دموکراسی و استثنا
دکتر فواد الفخفاخ
استاد دانشکده زبان های دانشگاه کارتاژ
۱. طرح مسئله
چه عاملی باعث میشود که درباره نوع رابطه بین دموکراسی و استثناء سخن بگوئیم؟
اگر دموکراسی از استثنای طایفه، گروه یا یک طبقه از مردم برآید که آنها را از حق خود در مشارکت در حوزه عمومی محروم سازد، باز هم میتواند در حوزه معنایی اصلی خود یعنی حکومت مردم بر مردم و برای مردم باقی بماند؟
آیا میتوان تصور کرد که ممکن است این استثناء به یکی از اشکال دموکراسی دروغینی منجر شود که سرزمینهای قدیمی آن را به خود دیدند که زنان و بردگان در آن مستثنی میشدند (۱)
آیا این امر به شکلی از اشکال حکومت نمیانجامد که در آن، بیشتر قدرت به دست یک گروه اجتماعی است که شاید به دلیل برخورداری از نوعی الگیارشی، از تأثیر سیاسی قویتری از احزاب برخوردار باشند؟ (۲)
آیا میتوانیم اینطور فکر کنیم که بر اساس تغییر شرایط و ابهامها، سطح تأثیرگذاری سیاسی - به صورت رو به جلو و برعکس - تغییر میکند به طوری که آنچه که قویتر بود، ممکن است به ضعیفترین تبدیل شود و در آن زمان، امر مستثنی از آن استثنا میشود و هرگاه که فرایند استثنا بازگردد و فراوان شود، دموکراسی به سمت هرج و مرج گرایی حرکت میکند؟ (۳) بنابراین، راه ایجاد همراهی بین دموکراسی و استثناء کدام است؟
۲. از نظر اصطلاحی:
استثنای تام، همان است که تمامی ارکان مستثنی منه و مستثنی در آن وارد شده باشد و آن، عنوانی است که بعد از استثنایی قرار میگیرد که با آنچه پیش از آن در حکم آمده باشد، مخالف است. به نظر میرسد که استثنای تام به اقتضای نوع رابطه بین مستثنی و مستثنی منه، به دو نوع متفاوت آمده است. اگر از یک نوع باشند، استثناء متصل است و برای مثالی در این رابطه، میتوانیم به جمله زیر اشاره کنیم:
همه مردم تونس آزاده و برابرند، مگر آنها که در زمین فساد میکنند.
با توجه به آنچه در این مثال میبینیم، به نظر میرسد که مخالفت بین مستثنی و مستثنی منه در حکم مبتنی بر جدلیت حضور و غیاب، که از ترکیب اضافی (همه مردم تونس) و مستثنایی خارج میشود که ترکیب موصولی (آنها که در زمین فساد میکنند) آن را در بر میگیرد، کاملا آشکار است و آن، مخالفتی است که فاصله بین کل و جزء را ایجاد کرده است، فاصلهای که با دور راندن و به بند کشیدن برابر است. از جمله مثالهای این امر، در قرآن، این آیه مبارکه است که فرمود:
"والشعراء یتبعهم الغاوون ألم تر أنهم فی کل واد یهیمون وأنهم یقولون ما لا یفعلون إلا الذین آمنوا وعملوا الصالحات'(۴).
گویی نکوهش شعر در این آیه مبارکه، به ذات شعر به عنوان یک جنس از کلام باز نمیگردد، همانگونه که نکوهش شاعران نیز در معنای کلی و عام قصد نشده است. بلکه منظور از آن، شعری است که با هجو و تفاوت بین گفتار و رفتار همراه باشد. به عبارت دیگر، در مقام سخن، بر کرامت و خیر دلالت میکنند اما در عمل، آن را انجام نمیدهند و از میان شاعران نیز، منظور کسانی هستند که راه فریبکاری را در پیش گرفتند و به سمت آن حرکت کردند و از سنتهای حق رویگردان شدند. «سپس، کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند را استثناء کرده است و بدین ترتیب، این سخن که "الشعراء یتبعهم الغاوون" منسوخی است که با عبارت "الذین آمنوا و عملوا الصالحات" نسخ شده است» (۵).
اما نوع دوم استثناء، استثنای منقطع است و شکل آن بدین نحو است که مستثنی از جنس مستثنی منه نیست، چرا که بر نزدیک سازی بین دو امر مختلف دلالت دارد. از جمله این موارد، شعر ابن رومی است که در جایی گفت:
رجل لا یری إلاه سوی الأیر واحدا
کلما ذر شارق خر للأیر ساجدا (۶)
قدرت این نوع استثناء در نزدیک سازی دو امر متفاوت است، چرا که پیش از مستثنی منه (الاه)، عملی آمده است که با یک ابزار نفی همراه شده است و همین امر، این توقع را در خواننده ایجاد میکند که مستثنی از جنس خودش باشد، اما شاعر، این انتظار را بر آب میسازد و امر دیگری را به میان میآورد که نه تنها از نوع مستثنی منه نیست، بلکه ضد آن نیز هست و در نتیجه، تفاوت، در این نزدیک سازی عجیب بین امر مقدس و امر آلوده است.
شاید بنای دموکراسی بر این نوع از استثناء، برای عقل قابل درک نباشد، زیرا به عنوان مثال، نمیتوان اینگونه گفت که «همه مردم تونس حق مشارکت در امور کشور را دارند، جز مردگان»، چرا که مستثنی و مستثنی منه در نوعشان با یکدیگر تعارض دارند و آن، دوگانگی حیات و مرگی است که در سایه آن، قدرت انجام یا انتفای آن مشخص میگردد.
۳. از نظر رابطه:
اگر زوایای نگاه به مشخص کردن مفهوم دموکراسی با یکدیگر تعارض داشته باشند، آنگاه ما خواهیم توانست عناصر قوامبخش کیفی و ویژگیهای برجستهای که این تعارض بر آن مبتنی است را استخراج و آنها را در سه رکن اصلی خلاصه کنیم که به صورت دو به دو توزیع میگردند.
نخستین رکن، دوگانه اصول اخلاقی و ضوابط قانونی است. چرا که نمیتوان دموکراسی واقعی را بدون پایبندی افراد جامعه به کمترین حد از اصول اخلاقی که همزیستی مسالمتآمیز آنها را تضمین کند، تصور کرد. زیرا موضوع دموکراسی مورد نظر "انسان ایدهآلی است که همانگونه که به خود احترام میگذارد، دیگران را نیز مورد احترام قرار میدهد و مسئولیتهایی را بر عهده میگیرد که آنها را مطلق میشمارد و به این امر مطلق پایبند میگردد". (۷)
به همین دلیل است که دموکراسی از انسانهای فرهیخته مهذبی صادر میشود که میدانند چه مزایا و تبعاتی بر آن بار میشود نه از انسانهای جاهلِ غافل نادان. (۸)
همچنین، نمیتوان این دموکراسی را بدون پایبندی همه افراد جامعه به ضوابط قانونی تصور کرد، چرا که گریزی از برخی مرزهایی که "برای برخی افراد ترسیم میشود تا دموکراسی، یک دموکراسی سالم باشد" وجود ندارد. (۹)
این بدان معنی نیست که نقض ضوابط تنها از سوی افراد صادر نمیشود، بلکه حالتهای نقض ضوابط متعدد است که از آن جمله، کنترل یک فرد یا یک خانواده حاکم بر قوه مقننه و قوه مجریه است و در چنین صورتی، یکی از اشکال نقض ضوابط، "اعطای حق حبس شهروندانی که میتوانند رفتار درست را در پیش بگیرند توسط قوه مقننه به قوه مجریه است". (۱۰)
مثال دیگر این امر، در هم آمیخته شدن قوه قضائیه با قوه مجریه به شکلی است که قاضی یا حاکم در آن از قدرت یک طاغوت مستبد برخوردار باشد.
اما رکن دوم، بر دوگانه آزادی و مساوات مبتنی است و به نظر میرسد که تعریف دو طرف این دوگانه، یک تعریف نهایی نیست، زیرا "آینده باید به روی پیشرفت باز باشد". (۱۱)
به نظر میرسد که آزادی به ذات خود، به این معناست که «پایبند باشم به اینکه در عین حال که از آزادی خودم استقبال میکنم، از آزادی دیگران نیز استقبال کنم و نمیتوانم آزادی خودم را به عنوان هدفم قرار دهم مگر اینکه آزادی دیگران را نیز به هدفی برای خودم تبدیل سازم». (۱۲)
به همین دلیل، شهروند کشور دموکراتیک، با اطاعت از مقررات جاری در چارچوب کلی آن و بدون اینکه از اظهار خود در داخل آن چارچوب صرف نظر کند، میتواند حضور خود را محقق کند و برای خود تصمیم بگیرد و اگر ما به مفهوم مساوات و برابری نظری بیفکنیم، در مییابیم که این مفهوم، در واقع به معنای تطابق دو عنصر نیست و بیشتر به معنای حاکمیت قانون و تحقق عدالت است، زیرا تا زمانی که ظلم، اجازه دارد تا آبادیها را ویران کند، گسترش روحیه آرامش در جان مردم با حاکمیت قانون، قابل تحقق است. (۱۳)
از این باب، برابری در حقوق و تکالیف که به معنای برابری در توزیع دستاوردهای توسعه به اندازهای که انسان تلاش میکند نیز هست، "دموکراسی را به همان اندازهای که برای قدرتمندان تضمین میکند، برای ضعیفان نیز تضمین میکند". (۱۴)
در یک نظام دموکراتیک، مردم با یکدیگر برابرند، درست همانطور که در گذشته نیز به صورت طبیعی همین گونه بود.
سومین رکن را باید در دوگانه همهپرسی و انتخابات عمومی جستجو کرد. زیرا انتخابات، والاترین شکل دموکراسی است، اما بیشتر از همه موارد دیگر در معرض نقض قرار میگیرد. بنابراین در این جا این پرسش را مطرح میکنیم که:
آیا ملت میتواند به واسطه نمایندگانش کاری را انجام دهد که به تنهایی نمیتواند انجام دهد؟ آیا نمیتوان یک فرد طاغوتی را با انتخابات عمومی برگزید؟ آیا صندوقهای انتخابات میتوانند فردی را انتخاب کنند که شاید رضایت اکثریت را به دنبال نداشته باشد بلکه باب میل اقلیت باشد؟
به نظر میرسد آنچه که از اهمیت برخوردار است، اصل قدرت نیست، بلکه مهم، «کنترل همیشگی و موفقی است که محکومان باید بر حاکمان اعمال کنند»، ضمن اینکه باید همگی، وظیفه خود را بشناسند و بدان عمل کنند، زیرا آن، یک اصل اخلاقی است که با آن، در چارچوب یک رقابت شفاف بین برنامههای انتخاباتی و نه شخصیتهای سیاسی، بین خوب و بد و خیر و شر و مطلوب و نامطلوب تمایز قائل میشویم.
بنابراین، آن نیز از ارکانی است که دموکراسی واقعی بر آن مبتنی میشود و آن، بهشتی است که در آن از تمامی اشکال طرد دیگران جلوگیری میشود و سپس، همه نشانههای نقض اصول اخلاقی و ضوابط قانونی - با هر منبعی که باشند - میتوانند صاحب خود را فاقد حق طبیعی خود بسازند و از او به سمت فرد شایستهتر میل کنند. ضمن اینکه هر شکل از اشکال تعرض به آزادی، چه با محدود ساختن آن و چه با سلب حق اعتراض در وجود آن، تا زمانی که این حق، یک حق مقدس باشد، میتواند صاحبش را به دایره استثناء بکشاند. زیرا ملت بدون این حق مخالفت و اعتراض، "به گلهای از حیوانات خواهند ماند که به ندای اعتراض کسی گوش نمیدهند، زیرا گمان میبرند که صاحبشان آنها را به چراگاهی پر از علف خواهد برد". (۱۶)
خلاصه سخن اینکه دموکراسی واقعی، از دو ویژگی شمول و تنوع برخوردار است. این دموکراسی از نظر اصولی، هیچ کس را مستثنی نمیکند اما کسی که ارکان اساسی آن را نقض کند و این نقض از نظر قانونی علیه او به اثبات برسد را طرد میکند و کنار میزند.
در این مقام، کافی است که از این سخن یاد کنیم که گویندهای گفت: «هر مسلمانی تندرو نیست و هر کسی که در گذشته مسئولیتی بر عهده داشت، دزد نیست، ضمن اینکه هر کمونیستی کافر و هر چپگرایی ملحد نیست». (۱۷)
پینوشتها:
۱. برغسون هنری: منبعا الأخلاق والدین: ترجمة سامی الدرویش وعبد الله عبد الدائم. بیروت د.ت، ص ۲۹۲
۲. یک اصطلاح لاتین، برگرفته از دو لفظoligos به معنی تعداد اندک و arkhé به معنی رهبری است. معنای این اصطلاح، یک روش حکمرانی است که در آن، اکثریت قدرت در دست یک تعداد محدود است که به دلیل موقعیت اجتماعی یا قدرت نظامی و یا تأثیرگذاری سیاسیشان از این قدرت برخوردارند.
۳. هرج و مرجگرایی: به معنی عدم وجود رهبری یا دولت یا قدرت و همه اشکالی از نفوذ است که بتواند نظام و امنیت را تثبیت کند.
۴. آیه ۲۲۴ سوره شعراء.
۵. بارد نازک سابا: کل ما قاله ابن الرومی فی الهجاء. ط دار الساقی , بیروت ۱۹۸۸، ص ۲۱۴.
۶. برغسون: منبعا الأخلاق والدین : ص ۲۹۱.
۷. حسین طه: مستقبل الثقافة فی مصرـ المجلد ۹ ؟ ط بیروت ۱۹۸۹ ، ص ۱۴۸.
۸. Alain : Définition de la démocratie : pour ۱۹۷۰ , p۱.
۹. Montesquieu :l’esprit des lois. Ed Paris Garuier T۱. ۱۹۷۳, P۱۷۱.
۱۰. برغسون: منبعا الأخلاق والدین: ص ۲۹۲.
۱۱. Sarter. J.P. l’existentialisme est un humanisme. Ed. Naged. Paris.
۱۲. از معروفترین سخنان ابن خلدون.
۱۳. از معروفترین سخنان گاندی.
۱۴. Alain: Définition de la démocratie. P ۱۶
۱۵. Diderot: Réfutation d’Helvétius. T۲ Paris.
۱۶. الوافی سمیر: هل کل إسلامی متطرف: جریدة الصریح ۲۵ فیفری ۲۰۱۱ ، ص۱۱.
نظر شما