فرهنگ تحمیل عقاید و ایدئولوژی‌ خود بر دیگران، در پاکستان

فرهنگ تحمیل عقاید و ایدئولوژی‌های خود بر دیگران در پاکستان در اوج خود قرار دارد.این غریزه اساسی انسان که افکار، ایده‌ها و نظراتش توسط جهان پذیرفته و اجرا شود، جنبه‌ای است که تأثیرات عمیقی بر شخصیت انسانی و ساختار اجتماعی ما دارد. آیا این صرفاً نشانه‌ای از یک شخصیت، گروه و مذهب قوی است یا یک آشفتگی روانی عمیق در پشت آن پنهان است؟ بیایید با تجزیه و تحلیل این رفتار از نظر روانشناختی و اجتماعی، اثرات مثبت و منفی آن را روشن کنیم.

     علما و تحلیلگران موضوعات مذهبی معتقدند که پاکستان کشوری اسلامی است که بر اساس ایده آزادی مذهبی به همه مذاهب اسلامی و سایر ادیان تأسیس شده است. بنابر این،مسلمانان پاکستان می‌ خواستند از هند جدا شوند، زیرا ایدئولوژی مسلمانان با ایدئولوژی‌ هندوئیسم متفاوت بوده است و هندوها می‌خواستند ایدئولوژی خود را بر آنها تحمیل کنند و استقلال پاکستان مبتنی بر نظریه دو ملت (هندو و مسلمان) بوده است، اما متأسفانه مشکلی که باعث جدایی مسلمانان این کشور از هند شد، هنوز حل نشده و همچنان پابرجاست. زیرا پس از استقلال پاکستان، ۹۷ درصد جمعیت پاکستان مسلمان و ۳ درصد جمعیت آن اقلیت غیرمسلمان هستند. در حالی که دو فرقه اصلی مسلمانان شیعه و سنی هستند، اما تمایزی که سنی ‌ها با نام اهل سنت بریلوی و دیوبندی از هند با خود آوردند، همچنان پابرجاست، در حالی که اهل حدیث و سلفی ‌ها نیز به اهل سنت پیوسته ‌اند که دیدگاه ‌هایشان کاملاً با سایر اهل سنت متفاوت است، اما همه اهل سنت در نحوه خواندن نمازهای پنجگانه و در اعتقاد به صحابه مشترک هستند، بنابراین هیچ کس نمی‌ فهمد چه کسی سنی بریلوی یا دیوبندی و چه کسی سلفی یا اهل حدیث است. سپس گروه ‌هایی که در هند افراطی بودند، پس از پیوستن به پاکستان نیز افراطی هستند، در حالی که سلفی‌ ها نسبت به سایر مسلمانان بیشترین حساسیت را نسبت به بدعت، کفر و شرک دارند. بنابراین، برخی از این گروه‌ها بیشتر دیدگاه ‌های دیگر مسلمانان شیعه و سنی را بدعت، کفر و شرک می‌ دانند و بر این اساس آنها را کافر و مشرک می ‌نامند، پس از اهل حدیث و سلفی، اهل سنت دیوبندی هستند که در مورد بدعت، کفر و شرک حساسیت دارند، اما مشکل اینجا است که برخی از آن‌ ها بجای اینکه در مورد اموری که خود نسبت به آنها حساسیت بدعت یا کفر و شرک دارند، خود اقدام نمایند، به دیگران نیز با زور جلوگیر می ‌شوند، ولو اینکه آن مسئله را که این‌ها بدعت یا کفر و شرک می ‌دانند، نزد دیگران واجب یا مستحب باشد. این نوع افراطی ‌ها نظریات خود را با زور بر دیگران تحمیل کرده و آن ‌ها را از انجام آن امور منع می‌کنند که بر این اساس، ایده ‌ای که بر اساس آن مسلمانان پاکستان کشوری جداگانه برای خود اخذ کرده بودند که در آن طبق عقاید و نظریات مذهبی خود زندگی کنند، حل نشد، زیرا افراطی ‌ها که فرهنگ تحمیل عقاید و نظریات خود بر دیگران را به عنوان میراث از هند با خود آورده بودند، در پاکستان نیز ترویج می‌دهند. بنابراین، اکثر مسلمانان در پاکستان هنوز مشکل دارند. اکنون، یا اینکه بار دیگر کشور جدیدی بر اساس همان نظریه دو ملت، تأسیس شود که در این کشور این افرادی که حساسیت بدعت یا کفر و شرک را دارند زندگی کنند و افراد دیگری به آن کشور دیگری بروند یا اینکه دولت به کسانی که این نظریه‌ "تحمیل نظریات خود بر دیگران" را دارند جلوگیری کند که نباید عقاید خود را بر دیگران تحمیل کنند، تا همه مردم مسلمان بتوانند با وحدت و همبستگی در پاکستان زندگی کنند، اما نیاز به توجه جدی به این مسئله است، اما مشکل این نیست که فقط افراد نادان از یک فرقه خاص، تحمیل دیدگاه ‌های خود را بر دیگران ضروری می‌ دانند، بلکه در پشت این افراد، ایدئولوژی و فقه آن ‌ها نیز قرار دارد که نه تنها چنین دیدگاه ‌هایی را بدعت یا کفر و شرک اعلام می‌کند، بلکه آن افراد وابسته خود را به جلوگیری از انجام این امور توسط دیگران نیز ترغیب می ‌کند.

     در حالیکه هر مسلمان به اعتقاد و نظریات خود پایبند است و می ‌تواند جان خود را فدا کند، اما دست از اعتقاد و نظریات خود بر ندارد. در همین مورد استفتاای در سایت حوزه علمیه بنوری شریف، اهل سنت دیوبندی وجود دارد که سوال شد: برخی از مردم اعمال مذهبی خود انجام می‌ دهند که هرگز در قرآن یا سنت ذکر نشده است، اما اعمال نیک محسوب می‌شوند، مانند خواندن درود شریف قبل از اذان. در صورت اعتراض، آنها استدلال می‌ کنند که انجام چنین عمل نیکی که شرعاً منع نشده است، جایز است. در پاسخ این سوال از سوی این مرکز دینی فتوا صادر شده است که بدعت به اموری گفته می‌ شود که منشأ آنها از نظر شرع ثابت نشده است، یعنی در قرآن کریم یا حدیث دلیلی برای آنها وجود ندارد و در زمان رسول خدا (ص)، اصحاب، تابعین و پیروانش نیز انجام نشده و در زمان ‌های بعدی انجام یا ترک شده و به عنوان یک امر دینی تلقی شده ‌اند و ترک‌کنندگان آنها مورد سرزنش قرار می‌گیرند. بدعت چیز بسیار بدی است. پیامبر اکرم (ص) بدعت را رد کرده و بدعت‌ گذار را مخرب دین نامیده و فرموده است که هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی به جهنم منتهی می‌ شود. (تعلیم الاسلام). خواندن درود شریف عبادتی دائمی است که فضایل بسیاری از آن در قرآن و حدیث ذکر شده است، منبع و عامل فراوانی، برکت، رحمت و خیر فراوان است. از سوی دیگر، اذان یک عبادت دائمی است که برای اعلام نماز تشریع شده و کلمات آن از حدیث مبارک ثابت و منقول است. اضافه یا کم کردن چیزی از آن جایز نیست. بنابراین، بلند خواندن درود شریف و سلام قبل و بعد از اذان و دعا بعد از اذان در شریعت ثابت نشده است. گویی اضافه ‌ای بر اذان است. تمام فضایل درود شریف که رسول خدا (ص) بیان کرده است، در نظر صحابه، تابعین و تابعین بوده است، اما هیچ کس عادت نکرده است که قبل یا بعد از اذان، درود شریف را بلند بخواند. بنابراین، خواندن درود شریف قبل یا بعد از اذان یا بلند خواندن دعا بعد از اذان، بدعت است و ترک آن واجب است، اما خواندن درود شریف و دعا به صورت انفرادی و آهسته بعد از اذان به طوری که جزء اذان محسوب نشود، در سنت ثابت شده است. اگر این کار را زیاد انجام دهید، مستحب است، والله اعلم[1].

     فرهنگ تحمیل عقاید و ایدئولوژی ‌های خود بر دیگران در پاکستان به اوج خود رسیده است و به همین دلیل اختلافات مذهبی در این کشور رو به افزایش است. اکثر علمای شیعه، سنی و همچنین تحلیلگران مذهبی معتقدند که اگر ما پیروی قرآن و سنت هستیم، خداوند متعال در قرآن کریم به مسلمانان دستور اتحاد و وحدت داده است و این خود دلیلی بر این است که خداوند متعال به خوبی می ‌داند که در میان مسلمانان افرادی با ایدئولوژی ‌های مختلفی وجود خواهند داشت که ممکن است با هم اختلاف نظر داشته باشند. اگر این اختلاف کفر و شرک بود، خداوند متعال به جای گفتن «واعتصمواء» و دادن دستور وحدت، به پیروی از یک ایدئولوژی خاص امر می‌ کرد و پیروان سایر ایدئولوژی ‌های اسلامی را از پیروی از این ایدئولوژی ‌های مختلف منع می‌کرد و همه را برای وحدت تاکید نمی‌کرد. به همین ترتیب، هر مکتب فکری معتقد است که درمیان هفتاد و دو فرق اسلامی، فقط یک فرقه بهشتی وجود دارد و فقط همان به بهشت خواهد رفت، اما هیچ کس نمی ‌داند کدام یک بهشتی است. پس آیا همه باید خود را اهل بهشت بدانند و فتوای کفر و شرک به دیگران بدهند؟، این نیز صحیح نیست. این امر توسط خداوند متعال تعیین خواهد شد. هیچ مسلمانی حق چنین کاری را ندارد. به همین ترتیب، اگر کسی معتقد باشد که خواندن درود قبل از اذان بدعت است، نباید این کار را انجام دهد، اما حق ندارد عقاید خود را به دیگران تحمیل کند. دیگران را سرزنش کند و با اعلام بدعت، آنها را مجازات کند. شاید همین درود خواندن نزد فرقه دیگری مستحب باشد، اما مواردی وجود دارند که این فرقه اسلامی اگر انجام کاری را خود بدعت یا کفر و شرک قرار می‌دهد، دیگران را نیز با زور از انجام آن جلوگیری می‌ کند. اکنون شکایتی در همین خصوص ثبت شده است که باعث درگیری بین عموم مسلمانان پاکستان شده است. این شکایت علیه امام مسجدی به دلیل خواندن درود قبل از اذان از بلندگو ثبت شده است و کانون وکلای گجرا اعتصاب خود را اعلام کرد[2]. براساس روزنامه پاکستان نیوز، در منطقه توبا تیک سینگ ایالت پنجاب پاکستان پرونده ‌ای علیه امام مسجدی در گجرا به دلیل نقض قانون بلندگو و خواندن درود از بلندگو قبل از اذان ثبت شده است. متن پرونده ثبت شده در کلانتری شهر گجرا بیان می‌کند که نیروی پلیس در حین گشت ‌زنی با یک وسیله نقلیه دولتی در حال عبور از منطقه پارک حافظ گجرا بود که آصف محمود مصطفایی، امام مسجد، مسجد جامع غوثیه رضویه حفیظ پارک گجرا، قبل از اذان با بلندگو درود می‌خواند. وقتی پلیس به محل رسید، امام مسجد آصف محمود دروازه اصلی (ورودی) مسجد را قفل کرد و از مسجد فرار کرد. پرونده ‌ای علیه امام مسجد تحت قانون سیستم صوتی پاکستان ثبت شده است. از سوی دیگر، واکنش شدیدی به این موضوع وجود دارد. شخصیت ‌های مذهبی پاکستان این عمل را محکوم کردند، در حالی که کانون وکلای منطقه گوجرا اعتصاب اعلام کرده است. در کنار این، پرونده ‌ای علیه رئیس پلیس مربوطه و افسر پلیسی که در این پرونده دخیل بوده، تشکیل شده است.[3]. اما برخی از تحلیلگران معتقدند که آنجایی که این شکایت توسط پلیس ثبت شده است، با اینکه از قبل حساسیت ‌هایی در این زمینه وجود داشت که برخی از فرقه‌ های اسلامی، خواندن درود قبل از اذان یا بعد از اذان را بدعت محسوب می‌ کنند و جلوگیری از آن را واجب می ‌دانند، بنابراین این پرونده شکل شرعی و مذهبی به خود گرفته است، هرچند این پرونده تحت قانون بلندگو ثبت شده است. در همین حال، در شهر راولپندی نیز قانون بلندگو در مورد یک فروشنده سبزیجات نیز اعمال شد و پرونده ‌ای تحت قانون سیستم صوتی علیه شخصی که با نصب بلندگو سبزیجات می‌فروخت، ثبت شد. گفته می ‌شود که اقدامات سختگیرانه‌ ای علیه استفاده از بلندگو توسط هر حزب، فرد یا کسب و کاری در ایالت پنجاب پاکستان انجام شده است. از دوربین ‌های مداربسته و فناوری پیشرفته برای برخورد با کسانی که قانون بلندگو را نقض می‌کنند، استفاده خواهد شد. دولت پنجاب در نشستی به ریاست مریم نواز، سروزیر ایالت پنجاب، تصمیم گرفت قانون بلندگو را به سختگیرانه‌ترین شکل اجرا کند که بر اساس آن، به جز برای خطبه ‌های جمعه و اذان‌های پنجگانه روزانه، از بلندگو در سراسر ایالت پنجاب استفاده نشود[4]، اما برخی از تحلیلگران معتقدند که دولت فعلی تحت فشار چنین افراط‌ گرایانی است و از چنین تاکتیک ‌هایی استفاده می‌کند، در تلاش است ائمه جماعت را کنترول کند، استفاده بلندگو برای درود و سلام قبل از اذان و بعد از اذان را ممنوع قرار دهد و حتی اوقات اذان و نماز پنجگانه را متحدالشکل قرار داده و همه مکاتب فکری را پایبند به نظر یک مکتب فکری کند، اما برخی دیگر معتقدند که دولت فعلی گروه ‌های خشونت ‌طلبی مانند تحریک لبیک را که به همراه گروهای افراطی و تروریست از جمله، سپاه صحابه و لشکر جهنگوی مشغول تفرقه ‌افکنی در کشور بودند، مهار کرده است و دنبال جلوگیری از افراط گرایی است، ولی حقیقت این مسئله هنوز مشخص نیست، اما این یک واقعیت مسلم است که فرهنگ تحمیل اجباری باورها و ایدئولوژی ‌های خود بر دیگران، چه در سطح فردی یا جمعی، چه در سطح رسمی یا غیر رسمی باشد، در پاکستان وجود دارد،

     برخی از کارشناسان این موضوع معتقدند وقتی فردی سعی می‌ کند ایده‌ های خود را به دیگران تحمیل کند، ممکن است انگیزه‌های روانشناختی پیچیده ‌ای در پشت آن وجود داشته باشد. این رفتار فقط یک تمایل ساده نیست، بلکه منعکس‌کننده ویژگی‌های شخصیتی عمیقی است. برخی افراد تمایل دارند خود و ایده‌ هایشان را مهم‌تر، صحیح‌تر و برتر از دیگران بدانند. آن‌ها قاطعانه معتقدند که نظرشان حقیقت نهایی است و همه باید بدون هیچ استدلالی آن را بپذیرند. این وضعیت اغلب در دسته «خودشیفتگی» قرار می‌گیرد، جایی که خود فرد و تفکر خودش مرکز جهان می ‌شود. این افراد دیگران را پایین‌تر از خود می ‌دانند و هیچ اهمیتی برای ایده ‌های خود قائل نیستند. آن‌ ها خود را خارق‌ العاده می‌ دانند و تمایل زیادی به دریافت ستایش و تحسین مداوم از دیگران دارند. هدف آن‌ ها کنترل دیگران و تثبیت برتری خود است و ایده‌ های خود را وسیله‌ ای مهمی برای دستیابی به این هدف می ‌دانند. برخی افراد در باورها و عقاید خود چنان راسخ و استوار هستند که از گوش دادن، درک یا پذیرش هر دیدگاه متفاوتی امتناع می‌کنند. این نهایت «دگم ‌اندیشی» است، جایی که انعطاف ‌پذیری ذهنی کاملاً از بین می‌ رود و فرد فقط تفکر خود را تنها حقیقت می ‌داند. چنین افرادی علیرغم هر نوع استدلال یا مدرکی حاضر به تغییر نظرات خود نیستند. آنها تفکر خود را حقیقت مطلق می ‌دانند و احساس می‌کنند هر کسی که با آنها مخالف باشد، اشتباه می‌کند. این نگرش آنها را از تجربیات و دانش جدید محروم می ‌کند، زیرا برای آنها چیزی برای یادگیری باقی نمانده است. برخی افراد تمایل شدیدی به حکومت کردن و کنترل دیگران دارند. این تمایل اغلب در تمام رفتارهای آنها منعکس می ‌شود. تحمیل ایده ‌هایشان، بیانگر قدرت، اقتدار و تسلط آنهاست. آنها می‌خواهند دیگران را زیردست خود ببینند و با وادار کردن آنها به پایبندی به ایده‌هایشان، احساس قدرت کنند. این رفتار اغلب در افرادی یافت می ‌شود که می‌خواهند به هر قیمتی اراده خود را تحمیل کنند، حتی اگر مجبور باشند از ارعاب، تهدید یا فشار برای انجام این کار استفاده کنند. وقتی «منیت» کسی افسار گسیخته می ‌شود و او بیش از حد به خودش اهمیت می ‌دهد، نظر و شخصیت خودش را بهترین می ‌داند. چنین افرادی خود را عاقل ‌ترین می ‌دانند و رسیدن به خواسته‌هایشان را پیروزی شخصی خود می ‌دانند. منیت آنها به آنها اجازه نمی ‌دهد که نظر دیگران را بپذیرند یا در افکار خود انعطاف ‌پذیر باشند. برای آنها، برگشتن از نظر یا تغییر آن معادل شکست است. این گرایش همچنین زمانی تشدید می ‌شود که فرد قادر به تحمل ایده ‌ها، باورها، فرهنگ‌ ها یا سبک زندگی متفاوت دیگران نباشد. «عدم تحمل» او، او را مجبور می‌کند تا تفکر خود را به دیگران تحمیل کند. چنین افرادی تنوع را دوست ندارند و همه چیز را با معیارهای خود می ‌سنجند. آنها احساس می‌ کنند هر چیزی که با تفکر آنها مطابقت نداشته باشد نه تنها اشتباه است، بلکه باید تغییر کند. این نگرش برای هماهنگی اجتماعی سمی و کشینده است. این وسواس «تحمیل» ایده‌ های خود به دیگران، یک رفتار اجتماعی رایج است، اما در بیشتر موقعیت‌ ها نقصی است که اثرات منفی آن بسیار عمیق‌تر و گسترده‌تر است. وقتی فردی سعی در تحمیل نظر خود دارد، تفکر آزاد و بیان دیگران را سرکوب می ‌کند. این عمل، درهای گفتگوی اجتماعی و بحث سالم را می ‌بندد. این امر مانع از تولد ایده‌ های جدید می ‌شود و رکود ذهنی و فکری را در جامعه ایجاد می ‌کند. این بزرگترین مانع پیشرفت فکری است، زیرا پیشرفت دانش همیشه از طریق پرسش، اختلاف نظر و پذیرش مفاهیم جدید حاصل می ‌شود، نه از طریق تحمیل باورها. به دلیل وجود چنین افرادی، جامعه به جای پیشرفت، رو به زوال می ‌رود. هیچ‌ کس دوست ندارد ایده ‌های دیگری به او تحمیل شود یا نظراتش نادیده گرفته شود. این رفتار باعث ایجاد تلخی، تنش و فاصله در روابط شخصی، خانوادگی و حرفه‌ ای می ‌شود. به اعتماد متقابل به شدت آسیب می ‌رساند و پایه روابط را سست می ‌کند. چنین فردی نه تنها دوستان و نزدیکان خود را از دست می ‌دهد، بلکه با انزوای اجتماعی نیز مواجه می ‌شود. فردی که فکر می‌کند همه چیز را می ‌داند، توانایی بهره‌ گیری از تجربیات، دانش و دیدگاه ‌های دیگران را از دست می ‌دهد. وقتی بر نظر خود پافشاری می‌کنید، هرگز چیزهای جدید یاد نخواهید گرفت، زیرا هیچ چیز جز ایده ‌های خودتان برای شما قابل قبول نیست. این امر وسعت ذهنی شما را محدود می‌کند و شما به فردی کوته ‌بین تبدیل می‌ شوید. چنین افرادی در مواجهه با چالش ‌های جدید و سازگاری با موقعیت‌ های جدید شکست می‌خورند. این نگرش اغلب منجر به درگیری، بحث و تنش می ‌شود. وقتی همه مصمم به پیش بردن خواسته‌ های خود هستند و تمایلی به گوش دادن به دیگران ندارند، بحث به جای مثبت و سازنده بودن، به عرصه لجاجت و سرسختی تبدیل می ‌شود. این امر باعث ایجاد هرج و مرج و سردرگمی می ‌شود که می ‌تواند صلح و نظم را تهدید کند. از خانه‌ ها گرفته تا روابط بین‌ الملل، فرآیند تحمیل نظرات با زور، باعث ایجاد درگیری می ‌شود. در برخی موقعیت ‌های بسیار خاص، «باور قوی به ایده ‌های خود» می ‌تواند به عنوان یک فضیلت تلقی شود، اما تفاوت اصلی در اینجا بین «متقاعد کردن» و «تحمیل کردن» است. یک مسلمان یا رهبر واقعی به دیدگاه و ایده‌ های خود اعتقاد راسخ دارد و دیگران را با منطق، استدلال و اثر بخشی سخنان خود متقاعد می ‌کند. او دیگران را مجبور به متقاعد کردن نمی ‌کند، بلکه با قدرت اعمال و افکار و همچنین بینش خود بر دیگران تأثیر می ‌گذارد. این نشانه‌ی قوی از رهبری یا مسلمان بودن یک فرد است که شامل زور نمی ‌شود، بلکه احترام و اعتماد متقابل را در بر می‌ گیرد. چنین مسلمانانی یا رهبرانی مردم را با قدرت دیدگاه خود همراه می ‌کنند، نه با زور. گاهی اوقات، برای ایجاد اصلاحات اجتماعی یا اخلاقی، فرد باید به ایده ‌های خود اعتقاد راسخ داشته باشد، حتی اگر در ابتدا با مخالفت شدید روبرو شود. در اینجا نیز هدف، ترغیب از طریق اجبار نیست، بلکه سوق دادن جامعه به سمت ایده ‌های بهتر و ایجاد تغییر مثبت و پایدار است. اینها افرادی هستند که با اندیشه، صداقت و پشتکار خود، مسیر جامعه را تغییر می‌دهند. چنین افرادی همیشه در تاریخ به عنوان نمونه ‌ای مثبت به یاد آورده می ‌شوند، زیرا آنها با استدلال، نه با زور، دیگران را متقاعد می‌کنند. وسواس تحمیل ایده ‌های خود به دیگران، عمدتاً یک نگرش منفی و مضر است. این نه تنها روابط فردی را از بین می ‌برد، بلکه مانع پیشرفت اجتماعی نیز می ‌شود. در جوامع موفق و سالم، ایده‌ ها از طریق استدلال، تفاهم و گفتگو ارائه می‌ شوند، نه با زور. به یاد داشته باشید، قلب ‌ها تسخیر می ‌شوند، نه تحمیل! تغییرات مثبت و سازنده همیشه فقط از طریق رضایت متقابل، تفاهم و بحث آزاد امکان‌ پذیر است[5].

منابع:

کد خبر 25621

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 9 =