خاستگاه خانوادگی و پیشینه علمی
اصل و نسب علامه شیخ عبدالعلی به شهر هرات بازمیگردد؛ شهری که در آن روزگار، یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی منطقه بهشمار میآمد و سابقهای دیرینه در پرورش عالمان دینی داشت. خاندان او، خاندانی ریشهدار در علم، دیانت و تقوا بود. پدرش، حاج شیخ احمد، از علمای برجسته و مورد احترام بهشمار میرفت و در مشهد مقدس اقامت داشت. فضای خانه، فضایی علمی و دینی بود و تعلیم و تربیت فرزندان، نهتنها وظیفهای خانوادگی، بلکه تکلیفی شرعی و معنوی تلقی میشد.
در منابع موجود، تولد عبدالعلی با روایتی معنوی همراه است که نشاندهنده نگاه خاص خانواده به این فرزند است. حاج شیخ احمد پس از فقدان فرزند بزرگ خود، دچار اندوهی عمیق شده بود. در سفر حج، هنگامی که در کنار بیتالله الحرام و زیر «ناودان طلا» کعبه قرار گرفت، با تضرع از خداوند درخواست کرد که فرزندی صالح و شایسته به او عطا کند. پس از بازگشت از حج، این دعا مستجاب شد و عبدالعلی به دنیا آمد. این روایت، از همان آغاز، جایگاه ویژهای برای او در نگاه پدر ترسیم کرد و نوعی انتظار معنوی و رسالتمحور را نسبت به آینده او پدید آورد.
تربیت اولیه و نشانههای نبوغ
عبدالعلی از همان سالهای نخست کودکی، در محیطی رشد یافت که علم و دین، عنصر اصلی زندگی روزمره بهشمار میرفت. پدرش نخستین آموزگار او بود و آموزش قرآن، ادعیه، احادیث و مبادی علوم دینی را شخصاً بر عهده داشت. این آموزشها، صرفاً انتقال محفوظات نبود، بلکه همراه با توضیح، تدبر و توجه به معنا صورت میگرفت.
نشانههای نبوغ و استعداد خارقالعاده عبدالعلی، بسیار زود آشکار شد. حافظهای قوی، قدرت تمرکز بالا و علاقه عمیق به شنیدن مباحث دینی، او را از همسالانش متمایز میکرد. نقل شده است که او در سنین بسیار کم، در مجالس وعظ پدر حاضر میشد و گاه با سؤالات یا اظهارنظرهایی، حاضران را به شگفتی وامیداشت. این حضور فعال، نه از سر جسارت کودکانه، بلکه ناشی از فهم دقیق مطالب و توان تحلیل او بود.
یکی از روایتهای شاخص دوران کودکی او، مربوط به قرائت دعای ابوحمزه ثمالی است. در غیاب پدر، عبدالعلی خردسال این دعا را که از پدر شنیده و حفظ کرده بود، برای مادرش قرائت کرد. هنگامی که پدر از این ماجرا آگاه شد، آن را نشانهای روشن از موهبت الهی دانست و به شکرانه آن سجده شکر بهجا آورد. این واقعه، نهتنها حافظه قوی عبدالعلی را نشان میدهد، بلکه بیانگر انس زودهنگام او با ادعیه و متون عمیق دینی است.
شرایط سیاسی افغانستان و مهاجرت اجباری
دوران کودکی و نوجوانی علامه شیخ عبدالعلی، همزمان با یکی از تیرهترین دورههای تاریخ شیعیان افغانستان بود. امیر عبدالرحمن خان بیش از ۴۰۲۰۰۰ از مردمان هزاره را بین سالهای ۱۸۹۳ تا ۱۹۰۰ قتلعام کرد که بزرگترین نسلکشی قرن نوزدهم بهشمار میرود. در زمان حکومت امیر عبدالرحمان خان، سیاستی سختگیرانه و سرکوبگرانه علیه شیعیان اعمال میشد. بسیاری از خانوادههای شیعه، مورد آزار، تهدید، تبعید و مصادره اموال قرار گرفتند و امنیت جانی و مالی آنان بهشدت به خطر افتاد.
خانواده عبدالعلی نیز از این فشارها مصون نماند. گزارشها حاکی از آن است که در جریان حمله به خانه آنان، یکی از دختران خردسال خانواده به شهادت رسید. این حادثه تلخ، تأثیری عمیق و ماندگار بر روحیه عبدالعلی گذاشت و نخستین مواجهه جدی او با خشونت مذهبی و ستم سیاسی را رقم زد. افزون بر این، اموال خانواده نیز مصادره شد و آنان ناچار به ترک زادگاه خود شدند.
این مهاجرت، اگرچه از سر اجبار و همراه با رنج و اندوه بود، اما مسیر زندگی عبدالعلی را بهگونهای تعیینکننده تغییر داد. خانواده پس از ترک هرات، در منطقه ترشیز (کاشمر) در نزدیکی مشهد مقدس ساکن شدند. این منطقه، از نظر جغرافیایی و فرهنگی، پیوند نزدیکی با مشهد داشت و همین امر، زمینهای تازه برای رشد علمی عبدالعلی فراهم آورد.
اقامت در ترشیز کاشمر و پیوند با مشهد
اقامت خانواده در ترشیز، نقطه عطفی در زندگی علمی عبدالعلی بهشمار میآید. نزدیکی به مشهد مقدس، امکان دسترسی به مدارس علمی، عالمان برجسته و کتابخانههای معتبر را فراهم ساخت. در این دوره، عبدالعلی تحصیلات خود را با جدیت بیشتری پی گرفت و استعدادهای او بیش از پیش شکوفا شد.
مشهد در آن زمان، یکی از مراکز مهم علمی شیعه بود و حضور عالمان برجسته، فضایی پویا و زنده برای بحث و تحقیق ایجاد کرده بود. عبدالعلی در چنین فضایی، بهسرعت مراتب علمی را طی کرد و توجه استادان و همدرسان را به خود جلب نمود.
تحصیلات رسمی و حافظه شگفتانگیز
عبدالعلی تحصیلات رسمی خود را در مدارس مشهد آغاز کرد. از جمله مراکزی که در آن به تحصیل پرداخت، مدرسه شیخ جعفر بود. او در مدت کوتاهی، علوم مقدماتی و سطح را فرا گرفت و بهسبب حافظه کمنظیر و دقت بالا، در میان طلاب شناخته شد.
نقل شده است که او حتی پیش از بلوغ، در جلسات درس استادان حاضر میشد و تقریرات علمی آنان را بهدقت میشنید. سپس میتوانست همان مطالب را، بدون کموکاست، برای دیگران بازگو کند. این توانایی، گاه موجب شگفتی استادان میشد. در یکی از این موارد، هنگامی که استادی از او درباره معنای مطلبی پرسید، عبدالعلی پاسخ داد که عبارت را حفظ کرده، اما در آن زمان هنوز به معنای دقیق آن نپرداخته است. این پاسخ، علاوه بر نشان دادن صداقت علمی او، بیانگر روش خاصش در یادگیری بود؛ روشی که حفظ دقیق متن را مقدمهای برای فهم و تحلیل عمیقتر میدانست.
بلوغ فکری زودهنگام و قدرت استدلال
ویژگی ممتاز عبدالعلی، تنها در حافظه قوی خلاصه نمیشد. او از سنین نوجوانی، قدرت استدلال و تحلیل فقهی قابل توجهی از خود نشان داد. یکی از نمونههای روشن این امر، ماجرای روزهداری او در ماه رمضان است. در آن زمان، پدرش با توجه به برخی نشانههای ظاهری، او را از روزه گرفتن منع کرد. اما عبدالعلی با استناد به روایات معصومان(ع) و ذکر حدیثی از کتاب «کافی»، استدلال کرد که بلوغ شرعی، معیار اصلی تکلیف است و خود را مکلف به روزه میدانست.
این استدلال، بهقدری دقیق و مستند بود که پدر را به تأمل واداشت و نشان داد که عبدالعلی، حتی در سنین نوجوانی، به منابع حدیثی تسلط دارد و میتواند از آنها برای استنباط حکم شرعی بهره گیرد. این واقعه، نمادی از بلوغ فکری زودهنگام و استعداد اجتهادی اوست.
ورود به مراحل عالی تحصیل
پس از اتمام مراحل سطح، عبدالعلی وارد درس خارج فقه و اصول شد. در این مرحله، او در شمار همدرسان بزرگانی قرار گرفت که بعدها هر یک به چهرههایی برجسته در تاریخ فقه و اصول شیعه بدل شدند. از جمله این افراد، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی بود که بعدها بهعنوان صاحب «کفایه» شهرت یافت.
ارتباط علمی عبدالعلی طهرانی با این بزرگان، نقش مهمی در شکلگیری افق فکری او داشت. نقل شده است که آخوند خراسانی برای عبدالعلی احترام ویژهای قائل بود و استعداد و عمق فهم او را تحسین میکرد. این احترام متقابل، نشاندهنده جایگاه علمی عبدالعلی در میان نخبگان حوزه است.
استقلال علمی و آغاز مطالعات عمیق
پس از مدتی حضور در درس خارج، توان علمی عبدالعلی به حدی رسید که استادان به او توصیه کردند دیگر نیازی به شرکت منظم در درس ندارد و میتواند به مطالعات مستقل بپردازد. این توصیه، نقطه عطفی در مسیر علمی او بود. از این مرحله به بعد، عبدالعلی با آزادی بیشتری به مطالعه و تحقیق پرداخت و افقهای تازهای در برابر خود گشود.
او در این دوره، ابتدا به بررسی عمیق کتب فقه و اصول پرداخت و سپس به سراغ منابع حدیثی رفت. مطالعه گسترده در حوزه حدیث، او را به سمت تفسیر قرآن سوق داد؛ اما مواجهه با اختلافات موجود در تفاسیر، ذهن او را به چالش کشید و زمینهساز شکلگیری رویکرد خاصش در تفسیر شد.
جامعیت علمی و گستره دانش
علامه هَروی طهرانی در زمره عالمانی قرار داشت که دانش آنان محدود به یک یا دو رشته خاص نبود. او در علوم نقلی، شامل فقه، اصول فقه، حدیث، تفسیر، رجال و درایه، تسلطی عمیق و ساختاریافته داشت و در این حوزهها به مرتبه اجتهاد رسیده بود. اما ویژگی ممتاز او، در کنار این تسلط، احاطه قابل توجه بر علوم عقلی بود. فلسفه، کلام و عرفان نظری، بخش مهمی از مطالعات او را تشکیل میداد و همین ترکیب علوم نقلی و عقلی، به اندیشه او عمقی خاص میبخشید.
در کنار این علوم، او با برخی از علوم موسوم به «غریبه» مانند جفر و نجوم نیز آشنا بود. با این حال، نگاه او به این علوم، نگاهی احتیاطآمیز و مبتنی بر چارچوبهای دینی بود. او همواره تأکید میکرد که اینگونه دانشها، تنها در صورتی اعتبار دارند که با آیات قرآن و روایات معصومان(ع) هماهنگ باشند و هرگونه برداشت مستقل از این چارچوب را مردود میدانست.
نکته مهم دیگر، آشنایی او با علوم جدید و تحولات فکری و سیاسی جهان بود. او اخبار جهان را پیگیری میکرد و نسبت به شرایط زمانه خود آگاهی داشت. این ویژگی، او را از بسیاری از عالمان همعصرش متمایز میساخت و موجب میشد که در تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسی، نگاهی واقعبینانه و آیندهنگر داشته باشد.
رویکرد انتقادی به تفاسیر موجود
یکی از نقاط عطف اندیشه علمی علامه شیخ عبدالعلی، نگاه انتقادی او به تفاسیر رایج قرآن بود. او پس از مطالعه گسترده تفاسیر مختلف، به این نتیجه رسید که بسیاری از آنها، بهجای تمرکز بر متن قرآن و مقاصد اصلی آن، درگیر مباحث جانبی، اختلافات مذهبی، ذوقیات شخصی و گاه مباحث فلسفی تحمیلی شدهاند. جمله مشهور منسوب به او که «در تفاسیر، همهچیز هست جز تفسیر»، بازتاب همین نگاه انتقادی است.
این نقد، به معنای نفی کامل میراث تفسیری پیشین نبود، بلکه نشاندهنده دغدغه او برای بازگشت به فهم اصیل قرآن بود. او معتقد بود که تفسیر قرآن باید بر تدبر مستقیم در آیات، استفاده دقیق از روایات معتبر و فهم سیاق و پیوند آیات استوار باشد. بر همین اساس، از بسیاری از تفاسیر متداول فاصله گرفت و تنها از آن دسته منابع تفسیری بهره برد که بر احادیث معتبر و علوم تنزیل تکیه داشتند.
روش خاص در تدبر قرآنی
روش علامه در تدبر قرآن، روشی آرام، عمیق و مبتنی بر تأمل طولانیمدت بود. او آیات را جدا از یکدیگر نمیدید، بلکه همواره به پیوند درونی آیات، ارتباط موضوعی سورهها و انسجام کلی قرآن توجه داشت. از نگاه او، هر آیه، در شبکهای معنایی قرار دارد که فهم آن، بدون توجه به آیات مرتبط، ناقص خواهد بود.
این رویکرد، او را به نتایج تفسیریای رساند که به گفته معاصرانش، در بسیاری موارد حتی در آثار متقدمان نیز کمتر دیده میشد. او از شتابزدگی در ارائه نظر پرهیز میکرد و گاه ماهها یا سالها درباره یک آیه یا یک مفهوم قرآنی تأمل مینمود. همین دقت و وسواس علمی، یکی از دلایل کندی پیشرفت پروژههای تفسیری او بود.
تسلط زبانی و ابزار ارتباطی گسترده
توان زبانی علامه هَروی طهرانی، یکی از ارکان اصلی موفقیت او در عرصههای مختلف علمی، سیاسی و تبلیغی بهشمار میآمد. زبان فارسی، زبان مادری او بود و در آن، بهگونهای عالمانه، دقیق و فلسفی سخن میگفت و مینوشت. نثر فارسی او، در عین استحکام علمی، روان و قابل فهم بود و میتوانست مفاهیم پیچیده را با بیانی روشن منتقل کند.
در زبان عربی، تسلط او به حدی بود که نوشتهها و تقریراتش، برای بسیاری از عالمان عربزبان، نشاندهنده تربیت در مراکز علمی عربی بهنظر میرسید. حتی نقل شده است که یکی از عالمان اهل سنت، با مشاهده نوشتههای عربی او، گمان کرده بود که وی از علمای عرب یا هند است، نه از ایران یا افغانستان.
علاوه بر فارسی و عربی، او بر زبانهای ترکی، فرانسه و روسی تسلط داشت و کتابهای متعددی به این زبانها در کتابخانه شخصیاش نگهداری میکرد. همچنین با زبانهای انگلیسی، پشتو، پنجابی، سندی و اردو آشنایی داشت و میتوانست مطالب را در این زبانها بفهمد. این توان زبانی، به او امکان میداد تا در محیطهای مختلف فرهنگی و علمی حضور یابد و پیام خود را به مخاطبان متنوع منتقل کند.
کتابخانه شخصی و شیوه مطالعه
علامه شیخ عبدالعلی دارای کتابخانهای شخصی با حدود هشت هزار جلد کتاب بود. نکته قابل توجه آن است که بنا بر نقلهای موجود، او این کتابها را نه برای زینت یا انباشت، بلکه برای مطالعه و تحقیق گردآوری کرده بود و اغلب آنها را مطالعه کرده بود. علاوه بر این، از کتابخانههای بزرگ ایران، مانند کتابخانه علامه مجلسی در اصفهان و کتابخانه شاهی در تهران، نیز بهره میبرد.
با این حال، در سالهای بعد، تمرکز اصلی او بیش از آنکه بر مطالعه کتابهای متعدد باشد، بر تدبر مستقیم در قرآن قرار گرفت. او معتقد بود که قرآن، خود بزرگترین منبع معرفت است و اگر با روش صحیح به آن مراجعه شود، بسیاری از مسائل علمی و اعتقادی را روشن میسازد.
ورود به تهران و دعوت به دربار قاجار
شهرت علمی علامه هَروی طهرانی، بهتدریج به دربار ناصرالدین شاه قاجار رسید. شاه که خود فردی اهل مطالعه و علاقهمند به علم بود، دستور داد که عبدالعلی به تهران دعوت شود. پس از ورود به تهران، او ابتدا تحت حمایت امینالدوله، وزیر خارجه وقت، قرار گرفت و بهتدریج به مناصب رسمی راه یافت.
از جمله مسئولیتهایی که به او واگذار شد، سمت « افسر رسیدگی به دعاوی خارجی » یا «نائب وزیر خارجه» بود. این سمت، او را درگیر مسائل حقوقی و سیاسی مربوط به روابط خارجی ایران میکرد و تجربهای تازه در عرصه سیاست عملی برای او فراهم آورد. در همین دوره، بهسبب اقامت طولانی در تهران، لقب «طهرانی» نیز به نام او افزوده شد.
اداره معارف و اصلاح نظام آموزشی
یکی از مهمترین نقشهای علامه در تهران، ریاست «اداره معارف» بود؛ نهادی که بهمنظور ساماندهی آموزش و مدارس کشور تأسیس شده بود. علامه با پذیرش این مسئولیت، کوشید نظام آموزشی موجود را اصلاح کند و آن را با نیازهای زمانه هماهنگ سازد.
او مکتبی خاص با برنامهای نوین تأسیس کرد که در آن، آموزش علوم دینی در کنار علوم جدید و زبانهای خارجی قرار داشت. برنامه درسی این مکتب بهگونهای طراحی شده بود که دانشآموزان، در مدت چند سال، با پنج زبان عربی، فارسی، فرانسه، ترکی و انگلیسی آشنا شوند و توان تحریر و تقریر در این زبانها را بهدست آورند. این رویکرد، نشاندهنده نگاه جامع و آیندهنگر علامه به مسئله آموزش بود.
بر اساس گزارشها، اگر این نظام آموزشی بهطور کامل و سراسری اجرا میشد، میتوانست ایران را از نظر علمی و تمدنی، در جایگاهی پیشرفته قرار دهد. اما با قتل ناصرالدین شاه، این طرح نیز ناتمام ماند و یکی از فرصتهای بزرگ اصلاح آموزشی در تاریخ ایران از دست رفت.
پروژه بزرگ تفسیر قرآن در دوره ناصری
در دوره ناصرالدین شاه، پروژهای کمسابقه برای تدوین تفسیر قرآن شکل گرفت. ماجرا از آنجا آغاز شد که فردی، قرآن را با جمعآوری همه روایات تفسیری در حاشیه آن چاپ کرد. شاه با مشاهده این اثر، پیشنهاد داد که اگر عالمی بتواند این روایات را بررسی، نقد و پالایش کند، تفسیری جامع و معتبر فراهم خواهد آمد.
امینالدوله، علامه شیخ عبدالعلی را برای این کار معرفی کرد. علامه در ابتدا از پذیرش این مسئولیت سنگین امتناع ورزید، اما با اصرار شاه و پس از تعیین شرایطی مشخص، آن را پذیرفت. از جمله شروط او، تشکیل ادارهای مستقل با حضور دوازده عالم برجسته از رشتههای مختلف بود: دو فیلسوف، دو متکلم، دو فقیه، دو ادیب، دو مفسر و دو محدث. همچنین تأکید داشت که هزینههای این پروژه بهطور کامل از سوی دولت تأمین شود تا استقلال علمی حفظ گردد.
کار تفسیر با روشی گروهی آغاز شد. هر یک از عالمان، از منظر تخصص خود، درباره آیات مینوشتند و سپس علامه شیخ عبدالعلی، بر منبر درباره آن آیات بحث میکرد. پس از اصلاح و تکمیل، مطالب برای چاپ آماده میشد. با وجود تلاش فراوان، پیشرفت کار بسیار کند بود؛ چنانکه در شش ماه، تنها تفسیر «استعاذه» و در حدود یک سال و نیم، تفسیر تا آیه «اهدنا الصراط المستقیم» به انجام رسید.
چهارصد نسخه از این بخش تفسیر چاپ شد تا نظر دیگر عالمان درباره آن اخذ گردد. ناصرالدین شاه معتقد بود که اگر حتی یک بخش از قرآن با این روش بهطور کامل تفسیر شود، در حقیقت کل قرآن تفسیر شده است؛ زیرا آیات مرتبط، در ضمن آن مورد بررسی قرار میگیرند. اما با ترور شاه بهدست یک بابی، این پروژه عظیم نیز متوقف شد و یکی از بزرگترین طرحهای علمی تاریخ معاصر ایران ناتمام ماند.
مواضع سیاسی و مخالفت با نفوذ خارجی
پس از مرگ ناصرالدین شاه و در دوره مظفرالدین شاه، نقش سیاسی علامه هَروی طهرانی برجستهتر شد. هنگامی که دولت ایران، با مشورت امینالسلطان، تصمیم به گرفتن وام سنگین از روسیه گرفت، علامه این اقدام را تهدیدی جدی برای استقلال کشور دانست. او با درک پیامدهای اقتصادی و سیاسی این وام، به مخالفت برخاست و کوشید افکار عمومی و نخبگان دینی را نسبت به خطر آن آگاه سازد.
در همین راستا، به عراق سفر کرد و با علمای بزرگ نجف، از جمله آخوند خراسانی، ملا عبدالله مازندرانی و شیخالشریعه اصفهانی دیدار نمود. این دیدارها، سرانجام به صدور اعلامیهای از سوی علمای نجف انجامید که پرداخت این قرض را حرام و باطل اعلام کردند. این اقدام، نقش مهمی در تضعیف مشروعیت قرارداد و تقویت جریانهای اعتراضی ایفا کرد و بهطور غیرمستقیم، به جنبش مشروطهخواهی یاری رساند.
اما همین فعالیتهای سیاسی، خشم دستگاه حاکم را برانگیخت و فشارها بر علامه افزایش یافت؛ فشاری که در نهایت، او را ناچار به ترک ایران کرد.
خروج مخفیانه از ایران
پس از شدت گرفتن فشارهای سیاسی و دشمنی دستگاه حاکم در پی مخالفتهای صریح علامه با قراردادهای استعماری و نقش او در بسیج علما، ادامه حضور او در ایران با خطر جدی همراه شد. دوستان و نزدیکان، به این نتیجه رسیدند که ماندن او در داخل کشور، نهتنها به صلاح شخص او نیست، بلکه مانع از ادامه خدمات علمی و دینیاش خواهد شد. از همین رو، به او پیشنهاد کردند که با خروج از ایران، فعالیتهای خود را در سطحی گستردهتر ادامه دهد.
علامه این پیشنهاد را پذیرفت و تصمیم به ترک ایران گرفت. خروج او بهصورت مخفیانه و در شرایطی خاص انجام شد. نقل شده است که در شبی که قصد خروج داشت، آیه شریفه «وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا» را تلاوت کرد و با توکل بر خداوند، از تهران خارج شد. اسبی بیرون شهر برای او مهیا شده بود و او از مسیرهای فرعی، خود را به مرز رساند و وارد خاک روسیه شد. این خروج، سرآغاز مرحلهای تازه در زندگی او بود؛ مرحلهای که با سفرهای پیدرپی و حضور در مراکز مهم علمی و سیاسی جهان همراه شد.
سفر به روسیه و اروپا
علامه شیخ عبدالعلی پس از ورود به روسیه، به شهرهایی چون مسکو رفت و سپس راهی اروپا شد. مقصد او از این سفرها، صرفاً اقامت یا امنیت شخصی نبود، بلکه هدف اصلیاش، دیدار با سفیران، تجار و نخبگان ایرانی و مسلمان در خارج از کشور و جلب حمایت آنان برای مسائل ایران و جهان اسلام بود.
او در شهرهایی چون برلین و پاریس حضور یافت و در محافل علمی و فرهنگی شرکت کرد. در برلین، در کالج علوم شرقی، با استادان و پژوهشگرانی که درباره متون اسلامی، از جمله «نهجالبلاغه»، تحقیق میکردند، به بحث و گفتوگو پرداخت. این مناظرات، نشاندهنده تسلط عمیق او بر متون اسلامی و تواناییاش در دفاع عقلانی از میراث فکری اسلام در برابر دیدگاههای انتقادی یا ناقص شرقشناسان بود.
سفر به مصر و مناظرات علمی
یکی از مهمترین مقاطع سفرهای علامه، حضور او در مصر بود. مصر در آن زمان، یکی از مراکز مهم علمی و دینی جهان اسلام بهشمار میآمد و محافل متعددی برای بحث درباره ادیان و مذاهب در آن فعال بود. علامه در قاهره، در جلسات «انجمن تحقیق مذاهب» شرکت کرد؛ انجمنی که در ظاهر به بررسی ادیان میپرداخت، اما در باطن، گرایشهایی به برتری دادن به مسیحیت داشت.
علامه در این انجمن، با بیانی مستدل و آرام، به تبیین حقیقت توحید، نبوت و معارف اسلامی پرداخت. سخنرانیهای او، چنان تأثیرگذار بود که بسیاری از حاضران را به حیرت واداشت. در یکی از جلسات، او با استدلالهای فلسفی، مسئله معاد جسمانی را اثبات کرد و نشان داد که این باور، نهتنها با عقل ناسازگار نیست، بلکه پشتوانهای استوار در مبانی عقلی و دینی دارد.
در جلسهای دیگر، بحث حقوق بشر مطرح شد. علامه با تکیه بر مبانی اسلامی، توضیح داد که حقوق انسان در نگاه اسلام، صرفاً به یک حق خلاصه نمیشود، بلکه مجموعهای از حقوق متقابل را دربرمیگیرد که به چهارده حق اساسی میرسد. این دیدگاه، نگاه حاضران را نسبت به نظام حقوقی اسلام دگرگون ساخت.
پس از این جلسات، مسئولان انجمن، پیشنهاد پرداخت مقرری ماهیانه قابل توجهی را برای عضویت علامه مطرح کردند. اما او با صراحت پاسخ داد که حتی اگر چنین مبلغی را نیز بپذیرد، باز هم وظیفه خود میداند که بطلان دیدگاههای نادرست آنان را آشکار سازد؛ زیرا حقیقت، قابل معامله نیست.
حضور در الازهر و گفتوگو با عالمان اهل سنت
در مصر، علامه با عالمان برجسته الازهر نیز دیدار کرد. از جمله این دیدارها، ملاقات و مباحثه او با شیخ محمد عبده، مفتی مصر، بود. این گفتوگوها در فضایی علمی و محترمانه انجام شد و موجب تحسین شیخ محمد عبده نسبت به دانش و استدلالهای علامه گردید.
همچنین نقل شده است که علامه با کشیشی که بهطور مستمر در الازهر با طلاب مسلمان به بحث میپرداخت، مناظره کرد. در این مناظره، علامه با استدلالهای دقیق، دیدگاههای کشیش را نقد کرد و چنان او را در تنگنا قرار داد که پس از آن، دیگر در الازهر حاضر نشد. این واقعه، مورد تقدیر شیخ محمد عبده قرار گرفت و جایگاه علمی علامه را بیش از پیش تثبیت کرد.
سفر به قسطنطنیه و دیدار با سلطان عثمانی
پس از مصر، علامه همراه با گروهی از عالمان ایرانی، به قلمرو عثمانی رفت و در قسطنطنیه با سلطان عبدالحمید دوم دیدار کرد. این دیدار، فرصتی برای طرح مسائل ایران و جهان اسلام در سطحی عالی بود. سلطان عثمانی، پس از شنیدن سخنان علامه و همراهانش، از دانش، بصیرت و شجاعت آنان تمجید کرد و اظهار داشت که آرزو میکرد در کشور خود نیز چنین عالمانی حضور داشتند. او وعده مساعدت داد و این دیدار، نشانهای از اعتبار بینالمللی علامه شیخ عبدالعلی بود.
بازگشت به عراق و دیدار با علمای نجف
پس از پایان این سفرها، علامه به عراق بازگشت و با علمای نجف، از جمله آخوند خراسانی، دیدار کرد. در یکی از جلسات درس آخوند، بحثی درباره وجوب تقلید مطرح شد. آخوند خراسانی مدتی بود که در جستوجوی آیهای محکم در این باب بود. در این هنگام، علامه به همنشین خود گفت که اگر آخوند نسخهای از کتاب «کافی» در اختیارش بگذارد، میتواند آیه مورد نظر را نشان دهد. آخوند این سخن را شنید و با لبخند گفت که همه نسخههای کافی در اختیار خود اوست و نیازی به دادن نسخهای جداگانه نیست. این واقعه، نشاندهنده جایگاه علمی و احترام متقابل میان این دو عالم بزرگ است.
عزیمت به شبه قاره هند
پس از اقامت در عراق، برخی دوستان و عالمان، به علامه پیشنهاد کردند که به شبه قاره هند برود. در آن زمان، شبه قاره یکی از مراکز مهم فعالیتهای فکری، مذهبی و سیاسی جهان اسلام بود و جامعه شیعه آن، نیازمند احیای فکری و علمی بهشمار میآمد. علامه این پیشنهاد را پذیرفت و راهی شبه قاره شد.
او در حدود چهل سالگی، پس از سالها سفر و فعالیت، وارد شبه قاره گردید. نخستین اقامت او در کراچی بود؛ جایی که حدود دو سال را بهصورت گمنام، در خلوت عبادت و تفکر سپری کرد. در این دوره، کمتر کسی از جایگاه علمی او آگاه بود و او خود نیز علاقهای به معرفی خویش نداشت.
وی در سراسر شبه قاره( هند) به وعظ پرداخت. ماهنامه«البرهان» را منتشر کرد. وقتی به پنجاب و سند رسید به قول علامه محمد سبطینسرسوی, شیعیان آنجا بجز روایات ساختگی دربارة مصائب اهل بیت علیهم السلام چیزیدیگری به زبان سندی نشنیده بودندا لذا وی به جای آن روایات ساختگی، مصائب حقیقی را بیان کرد.
وی مدتی در کراچی حضور داشته و سپس در مناطقی مانند شکارپور، پنجاب و پیشاور(منطقه کوهات) دیگر نقاط وعظ و تدریس کرد. اقلیم کاری او بهگونهای بود که هم در محافل علمی حضور داشت و هم مجالس عمومی و سخنرانیهایی برای تودهها ترتیب میداد؛ این ترکیبِ کار علمی و تبلیغی، یکی از دلایل اثرگذاری او در میان نسل معاصر بود.
بهتدریج، با معرفی برخی از اهل علم، از جمله مولانا محمدکاظم و سید عنایت علی سامانوی، جامعه شیعه پاکستان با علامه آشنا شد. او ابتدا در پیشاور و سپس در شهرهایی چون لاهور، مالیرکوتلّه و دیگر مناطق پنجاب و سند به وعظ و ارشاد پرداخت. نواب احسن علیخان در مالیرکوتلّه، از جمله حامیان او بود و زمینه فعالیتهای گستردهتر را برایش فراهم ساخت.
یکی از چالشهای اصلی علامه در شبه قاره، مسئله زبان بود. او به فارسیِ عالمانه و فلسفی سخن میگفت و در آغاز، تنها گروهی محدود از حضار قادر به فهم کامل سخنانش بودند. این وضعیت، برای او رنجآور بود و همواره دعا میکرد که خداوند راهی بگشاید تا بتواند پیام خود را بهطور گستردهتری به مردم برساند.
گسترش نفوذ و تأثیر اجتماعی
پس از مدتی، مجالس وعظ و سخنرانی علامه در شبه قاره رونق گرفت. از حدود سال ۱۳۲۴ هجری قمری به بعد، سخنان او با استقبال گستردهتری مواجه شد و دامنه نفوذش افزایش یافت. او با ارائه معارف عمیق قرآنی و کلامی، جامعه شیعه هند را از فضای صرفاً عاطفی و محدود، به سوی فهمی عقلانیتر و استدلالیتر سوق داد.
در مجالس او، نهتنها شیعیان، بلکه اهل سنت، هندوها، مسیحیان و پیروان دیگر مذاهب نیز حضور مییافتند. بسیاری از تحصیلکردگان جدید و نخبگان فکری که پیشتر نگاه مثبتی به عالمان دینی نداشتند، با شنیدن استدلالهای دقیق و منظم او، به عظمت معارف اسلامی اعتراف کردند. از جمله شخصیتهایی که با او حشر و نشر داشتند یا از اندیشهاش تأثیر پذیرفتند، نامهایی چون سر علی امام، حکیم اجمل خان، مسیحالملک و دکتر محمد اقبال لاهوری ذکر شده است.
ویژگیهای سخنرانی و مناظره
سخنرانیهای علامه شیخ عبدالعلی، ویژگیهای خاصی داشت. او مواعظ خود را از پیش آماده نمیکرد، بلکه بر اساس آیات قرآن و با توجه به حال و سطح فهم مخاطبان، بهصورت بداهه سخن میگفت. هیچگاه یک سخنرانی را عیناً تکرار نمیکرد و همواره مطالبی تازه و متناسب با شرایط ارائه میداد.
حاضر جوابی او زبانزد بود. در هر موقعیتی، چه در مجامع عمومی و چه در گفتوگوهای خصوصی، اگر سؤالی مطرح میشد، با استدلالی محکم پاسخ میداد؛ بهگونهای که گویی سالها درباره آن موضوع اندیشیده است. او به حدیث «کلم الناس علی قدر عقولهم» پایبند بود و مفاهیم پیچیده را به زبانی ساده و قابل فهم بیان میکرد.
مجلس تاریخی جهنگ
یکی از مهمترین رویدادهای دوران اقامت علامه در هند، مجلس سهروزهای بود که در شهر «جهنگ» برگزار شد. در این مجلس، پیروان مذاهب و ادیان مختلف حضور داشتند و علامه درباره حقانیت اسلام سخن گفت. او حتی اعلام کرد که هر کس اشکالی دارد، آزادانه مطرح کند، اما در عمل، کسی نتوانست استدلالی در برابر سخنان او ارائه دهد. در پایان این مجلس، یکی از علمای اهل سنت اظهار داشت که تا پیش از آن، کسی را عالمتر از خود نمیدانسته، اما اکنون معنای واقعی علم و عالم را دریافته است.
رابطه علمی و معنوی با مولانا محمد اقبال لاهوری
در منابع آمده علامه اقبال با سه نفر از علمای بزرگ شیعه, مباحثه داشته و همکلام بوده است و جلسه های علمی داشته اند :
1. علامه آقا سید علی حائری(شمس العلماء) که در لاهور زندگی می کرد, کشمیری الاصل بود. والد ایشان, علامه سید ابوالقاسم رضوی کشمیری است, صاحب تفسیر (لوامع التنزیل) در سی جلد. دوازده جلد از آن را خود مؤلف نوشته بود و باقی را فرزندش آقا سید علی حائری ادامه داد و اجل به ایشان هم مهلت نداد که تفسیر را به آخر برساند, از این روی تفسیر ناقص است و تا سوره (النجم) بیش تر پیش نرفته است.
2. علامه عبدالعلی هروی تهرانی: این آشنایی, سبب رفت و آمدها, نشستها و جلسه های گوناگون علمی می شود.
3. علامه زنجانی: وی در لاهور میهمان قبیله اش بود. قبیله ایشان در آن جا مشهور به قزلباش بودند و از سرداران به شمار می رفتند. گفت وگوهای بسیاری بین علامه زنجانی و اقبال در لاهور انجام میگیرد و بین آنان صحبتهای بسیاری رد و بدل می شود: درباره مذهب, مسأله امامت و… علامه زنجانی رساله ای نگاشته با نام (برهان امامت) که این گفت وگوها در آن جا آمده است. ایشان در آن رساله نوشته: اقبال چنین و چنان گفت.
منابع متعددِ منطقهایِ معاصر و برخی مطالعات تکمیلی اشاره دارند که علامه هروی جلسات و مجالسی داشتند که مولانا اقبال در سال ۱۹۱۵-۱۹۱۶ در آنها حضور مییافت و همچنین میان اقبال و علامه مکاتبات و پرسش وپاسخ هایی ردوبدل میشد؛ بهگونهای که اقبال برخی اوقات علامه هروی را بهعنوان استادی معنوی میشمرد و از حکمت و مواعظ او بهره میگرفت. این رابطه فکری و معنوی در آثار و اشعار اقبال ـ بهویژه در اشارات متعدد او به اهلبیت و مفاهیم عرفانی ـ نمود دارد. سه کتاب اقبال لاهوری؛ اسرار خودی، رموز بی خودی و پیامی از مشرق متاثر از مباحثات وی با شیخ عبدالعلی هروی تهرانی است.
علامه هروی در روند شکلگیری برخی از اندیشههای اقبال (همچون توجه به محبت اهلبیت، تأکید بر معنویت اجتماعی و ترکیب میان عرفان و اخلاق) نقش تسهیلکننده داشت و نمیتوان آن را نادیده انگاشت. منابعِ فرهنگیِ منطقهای تصریح دارند که اقبال نه تنها از گفتار علامه بهره برد، بلکه بعضاً او را از استادان معنویِ خود دانسته است.
اقبال در جایی مینویسد: «...بله، یادم رفت بگویم که مدتی است یک دانشمند بسیار بزرگ ایرانی در لاهور اقامت دارد، یعنی سرکار علامه شیخ عبدالعلی تهرانی. معلوم نیست که آیا تا به حال به حیدرآباد سفر کرده است یا نه. او دانشمندی متبحر است. او شیعه مذهب است، اما وقتی مضامین قرآن را توضیح میدهد، کسانی که اندیشه ورزند، متحیر میشوند. گذشته از این، او در علم جفر نیز عالی است. گاهی اوقات به خدمت او میرسم. اگر سرکار در این فصل به لاهور سفر کند، خوب است که این مرد ارزش دیدن دارد.» محمد اقبال، ۱۳ اکتبر ۱۹۱۶ (شاد اقبال، بخش اول، نامهها، صفحه ۷)

علامه طهرانیبا سر علی امام، مسیح الملک حکیم اجمل خان، نواب سر ذوالفقار علی خان، خواجه غلام ثقلین و حکیم مشرق علامه محمد اقبال دوستی داشت که همگی از افراد بسیار باهوش و آزاداندیش بودند. حکیم مشرق صادقانه سخنان شیخ را مرکز توجه خود قرار داد و کاملاً تسلیم دانش غنی قرآنی و علمی او شد. بنابراین، این ابیات اقبال که خطاب به خود شیخ سروده شده است، در این زمینه بسیار روشنگر است.
(ترجمه) ای استاد منهاج علی، راه را به من نشان بده،
دری را که مشتاق آن هستم، به من نشان بده، حرم را به من نشان بده،
بارگاه امپراتور آسمان را، مسیری را که میتوانم به جایی برسم که حتی عرش هم نمیتواند آن را بیابد
من همسایهی کسی هستم که سایهای ندارد (رخت سفر، ص۱۳۴، انتشارات تاج).
شیخ مسئله امامت را در بیانات خود چنان روشن کرد که اقبال جز پذیرش «اصول امامت» نتوانست امتناع ورزد و سرانجام فریاد زد:
هنوز این چرخ نیلی کج خرام است
هنوز این کاروان دور از مقام است
ز کار بی نظام و بس چه گویم
تو می دانی که امت بی امام است (ارمغان حجاز)
اقبال همیشه شیخ (رحمه الله) را با کلمات سرکار علامه خطاب میکرد. بدین ترتیب، از او در مکاتبات حکیم شرق با مهاراجه سر کیشان پرشاد بهادر شاد (نخست وزیر حیدرآباد دکن) نام برده شده است. این مکاتبات توسط مؤسسه ادبی حیدرآباد دکن با نام شاد اقبال، گردآوری شده توسط دکتر سید محی الدین قادری زور، دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی (لندن)، استاد، رئیس دپارتمان زبان اردو، دانشگاه عثمانیه، منتشر شده است.
آثار و میراث علمی
۱ تفسیر استعاذه
۲- رساله درباره قضا و قدر
۳ –رساله عملیه
۴- اثبات معراج جسمانی با ادله فلسفه طبیعی
۵- تفسیرآیه شریفه «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» (یادداشتی برمساًله امامت)
6- تفسیر سوره کهف
7- داستان موسی و خضر (هدایت، هادی و اقساعهدایت)
یکی از آثار و مجموعههایی که به علامه نسبت داده شده است، مجموعه مواعظ و سخنرانیهای اوست که تحت عنوَانهایی همچون «مواعظ حسنه» یا جزواتی در قالب نشریات محلی منتشر شدهاند. برخی یادداشتها و مسودات او نیز پس از وفات مفقود شد. همچنین او با برخی از نشریات آن عصر همکاری یا سرپرستی داشته است؛ از جمله در ارتباط با مجلات و رسالات مذهبی در شبهقاره. از آنجا که بخش عمده آثارِ او در قالب خطابهها و مواعظ شفاهی منتشر یا منتقل شدهاند، نیاز به پژوهش آرشیوی و بازخوانی دستنویسها و نشریات قدیمی برای تعیین فهرستِ دقیقِ تألیفات احساس میشود.
![]() |
![]() |
از مهمترین شاگردان علامه هروی مولانا محمد سبطین بود. مولانا محمد سبطین از قلم و زبان و حافظه خدادادی برخوردار بود و همین صفات سبب شهرت او شد. او یکی از شاگردان خاص مولانا عبدالعلی هروی طهرانی به شمار می آمد.
سلوک اخلاقی و زندگی شخصی
در کنار فعالیتهای گسترده علمی و اجتماعی، علامه شیخ عبدالعلی زندگی شخصی ساده و زاهدانهای داشت. او نسبت به طهارت و نظافت پایبند بود و این امر را نه از سر وسواس ظاهری، بلکه بهعنوان ملکهای درونی رعایت میکرد. عبادتهای شبانه، تهجد، ذکر و تلاوت قرآن، بخش جداییناپذیر زندگی او بود و هر شب ساعتها به عبادت میپرداخت.
با وجود آنکه در دوران حضور در ایران، از امکانات مالی و موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بود، در هند زندگی سادهای داشت و هرگز از مشکلات مالی شکوه نکرد. حتی زمانی که داراییاش پایان یافت، از درخواست کمک خودداری کرد و تنها با حمایت دوستان مخلص، زندگی خود را اداره نمود.
وفات و بازتاب اجتماعی
علامه عبدالعلی طهرانی سرانجام در سال ۱۳۴۱ه.ق پس از حدود بیست سال اقامت در شبه قاره، در شب دوم یا سوم ربیعالثانی سال ۱۳۳۳ هجری قمری مطابق ٩ دسامبر ۱۹۲۲ دارفانی را وداع گفت و به امانت درلاهور به خاک سپرده شد. در مورخ ۶ ژوئن 1936پیکر مطهرش را از لاهور به عراق بردند و در۲۲ ژوئن ۱۹۳۶در نجف اشرف به خاک سپردند.
وفات علامه هروی طَهرانی با بازتاب گستردهای در محافل دینیِ شبه قاره روبرو شد؛ گزارشها حاکی است که مراسمِ سوگواری و مجالسِ یادبودِ او با حضورِ جمعِ کثیری برگزار شد و مقالات و نوشتههایی در بزرگداشتِ او منتشر گردید.
گردآوری: حسین چاقمی، وابسته فرهنگی ج.ا.ایران -پیشاور
منابع:
مواعظ حسنه، مجموعه مواعظ فصیحه و بلیغه علامه شیخ عبدالعلی الهروی تهرانی، نویسنده: علامه سید محمد سبطین، 2003
- https://wifaqtimes.com/39825/
- https://www.sukhankada.com/ali-asghar/iqbal-aur-muhabbat-e-ahl-e-bait.aspx
- https://www.islamtimes.com/ur/article/1245610/%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%82-%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%81-%DB%81%D8%B1%D9%88%DB%8C-%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%A6%DB%8C-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%86
- https://aalmiakhbar.com/archives/7072
- https://www.islamtimes.com/ur/article/1245677/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84-%DA%A9%DB%92-%D9%85%D8%B0%DB%81%D8%A8-%D9%BE%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%81-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D9%84%DB%81%D8%B1%D9%88%DB%8C-%DA%A9%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C%D8%AA-%DA%A9%D8%A7-%D8%A7%D8%AB%D8%B1
- https://dailyurducolumns.com/blog/ali-asghar/iqbal-aur-muhabbat-e-ahl-e-bait.aspx
- https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4518/7304/91057/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87_%D8%A8%D8%A7_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%91%D9%87_%D8%AD%D8%A7%D8%AC_%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%86%D8%AC%D9%81%DB%8C_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C
- https://ulamaehind.in/scholar/maulana-syed-sibtain-sirsivi
- https://archive.org/stream/tazkra-ulma-e-imamia-pakistan-persian-by-syed-hussain-arif-naqvi/tazkra-ulma-e-imamia-pakistan-persian-by-syed-hussain-arif-naqvi_djvu.txt
10.Sayed Rawzatullah Majeed, The Dari Persian Language; The Reflecting Mirror Of Iqbal’s Thoughts, journal of Positive School Psychology 2023, Vol. 7, No. 1, 1198-1207


نظر شما