جریانهای معنوی اسلام در سراسر قارهی اروپا از قرون گذشته گسترش یافته است. در برخی موارد، این گسترش به سادگی یک انتقال فرهنگی بوده و گاهی شکل ترکیبی جریان دینی معنوی بوده است. از جمله این جریانات فکری تصوف است.
"تَصَوُّف" میتواند به عنوان طریقهای مبتنی بر آداب سلوک، برای تزکیه نفس و ترک دنیا برای رسیدن به خدا و به کمال رسیدن نفس در نظر گرفته شود، البته با بررسی تحولات تصوف می توان آن رابه عنوان مجموعهای از جنبشهای مذهبی در اسلام که به آیینها، دکترینها و ساختارهای سازمانی خاصی پایبند هستند نیز در نظر گرفت. دیدگاهی که اغلب توسط متخصصان علوم اجتماعی مطرح میشود. در همین ابتدا لازم است بیان شود که تحلیل علمی تصوف نشان می دهد که با پدیده ای سیال، متغیر و ناهمگون مواجه هستیم وشایسته است توجه داشته باشیم که دستهبندیهای متداول مانند معنویت، عرفان، باطنگرایی، زهد، و دین عامیانه میتوانند با توجه به طریقت صوفی مورد نظر، مفید یا گمراهکننده باشند.
فراتر از ویژگیهای خاص فرقه های متعددی که منسوب به صوفیه هستند، ویژگیهای مشترکی در همهی آنها وجود دارد . مسیرهای پاکسازی نفس و تکامل، جهاد اکبرو مقامات و مراتب مختلف که قبل از رسیدن به مرحلهی نهایی یعنی فنا فی الله است از جمله این اشتراکات است. در این سلوک دشمن اصلی نفس انسان است و طریقت صوفی مبارزه با نفس است. در تصوف، صوفی، کسی است که مرید را در این مسیر هدایت میکند و ممکن است به نامهایی مانند شیخ، مرشد، پیر، بابا، دده، و مولانا خوانده شود؛ نامهایی که مفهوم استاد و راهنما را دارند.
البته صوفی قاعدتا به کسی اطلاق می شود که این سفر معنوی را طی کرده وبه مقام عالی فنا رسیده است، به عبارت دیگر، فردی که به مرتبهی ولی یا قطب رسیده است. بنابراین، هیچیک از مریدان یک صوفی نمیتواند این نام را به خود نسبت بدهند. با این حال، برای سادهسازی بیان در این مقاله، از واژهی صوفی برای اشاره به پیروان تصوف استفاده خواهیم کرد، هرچند واژههای دقیقتر شامل فقیر، طالب، مرید، سالک و درویش هستند. آیین اصلی تصوف، چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، ذکر است که عبارت است از تکرار اسامی الهی، که میتواند با صدای بلند یا در سکوت انجام شود و یا به صورت جلسات سماع با حرکات موزون تجلی یابد.
از منظر انسانشناختی، باید توجه داشت که در طول قرون، بسیاری از طریقتهای صوفی در جوامع غیر اسلامی به عنوان واسطههایی برای گسترش اسلام عمل کردهاند. این حرکتها تحت تأثیر عناصر مذهبی محلی قرار گرفته و برخی از ویژگیهای آنها را جذب کردهاند، که با هنجارها و اعمال اسلامی تطابق نسبی پیدا کرده اند.
یکی از سوالات مطرح برای عموم مردم در اروپا و حتی در دنیای اسلام -، رابطه بین تصوف و اسلام است. اینکه آیا صوفیان مسلمان هستند؟ و اینکه آیا آنها به یک دین جهانی تعلق دارند؟ پاسخ این است که صوفیان مسلمان هستند، اما تصوف بدون اسلام یک پدیده بسیار جدید است که در آغاز قرن بیستم در ایالات متحده و اروپا شکل گرفته است و در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
رابطه بین اسلام و تصوف با توجه به زمینههای مختلف متفاوت است. بسیاری از صوفیان تفاوتی بین اسلام و تصوف قائل نمیشوند و در مناطقی که طریقتهای صوفی، اکثریت مسلمانان را تشکیل میدهند، مانند برخی از مناطق سنگال یا پاکستان، جدایی بین اسلام و تصوف معنایی ندارد. با این وجود صوفیان برتری خود را نسبت به دیگر مسلمانان ادعا میکنند و تصوف را به عنوان تنها و حقیقیترین اسلام میدانند. این وضعیت به ویژه در کشورهایی رخ میدهد که تنشهای سیاسی و ایدئولوژیک قوی وجود دارد. مخالفان اصلی تصوف، وهابیت و سلفیت هستند که تصوف را به عنوان بدعتی در برابر پیام اصلی اسلام و ناشی از تأثیرات عناصر کفرآمیز تلقی میکنند. تفسیر معنوی هنجارهای دینی، استفاده از موسیقی، واسطهگری استاد صوفی بین مرید و خدا، و احترام به اولیا، دیگر ویژگیهای تصوف هستند که سلفیها آنها را بدعتآمیز میدانند. حتی برخی از اعمال جادویی و شفاهای معجزهآسا در درون خود تصوف نیز به عنوان مسائلی مشکلزا تلقی میشوند. این تنشها تنها به حوزه تئولوژی محدود نمیشوند.
بسیاری از طریقتهای صوفی توسط جریان ناسیونالیسم عربی طرد شدهاند، چرا که ناسیونالیسم عربی، تصوف را به عنوان یک دین کهن و ناکارآمد در مواجهه با مسائل مدرن تلقی میکرد. در برخی موارد، حتی تصوف به بیکفایتی در برابر استعمار و یا به انعطاف بیش از حد نسبت به مهاجمان اروپایی متهم شده است.
تصوف در اروپای غربی
حضور تصوف در اروپای غربی[1] از دوران قرون وسطی آغاز شده است؛ با این حال، از طریقتهای صوفی فعال در اسپانیا، ایتالیا و فرانسه امروزی، آثار کمی باقی مانده است.[2] تنها متونی که از اساتید بزرگی چون محمد بن عبدالله بن مسَّره جبلی قرطبی (269-319 هجری قمری، 883-931 میلادی) متفکر و عارف اندلسی و ابن عربی (زادهٔ ۲۶ ژوئیه ۱۱۶۵ – درگذشتهٔ ۱۶ نوامبر ۱۲۴۰ میلادی) ملقب به محییالدین و سلطان العارفین، باقی ماندهاند، نشاندهنده میراثی از دست رفته است. در این میان، بالکان استثنا است؛ چرا که تصوف در قرن پانزدهم در این منطقه ریشه دوانده و تا به امروز به رشد خود ادامه داده است.
در اروپا نیز، مانند نواحی دیگر، تنشهایی بین ارتدوکسی و روشهای مختلف مذهبی وجود دارد. موضوع «تصوف در اروپا و تصوف بومی اروپایی» نشان میدهد که چگونه اسلام از کشورهای عربی، ترکیه و آسیا به اروپا رسیده و همچنین تحت تأثیر عناصر بومی اروپایی مانند عرفان و فرهنگ نیوایج قرار گرفته است. برای فهم بهتر آنچه حادث شده، لازم است دسته بندی هایی ایجاد شود تا بتوان انواع مختلف گروههای مذهبی را توضیح داد. این گروهبندیها شامل موارد زیر هستند:
1. تصوف انتقالیافته[3]
مارسیا هرمانسن از اصطلاح «انتقال» برای توصیف طریقتهای صوفی استفاده میکند که در کشورهای غربی، عمدتاً توسط مهاجران نسل اول و دوم شکل گرفتهاند و به یک گروه قومی خاص تعلق دارند. این طریقتها، آموزهها، مراسم و ساختارهای کشور مبدأ خود را بازتولید میکنند. نمونههایی از این طریقتهای انتقالی در اروپا شامل مریدیه (از سنگال)، تیجانیه (از غرب آفریقا) و چشتیه (از بنگلادش) هستند.
این طریقتها بهعنوان یک «محیط سازگارکننده» برای مهاجرانی که بهتازگی وارد اروپا شدهاند عمل میکنند و نقش پل ارتباطی میان مهاجران و جامعه جدیدشان را ایفا میکنند. با این حال، مانند سایر طریقتهای صوفی، ایستا نیستند. در واقع، برخی از شاخههای آنها در اروپا از حالت «انتقالی» فراتر رفته و به جامعه پیرامون خود نیز گسترش یافتهاند. به عنوان مثال، طریقت تیجانیه فیضیه اکنون در جذب پیروان جدید، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، موفق عمل کرده است. این رویکرد به تولید دانش اسلامی کمک کرده و به «آفروپولیتنیسم» [4] معروف شده است.
علاوه بر این، شیخ محی سیسه، نوه ابراهیم نیاس و خلیفه رسمی تیجانیه فیضیه، از طریق سازمان غیردولتی «الفیتیانو هیومنیتارین اینترنشنال» که در زمینههای اجتماعی فعالیت میکند، مخاطبان جدیدی را جذب کرده است. همچنین، طریقت سنگالی مریدیه از طریق ازدواجهای مختلط پیروان جدیدی به دست آورده است.
2. تصوف جداشده از اسلام[5]
حضرت عنایت خان (۱۸۸۲-۱۹۲۷)، که در اوتار پرادش هند به دنیا آمد، موسیقیدانی با استعداد بود و به دنبال یک سیستم موسیقی جهانی میگشت. او عضو طریقت چشتیه بود و به توصیه استادش هند را ترک کرد تا تصوف را به غرب معرفی کند و بین شرق و غرب هماهنگی ایجاد کند. او با اعضای جامعه تئوسوفی[6] مانند بلافاتسکی، هنری استیل اولکات و ویلیام کوان دیدار کرد و «محفل صوفی» را تأسیس کرد. آثار او به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی منتشر شد و در قرن بیستم جوامع متعددی در کشورهای اروپایی مانند هلند، انگلستان، سوئیس، فرانسه و ایتالیا تشکیل شدند.
پس از عنایت خان، رهبری این محفل به پسرش ولایت عنایت خان (۱۹۱۶-۲۰۰۴) رسید. در دوران او، محفل صوفی بهتدریج از اسلام فاصله گرفت و تحت تأثیر فرهنگ نیوایج و نسل بیت[7] قرار گرفت. این تغییرات بر آموزهها (کاهش ارجاعات اسلامی)، مراسم (جایگزینی با آیینهای جدید) و ساختارهای سازمانی تأثیر گذاشت. در دهه ۲۰۰۰، رهبری به ضیا عنایت خان (متولد ۱۹۷۲)، فرزند ولایت، رسید و نام محفل به «محفل عنایتی» تغییر یافت. او جنبههای جهانی محفل را حفظ کرد و در عین حال برخی عناصر اسلامی را عمیقتر کرد، که به نوعی بازگشت به اسلام تلقی میشود.
ادریس شاه (۱۹۲۴-۱۹۹۶) و عمرعلی شاه (۱۹۲۲-۲۰۰۵) نیز نمایانگر نوع دیگری از فاصلهگیری تصوف از اسلام بودند. آنها تصوف را به عنوان یک دانش روانشناختی جهانی معرفی کردند و از اسلام جدا دانستند. اگرچه این دو، جنبشهای مذهبی بزرگی ایجاد نکردند، اما تأثیر زیادی بر تصویر تصوف در اروپا گذاشتند و نویسندگانی مانند دوریس لسینگ و پائولو کوئیلو را تحت تأثیر قرار دادند. این نویسندگان داستانهای صوفیانه را در کتابهای پرفروش خود مطرح کردند، اما آنها را از زمینه اسلامی جدا کردند.
3. باطنگرایی اروپایی، جهان دانشگاهی و تصوف[8]
رنه گنون (۱۸۸۶-۱۹۵۱)، از برجستهترین چهرههای باطنیگرایی غربی در قرن بیستم بود که جریانی فکری به نام سنتگرایی را پایهگذاری کرد. او در ابتدا به علوم غریبه و باطنی علاقه داشت و بعدها به هندوئیسم و در نهایت به تصوف گرایش پیدا کرد. آشنایی او با ایوان آگلی، نقاش سوئدی، باعث شد به طریقت صوفی شاذلیه وارد شود. گنون پس از مسلمان شدن، نام عبدالواحد یحیی را برای خود برگزید و به قاهره مهاجرت کرد، جایی که تا پایان عمر خود در آنجا زندگی کرد.
گنون در طول زندگی فکری خود به مطالعه و تحلیل سنتهای گوناگون دینی و معنوی از جمله فلسفه یونانی، گنوسیسم، مسیحیت، یهودیت و کابالا، باطنیگرایی اسلامی، فراماسونری، هندوئیسم، کیمیاگری و تائوئیسم پرداخت. هدف او کشف اصول مشترک و جوهره اصلی این سنتها بود.
به باور گنون، ادیان دارای دو بُعد هستند: بُعد ظاهری که شامل مناسک، آموزهها و کیهانشناسی میشود و بُعد باطنی یا متافیزیکی که حقایق پنهان و جهانی را منتقل میکند. او اعتقاد داشت همه ادیان از یک سنت اولیه یگانه سرچشمه میگیرند که جوهره واقعی و مشترک آنها را تشکیل میدهد. تفاوت ادیان فقط در ظاهر آنهاست. برخی ادیان توانستهاند این ارتباط با سنت اولیه را حفظ کنند، در حالی که برخی دیگر این پیوند را تقریباً از دست دادهاند.
گنون با الهام از اسطورههای هندی به ایده چرخههای زمانی باور داشت. او معتقد بود جوامع مدرن در دوران کالی یوگا یا عصر آهن زندگی میکنند؛ دورهای که با فساد معنوی و خشونت همراه است. او مدرنیته غربی را یک «کارناوال بیپایان» توصیف میکرد که در آن ارزشهای اصیل معنوی وارونه شدهاند. به نظر او، این وضعیت نتیجه از دست رفتن دانش باطنی در مسیحیت اروپایی است.
گنون جنبشهای معنوی نوظهور قرن بیستم مانند اسپیریتیسم، علوم غریبه، تئوسوفی و حتی روانکاوی یونگ را نشانههای زوال معنوی میدانست. او این جنبشها را بخشی از ظهور ضد مسیح معرفی میکرد و معتقد بود این جریانها بهجای حل مشکلات معنوی، آنها را تشدید میکنند.
به اعتقاد گنون، انسان غربی برای بازگشت به معنویت اصیل باید به سنتهای شرقی و اسلامی روی بیاورد. او باور داشت که این سنتها میتوانند راهی برای بازسازی ارتباط با سنت اولیه و بازیابی معنویت گمشده فراهم کنند.
رنه گنون پیشنهاد میکرد که سنتهایی مانند هندوئیسم، تائوئیسم و تصوف دارای آگاهی از جاودانگی هستند و این ویژگی به آنها کمک میکند تا از اثرات مخرب مدرنیته در امان بمانند. او بهعنوان یکی از چهرههای کلیدی در معرفی و گسترش تصوف در اروپا شناخته میشود. بسیاری از اروپاییان، بهویژه در فرانسه، اسپانیا، بلژیک و ایتالیا، از طریق کتابهای گنون با تصوف آشنا شدند. اما گنون تنها دروازهای به سوی تصوف نگشود؛ او با آثار خود نوعی نگاه جدید به تصوف در چارچوب اسلامی ایجاد کرد.
از دهه ۱۹۳۰ به بعد، نوعی خاص از تصوف در اروپا شکل گرفت که شامل اروپاییانی بود که به فلسفه گنون علاقه داشتند و پیشزمینه آنها از دنیای باطن گرایی و فراماسونری میآمد. این افراد آموزهها، آیینها و ساختارهای سازمانی باطن گرایی غربی را در چارچوب تصوف بازتولید کردند. از مهمترین چهرههای این جریان میتوان به فریتجوف شوان (بنیانگذار طریقت مریمیه)، راجر مریدور (عضو طریقت درقاویه)، عبدالحق گارسیا وارلا، یحیی اولمدو (طریقت علویه) و عبدالواحد پالاویچینی (احمدیه ادریسیه شاذلیه) اشاره کرد.
اما میراث گنون فراتر از این جریان خاص از تصوف است. بسیاری از روشنفکران اروپایی که به اسلام گرویدهاند یا در محیط اسلامی رشد کردهاند، از آثار این باطن گرای فرانسوی بهره بردهاند. این افراد اغلب در محافل دانشگاهی فعال بوده و از روشهای علمی مانند تاریخ، زبانشناسی، و جامعهشناسی برای مطالعه تصوف استفاده کردهاند.
اگرچه تصوف باطنگرای غربی تحت تأثیر آیینها و ساختارهای باطنگرایی غربی شکل گرفته است، این روشنفکران همچنان به طریقت صوفی خود وفادار بوده و نقش مهمی در ترجمه متون صوفیانه از عربی به زبانهای اروپایی داشتهاند. از جمله چهرههای برجسته این جریان میتوان به میشل ولسان، مارتین لینگز، شارل آندره گیلیس، اریک جفری، میشل شودکویچ، دنیس گریل، کلود آداس، خوان خوزه گونزالس رودریگز، حلیم هربرت، عبدالمنعم آیا، عبدالحق بلور و عبدالنور پرادو اشاره کرد. این افراد سهم قابلتوجهی در گسترش تصوف در اروپا و آشنایی جامعه غربی با آموزههای صوفیانه داشتهاند.
4. تصوف پراکنده: برخورد با فرهنگ نیوایج[9]
فرهنگ نیوایج، بهعنوان مجموعهای از باورها و آموزههای دینی که بین دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ شکل گرفت، تأثیرات متعددی بر تصوف اروپایی داشته است. همانطور که پیشتر توضیح داده شد، این فرهنگ به جدایی تصوف از اسلام کمک کرده است. در برخی موارد، تمایز میان تصوف «سنتی و ارتدوکس» و فرهنگ نیوایج بسیار مبهم است. یکی از نمونههای این پدیده، طریقت نقشبندیه حقانیه در اروپا است که به دلیل تنوع رویکردها و دیدگاههایش، میتوان آن را طریقتی «پراکنده» توصیف کرد.
شیخ ناظم عادل قبرسی حقانی، متولد ۱۹۲۲ در لارناکا، قبرس، در دهه ۱۹۴۰ به استانبول رفت تا در رشته مهندسی شیمی تحصیل کند. اما در سال ۱۹۴۵، تحت تعلیم شیخ عبدالله داغستانی (۱۸۹۱-۱۹۷۳) در دمشق، به طریقت نقشبندیه وارد شد. شیخ عبدالله به او مأموریت داد که دانش صوفیانه را در کشورهای غربی گسترش دهد. از اواخر دهه ۱۹۷۰، شیخ ناظم سفرهای خود را به انگلستان آغاز کرد و موفق شد تعداد زیادی از پیروان را جذب کند. از دهه ۱۹۸۰، او به کشورهای دیگری مانند ایالات متحده، فرانسه، سوئیس و آلمان سفر کرد. سخنرانیهای او در این کشورها تأثیر زیادی داشت و برخی از آنها در قالب کتاب منتشر شدند.
یکی از ویژگیهای برجسته سیستم حقانیه، تأکید بر موضوعات آخرالزمانی و نزدیک بودن پایان جهان است. این دیدگاه، فعالیتهای شدید تبلیغی را در پی داشت که منجر به جذب سریع پیروان جدید و تأسیس مراکز نقشبندیه در نقاط مختلف اروپا شد. در نتیجه، نقشبندیه حقانیه در اروپا اشکال و ساختارهای متنوعی پیدا کرد. بهعنوان مثال، در پاریس، سه مرکز نقشبندیه وجود دارد. [10] دو مرکز از این سه، به دلیل حضور رهبران محلی که از پیش مسلمان بودهاند، نشانههایی از پراکندگی ندارند. این رهبران محلی، نگرشی نسبتاً آزاد نسبت به تفکیک جنسیتی و تفسیر شریعت دارند، اما همچنان پیروان خود را به رعایت آیینها و سنتهای صوفیانه و اسلامی تشویق میکنند.
در ایتالیا، نقشبندیه تحت رهبری دو شیخ آلمانی، شیخ حسن دیک و شیخ برهانالدین هرمان، فعالیت میکند. شیخ برهانالدین هرمان (متولد ۱۹۶۲) سمینارهای متعددی در کشورهای مختلف از جمله ایتالیا، اسپانیا، آمریکای جنوبی، هند و چین برگزار کرده است. سخنرانیهای او در سه کتاب منتشر شدهاند. تمرکز اصلی سمینارهای او بر تقویت احساسات مثبت و یافتن خوشبختی در زندگی روزمره است. او به پیروان خود میآموزد که چگونه شجاعت، آرامش، ثبات و عشق را در زندگی خود پیدا کنند.
شیخ هرمان و شیخ حسن دیک: دو رویکرد متفاوت در نقشبندیه حقانیه
شیخ برهانالدین هرمان، از زبانی بهره میبرد که شامل عناصر روانشناسی و روانکاوی است. تأثیر فرهنگ و آموزههای نیوایج بهوضوح در سخنرانیهای او مشهود است؛ او از مفاهیمی مانند الفها، موجودات فرازمینی و ارتعاشات مادرزمین صحبت میکند. بسیاری از پیروان او نوعی تصوف »انتخابی « را تجربه میکنند، به این معنی که آیینها و روشهای صوفیانه را بر اساس نیازهای شخصی خود تعدیل میکنند. بدین ترتیب، در این طریقت، بعد درمانی دین بر جنبههای سنتی و اسلامی آن غالب شده است.
در مقابل، شیخ حسن دیک، که متولد ۱۹۴۶ و موسیقیدانی با استعداد است، به همراه گروه خود کاروان عشق سفر میکند و یکی از شخصیتهای کلیدی نقشبندیه حقانیه در اروپا به شمار میآید. در حالی که شیخ هرمان نماینده معنویت اجرایی است که در آن آیینها و روابط با پیروان بهصورت انعطافپذیر در دست مربی معنوی قرار دارند، شیخ حسن دیک بیشتر به معنویت نمایش و جشن تمایل دارد. کنسرتهای صوفیانه او نهتنها ابزاری برای ترویج نقشبندیه هستند، بلکه به یک رویداد مذهبی تبدیل میشوند: یک کنسرت ذکر. ملودیهای این کنسرتها از میراث موسیقی عربی-اسلامی برگرفته شدهاند، اما تأثیرات موسیقی هندی، کلاسیک و بلوز-راک نیز در آنها بهوضوح مشهود است. اشعار این قطعات از شاعران مشهور بهویژه حافظ و مولانا، انتخاب شده و اغلب به صورت بداهه و متناسب با شور و حال لحظه اجرا میشوند.
آموزههای شیخ حسن دیک بر عشق بیقید و شرط و اهمیت مبارزه با نفس تاکید دارند. او پیروان خود را تشویق میکند که از چیزی نترسند و زندگی را با تمام بالا و پایینهایش بپذیرند. با وجود فرم خاص و نمایشی جلسات او، بعد اسلامی همچنان پایهای در آموزههایش است، و شیخ حسن دیک اغلب در خلال کنسرتها و سخنرانیهای خود به قرآن اشاره میکند و از آن نقل قول میآورد.
تصوف و تعهد در عرصه عمومی
در میان طریقتهای صوفی مهم در اروپا، میتوان به بوشیشیه و علویه اشاره کرد که به ترتیب ریشه در مراکش و الجزایر دارند، اما اکنون حضوری جهانی پیدا کردهاند. این طریقتها در اروپا ویژگیهای مشترکی دارند و عمدتاً در زمینههای فرهنگی فعالیت میکنند. آنها از پلورالیسم دینی حمایت کرده و تعهد به دموکراسی و مبارزه با اسلامهراسی را ترویج میکنند. این تعهد تنها پاسخی به فشارهای اسلامهراسی یا اسلامگرایی نیست، بلکه ناشی از تفسیری جهان شمول و فراگیر از اسلام است. این دیدگاه، جذب افراد با پیشینههای مختلف قومی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را برای این طریقت آسانتر میکند و پلورالیسم دینی را به عنوان یک ارزش اسلامی مطرح می کند.
در سال ۱۹۱۱، احمد بن مصطفی علوی طریقت علویه را در الجزایر بنیان نهاد. شخصیت کاریزماتیک او توانست هزاران پیرو در سراسر مغرب و اروپا جذب کند. از دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰، طریقت علویه در فرانسه بهعنوان یک طریقت منتقلشده به فعالیت خود ادامه داد، اما از دهه ۱۹۹۰ به بعد، این طریقت تغییرات مهمی را تجربه کرد؛ هم از نظر معرفتی، با ایجاد ارتباط آن با علوم اجتماعی و هم از نظر سیاسی-اجتماعی. این تغییرات باعث شد که طریقت علویه در گفتگوهای بینادیانی نقش ایفا کند.
خالد بن تونس (متولد ۱۹۴۹)، که از سال ۱۹۷۵ رهبری این طریقت را بر عهده دارد، نقش اساسی در این تحولات داشته است. به گفته بن تونس، اسلام پیامی جهانی است که هدف آن رهایی از بتپرستی و پذیرش غیرخدا است. این دیدگاه به معنای جدایی از اسلام نیست؛ در آثار بن تونس ارجاعات قرآنی وجود دارد و پیروان او همچنان آیینها و مناسک اسلامی را با نگاهی آزادتر نسبت به شریعت انجام میدهند.
این تفسیر از دین، علاوه بر توجه به بُعد معنوی، بر اخلاق و مسئولیتهای اجتماعی نیز تأکید دارد. از دیدگاه بن تونس، مسلمانان باید شهروندانی برتر باشند و بهطور فعال در زندگی سیاسی مشارکت کنند. او حتی فراتر میرود و معتقد است که اسلام و تصوف باید به بازسازی دموکراسیهای معاصر کمک کنند. بن تونس میگوید: «اسلام به فرانسه نیاز دارد، همانطور که فرانسه به اسلام نیاز دارد.»
علویه و فعالیت در قالب سازمانهای غیردولتی
طریقت علویه از طریق سازمانهای غیردولتی مختلفی سازماندهی شده است. مهمترین این سازمانها، انجمن بینالمللی صوفی علویه یا AISA است که مخفف نام حضرت عیسی (ع) در زبان عربی است. این سازمان توانسته جایگاه مشاوره ویژه از شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد دریافت کند. فعالیتهای این طریقت/سازمان در پنج حوزه اصلی متمرکز است:
انتقال میراث اسلامی و صوفیانه
ترویج آگاهی زیستمحیطی
تشویق به شهروندی فعال
دفاع از حقوق زنان
تقویت گفتگوی بینادیانی و بینفرهنگی
در سال ۲۰۱۷، این سازمان به رهبری شیخ خالد بن تونس و با حمایت دولت الجزایر توانست مجمع عمومی سازمان ملل را قانع کند تا ۱۶ مه را بهعنوان روز جهانی زندگی مسالمتآمیز تصویب کند.
طریقتهای شیعی فعال در فرانسه
تصوف شیعی یکی از شاخههای مهم تصوف اسلامی است که در سالهای اخیربدلیل برخی اقدامات سیاسی جایگاه خاصی در فرانسه یافته است. برخلاف تصوف سنی، تصوف شیعی کمتر شناخته شده و معمولاً با عرفان شیعی و آموزههای اهل بیت ع پیوند عمیقتری دارد. این شکل از تصوف بهدلیل تأکید بر حب اهلبیت و نقش کلیدی امامان معصوم، در میان شیعیان فرانسه مورد توجه است.
در فرانسه، طریقتهای شیعی اغلب در قالب انجمنهای فرهنگی و مذهبی فعالیت میکنند. یکی از مهمترین طریقتهای شیعی مرتبط با تصوف فرقه نعمتاللهی گنابادی است که ریشه در ایران دارد. شاخههای مختلف آن بهویژه در پاریس [11] فعال هستند. آنها مراسم ذکر، سماع و مراقبه را برگزار میکنند.
ارتباط طریقتهای صوفیانه با جمهوری اسلامی ایران
بسیاری از طریقتهای صوفیانه در فرانسه ارتباط رسمی با جمهوری اسلامی ایران ندارند. دیدگاه جمهوری اسلامی نسبت به تصوف، به دلیل نگاه خاص آن به اسلام، معمولاً محتاطانه یا حتی انتقادی است. برخی از طریقتهای صوفی، مانند نعمتاللهی و قادریه، در ایران نیز سابقه دارند، اما طریقتهای علویه، بوشیشیه و نقشبندیه در فرانسه بهصورت مستقل فعالیت میکنند و از نظر سازمانی وابسته به ایران نیستند. این استقلال به طریقتهای صوفیانه امکان میدهد که در فضای فرهنگی فرانسه بهعنوان جنبشهای معنوی مستقل باقی بمانند و از تأثیرات سیاسی و حکومتی ایران فاصله بگیرند.
کلام پایانی
در این مقاله سعی شد تصویری کلی از تصوف اروپایی بر مبنای خلاصه ای از نتایج تحقیقاتی که در اتحادیه اروپا [12] صورت گرفته، ارائه شود، تصوفی که در بسیاری از ویژگیها با گرایشهای جهانی تصوف مشترک است.
در طول این مطالعات مشاهده شد که چگونه عناصر بومی اروپایی، از جمله فرهنگ نیوایج و فلسفه رنه گنون، به شکلگیری نوعی تصوف خاص اروپایی کمک کردهاند؛ تصوفی که با نمونههای ترکی یا عربی تفاوت دارد. با این حال، این عناصر بومی با گذشت زمان جای خود را به روندی از اسلامیشدن دادند، هم در تصوف عرفانی و هم در تصوف نیوایج.
همچنین طریقتهای منتقلشده به اروپا، که اغلب از جوامع مهاجران همگن از نظر قومی تشکیل شدهاند، به مرور زمان تحت تأثیر شرایط محلی قرار گرفتند. این تغییرات به دو دلیل بود: از یک سو، حضور تازهواردان اروپایی، و از سوی دیگر، تصمیمات خود طریقتها و روشنفکران و شخصیتهای عمومی آنها. این افراد با بکارگیری مفاهیم علوم اجتماعی و انسانی تلاش دارند تا نقش میانجیگری بینفرهنگی و بینادیانی را ایفا کنند.
در مجموع به نظر میرسد تصوف در اروپا و علی الخصوص در فرانسه (به دلیل بهره مندی از اکثریت جمعیت مسلمان اروپای غربی) می تواند فرصتی برای جمهوری اسلامی ایران باشد زیرا مفاهیم و محتواهای اسلامی که در دل تصوف جای دارند در کل به سود معنوی گرایی قدم برمیدارند و آنچه لازم است امروز در اروپای غربی گسترش یابد معنویت است که باتوجه به جامعه مخاطبان و شرایط روز می تواند در ادام
[1] Barone, Islām in Sicilia nel XII e XIII secolo: ortoprassi, scienze religiose e tasawwuf ; Arkoun, Histoire de l’islam et des musulmans en France du Moyen Âge à nos jours.
[2] Mohammed Arkoun, Histoire de l’islam et des musulmans en France du Moyen Âge à nos jours, Albin Michel, Paris 2006 ; Francesco Barone, Islām in Sicilia nel XII e XIII secolo: ortoprassi, scienze religiose e tasawwuf, « Incontri mediterranei. Rivista semestrale di storia e cultura », vol. 6, n. 2 (2003) , pp. 104-115 ; Steven Michael Ebstein, Mysticism and Philosophy in Al-Andalus : Ibn Masarra, Ibn al-‘Arabi and the Isma‘ili Tradition, Brill, Leiden 2014
[3] Marcia Hermansen, What’s American about American Sufi Movements?, in David Westerlund (dir.), Sufism in Europe and North America, Routledge-Curzon, London-New York 2004, pp. 40-63.
Sophie Bava, Reconversions et nouveaux mondes commerciaux des mourides à Marseille, « Hommes & Migrations » vol. 1224, n. 1 (2000) , pp. 46-55.
Ottavia Schmidt di Friedberg, Islam, solidarietà e lavoro: i muridi senegalesi in Italia, Fondazione Giovanni Agnelli, Torino 2006.
Usaama Al-Azami, Neo-Traditionalist Sufis and Arab Politics, in Francesco Piraino et Mark Sedgwick (dir.), Global Sufism. Reconfiguring Boundaries, Structures, and Politics, Hurst, London 2019, pp. 225-236.
Ousmane Oumar Kane, The Homeland Is the Arena Religion, Transnationalism, and the Integration of Senegalese Immigrants in America, Oxford University Press, New York 2011.
[4] آفروپولیتنیسم (Afropolitanism) یک مفهوم فرهنگی و هویتی است که به تجربه و دیدگاههای آفریقاییانی اشاره دارد که در شهرهای جهانی زندگی میکنند و هویتی چندوجهی و پویا دارند. آفروپولیتها اغلب با هویتی چندگانه تعریف میشوند؛ آنها خود را هم آفریقایی و هم شهروند جهان میدانند. این هویت شامل تجربههایی از فرهنگهای مختلف است که در نتیجه زندگی در شهرهای جهانی به دست آمدهاند.
[5] Regina Miriam Bloch, The Confessions of Inayat Khan: Sufism Is the Religious Philosophy of Love, Harmony and Beauty, The sufi Publishing Society, London 1915.
Zia Inayat-Khan, A hybrid Sufi order at the crossroads of modernity: The Sufi Order and Sufi Movement of Pir-o-Murshid Inayat Khan, Ph.D. thesis, Duke University 2006.
Michael Muhammad Knight, William S. Burroughs vs. the Qur’an, Soft Skull Press, Berkeley 2012.
Alix Philippon, De l’occidentalisation du soufisme à la réislamisation du New Age ? Sufi Order International et la globalisation du religieux, « Revue des mondes musulmans et de la Méditerranée », n. 135 (2014) , pp. 209-226.
Mark Sedgwick, Western Sufism: From the Abbasids to the New Age, Oxford University Press, New York 2016.
[6] جامعه تئوسوفی (Theosophical Society) یک جنبش فلسفی-عرفانی است که در سال ۱۸۷۵ توسط هلنا پتروونا بلافاتسکی، هنری استیل اولکات و ویلیام کوان جاج در نیویورک تأسیس شد. هدف این جامعه ترویج آموزههایی درباره معنویت و جستجوی حقیقت بود که از سنتهای مختلف مذهبی و فلسفی الهام میگرفت.
[7] Beat Generation
[8] René Guénon, Orient et Occident, Payot, Paris 1924
Francesco Piraino, René Guénon et son héritage dans le soufisme du XXIème siècle, « Religiologiques », n. 33, (2016) , pp. 155-180.
Francesco Piraino, Esotericisation and De-esotericisation of Sufism: the Ahmadiyya-Idrīsiyya Shādhiliyya in Italy, « Correspondances », vol. 7, n. 1 (2019) , pp. 239-276.
[9] Wouter J. Hanegraaff, New age religion and western culture: Esotericism in the mirror of secular thought, Suny Press, New York 1998.
Muhammad Hisham Kabbani, The Naqshbandi Sufi Tradition Guidebook of Daily Practices and Devotions, Islamic Supreme Council of America, Washington DC 2004.
Nazim Haqqani, Mercy Oceans’ Divine Sources: The Discourses of Our Master Sheikh Nazim Al-Qubrusi (Imam Ul-Haqqaniyyin), Sebat, Konya 1984.
Burhanuddin Herrmann, Il derviscio metropolitano: vivere oggi la tradizione Sufi, Armenia, Milano 2007.
Danièle Hervieu-Léger, La religion en miettes ou la question des sectes, Calmann-Lévy, Paris 2001
[10] Institut Naqshbandi Paris
[12] https://www.oasiscenter.eu/fr/soufisme-en-europe-soufisme-d-europe#_ftn5
نظر شما