جایِ خالی نقد ادبی در جامعه‌ی ادبی افغانستان

این یادداشت در پی عمومیت‌بخشی مقوله «جای خالی نقد ادبی در جامعه‌ی ادبی افغانستان» نیست و می‌توان این عنوان کلی را در دایره‌ی کوچک‌تر بررسی کرد. چه بسا کسانی‌که در خفا و دور از چشم‌ها، کار ادبی می‌کنند و کارهاشان با وجود این‌که ارزشمند و قابل اهمیت باشد، ولی خیلی در پی تبلیغ و اشاعه‌ی کارهای‌ خود نیستند.

نویسنده: حیات‌الله رهیاب

این یادداشت در پی عمومیت‌بخشی مقوله «جای خالی نقد ادبی در جامعه‌ی ادبی افغانستان» نیست و می‌توان این عنوان کلی را در دایره‌ی کوچک‌تر بررسی کرد. چه بسا کسانی‌که در خفا و دور از چشم‌ها، کار ادبی می‌کنند و کارهاشان با وجود این‌که ارزشمند و قابل اهمیت باشد، ولی خیلی در پی تبلیغ و اشاعه‌ی کارهای‌ خود نیستند. بنابراین مخاطب این یادداشت شامل کسانی است‌که اکثراً به کار فرهنگی مشغولند و کارها و فعالیت‌هایشان برای مخاطبان در پلتفرم‌های مختلف منتشر می‌شود و مورد خوانش و برداشت قرار می‌گیرد. این فعالیت‌های فرهنگی را نیز مشخصاً در مفهومِ شعرسرایی، داستان‌نویسی، برداشت‌نویسی بر کتاب‌های نوچاپ، گفت‌وگوهای ادبی با شاعران و نویسندگان، رونمایی کتاب‌ها و اجرای محافل ادبی به کار برد. جامعه‌ی ادبی ما اشاره به جامعه‌ی امروز دارد. کسانی‌که عملاً در روزگار معاصر کار فرهنگی می‌کنند.

در ابتدا به تعریف اجمالی نقد ادبی می‌پردازیم تا تصویر روشنی از این مفهوم در ذهن داشته باشیم. آن‌چه مهم و الزامی می‌نماید این است‌که ما بایستی میان سه مفهوم «مرور و معرفی»، «تحلیل» و «نقد» تمایز قائل شویم و این سه مفهوم را یک مفهوم تصور نکنیم؛ چون مصداق این سه مفهوم یکی نیست. حسین پاینده در کتاب نظریه و نقد ادبی (جلد۱) بحث مفصلی دارد و بین این سه مفهوم تمایز قائل می‌شود. پاینده می‌نویسد: "یکی از شکل‌های بررسی متون ادبی که در آن بیشتر مخاطبان عام و غیردانشگاهی در نظر گرفته می‌شوند، عبارت است از معرفی و مرور یا ریویو". پاینده زیر عنوان تحلیل، می‌نویسد: "تحلیل به‌روشی در بررسی دقیقِ متون ادبی اطلاق می‌شود که طی آن، عناصر به‌وجودآورنده‌ی متنِ معینی یک‌به‌یک مشخص گردند و سپس هم‌پیوندی آن عناصر و نحوه‌ی ساختارآفرینی آن‌ها در متن مورد نظر توضیح داده می‌شود". (۱۴۰۱: ۱۴-۱۵)

پاینده نقد را این‌گونه تعریف می‌کند: "از منظرِ عام می‌توان گفت نقد ادبی عبارت است از تبیین و تقریر معانی متکثر متون با استفاده از مفاهیم و روش‌شناسی‌های برآمده از نظریه‌های نقادانه." (همان: ۱۶). معلوم است که به باور پاینده نقد، نظر به مرور و تحلیل درجه‌ی بالاتری دارد. با این تعریف پاینده، به این نتیجه می‌رسیم که نقد در کنار داشتن روش‌شناسی مشخص و منسجم از آبش‌خورهای نظری نیز برخوردار است. با در نظرداشت این تمایز، می‌توان خوانش‌هایی که بر آفریده‌های ادبی -شعر و داستان- صورت می‌گیرد را درجه‌بندی کرد و نشان داد که فلانی خوانشش صرفاً مرور است یا تحلیل و یا از این دو مرحله عبور کرده و نقد است. متأسفانه بیشینه‌ی خوانش‌هایی که از آفریده‌های ادبی در دوره‌ی معاصر در افغانستان صورت می‌گیرد، از مرور و معرفی فراتر نمی‌رود و حتی به درجه‌ی تحلیل هم نمی‌رسد ولی زیر عنوان نقد جای می‌گیرد.

دکتر سیروس شمیسا، نقد ادبی را شاخه‌ای از مطالعات ادبی (علوم بلاغی) تعریف می‌کند که با تعریف اصطلاحات ادبی و طبقه‌بندی و توضیح و تفسیر و ارزش‌گذاری آثار ادبی سر و کار دارد و کلاً به‌دو نوع؛ نقد نظری و نقد عملی-تجربی تقسیم می‌شود. (۱۴۰۱: ۴۱). با این تعریف دکتر شمیسا میدان کاری منتقد ادبی فراخ‌تر می‌شود؛ چون این تعریف کار توضیح و تفسیر و طبقه‌بندی را نیز شامل می‌شود ولی به این سادگی نیست؛ چون رنه ولک، منتقد ادبی امریکایی در کتاب تاریخ نقد جدید (جلد۳) وظیفه‌ی اصلی نقد را تعریف و توصیفِ ماهیت شعر و ادبیات -بوطیقا و نظریه‌ی ادبی- می‌شمارد. (۱۳۸۰: ۱۵). در این تعریف رنه ولک، مفهوم «ماهیت» نیز دخیل است و این مفهوم که در ذیل آن نقش و کارکرد ادبیات جای می‌گیرد با بعضی موضوعات فلسفی پیوند می‌خورد. اینجاست که کار نقد، کارِ دشواری به نظر می‌رسد.

بین سه مفهوم (مرور و معرفی، تحلیل و نقد) تمایز قائل شدیم و دانستیم که این سه مفهوم را نمی‌توان هم‌معنا و هم‌مصداق دانست و به‌جای هم به‌کار برد. حقیقتاً نقد ادبی به مثابه‌ی دانشی که با خیلی از رشته‌های دیگر علوم انسانی در ارتباط است و پیوندِ نزدیک دارد، هنوز در افغانستان به دانشی فعال تبدیل نشده است. نقد ادبی با نظریه‌ی ادبی در پیوندی معنادار قرار دارد و نظریه‌ی ادبی هم هدفش شناختِ فلسفه‌ی ادبیات است. در میان جامعه‌ی ادبی افغانستان آشنایی با نظریه و نقد بسیار سطحی است.

نقد ادبی در دپارتمان‌های فارسی و پشتوی دانشکده‌های ادبیاتِ دانشگاه‌های افغانستان به‌عنوان یک مضمون درسی در یک یا دو واحد درسی تدریس می‌شود و حسب آنچه تجربه شده؛ این مضمون از منابع کافی و وافی و روشمند غنی برخوردار نیست و صرفاً خلاصه می‌شود به معرفی اجمالی رویکردها و مکتب‌های نقد ادبی در غرب و تأثیر و در نتیجه کاربست آن نظریه‌ها در شرق. نقد نظری یا تئوریک تا اندازه‌ای بازنمایی می‌شود ولی از منظر نقد عملی و نمونه و الگوهای نقد آثار و متون، این مضمون بسیار فقیر و کم‌بنیه است. چالشی دیگر فراراهِ شناخت این دانش ادبی، هم‌پیوندی آن با فلسفه است و امکانِ درک و هضم این دانش در گِرو شناخت مکاتب فلسفی و در نتیجه داشتن اندیشه‌ی انتقادی است.

در نتیجه می‌توان به این داوری رسید که نقد و نظریه‌ی ادبی هنوز در جامعه‌ی ادبی افغانستان، به دانش پویا و دلالتگر تبدیل نشده است. جامعه‌ی ادبی افغانستان از نقد ادبی دو گونه برداشت دارند: گروهی بدون در نظرداشت نظریات ادبی و سنجش و فهم میزان کاربرد این نظریه‌ها و عدمِ درکِ ظرفیت متن، در پی این است که صرفاً متون و آفریده‌های ادبی را در ترازوی نظریه‌ها قرار دهند و آثار را در چارچوپ نظریه جا دهند که حاصلش تحلیلی است که می‌توان لفظ «نظریه‌زده» را به آن به کار برد. این روش در سال‌های اخیر معمول شده است و ما تحلیل‌های زیادی داریم که در نتیجه‌ی همین نوعِ خوانش و رویکرد تحقیقی انجام شده و تحلیل‌های خشک و کم‌مایه به‌دست داده‌اند. گروهِ دیگر، پرداخته‌اند به‌نقد و تحلیل ذوقی آثار و آفریده‌های ادبی. این گروه به دنبال یافتنِ ویژگی‌ها و مشخصاتی هستند که در پیش‌زمینه‌ی ذهنی‌شان دارند. گروه دوم در گزینش متون و آثار ادبی نیز خودخواسته عمل می‌کنند و در مواجهه با متن و اثر، مفروضات خودشان را تعیین‌کننده می‌پندارند. نتایج کلی این است که در میان جامعه‌ی ادبی افغانستان، نقد ادبی به مثابه‌ی دانش جدی در شرح، تفسیر، تحلیل، واسازی، بازنمایی و ارزش‌یابی آثار و آفریده‌های ادبی نهادینه نشده است و نقدهای موجود یا از نظر آبش‌خورهای نظری فقیر است و یا به برداشت‌نویسیِ صرف و توضیح و تحلیل ذوقی تقلیل یافته است و فاقد روشمندی و استواری درخور است.

منبع: انجمن سید کیان

لینک:

 https://sayedkayan.org/fa/archives/1566

کد خبر 25383

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 0 =