امروز جهان با شتابی بیسابقه در حال دگرگونی است، بهویژه دنیای غرب که زیر فشار همزمانِ فناوری و اقتصاد، تحولات سریع و بنیادینی را تجربه میکند. زمانی در اروپا و آمریکا نیاز فراوانی به نیروی کار وجود داشت، اما اکنون تقریباً همه کشورها با درک فشارهای اقتصادی، سیاستهای مهاجرتی خود را هرچه بیشتر سختگیرانهتر میسازند.
اسکان مهاجران در این کشورها بیتردید آنان را برخوردار و موفق کرده است، اما همین کامیابی و رفاه، مایه حسادت و کینهتوزی نژادپرستان بومی گشته است. چند روز پیش در لندن نزدیک به یکونیمصد هزار سفیدپوست دست به تظاهرات زدند و نسبت به نفوذ مسلمانان و (بویژه)پاکستانیها و تغییر فرهنگ بومی اظهار ناخشنودی کردند و خواستار اخراج آنان شدند. آشکار است که این جمعیت یکونیمصد هزار نفری، نماینده اکثریت افکار عمومی نیست، بلکه اقلیتی تندرو را بازمیتاباند. با این حال، این حرکت زنگ خطری است که نشان از شکاف عمیق و تضاد گسترده میان مهاجران و مردم بومی دارد.
در آمریکا نیز چنین مطالباتی پدیدار گشته است که در آن نسبت به مهاجران و خارجیان کینهتوزی و حسادت بروز داده میشود. برای رویارویی با این چالش نوین، دو راهکار متضاد در برابر مهاجران وجود دارد: یکی این است که در برابر تندروها و نژادپرستان به مقابله و ستیز برخیزند؛ و دیگری، که راهی برتر و خردمندانهتر است، اینکه ارتباط و همزیستی خود را با مردم بومی افزایش دهند.
مهاجران باید از محلات بسته (ghetto) یا زیستگاههای متراکم قومی (cluster) بیرون آیند و با جامعه میزبان نیز پیوند برقرار کنند. در بسیاری از نقاط اروپا که مسلمانان و پاکستانیها به تعداد چشمگیر ساکناند، بیشتر به داد و ستد در مغازههای خویش، نشست و برخاست با همقوم خود و گفتگو پیرامون مسائل درونی خود بسنده میکنند. آنان هرچند در اروپا زندگی میکنند، اما دنیایشان همچنان پیرامون قوم و ملت خویش میگردد. بدیهی است که چنین وضعی فاصله میان آنان و مردم بومی را روزبهروز ژرفتر میسازد.
این شیوه زیست مهاجران، هرچند تا اندازهای به حفظ و تداوم فرهنگ، تمدن و دینِ آنان یاری میرساند، اما کسانی که به زندگی در محلات بسته یا تجمعات قومی بسنده میکنند، هیچگاه نمیتوانند به بخشی از جریان اصلی جامعه میزبان بدل شوند. مسلمانان مهاجر در سراسر دنیای غرب در اقلیتاند، با این حال اکثریت مسیحی آن سرزمینها آنان را پذیرفته و حقوق مساوی انسانی برایشان قائل شدهاند. دنیای اسلام نیز باید از این تجربه بیاموزد و در کشورهای خویش حقوق برابر برای اقلیتها فراهم سازد.
اعتراض رایجی که از سوی نژادپرستان مطرح میشود این است که شمار شهرداران، مشاوران و نمایندگان پاکستانی بسیار زیاد است، مساجدشان هزاران عدد است و گویا دین و فرهنگ بومی بریتانیا را نابود میکنند. در برابر چنین دیدگاهی، بر عهده پاکستانیان و مسلمانان مهاجر است که پیام محبت اسلام و پاکستان را همگانی سازند، چراکه تنها راه به دست آوردن دلِ اکثریت جامعه، تداوم دوستی و عشق است.
اگر از منظر تاریخی بنگریم، بیشترین سهم در رشد و پیشرفت جهان نو و کهن را مهاجران و جهانگردان ایفا کردهاند. نوع بشر همواره از تجربههای یکدیگر بهره گرفته و بدینگونه به پیش رفته است. اگر یونان پایههای فلسفه و دانش را بنا نهاد، روم آن را پرورد و به پیش برد. تمدن اسلامی در دوران شکوفایی خویش به جبر و علوم پزشکی پرداخت. رنسانس و انقلاب فرانسه عصر جدید علمی و سیاسی را پدید آوردند. مردمان هند، عدد صفر و ریاضیات را به جهان بخشیدند و از اعراب، شعر و سنتهای فرهنگی رونق گرفت. در روزگار کنونی نیز اگر غرب سرچشمه علم و فناوری است، مشرق پرچمدار اخلاق انسانی، سنتهای خانوادگی و حساسیت روحی است.
به سخن دیگر، اگر تمدنها و ملتها از یکدیگر نمیآموختند، هرگز جهان مدرنِ امروز پدید نمیآمد.
در سالهای اخیر، مهاجران کره شمالی، با وجود تحریمها و بایکوتهای جهان غرب، از طریق ارسال «رِنگِت طلایی» (اسکناس های پول ژاپن)از ژاپن توانستند کشور خود را از نظر اقتصادی سرپا نگاه دارند. مهاجران چینی نیز بنیانگذار چینِ مدرن به شمار میروند؛ آنان با ایثار فراوان و گاه از راههای مشروع و نامشروع، فناوریهای جهان غرب را به سرزمین خود منتقل کردند و امروز وضعیت چین چنان است که در عرصه فناوری همطراز با غرب قرار گرفته است.
جهان اسلام در این زمان بیش از هر چیز نیازمند تمرکز بر علم، فناوری و هوش مصنوعی است؛ و در این سه عرصه، مهمترین و اثرگذارترین نقش تنها بهوسیله مهاجران(خارج نشینان) (اوورسیز) ایفا خواهد شد.
اکنون میان چین و ایالات متحده در دو حوزه حیاتی رقابتی سخت و نفسگیر جریان دارد: نخست در زمینه هوش مصنوعی، و دوم در دستیابی به عناصر معدنی کمیاب. بهرهگیری از ظرفیتهای هوش مصنوعی در گرو ایجاد مراکز عظیم داده (Data Centers) است؛ و این مراکز برای فعالیت خود به منابع کلان انرژی و برق نیاز دارند. کارشناسان بینالمللی بر این باورند که چین از ذخایر عظیم و مازاد انرژی برخوردار است، در حالی که ایالات متحده در این زمینه اندکی عقبتر است. آمریکا دیرتر به اهمیت این امر پی برده و اکنون با همه توان میکوشد این فاصله را با چین جبران کند.
با این حال، یک برتری مهم آمریکا نسبت به چین آن است که ایالات متحده توانایی جذب نخبهترین افراد جهان را دارد؛ این کشور با اعطای امتیازات و مشوقهای قابلتوجه، از دانش، تجربه و استعدادهای آنان بهرهبرداری میکند، در حالی که چین در این زمینه همچنان عقب است. از سوی دیگر، در حوزه عناصر معدنی کمیاب نیز چین سالها پیش برنامهریزی و آیندهنگری کرده بود، اما ایالات متحده تنها از زمان به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به شدت دریافت که در این عرصه نیز از چین عقبمانده است.
مهاجران میتوانند با سرمایهگذاری در جستوجو و استخراج این مواد معدنی در سرزمینهای مادری خود، هم رضایت کشورهای زادگاهشان را به دست آورند و هم خشنودی جهان غرب را. هرچه دنیا مدرنتر میشود، به همان اندازه پیچیدهتر نیز میگردد. مهاجران، به لحاظ روانی، همواره در حالت دوگانگی به سر میبرند: از یکسو فرهنگ و تمدن بومی خویش، و از سوی دیگر، رسوم، قوانین و سنتهای کشور میزبان. در درون آنان این کشمکش دو موج، تا پایان زندگی ادامه دارد.
بازگرداندن هر مهاجری به کشور زادگاهش نوعی اجبار و فشار تلقی میشود، اما تاریخ نشان داده که این اجبار بارها در جهان رخ داده و همچنان ادامه دارد. تنها راه مهار و جبران این فشار، جایگزین کردن آشتی بهجای ستیز، مشترکات بهجای تضادها، گفتوگو بهجای بیانیههای سخت، و حلم و بردباری بهجای خشم است.
جهان را نمیتوان به بخشهای مجزا تقسیم کرد؛ این دنیا تنها با همزیستی و همیاری میتواند پیش برود. بسیاری کشورها دیوارهای آهنین برپا کردند اما سرانجام فرو ریختند؛ برخی سدهای فرهنگی ایجاد کردند، عدهای حجابها و مرزهای مذهبی افراشتند، و حکومتهای افراطی و فاشیست نژادپرست به وجود آمدند، اما هیچیک پایدار نماند.
تمدنها ناگزیرند یکدیگر را بپذیرند؛ مهاجران باید با مردم بومی ارتباط برقرار کنند و مردم بومی نیز باید دلهای خود را به روی میهمانان بگشایند. این تنها راه بقای تمدن و نوع بشر است؛ دیگر راهها همه به تباهی میانجامند، راههایی که اکثریت انسانها در طول تاریخ همواره آن را رد کردهاند.[1]
نویسنده:سهیل واریچ
ترجمه: محمد عسکری
منابع: روزنامه جنگ
[1] . https://e.jang.com.pk/detail/960855
نظر شما