«خوشحالخان ختک» شاعر بلند آوازه و پرکار سده یازدهم هجری افغانستان است که از سرداران قوم ختک بوده و در قالبها و موضوعات مختلف شعر سروده است.
این شاعر توانا، مفاهیم و موضوعات مختلفی در شعر خود آورده که شاید کمتر کـسی این دقت و ظرافت را در شعر خود به کار گرفته باشد. در قالبهای مختلف اعم از مثنوی، قصیده، غزل، رباعی، قطعه، و…، توان خود را به نمایش گذاشته و در موضوعات گوناگون، همچون فضلنامه، طب نامه (در خصوص درمان بیماریها، و شیوه آن)، اخلاقنامه، فراغنامه، عرفان، و…، ذوق و توان علمی و ادبی خود را آزموده است.
در اشعار فارسی خوشحال خان، هم عـشق ورزی و تـغزل دیده میشود و هم زهد و عرفان و اخلاق، هم مدح و نعت رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار(ع)،هم شکر است و هم شکایت، هم سخن از غم هجر یار و هم نعت و وصف حضرت کردگار؛ هم زبان شیرین فارسی را پاس داشته و هم زبان مادری خـود را حـفظ کرده، و در سبک شعر، علاوه بر اینکه او سبک خاص خود را دارد، یکی از پیروان سعدی، حافظ شیرازی و صائب در سرودن غزل فارسی و پشتوست.
دکتر محمد کاظم کهدویی از اساتید ادبیات، در مقالهای که در مجله ادبیات تطبیقی به چاپ رساند، به وصف زندگی و آثار این شاعر بلند آوازه پشتو زبان افغانستان میپردازد که در ادامه با متن کامل آن آشنا میشوید.
خوشحال خـان خـتک کیست؟
خوشحال خان بیک، فرزند شهباز خان ختک بود که در سال ۲۲۰۱ هـ.ق به دنیا آمد. این خان؛ شـخصی غـیور و نـیرومند بود. خوشحال بیک چندین سال در هند محبوس بود و بعد از آن با مغولها (تیموریان) نبردها کرد و با شاه «اورنگزیب» تا حین مـرگ دشـمن بود و درگیر و دار چپاولها درگذشت.
گفته میشود که خوشحال خان بیک، سردار قوم ختک بود، و پسـران زیـادی داشت که همه شاعر بودند و خود خوشحال بیک، دیوان غزلیات دارد که خیلی خوب بوده و گاهی شعر هـزلی هـم مـیگوید و قصایدی هم دارد.
همچنین میگویند که خوشحال بیک در زندان مغول، و در قلعه «رنتنهبور» زندانی بود و افغانان ختک وی را از مـحبس بیرون آوردند، تا که به وطن خویش رسید و با آن پادشاه، پیکارها کرد.
قریه خوشحال بیک «اکوره» نام دارد و در آنـجا خـتکها سکونت دارند. خوشحال بیک از بین ختک، آدم عالم و شاعری برآمد. روایت کنند که خوشحال بیک، کتاب «هدایا» در فـقه را بـه پشتو ترجمه کرد و بسی کتب دیگر را هم نـوشت. وی در سـال ۱۱۰۰ هـجری وفات یافت.
مکتب ادبی خوشحال
مکتب ادبی خوشحال، در قرن یازدهم هـجری بـه وجود آمد و در مناطق پشتونخواه، مقبول افتاده شماری از شاعران دودمان وی و شاعران دیگر مناطق پشتون نشین، از نظر فـکر و خـیال و کاربردهای واژهها و شیوههای دیگر سـخن پردازی، در سـبکهای اشعارشان، از سـبک خـوشحال پیـروی کردند. پژوهشگران ادب شناس پشتو، مجموعهی همهی این سـبکهای سـخنورانی را که متأثر از سبک خوشحال هستند، شامل مکتب ادبی خوشحال دانستهاند. بعضی از سخنوران پیرو سبک خوشحال؛ عبارتند از: اشرف خان هجری، سکندرخان ختک، صدر خان خـتک، عبد القادر خان ختک و…
سبک خـوشحال خان
ادبـیات شناسان پشتو؛ خوشحال خان خـتک؛ شاعر و قـهرمان ملی و سترگ پشتونها را، مبتکر و مؤسس سبک خاصی میدانند که سبک ادبی وی ویژگیهای زیر را داشته است:
۱.خوشحال، شعر پشتو را دامـنهای وسـیع داد. افزون بر غزل، مثنوی، قصیده و رباعی، انواع دیـگر شـعر را در ادب پشـتو اضافه کرد.
۲.سبک خوشحال؛ شـعر پشـتو را از لحاظ مضمون غنی سـاخت و مـضامین عشقی، اخلاقی، اجتماعی، ملی، فلسفی، فکاهی و غیره را در شعر پشتو بیان کرد.
۳.شعر خوشحال؛ بازتاب دهنده افکار و احساسات ملی است.
۴.در سبک خوشحال؛ صنایع ادبـی بـه گونهای دلکش مراعات شده است.
۵.انتقاد، از ویژگیهای عـمده سـبک ادبی خـوشحال است.
۶.از لحـاظ تـخیّل نیز سبک خوشحال بـرتریهایی بر سبک پیشینیان دارد.
۷.سبک خوشحال از نظر ارزش ادبی، از جامعترین سبکهای شعر پشتو شمرده شده است. سبک خوشحال را شماری از شـاعران پیـروی کردند که از مجموعه همه آنها، مـکتب ادبـی خـوشحال عـرض وجـود کرد.
شعر خوشحال خان
خوشحال خان ختک، در گونهها و قالبهای مختلف، اعمّ از غزل، قصیده، رباعی، قطعه، مثنوی، ترکیب بند، ترجیع بند، مخمس، و…به زبان پشتو، شعر سروده است.
منظومههای بازنامه، سوات نامه، فضلنامه، فالنامه، طب نـامه، اخلاقنامه، فراقنامه، نام حـق، خط نـامه و…، در مجموع، حدود یکهزار صفحه از دیوان او را به خود اخـتصاص داده است.
مدح و مـنقب رسـول گـرامی اسـلام(ص)، شاه مـردان علی(ع) و اهل بیت اطهار(ع) در قالبهای مختلف شعری آمده است. قصایدی نیز در خصوص مرگ، پل صراط، بهشت و دوزخ، فضیلت علم، اثبات نبوت، نماز و سایر آداب و اخلاقیات روزمره زدگی، احکام دینی و…در دیوان وی وجود دارد. در پایان هم ۹۹ نام مـبارک باری تعالی را آورده و شکرانه ختم کتاب نیز در یک قصیدهای ۳۲ بیتی است که تاریخ دوشنبه ۵۲ رمضان سال ۱۰۸۹ هـ.ق را مینمایاند و با آن، دیوان اشعار پشتو، به آخر رسیده است.
اشعار فارسی خوشحالخان
بخش پایانی دیوان خوشحال خان اشعار فارسی اوست. این بخش از اشعار از ص ۹۸۶ تا ۱۰۰۴ دیوان را به خود اختصاص داده است که تعداد ۴۶ غزل و ۱۰ رباعی و یک فرد و پنج غزل ملمع (فارسی-پشتو) را شامل میشود.
در غزلهای فارسی خوشحال خان، هم عشق ورزی و تـغزل دیـده میشود و هم زهد و عرفان و اخلاق، هم غم از دست دادن جوانی، هم از زلف و خال یار گفتن و هم از مدح و نعت رسول اسلام(ص)، هم شکایت از نفس نافرمان درون و دیو سرکش بیرون، هم از بیوفایی یـار و هـم از بدعهدی روزگار، هم سفارش پادشاه به ثـبات عـدل و داد، هم از وصول پس از هجران و هم از مهر شاهان به دویشان، هم آفرینش بتان را برای بردن دل و جان و هم سخن از قدرت لایزال خداوندی، هم از نامرادی وصال محبوب و پیوسته غم خوردن و از درد و بـلای عـاشقی گفتن.گاهی نیز از دلق ریای مـرقع سـخن گفته است.
سرآغاز غزلهای فارسی خوشحال خان این است:
پیر ما از میپرستی توبه فرماید مرا
اللّه اللّه گل این توبه می شاید مرا
هرکه از نظّاره روی بتان منعم کند
پند او گیرم به دل در دل نمیآید مرا
در غزل سوم گفته است:
نوبهار و مـی و مـعشوقه و جام است اینجا
زهد و پرهیز و ورع را چه مقام است اینجا
قصّه کوتاه که در مذهب ما ای صوفی
غیر می هرچه بود جمله حرام است اینجا
در اشعار فارسی، گاهی«روهی» تخلّص میکند و گاهی «خوشحال» و گاهی «خوشحال ختک»، گاهی نیز غزل وی بدون تخلّص دیـده مـیشود؛ چنانکه در ۱۳ غزل «روهی»،در ۲۱ غزل «خوشحال» و در یک مورد «خوشحال ختک» آمده است. در ۷ مورد نیز «کوهی» آمده که معلوم نیست «روهی» بوده و اشتباه نوشته شده، یا تخلّص کوهی به کار برده است.
خوشحال خان و حافظ
در اشعار فارسی و پشتوی خوشحالخان، شعر حافظ شیرازی، بیش از دیگران تأثیرگذار بوده است، چه به صورت تضمین و اقتباس و چه از نظر وزن و مـفهوم و…، که مـواردی به عنوان نمونه ذکر میشود:
حافظ:
مـا قـصّه سکندر و دارا نخواندهایم
از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس
خوشحال:
از ما دگر حکایت عقل و خرد مپرس
چون دادهایم دین ز کف و دل ز اختیار
حافظ:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن بـاش کـه آنی دارد
در ره عشق نشد کـس بـه یقین محرم راز
هرکسی برحسب فکر گمانی دارد
خوشحال:
هرکه در کوچه آن ماه مکانی دارد
کفر محض است اگر میل جنانی دارد
گر نیم اهل ورع عیب من ای شیخ مکن
هرکسی در دل خود زعم و گمانی دارد
حافظ:
آن خوش خبر کـجاست کـه این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم
خوشحال:
عمریست از فراق تو رنجور ماندهام
بهر خدا به پرسش من رنجه کن قدم
حافظ:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درخـت دوسـتی کی بـر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
خوشحال:
چون نظر بر خال خوبان داشتم
تخم غم را در دل خود کاشتم
خوبرویان را وفا کمتر بود
بر غلط بـود آنچه من پنداشتم
منبع: شفقنا افغانستان
لینک:
https://af.shafaqna.com/FA/9478
نظر شما