منازعه قومی در افغانستان پیشینه طولانی دارد و در ذیل آن قتلعامها و تصفیه در حوزههای مختلف و ابعادی گسترده صورت یافته است. عمدهترین مشخصه منازعات دوامدار قومی، تحت تأثیر قرار دادن نظام سیاسی و ناکارآمدسازی دولتی است که باید در زمینههای مشخصی چون امنیت، رفاه، توسعه، خدمات درمانی، فراهم کردن زمینه آموزش و پرورش و… برای مردم کار کند. زمانی که جامعه و نظامی درگیر منازعه میگردد، دیگر کسی بهخصوص در سطح دولت به چنین مواردی نمیاندیشد و در عوض با دامنزدن به شکافها و تنشهای موجود، مردم را تحت ستم قرار میدهد.
افغانستان بهعنوان کشوری که دههها منازعه قومی را در خود دیده است، همواره تحت تأثیر مشکلات ناشی از آن؛ از توسعه باز مانده و درگیر جنگ بوده است. با نگاهی کوتاه به عوامل و ریشههای تحولات و رویدادهایی که در افغانستان روی دادهاند، میتوان دریافت که مهمترین ریشه منازعه قومی در افغانستان، تصورات و ذهنیتهای قالبی است که هرکدام از افراد متعلق به گروههای قومی گوناگون، آن را در ذهن خود شکل میدهند.
تصورات قالبی در جامعهشناسی، یکی از بحثهای مهم و درخور تأمل است. جامعهشناسان، در پردازش نظریههای بسیاری روی این موضوع، مباحثی را مطرح کردهاند. تصورات قالبی از نگاه جامعهشناسی به آن بخش از تعمیمدهیها گفته میشود که ما در صدد ستودن و نکوهش آن هستیم، بدین معنا که در عمل، خوب، بد، دوست و دشمن در ذهنیتها، افکار و اندیشه افراد شکل میگیرند و سپس در عمل بروز مینمایند. به باور جامعهشناسان، تصور قالبی از چندین ویژگی برخودار است. در ادامه؛ با توجه به واقعیتهای موجود در جامعهی افغانستان، به شرح برخی از این ویژگیها پرداخته میشود:
۱- تصور قالبی؛ نقادانه و توهینگونه مطرح میشود و در آن درک درست و مبتنی بر واقعیت در اندکترین پیمانه هم جایگاهی ندارد و برعکس، محکومسازی، سیاهنمایی و زشتانگاری در حد زیادی در آن وجود دارد. در کشور افغانستان نیز بین اقوام چنین نگرشهایی وجود دارند که از باب مثال؛ پشتونها در میان سایر گروههای تباری این کشور، نمادی از ترس و وحشت به حساب میآیند. در مواقع بسیاری دیده شده که افراد زیادی در تلاش برای آرام ساختن کودکان خود، آنان را با گفتن اینکه «آرام بنشین که اوغان[افغان یا پشتون] آمد» میترسانند. در عوض پشتونها نیز هزاره را قومی میداند که تنها شایسته بردگی و بارکشی است.
۲- تصور قالبی به صورت مطلق و بدون در نظر گرفتن استثنائات مطرح میشود. در نگاهی افراد دارای تصور قالبی جهان به دو قطب متضاد سیاه و سفید تقسیم بندی میشود. ارزیابی نیز بیشتر جنبه اخلاقی و عاطفی به خود میگیرد. چنانکه در نظریه تعصب به آن پرداخته شده ما جهان را به خود و دیگری تقسیم بندی مینمایم. خود و دیگری که در بین اقوام افغانستان نیز موجود است تا حدی که شخصی بلند پایه حکومتی طالبان قوم خاصی را به گورستان آدرس می دهد تا کشور از وجود ناپاک به قول آنها هزارهها رافضی پاک شود.
۳- تصور قالبی به صورت مطلق و بدون در نظر گرفتن استثنائات مطرح میشود. در نگاهی افراد دارای تصور قالبی جهان به دو قطب متضاد سیاه و سفید تقسیم بندی میشود. ارزیابی آن نیز بیشتر جنبه اخلاقی و عاطفی به خود میگیرد. چنان که در نظریه تعصب به آن پرداخته شده؛ افراد، جهان را به خود و دیگری تقسیمبندی میکنند، خود و دیگری که در بین اقوام افغانستان نیز موجود است تا حدی که فردی بلند مرتبه در هیأت رهبری حکومت طالبان، قوم خاصی را به گورستان آدرس میدهد تا کشور از «وجود ناپاکِ» به قول آنها «هزارههای رافضی» پاک شود.
۴- تصور قالبی در برابر شواهد و مدارکی که خلافش را ثابت نماید، چون سنگ مقاومت مینماید تا مدعایش باطل نگردد. چنانکه در بالا اشاره گردید، جهان افراد متأثر از تصورات قالبی، سیاه و سفید است و نسبیگرایی برای آنها به هیچ صورت قابل قبول نیست. بدین دلیل آنها نمیتوانند با توجه به گستره و نوع به جهانبینیشان این را بپذیرند که شمهای از حقیقت نزد دیگران نیز است و میباید آن را قبول داشت. در مناظرهها و بحثهای رو در رو با چنین اشخاص، هر چقدر دلیل و منطق آورده شود، بیفایده است، چون آنان تغییر و پذیرش نظر مخالف را گونهای از حقارت و خرد شدن میدانند، مخصوصا آنزمان که طرف مقابل از پایگاه و جایگاهی اجتماعی ضعیفتری برخوردار باشد.
۵- تصورات قالبی ریشه علمی و منطقی نداشته و از ذهنیتهای آلوده و بیمار که حقیقت را در آن راه نیست، تولید و گسترش یافته است. دارندگان تصورات قالبی نمیتوانند ادلهها و استدلال علمی برای گفتههای خویش بیاورند. آنان در مقابل استدلالهای دیگران که در مخالفت با عقاید و باورهایشان مطرح میگردد، از احساسات و عصبانیت استفاده مینمایند تا طرف را مغلوب سازند.
۶- تصورات قالبی مانع بزرگ در راه جستجوگری و درک واقعیت به شمار میروند. داشتن تصور قالبی، به افرادی که تحت تأثیر آن قرار دارند، احساس برتری میدهد. کسانی که چنین هستند، خود را نجیب، نجاتیافته و اصیل میدانند و دیگران را غرق شده و بیهمهچیز.
با توجه به مباحث بالا میتوان گفت که داشتن تصورات قالبی، یکی از عمدهترین ریشههای منازعات قومی در افغانستان است. باید برای کاهش و از میان برداشتن منازعات قومی از تغییر ذهنیتهای افراد شروع نموده و باورها، پیشداوریها و قضاوتهای نابجایی که میان اقوام نسبت به دیگران شکل گرفته است را دگرگون کرد. بدین طریق است که میتوان زمینه زندگی انسانی و مسالمتآمیر در سایه همدیگرپذیری و با شناخت از یکدیگر را فراهم آورد و به منازعات قومی پایان داد.
لینک:
https://sattagydia.com/stereotype-the-main-source-of-ethnic-conflict-in-afghanistan/
نظر شما