مجموعه مقالات جدید «یونان بین شرق و غرب: فرهنگ و ژئوپلیتیک» به وضعیت جغرافیایی-سیاسی اصلی یونان و نقش کلیدی آن در بالکان و شامات میپردازد. در این مجموعه، میل به «نوگرایی» و «غربگرایی» در پرتو ارزشهای سنتی فرهنگ، زبان، تاریخ و سیاست بررسی میشود که میراث شرقی یونان و وجود مستمر آن میراث را در جامعهی معاصر منعکس میکند.
«یونان بین شرق و غرب» بیانگر مصاحبهای با یک فیلمساز، تاسوس بولمتیس[2]، به نویسندگی تاریخدانان، دانشمندان سیاسی و نقادان ادبی است که در سه موضوع اصلی دستهبندی شده است: «زندگی سیاسی - گذشته و حال»، «بالکان و شامات : دو افسانه و سه شهر» و «هند، چین و کشف مجدد یونان». بهعلاوه در این کتاب پیشگفتاری از رودریک بیتون[3] آمده است؛ وی یکی از برجستهترین دانشمندان و نظریهپردازان در زمینه تاریخ و امور اجتماعی یونان و رئیس فعلی مکتب بریتانیا در آتن است.
ریچارد پاین، ویراستار کتاب "یونان بین شرق و غرب"، در محل زندگیاش، کورفو، مدیریت کتابخانه دورل[4] را به عهده دارد؛ بهعلاوه او ویراستار مجموعهی«مطالعات دورل[5]» است. از سال 2009 مقالاتی تحت عنوان «نامههایی از یونان» را در روزنامه آیریش تایمز[6] به قلم او منتشر میشود و همچنین مقاله وی با عنوان «The Eye of the Xenos» در ستون روزنامه یونانی کاتیمرینی[7] منتشر شده است. تحلیل و ارزیابی او از زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یونان تند، صادقانه و پرشور است. او نویسندهی بسیاری از کتابهای حوزهی ادبیات و موسیقی است. مجموعه مقالات او از سالهای 1978 تا 2018 در مورد سیاست فرهنگی با عنوان کیفیت زندگی یا The Quality of Life در سال 2022 منتشر شد.
ریچارد پاین در مصاحبه با پایگاه بازاندیشی یونان (Rethinking Greece) درباره کتاب جدیدش و مفاهیمی که در آن بررسی شده است گفتوگو کرد. او در این مصاحبه در مورد میراث یونان در شامات، ارتباطات ناشناخته بین یونان، چین و هند، جغرافیای سیاسی منطقه بالکان و در نهایت، دلایلی که باعث شده او بگوید معضل ایدئولوژیک بین «شرق و غرب» هنوز هم امروزه مطرح است صحبت کرد.
کتاب های ریچارد پاین
ایدهی نوشتن کتاب چه بود؟ چگونه نویسندگان و موضوعات را انتخاب کردید؟
کتابخانه دورل کورفو قصد داشت یک سمپوزیوم در این مورد برگزار کند که به دلیل شیوع بیماری لغو شد. اما تصمیم گرفتیم که شرکت کنندگان احتمالی در سمپوزیوم را در یک کتاب گردآوری کنیم. ایده اصلی بر پایه این است که از زمان استقلال، دولت یونان تشویق شده است تا با نگاه به غرب، مدرن شود. در عین حال، مگالی قصد داشت تا یونانی هایی را که هنوز تحت حکومت عثمانی بودند، در بر گیرد، به طوری که دیدگاه «نگاه به شرق» نیز وجود داشت. بنابراین تاریخ همیشه دو طرف داشته است و به نظر من، آینده حداقل دو طرف دارد.
آیون دراگومیس[8] (1920-1878) هشدار داد که یونان نباید خود را بدون قید و شرط به غرب بسپارد. او هژمونی غرب را به چالش کشید و معتقد بود که اصول و احساس تعلق به یک دولت در آنها به طور کامل با زندگی یونانی سازگار نیست. این مسئله نقطه عالی برای شروع بحثهای ما بود. من ترغیب شدم تا «شاهدان متخصص» را به دو جزء اصلی کتاب دعوت کنم: مسائلی که یونان مدرن ممکن است در «غربگرایی» فزاینده خود با آن روبرو شود، به طور کلی عناصر فرهنگی در جامعه یونان که منشأ غیرغربی دارند.
علاوه بر این، دولت مدرن بر اساس اصول روشنگری اروپایی[9] (یک دولت ملّی متمرکز که امروزه در آن کشورهای اروپایی در یک نظام سیاسی و اقتصادی یکپارچه با هم همکاری میکنند) بنا شده است. من مطمئن نیست که این جهتگیری به سمت «اروپای بزرگ» برای یونان مطلوبترین جهت باشد، به خصوص زمانی که روابط آن با ترکیه، هم در گذشته و هم در حال حاضر، بسیار ناپایدار است.
کلوئه هاو هارالامبوس[10] تأکید خود بر این موضوع را با توصیف پذیرش قایقهای مملو از پناهجویان در لسبوس، که آن را «تکرار گذرگاه ترموپیل[11]» مینامد نشان میدهد. در اینجا، تهدیدات خارجی علیه یونان پناهجویانی نبودند که به ساحل میآمدند، بلکه سازمانهای غیردولتی آلمان بودند که آنها را نه به عنوان شخصیت، بلکه به عنوان نیروی کار ارزان قیمت برای اروپای شمالی میدیدند. در این حالت، یونان در معرض خطر بین درک نهادی غرب از پذیرفتگان پناهجو و همدلی بشردوستانه نسبت به مردم شرق قرار دارد.
آرنولد توینبی[12]، تاریخنگار، اظهار نظر مختصری در این موضوع دارد: «اروپا» و «آسیا» تنها قراردادهایی هستند که تنها در یک نقشه دو رنگ کوچک وجود دارند. البته در سال 1922، کمی قبل از فاجعه آناتولی، توینبی نیز بیانیه بحثبرانگیزی داد که «اگر بودن بیگانه نسبت به تمدن غربی دلیل معتبری برای اخراج یک کشور از اروپا باشد، آنگاه بسیاری از کشورهای دیگر نیز باید از اروپا خارج شوند.»
نقشهای که در سال 1919 در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده است و جاهطلبی یونان در کنفرانس صلح پاریس پس از جنگ جهانی اول را نشان میدهد (نیویورک تایمز، تاریخ 1919، حوزهی عمومی)
به نظر شما میراث یونان در منطقه شامات چیست؟ آیا حضور یونان هنوز در آنجا به طور قابل توجهی احساس میشود یا بیشتر چیزی است که مربوط به گذشته است؟
این بیشتر از یک «میراث» است زیرا یونان و ایدههای یونانی حضور زندهای در منطقه شامات دارند. وقتی در نظر میگیریم که «شامات » و «آناتولی» مترادف و به معنای «طلوع خورشید» هستند، میفهمیم که نه تنها یک جایگاه دائمی در قلب و ذهن یونان دارد، بلکه یونان رابطه ادامهدار با منطقه شامات (قبرس، ترکیه، اسرائیل، سوریه و تا جنوب مصر) دارد. به همین دلیل، نویسندگان را دعوت به نوشتن آثاری در مورد تخریب ازمیر، شخصیت جهانشمول اسکندر[13] و جذابیت تئودوراکیس[14] نسبت به میراث موسیقایی آناتولیای مادرش کردهام و با تاسوس بولمتیس درباره فیلم سال 2003 او با عنوان A Touch of Spice که عنوانی مبهم و جالب دارد (هم به غذا و هم به شهر (Polis) که در آن ساخته شده است) گفتگو کردم. بولمیتس در این فیلم میگوید: «غذای ما با سیاست رنگ آمیخته است. افرادی آن را طبخ کردهاند که شام خود را در جای دیگری ناتمام گذاشتهاند.» این حس ناتمامی، اینکه اگر بخش «شرقی» فرهنگ نادیده گرفته یا کنار گذاشته شود، چیزی حیاتی از زندگی یونانی از دست میرود شود یکی از اصول اصلی این کتاب است.
علاوه بر این، از کریستی لفتری[15]، رماننویس قبرسی متولد لندن، خواستم که درباره رمانش «هندوانه، یک ماهی و یک کتاب مقدس[16]» صحبت کند که قبرس را در مرکز اروپا، آسیا و آفریقا قرار داده است. پیچیدگی وضعیتی که او شخصیتهایش را در آن قرار میدهد، هم دوگانگی شخصی آنها و هم سناریوی فرهنگی-سیاسی که تاریخ آنها را محکوم به زندگی در آن کرده است را نشان میدهد.
فاجعه آناتولی دو تأثیر عمده بر زندگی در یونان (هم در سرزمین اصلی و هم در جزایر اژه) داشت. از نظر جامعهشناسی، 1.5 میلیون یونانی قومی (که هرگز یونان را ندیده بودند) را به کشوری آورد که، همانطور که بولمیتس متذکر میشود، به عنوان «ترکها» شناخته میشدند. و از نظر سیاسی، همانطور که امیلیا سالوانو[17] اشاره میکند که این رویداد تحریکی برای جناح چپ یونان ایجاد کرده است، زیرا طبیعت محافظهکار جامعه یونان در پذیرش این تازهواردان در شهرکهایی مانند «ازمیر جدید[18]» دشوار بود. همچنین ننی پانورگیا[19] (نویسنده کتاب شهروندان خطرناک[20]) در بررسی خود از کاربردهای سیاسی و روانپزشکی که لروس[21] مطرح کرده است، میگوید که خشونتِ نهادی «به تشدید تنش بین شرق و غرب، بین آنچه متمدن است و آنچه نیست» ادامه می دهد.
یونان چگونه به چین، جاده ابریشم و سایر کشورهای آسیایی مانند هند متصل است؟
سوفیا کالانتزاکوس[22] حضور رو به رشد چین در اروپا و به ویژه یونان را مطرح میکند و تأکید میکند که یک قدرت اقتصادی بزرگ و یک نیروی سیاسی بسیار متفاوت با حس غربی ما از دموکراسی را نمیتوان نادیده گرفت. واقعیت این است که شرکت حملونقل چینی Cosco از سال 2016 سهمدار اصلی بندر پیرئوس است. در حالی که در سال 2014، آنتونیس ساماراس[23] میتوانست میتوانست با اشاره به احتمال ایجاد پایگاه دریایی چین در کرت، اظهار کند: «یونان دوستترین و قابل اعتمادترین کشور اروپا برای چین است». این مسئله یک تحول جدید در روابط شرق و غرب است.
اما باید تاریخ باستان را بررسی کنیم تا بفهمیم که نوعی همزیستی بین فیلسوفان یونانی و هندی وجود داشته است که به طور گسترده مورد استقبال قرار نگرفته و منسوخ نشده است (گذری از ایدهها بین شرق و غرب) که در آن محققان هر چه بیشتر رابطه بین، به عنوان مثال، پیرو و بودیسم که می تواند به ما در مورد شیوههای زندگی و تفکر امروزی بیاموزد را کشف میکنند.
این پیکرههای بودایی متعلق به قرن دوم تا چهارم با پلکهای سنگین، بینی تیز، دهان نازک، موهای مجعد و هیمیشن یونانی حک شدهاند که شبیه هنر هلنیستی است.
عنوان کتاب شما «یونان بین شرق و غرب: فرهنگ و ژئوپلیتیک» است. موقعیت ژئوپلیتیکی و فرهنگی یونان کنونی را در منطقهی بالکان چگونه ارزیابی میکنید؟
رماننویس بلغاری کاسابووا[24] که رابطه خوبی با کتابخانه دورل دارد، کتابهایی احساسی و تحلیلی درباره منطقه آلبانیایی-مقدونیایی-بلغاری-یونانی نوشته است که مستندی عمیق درباره تاریخ و فرهنگ منطقه به شمار میرود. کتاب To the Lake بهویژه مربوط به بحثهای ما است زیرا در واقع درباره دو دریاچه (Ohrid و Prespa) بحث میکند که در قلب روابط یونان با بالکان قرار دارند. ما از کاپکا[25] اجازه گرفتیم که یک فصل از مذکور را به کتاب اضافه کنیم. این فصل همدردی عمیق با وضعیت یونان-مقدونیه-آلبانی را نشان میدهد و در عین حال جراحی دقیقی از آن را ارائه میدهد. این را میگویم زیرا هنرمندانی مانند کاپکا معمولاً ما را به زخمها، فضای خالی و گرههای لنفاوی سوق میدهند که سیاستمداران و اقتصاددانان ترجیح میدهند نادیده بگیرند.
«غربگرایی» همچنین در حال تلاش برای استعمار مجدد بالکان است، انگار که این کشورهایی که با یونان هممرز هستند (مقدونیه شمالی، بلغارستان، حتی ترکیه و آلبانی که من هر روز در روستایی که در آن زندگی میکنم میبینم) از نظر فرهنگی یکنواخت هستند. [غرب در حال تلاش برای تحمیل فرهنگ خود بر بالکان است، انگار که فرهنگ این کشورها یکسان است.] این موضوع به قدری دور از واقعیت است که یونان بین شرق و غرب بر پیچیدگی هویتهای بالکان تأکید میکند که پیوند عمیقی با هویتهای یونانی از جزایر همچنان ایتالیایی ایونی تا جزایر شامی دریای اژه، دارند. کتاب «فرهنگ و ژئوپولیتیک»، تأکید دارد که نمیتوانید این هویتهای فرهنگی، تاریخها و آیندهها را از موقعیت جغرافیایی-سیاسی که یونان در آن قرار دارد جدا کنید. یونان تنها بخشی از اروپا/اتحادیه اروپا نیست. بلکه آیندهای بین شرق و غرب دارد.
لیگ بالکان، شامل یونان، صربستان، بلغارستان و مونتهنگرو، در 8 اکتبر 1912 علیه امپراتوری عثمانی جنگ اعلام کرد.
آیا هنوز یک دوگانگی فرهنگی یا ایدئولوژیک بین «شرق و غرب» وجود دارد یا یونان (و یونانیان) قطعاً در سمت غرب قرار گرفته اند؟
اجماع جامعهشناسی و فرهنگی نویسندگان این است که امر سیاسی «غربی» بودن بسیاری از جنبههای «روح یونانی» را نادیده میگیرد که همچنان موقعیت دوگانه یونان بین شرق و غرب را حفظ میکند. اما، همانطور که رودریک بیتون استاد بازنشسته یونانی و شهروند افتخاری یونان، در پیشگفتار کتاب میگوید: «این دوگانگی قابل تقلیل به یک گزاره نیست. این موضوع "یا/یا" نیست بلکه "هم/و" است.» این همان چیزی است که من هم از نظر عملی و هم با شور و اشتیاق در مورد یونان، اتحادیه اروپا و دیاسپورای یونانی به آن معتقدم.
در نهایت، آخرین سفیر آمریکا، جفری پیات، نکته ارزشمندی در مورد جغرافیای سیاسی یونان مطرح کرده است: «اگر یک نمودار ون از این منطقه رسم کنید، سه دایره به هم می رسند: یکی از دایرهها که البته با چالشهای امنیتی برخاسته از سوریه، عراق و دریای مدیترانه شرقی همراه است؛ دایره دیگری که چالشهای امنیتی ناشی از نظامیسازی دریای سیاه را بازتاب میکند [و] به روسیه گسترش می یابد؛ و دایره سوم منعکس کنندهی تحولات شمال آفریقا است. جایی که دایرههای این نمودار با هم همپوشانی پیدا میکنند، دقیقاً اینجا در یونان است. بنابراین میدانیم که شما در یک منطقهی بسیار پیچیده زندگی میکنید.»
«پیچیده» دقیقا کلمه درستی است! من یک شوخی کوچک با یونان میکنم؛ واقعیت این است که یونان در واقع «میان شرق و غرب» است و همانطور که بیتون اشاره میکند، نمیتوان از هیچ کدام جدا شد.
[1] Richard Pine
[2] Tassos Boulmetis
[3] Roderick Beaton
[4] Durrell Library of Corfu
[5] Durrell Studies
[6] The Irish Times
[7] Kathimerini
[8] Ion Dragoumis
[9] the European Enlightenment
[10] Chloe Howe Haralambous
[11] Restaging Thermopylae
[12] Arnold Toynbee
[13] Alexandria
[14] Theodorakis
[15] Christy Lefteri
[16] A Watermelon, a Fish and a Bible
[17] Emilia Salvanou
[18] New Smyrna
[19] Neni Panourgiá
[20] Dangerous Citizens
[21] Leros
[22] Sophia Kalantzakos
[23] Antonis Samaras
[24] Kassabova
[25] Kapka
نظر شما