وحدت ملی فرایندی است که متداولاً از دل بیداری و تعهد آگاهانه سیاسی یک جامعه پلورال پدید میآید؛ جامعهای که در عین گوناگونی و چندگانگی، در صورت فراهم و فهم شدن شرایط عینی و ذهنی، میدانی وسیع برای پیوستگی اجتماعی، همپوشانی ذهنی و همکنشی فرهنگی در عرصه مراودات اجتماعی پیدا میکند.
چنین پیشآمدی میتواند قدرت، ظرفیت و قابلیت غنیشده برای یک جامعه پلورال ایجاد کند تا نیروی زیست جمعی خویش را به وحدت همگانی، هدفمند و خودخواسته هدایت کند. وحدتملی در یک جامعه سیاسی بر سه پایه استوار است: وحدت در حوزه نظری، وحدت در حوزه اهداف و وحدت در حوزه برنامهها.
تمرکز و اتصال بر اشتراکات و وجوه ذهنی – اجتماعی، همذاتپنداری خردمندانه، همراه شدن با ارزشهای کلان جمعی، تمکین بر برابریهای همسازگرایانه، اعتنای بایسته به منزلت فردی – شهروندی، خویشتنداری، خویشپنداری دیگران و شکلدهی حس همپیوندی و عواطف مناسب با همزیستان، از مظاهر مهم و متکامل فرایند وحدت نظری است.
رویکرد عقلانی – راهبردی در پیوند با ساختارهای کلان جامعه، اندیشهورزی نسبت به بهسازی نظام سیاسی متوازن و پویا، ساختن افکار و فرایندهای سیاسی، طرح بنیانها برای تبلور و تکامل هویت ملی و عزم مشترک برای تکوین، توسعه و تکثّر، از بنمایههای فرایند وحدت در هدف بهشمار میرود.
عزم و جسارت جمعی برای تحقق منفعت جمعی، جستوجوی الگویی رفتاری عقلانی برای نظامبخشیدن به رفتار گروهی، کنش آگاهانه در برابر رخدادهای اجتماعی، شکیبایی و خردگرایی در برابر امر سیاسی و بازتولید الگوی تعامل فرهمند اجتماعی در حوزه روابط جمعی و تکاپوی هوشمندانه برای بهبود فرایند توسعه و بازپروری فرهنگی، از نمودهای مهم وحدت سیاسی در عرصه برنامه است.
عناصر وحدت ملی
وحدت ملی شامل مجموعهای از عناصر است که کنش و بینش جمعی را در جامعه سیاسی سامان میدهد و مجموعهای از متغیرهای ذهنی و رفتاری و قراردادهای اجتماعی را قاعده و قوام میبخشد.
۱. دولت ملی
پدیده دولت از شرایط و مؤلفههای بنیادین واحد سیاسی است که از دو عنصر قدرت و حاکمیت سیاسی برخوردار است و خواستهها و تقاضاهای بیشمار را تأمین میکند. در فقدان این ارکان، جامعه سیاسی عملاً به جامعه بدوی تقلیل مییابد. اما در افغانستان، بنا بر فقدان بسترهای بایسته دولتداری، پدیده دولت ملی هیچگاه جامه عمل نپوشیده و اسیر گفتمان و روابط قبیلهای مانده است. این دو رکن از اساسیترین مقومات و عناصر وحدت ملی در یک کشور قانونمند بهشمار میروند.
۲. فرهنگ ملی
فرهنگ ملی مجموعهای از پارهفرهنگهاست که در جامعه متکثّر بر آن توافق شده و بهمثابه تولیدگر مفاهیم، هنجارها، علایق و ارزشها عمل میکند که منجر به پیوستگی اجتماعی و توازن قومی میشود. آنچه در پهنه فرهنگ میگنجد – نمادها، هنجارها، تابوها، علایق، رفتارها، گفتارها و سمبولها – همه در یک فرایند ملی هویت مییابند و سامان میگیرند. ازاینرو، عنصر فرهنگ، بنا بر ظرفیت، تنوع و گستردگی، میتواند از مبانی و مظاهر وحدت ملی باشد. اما در افغانستان، بستر فرهنگ ملی بارور نشده است. جزایر فرهنگی و خردهفرهنگها و نگاه مصادرهآمیز و سوارسازی فرهنگ عشیره و قوم خاصی، مجال شکلگیری فرهنگ ملی را گرفته است. حوزههای قومی، تباری و بومی از فرهنگهای چندپاره و ناهمگون قومی و عشیرهای شکل گرفتهاند و اقوام بزرگ چون تاجیکها، پشتونها، هزارهها و ازبکها هر کدام فرهنگ قومی خود را دارند. هنوز به دلیل عوامل و فاکتورهای سیاسی، شرایط ادغام آنها در چتر یک فرهنگ ملی مساعد نشده است.
۳. منافع مشترک ملی
این مقوله مبتنی بر فراهمآوری و مصونسازی شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و انسانی است؛ جایی که بر سر نیازها، خواستهها و ارزشها توافق صورت میگیرد و هدف، رفع تهدیدهای داخلی و بیرونی از طریق کار جمعی است. اما در افغانستان نه تنها تعریف روشنی از منافع ملی وجود ندارد، بلکه ناپیوستگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تحقق آن را دشوار کرده است. در بسیاری موارد، هرچند توافق بر سر منافع ملی وجود دارد، اما این توافق از سوی گروه حاکم با بینش قومی خدشهدار میشود. چنانکه در مسئله مرز دیورند، اکثریت اقوام آن را مرز رسمی میدانند، اما گروهی خاص با پندار قومی خود آن را نه تنها مرز نمیشمارند، بلکه جزو منافع ملی تلقی میکنند. منافع ملی باید بر دو ویژگی استوار باشد: عمومیت فرهنگی و تولد ذهنی؛ یعنی پذیره اجتماعی و درک عمومی بر بنیاد الگوی عقلانی شکل گیرد.
۴. توزیع امتیاز
بر اساس حقوق طبیعی، شهروندان هر کشور دارای احقاق و تکالیفی هستند که باید بدون تبعیض برای آنها فراهم شود. توزیع درست و عادلانه امتیازات مادی و معنوی به شهروندان، نیروی بسیجکننده مهمی در راستای وحدت ملی است. رویکرد عادلانه در توزیع امتیازات موجب تعهدپذیری، دلگرمی و احساس مسئولیت جمعی میشود. اما در افغانستان، نه تنها توزیع عادلانه امتیازات وجود ندارد، بلکه بیشتر شهروندان به دلیل قومیّت و تبعیض سیستماتیک از حقوق خود محروم میمانند. این نابرابری باعث شکافهای طبقاتی، گستردگی فقر و محرومیت ملی شده است. گروههای محروم وقتی با معیارهای دوگانه روبهرو میشوند، خود را شهروندان درجه سوم و چهارم مییابند. ازاینرو، توزیع عادلانه امتیازات، پشتوانه وحدت ملی است. این نابرابری تاریخی در افغانستان هنوز به صورت سیستماتیک در انتصابات اداری و مناصب دولتی وجود دارد و از عوامل مهم بحران وحدت ملی به شمار میرود.
۵. امنیت
امنیت به مصونیّت منافع عامه در برابر عوامل تهدیدکننده اطلاق میشود. هرگاه منافع ملی و حقوق شهروندان از تعرض محفوظ بماند، امنیت تحقق مییابد. امنیت ملی دارای مؤلفههای اقتصادی، فرهنگی، هویتی، سیاسی و اخلاقی است و دولت مسئول حفظ آن است. هر نابهسامانی در حوزههای اجتماعی و سیاسی رشته امنیت را گسسته و بر وحدت ملی اثر منفی میگذارد. امنیت موجی از تقویت اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و روانی در جامعه ایجاد میکند. اما در افغانستان، به دلیل تعارضات، نبود اراده ملی و چارچوب متحد، هیچگاه امنیت واقعی تحقق نیافته است. ناپیوستگی اجتماعی، ساختار قبیلهای، روابط ارباب – رعیتی و شکافهای طبقاتی، همگی در بحران امنیتی نقش بنیادین دارند. استفاده ابزاری از نهادهای امنیتی برای منافع گروهی و قومی، منجر به تضعیف پایههای وحدت ملی شده است.
بنابراین، افغانستان هیچگاه به دلیل ناپیوستگی فرهنگی – اجتماعی و شکافهای عمیق قومی و طبقاتی، واجد فرایند وحدت ملی نبوده است؛ بلکه واجد وحدت قومی و تباری بر اثر رویکردهای ناسیونالیستی، مصادرهگر و برتریطلب بوده که هیچگاه منجر به ادغام مؤلفههای قومی در پرتو توافق جمعی و پیروی از الگوی عقلانی برای تشکیل وحدت ملی نشده است. هنوز سالها تا رسیدن به آن فاصله است.
منبع: روزنامه هشت صبح
لینک:
https://8am.media/fa/national-unity-and-its-elements/
نظر شما