فصل دوم
اولیا و تبلیغ اسلام
"ولی" می تواند شکل فاعل به معنای مفعول باشد، همان طور که خدا می فرماید: "وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ"؛ و او سرپرست (محافظ) همه صالحان است. (سوره اعراف، آیه ۱۹۶). ولی می تواند شکل فاعل به معنای خود فاعل نیز باشد، یعنی این تأکید را دارد که انسان خود را برای اطاعت خدا و انجام واجبات و تعهدات نسبت به خدا، محافظت می کند. بنابراین، ولی به معنی مفعول به کسی که مراد خدا باشد، و ولی به معنی فاعل به کسی که مرید خدا باشد، اشاره می کند. هر دو معنی که یکی ارتباط خدا با انسان و دیگری ارتباط انسان با خدا را بیان می دارد، صحیح می باشد، خدا می فرماید: "یحبهم و یحبونه"؛ خداوند آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند. (سوره مائده، آیه ۵۴. بنابراین، خدا دوست (ولی) آنها است، و آنها دوستان خدا (اولیاء) هستند. آنها مؤمنان مورد محافظت خداوند هستند. (سوره بقره، آیه ۲۵۷).
بر اساس توضیحات فوق، این نکته مهم است که خدا بندگانی دارد که به طور خاص آنها را تحت ولایت و محافظت (اولیاء) قرار داده، آنها را دوست داشته و به آنها فضل وکرامات فوق العاده عنایت می فرماید. صوفیان بر این باورند که کرامات به ولی عطا داده می شود، مادامی که واجبات و احکام دین را رعایت کنند. کرامات نشانه ای از حقانیت یک ولی است. کرامات به اولیاء عطا داده می شود. اولیاء محفوظ از گناه (معصوم) مانند پیامبران نیستند، اما از معاصی و رذایل دیگر محفوظ اند. ولی بودن اطاعت و پرهیزکاری مستمر و بی وقفه را اقتضا می کند. علاوه بر این، تفاوت بین معجزات و کرامات در نقش، کاربرد و واقعیت آن دو نهفته است. یک رسول از نبوت خود با اثبات حقانیت معجزه واقعی، دفاع می کند. یک ولی با واقعیت کرامت ارائه شده، قصد اثبات حقانیت نبوت یک پیامبر و ولی بودن خود را دارد. بنابراین، معجزات با فراخوانی عمومی همراه است، در حالی که کرامت محرمانه می باشد.
مثال تفاوت بین معجزه و کرامت را می توان در داستان خبیب بن عدی در هنگام به دار آویختن او توسط قریش در مکه ارائه داد. پیامبر گرامی که در آن زمان در مدینه بود، با معجزه خود، توانست خبیب را ببیند و داستان رخ داده را برای اصحاب تعریف کند و در همان زمان، خداوند حجاب را نیز از چشمان خبیب برداشت و او قادر به دیدن پیامبر گرامی شد و به حضرت سلام گفت: السلام علیکم. خداوند به پیامبر قدرت شنیدن سلام خبیب را داده است و رسول خدا پاسخ سلام را داد و خبیب این پاسخ را شنید.
واقعیت این که پیامبر (ص) در مدینه توانست خبیب را در مکه ببیند و بشنود، یک معجزه بود و این که خبیب در مکه قادر به دیدن و شنیدن پیامبر در مدینه شد، یک کرامت بود. کرامت خبیب زمانی که او در یک محل با حضرت نبود، رخ داد. در همین حال، بسیاری از کرامات توسط پرهیزکاران غیر معاصر با پیامبر (ص) اتفاق افتاده و یا می افتد.
بر اساس بیانات فوق، روشن است که کرامت همیشه حقانیت نبوت یک پیامبر را به اثبات می رساند و محال است که بر خلاف اعجاز (معجزه یک پیامبر) رخ دهد. کرامت تایید نمی شود، مگر اینکه شاهد بر حقانیت پیامبر و رسول آورنده معجزه، باشد. خداوند کرامت را تنها به یک مؤمن واقعی که بر حقانیت پیامبران و رسولان شهادت می دهد، عطا می فرماید. اولیاء (کسانی که به آنها کرامت اعطا شده است) شاهدان حقانیت رسالت حضرت محمد (ص) هستند. بر این اساس، وظیفه اصلی اولیاء ابلاغ حق، حقیقت و حقانیت تبلیغ پیامبر (ص) به بشر می باشد. بنابراین، در طول تاریخ انتشار اسلام در جهان، یک سری از مبلغانی که به اولیاء شناخته شده اند، ثبت گردیده است. آنها در روند تبلیغ های خود از کرامات مختلف فوق العاده جهت اثبات حقانیت اسلام و پیامبر (ص) برخوردار بوده اند.
هنگامی که اسلام در هند از طریق فتوحات محمود غزنوی، سلسله خلجی، تغلق، لودیا، اورنگ زیب، حیدر علی و تیپو سلطان که با قتل عام، خشونت، ختنه اجباری و اقدامات بی رحمانه به همراه داشت، پخش شد، چنان قوی نبود که اسلام در میان بومیان هند مورد پذیرش قرار گرفته باشد. زیرا که چند مورد نشان می داد که پس از اینکه گروه های مردمی را به اسلام از طریق خشونت، در آورند، زمانی که فرصت به دلیل ضعف سیاست حکومت اسلام، پیش آمد، به دین اصلی خود بازگشتند.
در همین حال، تبلیغ اسلام توسط صوفیانی که به عنوان اولیاء شناخته شدند و از رویکرد تبلیغی از طریق الگوی اخلاقی، شفقت، سخاوت، مدارا، رویکرد استدلالی قانع کننده، و کرامات استفاده کرده اند، اسلام را در زندگی مردم هند وارد کرده و به طور داوطلبانه به اسلام گرویدند. به خاطر روش تبلیغی شیخ شرف بن مالک و برادرش، مالک بن دینار و برادرزاده اش، مالک بن حبیب، شاه کراننگوره (Raja Cranangore) در مالابار مسلمان شد. پس از آن، بر اساس وصیت نامه او، صوفیان به ترویج و انتشار اسلام در میان مردم مالابار موفق شدند. (آرنولد، ۱۹۷۷).
کرامات فوق العاده مربوط به شخصیت مالک بن دینار، به گنجینه های جاوید در داستان اولیای صوفی در میان صوفیان و عارفان همطراز ابو نواس، شهاب الدین سهروردی، فرید الدین عطار و غیره تبدیل شده اند.
گسترش اسلام در منطقه بنگال بیشتر به حضور شخصیت های صوفی مربوط است. یکی از مبلغان، شیخ جلال الدین تبریزی نام داشت که شاگرد عارف بزرگ شهاب الدین سهروردی بود. در مسیر تبلیغ او، نقل شد که شیخ جلال الدین تبریزی در بنگال توقف کرد و کرامات فوق العاده و باور نکردنی را به مردم نشان داد. یکی از داستان های مشهور این است که تنها با نگاه کردن به شیر فروش هندو، شیخ جلال الدین تبریزی، شیر فروش را تبدیل به شیر فروش مسلمان ساخت. سپس مردم برای احترام و افتخار به شیخ جلال الدین تبریزی با کمک یکدیگر به ساخت مسجد پرداختند.
علاوه بر این، شخصیت صوفی و عارف دیگر که موفق به ترویج اسلام در لاهور شد، شیخ اسماعیل، یک سید بخارایی، عالم به علوم دینی و صاحب علوم عمومی وسیع بود. شخصیت او آنقدر جذاب بود که در زمان ارائه خطبه ، مردم دور او جمع می شدند و هر کس با او مرتبط می شد، قطعا به اسلام می گروید.
مجمع الجزایر نوسانتارا که در طول دوره ماقبل تاریخ تا اوایل قرن میلادی یک فرایند هند شدن را دید، در فرایند تبلیغ اسلام، با روند اسلامی سازی مردم هند، شباهت هایی وجود دارد. داستان های فوق العاده مربوط به حضور شخصیت های مقدس اولیاء و مبلغان اسلام به همراه کرامات شگفت انگیز خودشان، نشانگر اصلی از تلاش های اسلامی سازی مردم مجمع الجزایر نوسانتارا توسط ولی سونگو بود. آنها مبلغانی بودند که از اولیای مقدس به عنوان مروجان اسلام تشکیل شدند و همیشه با وقایع کرامت آمیز و فراطبیعی که تنها توسط افرادی ویژه و مورد عنایت خداوند انجام می شد، همراه بود. آرامگاه های مروجان اسلام در مجمع الجزایر نوسانتارا تاکنون به زیارتگاه های مردم تبدیل شده است، زیرا که این آرامگاه ها متعلق به اولیای مقدس می باشد که زندگی نامه آنها از داستان های شگفت انگیز و فوق العاده مملو است.
گسترش اسلام قبل از ولی سونگو
اسلام از اواسط قرن هفتم میلادی به اندونزی وارد شد. به نظر ویتلی (Wheatley) در کتاب "The Golden Khersonese"، اولین آورنده اسلام به نوسانتارا بازرگانان عرب بودند که مسیر تجارتی با مجمع الجزایر نوسانتارا مدت ها قبل از اسلام باز کرده بودند. حضور بازرگانان عرب (Tazhi) در پادشاهی کالینگا در قرن هفتم، یعنی دوره سلطنت رانی سیمها (Rani Simha) که با سختگیری در اجرای احکام معروف بود، در منابع چینی از سلسله تانگ، مدت های طولانی گزارش داده شد. إس. قیو. فاطمی (S.Q. Fatimi) در "Islam Comes to Malaysia" اظهار داشت که در قرن دهم میلادی، مهاجرت خانواده های فارسی به نوسانتارا رخ می داد که بزرگترین خانواده به شرح زیر می باشد:
خانواده لر که در زمان شاه نصیرالدین بدر آمدند. منطقه حکومت این خانواده سرزمین لر در فارسی سال ۳۰۰ هـ / ۹۱۲ م بود. خانواده لر در جاوه زندگی می کردند و روستایی را با نام لُران یا لِران (Loran یا Leran) به معنی محل اقامت لر ها تاسیس نمودند.
خانواده جوانی که در دوره حکومت جوانی کردی در ایران حدود سال ۳۰۱ هـ / ۹۱۳ م آمدند. آنها در پاسای (Pasai)، شمال سوماترا زندگی می کردند. این خانواده "خط جاوی"، یعنی خط جاوی منسوب به جوانی را تدوین کردند.
خانواده شیعه که در زمان حکومت رکن الدوله بن حسن بن بویه الدیلمی در حدود سال ۳۵۷ هـ / ۹۶۹ م آمدند. این خانواده در بخش مرکزی از شرق سوماترا زندگی می کردند و به تاسیس روستایی معروف با نام "سیاک" (Siak) که بعدها به "دولت سیاک" (Negeri Siak) تبدیل شد، پرداختند.
خانواده رومَی (Rumai) از قوم سبنکاره (Sabankarah) که در شمال و شرق سوماترا زندگی می کردند. نویسندگان عرب در قرن نهم و دهم میلادی، جزیره سوماترا را به نام رومی، الرومی، لامبری و لاموری ذکر نمودند.
از یادداشت سلسله تانگ در مورد عرب ها تا وقوع مهاجرت خانواده های فارسی در طول قرن ها بعد، هیچ شواهدی وجود ندارد که اسلام به صورت گسترده مورد پیرو بومیان مجمع الجزایر نوسانتارا بود. نشانه ای که ظهور پیدا کرد، عبارت بود از یک نوع مقاومت مردم محلی نسبت به گسترش اسلام. "Historiografi Jawa" (تاریخنگاری جاوه) نوشته أر. تانویو (R.Tanoyo) نشان می دهد که در تلاش برای جذب جاوه به اسلام، سلطان الغابه (Sultan Al-Gabah) از سرزمین روم، ۲۰.۰۰۰ خانواده مسلمان را به جاوه اعزام کرد. اما بسیاری از آنها کشته شدند و تنها حدود ۲۰۰ خانواده باقی ماندند. نقل شد که سلطان الغابه عصبانی گردید و سپس علما و مردان با قدرت معنوی بالا را راهی جاوه کرد تا اجنه و امثال آن که در جاوه ساکن بودند را از بین ببرند.
یکی از روحانیون قدرتمند شیخ سُباکِر نام داشت. او به عنوان ولی مقدس از فارس شناخته شد که باور بر این است که در تعدادی از اماکن در جزیره جاوه حرزی کاشت تا در آینده مسلمانان بتوانند در آن جزیره ساکن باشند. در نقاطی از سواحل شمالی جاوه، مانند گرسیک (Gresik)، لامونگن (Lamongan)، توبان (Tuban)، رِمبانگ (Rembang) و جِپارا (Jepara) "آرامگاه طولانی" وجود دارد که آن را به عنوان قبر یا توقف گاه شیخ سباکر قبول دارند. عبارت کاشتن حرز در داستان شیخ سُباکر، مربوط به تلاش های معنوی برای پاک کردن یک مکان با کاشتن "حرز یا دعا" در مکان هایی خالی از سکنه و پر از اجنه می باشد.
داستان های افسانه ای در مورد ورود مردم لر از فارس و شخصیت شیخ سباکر، نه تنها رد پایی در یادداشت های تاریخنگاری را گذاشت، بلکه به یک داستان سرایی مربوط به وجود مقبره های قدیمی مورد تعظیم و تقدیس جامعه، تبدیل شده است.
در یادداشت تاریخ آمده است که حضور هزاران نفر از تجار مسلمان در شهر کانتون در قرن دهم گزارش شده است، گرچه در تاریخ مسعودی که جی. ساواگت (J. Sauvaget) آن را در "Relation de la Chine et de l’Indie Redigee en ۸۵۱" نقل کرد، داستان از بین رفتن جامعه تجار مسلمان در کانتون در سال ۸۷۹ م به دلیل شورش هوانگ چائو ذکر شد. روابط تجارتی بین چین و جهان اسلام از طریق دریا از راه آبهای اندونزی انجام می شد. متاسفانه، به نظر ریکلفس در "تاریخ اندونزی مدرن ۱۲۰۰ – ۲۰۰۸"، حضور مسلمانان از خارج منطقه اندونزی نشان نمی دهد که دولت های اسلامی محلی تاسیس شد و نیز به رخ دادن تغییر دین مردم محلی در میزان قابل توجهی اشاره نمی کند.
واقعیت تاریخی نشان از پیروی بومیان نوسانتارا از اسلام نبود و در شواهد واقعی در دهه آخر از قرن سیزدهم میلادی هنگامی که مارکوپولو از طریق دریا به ایتالیا بازگشت و در سرزمین پرلاک (Perlak) متوقف شده بود، آشکار می گردد. در آن زمان، مارکو پولو یادداشت کرد که مردم پرلاک به سه گروه ساکن در ذیل تقسیم بندی شدند: مسلمانان چینی، مسلمانان فارس – عرب و مردم بومی که هنوز ارواح را می پرستیدند و آدمخوار بودند. و حتی دو بندر تجاری در آن نزدیکی ها، یعنی بسمه (Basma) و سامرا (Samara)، به گفته مارکوپولو، از شهر های غیر اسلامی بود.
در یک ربع پایانی از قرن چهاردهم، مهاجرت مردم مسلمان چینی در کانتون، یانگچائو (Yangchou) و چانچائو (Chanchou) به جنوب رخ داد. آنها ساکن سواحل شمالی جاوه و سواحل شرقی سوماترا شدند. در هفت بار بازدید چنگ هو به جنوب، گزارش شد که اسلام هنوز به طور گسترده مورد پذیرش بومیان نشده بود. بنا به اظهار گروانولدت (Groeneveldt)، در نخستین بازدید چنگ هو در سال ۱۴۰۵ م، او حضور جامعه مسلمان چینی در شهرهای توبان، گرسیک و سورابایا که تعداد هر کدام از آن شهر به هزار خانواده می رسید را مشاهده نمود. به نظر هیرت (Fr. Hirth) و روکهیل (W.W. Rockhill) در "Chau Ju-Kua: His Work on the Chinese and Arab Trade in the Twelfth and Thirteenth Centuries, Entitled Chu-fan-chi" به نقل از حاجی ما هوان (Haji Ma Huan) که در هفتمین بازدید چنگ هو در سال ۱۴۳۳ م حضور داشت، در آن زمان سه گروه از مردم در امتداد ساحل شمال جاوه وجود داشتند: مسلمانان چینی، مسلمانان از غرب (فارسی و عربی) و بومیان که کافر بودند و بسیار کثیف و ارواح پرست.
اگر چه اسلام به طور گسترده ای مورد پذیرش ساکنان محلی واقع نشد، تعدادی از شواهد باستان شناسی نشان می دهد که برخی از خانواده های پادشاهان و مقامات ماجاپاهیت در اوج عظمت آن در اواسط قرن چهاردهم میلادی، از پیروان اسلام بودند و همانگونه که در سنگ مزار مسلمانان ترالایا (Tralaya) یافت گردید، از وجود جمعیت مسلمانان در زمان اوج شکوفایی ماجاپاهیت حکایت دارد. این با گزارش وجود مسجد جامع در جنوب میدان بوبات (Bubat) تقویت شد، همانطور که در آهنگ سوندا (Kidung Sunda) به ثبت رسید. به نظر لویی – چارلز دامائیس در "Etudes Javanaises I: Les Tombes Musulmanes Datees de Tralaya"، سنگ های قبر ترالایا که از اعداد سال ساکا و ارقام قدیمی جاوه، به جای سال هجری و اعداد عربی استفاده شده است، نشان می دهد که در این آرامگاه ها، مسلمانان جاوه به خاک سپرده شدند، نه مسلمانان غیر جاوه.
در تاریخنگاری جاوه ذکر شده است که پادشاه ماجاپاهیت براویجایای سوم، دختر حاکم سورابایا به نام آریا لِمبو سورا (Aria Lembu Sura) را همسر خود کرد. پادشاه سورابایا یک حاکم مسلمان بود. نقل شد که دختر دیگر آریا لمبو سورا با آریا تِجا، حاکم مسلمان شهر توبان ازدواج کرد. غیر از آریا لمبو سورا، در سورابایا نیز تعدادی از شخصیات مسلمان به نام کی آگِنگ بوکول (Ki Ageng Bukul)، حاکم منطقه بوکول در جنوب سورابایا موجود بودند. علاوه بر این، یک مسلمان به عنوان دریاسالار ماجاپاهیت به نام شاهزاده رِکسا سامودرا (Reksa Samodra) و یک حاکم در منطقه مرزی شمال غربی سورابایا به نام کی بنگ کونینگ (Ki Bang Kuning) مشهور بودند. در حالی که در منابع مختلف از تاریخنگاری روایت شده است که شاه براویجایای پنجم به نام سری کِرتاویجایا با یک زن مسلمان از چمپا به نام داراواتی ازدواج کرد. آرامگاه داراواتی تا به حال در تروولان (Trowulan) در منطقه مکان تاریخی ماجاپاهیت موجود می باشد.
به طور کلی، می توان گفت که روند ورود اسلام به مجمع الجزایر نوسانتارا که در ابتدا با حضور تجار عربی و فارسی در قرن هفتم میلادی بود، با موانعی روبرو شد تا اینکه در اواسط قرن پانزدهم مجدد آغاز شد. فاصله زمانی حدود هشت قرن از نخستین ورود اسلام وجود دارد که بومیان مجمع الجزایر نوسانتارا دین اسلام را به طور گسترده ای نپذیرفتند. در اواسط قرن پانزدهم، یعنی دوران تبلیغ اسلام توسط چهره های صوفی معروف به ولی سونگو که از انواع مختلف کرامات فوقالعاده برخوردار بودند، اسلام به سرعت در مجمع الجزایر نوسانتارا گسترده شد. اگر چه داده های تاریخی در این دوره بیشتر از منابع تاریخنگاری و داستان سرایی اتخاذ شده است، ولی مطلب قطعی این است که نقشه تبلیغ اسلام در آن دوره از طریق شبکه های خویشاوندی شخصیت های معظم دین اسلام که جایگزین چهره های مهم غیر مسلمان بانفوذ در دوره پایانی ماجاپاهیت بودند، شناسایی می شود.
فاطمه بنت میمون
قدیمی ترین شواهد باستان شناسی حضور اسلام در مجمع الجزایر نوسانتارا برمی گردد به آرامگاه فاطمه بنت میمون بن هبت الله در دهکده لِران (Leran)، گرسیک، که کتیبه آن متعلق به سال ۴۷۵ هـ/۱۰۸۲ م می باشد. از نظر باستان شناسی، مقبره فاطمه که در ۱۲ کیلومتری غرب شهر گرسیک واقع شده است، به عنوان قدیمی ترین یادگار اسلام در مجمع الجزایر نوسانتارا محسوب می شود و به نظر می رسد مربوط به داستان مهاجرت قبیله لر از فارس است که در قرن دهم میلادی به جاوه آمدند.
به نظر جی. پی. موکت (J.P. Moquette) که کتیبه را بر روی سنگ قبر با عدد ۴۷۵ هـ در آرامگاه فاطمه بنت میمون خواند، در "De Ouds te Mochammadaan-sche Inscriptie op Java (op de Grafsteen te Leran)"، نوشته کتیبه به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم، کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام. هذا قبر شهیده فاطمه بنت میمون بن هبت الله، توفیت فی یوم الجمعه... من رجب و فی سنه خمسه و تسعین (یا برخی تسعین را سبعین خواند) و اربعه مائه الی رحمه الله... صدق الله العظیم و رسوله الکریم. آیه ۵۵ از سوره رحمن در سنگ قبر با خط کوفی نوشته شد. به نظر حسن مُعارف در "Menemukan Peradaban: Jejak Arkeologis dan Historis Islam Indonesia" (کشف تمدن: آثار باستانی و تاریخی اسلام اندونزی)، گزیده ای از آیات قرآنی فوق دارای یک ارتباط قوی با مکتب نخستین حامل دین اسلام در اندونزی است. بررسی کتیبه ای از آرامگاه فاطمه بنت میمون نشان می دهد که خط کوفی و نوع سنگ قبر، با یک آرامگاه باستانی در پاندو رانگا یا پن – رنگ (Pandurangga یا Panh-Rang) در منطقه چمپا در جنوب ویتنام شباهت دارد. هر دو سنگ قبر با خط کوفی از قدیمی ترین شواهد باستان شناسی از حضور اسلام در آسیای جنوب شرقی در قرن پنجم هـ یا یازدهم میلادی می باشد.
رقم سال ۴۷۵ یا ۴۹۵ هـ اگر به سال میلادی تبدیل گردد، با سال ۱۰۸۲ یا ۱۱۰۲ م برابر می شود. به گفته "Jere L. Bacharach" در "The Middle East Studies Handbook"، ۱ محرم ۴۷۵ هـ برابر با ۱ ژوئن ۱۰۸۲ م است. ۱ محرم ۴۹۵ هـ برابر با ۲۶ اکتبر ۱۱۰۱ م است. اگر ماه هجری، رجب، یعنی ماه هفتم باشد، سال ۴۷۵ هـ دقیقا برابر با سال ۱۰۸۲ م است. در حالی که ماه هفتم در سال ۴۹۵ هـ برابر با سال ۱۱۰۱ م می باشد. بنابراین، کتیبه سنگ قبر آرامگاه فاطمه بنت میمون بیشتر با سال ۴۷۵ هـ مطابقت دارد.
بر اساس نتایج به دست آمده از حفاری های باستان شناسی در دهکده لِران، گرسیک در مجاورت آرامگاه فاطمه بنت میمون به شکل کاسه های سرامیک از قرن دهم و یازدهم میلادی، معلوم می شود که جامعه معامله گران که با چین در شمال، هند در جنوب و خاورمیانه ارتباط داشتند، در اطراف آن محل زندگی می کردند. به گزارش تحقیقات باستان شناسی در این مکان تاریخی (۹۹۴ – ۱۹۹۶)، لِران در گذشته محل مسکونی ، شهری و تجارتی بود. و فاطمه بنت میمون از جمله رهبران در آن زمان بود. واژه شهیده که در کتیبه نوشته شده است، می تواند "زنی که به شهادت رسید" تفسیر شود، همانطور که حاج محمد یمین آن را تفسیر نمود، و نیز ممکن است معنی "رهبر زن" بدهد.
مدارک و شواهد از حفاری های باستان شناسی و کتیبه در سنگ قبر آرامگاه فاطمه بنت میمون، از یک سو می تواند به مهاجران قوم لُر از فارس که در قرن دهم میلادی به جاوه با ایجاد شهرکی به نام لُران و لِران مهاجرت کردند، ارتباط داده شود. این بدان معناست که فاطمه بنت میمون که در روز جمعه، ماه رجب، سال ۴۷۵ هـ / ۱۰۸۲ م درگذشت، یک زن خارجی نبوده، بلکه زن متولد شده در آن محل از تبار ساکنان مهاجر اولیه قبیله لر بود که در لُران و لِران از قرن دهم میلادی زندگی می کردند. نه چندان دور به سمت جنوب شرقی لِران، یک روستا به نام روما وجود داشت که بنا به سنت شفاهی، نام این روستا از سکونت پنج تن رم (فارس) در آن محل در گذشته، گرفته شده است.
در طول قرون بسیاری در میان جامعه هندو – بودایی، روستای لِران همانطور که در کتیبه لِران با زبان جاوه باستان از قرن سیزدهم و از مس ساخته شده که در موزه ملی در جاکارتا نگهداری می شود، ذکر شده است، منطقه ای معاف از مالیات بود و برخی از جمعیت آن بازرگانان بودند.
ساکنان لِران و اطراف آن که در قرن سیزدهم بیشتر از دین شیوا – بودا پیروی کردند، ممکن بود آرامگاه فاطمه بنت میمون را به عنوان حرم (مکان مقدس) بدانند و مرحومه فاطمه بنت میمون را به عنوان روح مقدس باور داشته باشند.
در اطراف آرامگاه فاطمه بنت میمون، مقبره های پراکنده وجود دارد که شماره سال موجود نیست، اما با توجه به تحقیقات باستان شناسی، آن مقبره ها از الگوهای تزئینی از قرن شانزدهم برخوردار است. نوع سنگ قبر با آنچه که در چمپا کشف شد، شباهت دارد و نوشته های آن عبارت است از دعاها. فاطمی در "Islam Comes to Malaysia"، اظهار داشت، این نوع خط کوفی بر روی سنگ قبر در مقبره های اطراف آرامگاه فاطمه بنت میمون که محتوای دعاها را دارد، ممکن است توسط یک شیعه ساخته شده باشد. این مطلب بر اساس این استدلال استوار است که مسلمانانی که آن زمان به مجمع الجزایر نوسانتارا آمدند، عمدتا از فارس بودند که بعد از آن در شرق دور سکونت گزیدند. از جمله مسلمانان فارسی که به مجمع الجزایر نوسانتارا آمدند، قوم لُر از فارس بودند که به مجمع الجزایر نوسانتارا در قرن دهم مهاجرت نمودند.
وجود مقبره های اطراف آرامگاه فاطمه بنت میمون که بر اساس مطالعات باستان شناسی، از قرن شانزدهم به وجود آمد، احتمالا به انتشار اسلام توسط شیخ مولانا ملک ابراهیم در یک ربع پایانی از قرن چهاردهم و یک ربع نخست از قرن پانزدهم مربوط باشد. بنا به داستان های محلی، مولانا ملک ابراهیم برای اولین بار که به جاوه آمد، در روستای سِمبالو (Sembalo) در کنار دهکده لِران به سر برده بود. روایت شده است که یک مسجد را برای عبادت و فعالیت های تبلیغی در روستای پِسوچیان (Pesucian) تاسیس نمود. پس از تشکیل جامعه مسلمان در آن محل، به روستای ساوو (Sawo)، شهر گرسیک نقل مکان نمود.
توماس استمفورد رافلز (Thomas S. Raffles) در "The History of Java" (تاریخچه جاوه)، داستان مردم محلی را تعریف کرد که شیخ مولانا ملک ابراهیم روحانی معروف از عرب، نسل زین العابدین و پسر عموی شاه چرمن (Chermen)، به همراه محمدیون (مسلمانان) دیگر در روستای لِران در منطقه جنگالا (Janggala) ساکن بودند. احتمالا آن مقبره ها از قرن شانزدهم، با جامعه مسلمان که شیخ مولانا ملک ابراهیم آنها را در لِران در یک چهارم نهایی قرن چهاردهم تشکیل داد، ارتباط دارد. و البته، آنها آرامگاه فاطمه بنت میمون را به عنوان یک قبر قدیمی از زن مسلمان، بسیار تعظیم نمودند، چرا که کسانی که در قرن شانزدهم زندگی می کردند، احساس افتخار داشتند که در منطقه گورستان قدیمی و مقدس، دفن شوند.
شیخ شمس الدین الواصل
قدیمی ترین آرامگاه اسلامی غیر از آرامگاه فاطمه بنت میمون، آرامگاه شیخ شمس الدین الواصل یا سلیمان واصل شمس الدین می باشد که در مجتمع مقبره سِتانا گِدونگ (Setana Gedong)، شهر کِدیری واقع شده است. حدود ۱۰۰ متر از انتهای روستا، مسجد سِتانا گِدونگ وجود دارد.
بنا به بررسی کتیبه اسلامی توسط لوئیس چارلز دامائیس در گزارشی تحت عنوان "L'epigraphie Musulmane Dans le Sud-est Asiatique"، کتیبه باستانی در مقبره سِتانا گِدونگ به قبر "امام کامل" اشاره کرد که وفاتنامه آن با این توضیحات خاتمه یافت: "الشافعی مذهباً، العربی نسباً و هو تاج القضات". با این حال، هیچ تاریخ دقیق در خصوص این کتیبه وجود ندارد.
کتیبه در آرامگاه سِتانا گِدونگ شهر کِدیری، از سه بخش مستطیلی تشکیل شده است: یکی بالاتر از دیگری قرار دارد و هر بخش حاوی دو سطر خط افقی است، یعنی در مجموع شش سطر است. با این حال، صفحه آن در دومین بخش خراب شده است، یعنی در پایان اولین سطر و سمت چپ دومین سطر، در حالی که در سومین بخش، تنها چند کلمه در ابتدای سطر اول و همچنین یک دسته از کلمات جداگانه ای در نیمه چپ سطر دوم قابل رویت است. به نظر کلود گوئلوت (Claude Guillot) و لودویک کالوس (Ludvik Kalus) در " L'enigmatique Inscription Musulmane du Maqam de Kediri"، چنین تخریبی عمدی به نظر می رسد، زیرا که از ضرب توسط مسلمانانی که زبان عربی را متوجه بودند، حاصل شده است و آنها نام پیامبر (ص) را در کلمات "الهجره النبویه" پس از تاریخ آن، نابود نکردند. ظاهرا، بخش تخریب شده، عمدا به وسیله چکش تخریب شده است، به عبارت دیگر، آن نوشته به طور عمدی حذف گردید و نیز با توجه به گفته کلود گوئلوت و لودویک کالوس، در کتیبه سِتانا گِدونگ، تعدادی از کلمات منحصر به فرد به زبان عربی، مانند واژه صفت "الواصل" یافت شد که مردم آن را به عنوان یک اصطلاح مرتبط با شخصیت مقدس دفن شده در آن مقبره، ربط دادند. و آنچه که در کتیبه مهم است، استفاده از اسم در سه مورد برای اظهار یک وضعیت مربوط به مرحوم می باشد: ۱) الشافعی مذهباً، ۲) ابرکوهی و ۳) البحرینی. کلود گوئلوت و لودویک کالوس سه کلمه در کتیبه را مربوط به شخصیت دفن شده در سِتانا گِدونگ می دانند. نخستین کلمه، الشافعی مذهباً، به این اشاره می کند که شخصیت مدفون شافعی مذهب بود و این در جهان مالایی تعجب آور نیست که مذهب شافعی در این منطقه به عنوان مذهب فقهی غالب شناخته شده است. دومین کلمه الابرکوهی است که احتمالا به ابرکوه، یک شهر کوچک در ایران بین شیراز و یزد، مربوط باشد. سومین واژه، البحرینی می باشد که ممکن است به جزایر بحرین ربطی داشته باشد و یا همچنین می تواند با قبیله عرب "البحرنیون" که در گذشته به عراق سفر می کرد، مربوط باشد. با مشکلات فراوان برای کشف هویت مرحوم مدفون به دلیل خراب شدن کتیبه، کلود گوئلوت و لودویک کالوس نتیجه گیری کردند که شخصیتی معروف با نام شمس الدین الواصل، از عالمان و روحانیون کِدیری بود. آنها همچنین استدلال کردند که کلمه مقام (Maqam) موجود در کتیبه به مقبره اشاره نکرد، بلکه مربوط به "یادبودی" است که بعد ها ساخته شده است.
پروفسور دکتر حبیب موستوپو، استاد تمام وقت دانشگاه اسلامی شهر مالانگ که به انجام تحقیقات بر اساس داده های تاریخی و باستان شناسی می پرداخت، به این نتیجه رسید که شخصیت شیخ شمس الدین الواصل دفن شده در آرامگاه سِتانا گَدونگ، عالم بزرگی بوده که در قرن دوازدهم، یعنی در زمان پادشاهی کِدیری، زندگی می کرد. وقتی نام الواصل در کتیبه سِتانا گِدونگ ذکر شد، نام شمس الدین در تاریخنگاری جاوه که در موزه ملی در جاکارتا نگهداری می شود، به ثبت رسید. در آن تاریخنگاری آمده است که شیخ شمس الدین الواصل یک عالم بزرگ از سرزمین رم (فارس) بود که به کِدیری برای تبلیغ و بنا به درخواست پادشاه کِدیری، سری مهاراجه مپنجی جایابایا (Sri Maharaja Mapanji Jayabhaya) جهت بحث در مورد "کتاب مُشَرَر" (Musyarar) آمد. خود کتاب محتوای علم و دانش خاص مانند علم هیأت یا علم فلک و علم نجوم یا طالع بینی دارد. نسخه خطی جایابایا (Serai Jangka Jayabhaya) که در قرن هفدهم پدید آمد، به اعتقاد مردم جاوه، اثر سری مهاراجه مپنجی جایابایا در زمینه پیش بینی آینده نوسانتارا و با حضور شیخ شمس الدین الواصل از رم (فارس) مرتبط است. تاریخنگاری جاوه که شیخ شمس الدین الواصل را از رم (فارس) ذکر کرد، حداقل توسط کتیبه ای با نوشته کلمه "الابرکوهی" منسوب به شهر کوچک ابرکوه در ایران (فارس) تأیید شد.
به گفته حبیب موستوپو، همین شخصیت شیخ شمس الدین بود که سعی کرد دین مبین اسلام را در مناطق روستایی کِدیری در قرن دوازدهم گسترش دهد. به همین دلیل، طبیعی است که پس از رحلت او، بسیار مورد احترام جوامع مسلمان آن مناطق قرار گیرد. با توجه به داستان سرایی در میان جامعه، آرامگاه شیخ شمس الدین ابتدا در محل باز قرار داشت. برای احترام به خدمات او، آرامگاه او توسط شهردار مسلمان کِدیری به نام سوریو آدیلوگو (Suryo Adilogo)، بنا شد. از آنجا که شهردار سوریو آدیلوگو که بنا به منابع تاریخنگاری، پدر زن سنن درجت، فرزند سنن آمپل بود، در قرن شانزدهم زندگی می کرد، بنا به یک نظریه، داستان شیخ شمس الدین در ارتباط با سری مپنجی جایابایا، به عنوان رابطه بین معلم و شاگرد به تصویر کشیده شد. برخی، شخصیتی بزرگ به نام سِداه (Sedah) را معلم سری مپنجی جایابایا می دانند و دیگری، شخصیت سِداه را معلم ادبیات او قبول دارند، در حالی که معلم او در زمینه های طالع بینی و نجوم، شیخ شمس الدین الواصل بود که کرامات را نیز نشان می داد. اصطلاح Pandhita (پاندیتا به معنی حکیم) برای شخصیات اسلامی آن زمان رایج بود؛ آرامگاه فاطمه بنت میمون در کتیبه لِران به Susuk (سوسوک به معنی مکان مقدس) ذکر شد، شیخ مولانا ملک ابراهیم را یک حکیم نامیدند، برادر بزرگ رادِن (شاهزاده) رحمت که علی مرتضی نام داشت، به عنوان پادشاه حکیم در گرسیک منصوب گردید، سنن آمپل را به حکیم آمپل و سنن گیری و فرزندان او را به حکیم گیری یاد نمودند، و غیره...
صرف نظر از سختی بازسازی تاریخ شیخ شمس الواصل از تحقیقات باستان شناسی، تاریخنگاری و داستان سرایی مسلمانان جاوه بر این باورند که مرحوم مدفون در مجتمع آرامگاه سِتانا گِدونگ، یک شخصیت برجسته صوفی و مقدس از رم (فارس) و معلم معنوی سری مپنجی جایابایا، پادشاه کِدیری بود. زیرا که مردم، این مقبره باستانی را تا به حال زیارتگاه و محل مقدس می دانند.
آرامگاه دیگر شخصیت معاصر با داستان حضور مردم لُر از فارس، مقبره پدر بزرگ ساگالُر در شهر مالانگ می باشد که مردم وجود قبر را مدت ها قبل از دوران ولی سونگو می دانند. این آرامگاه، با توجه به داستان، مربوط به تعدادی از مقبره های باستانی در سواحل شمالی جاوه می باشد که آن را به عنوان آرامگاه شخصیت شیخ سباکر باور کرده اند.
ادامه دارد...
نظر شما