کتاب "شیعه و دشمنانش" ( الشیعه و خصومهم ) ، تألیف خانم دکتر آمال الفطناسی، متخصص تمدن عربی اسلامی در دوره کلاسیک و فارغ التحصیل دکترای مدرسه کاربردی مطالعات عالی از پاریس است. وی هم اکنون به عنوان استادیار در مرکز آموزش عالی زبان‌ها در نابل فعالیت می‌کند. این کتاب، اثر اخیر وی است که توسط مرکز نشر زینب و در ۱۲۱ صفحه ، در تونس به چاپ رسیده است.

بسم الله الرحمان الرحیم
نگاهی به کتاب : "شیعه و دشمنانش" ( الشیعه و خصومهم )
  
کتاب "شیعه و دشمنانش" ( الشیعه و خصومهم ) ، تألیف خانم دکتر آمال الفطناسی، متخصص تمدن عربی اسلامی در دوره کلاسیک و فارغ التحصیل دکترای مدرسه کاربردی مطالعات عالی از پاریس است. وی هم اکنون به عنوان استادیار در مرکز آموزش عالی زبان‌ها در نابل فعالیت می‌کند. این کتاب، اثر اخیر وی است که توسط مرکز نشر زینب و در ۱۲۱ صفحه ، در تونس به چاپ رسیده است.
فصل بندی این کتاب بر اساس محورهای زیر صورت گرفته است: 
-    مقدمه 
-    مبحث نخست: تأثیر  فضای سیاسی در بازتاب اندیشه امامیه و مشخص کردن موضع آنها راجع به مخالفانشان.
-    مبحث دوم: تأثیر فضای فرهنگی در بازتاب اندیشه عقیدتی و مشخص کردن موضع آن نسبت به مخالفان.
-    مبحث سوم: تأثیر فضای دینی در بازتاب اندیشه عقیدتی و مشخص کردن موضع آن راجع به مخالفان.
-    پایان
-    منابع و مآخذ
این پژوهش به بررسی رابطه تعاملی متکلمان امامیه در دوره آل بویه و دیدگاه‌های مخالفان آنها درباره شیعه و دیگر مذاهب می‌پردازد و از آن جمله به رصد تأثیر اندیشه و معرفت به زورگویی‌های قدرت سیاسی از یک سو و جامعه از طرف دیگر می‌پردازد و در این رابطه بر برخی مفاهیم شناختی مانند قرائت، تفسیر و تأویل از جمله خوانش متون میراثی در چارچوب معرفی دوره مربوط به مذهب اثناعشری و رابطه آنان با مخالفانشان در دوره آل بویه تکیه می‌کند که نویسنده این دوره را به نام "تعامل بین امر تاریخی و امر مقدس" معرفی می‌کند، امری که به معنی بررسی کیفیت تعامل متکلمان شیعه اثنا عشری با مخالفانشان از درون همان مذهب است که سید مرتضی در رسائل خود، آنها را "مخالفان از اصحاب ما و سپس مخالفان مشترک در عترت (یعنی دیگر مذاهب شیعه) و در نهایت مخالفان عامه (اهل سنت و سایر فرق اسلامی) معرفی می‌کند. 
نویسنده تأکید می کند که تعامل، نتیجه تحولات بزرگ فرهنگی، دینی و سیاسی است. یک انسان فرهیخته، برای توجیه اعتقادات خود و دفاع از آن و نیز متهم ساختن مخالفان روشی خود به انواع صفت‌های تحقیری و ناخالصی، احتمالا به عقل استناد می‌کند، اما یک سیاستمدار به چگونگی تعامل شیعه اثناعشری با حکومت زیدی آل بویه که در مذهب با آنها اختلاف داشتند در نیمه دوم قرن چهار و نیمه نخست قرن پنجم هجری (۵ سال بعد از غیبت کبرای امام منتظر، مهدی موعود) می‌پردازد و سپس، چگونگی تعامل آنها با قدرت عباسیان سنی مذهب را مطرح می‌کند، سنی‌هایی که بعد از غیبت امامشان که آنرا تنها مرجع عادلانه قدرت می‌دانند که امور دین و دنیا به او باز می‌گردد و بدون او زمین هر آنچه روی آن است را می‌بلعد، آنها را "عامه" می‌نامند. البته برخی از تحولات دینی در تلاش علمای شیعه امامیه در آراستن برخی از اعتقاداتشان مانند مسئله تحریف قرآن که در منظومه اخبارشان ریشه دارند، بروز می‌کند (ص ۱۶)
این نویسنده در چارچوب این پژوهش، به مسئله حیرت (ص ۲۰) پرداخته است که بعد از غیبت صغری، یعنی پس از رحلت (شهادت) امام یازدهم، امام حسن عسکری [(ع)] در سامرا در سال ۲۶۰ هجری، آن هم بدون اینکه جانشینی برای خود اعلام کند، در اذهان پیچید. بنابراین شیعیان بعد از امام عسکری (ع) به ۱۴ فرقه تقسیم شدند که برخی از آنها معتقد به قطع جریان امامت بود و فرقه دیگری به مهدی بودن امام عسکری باور پیدا کرد، اما برخی از دوستان امام عسکری به وجود فرزندی از ایشان در خفا اشاره کردند که به دلیل ترس از کشته شدن، به پنهان داشتن نام وی توصیه می‌کردند و بدون ذکر نام او، از دوستانشان می‌خواستند که به او ایمان بیاورند (ص ۲۰). 
از اینجا بود که بحث غیبت صغری که از سال ۲۶۰ تا سال ۳۲۹ هجری، یعنی سال آغاز غیبت کبری مطرح شد و شیعیان در عقیده امامیه اسلامی در انتظار ظهور امام دوازدهم هستند و این باور را تقدیس می‌کنند. پس از غیبت کبری، آل بویه زیدی مذهب بر کرسی حکومت در بغداد تکیه زدند و از علما و ادیبان شیعه (ابوالفرج اصفهانی، ابن ندیم، ابن سینا) حمایت کردند اما حمایت خود را از علمای اهل سنت (ابو حیان توحیدی و دیگران) دریغ کردند. این در حالی است که حاکمان آل بویه، زیدی مذهب بودند و از خلیفه عباسی که اهل سنت بودند، تبعیت می‌کردند و اینکه بر اساس این اعتقاد، امامان دوازده گانه، تنها کسانی هستند که رهبری دینی و دنیایی امت به ایشان واگذار شده است، به طوری که حتی امامان خردسالی مانند امام جواد، فرزند امام رضا علیه السلام که عمرشان از هفت سال فراتر نمی‌رفت، امامت شیعه را به دست گرفت و درباره فرزند ایشان امام هادی بن الجواد نیز به همین گونه است، زیرا رهبری مسلمانان در آن دوره به دست کودکان افتاد و این، امری سؤال برانگیز و حیرت‌آور است و شیعیان این مسئله را با استناد به آیه ۱۲ از سوره مریم توجیه می‌کنند که درباره عیسای پیامبر (ع) سخن می‌گوید که فرمود: "و آتیناه الحکم صبیا"‌، و اظهار داشتند که امامت، به نبوت شبیه است (صص ۲۱.۲۲.۲۳.۲۴.۳۳).
نویسنده در چارچوب تحلیل خود (ص ۳۴) به مسئله بهره‌برداری شیعیان از اختلافات موجود در دوره آل بویه اشاره کرده و می نویسد که در نتیجه این امر، به نام غیبت کبری یا ولایت فقیه، پول‌های زیادی جمع کردند که باعث شد تا بتوانند برای خود، استقلال مادی دست و پا کنند و درب‌ها به روی ولایت مطلق باز شد، ولایتی که از طریق پاک کردن تاریخ و اندیشه‌ها و تبدیل ساختن آن به اعتقادات، بین امور دینی و سیاسی جمع کرد و این مسئله در نیمه قرن هفتم هجری، به دست محقق نجم الدین جعفر بن الحسن و با بروز دو کتاب به نام‌های "شرائع الاسلام" و "المختصر النافع" بیش از پیش توسعه پیدا کرد به طوری که اجازه اجرای حدود را در زمان غیبت امام معصوم، به فقها داد و این امر در دولت صفوی در قرن شانزدهم میلادی، به توسعه ایده ولایت فقیه منجر شد تا با [امام] خمینی، در قالب یک حکومت دارای ولایت دینی و الهی، به اوج خود برسد. در این رابطه می‌توان به این سخن ایشان در کتاب حکومت اسلامی استناد کرد که گفتند: «خداوند، رسول خود را ولی همه مؤمنان قرار داد و پس از ایشان، امام، ولایت مؤمنان را در دست داشت و همین ولایت و حاکمیت به فقیه منتقل می‌شود» (ص ۳۴). به دیگر سخن، [امام] خمینی معتقد بود که ولایت تفویضی از خداوند تعالی است. در نتیجه، این امر به ایجاد دیکتاتوری دینی منجر شد که در قالب آن، فقیه به مرتبه‌ای مقدس رسید که امت اسلامی نمی‌توانند با او مخالفت کرده یا او را نقد و از فرامینش سرپیچی کنند یا حکمش را نقض کنند و با این نگاه، به گفته خانم الفطناسی، نقش سیاسی امت را از آن سلب کرد (ص ۳۵).
خانم نویسنده در ادامه مطالب خود به موضع دیگر فرقه‌های اسلامی راجع به مسئله حاکمیت الهی پرداخته و اشاره می کند که حاکمیت الهی تنها در انحصار اسلام شیعی نیست، بلکه ما آن را در اندیشه اهل سنت هم می‌بینیم. وی در این راستا تأکید می کند که بیشتر فرقه‌های اسلامی که بعد از غیبت امام [مهدی عج] یا پیش از آن شکل گرفتند، از بین رفتند (ص ۳۸) و اینکه انقراض این فرقه‌ها نشان دهنده دروغین بودن و بهتان‌مند بودن آنهاست و به آرای ابن خلدون درباره شیعیان و خوارج اشاره می کند که آنها را به دلیل مواضعشان و افکارشان جزء نوادر و مذاهب خارج از قاعده اعلام می کند که هیچ اثری از آنها باقی نماند، زیرا همه اصول آنها واهی است و جز در مراکز و مواطن خودشان، هیچ اثری از آنها باقی نمانده است. این خانم استاد دانشگاه افزود: با اینکه خلیفه سنی مذهب نیز از قداست بالایی برخوردار بود، اما برعکس امام شیعیان، معصوم نیست و تعیین او از سوی رسول خدا (ص) صورت نگرفته است، زیرا رسول خدا به امر حکومت بعد از خودشان نپرداختند و نه در این رابطه حکمی برای مسلمانان وجود دارد که بتوان پس از رحلت رسول خدا (ص) آن را به سنت ایشان ارجاع داد. به همین دلیل با گذشت زمان، راه‌های انتخاب از بیعت به توصیه و شورا و سپس وراثت یعنی پادشاهی تغییر پیدا کرد. اما در نزد خوارج، خلیفه محدود به برخی قیود شرعی است و در همین رابطه در صفحه ۳۸ کتاب خود از حکومت شیعیان انتقاد می‌کند و می‌گوید: حکومت امام شیعه مقدس و حاکمیتش مطلق است. بنابراین هیچ راهی برای انتخاب او وجود ندارد و لازم نیست هیچ شرطی در او مطرح باشد جز اینکه از فرزندان علی [علیه السلام] باشد (ص ۳۹).
علاوه بر آن، وی برخی از شواهد تاریخی را در میان دیدگاه‌های خود گنجانده (ص ۴۰) و تبیین کرده که ائمه معصومین علیه السلام در بخشی از گفتارها و رفتارهایشان از جاده منحرف شدند (و جدی نبودند) و بنابراین از عصمت فاصله گرفتند، به طوری که گروهی از شیعیان، [امام] حسن بن علی [علیه السلام] را مذل المؤمنین نامیدند، زیرا او به نفع معاویه از امامت کوتاه آمد، حتی امام علی [علیه السلام] نیز صفت "عصمت" را از خود برداشت و گفت: «از جستجو و  مشورت با افراد عادل، دست برندارید، زیرا من در درون خودم فراتر از آن نیستم که اشتباه کنم و در عملم بدان ایمان ندارم» (ص ۴۰). با اینکه امام شیعه و خلیفه سنی با یکدیگر تفاوت دارند، اما وجه تشابه آنها، ضرورت اطاعت امت از آنهاست و در این اطاعت به آیه زیر استناد می‌کنند: " یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم" ( ص ۴۱).
آمال الفطناسی همچنین با تأکید بر اینکه مسئله خلافت، هنوز اشکالات زیادی را چه در اندیشه سنی و چه در اندیشه شیعی ایجاد می‌کند و تفاوت‌هایی نیز میان آنها وجود دارد، بیان می دارد که مسئله خلافت در اندیشه اسلامی به عنوان یک اعتقاد که در ارتباط مستقیم با اراده الهی است، شناخته شده است و به عنوان یک روش سیاسی و دنیایی بدان توجه نشد (ص ۴۱). الفطناسی در دیدگاه‌های خود راجع به امامت، با نگاه برخی که امامان را صرفا افرادی متقی و پرهیزکار می‌دانند که علم غیب ندارند، اتفاق نظر دارد (صص ۴۲ – ۴۳). 
نویسنده در مبحث دوم از این کتاب به مسئله تأثیرپذیری فضای فرهنگی در بازتاب اندیشه عقیدتی و مشخص کردن موضع شیعیان راجع به مخالفانشان پرداخته و در چارچوب دیدگاه‌های فکری خود تأکید می کند که قرن چهارم، به عنوان قرن تشیع (ص ۴۵) شناخته شده بود، ضمن اینکه از آن به عنوان قرن عقل نیز یاد می‌کردند که مفهوم آن در نزد معتزله‌های قرن دوم (تمایز بین حق و باطل - با در نظر گرفتن اینکه دین عین عقل است، هیچ تناقضی بین آنها نیست) و معتزله‌های دو قرن چهارم و پنجم متفاوت است (ص ۴۵). این در حالی است که متکلمان شیعه دوازده امامی عقل را به مفهوم مدافع اعتقادات ایمانی مذهب شیعه امامی می‌پذیرند، به طوری که عقل را به مفهوم اعتزالی اول درآورده و آن را در بعد حدسی مقدس آن تغییر دادند (ص ۴۷). نویسنده در این رابطه اشاره می کند که اصحاب حدیث و متکلمان، برای توجیه مواضع و دفاع از مقولاتشان، روی اخبار ائمه و در رأس آنها امام "جعفر صادق" [علیه السلام] تکیه می‌کنند (ص ۴۹). وی در همین رابطه می افزاید که امام "جعفر صادق" [علیه السلام] به منزله عقل روحی مقدس، یا بعد ماورائی‌ای است که همان روح خداست که به هر کسی که بخواهد، عطا می‌کند، به این معنی که عاقلان، همان امامان هستند و به همین دلیل است که امام را عقل ظاهر و عقل را امام باطن نامیدند و نیز به همین دلیل است که امام را حجت خواندند (ص ۵۱).
منظومه حدیثی شیعه در دوره آل بویه مورد غربالگری قرار گرفت تا با شرایط فرهنگی عمومی سازگاری داشته باشد، اما اختلافات بر سر آن و نیز کشمکش بین فرقه‌های مختلف ادامه پیدا کرد تا به امروز رسید که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، جریان اصولگرا به برتری رسید (ص ۵۸)، به طوری که پیروان مذهب شیعه امامی، هر آنکس که با ایشان مخالفت کند را بدعت‌گذار می‌نامند (ص ۵۹).
در همین چارچوب، نویسنده خاطرنشان می کند که بر اساس روایت مسعودی، منحصر کردن تعداد امامان شیعه به عدد ۱۲ بر اساس آنچه که سلیم بن قیس الهلالی در کتابش مطرح کرد، با آنچه که مؤلفات سنی و شیعه پیش از آن بیان داشت، همخوانی ندارد. زیرا روایت‌ها از زمان رحلت رسول گرامی اسلام با یکدیگر اختلاف پیدا کرد و این اختلاف بعد از وفات ایشان افزایش یافت (صص ۵۹ – ۶۰). وی در ادامه به حرام بودن قیاس و اجتهاد در نزد شیعیان اشاره کرده و آن را به سخن امام جعفر صادق علیه السلام مستند می نماید که تأکید کرده بودند که ابلیس ملعون نخستین کسی بود که از قیاس استفاده کرد و آن در زمانی بود که در برابر فرمان پروردگارش برای سجده بر انسان سرکشی کرد. این قیاس بود که او را به سرکشی و عصیان کشاند (ص ۶۹) و این دیدگاهی است که به گفته نویسنده، بنا به ضرورت، گوشه‌ای از آن را با سطحی از انعطاف در میان علمای اهل سنت نیز می‌بینیم (ص ۶۹). 
در چارچوب مسئله شیعه، علمای امامیه تلاش کردند تا جایی که ممکن است، بقیه فرقه‌ها را قانع سازند که "فرقه برحق" یا "گروه برحق" که همان مذهب شیعه دوازده امامی باشد، فرقه‌ای است که ویژگی‌هایی دارد که آن را برجسته می‌سازد و از جایگاهی برخوردار است که آن را قادر می‌سازد تا در میان مذاهب چهارگانه بزرگتر یعنی حنبلی، شافعی، مالکی و حنفی قرار داشته باشد، اما مسئله کشمکش بین اهل نقل و اهل عقل یا بین اخباری‌ها و اصولی‌ها همچنان در مسئله کشمکش‌های دینی و مبارزه فگری بر اساس محور اثرگذاری متون دینی وجود داشت (ص ۷۶).
نویسنده، کتاب خود را با فصل سوم به پایان می برد که عنوان "تأثیر فضای دینی در بازتاب اندیشه عقیدتی و مشخص کردن موضع آن راجع به مخالفان" را بر آن نهاده و در آن به شرح چگونگی برخورد متکلمان مذهب شیعه امامی با مخالفانشان در مسائل دقیق، مانند مسئله تحریف قرآن یا بحث درباره مسئله حدوث قرآن یا عدم آن و دیگر مسائلی که منظومه حدیثی امامیه از آن سرشار است می پردازد با تأکید بر اینکه متکلمان این مذهب به منظور حمایت از اعتقادات و همراهی با نگاه‌های دیگر، تلاش می‌کنند تا این منظومه را تهذیب کنند یا آن را کنار بگذارند یا توجیه کنند یا اینکه اصحاب آن را به دروغ و  غلو متهم کنند (ص ۷۷). در این فصل، خانم نویسنده به موضع امامیه راجع به مسئله تحریف قرآن در زمان آل بویه می پردازد، چرا که متکلمان این دوره به مسئله تحریف قرآن پرداخته و از آنچه که در کتاب‌های علمای اولیه منتشر شده است، فاصله گرفتند. خانم الفطناسی همچنین بیان می دارد که به اعتقاد مذهب امامیه، تنها کسی که نسخه اصلی تحریف نشده از قرآن را در اختیار دارد، امام منتظر است که در زمان رجعت خود آن را با خود خواهد آورد و با آن، آنچه که از دین پاک شده را احیا خواهد کرد (ص ۷۸)، امری که در کتاب‌های راویان حدیثی شیعه در طی قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجری، مانند کتاب "بصائر الدرجات" اثر صفار القمی، کتاب الکافی شیخ کلینی، کتاب "الغیبة" الثر شیخ ابوزینب النعمانی و... بدان اشاره شده است. در این چارچوب، امام جعفر صادق [علیه السلام] گفت: «قرآنی که جبرائیل بر پیامبر نازل کرده است، در بردارنده ۱۷ هزار آیه است» (ص ۷۸)، اما قرآنی که در دوره عثمان بن عفان گردآوری شد، تنها دارای ۶۲۰۴ آیه است و بنابراین، قرآنی که در اختیار ائمه قرار دارد، تقریبا سه برابر قرآن عثمانی است (ص ۷۸). وی ادامه می دهد : نگاه شیعیان از ما می‌خواهد که بپذیریم که قرآن عثمانی تحریف شده است، زیرا بر اساس اعتقاد آنها، همه آیات مربوط به وصایت علی (ع) و ولایت او حذف شده است (ص ۷۸). وی خاطر نشان می سازد که به اعتقاد شیعیان، پس از وفات رسول خدا (ص)، علی (ع) قرآن خود را بر ابوبکر و عمر ارائه کرد، اما آنها با این بهانه که مانند آن را در اختیار دارند، از قبول آن سر باز زدند (ص ۷۸) و در نتیجه، آن را به صورت پنهانی از امامی به امام دیگر منتقل کردند تا اینکه به مهدی منتظر [عج] برسد که زمین را که از ظلم و جور پر شده است، از قسط و عدل پر خواهد کرد. نویسنده با اشاره به کلام امام جعفر صادق [ع] به این آراء استناد می کند که فرمودند: «وقتی قائم به پا خیزد، قرآن را آنگونه که نازل شده است، تلاوت می‌کند و قرآنی که علی [ع] نوشت را ارائه می‌کند (ص ۷۸). وی در این چارچوب به انتظار بازگشت امام زمان در عین پذیرفتن تقیه، یعنی اعتقاد ثابت به تحریف باطن قرآن و تظاهر به درستی قرآن عثمانی برای حفظ جان و اموال فرا میخواند (صص ۷۸ – ۷۹). وی همچنین خاطرنشان می سازد که نظریه تحریف قرآن در دوره آل بویه تقویت شد و اینکه تاریخی بودن متن قرآن، مسئله اختلاف درباره محتوا و شکل آن را در نزد شیعیان و بسیاری از افراد و گروه‌های اسلامگرا تقویت کرد (ص ۷۹). در این رابطه، مثال‌هایی را نیز از حذف برخی از آیات از قرآن عثمانی (دو سوره خلع و حفد) (ص ۷۹) و حذف آیه سنگسار زانی بیان می کند ، زیر عمر تنها کسی بود که آن را از رسول خدا (ص) نقل کرده بود (ص ۸۰). نویسنده می افزاید:  خوارج به تحریف قرآن اعتراف می‌کنند و معتقدند که "سوره یوسف" در قرآن گنجانده شده است ، ضمن اینکه معتزله نیز به تحریف قرآن باور دارند (ص ۸۰)، اما شیعیان، بیش از دیگران به مسئله تحریف قرآن توجه دارند (ص ۸۰) امری که عموم مسلمانان را به تنفر از همراهی با تشیع وا داشت، زیرا آنها در قرآنی تردید می‌کنند که همگان در صدر اسلام بر درستی آن تآکید کرده و آن را متن نهائی‌ای دانستند که ذات الهی آن را از هر تبدیل و تغییری مصون داشته است (ص ۸۰). 
این مسئله با علمای امامیه برای دفاع از میراث دینی‌شان همگام با مقتضیات زمان ادامه پیدا می‌کند، بنابراین دست به تأویل روایت‌ها می‌زنند و اصحاب آن را به غلو متهم می‌کنند که از آن جمله، تأویل قرآنی است که در نزد علی [علیه السلام] وجود داشت که گفته شد نوعی وحی است اما با وحی قرآنی تفاوت دارد، امری که یک هاله قدسی برای علی [علیه السلام] در نزد شیعیان به وجود می‌آورد به این معنا که بر او وحی می‌شود، اما این وحی، قرآنی نیست (ص ۸۱). الفطناسی افزود: ایده وحی غیرقرآنی تنها به شیعیان اختصاص ندارد، بلکه آن را در نزد اهل سنت و به طور خاص در نزد شافعی‌ها می‌بینیم که آن را "القا در قلب" می‌نامند (ص ۸۱)، ضمن اینکه تأویل‌ها در نزد شیعیان ادامه یافت تا با آن، نگاهشان راجع به تحریف قرآن را توجیه کنند. در همین رابطه، شیخ مفید که یکی از بزرگترین متکلمان شیعه در دوره آل بویه است، گفت که قرآن عثمانی درست است، اما کامل نیست (ص ۸۱) و در اینجا، کسی که تأویل‌ها راجع به مسئله تحریف را پیگیری می‌کند، از اعتقاد به تحریف به کامل نبودن قرآن منتقل می‌گردد (ص ۸۱).
این جزر و مد در اندیشه شیعی، از دوره میانه، تا دوره جدید و معاصر، پیچیده‌ شده است (ص ۸۳) و آنچه که بر پیچیدگی امر افزود، اصرار بر باور تحریف قران و حذف "سوره ولایت" که به ولایت علی [علیه السلام] بعد از وفات رسول خدا (ص) اعتراف دارد و نیز حذف دو سوره نورین (ص ۸۳) است که دو سوره‌ای هستند که تا امروز، جنجال بزرگی به پا کرده‌اند. نویسنده در همین رابطه می افزاید که شیعیان امروز به عدم تحریف اعتراف دارند و در سخنشان به سمت تأویل حرکت می‌کنند و بیان می‌دارند که آنچه که حذف شده است، تفسیر یا تأویل قرآن است که توسط علی [علیه السلام] نوشته شده است نه قرآنی که بر رسول خدا نازل شده است (ص ۸۳). در سایه این موضوع، وی بیان می دارد که اعتقاد شیعیان چند رنگ است (ص ۸۴) زیرا با توجه به متغیرهای سیاسی و دینی هر دوره تغییر می‌کند و ما همین موضوع و اشکال را می‌بینیم که در موضع مذهب شیعه امامی درباره حدوث قرآن، تکرار می‌شود (ص ۸۴) و از آنجا که اینها یک سری افکار و باورهاست، در گذر زمان دستخوش تغییر می‌گردد و گاهی به اعتقاد ایمانی تبدیل می‌گردد، گویی قرآن را از مخلوق، به امری حادث شده تقلیل می‌دهند (ص ۸۴)، زیرا این موضوع در هر دوره و عصری دستخوش تغییر می‌گردد و اگر کسی با آنها مخالفت کند، برای دفاع از خود، پیروانشان و مذهبشان، به "‌تقیه"‌ متوسل می‌گردند (ص ۹۳). نویسنده در چارچوب این مسئله، درباره جدا سازی احادیثی که "تقیه" را تأیید می‌کند و روایت‌های دیگری که فقط عقیده صرف را می‌پذیرند (ص ۹۳) سخن گفته و به وجود برخی معیارهای وابسته در نزد شیعیان اشاره می کند، مانند درست دانستن همه آنچه که از قول ائمه [معصوم] گرفته شد و در آن موافقت با اهل سنت نیز وجود دارد که در این مورد تقیه می‌کنند و همه آنچه که پیروان مذهب امامیه از سنی‌ها گرفته‌اند را به تقیه گرفته‌اند و اگر یک مسلمان شیعه مجبور شود تا از یک قاضی سنی استفتا کند، باید عکس آنچه که بدان توصیه می‌کند، عمل کند (ص ۹۳). بنابراین به اعتقاد شیعیان، مخالف آنها می‌تواند به شکلی متفاوت از آنچه که باید، خدا را بشناسد و این امر، نشان دهنده نوعی اختلال است که نوعی فتنه در دل خود دارد و تا زمان بازگشت امام موعود، دشمنی‌ها را در دل‌ها پنهان می‌سازد (ص ۹۴). این نگاه یا عقیده، تا امروز در نزد شیعیان ادامه دارد. 
نویسنده در پایان بحث خود، موضع امامیه راجع به غلو در مسائلی مانند ادعای الوهیت امام علی، تعدد فرقه‌های غالیان، واقفیه، نصیریه، نمیریه، کیسانیه، مغیریه و دیگر فرقه‌ها را مطرح می‌کند. به طوری که غالیان شیعه، انسانیت را تنها در انحصار این مذهب و جایگاه دیگر مردم را در آتش می‌دانند و انسان را انسان شیعی و دیگران را هیزم آتش جهنم می‌دانند (ص ۱۰۰). نویسنده در اینجا به برخی از احادیثی اشاره می کند که چنین دیدگاه‌ها و مواضعی که از برتری ائمه بر انبیاء و پیامبران حکایت دارند که از مهمترین مقوله‌های اهل غلو است را تأیید می‌کنند (ص ۱۰۰). وی در این چارچوب اظهار می دارد که متکلمان مذهب امامیه در دوره آل بویه، به نقد جریان ظلم و جبر پرداختند اما از طرف دیگر در برخی موقعیت‌ها با آنها همراهی کردند، زیرا در نزد آنها، عقل وسیله‌ای برای دفاع از مذهب است نه یک قدرت خلاق (ص ۱۰۶) و آنگاه که برهان از عمل به نقش خود ناتوان می‌ماند، به رفتارهای خارج از عقل و مباحث اسطوره‌ای باز می‌گردند و در آنجاست که گاهی به یک ضرورت آشکار تبدیل می‌گردد و گاهی به یک دوگانگی پنهان. 
توضیح :
آمال الفطناسی به واسطه این پژوهش و کتاب سعی کرده است به نتایج زیر دست یاید : 
-    عقیده فرقه امامیه، عقیده‌ای بی‌ثبات است، چرا که هرگاه به رنگی در می‌آید و با گذر زمان، چهره‌های مختلفی به خود می‌گیرد (ص ۱۰۹).
-    مسئله تقیه به شیعیان کمک کرد تا تصویری نو از دین و اعتقادات ایجاد کنند. 
-    به دیدگاه‌ها پناه می‌برند و از طریق سازوکارهای تأویل و سازوکارهای پس از آن، بر آن دیدگاه‌ها اصرار می‌ورزند. 
-    باید راه‌های جدیدی را ایجاد کرد که مستلزم خوانش‌های جدید باشد.

کد خبر 5475

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 12 =