أبو یعرب مرزوقی
تونس در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۹۸.
این عنوان مربوط به چیزی است که برخی از رهبران ملاهای (ایران) در سوریه مباهات کردند و ادعا کردند که ایران چهار پایتخت عربی را کنترل می کند که بخشی از امپراطوری خود را که توسط فتح اسلامی حذف شد بازیابی می کند .تجزیه و تحلیل من از آنچه در انتخابات اتفاق افتاد ، مرا به این واقعیت سوق داد که این پروژه هم اکنون به مغرب عربی (شمال افریقا) در حال گسترش است و می خواهد تونس را به یک لبنان دوم تبدیل کند تا شروع کننده انچه در خاورمیانه انجام می دهد باشند.
امروز سالروز عید خرورج ارتش فرانسه است که عید تونس به طور کلی و عید شهری است که من از بنزرت هستم به ویژه به دلیل اینکه این شهر سمبل این عید است. این شهر بزرگترین پایگاه ناتو و فرانسه در سال (۱۹۶۱) بود. بیشترین تعداد شهدای تونسی در جنگ آزادسازی در نبرد بیرون کردن ارتش فرانسه از این شهر بود. نه تنها مردم شهر بنزرت (برخی از اعضای خانواده من شهید شدند) بلکه تمام مردم تونس که برای رسیدن به این هدف آمده بودند.
من کاملاً معتقدم که تونس مانند عراق ، سوریه ، یمن ، بحرین و تمام خلیج فارس هدف قرار داده شده، همچنان که لبنان پس از جنگ داخلی مورد این حمله قرار گرفته است. نشانه های هدف قرار گرفتن لبنان وتسخیر آن ، برای اهل بصیرت اشکار است ، ولی نتیجه نبود این بصیرت وتلاش برای پوشاندن این حقیقت است آن است که حداقل یکی از ابزارهای متعلق به شبه نظامیان به اصطلاح قلم در مقایسه با شبه نظامیان شمشیر جنس حزب الله باشد.
نشانه ها نزد کسانی که آنها را خوب تفسیر می کنند ، حتی اگربه نگاه ظاهری بدون داشتن بصیرت اکتفا کند، در حوادثی که در منطقه اتفاق می افتد ، برجسته است ، همه از جنس مطابقت در دیدگاه با کسانی که آمریکا و اسرائیل را در گفتارنفرین کنند، ودر رفتارمطیع آنها باشند . زیرا ایران تصور میکند که آنها از او میخواهند کمک کند تا تنها نیرویی که کل تاریخ ملت بر آن استوار است و تنها نیروی که آنها با آن میجنگند را سرنگون کند
این نشانه ها یا در مواضع دانکیشوت (قیس سعید) که "معجزۀ" ادعا شده ایست که ظهور کرده است ، که به بهانه اینکه جوانان با چوب موسی به فعالیتهای سیاسی برگشتند یا در مواضع تشویق کنندگان برای این ماجراجویی که به پایان انقلاب وتجربه دیموکراتیک ختم میشود ومرا به سوی توده های مردمی قذافی یا شوروی های روسی یا نویسندگان یا تفکر این توشه فرسوده فلسفه وجودی است:
۱. اولین نشانه انطباق کامل در مواضع عنتر (شاعر عربی سیاه پوست که در جاهلیت عاشق عبله بود به خاطر شجاعت در نبرد شمشیری در هم عبله سفید پوست را وادار کند با او ازدواج کند هم در شجاعت ضرب المثل شده. اینجا نویسنده قیس سعید را با تشبیه با عتبر مسخره میکند) در قبال فلسطین وآزاد کردن آن به واسطه حرفهای شبیه حرفهای نیروی قدس است که رهبر آن (سلیمانی) هیچ کاری جز اشغال کشورهای عربی مانند مزدور آن حسن نصرالله ندارد. اولین چیزی که رهبر درویش ها قیس سعید از آن استفاده کرد این بود که در مورد فلسطین همانند حرفهای اعراب مزدورایران حرف زد. شاید خیلی ها از اینکه قیس سعید را رهبر درویش ها توصیفزکنم تعجب میکنند، وعلت این تعجب اینکه خوانندگان فراموش میکنند که سیسی موقعی که انقلاب مصر را سرکوب کرد، راز موفقیتش این بود که وی رهبر درویش ها بوده. زیرا اگر ما طرفداران وی را هنگام سرکوب انقلاب محاسبه کنیم، خواهیم دید آنها بیشتر از ۷۵ در صد مصری بودند:
• پیروان تصوف که آنها در مصر اکثریت هستند
• عموم سلفی ها وبه ویژه پیروان مدخلی مسلک
• سپس مسیحیان
• سپس سکولارها
همین اتفاق در تونس افتاد. هیچ کس منکر این نیست که جریانهای تصوف به صحنه برگشتند. و "عروسی ها" که به آن "اولیای صالحان" می نامند، گرچه نزد من ناصالح هستند، دوباره به صحنه بازگشته، واکثر رهبران تونس به عنوان تبرک از جمله به جربه (جای که کلیسای کلیمیان هست) به آنجا می روند
به نظر من، هر کسیکه در مورد موضع که منافع فلسطین را محقق کند، زیاده روی میکند، در حالی که مردم خانه قبل از همسایگان اعراب موضع درست انتخاب کردند. هر موضع غیر از این، زیاده روی است که جز منحرف کردن اعراب به وسیلۀ قهرمانی افسانه ای بی هدف هدف دیگر ندارد. این همان حرفهای که خودم به رهبران تونس، تهران، قطر، وحتی سوریه قبل از انقلاب به ویژه پس از انتخابات که آنها را به قدرت رسانده، گفتم . وبه آنها توصیه کردم قدرت اجرایی را رها کنند وبه مجلس نمایندگان اکتفا کنند.
۲. نشانه دوم انطباق فکری با مزدوران ناسیونالیسم ، که لاف زدن با نمایندگان است که هیچ کس بدون ارفاق وکمک موفق نبود ، که انقلاب را عبری نه عربی میداند ، وبا اسد مزدور ایران ورهبر فرقه گرایی وعروسک اسراییل که اگر نبود او حتی یک ساعت تواند جلوی انقلاب مردم سوریه همپیمان ایستادگی کند.
۳. نشانه سوم آغاز تماس برخی جوانان که آنها را "درویش کردند" به بهانه کمک به درویش (قیس سعید) برای دستیابی به برنامه خود یعنی سرنگونی نهادهای دولتی و کار کردن بیرون از آن در خیابان ، شبیه به شبه نظامیان ایرانی در عراق تشکیل می دهند. این همان تکنیکی است که خمینی هنگام سرنگونی ارتش ایران از آن استفاده کرد و سپاه را جایگزین آن کرد.
۴- نشانه چهارم ، حماقت رهبری عالی فعلی النهضه است که هیچ فرقی با حماقت حماس ندارد. وی به حکمرانی ورسیدن به ریاست خوشحال شدند، وشرایط آن را فراموش کردند –ضمنا من آنها را بر حذر کردم-، این نشان میدهد که آنها در شرایطی که باشد تمایل به حکم دارند. حتی اگر این امر منجر به از بین بردن اهداف که اسلام سیاسی برایش به وجود آمده. یعنی برقراری آزادی است. آزاد کردن خودی مرحله است که به تامین برقراری شرایط قیام آزاد که به اندازه آزادی غول پیکرهاست.
۵- نشانه آخر "ادعای فقاهت " برخی از نویسندگان و فیلسوفان درباره ایمان و معنویت واقعی است. که با ترویج اندیشۀ سطح خیلی پائین می خواهند نشان بدهند که دانکیشوت از جنس پیامبران شده. این همان اندیشه که فاشیسم را تاسیس کرده، مانند: ایمان راستین، معنویت واقعی، مردانگی درست حسابی .... غالبا این اندیشه نزد کسانی که آن را ترویج میکنند، زیرا ایمان راستین ومعنویت واقعی ومردانگی از رازهای که جز خود فرد کسیکی دیگر از آن خبر ندارد، چون بدن چیزی جز آن که از روح ظاهر میشود، نیست وهمچنین روح چیزی نیست جز آن که از بدن ظاهر نمی شود. هر کسیکه در مورد این چیزهای غیر ظاهری صحبت میکند، نشان میدهد که او نادان است. وبا تکیه بر این نادانی حکم صادر می کند که این دلیل بر سادگی نا بر اندیشمندی او می باشد.
شاید مهمترین نشانه ها همین نشانه آخرباشد زیرا آن چهار نشانه دیگر بر این استوار هستند. این نشانه بر اساس در ایده احمقانه استوار است:
اولین ایده: تحت تاثیر مفهوم صداقت معتبر است که یکی از حرفهای تکراری اگزیستانسیالیستهای با گرایشهای مسیحیت بود که صاحبان آن خجالت می کشند بگویند که این ایده مال آن باشد، وادعا میکنند که این ایده ها یک فلسفه عمیق است زیرا بنیانگذار آن با مکتب اکویناس نو نسبت داشته گرچه خودش ادعا میکند که وی هیچ رابطه با آن ندارد (هایدیگر) که این نشانۀ نفاق ناآگاه میباشد زیرا طرفداران این دیدگاه ادعا میکنند که قلۀ ذاتی گرایی یا توهم مطابقت با آنچه انسان از خود آگاه است ، حقیقت واقعی آنچه هست است.
البته کسیکه این حرف را میزند چیزی دیگر غیر از حماقت وی را اثبات نمی کند. هیچ تفاوتی بین کسانی که حواس خارجی را برای درک طبیعت کافی می دانند، وگمان میکنند که ادراک حسی خارجی منبع دانش طبیعت است وبین کسانی که حواس باطنی برای شناخت خود وانسان کفایت میکنند وگمان میکنند که ادراک حس باطنی عبارت است از علم به راه های مخفیانه است.
حواس خارجی صرفاً یک حس نیستند بلکه با یک قضاوت شناختی همراه هستند که باید بر اثر ترکیب ذهنی حاصل میشود که عبارت است از ترکیب از ذهن متعارف در مقابل ذهن علمی وفلسفی که بعدا حاصل میشود.
همانند حواس ظاهری، حواس باطنی ، صرفاً خودآگاهی نیستند بلکه با یک قضاوت شناختی همراه هستند که در آن باید یک ترکیب عقلی وجد داشته باشد که همان عقل ژرف نزد اگزیستانسیالیستها مانند هایدیگر وسارتر که توهم کردند که آن همان Authenticität وصداقت راستین میباشد.
بر اثر این توهم است، که هایدگر راضی شد به دنبال یک حس مشترک صداقت واقعی ، هیتلر را تحسین کند. امروزه بسیاری از احمق ها درویش را به خاطر اینکه توهم کردند که او یکAuthenticität معنوی ودینی وصداقت میباشد ، تحسین می کنند.
تشویق هایدگر به هیتلر ممکن است یک توجیه تاریخی داشته باشد:
تحقیر آلمان هنگام صلح پس از جنگ اول و توانایی هیتلر در بازسازی قدرت آسیب دیده در جنگ آلمان.
• بحران سال ۱۹۲۹ و رنج مردم آلمان از گرسنگی ، فقر و بیکاری به حدی که قیمت یک نان به اندازۀ یک گونی پول المان خریداری می شود ، که ارزش خود را از دست داد.
اما ایدۀ دوم: بازیابی سیستم جهانی با نقطه عزیمت افسانه ای در مورد اهمیت انقلاب تونس برای تجدید نظر در مفهوم دولت و دموکراسی است. قیس سعید ، که با سازندگان بزرگ تاریخ قابل مقایسه نیست ، اما با دونکیشت و نه هیتلر قابل مقایسه است ، انتخاب شد زیرا تونس با وجود پوچ بودن فیلسوف خود در پروژه ۲۰۱۱ ، قابل مقایسه با آلمان نیست.
در مورد انقلاب تونس ، حتی اگر آن را بیش از حد ارزیابی کنیم ، نباید در این توهم قرار بگیرد که تونس به عنوان رهبر جهان تبدیل شده است: هیچ انقلابی به رهبری صاحبان آن در جهان منجر نشد که آنها پیش از آن بی تاثیر بودند. به عنوان مثال فرانسه پیش از انقلابش در دانش نسبت به تمام اروپا از المان تا روسیه پیش قدم بوده. روسیه حداقل قبل از انقلاب در خلاقیت های ادبی ، علمی و فلسفی در صدر جهان قرار داشت ، وحتی ایران، (امام) خمینی به لطف آنچه در دوران رژیم قبلی حاصل شده است علاوه بر اینکه ایرانیها نسبت به جایگاه ایشان پیش از اسلام افتخار میکردند، دولت در حال پیشرفت در دست داشته
آنچه دانکیشوت ما می تواند انجام دهد باعث می شود تونس به عنوان یک پایگاه ایرانی ، مانند لبنان ، تبدیل میشود. وتونسی ها از نوع صاحبان "یا لثارات الحسین" در عراق وسوریه ولبنان ویمن می شوند یعنی همان هرج ومرج خلاق است که مرا به جنگ داخلی سوق میدهد که در واقع جنگ بین کسانیکه به حسین هیانت کردند وادعا میکنند از وی دفاع میکنند وبین کسانیکه به آنها فرزندان یزید میگویند. این امر منجر به اینکه تونس در وضعیتی قرار میگیرد همانند وضعیت عراق وسوریه ویمن که مردم آن خر شدند تا ایران بتواند امپراتوری خود را که از زمان فاروق (عمر) تا حالا از دست داده، به دست بیاورد.
اما حتی اگر تنها بمانم ، اجازه نمی دهم و تمام تلاش خود را خواهم کرد تا پروژه ای را برای تبدیل تونس به لبنان دوم به نمایش بگذارم. اگر رهبران ارشد النهضه با دانکیشوت برای دستیابی به پروژه وی همکاری کنند نه برای دستیابی به پروژۀ که مرا وادار کرد که من با آنها بدون اینکه من جزو النهضه بشوم، همکاری کنم، من ار حالا موضع گیری می کنم ودعوت می کنم وخواهان آزادی النهضهاز آنها هستم. وهمچنین هستم که النهضه نام وسیعتر از اینکه در یک جنبش یا حزب می گنجد.
به همین دلیل ، تمام سخنان من در طول مبارزات انتخاباتی که من در آن شرکت کردم (انتخابات سال ۲۰۱۱) برای دستیابی به آشتی بین بورقیبه وثعالبی بود تا انقلاب آزادسازی و آزادی کامل را آغاز کنم. تا سرانجام بین اصالت ومدرنیته قابل تعقل امیخته میشوند. زیرا اصالت مدرن شد (همانطور که نزد نخبگان مسلمان محقق شد) ومدرنیته اصیل شده(همینطورکه در ترکیه، وحتی در الجزایر حالا ومالیزی واندونیزی). ادامه کشمکشها بین پیرواننان بورقیبه وپیرواننان ثعالبی دیگر معنی ندارد. من از این مسئله دفاع میکنم تا سرانجام جنگ داخلی بین اسلامگرایان ودیگران که میترسند ازاینکه چهرۀ کنونی تونس از بین برود. به همین علت تلاش کردم جوانان النهضه وکسانی که به حرف من گوش کند اعم ار رهبران بالا مقام ویا در رده پائین تر است
اما اگر النهضه غیر از این موضع صلح آمیز انتخاب کرده، وبا دانکیشوت همنظر شده، من تا آنجا که می توانم در برابر آن مقاومت خواهم کرد. من اعتقاد دارم که بسیاری از رهبران جوان النهضه قبول نخواهند کرد که یک جهاد نیم قرن را برای پست ومقام که همه خواهان آن میباشند، هدر دهد. من فکر می کنم که دوران موجودات ضعیف که استعمار آن را با تحمیل محدودیتها نزد ما و از بین بردن آنها نمی تواند گزینه ای استراتژیک برای توسعه اقتصادی و فرهنگی باشد و به همین دلیل دلیل وابستگی است، تحمیل کند.
بدون پیوستن به گروهی تواناتر، آزادی محقق نمی شود. پیوستن به یک امپراتوری ایرانی به معنای پذیرش برده داری است که در عراق ، سوریه ، لبنان و غیره می بینیم.
تونس پنجمین پایتخت تحت کنترل ایران نخواهد بود ، بلکه سرآغاز آزادسازی چهار پایتخت خواهد بود که به حول وقوه الهی تحت کنترل آن میباشد.
این نبرد در تونس بین کسانی که می خواستند تونس را از وابستگی به فرانسه و آنهایی که آن را از چنگ فرانسه آزاد می کردند ، آزاد شود. همانطور که در حال حاضر در الجزایر است. این نبرد در تونس همچنان ادامه دارد. اما مهمترین نبرد به صورت پنهانی در جریان بود و اینک به دلیل ترفندهای آخوندها و مأموران آنها در تونس ، توسط دونکیشوت و جوانان ، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه ، به طور عمومی اداره می شد. همه افراد که بر وضعیت تونس آگاهند، بر این نشانه های که ذکر کردم واقف هستند ومیدانند که اینها در دوران بن علی بوده ولی پس از انقلاب موقعی که دولت کنترل آنچه در کشور اتفاق می افتد، خیلی افزایش یافته ، خصوصاً مداخلات و پیشرفت هایی که تونس را به یک تکه پنیر تبدیل کرده.
نظر شما