبور کند.
تردیدی وجود ندارد که پایه اصلاح و پیشرفت، جز با ارائه اندیشه انتقادی از داخل منظومه فکری اسلامی و کنار گذاشتن پذیرش سنتی دین و افزایش فعالیت عقل به جای تسلیم شدن و پذیرفتن و دینداری کورکورانه محقق نخواهد شد. آنگاه است که میتوان از تکفیر دیگران دست شست و میراثهای مختلف را پذیرفت و از تمرکزگرایی سنتی در مسئله ایمان عبور کرد.
فیصل شلّوف: آیا به نظر شما اندیشه دینی در فرهنگ عربی – اسلامی، مبنایی از این نگاه دارد که شما درباره آن سخن گفتید؟ به عبارت دیگر آیا اندیشه دینی به عنوان یک اندیشه انتقادی برآمده از مرکزگرایی ایمانی و مستند به ترجیح بعد انسانی بر بعد الهی وجود دارد؟
بله، در بسیاری از آثار عربی قدیمی و معاصر این نگاه به چشم میخورد. نگاهی که از ارزشهای انسانی تمجید میکند و به احترام به انسان فرا میخواند و به دنبال رهایی از سلطه پیشینیان و نقد برخی امور مسلم از طریق تقدیس عقل است و به آزادی فکری، کرامت و حقوق و ضرورت عبور از فهم محدودی که بر برخی از متون میراثی و ادبیات گروههای اسلامی تندرو که اجتهاد و تجدید را رد میکنند، فرا میخوانند.
این اندیشه انتقادی از زمان عبدالله بن المقفع (متوفای 142 هـ) و حاجظ (متوفای 255 هـ) و ابو العلاء المعری (متوفای 449 هـ) بروز کرد و به نقد اندیشه خرافی و متافیزیکی و ندا دادن به آزادی فکر و برتری عقل پرداخت. همه این افراد، برای سخن گفتن درباره ارزشهای انسانی، از متون شریعت آغاز کردند و به اندیشه انسانی ناقدانه و گشادهای توجه کردند که بر ارزش انسان با هر دین، جنس، ملیت یا جایگاه اجتماعی میافزاید به دنبال تثبیت اصل آزادی و همزیستی مسالمت آمیز است.
محمد آرکون، از وجود انسانگرایی عربی - اسلامی در دو قرن سوم و چهارم هجری به واسطه نسلی از فیلسوفان، مانند التوحیدی، ابن مسکویه، رازی، ابن رشد و ابن سینا خبر داد. آنها یک مذهب فکری انسانی و عقلانی و یک جریان منسجم را نمایندگی کردند که دین را با یک نگاه ناقدانه فراگیر مورد بررسی قرار میدهند و به دنبال پیاده سازی یک نگاه انسان محور سراسری هستند که از محدودیت تفکر و دیوار هویت، دین ونژاد عبور میکند و به مساوات و احترام به انسان در همه جای جهان و تکیه بر او میانجامد و بر حقوق او متمرکز میگردد و از علوم و فرهنگهای مختلف و دانشهای جدید بهره میبرد و این انسانمحوری را با عوامل متعددی محقق میسازد که از جمله آن عوامل میتوان به خشونت، تقدیس، ادعای برخورداری از حقیقت مطلق، شناخت خود و ضرورت محاسبه نفس اشاره کرد.
ابن مقفع، ابوالعلاء و دیگر صاحبان رأی، به دنبال تجدید در دین و تثبیت عقلانیت در جامعه عربی و اسلامی بودند تا آزادی فکری و عقیدتی را به ارمغان آورند، توهمات را بزدایند، تفکر خرافی را به انتقاد بگیرند، تعصب کورکورانه را کنار بزنند و نور عقلی که آزادی و نگاههای انسانی از آن میتابد را بپراکنند. به همین دلیل، ابن مقفع نسبت به اینکه علمای دین یا فقها به نام دین بر مردم سلطه پیدا کنند، هشدار داد و سلطه سیاسی بر حوزه اعتقادات را به باد انتقاد گرفت و با روحانیان به مخالفت برخاست و برای نقد برخی از مقدسات در سیره [رسول خدا (ص)] از خود جسارت نشان داد و به اجتهاد و آزاد سازی فکر و ایجاد یک معیار ندا سر داد. این متفکر همچنین خواستار همکاری فکری و همبستگی روحی و تعامل تمدنی بین ملتها شد و برخی از تصورات و مسلمات ایمانی را رد کرد. به همین دلیل، او را به بیدینی و کفر متهم کردند که یک اتهام سیاسی و اجتماعی و اخلاقی است که دامن همه کسانی که با اسلام مخالفت کرده یا به نقد اعتقادات پرداختند را گرفت.
من فکر میکنم که بیشتر این متفکران در ساختن یک تصور دینی عقلانی که به انسان، صرف نظر از روش تفکر و تنوع عقاید او احترام میگذارد و به دنبال روزآمد سازی اندیشه و اصلاح جامعه است، نقش داشتند.
فیصل شلّوف: ارزیابی شما از تأثیر آن اصول انسانی در اندیشه دینی اسلامی چیست؟ آیا به نظر شما اندیشه اسلامی از آن بهره برد و توانست بر پایه آن خود را بسازد؟ به نظر شما آیا این اصول به عنوان پایههای حامی ساخت مدرنیستی برای ترمیم اندیشه عربی و اسلامی امروز معتبر خواهد بود؟
تردیدی وجود ندارد که این اصول میراث انسانی در گسترش ارزشهای محبت، همکاری، رحمت و احترام به انسان نقش آفرینی کرده و تأثیر گستردهای در اندیشه عربی و اسلامی جدید داشت و بیشک منبع روزآمد سازی اندیشه اسلامی و تحقق اصلاح دینی، اجتماعی، سیاسی و ورود به منظومه ارزشهای جهانی بوده است. در عصر جدید، چندین مصلح و متفکر احیاگر در میان اهل سنت و تشیع ظهور و تلاش کردند تا نوعی اندیشه انسانی را تثبیت کنند که مشروعیت تنوع و حق اختلاف را محقق میسازد و به عقل بها میدهد و در روش نگاه به متون دینی، بازنگری میکند.
از جمله این افراد، میتوان از محمد الطاهر بن عاشور (متوفای 1973) و محمد آرکون (متوفای 2010) و محمد عابد الجابری (متوفای 2010) نام برد. البته شایسته ذکر است که در این رابطه، طه حسین نیز به منظور جداسازی بین ادبیات مربوط به سیره رسول گرامی اسلام و هر آنچه که به ایشان و اصحابشان مربوط میشود، به تکیه بر عقل در خوانش متون توصیه کرده بود. الجابری نیز روش جدیدی را در برخورد با میراث کهن بنا گذاشت که بر جدا سازی عقل بیانی و عقل برهانی و عقل عرفانی مبتنی بود و آرکون توانست بر پدیده "انسانی سازی" در مطالعه گفتمان قرآنی تکیه کند.
این نگاه که به دیگری احترام میگذارد و بر شأن انسان میافزاید و به ارزشهای انسانی و درک انتقادی از میراث و دانش نوین باور دارد، در نزد متفکران معاصر اصلاحگرا در میان شیعیان مانند عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، محمد مجتهد شبستری صاحب کتاب "تأملاتی در خوانش انسانی از دین" و عبدالجبار الرفاعی مؤلف کتاب "نجات رویکرد انسانی در دین" وجود دارد. این پژوهشگران از میادین معرفتی متعدد به ویژه فلسفه دین و روش هرمنوتیکی در مطالعه متون بهره بردند و به طور خاص، از دستاوردهای اندیشه غربی بهرهبرداری کردند.
با تلاشهایی که این احیاگران و اصلاحگران انجام دادند، مشخص شد که رویکرد انسانی به تحقق عشق و صلح و کثرتگرایی سیاسی و آزادی عقیده و دین میانجامد. بنابراین کلام یکسان، به قاعدهای برای همزیستی و گفتگو بین ادیان و فرهنگها تبدیل میشود، آن هم بدون هیچ گونه اکراه و غلو. و نیز معنویت و محبت، به ابزاری برای رهایی همه ادیان و یکی از عناصر تجدد تبدیل میگردد. این خوانش، به فهم انسان از دین و دینداری بر اساس اقتضاءات ابعاد انسانی کمک میکند، زیرا دین برای انسان است نه برای خداوند.
از ویژگیهای دینداری عقلانی که این متفکران برای تثبیت آن تلاش کردند تا به اهداف انسانی مردم، صرف نظر از محدودیتهای دینی، اجتماعی، ملی یا وطنی خدمت کنند، حسن برخورد با آنها به صورتی کاملا جدا از اسارت گذشته و با عبور از موانع و نزاعها و در مقابل احترام به انسانیت انسان است، کاری که آن را از طریق اجرای ارزشهایی چون رواداری، قبول تفاوت و به رسمیت شناختن تعدد حقیقت دینی انجام دادند. به همین دلیل، سروش از کثرتگرایی دینی دفاع کرد و آن را همکاری در توسعه چشماندازهای آگاهی دینی و گسترش نقش ادیان در اجرای همزیستی و سازگاری دانست و ما اعتراف به پویایی محتوا و عدم تقدس میراث فقهی به دلیل اینکه یک تجربه بشری است و نیز همکاری برای عبور از کوتاهیهای روشمندی که به میراث گذشتگان تقدس عطا میکند و همچنین تلاش برای کنار زدن تکفیر و تثبیت گفتمان اعتدال را در نزد این متفکران میبینیم.
گفتمان اصلاحگرانه و مدرنیستی تلاش کرد تا دین را از کشمکشی که بدان دچار است و از انحصار گروههای خاص خارج سازد و درک انتقادی میراث و دانش نوین و استقلال شریعت از حکومت را محقق سازد و ریشه غلو را برکند، عقل را غالب و ارزشهای شهروندی و همزیستی مسالمت آمیز را ریشهدار سازد و فرهنگ اعتدال را در مقابله با افراط و تروریسم و گفتمان تندروی و فتنه گسترش دهد.
من فکر میکنم مهم است که به سیاستهایی اندیشیده شود که برای انسان و حقوق او احترام قائل است و حق همزیستی و قبول عرفها، ادیان و تنوع تمدنی و فرهنگی را ارج مینهد. زیرا این امر حتما به احترام به وجود انسانی و جلوگیری از تروریسم، افراط و غلو خواهد انجامید و روی ایجاد یک منظومه تربیتی و آموزشی کار خواهد کرد که به آموزش راههای تفکر علمی منطقی و انتقادی و محقق ساختن نوآوری و طرح سؤالاتی بر اساس اختلاف حوزههای آن اهمیت خواهد داد و به نظرم، لازم است که یک فضای پژوهشی دانشگاهی ایجاد شود که آزادی اندیشه و وجدان را فراهم کند و از همه قید و بندهایی که دست فکر را میبندد، عبور کند.
فیصل شلّوف: مطالعات دانشگاهی در حوزه تمدن در دانشگاه تونس، در مسیر تثبیت روشهای علمی جدید در مطالعه پدیده دینی به صورت کلی در حال حرکت است و آغاز این راه، بهرهبرداری از ویژگیهایی مانند فاصله گرفتن از مذهب و حزبگرایی دینی است که محیط فرهنگی تونس آن را ایجاد میکند. شما در مواردی که در مطالعاتتان بدان اهمیت دادید، چطور به این مسائل پرداختید؟
عملا معتقدم که دانشگاه تونس در حوزه تجدید روشهای پژوهشی و تکیه بر روش تربیتی نوین در برخورد با متون دینی، پیشگام است و مرجعیتهای آن را با در نظر گرفتن اختلاف انواع این روشها مشخص میکند. من فکر میکنم که این امر به دلایل متعدد و شروط مناسبی باز میگردد که یکی از آنها استقلال دانشگاه و آزادی عقیده و تفکر است که محیط دانشگاهی آن را ایجاد میکند و دلیل دیگر، آگاهی به ارزش فعالیت علمی دانشگاهی است که بین ذاتی و عینی تمایز قائل میشود و مسائل و ایدههایی را مطرح میکند و رویکردهای علمی و تمدنی و ادبی و زبانیای را به دور از تعصب و غلو یا تمجید و تکرار اندیشهها و اخبار و تقدیس میراثها ارائه میکند و علاوه بر آن، تعداد زیادی از پژوهشگران دانشگاهی به دلیل ادامه بررسی دستاوردهای پژوهشها و رویکردهای علمی و روشی غربی نوین، نقش فعالانهای در این رابطه داشتند. این افراد به شدت گرایش دارند تا برای فهم پدیدههای دینی و شناخت تاریخی بودن متون مقدس و تحلیل روشهای تفکر و تاریخ اندیشه، رویکرد انتقادی منطقی و روشنفکرانه را تقویت کنند و اراده محکمشان بر این تعلق گرفته است که در پژوهشهای دانشگاهی از مطالعات انتقادی و برنامههای جدید علمی و علوم عقلی و نقلی استفاده شود. در این رابطه، تشویق به خو گرفتن با روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه، رویکردهای زبانی، نقلی و تمدنی نوین، به ویژه غربی را احساس میکنیم. بدین ترتیب، دانشگاهها و مراکز پژوهشی در بیشتر موارد از جهانبینی حزبی و مرجعیت دینی و سیاسی و برداشت درونی فاصله گرفتند. در اینجا باید گفت که بیشترین تلاشها در این رابطه توسط اساتید و متفکران صاحب پروژههای نقادانه انجام شد، پروژههایی که هدف آنها، آزاد سازی دین از تندروی و انحصار است. آنها با خردی نافذ و اندیشهای نقادانه و تحلیل عینی مناسب، به مسائل نگریستند و من نیز افتخار داشتم تا از نگاهها و متونی که تولید کردند، اطلاع پیدا کنم. آنان نقش بزرگی در عمیق ساختن نگاه من به میراث دینی داشتند.
من اصرار دارم که دستاوردهای روشهای پژوهشی و تربیتی که دانشگاه تونس به واسطه ساختارهای پژوهش علمی تثبیت میکند، مورد استفاده قرار بگیرد. این کار دانشگاه تونس، درست مانند کاری است که آزمایشگاه تجدید روشهای پژوهشی و تربیتی در حوزه علوم انسانی در دانشگاه قیروان که بنده در آن به فعالیت مشغولم، انجام میدهد که در واقع روی سرمایه گذاری بر برخی از علوم انسانی و نقلی اعم از فلسفه، روانشناسی، علوم مقایسه ادیان و انسانشناسی کار میکند که دو پژوهشگر فرانسوی به نامهای مرسیا الیاد (Eliade Mircèa) و میشل میلان (Meslin Michel) در آن سرآمد هستند. این مرکز همچنین تلاش دارد تا از فلسفه تأویل یا هرمنوتیک که در مطالعات پل ریکور (Ricœur Paul)، گادامر (Gadamer) و برخی پژوهشهای زبانی مانند زبانیهای عرفانی و برخی از مطالعات نشانهشناسی و زبان شناسی رولاند بارتز (Roland Barthes) و فردیناند دو سوسور (de Saussure) آمده است، بهره ببرد و از روش تطبیقی و روش نقدی تحلیلی پژوهش در امور تخیلی، نمادین و اسطورهای استفاده کند. پیش از این نیز من در کتابی که با نام "مسیحیت در احادیث نبوی" تألیف کردم، به بحث درباره روش تدوین روایتهای نبی مکرم اسلام و سازوکارهای تأویل و شرایط آن پرداختم و در نگاه به مباحث توحید، نجات، شفاعت در نگاه اشخاص تاریخی مانند عیسی بن مریم و یحیی، بین دو اندیشه مسیحی و اسلامی مقایسه کردم و نیز در نگاه به یک موضوع اندیشهای و دینی مهم راجع به مطالعه تصویر اهل البیت و تبیین جایگاه آنها در میان اهل سنت و شیعیان امامی و بررسی گزافهگوییها و غلوها و شأنی که تخیل راویان برای آنها ایجاد کردند و این تخیل، آنها را تا مصاف با قدیسان و انبیای برگزیده خداوند بالا برد، این روش را به کار بردم. این روشها و رویکردهای عقلانی و منطقی که دانشگاه تونس به کار میگیرد، این فرصت را در اختیار من قرار داد تا در مسلمات به بازنگری بپردازم و در حوزه نقد فکر و مقایسه بین نگاههای مختلف، در کمال عینیگرایی و بدون جانبداری دینی، سیاسی یا فرهنگی، تحقیق کنم.
سخنم را با بیان این نکته به پایان میبرم که میراث اندیشهای و دینی اسلامی باید تعامل زنده و پویایی با شرایط از خود نشان دهد و باید به ارزشهای عصر و تحولات آن پاسخ بگوید. از جمله این ارزشها، اجتهاد است که قابل نقد است. بنابراین، تردیدی وجود ندارد که مخاطب معاصر با مخاطب قدیمی متقاوت است. هر عصری، ابزارهای شناختی و روشی، شرایط و ویژگیها و روشهای اندیشه مخصوص به خود را دارد و نمیتوان میراث فکری را یک ماده جامد و خشک و غیرقابل جداسازی و بازترکیب و تأویل دانست، بلکه این میراث، از مجموعه متون پویایی تشکیل میشود که با پیشرفت دانش، پیشرفت میکند و از تحولات فکری، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه تأثیر میپذیرد.
https://www.mominoun.com/articles/%D8%B9%D8%A8%D8%AF-%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D9%82-%D8%A7%D9%84%D8%AF%D8%BA%D8%B1%D9%8A-%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%83%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D9%86%D8%AD%D9%88-%D8%A7%D9%84%D8%AA%D8%AE%D9%84%D8%B5-%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B1%D9%83%D8%B2%D9%8A%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%A5%D9%8A%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A9-5667#
نظر شما