۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۲

قدرت

بازگشتِ «قدرت سخت»!

ملیحه لودهی دانشمند علوم سیاسی، دیپلمات، راهبرد نظامی، و آکادمیسین پاکستانی است که نمایندگی پاکستان در سازمان ملل متحد را برعهده داشت.
بازگشتِ «قدرت سخت»!

ملیحه لودهی دانشمند علوم سیاسی، دیپلمات، راهبرد نظامی، و آکادمیسین پاکستانی است که نمایندگی پاکستان در سازمان ملل متحد را برعهده داشت. او نخستین زنی است که به این مقام رسیده‌است. او پیشتر نمایندگی پاکستان را در دربار سینت جیمز و دو بار سفارت آن در آمریکا را برعهده داشته‌است در این مقاله می نویسد: با وجود تمام ادعاهای رئیس‌جمهور دونالد ترامپ مبنی بر تضمین آتش‌بس فوری در غزه، رژیم اسرائیل همچنان به جنگی با ماهیت نسل‌کشی علیه ملت فلسطین ادامه داده است؛ نوار غزه را به میدان کشتار بدل کرده و به پاک‌سازی قومی(نسل کشی) دست زده است.

بازگشتِ «قدرت سخت»!

نوشته‌ی ملیحه لودهی | منتشر شده در ۲۸ ژوئیه ۲۰۲۵

«قدرت سخت» (Hard Power) بار دیگر با تمام شدت، به مرکز سیاست جهانی بازگشته است؛ هرچند اهمیت آن هیچ‌گاه کم نشده بود و هرگز نیز کم نخواهد شد. قدرت نظامی همواره یکی از منابع کلیدی در عرصه‌ی روابط بین‌الملل باقی مانده است. با این حال، این امید وجود داشت که جنگ، دیگر ابزار حل اختلافات میان دولت‌ها نباشد و از آن تنها به عنوان آخرین گزینه استفاده شود.

تصور غالب این بود که دولت‌ها به جای توسل به زور نظامی یا فشار اقتصادی، گفت‌وگو و دیپلماسی را ترجیح خواهند داد؛ و قدرت نرم ـ یعنی توان متقاعدسازی ـ به عنوان ابزار اصلی برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی و کسب نفوذ جهانی به کار خواهد رفت.

اما امروز چنین نیست. کشورهای قدرتمند و قدرت‌های منطقه‌ای بار دیگر برای تسلط بر دیگر کشورها، به استفاده از قدرت سخت روی آورده‌اند. برای آن‌ها دیگر زور، آخرین راه‌حل نیست بلکه نخستین گزینه شده است؛ و همین ابزار تحمیل اراده و «حل» اختلافات تلقی می‌شود. جنگ اسرائیل علیه غزه، حملات آن به ایران، لبنان و یمن، تهاجم روسیه به اوکراین، بمباران ایران توسط آمریکا و عملیات‌های نظامی هند علیه پاکستان، همگی شاهدی هستند بر رشد استفاده از قدرت نظامی در عرصه‌ی جهانی.

تمام این اقدامات نقض آشکار قوانین بین‌المللی و محدودیت‌های قانونی موجود در زمینه استفاده از زور هستند. این اقدامات با مصونیت کامل صورت می‌گیرند و در نتیجه، نظام جهانی که پیش از این نیز از هم گسیخته و متزلزل بود، بیش از پیش دچار فروپاشی شده و ساختار همکاری‌های بین‌المللی آسیب می‌بیند. اصول و ضوابط جهانی که استفاده‌ی سلطه‌گرانه از قدرت سخت را بی‌اعتبار می‌دانند، عمداً نادیده گرفته می‌شوند تا اهداف خاصی محقق شوند. این رویه‌ی جدید که به آن «دیپلماسی توپ و ناو»

 (Gunboat Diplomacy) گفته می شود، مبتنی بر استفاده‌ی فزاینده از زور یا تهدید به استفاده از زور برای دستیابی به اهداف سیاسی و اقتصادی است. چنین رویکردی، جهان را به سوی وضعیتی فاقد قانون و مبتنی بر دیدگاه هابزی (Hobbesian) سوق داده است، جایی که تنها قدرت حرف آخر را می‌زند.

اهمیت فزاینده قدرت سخت در عرصه‌ی روابط بین‌الملل را می‌توان از این واقعیت نیز دریافت که کشورها ــ به‌ویژه قدرت‌های بزرگ ــ پیوسته در حال تقویت منابع و ابزارهای قدرت سخت خود هستند. افزایش چشمگیر هزینه‌های دفاعی جهانی گواهی روشن بر این روند است. این هزینه‌ها به بالاترین سطوح تاریخی خود رسیده‌اند، زیرا کشورها، چه بزرگ و چه کوچک، تقویت دارایی‌های قدرت سخت را لازمه‌ی دستیابی به اهداف خود و تضمین امنیت در محیط بی‌ثبات کنونی می‌دانند.

نمونه‌ای دیگر از به‌کارگیری قدرت سخت از طریق اجبار اقتصادی را می‌توان در سیاست‌های دولت ترامپ مشاهده کرد؛ جایی که رئیس‌جمهور دونالد ترامپ با اعمال تعرفه‌های سنگین بر تقریباً تمام کشورها، جنگ تجاری به‌راه انداخت تا با ایجاد فشار در مذاکرات، امتیازاتی به نفع ایالات متحده به‌دست آورد. تسلط بر کشورها از طریق اجبار اقتصادی، روشی است که میان دشمنان و متحدان تفاوتی قائل نمی‌شود. تمامی کشورها وادار شده‌اند تا توافق‌نامه‌های تجاری خود را مجدداً مورد بازنگری قرار دهند، در حالی که تعرفه‌ها به‌عنوان ابزاری تنبیهی برای کسب منافع اقتصادی مورد استفاده قرار می‌گیرند. این سیاست پیامی روشن دارد: اگر خواسته‌های ایالات متحده پذیرفته نشوند، هزینه‌ای سنگین در انتظار طرف مقابل خواهد بود. چنین رویکردهای کاملاً یک‌جانبه، نه‌تنها منجر به فروپاشی نظام تجارت جهانی می‌شوند، بلکه اصول تثبیت‌شده تعامل میان کشورها را نیز زیر و رو می‌کنند؛ جایی که متغیرهای ناشناخته بر عوامل شناخته‌شده غلبه یافته‌اند.

آیا این بدان معناست که قدرت نرم جایگاه خود را از دست داده است؟ آیا افزایش استفاده از قدرت سخت موجب کاهش اهمیت دیپلماسی شده است؟ آیا تمایل به اعمال فشار جای هنر متقاعدسازی را گرفته است؟ و آیا آن‌طور که برخی تحلیلگران ادعا می‌کنند، مفهوم "قدرت نرم" دیگر مفهومی منسوخ به شمار می‌آید؟ پاسخ کوتاه به این پرسش‌ها منفی است.

قدرت نرم همچنان یکی از ارکان مهم سیاست بین‌الملل است؛ ابزار بنیادینی که از طریق آن کشورها نفوذ خود را گسترش می‌دهند و برداشت جهانی از خود را شکل می‌دهند. بنابراین، گرچه در شرایط کنونی قدرت سخت غلبه دارد، اما نتیجه‌گیری اینکه قدرت نرم ــ یعنی توانایی تأثیرگذاری از طریق جذابیت و جلب ترجیحات دیگران ــ دیگر بی‌اهمیت یا بی‌اثر شده، نادرست و ساده‌انگارانه خواهد بود.

حقیقت این است که در حالی که ایالات متحده و برخی کشورهای دیگر به استفاده از قدرت سخت روی آورده‌اند، چین استراتژی رو به رشدی از قدرت نرم را اتخاذ کرده است که تکمیل‌کننده‌ی رشد اقتصادی و نظامی آن به‌شمار می‌رود. این رویکرد به چین کمک کرده تا نفوذ جهانی خود را گسترش دهد، اعتمادسازی کند و همکاری بیشتری از دیگر کشورها جلب نماید.

جای شگفتی نیست که طبق جدیدترین شاخص جهانی قدرت نرم (Global Soft Power Index) که توسط شرکت مشاوره‌ی معتبر «برند فاینانس» مستقر در لندن منتشر شده، چین در میان ۱۹۳ کشور، جایگاه دوم را به خود اختصاص داده است. این دستاورد، نتیجه‌ی راهبرد چندوجهی اقتصادی، دیپلماتیک و فرهنگی چین است که با هدف بهبود تصویر بین‌المللی آن در پیش گرفته شده است.

طرح «یک کمربند، یک راه» چین (Belt and Road Initiative) که بیش از ۱۵۰ کشور را در بر می‌گیرد، پیشرفت‌های فناورانه آن در حوزه‌ی هوش مصنوعی، کمک‌های توسعه‌ای، سرمایه‌گذاری در فناوری‌های سبز، و دیپلماسی فرهنگی، همگی جلوه‌هایی از قدرت نرم متنوع و پرتوان آن هستند. نقش فعال چین در نهادهای بین‌المللی و نمایندگی از منافع "جنوب جهانی" نیز بخشی از این راهبرد محسوب می‌شود. برای نمونه، میانجی‌گری موفق چین در احیای روابط میان عربستان سعودی و ایران، جایگاه قدرت نرم این کشور را بیش از پیش تقویت کرده است.

مجموع این عوامل، چین را قادر ساخته‌اند تا نفوذ خود را در سطح جهانی افزایش دهد و برداشت بین‌المللی را به نفع خود شکل دهد.

مفهوم قدرت نرم که نخستین بار توسط جوزف نای مطرح شد، در واپسین سال‌های زندگی‌اش نیز مورد تأمل او باقی ماند. در یکی از مقالات تازه‌منتشرشده در شماره اخیر نشریه «فارن افیئرز» که وی با همکاری اندیشمند شناخته‌شده، رابرت کیوهین، اندکی پیش از درگذشتش به نگارش درآورد، این پرسش را مطرح کرد که آیا قدرت نرم در عصر حاضر نیز اهمیت دارد یا خیر.

در این مقاله، نویسندگان به‌وضوح بیان می‌کنند که رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، دونالد ترامپ، که به گفته آنان «به اجبار و تحمیل بیش از اندازه متکی بود»، نه‌تنها قدرت نرم را درک نکرد بلکه آن را در سیاست خارجی خود نادیده گرفت و صرفاً بر قدرت سخت تکیه داشت. به باور آنان، چنین راهبردی در بلندمدت شکست‌خورده و بی‌ثمر خواهد بود.

دلیل این امر آن است که اگر کشوری برای دیگران جذاب و خوشنام باشد، نیازی ندارد برای تغییر رفتار دیگران به مشوق‌ها و تنبیه‌ها متوسل شود. افزون بر این، «اگر متحدان یک کشور را خوش‌رفتار و قابل‌اعتماد بدانند، پذیرش رهبری‌اش برای آنان آسان‌تر خواهد بود». اما اگر شرکای تجاری آن کشور را غاصب یا گردن‌کش تلقی کنند، به‌مرور از او فاصله می‌گیرند و در درازمدت تمایل دارند وابستگی خود را به او کاهش دهند.

نویسندگان همچنین تأکید می‌کنند که در جهانی که وابستگی متقابل میان کشورها رو به افزایش است، دستیابی به همکاری امری اجتناب‌ناپذیر است—و اینجاست که راهبرد قدرت نرم می‌تواند بسیار مؤثر و تعیین‌کننده واقع شود.

بنابراین، هرچند در عصر حاضر به‌ظاهر نمایش قدرت سخت بر فضای بین‌المللی غالب شده است، اما قدرت نرم نیز همچنان جایگاه و اهمیت خود را در سیاست جهانی حفظ کرده است. این بدان معناست که کشورها می‌توانند منافع ملی خود را نه فقط از طریق قدرت نظامی و اقتصادی، بلکه از رهگذر اقناع، تأثیرگذاری و ایجاد جاذبه نیز دنبال کنند؛ روشی که دیگر دولت‌ها را به همکاری و همسویی ترغیب می‌کند.

گرچه دارایی‌های نرم جایگزین کامل منابع سخت نمی‌شوند، اما می‌توانند برای کشورها احترام، اعتبار و اعتماد به همراه آورند—عواملی که برای دستیابی موفقیت‌آمیز به اهداف ملی، بی‌نهایت حیاتی‌اند.[1]

 

[1] . https://www.dawnnews.tv/news/1265073/

کد خبر 24565

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 7 =