با تکرار موضعم راجع به "اتحادیه قرضاوی" قصد ندارم سوار بر موج شوم، و تنها می‌خواهم یادآوری کنم که من در این رابطه، جزء اولین هشدار دهندگان بودم واز زمان آغاز انقلاب، صادقانه نسبت به خطر این اتحادیه و رئیس آن و تفکرات او هشدار دادم

نویسنده: بدری بن منور

با تکرار موضعم راجع به "اتحادیه قرضاوی" قصد ندارم سوار بر موج شوم، و تنها می‌خواهم یادآوری کنم که من در این رابطه، جزء اولین هشدار دهندگان بودم واز زمان آغاز انقلاب، صادقانه نسبت به خطر این اتحادیه و رئیس آن و تفکرات او هشدار دادم و امروز، ما نتایج آن اعم از تفرقه و اختلاف، تخلیه کشور از هویت دینی و دکترین ستیز که نام "ازدحام اجتماعی" بر آن نهادند را در کشور مشاهده می‌کنیم و من، سلسله مقالاتی را در پایگاه‌های اجتماعی و همچنین در دو روزنامه الصریح و المغرب نوشتم که از آن جمله است:

۱.     «در حاشیه سفر او به تونس... این حقیقت قرضاوی است». در روزنامه الصریح به تاریخ ۲۴ می ۲۰۱۱.

۲.     «قرضاوی، درخشش ساختگی» در روزنامه المغرب به تاریخ ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳.

۳.     «علاّمه بن بیه، با همه توان از گزافه‌گویی‌های قرضاوی فرار می‌کند»، "تردیدهایی درباره نقش اتحادیه جهانی علمای مسلمان" در روزنامه المغرب در روز ۲ اکتبر ۲۰۱۳.

۴.     اتحادیه علمای مسلمان "قرضاوی" و جمعیت "علمای مسلمان بن بادیس"، دو روی یک سکه‌اند، در روزنامه "المغرب" در ۳ اکتبر ۲۰۱۷.

قصد آن را ندارم که در راستای پذیرش یک نگاه سیاسی که این مسئله را قبول دارد، از آن غبار زدایی بکنم، بلکه به دلیل اصول فکری و وطنی بر آن اصرار دارم و هنوز همان موضع را ابتدا راجع به شخصیت قرضاوی و سپس راجع به این اتحادیه و شاخه‌هایش دارم و معتقدم که:

§        "قرضاوی"، کلید فتاوای خونین

قرضاوی، از بزرگترین شیوخ فتنه است. او عصایی است که طرف‌های ذی‌نفوذ با او برای گوسفندان کشورهای بهار عربی مشکوک، برگ می‌ریزند... و کاربردهای دیگری نیز برای آنها دارد... قرضاوی، یک وهابی تمام عیار است و وهابیت، به هرکجا که پا گذارد، آتش و ویرانی به دنبال دارد... پیشتر نیز در برخی مقالاتم راجع به "قرضاوی" و فتنه‌هایی که برای ایجاد و انتشار آن میلیون‌ها دلار دریافت داشته است، هشدار داده بودم که سابقه آن به چند سال قبل باز می‌گردد و دائماً در معرض حمله و تحقیر قرار می‌گرفتم با این ادعا که «تو که هستی که درباره علامه‌ای مانند قرضاوی سخن بگوئی؟"

اما در درون خود، یقین داشتم به اینکه راهم درست است، نه اینکه بخواهم ادعا کنم که حقیقت در نزد من است، بلکه به دلیل اسناد و برهان‌هایی که راجع به خالی بودن این مرد از اندیشه در اختیار داشتم و باور داشتم که او تنها پرنده‌ای است که دستگاه‌های رسانه‌ای و سیاسی از پشت پرده او را به تحرک وا می‌دارند و برای پخش کردن سموم از طریق برآوردن منافع مذهبی، منطقه‌ای و راهبردی او، بدان نیاز دارند... به همین دلیل، هیچگاه از هشدار دادن راجع به قرضاوی از پای ننشستم... او از جمله کسانی است که امت محمدی، به امثال او و دیگرانی که از راه درست خارج شدند، گرفتار شد، کسانی که فهم دین خدا را تحریف کرده و متون شرعی را بر اساس هوای نفس خود تفسیر کردند و برخی از افرادی که فهم و درک ضعیفی دارند را به مهلکه و گمراهی سوق دادند و می‌پنداشتند که قدرت اجتهاد و استنباط احکام را دارند. قرضاوی، یکی از این افراد است که با ظهور در صفحات تلویزیون‌های ماهواره‌ای و صدور فتواهایی که هیچگاه در دین خداوند جایی نداشته است و با مخالفت آشکار با متون قرآنی و حدیثی که بر هیچ فرد آگاه و بابصیرتی پنهان نیست، بی‌تردید و آشکارا، از جمله بزرگترین دست اندرکاران در به فساد کشیدن کشور و فتنه انگیزی در میان بندگان خداست تا جایی که می‌توان گفت قرضاوی سخن علما و اجماع آنها را رد کرده و می‌پندارد که خود نیز مانند آنها اجتهاد می‌کند، اما واقعیت این است که او بر اساس خواسته "اربابانش" اجتهاد می‌کند و گمراهی را به مردم می‌خوراند و واقعیت‌ها را برای عقل‌ها و فهم‌های ضعیف تخریب می‌کند، لذا به او فریفته شده و از او ستاره ساختند.

اما امروز، این ستاره دروغین و صاحب نور دروغین، با به پایان رسیدن کارش و کاهش نیاز به او، رو به افول می‌گذارد... اسطوره قرضاوی بعد از پایان مأموریت‌هایی که برای آن آمده یا به عبارت بهتر مأموریت‌هایی که برای آن او را آوردند، به پایان خواهد رسید... او اشتباهات بسیاری مرتکب شد که کوچش را تسریع می‌کند. به عنوان مثال، از تندروها و افراطیانی دفاع کرد که مسلمانان را می‌کشند و دارایی‌های آنها را مباح می‌شمارند و این امر را غیرت دینی نامید و در صفحه ۱۱ از کتاب خود به نام "پدیده غلو در تکفیر" بدان اشاره کرد. بخشی از جملات او در این کتاب عبارت است از: «این غلو که کار این جوانان با اخلاص غیور به دینشان را به تکفیر مسلمانان مخالف خود و مباح شمردن جان و مالشان کشاند...»، ضمن اینکه او مواضع متعدد عجیب و دور از اجماع را اتخاذ کرده که با دین رحمت و بخشش بسیار فاصله دارد که بارزترین آنها، یاری "مرسی" است. آنها حتی قرضاوی را به میدان "رابعه العدویه آوردند" تا از طرفدارانشان حمایت و جای پای آنها را محکم گرداند، اما بعد از آنکه مواضع بین‌المللی راجع به مصر و مرسی تغییر کرد، قرضاوی در تغییر گفتمان خود ناکام ماند و در آخرین سخنرانی خود، در واقع در آخرین فرصت خود، در حالی که همچون خروس سربریده بالا و پائین می‌پرید گفت: «مرسی نمی‌تواند همکاری را رد کند یا با بخشی از مردم همکاری کند و بخش دیگر را نپذیرد. نمی‌تواند با اخوان المسلمین یا سلفی‌ها همکاری کند و دیگران را رها سازد. خیر. باید با همه مردم مصر همکاری کند. همه آنها برادران و ملت او هستند. او نمی‌تواند با برخی علیه برخی دیگر همکاری کند». حکایت قرضاوی، حکایت این بازی و رنگ عوض کردن‌هایی است که با آن خود را به مهلکه انداخت و وقتی که درخشش فریفته شدن به شخصیت یوسف القرضاویِ "مبلغ"، از بین رود، همین سرنوشت در انتظار کسانی نیز خواهد بود که این راه را در پیش گرفتند. اکنون دیگر برگ توت افتاد و چهره پنهانی او آشکار شد تا نقاب‌هایی که این مرد به ویژه در رابطه ما با مردم تونس، پشت آن پنهان شده بود، فرو افتد - البته این امر نافی احترام ما به علمای شایسته که امت اسلامی به صداقت، اخلاص، درستی باطن، ظاهر و ثبات مواضعشان گواهی می‌دهند، و تکریم آنها نیست. در اینجا به اظهاراتی از او اشاره می‌کنیم که در حمایت از انقلاب تونس بیان کرد و بن علی را "احمق" نامید، در حالی که در هنگام سفر خود به تونس و حضور در جشن‌های پایتخت فرهنگ اسلامی در سال ۲۰۰۹ که در شهر تونس برگزار شد، از او تمجید می‌کرد و نقش او را در حمایت از اسلام می‌ستود... آیا این رئیس جمهور دیروز احمق نبود و امروز به خواست خدا احمق شد؟ وی از طرف دیگر، با دخالت در امری که به او ربطی نداشت، خواستار تشدید آتش انقلاب می‌شد و تلاش می‌کرد تا بر موج تحولات سوار شود، به طوری که انگار در همه تحولات با او عهد بستیم و اینکه او تنها سرپرست مسلمانان و پیامبری است که رسالت آسمانی را به ارث برده تا آن را به هر شکلی که می‌خواهد زینت دهد. در هر مسئله‌ای اظهار نظر می‌کند و هرگز از ظهور و بروز در هیأت یک قهرمان رسانه‌ای جا نمی‌ماند. به خداوند سوگند می‌خورم که اگر خدای ناکرده انقلاب مردم تونس شکست می‌خورد، او انبوهی از دشنام‌ها را نثار ملت می‌کرد و انقلابی‌ها را رسوا می‌نمود و رئیس جمهور بن علی را به عنوان مهدی منتظر و مظلوم و مسکینی قلمداد می‌کرد که ملت ظالم و کینه‌توزش او را به استضعاف کشیده است در حالی که شایسته‌ترین فرد به حکومت بود - و از جمله درباره حکم دادن راجع به بوعزیزی نیز تردید داشت و گاهی او را شهید می‌خواند و گاهی دیگر عقب می‌نشست و اعلام می‌کرد که او، مرتکب گناه کبیره شده است و اگر لازم باشد، او را تکفیر خواهد کرد و این، همان بیهودگی، شتاب زدگی و تغییر چهره است. همچنین، نباید به او غره شویم، زیرا گفتار و رفتار او، هیچ تناسبی با هم ندارند. در خبری که در سال ۲۰۱۰ و پس از آن در رسانه‌ها منتشر شده، آمده است که «همسر الجزایری قرضاوی، او را در دوحه تحت پیگرد قضائی قرار داده است، زیرا او همسر خود را بدون پرداخت حقوقش رها کرده بود و همه امکانات ارتباطی با او را از او گرفت و همسرش را به مدت دو سال کامل، بدون هیچ گونه حقوقی در دوحه و به دور از خانواده‌اش رها کرد».

اگر این، رفتار یک مبلغ الگو مانند قرضاوی با همسرش است، پس حال کسانی که در مسائل ازدواج و طلاق و رابطه مرد با زن از او استفتاء می‌کنند، چگونه است؟

همه ما می‌دانیم که عذاب بزرگی در نزد خداوند متعال، در انتظار کسانی است که سخن و عملشان با یکدیگر همخوانی ندارد و به هیچ وجه منطقی نیست که مبلغی مانند قرضاوی که از حقوق زن بر شوهرش آگاه است، بدین شکل با همسرش رفتار کند.

در اینجا، به شمارش شعارهای قرضاوی ادامه می‌دهیم، نه برای اینکه بخواهیم او را تخریب کنیم، بلکه برای روشن شدن واقعیت‌ها، تا عموم مردم از چهره واقعی او غافل نمانند، هرچند که روش درست، ما را بدان می‌خواند که به منظور ارزیابی افراد، خوبی‌ها و بدی‌های آنان را با هم ذکر کنیم و البته روش درست، ایجاب می‌کند که به علما احترام بگذاریم و شأنشان را رعایت کنیم، اما در برابر این گزافه‌گویی‌هایی که از قرضاوی سر می‌زند، ضرورت اقتضا می‌کند که نسبت بدان آگاهی‌بخشی صورت گیرد و توجهات بدان جلب شود تا مردم تحت تأثیر شیفتگی لجام‌زده‌ای که آنها را از دیدن واقعیت شخصیت قرضاوی محروم می‌سازد، قرار نگیرند، چرا که برخورد او با این موارد، مبهم است و آنچه تردیدی در آن وجود ندارد، این است که اهداف والا، جز با برخورد روشن، محقق نمی‌گردند و شفافیت، از صراحت علما با خودشان و با مردم و اینکه واقعیت را به آنها بگویند، ناشی می‌شود، زیرا هرچقدر هم که تلاش کنند آشکار شدن حقیقت را به تأخیر بیندازند یا آن را پنهان کنند، اما در نهایت، گریزی از آن نیست و واقعیت قرضاوی نیز به همین روش آشکار شد. در ادامه، نشانه‌هایی از چهره واقعی این مبلغ را بیان می‌کنیم:

-         انتصاب خود به عنوان رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان که در سال ۲۰۰۴ تأسیس شد و دربردارنده تعداد زیادی از علمای مسلمان از جمله علمای شیعه و اباضیه است. این اتحادیه در لندن تأسیس شد، گویی فضای کشورهای اسلامی تنگ آمده بود تا کنفرانس تأسیسی این اتحادیه در لندن برگزار شود، یعنی پایتختی که میزبان دنباله‌های به جا مانده از تروریسم و تکفیر است... از این انتخاب، رویکرد فکری قرضاوی و کسانی که در این رابطه با او همراه شدند، روشن می‌شود.

-         موفقیت او در نشر تفکر طردانگارانه و تقویت سکولاریسم پنهان در جریان اسلامی.

-         وابستگی او به بسیاری از سازمان‌های اسلام‌گرا در نقاط مختلف جهان به عنوان عضو افتخاری، امری که باعث پراکندگی فعالیت‌های این مرد شد. بیشتر این سازمان‌ها در اهداف خود با یکدیگر تعارض دارند و برای کسب رضایت این شیخ، با یکدیگر رقابت‌های مالی دارند و البته بیشتر آنها در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی مستقر هستند و هدفشان، سوء استفاده از قرضاوی برای گسترش تفکر شرق‌گرایی است.

-         شهرت او به رفتار شتاب‌زده و سوار شدن روی موج مسائل و مشکلات. آخرین مورد آن، این بود که ما از شکست آمریکا در ممانعت از پیروزی قطر در میزبانی جام جهانی ۲۰۲۲ تمجید کردیم و اظهاراتی که بیان داشت، موجبات تمسخر او را فراهم کرد، به طوری که گویی قدس را آزاد کرد. در بسیاری از موارد، بدون مراجعه به متون، از جانب خود فتوا می‌دهد و برای صدور فتوا در مسائلی که به تفکر، شکیبایی، اندیشه و بررسی گروهی نیاز دارد، شتاب می‌کند که نتیجه آن، کثرت تناقض در فتواهای اوست و معمولا، چیزی را که امروز بگوید، فردا آن را نقض می‌کند، بدون اینکه بدان آگاه باشد و دائما خود را در جستجوی عذر و توجیه می‌بیند و دلیل آن نیز صدور فتوایی برای سنگسار کردن محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در کنار کعبه است که کار او را به زد و خوردهای رسانه‌ای کشاند که شکست خورده از آن خارج شد، زیرا صلاحیت صدور حکم درباره سنگسار یا اعدام را ندارد. همچنین تشدید اختلاف با علمای الازهر در مسئله تحلیل یا تحریم ایجاد دیوار فولادین بین رفح مصر و فلسطین نیز در همین چارچوب دیده می‌شود. قرضاوی در این مسئله خود را با انگیزه‌هایی گره زد که از مظان اتهام دور نیست و تلاش کرد تا پای همه مجامع و سازمان‌های اسلامگرا را به مسئله باز کند. علاوه بر این، مواضع وی راجع به عملیات‌های انتحاری فردی و گروهی را نیز از یاد نمی‌بریم که گاهی آن را استشهادی خواند و گاهی دیگر با آن مخالفت کرد... و آنچه که از سوی اتحادیه جهانی علمای مسلمان صادر می‌شد را فصل الخطاب و حقیقتی می‌دانست که بالاتر از آن حقیقتی وجود ندارد.

-         انحراف افکار او به دلیل رسوب‌های فکری و مرجعیت‌های قدیمی‌اش. قرضاوی به جنبش اخوان المسلمین در مصر تعلق داشت و سمت مرشد کل این جنبش به او پیشنهاد شده بود. این انحراف با قدرت در مواضع کنونی او نیز خود را نشان داد که دلیلش نیز امکانات گسترده‌ای است که از سوی طرف‌های مختلف، در شبکه‌های ماهواره‌ای و کنفرانس‌ها در اختیار او قرار می‌گیرد، امکاناتی که در اختیار علمای دیگر قرار نمی‌گیرد، زیرا به یک شرایط رسانه‌ای و تبلیغاتی ویژه اختصاص دارد که زائیده مقاصد پنهان طرف‌های آشکار و پنهانی است که به چشم یک بوق تبلیغی برای یک تفکر مشخص به قرضاوی می‌نگرند و مجوز استفاده از او و "مد" فتواهای او را برای پیشبرد طرح‌های مشکوک ایدئولوژیک امضا کردند.

البته این موضوع، چندان قدیمی نیست. پیشتر نیز قرضاوی زمانی که در الجزایر می‌زیست، این تفکرات را در آنجا اشاعه داد و در تثبیت تفکر خطرناک سلفی و ایجاد جبهه نجات در الجزایر نقش آفرید تا همه اینها، بزرگترین دلیل هرج و مرج‌ها، منازعات و جنگ‌ داخلی‌ای باشد که در کشور دوست قطر رخ داد و حدود ۱۰ سال به طول انجامید و هزاران قربانی بر جای گذاشت.

-         تلاش او برای ادامه به دست آوردن سطحی از محبوبیت. به همین منظور، با صدور فتواهایش تلاش کرد تا رضایت مردم را به دست آورد و بدین منظور از قاعده "خواسته‌های نفس، ممنوعیت‌ها را مجاز می‌سازد" (الشهوات تبیح المحظورات) تبعیت می‌کند.

وی تلاش می‌کند تا رضایت حامیان مالی خود را به دست آورد و بدین منظور، با اعلام محبت به همه جریان‌ها و گروه‌ها، بر آنچه که در فقه آسان، آن را محبت به مردم نامیده است، تکیه می‌کند و از احساس شکست روانی در برابر گشایش تمدنی معاصر به روی غرب برای حفظ منافع محدود خود در رنج است و مانند شتر سرگردان، موضوعی را باقی نگذاشته، مگر اینکه درباره آن سخن گفته است و بوی تملق، چاپلوسی و خودنمایی از آن به مشام می‌رسد... در حالی که به دیگر علما تعرض کرده و پا را از مرزهای خود فراتر گذاشته است. به عنوان مثال، با اینکه الجزایر مفتی رسمی داشت، اما او در این کشور فتوا داده است و همین کار را در قطر تکرار کرده است، امری که به معنی گذر از اختیاراتش و زیر پا گذاشتن احترام کشورها و عالمانش است.

عدم وجود اخلاص و صداقت در مواضع قرضاوی. البته همه باید بدانند که منصب فتوا در دین به دلیل منافع عمومی که با خود دارد، از جایگاهی بزرگ و مقامی رفیع برخوردار است و در عین حال، بسیار خطرناک است و اثر آن نیز باقی می‌ماند، زیرا مفتی در فتاوای خود، در واقع به نمایندگی از خداوند عزوجل بر حکمی صحه می‌گذارد و مهمترین آداب مفتی، اخلاص اوست تا با صدور فتوا تلاش کند تا آنچه که نزد خداست را به دست آورد و در آن، از خداوند عزوجل اجر طلب کند و در قلبش، هیچ خواسته‌ای از دنیا نباشد یا توجهش به مخلوقات خداوند نباشد. بنابراین آیا قرضاوی اخلاص دارد؟ گمان نمی‌کنم... بلکه معتقدم او راه تکبر و غرور، استبداد در رأی، حب خودنمایی و سوار شدن بر موج رخدادها را در پیش گرفته است و بی‌تردید، این ویژگی‌ها، حتی در نزد یک انسان ساده مردود است، چه برسد به علمای امت. شخصیت و مواضع قرضاوی و تلاش‌های او در راستای ایجاد بی‌ثباتی در کشورهای دموکراتیک و حکومت‌های مدنی، فتنه انگیزی و کینه توزی قرار گرفت. البته همه، از دیدگاه او راجع به شیخ شهید البوطی رحمة الله علیه، قذافی و لیبی، مصر، تونس و انقلاب آن و نیز سوریه و بحرانش آگاه بودند و همچنین همگان از سکوت به مزدی او در قبال نظام‌های استبدادی فردمحور و همچنین گزافه‌گویی‌های او در فتواهای عجیب و غریب مانند استقبال او از عملیات‌های انتحاری و ... آگاهند. قرضاوی در دوره اخیر، فتواهای بسیاری صادر کرد که در واقع، توهین به اسلام حنیف و رواداری آن به شمار می‌رفت و تأثیر عمیق منفی و خطرناکی در انقلاب‌های بهار عربی داشت.  

‌قرضاوی در قبال این گزافه‌گویی‌های خود، مورد تمسخر عارفان و اهل علم قرار گرفت که به فتاوای ضد شریعت او پاسخ دادند که از آن جمله، کتاب "پاسخ داغ به ادعاهای یوسف القرضاوی" و کتاب "گفتگوی هدایتگر با شیخ قرضاوی" و کتاب "قرضاوی، وکیل خدا یا وکیل بنی امیه" اشاره کرد که نویسندگان هر سه کتاب اتفاق نظر داشتند که این گزافه‌گویی‌های زشت، هیچ نتیجه‌ای جز آثار زشت در میان امت بر جای نمی‌گذارند.

آنچه که ما را به این اشاره‌های گذرا وا داشت، آشکار ساختن چهره واقعی قرضاوی بود تا شیفتگی نسبت به او، چشمان ما و جوانانمان را کور نسازد تا هر آنچه که با هاله‌ای از سخنان نظریه‌گون خالی از تحقیق و بررسی آراسته شده باشد را باور نکنند، بلکه ما باید چشمان خود را به روی علمای بزرگ تونس که تعدادشان هم کم نیست، بگشائیم تا اطلاعات دقیق و درست را از آنها بگیریم و از پشتیبان خود حمایت کنیم و پایه‌های میانه‌روی و اعتدال را حفظ کنیم.

 

«اتحادیه قرضاوی» ابزار ویرانی فکری

ترس از این "نفوذ" اتحادیه و سلطه آن بر نهادهای دولتی و بسط نفوذ تفکر وهابی، وقتی بیشتر می‌شود که همگان اطمینان حاصل کنند که پروژه اخوانی سازی، دست از تزریق پول و بکارگیری تاجران دین بر نمی‌دارند و این نگرانی آنگاه بیشتر می‌شود که بدانیم به نظر کارشناسان، ثابت شد قرضاوی با این اتحادیه‌اش و انگیزه‌های شکل‌گیری آن از سال‌ها قبل و مکان تأسیس و مرام‌نامه‌اش و تأمین مالی‌اش و مسیر شرعی و اسلامی شناخته‌ شده‌ای که در پیش می‌گیرد، به دنبال افزایش تنش‌ها و هرج و مرج، به ویژه فتنه انگیزی در جهان عربی از زمان آغاز انقلاب‌های بهار عربی تا پیش از آن در لیبی، مصر و سوریه است، زیرا او در موقعیت‌های مختلف، نقش‌های برجسته‌ای در فتنه انگیزی و شعله‌ور ساختن آتش فتنه‌های بزرگ، به ایفای نقش پرداخت، زیرا قرضاوی در فتواهایش به اندازه‌ای که بر دستور دربار سلاطین متکی است، بر قرآن تکیه ندارد.

آنچه که امروز با نام اتحادیه علمای مسلمان شناخته می‌شود، با توجه به اینکه قرضاوی در رأس آن نشسته است و نظر به وابستگی‌ شخصیت‌های تشکیل دهنده آن، تردید و شک برانگیز است، زیرا بیشتر آنها ته‌مانده‌هایی از تفکر وهابی را با خود دارند و مسئولیت تبلیغ آن را نیز بر عهده دارند، ضمن اینکه علاوه بر آن، اهل پروژه‌های اخوانی هسند که خطر آن بر همگان آشکار شده و در تمامی حوزه‌ها شکست خورده است و تنها حوزه‌ای که در آن موفق عمل کرده است، ادامه فتنه انگیزی میان ملت‌های عربی مسلمان و ادامه دادن عقب‌ماندگی و وابستگی مطلق آنها به لابی‌های جهانی است و اگر روی برخی اسامی مانند قرضاوی به عنوان رئیس این اتحادیه و غنوشی و عبدالمجید النجار دقت کنیم، به ساختار، اهداف، تبعات و نتایج آن پی خواهیم برد و نیز اگر به مرام‌نامه‌های این اتحادیه به واسطه اهداف مورد نظر آن که در پایگاه آن نیز منتشر شده است، دقت کنیم، درخواهیم یافت که این اتحادیه، سازمانی است که تلاش دارد تا بر حوزه دین در عرصه جهانی مسلط شود و آن را تحت کنترل خود در آورد و در مسیر نیل به این هدف، ادعا دارد که دیگر مؤسسات موجود در جهان اسلام، دست به طیفی از فعالیت‌های مختلف، اعم از برنامه‌های علمی، تبلیغی و خیریه می‌زنند و فعالیت برخی دیگر نیز مانند مجامع فقهی معروف، از جمله مجمع پژوهش‌های اسلامی در الازهر، شورای مجمع فقهی انجمن جهان اسلامی و مجمع بین‌المللی فقه اسلامی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی به بعد علمیِ دانشگاهی محدود می‌شود. برخی از این مؤسسات نیز به کشوری که در آن تأسیس می‌شوند، وابسته هستند و حکومت آن کشور است که اعضای آن را تعیین و از آن حمایت مالی می‌کند و - کم یا زیاد - اقدامات یا رویکردهایش را تصویب می‌کند یا اینکه لااقل مردم اینگونه تصور می‌کنند. برخی از این مؤسسات و انجمن‌ها نیز به حکم هدف تأسیس خود، منطقه‌ای هستند و به کشور یا منطقه‌ای مشخص خدمت می‌کنند، مانند مجمع فقهی هند و شورای فتوا و پژوهش‌های اروپا. اما درب این اتحادیه به روی همه علمای اسلامی از شرق و غرب جهان اسلام باز است.

در اینجا این سؤال مهم مطرح می‌شود که چه کسی حمایت مالی از این اتحادیه را بر عهده دارد؟

و اینکه آیا ساختار آن، در بردارنده همه علمای اسلام است؟

چه کسی آنها را تعیین می‌کند؟

چه کسی آنها را انتخاب می‌کند؟ (تازه اگر در ایدئولوژی‌شان به انتخاب اعتقاد داشته باشند)

سطح وابستگی به ساختار این سازمان چگونه است؟

آنچه روشن است، این است که این امر، ابهامات بسیاری در خود دارد و اگر به مشارکت تونس در این اتحادیه توجه کنیم، فقط به دو اسم بر می‌خوریم: راشد الغنوشی و عبدالمجید النجار و در پس آنها، نورالدین الخادمی، وزیر سابق امور دینی تونس به این اتحادیه پیوست و هر دوی آنها از نظریه پردازان اخوان المسلمین هستند. آیا تونس، جز اینان، عالم دیگری ندارد؟

با بازگشت به تاریخ، درمی‌یابیم که ابهام‌ها درباره تأسیس این اتحادیه از سال ۲۰۰۲ به یک توطئه قطری برای ایجاد توافق میان قطری‌ها و انگلیسی‌ها به منظور تأسیس "اتحادیه جهانی مسلمانان" در لندن باز می‌گردد... درست آنگونه که پیش از آن، تلویزیون "الجزیره" و نقش تردید برانگیز آن را ایجاد کردند. اعلام تأسیس این پروژه بزرگ جهانی، در سال ۲۰۰۴ رقم خورد.

تردیدها از اینجا آغاز می‌شود... ضمن اینکه هرچقدر به دیگر عناصر و ویژگی‌ها بپردازیم، علامت سؤال‌ها نیز بزرگتر می‌شود... چرا که این اتحادیه، به عنوان یک اتحادیه اسلامی محض معرفی شده است و همین امر، خود به معنی تثبیت نگاه تجارت با دین و بازی با این عنوان برای کسب سلطه رسانه‌ای بر جهان از طریق الجزیره و این اتحادیه و بکارگیری آن در برنامه‌های آینده است، کاری که عملا نیز انجام شده است و این اتحادیه و از طریق آن، قرضاوی، نقشی که از آنان انتظار می‌رفت را ایفا کردند و طوری رفتار نمودند که گویی روش خود را از اسلام می‌گیرند و در هر گامی که بر می‌دارند، از آن هدایت می‌جویند و اینکه این اتحادیه مکانی برای همه مذاهب و طوایف مسلمانان است، اما در واقع، این امر تنها یک پوشش است. اصل دیگری که این اتحادیه بر آن متمرکز است، کلمه "جهانی" است. یعنی این اتحادیه، کشوری، منطقه‌ای، عربی، عجمی، شرقی و غربی نیست، بلکه همه مسلمانان را در جهان اسلام نمایندگی می‌کند، کما اینکه اقلیت‌ها و مجموعه‌های اسلامی که در بیرون از جهان اسلام حضور دارند را نیز نمایندگی می‌کند. این امر نیز خود ادعایی برای سلطه بر اوضاع مسلمانان و به کنترل درآوردن اوضاع آنها بر اساس برخی راهبردهای از قبل تنظیم شده است. نکته سوم، استفاده از عنوان مردمی است که پیامش این است که این سازمان، یک مؤسسه رسمی دولتی نیست، بلکه قدرت خود را از ملت‌ها و مردم مسلمان اخذ می‌کند، اما با دولت‌ها خصومت نمی‌کند، بلکه تلاش می‌کند تا پنجره‌هایی برای همکاری با آنها در راستای رساندن خیر به اسلام و مسلمانان باز کند... این عنوان نیز خود نوعی بازی و فرار و سرپوش گذاشتن بر مأموریت این اتحادیه است که تلاش می‌کند تا به استقلال تظاهر کند، در حالی که کنترل‌گران آن، حامیان مالی و گردانندگان آن، کاملا شناخته شده هستند و شیوه‌نامه‌های آن نیز مشخص است.

اما آنچه در همه این ادعا خنده‌دار است، این است که آنها شعار میانه‌روی و اعتدال و عدم حرکت به سمت غلو و افراط و یا کوتاهی و تفریط سر می‌دهند و اعلام می‌دارند که روش معتدل و میانه را بر می‌گزینند، در حالی که همه رفتارها، خطبه‌ها، کتاب‌ها، مواضع و اقداماتشان عکس این را نشان می‌دهد، و همه آنها فراخوان به خشونت و تکفیر و قتل و جنایت است که برشمردن آنها مجال بسیاری می‌طلبد.

بحث درباره اخلال‌گری‌های بزرگ این مؤسسه و دستاوردهایی که در طول سالیان اندک گذشته در برافروختن آتش جنگ و کشتار بین مسلمانان رقم زده است را طولانی نمی‌کنیم، بلکه به اشاره به خبر استعفای علامه عبدالله بن بیه اکتفا می‌کنیم، استعفایی که پیام‌ها و اشاره‌های زیادی در آن وجود دارد و ما را بدان وا می‌دارد که بپرسیم: بن بیه که بود؟

شیخ عبدالله بن شیخ المحفوط بن بیه، متولد سال ۱۹۳۵ در موریتانی، یکی از بزرگترین علمای اهل سنت معاصر و معاون رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان بود که توسط دانشگاه جورج تاون به عنوان یکی از ۵۰ شخصیت تأثیرگذار مسلمان در سال ۲۰۰۹ برگزیده شد و به لقب "استاد نسل" ملقب گشت. بسیاری از مسلمانان به چشم یکی از نمادهای اعتدال و میانه‌روی به این شیخ می‌نگرند، ضمن اینکه فتواها و دیدگاه‌هایش، جای خود را به عنوان یکی از مهمترین منابع و مراجع اقلیت‌های مسلمان در غرب باز کرده است، ضمن وجه امتیاز دیدگاه‌های او، درک عمیق اصول شرعی و شناخت آگاهانه از شرایط معاصر است و همین امر او را قادر ساخته تا برای بسیاری از موانعی که بر سر راه مسلمان امروز قرار دارد، راه حل ارائه کند.

... رزومه او سرشار از نشانه‌های یک شخصیت علمی تأثیرگذار و والامقام است. استعفای او، هرچند که کمی دیرهنگام انجام شد، اما به منزله تردید در مشروعیت سازمان موسوم به اتحادیه جهانی علمای مسلمان است که یوسف القرضاوی، مبلغ مصری (با تابعیت قطری) ریاست آن را بر عهده دارد، چرا که استعفای او در اعتراض به گفتمان اتحادیه انجام شد و این اعتراض از متن استعفایش فهم می‌شود که در آن گفت: "راه اصلاح و مصالحه مستلزم گفتمانی است که با جایگاه من در اتحادیه همخوانی ندارند".

این موضع، کاملا با مواضع اتحادیه جهانی علمای مسلمان که به جماعت اخوان المسلمین نزدیک است و قطر را به عنوان پایگاه خود انتخاب کرد، تعارض دارد. قرضاوی، رئیس این اتحادیه در دوره اخیر، فتواهای بسیاری صادر کرده است که حاوی توهین به اسلام حنیف و رواداری آن بوده است و تأثیر منفی و خطرناک عمیقی در انقلاب‌های بهار عربی داشته است.

نکته قابل تأمل در این استعفا این است که می‌توان آن را آغاز رهایی از این اتحادیه که در دوره‌ای مشخص برای انجام مأموریتی مشخص به کار گرفته شده است، دانست و امروز، در برابر تحولات شتابان و رخدادهای بزرگی که به وقوع پیوسته است، احتمالا ضرورت می‌یابد که بساط از زیر پای قرضاوی و اتحادیه او برچیده شود و از گزافه‌گویی‌هایی که روند آن او را گرفته است و نتایج فاجعه‌باری به دنبال داشته است، خلاصی حاصل گردد.

نکته دیگر این است که با مراجعه به برخی از افکار و دیدگاه‌های شیخ بن بیه و اعتدال واقعی و فهم باز او از اسلام، می‌توان به این نکته رسید که مردی با چنین نوع نگاهی نمی‌تواند با قرضاوی، زیر یک سقف قرار گیرد. زیرا بن بیه از جمله معدود علمای اسلامی است که از نگاه‌های فکری روشن و برجسته‌ای برخوردار است که در اینجا برای درک ارزش این مرد و شجاعت او در هنگامی که برای فرار از گزافه‌گویی‌های قرضاوی و اخوان المسلمین استعفا داد، به بیان نمونه‌هایی از آن می‌پردازیم:

-         اصل "حبس زن در خانه"، در اسلام جایی ندارد، چرا که از مکتب نبوی، زنان دانشمند، شاعر و مجاهد زیادی ظهور کردند.

-         یا باید آقای خودمان باشیم و امور خود را با آزادی کامل به پیش بریم، یا اینکه وابسته به دیگران باشیم که از ضعف ما استفاده کنند و از ما به عنوان ابزاری برای منازعات استفاده کنند.

-         شارع مقدس، آنقدر که بر پوشاندن خطاها و گناهان بندگانش اصرار دارد، بر اجرای حد بر کسی اصرار ندارد.

-         بالاترین هدف گفتگو و ارتباط، ایجاد شکاف در دیوار تصور افراطی و غالیانه است که تنها نتیجه آن، تندروی و غلو و برخورد است. در مثل می‌گویند: کسی که باد بکارد، فقط طوفان برداشت خواهد کرد.

-         ‌اگر تاریخ، امت اسلامی را متفرق کند و تفرقه و لعن و دشنام بکارد، هیچ فایده‌ای نه برای دین امت خواهد داشت و نه برای دنیایش و نه خدا را راضی می‌کند نه رسولش را.

-         امت‌های شکست خورده‌، آنانی هستند که هیچ جایگزینی برای خشونت پیدا نمی‌کنند، در حالی که گفتگو در منطقه مشترکی قرار دارد که هر طرف، می‌تواند خود را در آن بیابد.

-         چشم‌انداز ما آن است که فهم از دین را از یک مشکل به راه حل و از دعوت به جنگ به دعوت به همزیستی تبدیل کنیم.

-         گفتگو، وسیله متمدن برای حل مشکلات بشری برآمده از غرور است که می‌تواند به معنای خست نفس باشد (هر کسی از خست نفس خود مصون باشد، از رستگاران است).

-         منطق خیانت، طرد و تکفیر، به درد آینده نمی‌خورد. انقلاب‌ها باید با چهره‌ای جدید و با روحیه‌ای جدید بروز کنند (بروید که شما آزاد شدگانید)

-         گفتگو تنها ابزار امت اسلامی نیست، بلکه یک مسئولیت است که بر عهده آن گذاشته شده است، زیرا پیام آن در این جهان، بر مبنای انفتاح در برابر دیگران و تعامل با او قرار گرفته است.

این سخنان سرشار از اعتدال، همزیستی، محبت، آزادی و فهم درست از روح اسلام که از یک فرد فراری از اتحادیه اخوان المسلمین صادر شده است، با صاحبان تفکر فتنه، ویرانگری و نادان سازی مسلمانان هیچ تناسبی ندارد. در پایان، این نکته مهم را بیان می‌دارم که همگان در تونس، اعم از زن و مرد باید در برابر همه طرح‌های روشمند و مشکوکی که تلاش دارد تا کشور را به آتش فتنه، تفرقه و تغییر روش جامعه‌ای آن وارد کند، بایستند و تصور نمی‌کنم که هیچ انسان تونسی، به جز صاحبان نفس‌های ضعیف، به قرضاوی و دیگران از این اتحادیه و همه نفوذی‌های مشکوک اجازه دهند که در تونس سرافراز دست به دخالت بزنند و به میراث تمدنی و آگاهانه آن تعرض کنند.

کد خبر 3567

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 1 =