زنان در پاکستان بار یک اقتصاد پنهان از کارِ خانگی و مراقبتیِ بدون مزد را بر دوش میکشند که معادل تقریباً یکچهارم تولید ناخالص داخلی است؛ با این همه، همچنان بیاعتبار، فرسوده و از روند رشد کنار گذاشته میشوند.
تصویر رایج اقتصاد پاکستان منظم و حسابشده بهنظر میرسد: صادرات ثبت میشود، حوالهها ستایش میگردد و کسریها با بیمیلی پذیرفته میشود. اما در پس این محاسبات، دفتر حساب دیگری نه با روپیه، بلکه با «ساعت» نوشته میشود؛ دفتری که ورودیهای آن هر روز به دست زنان ثبت میگردد. پختوپز، نظافت، نگهداری از کودکان و سالمندان چنان عادی تلقی میشود که در پسزمینه محو میگردد، حال آنکه مجموعاً یک اقتصاد عظیم و بیمزد را شکل میدهد. بهطور متوسط، زنان پاکستانی نزدیک به یکپنجم روز خود را صرف کارهای خانگی و مراقبتی میکنند، در حالیکه مردان کمتر از دو درصد وقت خود را به این امور اختصاص میدهند؛ یعنی حدود پنج ساعت در برابر نیم ساعت. این نابرابری، خودِ شکل زندگی اجتماعی را دگرگون میسازد.
با اینهمه، اعدادِ خشک باز هم کمگو هستند. در پاکستان، به ازای هر یک ساعت کار خانگیِ بدون مزد مردان، زنان یازده ساعت کار میکنند—بیشترین نسبت در جهان. این وضعیت چرخههای بیپایان کار را رقم میزند: دوازده تا شانزده ساعت در روز، بیآنکه مزد، بازنشستگی یا حتی شناسایی رسمی در پی داشته باشد. اگر کار موتور محرک رشد است، چرا این بخش از نقشه حذف شده است؟
ریشههای این حذف، تاریخی است. از دوران استعمار تاکنون، تعریف «کار مولد» محدود به مبادلات بازار مانده و نقش خانوار نادیده گرفته شده است. تولید ناخالص داخلی، که معیار غالب سیاستگذاری است، غذایی را که در رستوران سرو میشود حساب میکند، اما همان غذا اگر در خانه پخته شود از حساب خارج است. پژوهشها نشان میدهد اگر کار خانگیِ بدون مزد ارزشگذاری گردد، میتواند بهاندازه یکچهارم GDP پاکستان باشد. این یک پاورقی نیست؛ بلکه اقتصادی موازی است که اقتصاد رسمی بر دوش آن ایستاده است.
پیامدها عمیقاند. مشارکت زنان در نیروی کار همچنان در حدود بیست درصد ثابت مانده—از پایینترینها در آسیای جنوبی. دلیل روشن است: اگر زنی بیشتر ساعات بیداری خود را صرف مراقبتهای بیمزد کند، زمانی برای کار مزدی باقی نمیماند. آن دسته معدود که وارد بازار کار میشوند نیز اغلب در مشاغل ناامن، پارهوقت یا خانگی محدود میمانند، زیرا تقاضاهای خانگی همچنان پابرجاست.
این بار بهطور یکسان توزیع نمیشود. خانوادههای طبقه متوسط معمولاً کارهای خانه را به زنان فقیر واگذار میکنند و دستمزدی ناچیز میپردازند. بار سبک نمیشود؛ فقط به پایینترین لایههای اجتماعی منتقل میگردد. رهایی یک زن به اسارت زن دیگر بدل میشود. تا زمانی که شناسایی و بازتوزیع صورت نگیرد، کار خانگی دام است—و برای فقرا تنگتر.
دولت نیز به کارِ پنهان زنان متکی است. هر جا خدمات عمومی ناکام میماند، این زناناند که جای خالی را پر میکنند: وقتی آبرسانی مختل شود، کیلومترها راه میپیمایند؛ وقتی مهدکودک کم باشد، مادران از شغل کناره میگیرند؛ وقتی مرکز مراقبت سالمندان موجود نباشد، دختران تحصیل را رها میکنند. هر خدمتی که دولت فراهم نکند، به ساعتهای بیمزد زنان ترجمه میشود—یعنی یارانهای خاموش از جیب آنان.
سؤال اصلی این است: چگونه میتوان این نابرابری را بازتنظیم کرد؟ نخستین گام، «شمارشِ ناشمردهها»ست. پاکستان از سال ۲۰۰۷ تاکنون یک «پیمایش جامع استفاده از زمان» انجام نداده است. سیاستگذاری بدون داده ممکن نیست. کشور باید بهطور منظم چنین پیمایشهایی را در نظام آماری خود جای دهد و حسابهای ماهوارهای برای ارزشگذاری کار خانگی ایجاد کند. اگر در گزارش اقتصادی سالانه نشان داده شود که کار بیمزد زنان برابر با ۲۲ درصد GDP است، سکوت دشوارتر خواهد شد.
اما صرف شمارش کافی نیست؛ بازتوزیع نیز لازم است. سرمایهگذاری در زیرساختهای مراقبتی یک تجمل نیست، بلکه استراتژی رشد است: مهدهای کودک مقرونبهصرفه در مناطق روستایی و نیمهشهری، یارانه برای پرستاران، و کوپنهای مراقبت از سالمندان هم شغل ایجاد میکند و هم زمان آزاد میسازد. این «اقتصاد مراقبت» سود دوگانه دارد: هم اشتغالزا و محلی است و هم ثبات اجتماعی میآورد.
ابزارهای مالی نیز میتوانند بار را سبک کنند. چرا برای هزینههای مراقبت از کودک یا سالمند اعتبار مالیاتی در نظر گرفته نشود؟ چرا تعرفه وسایل زمانبر مثل ماشین لباسشویی برای خانوارهای کمدرآمد کاهش پیدا نکند؟ وسیلهای ساده میتواند در روستاها ساعتهای ارزشمند آزاد کند.
اصلاح قوانین کار نیز ضروری است. مرخصی پدری اندک یا غایب، پیشفرض «وظیفه زنانه بودن» مراقبت را بازتولید میکند. حقوق الزامآور برای کار منعطف، حمایت از مادران بازگشته به شغل، و مرخصی والدینیِ واقعی میتواند این بار را بهطور مشترک تقسیم کند.
سازوکارهای حمایت اجتماعی مانند «برنامه حمایت درآمدی بینظیر» نیز باید بازاندیشی شوند. به جای صرف پرداخت نقدی، چرا مزایا به «سهمیههای زمانی» متصل نشود؟ مثلاً خانوادههایی که کودکان را در مراکز مراقبت ثبتنام کنند، کمکهزینه اضافی دریافت نمایند. بازتوزیع فقط پول نیست، بلکه زمان است—کمیابترین سرمایه.
البته سیاست بهتنهایی هنجارهای فرهنگی ریشهدار را واژگون نمیکند. انتظار عمومی همچنان این است که زنان بار خانه را بر دوش بکشند؛ خواه عروس، خواه مادر یا خواه خواهری که درس خود را به تعویق میاندازد. این نقشها هرچند در قانون نوشته نشده، اما با عادت و سکوت تحمیل میشود. تغییر آنها بیش از اصلاحات، به دگرگونی در تخیل جمعی نیاز دارد. زمانی ایده مدرسه رفتن دختران بحثبرانگیز بود، اما امروز پذیرفته شده است. همین تحول برای کار خانگی نیز ممکن است، اگر جامعه و رهبری همراه شوند.
در نهایت، بحث اقتصادی پاکستان همچنان محدود به کسریها، حوالهها و مذاکرات با IMF است. آنچه بهندرت دیده میشود، همان کارهایی است که همه اینها را سرپا نگه میدارد. کار بیمزد زنان یارانهای پنهان است که اقتصاد رسمی را میچرخاند بیآنکه در حسابها بیاید. نادیده گرفتن آن، استمرار نابرابری را تضمین میکند.
پرسش روشن است: آیا زنان زمان خود را بازمییابند؟ اگر پاسخ منفی باشد، «توانمندسازی» تنها یک شعار است. ارزشگذاری بر کار بیمزد یعنی بازاندیشی در معماری اقتصاد. آشپزی، نظافت و مراقبت ویژگی ذاتی زنانه نیستند، بلکه مسئولیتهای اجتماعیاند که باید میان خانوار، نهادها و دولت تقسیم شوند. تا آن زمان، آمار دروغ خواهد گفت و داستان پیشرفت همچنان بر شانههای کار ناشمرده زنان نوشته خواهد شد.
نظر شما