زندگی نامه مختصر علامه سید اسماعیل بلخی

علامه سید اسماعیل بلخی در سال ۱۲۹۹ خورشیدی در روستای سرپل از شهرستان بلخاب چشم به جهان گشود. خانواده علامه بلخی از خانواده‌های معروف بلخاب و شمال کشور بود.

زندگی کوتاه علامه بلخی را  به چهار دوره می‌توان تقسیم کرد:

۱- از تولد تا پایان تحصیلات؛

۲- مبارزات سیاسی و اجتماعی پیش از زندان؛

۳- دوره زندان؛

۴- پس از رهایی از زندان.

1) تولد و تحصیلات

علامه سید اسماعیل بلخی در سال ۱۲۹۹ خورشیدی در روستای سرپل از شهرستان بلخاب چشم به جهان گشود. خانواده علامه بلخی از خانواده‌های معروف بلخاب و شمال کشور بود. پدرش سید محمد از عالمان دینی منطقه و دایی او،  آیت الله سیّد حیدر نجفی شمشیری، از عالمان معروف کشور بود. سیّد اسماعیل تنها یک و نیم سال در آغوش گرم مادر بود؛ پس از آن مادرش او و این دنیا را ترک کرد.

خانواده سیّد محمد در حدود سال ۱۳۰۵خورشیدی بلخاب را به قصد ایران و شهر مشهد ترک کرد. مهاجرت به حوزه‌های علمیه نجف و مشهد پیش از آن در بلخاب و منطقه ناشناخته نبود؛ شمشیری دایی علامه، پیش از آن در حوزه علمیه مشهد و نجف درس خوانده و بازگشته بود. سیّد محمد خود از عالمان منطقه بود و ارزش سواد و دانش را می‌دانست و با حوزه‌های علمیه هم آشنایی داشت. معلوم است که انگیزه او از این کوچ و تحمل رنج سفر، رساندن فرزندانش به حوزه علمیه بوده است. سیّد محمد و پسرانش در مدرسه علمیه بالاسر در جوار حرم امام علی بن موسی الرضا(ع) ساکن می‌شوند و درس و بحث را شروع می‌کنند. چیزی نمی‌گذرد که پسر بزرگ‌تر سیّد محمد؛ یعنی سیّد ابراهیم دعوت حق را لبیک می‌گوید؛ اما سیّد اسماعیل بیش از انتظار برای کسب دانش تلاش می‌کند. در نزد بزرگ‌ترین استادان حوزه زانوی شاگردی می‌زند.گویند که او یکی از مشتریان دائمی کتابخانه آستان مقدس رضوی بوده است. اینکه چه مطالعه می‌کرده، از سخنرانی‌ها و شعرهای علامه بلخی آشکار است که او آثار مولانا، سنایی غزنوی، سعدی، حافظ، فردوسی، اقبال لاهوری و… هم‌چنین فلسفه و تاریخ اسلام را خوانده و مجذوب اندیشه‌های این بزرگان بوده است. از آثار و اشعار آنان در سخنرانی‌ها و اشعار خود فراوان استفاده نیز می‌کرد.

2) آغاز مبارزات سیاسی و اجتماعی

در پی قیام مردم مشهد بر ضد رضا خان در مسجد جامع گوهرشاد و سخت‌گیری دولت به علما و حوزه‌های علمیه، علامه سیّد اسماعیل بلخی در سال۱۳۱۴ شمسی وارد افغانستان و در شهر هرات ماندگار می‌شود و فعالیت‌های فرهنگی و دینی خود را در این شهر آغاز می‌کند. علامه بلخی تا سال ۱۳۲۴؛ حدود ده سال در هرات می‌ماند. فهرست فعالیت‌های بلخی در هرات به این قرار است:

  • ادامه درس و بحث و مطالعات؛ در آن زمان عالمان با سوادی در هرات بودند که بلخی از آنها استفاده علمی می‌کند؛ از جمله علامه شیخ محمدطاهر قندهاری که به علت تعصبات و توطئه‌های متعصبانه، قندهار را ترک و در هرات ساکن بود. بلخی هم درس می‌خواند و هم مطالعات خود را در موضوعات عرفان، تاریخ، فلسفه ادامه می‌دهد.
  • فعالیت های تبلیغی مانند سخنرانی، روضه‌خوانی به مناسبت‌های محرم و...
  • نوشتن دو کتاب به نام‌های «زنبیل بلخی» و «فلسفه الاحکام» که نسخه‌های دست‌نویس این کتاب‌ها موجود است.
  • سفرهای متعدد. دو سال پس از حضور در هرات، همراه پدر و از مسیر  بندر کراچی به نجف می‌رود و ضمن زیارت و بازدید از حوزه علمیه نجف، سخنرانی­هایی را در جمع علما و طلبه‌ها انجام می دهد. پس از بازگشت به وطن، سفرهای داخلی را آغاز می‌کند؛ قندهار، کابل، شمال و مناطق مرکزی هزاره‌جات. پس از این سفرها، دولت او را از هرات ممنوع الخروج می‌کند و زیرنظر می‌گیرد.

علامه سیّد اسماعیل بلخی اقدام به برداشتن گام‌های اصلاحی در حوزه مسائل دینی و سیاسی می نماید؛ از جمله تلاش بر اصلاح منبرها، روضه‌ها و سخنرانی‌های عمومی و پاک کردن آنها از خرافات و مستند و معقول کردن آنها؛ مبارزه برای اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی با هدف آزادی کاندید شدن و آزادی رأی دادن.

یکی از فصل‌های مهم زندگی علامه بلخی، ایجاد تشکیلات سیاسی و بنیادگذاری احزاب می‌باشد. گفته می شود که او در هرات «حزب ارشاد اسلامی» را بنیاد نهاده و این حزب ماهیت سیاسی و فرهنگی داشته است.

با تشدید فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی بلخی در هرات و دخالت او در مسایل سیاسی کشور، حکومت به او اجازه می‌دهد که از هرات برود. او در سال ۱۳۲۴ به مزارشریف می‌رود. بلخی تا سال ۱۳۲۷ در بلخ به فعالیت اجتماعی، دینی و سیاسی مشغول می‌شود. دوستی با خواجه محمدنعیم زوری فرمانده امنیت ولایت بلخ و فرمانده امنیت سابق کابل، یکی از نتایج حضور در مزارشریف است. همراهی خواجه محمدنعیم، انگیزه بلخی را برای مبارزه تقویت می‌کند و او را در مبارزه‌اش و حتی در پیروزی‌اش جدی‌تر و امیدوارتر می‌کند. این همراهی، انگیزه بلخی را برای رفتن به کابل تشدید می‌کند.

کابل، پایان سفر

بلخی به کابل می‌رود؛ امّا فعالیت‌های بلخی در هرات، دستگاه حکومت را برضد او تحریک کرده است، فعالیت‌های او در مزارشریف زیر نظر بوده و حالا او به کابل، پایتخت حکومت رفته است. گفته شده بلخی را بازداشت می‌کنند و سه شبانه روز در بازداشت نگه‌می‌دارند. با وساطت شهید میرعلی‌اصغر شعاع و مشروط به اینکه در امور سیاسی کشور دخالت نکند، بلخی رها می‌شود.

بلخی در کابل، خواب و خوراک و آرامش ندارد؛ شاهدان می‌گویند بلخی دائم در تلاش بود؛ انگار او یک کار بزرگ را در دست انجام داشت. بلخی در فرصت دو ساله کابل، به دو نوع فعالیت می‌پرداخت؛ فعالیتی در ظاهر و فعالیتی در نهان.

او در مساجد و حسینیه‌های سراسر کابل سخنرانی می‌کرد و گاهی می‌شد که روزی سه تا چهار سخنرانی داشت؛ نوع سخنرانی‌های بلخی با سخنرانی‌های دیگران تفاوت داشت؛ بلخی به پند و اندرزهای اخلاقی، بیان احکام، داستان پیامبران و … بسنده نمی‌کرد؛ او از هر موضوعی به سیاست و اداره کشور گریز می‌زد و هدفش آگاهی و بیدار کردن مردم بود. مردمی را که حاکمیت طی صدها سال و با هزینه‌های بسیار در خواب کرده بود، بلخی می‌خواست در کمترین زمان ممکن بیدار کند. بلخی با قشرهای مختلف مردم در تماس بود؛ در کوچه و خیابان و مدرسه و مسجد. چیزی که برای بلخی هیچ اهمیتی نداشت این بود که مردم از کدام قوم و کدام مذهب بودند.

اما بلخی در خفا مشغول کار دیگری هم بود؛ کاری از جنس سیاست و طرح‌ریزی یک قیام بزرگ. بلخی به همراه خواجه محمدنعیم زوری و ابراهیم خان گاوسوار، جمعی، از قشرهای مؤثر جامعه و از اقوام و مذاهب مختلف گرد آورده بود. کار این جمع در جلسات سرّی، زمینه‌سازی برای سرنگونی حکومت فاسد مستبد خاندانی بود. برای این کار نظامیان را جذب می‌کردند، سلاح تهیه می‌کردند، موافقت افراد با نفوذ را می‌گرفتند و ...

هنگامه قیام

قرار بود در نوروز ۱۳۲۹ خورشیدی کار و پیکارشان به ثمر نشیند. شاه در خارج از کشور بود. طرح این بود که درروز نوروز و در مراسم میله گل سرخ، صدر اعظم کشته و برخی مقامات سیاسی و نظامی دستگیر و با نیروهای مردمی و نظامی هماهنگ شده، قیام به پیروزی برسد و هم‌زمان هواداران و اعضای قیام در سراسر کشور، آنها را همراهی و در سرنگونی حکومت‌های محلی اقدام کنند.

غافل از اینکه کسی به نام گل‌جان وردک؛ جاسوس دولتی در داخل گروه نفوذ کرده و گزارشات را به دولت رسانده است. صبح روز نوروز که همه برنامه‌ها برای قیام آماده بود، ناگهان نیروهای امنیتی از راه رسیدند و اعضای اصلی قیام را بازداشت کردند. دوازده نفر از اعضای اصلی نهضت به زندان افتادند و نزدیک به ۱۵ سال در سیاه‌چال‌های زندان رژیم ستم‌شاهی زجر دیدند و شکنجه شدند.

ج) ستاره شب دیجور

بلخی با یاران خود نزدیک به ۱۵ سال در زندان بدترین شرایط و شکنجه‌های روحی و جسمی را تحمل کرد؛ دشمن می‌خواست بلخی را بشکند، بترساند و تسلیم خواسته‌های خود کند؛ امّا نتیجه برعکس شد. یعنی بلخی نه تنها نترسید و تسلیم نشد؛ بلکه زندان برای روح حماسی او دانشگاه شد. زندان کوره‌ای بود که بلخی در آن آبدیده و پخته شده بود.

آزادترین زندانی!

بلخی در زندان نه تنها از کار خود پشیمان نشد؛ بلکه مسئولیت قیام را به عهده گرفت. او در تحقق بخشیدن به هدف خود مصمم‌تر و محکم‌تر گردید؛ چنان‌که در بازجویی‌ها به صراحت گفت که می‌خواستم نظام استبدادی قومی را سرنگون کرده نظام مردمی ایجاد کنم. او متنی را نوشت و تحویل بازجوها داد. در آن متن، بلخی کارکردهای غیرانسانی نظام استبدادی را برشمرده و در نهایت گفته بود: "می‌خواستم مردم را از زندانی به نام افغانستان نجات دهم و ستم یک فرد و یک خاندان را از سر مردم بردارم".

در ضمن در دوره زندان، میرعلی اصغر شعاع و انجمن میوند مرکب از جوانان تحصیل کرده که مورد حمایت و تشویق بلخی بود، راه بلخی را ادامه می‌دادند و پرچم مبارزه را به دوش گرفته بودند؛ تا زمانی که شعاع بازداشت و در زندان رژیم به شهادت رسید.

بلخی با همان طبع شاد و حماسی و مستانه خود به همه زندانیان دلداری می‌داد و با آنان همکاری می‌کرد. در آن دوره تعداد زیادی از شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی نیز در زندان بودند؛ مانند میرغلام محمد غبار، میرعلی اصغر شعاع، عبدالرحمان محمودی، براتعلی‌تاج و …

تنها دارایی بلخی در زندان یک جلد قرآن کریم بود، به گفته خودش ۱۷۰۰ بار قرآن را خوانده و در معانی آن تأمل کرده است. او می‌گوید: "هرباری که می‌خواندم، درهای جدیدی از معانی به روی من گشوده می‌شد".

با این‌که بلخی استعداد شعری و ادبی را به ارث داشت و هم آن را در مطالعات خود در مشهد و هرات تقویت کرده بود؛ اما این زندان بود که به بلخی فرصت داد تا ۷۵۰۰۰ بیت شعر بسراید. این شعرها را یا در حاشیه‌های روزنامه، یا در کاغذ سیگار یا پارچه‌های سفید نوشته و برای خانواده به بیرون از زندان انتقال می‌داد. اما این شعرها چون پراکنده و توسط افراد مختلف به بیرون می‌رسید، قسمت مهم آنها گم شد و از بین رفته است. بخش دیگری از این شعرها پس از کودتای هفت ثور توسط خانواده به زیر خاک دفن شد، پوسید و از بین رفت. آنچه باقی مانده به شکل‌های مختلف نشر شده و دیوان بلخی اکنون در دسترس همگان است.

سرانجام رژیم در برابر مهم‌ترین خواسته‌های بلخی تسلیم شد؛ قانون اساسی جدید ایجاد شد که یکی از مترقی‌ترین قانون‌های اساسی کشور بود. قدرت اجرایی از خاندان شاه به بیرون انتقال یافت، آزادی‌های مذهبی و اجتماعی خصوصا برای شیعیان رقم خورد و در نهایت آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به رسمیت شناخته شد و دهه چهل هنوز هم به نام دهه دموکراسی و یا دهه قانون اساسی شناخته می‌شود. آزادی‌های این دهه مدیون بلخی است.

د) رهایی شیر از قفس

بلخی با مقاومت و مبارزه رژیم را به زانو درآورد. بلخی و یارانش از زندان رها شدند؛ اما این بار بلخی یک مبارزه اساسی، با برنامه و درازمدت را تدوین کرده بود. از او نقل قول شده است که پس از رهایی از زندان گفته بود: "من باید پس از ده سال مبارزه فرهنگی و اجتماعی به این کار دست می‌زدم."

بلخی و برنامه کلان

تلاش‌های بلخی پس از زندان نشان می‌داد که او یک کار کلان در پیش دارد و شب و روز برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. از یک‌طرف با اقشار مختلف مردم تماس نزدیک داشت، هفته ای چندین سخنرانی می‌کرد؛ سخنرانی‌های بسیار هدفمند و بیدارگر و سیاسی. در این سخنرانی‌ها نقطه‌های ضعف اجتماعی مردم را روان‌شناسانه می‌کاوید. از دولت نیز انتقاد می‌کرد؛ بسیار تند و بدون ملاحظه. با بزرگان اقوام مختلف نیز ارتباط خوبی برقرار کرده بود. با حکومت و شخص ظاهرشاه نیز رفت‌وآمدهایی داشت. بلخی در دیدارهایش با شاه هم از او و دستگاه حکومتش انتقاد می‌کرد و هم او را نصیحت و راهنمایی می‌کرد.

بلخی پس از زندان؛ دو سفر مهم کرد؛ سفر اول او دیدار از مناطق مختلف افغانستان بود؛ از هرات، قندهار، گردیز و جلال آباد تا مناطق مرکزی هزاره‌جات و شمال کشور. سخنرانی‌های پرشور در جهت آگاه کردن مردم و تلاش برای ایجاد وحدت بین شیعه و سنی و اقوام مختلف از تلاش‌های ثابت بلخی در سراسر افغانستان بود.

سفر دوم او به خارج کشور؛ یعنی کشورهای ایران، عراق و سوریه بود. در این سفر، علمای بزرگ، مراجع تقلید، حوزه‌های علمیه و مراکز فرهنگی از بلخی مانند یک دانشمند بزرگ و یک سردار فاتح استقبال کردند. او در هرجایی که رسید با سخنرانی‌های عالمانه و سیاسی و پرشور خود، همه را به وجد ‌آورد. هرجایی که می‌رسید، کوله‌باری از امید، تلاش، وحدت و محبت را با خود می‌برد. از مهم‌ترین دیدارهای او در نجف می‌توان از دیدار گرم و صمیمانه با امام خمینی(ره)، علامه امینی و آقا بزرگ تهرانی و در سوریه از دیدار با امام موسی صدر و در قم و مشهد با علمای بزرگ و استادان این حوزه‌ها یاد کرد.

بلخی از سفر تاریخی خود به وطن بازگشت، انبوهی از مردم هرات تا مرز به استقبال او شتافتند. در هرات از او مانند یک قائد ملی استقبال کردند، مردم قندهار به احترام او به خیابان‌ها ریختند و غزنی به احترام بلخی به پا خاست و در کابل غوغایی از شادی به وجود آمد.

پرواز آسمانی

بلخی، برنامه‌های خود را در آستانه پیروزی نهایی می‌دید. می‌دید که نسیم بیداری و مبارزه در جان مردم نفوذ کرده است. او در مجامع سیاسی و علمی کشورهای همسایه، به صورت کلی اهداف خود را بیان کرده و علت‌های مبارزه و زندانی شدن خود را شرح داده بود و ذهنیت همسایه‌ها و بزرگان دینی را برای اقدامات بعدی خود آماده کرده بود. حکومت نیز خطر بلخی را جدی می‌دانست.

۱۵سال زندان، روح بلخی را صیقل داده بود؛ امّا جسم بلخی را سوهان زده بود؛ او در زندان گرفتار بیماری قلبی و فشار خون شده بود. سفر به هزاره‌جات و بهسود، بیماری را تشدید کرد. سفر را ناتمام گذاشته به کابل بازگشت و بستری شد و روح بلخی در روز یک‌شنبه ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۷ به سوی آسمان‌ها پرواز کرد و فردایش در دامنه کوه افشار به خاک سپرده شد. در تشیع جنازه بلخی، شیعه و سنی و اقوام مختلف حضور یافتند و اشک ریختند. بزرگانی شیعه و سنی چون خان عبدالغفارخان و ابراهیم خان مجددی و … سخنرانی کردند و نقش او را در بیداری مردم و اتحاد آنان ستودند.

منبع: مجموعه فرهنگی و اجتماعی بابه بهسود

لینک:

 https://mfabbehsud.com/%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%85%d8%ae%d8%aa%d8%b5%d8%b1-%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b3%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%b3%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c%d9%84-%d8%a8%d9%84%d8%ae/

کد خبر 24373

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 3 =