معرفی نامه عزیز میاں:
عزیز میاں قوال، که نام اصلی او عبدالعزیز بود، در 17 آوریل 1942 در شهر دهلیِ هند به دنیا آمد. او یکی از مشهورترین قوالان پاکستان به شمار میرود. عزیز میاں در دهسالگی آموختن قوالی را آغاز کرد و تا شانزدهسالگی دورۀ آموزش خود را به پایان رساند. او با سبک منحصربهفردش، قوالی را به بُعدی تازه رساند و آثار معروفی همچون «تری صورت»، «مجھے آزمانے والے» و «میں شرابی شرابی» از او بهجا مانده است.
زندگی آغازین و تحصیلات
عزیز میاں در سال 1942 در دهلی متولد شد و از سنین کم به فراگیری قوالی پرداخت. او از دانشگاه پنجاب، درجۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ اردو و عربی دریافت کرد.

شناسنامه
سبک قوالی
ویژگی برجستۀ قوالیِ او شدت بیان، عمق احساس و بازتاب حقیقت بود. عزیز میاں بسیاری از قوالیهای را خود نوشت و همچنین آهنگسازی کرد.
قوالیاں مشهور
از آثار پرطرفدار او میتوان به این قوالیاں اشاره کرد:
«تری صورت»، «مجھے آزمانے والے»، «میں شرابی شرابی» و «طویل قوالی».
محبوبیت
او قوالی را به افق تازهای رساند. چنان افقی که شنوندگان را هنوز هم به وجد و شور میکشاند.
وفات
عزیز میاں در 6 دسامبر 2000 درگذشت، اما هنر و صدای او همچنان زنده و جاوید باقی مانده است.
------------------------------------------------------------------------------------
در متن زیر مطالبی از کتاب عزیز میاں، نوشته آقای طارق مسعود بهمراه شماره صفحات مورد استناد در لیست را می خوانید که بیانگر موقعیت این قهرمان هنر قوالی در ایران در کتاب آقای طارق مسعود بنام ’’عزیز میاں‘‘است.
ضیافتِ شاهنشاه ایران
در روزگاری که عزیز میاں در برنامههای فرهنگی ارتش پاکستان شرکت داشت، میجر جنرال اے کے نیازی ــ فرمانده وقتِ لاهور ــ از دوستداران هنر قوالی بود. در همان ایام شاهنشاه ایران، محمدرضا شاه پهلوی، به پاکستان سفر کرده بود. جنرال نیازی به عزیز میاں اطلاع داد که باید در حضور شاهنشاه، هنر خود را ارائه کند.
در لاهور، ارتش پاکستان ضیافتی باشکوه به افتخار شاهنشاه برپا کرد. پس از صرف شام، مجلس موسیقی آغاز شد. نخست، خواننده نامدار رونا لیلی چند ترانه اردو اجرا کرد که بسیار مورد پسند واقع شد.
آنگاه نوبت به عزیز میاں رسید. او با لهجه پهلوی، اشعار فارسی را با شور و حال خاصی آغاز کرد. شاهنشاه از شنیدن فارسیِ روان او شگفتزده و مسرور شد. محفل به وجد آمد.
پس از دقایقی طولانی که عزیز میاں همچنان فارسی میخواند، جنرال یحیی خان با لحن طنزآمیز گفت:
’’عزیز میاں! امشب قصد داری در تهران بمانی یا کمی به لاهور نیز فکر خواهی کرد؟‘‘
عزیز میاں لبخند زد و سپس کلام اردو را آغاز کرد. محفل با موفقیت و فریفتگی کامل پایان یافت. این نخستین بار بود که عزیز میاں در حضور یک فرمانروای خارجی هنر خود را عرضه میکرد و همه را شیفته ساخت.
جشنِ هنرمندانِ عالم — پیروزی درخشان عزیز میاں
هنگامیکه عزیز میاں سرگرم برنامههای ارتش بود، پیام فیض احمد فیض ــ از سوی شورای ملی هنر ــ به او رسید که باید برای اجرای قوالی به ایران سفر کند.
این نخستین سفر خارجی او بود. طبق برنامه، از لاهور به اسلامآباد و از آنجا به تهران رفت. در تهران دریافت که موضوع تنها اجرای قوالی نیست، بلکه جشن بزرگ و بینالمللی هنر با عنوان ’’جشنِ هنرمندانِ عالم‘‘ به دستور شاهنشاه برگزار میشود.
فضای باشکوه جشن در شیراز
پس از دو روز اقامت در تهران، عزیز میاں به شیراز انتقال یافت؛ شهری که به زیبایی آراسته شده بود. پنج صحنه بزرگ به نامهای آسیا، افریقا، اروپا، امریکا و استرالیا آماده شده بود. از سراسر دنیا هنرمندان نامدار شرکت داشتند.
نمایندگان هند، گروه مشهور داَگَر برادران بودند که ماهران آواز خوانی موسیقی ’’دهرپت‘‘ بودند. حضور هنرمندان جهان فضای باشکوهی ایجاد کرده بود که برای عزیز میاں کاملاً تازه و شگفتانگیز بود.
دعوت شاهانه در باغ ارم
دولت ایران برای راهنمایی عزیز میاں، بانویی به نام خانم به عنوان همراه و مترجم تعیین کرده بود. او خبر داد که شب آینده عزیز میاں باید در باغ ارم و در حضور شاهنشاه و شه بانو فرح هنر خود را عرضه کند.
باغ ارم، اقامتگاه شاهانه، با فرشهای زیبا، چراغهای سبزفام و نشیمن گاههای سنتی حال و هوای هزار و یک شب داشت. وزیر سالخوردهای پیش از ورود شاهنشاه گفت که برنامه باید تنها چهل دقیقه باشد.
هنوز سخن او پایان نیافته بود که شاهنشاه و شهبانو بیتشریفات وارد شدند. همه به احترامش ایستادند.
عزیز میاں با اجازه شاه، «قول» خواند، سپس نعت حضرت جامی را اجرا کرد و پس از آن غزل معروف عرفی:
’’ای ترکِ غمزۀ زن که مقابل نشستهای‘‘
وقتی آغاز به «گرهگذاری» فارسی کرد، شهبانو و نخستوزیر بیاختیار «مرحبا، مرحبا» گفتند. محفل قوالی پس از دو ساعت و نیم پایان یافت اما عطش شاهانه هنوز محسوس بود.
شربت خنکِ هندوانه تقدیم شد. شهبانو دیوان حافظ آورد و غزلی گشود و پرسید:
’’آیا این غزل را هم میتوانید بخوانید؟‘‘
خوشبختانه عزیز میاں آن غزل را از حفظ داشت. دیوان را با احترام بست و آغاز به خواندن کرد. گرهگذاریهای دلنشین او، تحسین پیدرپی شهبانو و شاهنشاه را برانگیخت.
محفل که باید ۴۰ دقیقه میبود، سه ساعت و نیم به طول انجامید. فردای آن روز، روزنامههای ایران نوشتند:
’’شهبانو: عزیز میاں تنها پاکستانی است که تمامی کلام حافظ را از بر دارد.‘‘
این خبر مانند برق در ایران پیچید و عزیز میاں به شهرتی عظیم دست یافت.
پیروزی نهایی در مسابقه بینالمللی
پنج روز بعد، عزیز میاں نماینده آسیا شد و وارد مرحله نهایی گردید. مراسم پایانی در مقابل آرامگاه حافظ، با حضور سفرا، میهمانان خارجی و مقامات عالیرتبه برگزار شد.
هنرمندان امریکا، افریقا، اروپا و استرالیا برنامههایی اجرا کردند، اما هیچیک کامیابی چشمگیری نیافتند. سپس نوبت عزیز میاں فرا رسید.
او با گروه کوچک هفتنفره خود و سازهای اندک، اما با اعتماد و توکل فراوان، قدم بر صحنه گذاشت. بهمحض آغاز قوالی فارسی با لهجه پهلوی و گرهگذاریهای استادانه، محفل غرق شور شد. ایرانیان و خارجیان یکصدا او را تحسین کردند. سپس قوالی اردو اجرا نمود. آنگاه، هیئت داوران نتیجه را اعلام کرد و مدال طلای جشن را بر گردن او آویخت.
چند پزشک پاکستانی که در جمع حضور داشتند، او را بر دوش گرفته و با پایکوبی تا هتل همراهی کردند. این پیروزی یکی از بزرگترین افتخارات زندگی هنری او بود.
حضور در جشن تاجگذاری شاهنشاه ایران
پس از مدتی، مراسم عظیم جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و تاجگذاری در تختجمشید برگزار شد. از پاکستان نیز گروهی هنری دعوت شده بود و نماینده هنر قوالی، باز هم عزیز میاں بود.
خیمهگاه باشکوهی برای میهمانان جهان ساخته شده و جشن با جلوههای تاریخ، فرهنگ و شکوه ایرانی برگزار گردید. عزیز میاں در برنامه ورایتی پس از مراسم تاجگذاری قوالی اجرا کرد که بسیار مورد تحسین قرار گرفت. رئیسجمهور پاکستان نیز حضور داشت و عملکرد او را ستود.
محبوبیت عمومی در ایران — از تهران تا شیراز
پس از بازگشت او به پاکستان، هنوز خستگی سفر بر تنش بود که سیل دعوتهای مردمی از ایران آغاز شد. عزیز میاں بار دیگر رهسپار تهران شد و این بار چندین ماه در ایران ماند.
نخستین برنامه در سفارت پاکستان برگزار شد، سپس شهرهای مختلف ایران محفل قوالی برپا کردند. در مدت کوتاهی محبوبیت عزیز میاں در میان ایرانیان چنان افزایش یافت که تهران برایش همچون کراچی یا پشاورِ خودمانی احساس میشد.
رادیو و تلویزیون ایران قوالیهای او را مرتب پخش میکردند و مردم با اشتیاق گوش میدادند. عزیز میاں توانست قوالی را با چنان عظمت و شور در ایران معرفی کند که هنوز نام او در میان فارسیزبانان با احترام یاد میشود.
خدمت تصوف در ایران؛ یک کارنامه تاریخی
تصوف یکی از ارکان مهم فرهنگ ایرانی است. در این سرزمین، صوفیان بیشماری زاده شدند و چهار گوشه عالم را با نور معنوی خویش روشن ساختند و به جهان درس صلح و آشتی دادند. این بداقبالی جای خود دارد که از شاه اسماعیل صفوی تا محمدرضا شاه پهلوی، تصوف دچار افول و زوال بود. بخشی از این امر به منافع شخصی حاکمان بازمیگشت و بخش دیگر را نگرشهای مادیگرایانه رایج در جامعه تکمیل کرد.
سپس زمانی فرا رسید که واژه «تصوف» در ایران به کلی به دست فراموشی سپرده شد. آرامگاههای صوفیان که روزگاری محل برگزاری جشنهای شوریدگان عشق بود، به مکانهایی متروک و غبارآلود بدل شد. مشهد مقدس، قم، نیشابور و سمنان که زمانی عطر گلهای معنویت از آنها برمیخاست، اکنون به جای نغمه بلبلان، آوای ناهنجار بوم و زاغ در آنها طنینانداز بود.
عزیز میاں با دیدن این اوضاع، دلش فشرده میشد. هر جا که محفلی برپا میکرد، با بغضی در گلو، ناگزیر سخن دل خویش را بر زبان میآورد. او به ایرانیان یادآور میشد که وارثان حقیقی تصوف خود آناناند؛ آنان بودند که این هنر شریف خداشناسی را به اوج رساندند و اکنون خود سبب افول آن شدهاند.
عزیز میاں به آنان میگفت که آمده است تا کلام صوفیانشان را در همان سرزمین خودشان ارائه کند. به واسطه تلاشهای او، بار دیگر چراغ عشق این بزرگان در دل مردم روشن شد و آرامگاههایی که قرنها ویرانی را تجربه کرده بودند، بازسازی شدند و نگهداری آنها به اداره آثار باستانی سپرده شد. مکانهایی که مردم آنها را به فراموشی سپرده بودند، بار دیگر شاهد برگزاری محافل سماع و ذکر شدند. آغاز این احیای محافل، نقشی است که عزیز میاں برای همیشه در تاریخ به ثبت رساند.
دیدار با امام خمینی
عزیز میاں نخستین بار که به ایران آمد، شکوه و جلال سلطنتی همهجا را فرا گرفته بود و فسق و فجور آشکارا رواج داشت. در چنین فضایی، او پس از قرنها کوشید تا بار دیگر شمع تصوف را روشن کند. هرچند صددرصد به موفقیت نرسید، اما شکست کامل نیز نصیبش نشد و دستکم پرتوی از روشنایی در دلها افکند.
با پیروزی انقلاب ایران، سلطنت جای خود را به جمهوری داد و ایران «جمهوری اسلامی» نام گرفت. مردم شیوه زندگی خود را تغییر دادند و گامبهگام به سوی دین فراموششده خویش بازگشتند. به جای حمامها، مسجدها آباد شد. جاهایی که پیشتر بوی مواد مخدر به مشام میرسید، اکنون عطر عود و عنبر پیچیده بود. روشنایی به دلها و نور به سیرتها بازگشت.
عزیز میاں گاه ایران دیده دیروز و ندیده امروز را با هم مقایسه میکرد. دلش میلرزید و کوچهها و بازارهای اصفهان و شیراز در برابر چشمانش جان میگرفت. شوقی در دلش شعله میکشید که ای کاش این قوم گمکردهراه را در آینه امروز ببیند.
در همین ایام، روزی ناگهان شخصی به خانه او آمد و خود را معرفی کرد. مشخص شد که افسر سفارت ایران است و نامش ابرار حکیم است. عزیز میاں طبق رسم مهماننوازی از او پذیرایی کرد. ابرار حکیم گفت که سالگرد انقلاب ایران در هتل اسلامآباد (هالی دی ان کنونی) برگزار میشود و در آن، محفل ویژهای از عزیز میاں ترتیب داده خواهد شد. عزیز میاں بدون هیچ تردیدی این دعوت را پذیرفت و مشارکت در شادی انقلاب ایران را افتخاری بزرگ دانست.
او با تمام وجود در محفل شرکت کرد و با سوز اخلاص خود دلها را نرم و ذوب کرد. شور و نوری برپا شد که از هر لب، تحسین و آفرین میبارید.
وقتی به این بیت رسید:
مجنون صفتم در به در و خانه به خانه
شاید که ببینم رخ لیلی به بهانه
دهها نفر کنترل خود را از دست دادند و در حال شوریدگی به رقص درآمدند. شاعران فارسیزبان بسیاری در محفل حضور داشتند و مرحوم رئیس امروهوی نیز در میان آنان بود. هیچکس در ابراز تحسین نسبت به عزیز میاں کوتاهی نکرد. این محفل تا مدتها در حال وجد ادامه یافت و در های دلها یکی پس از دیگری گشوده میشد. عزیز میاں میخواند و شنوندگان غرق سرمستی بودند.
شور این محفل روزها عزیز میاں را دربر گرفته بود که بار دیگر در خانهاش کوبیده شد. افسر دیگری از سفارت ایران آمد و با شادباش، مژده داد که حضرت آیتالله خمینی عزیز میاں را فراخواندهاند. عزیز میاں این را افتخاری بزرگ دانست. معلوم شد که محفل اسلامآباد از تلویزیون ایران نیز پخش شده و امام خمینی آن را دیده و پسندیدهاند. سفارت اعلام کرد که دولت ایران در این خصوص نامهای رسمی به وزارت خارجه پاکستان ارسال کرده است و او باید آماده سفر شود.
عزیز میاں طبق برنامه دولت ایران، آماده شد و رهسپار ایران گردید.
سفر رسمی به ایران
عزیز میاں پس از فرود در فرودگاه مهرآباد، با استقبال وزیر فرهنگ ایران روبهرو شد و با تشریفات کامل دولتی به عنوان مهمان ویژه به هتل منتقل گردید. در این سفر، بیستویک برنامه اجرا کرد و ایران را کاملاً دگرگونیافته یافت. دیگر خبری از خوشگذرانیهای دوران شاه نبود. میخانهها جای خود را به محراب و منبر داده بودند و به جای ناقوس و شیپور، صدای «اللهاکبر» از منارههای مساجد بلند بود. مردم سرشار از شور دینی بودند و حکومت اسلامی با تمام شکوه خود برقرار بود.
مهمترین بخش این سفر برای عزیز میاں، دیدار با امام خمینی بود که یک ساعت و نیم به طول انجامید و در آن از اسرار تصوف سخن گفته شد. در پایان، امام فرمودند:
’’عزیز! در تو اندیشههای ابنرشد بسیار غالب است.‘‘
عزیز میاں عرضه داشت: ’’در کنار ابنرشد، از کبیر نیز تأثیر پذیرفتهام.‘‘
در هنگام خداحافظی، امام خمینی لوحی نقرهای با نام «الله» به طلاکاریشده به او هدیه دادند و به فرزندش عمران نیز کیسهای عطا کردند.

عکس قابی که از سوی امام خمینی به عزیز میاں اهدا شده بود
آخرین سفر به ایران
در سیزدهم رجب، به مناسبت میلاد مولای کائنات، عزیز میاں به دعوت سفارت ایران در اسلامآباد برنامه اجرا کرد و با بیان شیوای فارسی درخشید. در همانجا از سوی یک سازمان فرهنگی و اجتماعی ایران دعوت شد و آن را پذیرفت.
با وجود بیماری و منع پزشکان از سفر خارجی، دعوت ایران را با شوق پذیرفت و راهی شد. دو پسرش جنید و عمران نیز همراهش بودند. هرچند دعوت از سوی نهادی خصوصی بود، اما دولت ایران تمامی تشریفات رسمی را بر عهده گرفت.
در تهران در هتل پنجستاره اقامت یافت. با وجود ضعف جسمانی، روحش شاداب بود. پس از یک روز استراحت، در تالار وحدت برنامه اجرا کرد؛ نعت عربی، منقبت و غزل فارسی خواند و تحسین همگان را برانگیخت.
در برنامههای تلویزیونی زنده شرکت کرد، به ضیافتها رفت و با احترام فراوان پذیرایی شد. در یکی از این مهمانیها، به هر عضو گروه دو اشرفی طلا با نام امام رضا هدیه داده شد.
آخرین برنامه
آخرین برنامه عزیز میاں در شهر قم برگزار شد؛ برنامهای که واپسین اجرای زندگی او بود. پس از زیارت حرم حضرت معصومه، با چشمانی اشکبار دعا کرد و سپس قوالی اجرا نمود. هنگام ذکر مظلومان کربلا، خود و تمام حاضران به گریه افتادند. با وجود بیماری شدید، با خشوع کامل منقبت خواند.
وقتی این بیت را خواند، دیگر کسی نتوانست خودداری کند:
حدیث عشق دو باب است کربلا و دمشق
یکی حسین رقم کرد دیگری زینب
این قوالی، آخرین قوالی عزیز میاں بود؛ قوالیای که بیتردید در بارگاه الهی مقبول افتاد.
وفات
پس از بازگشت از قم، در حالت بیهوشی فرو رفت و به بیمارستان منتقل شد. سه روز در بیمارستان بستری بود. مدتی به هوش آمد و به فرزندش جنید اجازه ملاقات دادند. آب طلب کرد، اشک ریخت و لبخندی معنادار زد، سپس دوباره به کما رفت و با وجود انتقال به ونتیلاتور، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
پیکرش به پاکستان منتقل شد و راقم این سطور نیز در میان دریافتکنندگان پیکر حضور داشت.

گواهی نامه وفات از بیمارستان ایران
نماز جنازه
پس از انتقال پیکر از ایران، مراسم غسل و کفن در خانهاش در چکلاله انجام شد. نماز جنازه در لیاقت باغ راولپندی با حضور گسترده مردم برگزار شد. امامت نماز را پیر نقیبالرحمن نقشبندی بر عهده گرفت. پس از آن، پیکر به ملتان منتقل شد و نماز جنازه دیگری نیز در آنجا اقامه گردید.
فرزندان عزیز میاں


چنانکه پیشتر بیان شده است، زندگی زناشوییِ عزیز میاں در قالب پیوندی دوگانه شکل گرفته بود. همسر نخست او در لاهور سکونت داشت و همسر دومش در راولپندی زندگی میکرد. اندکی پس از درگذشت عزیز میاں، همسر دوم نیز از دنیا رفت.
از همسر لاهوری، خداوند به عزیز میاں هفت پسر و یک دختر عطا کرد. نام پسران او امیر خسرو، شهباز علی، بوعلی، شمس تبریز، جنید عزیز، شبلی و عطار است. از میان آنان، شهباز علی مدتی پیش از این درگذشت.
تمام فرزندان عزیز میاں باهوش، زیرک و بافرهنگ هستند، اما پیچیدگیها و مشکلات زندگی زناشوییِ عزیز میاں، مسیر تحصیلی فرزندانش را بهشدت تحت تأثیر قرار داد. با اینهمه، آنان با عزم و ارادهای کامل و روحیهای استوار به زندگی خود ادامه میدهند.
در میان فرزندان لاهوری، تبریز و عبید با تشکیل گروههای قوالیِ خود به خدمت هنر مشغولاند. تبریز در زمان حیات پدر و با اجازهٔ او، گروه قوالی خود را تشکیل داده بود.
جنید عزیز میاں از نظر هنری عزم جدی برای پیشرفت دارد. او فردی سختکوش است و با سرعت در حال تثبیت جایگاه خود است. امیر خسرو که دست راست عزیز میاں بود و در سراسر جهان همراه او سفر میکرد، از نظر هنری آنگونه که انتظار میرفت پیشرفت نکرد. او تمام عمر در کنار پدر بزرگوارش گذراند و فرصتهای بیشماری برای آموختن و شناخت جهان داشت، اما در اثبات خود بهعنوان جانشین هنری، بهطور کامل ناکام ماند.
از خانوادهٔ راولپندی، عزیز میاں دو پسر و دو دختر داشت. پسر بزرگتر او، عمران عزیز، در زمان درگذشت پدر هنوز نوجوان بود. بار مسئولیتهای خانوادگی نیز ناگهان بر دوش او افتاد، اما عمران این مسئولیتها را به نیکوترین شکل انجام داد.
عمران عزیز میاں گروه قوالیِ خود را تشکیل داد و برای الگو گرفتن از شیوهٔ پدر، تلاش فراوانی کرد. به همین دلیل، در هنر قوالی بهخوبی توانسته است خود را مطرح کند و با موفقیت پیش برود.
از دیگر فرزندان او، فاران عزیز کارمند دولتی است، و دخترانش نازیه و مونا در خانوادههایی تحصیلکرده ازدواج کردهاند و زندگی آرامی دارند. نازیه علاقهٔ فراوانی به ادبیات انگلیسی دارد و به سرودن شعر انگلیسی نیز میپردازد. در نازیه، از نظر ادبی، تأثیرات مزاج و ذوق هنریِ عزیز میاں بهوضوح دیده میشود.
فهرست منابع
نام نویسنده: مسعود، طارق.
نام کتاب: عزیز میاں.
لاهور: مطبع حمایتِ اسلام؛ انتشارات: ملتیمیدیا افیئرز.
چاپِ نخست: 1994؛ چاپِ دوم همراه با افزودهها: 2022.
شماره شابک (ISBN): 978–969–596–0.
محل نشر: لاهور، خیابان 21 کوچه نند، شامنگر، چوبرجی.
ناشرِ ثانوی: انجمن نویسندگان لاهور (Writers Association Lahore).
صفحات مورد استناد: از کتاب عزیز میاں. ۷۰، ۷۳، ۷۷، ۸۴، ۸۶، ۱۱۴ تا ۱۱۸، ۱۳۵ تا ۱۳۸، ۱۶۳ تا ۱۶۷ و ۱۶۹.
نظر شما