دانشگاه بامیان؛ حذف استادان هزاره و مهندسی قومیتی
تحلیلی از تعدیل پست‌های دانشگاهی توسط طالبان

در هفته‌ی‌ اخیر، خبر تعدیل و حذف ۵۳ پست در دانشگاه بامیان از سوی طالبان، از جمله برکناری ۳۴ عضو کادر علمی، واکنش‌هایی را برانگیخته است.

مقدمه

در هفته‌ی‌ اخیر، خبر تعدیل و حذف ۵۳ پست در دانشگاه بامیان از سوی طالبان، از جمله برکناری ۳۴ عضو کادر علمی، واکنش‌هایی را برانگیخته است. اغلب افراد برکنارشده، استادان هزاره‌تباری هستند که دارای تحصیلات عالی در سطوح کارشناسی ارشد و دکترا بوده‌اند. طالبان این اقدام را در چارچوب سیاست «کوچک‌سازی ادارات» توجیه می‌کنند؛ اما منابع دانشگاهی و ناظران آموزشی آن را بخشی از یک روند هدفمندِ «حذف سیستماتیک قومی و ایدئولوژیک» می‌دانند. براساس گزارش‌ها، در این فرآیند، پست‌های مربوط به استادان پشتون‌تبار حفظ شده‌اند. این تصمیم در ادامه‌ی‌ روندی اتخاذ شده که پیشتر نیز شاهد آن بودیم که سال گذشته، دست‌کم ۴۹ استاد هزاره از دانشگاه بامیان برکنار یا وادار به ترک شغل شده بودند (اطلاعات روز، خبرگزاری افق، خبرگزاری روایت، ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴).

اکنون، با اعلام رسمی حذف ۵۳ پست جدید، از جمله ۳۴ عضو کادر علمی که عمدتاً از میان استادان توانمند و باسابقه‌ی هزاره انتخاب شده بودند، بار دیگر نگاه‌ها متوجه روند نگران‌کننده‌ای شده که بسیاری آن را «تبعیض ساختاری» و «پاک‌سازی قومی» و «نسل‌کشی خاموش» در نظام آموزش عالی افغانستان می‌دانند.

این اقدام، در ظاهر ممکن است یک تصمیم اداری جلوه کند، اما در باطن؛ نشانه‌ای است از اجرای پروژه‌ای گسترده‌تر: مهندسی قومی و ایدئولوژیک‌سازی نظام آموزشی کشور. طالبان با چنین سیاست‌هایی، نه‌تنها عرصه‌ی‌ علم و دانشگاه را از تنوع فکری و قومی تهی می‌سازند، بلکه بنیان‌های هم زیستی و اعتماد بین اقوام را نیز با چالش جدی مواجه می‌سازند.

اکنون این پرسش مطرح است: آیا آنچه در دانشگاه بامیان و سایر دانشگاه‌های کشور رخ داده، سرآغاز مرحله‌ای تازه از قوم‌زدایی فکری و تحمیل ایدئولوژی یک‌دست بر آموزش عالی افغانستان است؟ این یادداشت کوتاه می‌کوشد تا به دلایل پنهان این تصمیم، پی‌آمدهای اجتماعی، علمی و سیاسی آن بپردازد.

دانشگاه بامیان و مناطق به ‌حاشیه ‌رانده ‌شده

دانشگاه بامیان، (یکی از ۳۹ دانشگاه دولتی افغانستان) که در دو دهه‌ی گذشته در مرکز یکی از مناطق محروم (زون مرکزی) و برای اقوام محروم و مناطق به ‌حاشیه ‌رانده ‌شده افغانستان بدل شده بود، امروز با یک پاکسازی هدفمند رو به ‌رو است؛ پاکسازی که نه‌تنها ستون‌های علمی این نهاد را تضعیف می‌کند، بلکه تلاشی آشکار برای حذف تدریجی قومی است که با ایدئولوژی طالبان هم‌خوانی ندارند و همیشه با تبعیض سیستماتیک رو به‌ رو بوده‌اند.

این دانشگاه، به‌ویژه برای جامعه‌ی هزاره، فرصتی برای تنفس در فضای علم، رشد فکری، و مشارکت واقعی‌تر در ساختن آینده‌ای روشن‌تر بود. استادان این دانشگاه برخاسته از دل همان مردمی بودند که برای سال‌ها از دسترسی عادلانه به آموزش محروم مانده بودند، با تلاش بی‌وقفه دانشگاه بامیان را به یکی از سنگرهای آگاهی و امید در مناطق محروم و به ‌حاشیه ‌رانده‌ شده مرکزی کشور (هزارستان) تبدیل کرده بودند.

اکنون اما، حذف این چهره‌های علمی نه ‌فقط یک تصمیم اداری، بلکه اقدامی دردناک و هشداردهنده است: محروم‌سازی مضاعف یک جامعه از حضور در میدان دانایی و همچنین حرکت به سمت «نسل‌کشی خاموش».

در نگاهی ژرف‌تر، آنچه امروز در دانشگاه بامیان و نهادهای مشابه در حال وقوع است، صرفا یک تصمیم اداری یا سازمانی نیست، بلکه بخشی از پروژه‌ای بزرگ‌تر و هدفمند است: تلاش برای جایگزینی نخبگان علمی و مستقل با چهره‌هایی که از نظر فکری، قومی و ایدئولوژیک با حاکمان فعلی هم‌راستا هستند. در این روند، شایسته‌سالاری و تخصص به حاشیه رانده شده و تعلق قومی، باور مذهبی و وفاداری سیاسی به معیارهای اصلی برای استخدام و ماندگاری در نظام آموزش عالی تبدیل شده‌اند.

این روند، در بطن خود به معنای مهندسی آگاهانه‌ی ساختار فکری جامعه است. استقلال دانشگاه‌ها -که باید فضاهایی برای تفکر آزاد، نوآوری و نقد باشند- (هرچند که این مورد، قبلا هم چندان وجود نداشته است) در حال فروپاشی است و جای خود را به نهادهایی می‌دهند که مأموریتشان نه تولید علم، بلکه بازتولید ایدئولوژی، انقیاد فکری، و ترویج اطاعت است.

در این میان، حذف هدفمند استادان هزاره، تنها یک مصداق از سیاست وسیع‌تر حذف قومی در ساختارهای تصمیم‌ساز اجتماعی و فرهنگی است. آنچه در دانشگاه بامیان رخ داده، بخشی از طرحی است برای تغییر ترکیب قومی در نظام آموزش عالی افغانستان؛ طرحی که به‌جای ایجاد هم زیستی و عدالت، بر طبل حذف، طرد و نابرابری می‌کوبد. چنین رویکردی نه‌تنها شکاف‌های قومی را عمیق‌تر می‌سازد، بلکه فرصت‌های مشارکت برابر را برای نسل‌های آینده از میان می‌برد و هزاره‌ها را از دسترسی به امکانات تحصیلی و فرهنگی محروم می‌کند.

در سطحی کلان‌تر، این تحولات نشان می‌دهند که طالبان، پس از تثبیت سلطه بر مکاتب و آموزش ابتدایی، اکنون نگاهشان را متوجه دانشگاه‌ها کرده‌اند. آنان به ‌خوبی دریافته‌اند که نهادهای علمی مستقل می‌توانند به بسترهای مقاومت نرم، نقد قدرت، و تولید بدیل‌های فکری تبدیل شوند. از همین‌رو، پاک‌سازی دانشگاه‌ها از چهره‌های منتقد و دگراندیش، بخشی از استراتژی کلی آنان برای کنترل کامل فضای فکری، خاموش‌سازی صدای اعتراض، و جلوگیری از شکل‌گیری هرگونه آلترناتیو فکری و فرهنگی است.

پیامدهای سیاست‌های حذف در آموزش عالی

پیامدهای سیاست‌های حذف‌محور طالبان، به‌ویژه در حوزه آموزش عالی، فراتر از دانشگاه‌ها و صنف‌های درس است. این اقدامات، تهدید راهبردی برای شایسته‌سالاری، توسعه‌ی پایدار و بازسازی اجتماعی افغانستان به‌ شمار می‌روند. حذف سیستماتیک نخبگان علمی هزاره و جایگزینی آنان با چهره‌های ایدئولوژیک و وابسته، به معنای انکار اصل بنیادین شایسته‌سالاری است- اصلی که ستون فقرات هر نظام آموزشی سالم، پیشرو و رسالتمند محسوب می‌شود.

در صورت تداوم این روند، آموزش عالی در افغانستان از مسیر مأموریت اصلی خود منحرف خواهد شد. به‌جای تربیت شهروندان مسئول، منتقد و آگاه، (که معمولا رسالت یک دانشگاه در عصر جدید می‌باشد) دانشگاه‌ها به کارگاه‌هایی برای تولید کارگزارانی مطیع، بی‌اختیار و منزوی از جامعه‌ی جهانی بدل می‌شوند. چنین محیطی، ظرفیت تفکر خلاق، پرسشگری و نوآوری را از بین می‌برد و با سرکوب تنوع فکری، روح علمی دانشگاه را به سکوت و بی‌اثری می‌کشاند.

حذف شایسته‌سالاری؛ نه‌تنها سبب فرار مغزها و مهاجرت نخبگان می‌شود، بلکه فرآیند توسعه‌ی انسانی را در کشور فلج می‌کند. دانشگاه‌هایی که در آنها «وفاداری سیاسی» جایگزین «تخصص علمی» می‌شود، دیگر قادر به پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه، تولید دانش بومی یا تربیت نسل آینده رهبران فکری نخواهند بود. در بلندمدت، این سیاست به انسداد مسیرهای رشد اجتماعی، افزایش نابرابری و تعمیق شکاف‌های قومی و ایدئولوژیک منجر خواهد شد (که تا کنون بخشی از آن در حال رخ دادن است).

اگر از زاویه دیگر به قضیه نگاه کنیم؛ می‌توان این‌گونه این مسئله را نیز مورد بررسی قرار داد. حذف هزاره‌ها از ساختار آموزش عالی، پیامدهای عمیق و نگران‌کننده‌ی‌ دیگری نیز دارد. این اقدام باعث تضعیف ظرفیت علمی و فکری جامعه‌ی هزاره و محروم‌سازی آن از نیروهای متخصص و اندیشمند می‌شود. از بین رفتن فرصت‌های تحصیلی و شغلی، جوانان را به مهاجرت و فرار مغزها سوق می‌دهد و در نتیجه، روند رشد و خودساماندهی این جامعه مختل می‌گردد. همچنین، حذف از نهادهای آموزشی، به معنای حذف از ساختارهای تصمیم‌گیری و مدیریتی کشور است که هزاره‌ها را بیش از پیش به حاشیه می‌راند. این وضعیت نه‌تنها موجب تهدید هویت و فرهنگ هزاره‌ها می‌شود، بلکه آنان را در برابر سرکوب و تبعیض، آسیب‌پذیرتر و بی‌دفاع‌تر می‌سازد. چنین روندی، اگر ادامه یابد، می‌تواند بسترساز فاجعه‌ای تاریخی دیگر باشد و مسیر را برای نسل‌کشی مداوم فرهنگی و تمدنی هزاره‌ها به‌طور خاموش آماده سازد.

منبع: روزنامه اطلاعات روز

لینک:

 https://www.etilaatroz.com/230822/elimination-of-hazara-professors-and-ethnic-engineering/

کد خبر 24178

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 7 =