یونل دایکو[۱]
در سال ۲۰۱۲، معاون وقت دانشگاه کیپ تاون، دکتر مکس پرایس[۲] ، سخنرانی مهمی با عنوان «آیا دانشگاه کیپ تاون بدون نخبه بودن میتواند نخبه باشد» برای فارغالتحصیلان دانشگاه و دانشجویان ارائه کرد.
پرایس از اینکه دانشگاه موسسه ای نخبه است و اینکه چگونه با قدرت و عزم بیشتر آن را دنبال می کرد، عذرخواهی نمی کرد. با این حال، او به همان اندازه نگران بود که برخی از ذینفعان در دانشگاه مانند دانشگاهیان، دانشجویان، به نظر نمیرسیدند که این احساسات را داشته باشند، اما در عوض عقیده داشتند که دانشگاه نخبهگرا است و این نخبهگرایی در واقع اروپامحوری است.
پرایس در مورد آنچه که به نظر او شکاف نگران کننده ای در مورد سلطه دانشجویان سیاه پوست در دانشگاه نسبت به همتایان سفیدپوست خود است، جسورانه صحبت کرد.
پرایس با گذراندن مدتی در شهرستانهای سیاهپوست برای فهمیدن اینکه دانشجویان سیاهپوست در مورد دانشگاه کیپ تاون چه فکری میکنند، متوجه شد که دانشجویان شهر احساس نمیکنند که این دانشگاهی برای سیاهپوستان است، و ترجیح میدهند ابتدا به موسسات دیگر مانند دانشگاه کیپ غربی برای ادامه تحصیل درخواست دهند. این مسئله در تضاد کامل با دانشجویانی از مناطق سفیدپوست نشین بود که رفتن به دانشگاه کیپ تاون برای آنها حقّی طبیعی محسوب می شد.
بخشی از مشکل، تجربیات دانشجویان سیاهپوست در داخل دانشگاه بود که بدون شک بر احساسات سیاهپوستان بیرون تأثیر گذاشت. در تعاملات پرایس با دانشجویان سیاه پوست، معماری بسیار ویکتوریایی یا استعماری دانشگاه بلافاصله باعث می شد دانشجویان سیاه پوست احساس غربت و آوارگی داشته باشند. سپس اتخاذ رویکرد اروپامحوری به یادگیری بیشتر توسط افرادی که شبیه آنها نبودند، برنامه درسی عمدتاً غربی، تسلط سفیدپوستان بر محیط اجتماعی و تلقین احساس ناکامی بر سیاه پوستان در مورد گذراندن دروس مهم، همگی باعث شد بسیاری از دانش آموزان سیاه پوست احساس کنند که هرگز واقعاً جایی در این دانشگاه ندارند، و در جایی که باید سهم بزرگی داشته باشند، احساس ثبات نداشته باشند.
البته، دانشگاه کیپ تاون نمونه کوچکی از تجربهای بود که کل کشور در شکاف نژادی داشت و در همه حوزههای جامعه نفوذ کرد. تحولات مربوط به سال ۱۹۹۴ همیشه برای مؤسسات تحت سلطه سفیدپوستان دشوار بود و اگر آنها فکر می کردند همه آنچه که نیاز دارند، پذیرش هجوم جدید دانشجویان و دانشگاهیان سیاهپوست به یک فرهنگ دانشگاهی مستقر و شادی پس از آن بود، به زودی با حقایقی تکان دهنده مواجه می شدند.
متأسفانه برای دانشگاهی که بدون مشارکت سیاهپوستان و به این امید تأسیس شده بود که دانشجویان سیاهپوست در مواجهه با فرهنگی که برای آنها ایجاد نشده بود، مطیع و انعطاف پذیر باشند، این دانشگاه همیشه به صورتی ساده لوحانه فکر می کرد که با مطالبات اجباری سیاهپوستان روبرو نخواهند شد. در واقع، این دانشگاه که در سال ۱۸۲۶ افتتاح شده و قدیمی ترین دانشگاه کشور محسوب می شود، تا دهه ۱۹۵۰ دانشجویان سیاه پوست را نمی پذیرفت و تنها حدود ۱۵۰ سال بعد تعداد انگشت شماری را پذیرفت.
متأسفانه، دانشجویان و دانشگاهیان سیاه پوست به دانشگاه نمی آمدند تا از دستاوردهای استادان استعماری شگفت زده شوند. آنها به دانشگاه آمدند تا بخشی از آن باشند، سهم خود را از آن مطالبه کنند و در جایی که خیلی سرسخت بود، آن را متحول کرده و ارواح قدیمی، عادات، فرهنگها، و نگرشهایی را که سیاهپوستان را خارج از گود نگه میداشت، از بین ببرند. این کار همیشه با روند دردناکی انجام می شد.
مانند تمام جنبههای تحول آفریقای جنوبی، هر چند تدریجی، هیچ تغییر ناگهانی بزرگ، و هیچ رادیکالیسم، یک رئیس سیاه پوست در اینجا و یک معاون رئیس در جایی دیگر، وجود نخواهد داشت. یک یا دو چهره سیاه که سخنرانی می کنند و تعدادی از دانشجویان سیاه پوست که مخاطب آنها هستند. تسلط سفیدپوستان بر مؤسسه که باعث می شد کودک سیاه پوست احساس بیگانگی کند، از بین نمی رفت.
سپس سال ۲۰۱۵ اتفاق افتاد و هر قرارداد یا تفاهم نانوشته ای که ممکن بود بین ظالم و مظلوم وجود داشته باشد، همان طور که بر اساس تدریج گرایی و افزایش گرایی بنا شده بود، به سرش آمد. ناشکیبایی نسبت به تغییر و دگرگونی به نقطه اوج رسید و پیوندهایی را که دانشگاه را به صورتی منسجم نگه داشته بود، فرو ریخت.
یک مرد این مسئولیت را بر عهده گرفت. چومانی ماکسول[۳] به طور نمادین مجسمه استعمارگر سیسیل جان رودز[۴] را مخدوش کرد که با آزار دانشجویان سیاه پوست، تضعیف دانشگاهیان سیاه پوست، تلقین عمدی احساس انزوا در آنها، عدم تعلق واقعی، عدم مشارکت آنها در برنامه درسی و نامگذاری ساختارهای دانشگاه، باعث سقوط دانشگاه شده بود. این کار باعث وحشت تمام دانشگاههای سفیدپوست و کشوری شد که هنوز در آن، سیاهپوستان شهروند درجه دو محسوب شده و سفیدپوستان در آن نقش های کلیدی را بر عهده داشتند.
در اینجا، در مرحله ای که مطالبات سیاهپوستان از مؤسسات افزایش مییابد، به طوری که دانشگاه دیگر نمیتواند آنها را نادیده بگیرد، جایی است که یک استاد سفیدپوست به نام دیوید بناتار[۵] ، شورش خود را علیه شورش آغاز میکند، که به یک پرونده قضایی از دست رفته و کتابی با عنوان "سقوط دانشگاه کیپ تاون" ختم میشود.
در اوج این قیام دانشگاهی، در حالی که در میان دانشجویان و دانشگاهیان سفیدپوست بر سر حمایت از آرمان سیاهپوستان یا دفاع از سلطه خود که اکنون در معرض خطر و متزلزل به نظر می رسید، اختلاف نظر به وجود آمده بود، بناتار که پدرش نیز استاد دانشگاه کیپ تاون بود، به وضوح احساس می کرد که سرمایه فرهنگی اش از بین می رود، پس تصمیم به مبارزه گرفت.
در حالی که دانشگاه به وضوح درگیر درک و پذیرش خواستههای سیاهپوستان بود که مدتها از زمان آن گذشته بود، بناتار، مانند آن افراد بدجنسی که سعی میکنند هدف «BlackLivesMatter» را با «AllLivesMatter» یا «AnimalLivesMatter» عوض کرده و بی اعتبار کنند، تصمیم گرفت در یک روز تصادفی در اواسط تظاهراتی که در اعتراض به گرانی برگزار شده بود، از رئیس وقت دانشکده علوم انسانی، پروفسور ساخلا بوهلونگو[۶] ، درخواست کند که غذاهای گیاهی را در جلسات هیئت ارائه کند.
رئیس دانشگاه که آشکارا با مسائل مهم تری روبرو بود، اما نمیخواست درخواست بناتر را رد کند، گفت که قبل از اینکه هیئت مدیره در جلسه بعدی بحث کند، با دیگران مشورت خواهد کرد. بناتار ظاهراً اصرار داشت که این موضوع در آن زمان مورد بحث قرار گیرد، و وقتی این موضوع پذیرفته نشد، دست از کار کشید.
به طور طبیعی، و به دلیل زمانبندی، در حالی که سیاهپوستان دیگر تحمل بیاحترامی به دانشگاهیان ارشد خود از سوی دانشگاهیان سفیدپوست را نداشتند، انجمن سیاهپوستان آکادمیک به دلیل رفتار او علیه یک رئیس سیاهپوست، بناتار را متهم کرد و شروع به صدور بیانیههای انتقادی علیه او کرد. در مقابل، بناتار دلیلی برای عذرخواهی از رئیس دانشگاه ندید، اما در عوض اعضای هیئت علمی سیاه پوست را به دادگاه برده و مشروعیت آنها را زیر سوال برد.
پس از پنج سال، دادگاه عالی پرونده بناتار را به عنوان دعوای بیهوده در موضوعی که می توانست در دانشگاه حل و فصل شود، رد کرد.
بناتار باید میدانست که دعوای او بیهوده است و رد خواهد شد و بنابراین، تصمیم گرفت کار کسانی را انجام دهد که دادخواستشان در دادگاه قابل بررسی نیست؛ او کتاب "سقوط دانشگاه کیپ تاون[۷] " را نوشت.
حتی قبل از اینکه کسی بتواند این کتاب را در دست بگیرد، هیچ مدرکی مبنی بر سقوط دانشگاه کیپ تاون وجود نداشت. در عوض، دانشگاه ستاره ای در حال طلوع بوده است، که رتبه آن هر ساله در رده بندی جهانی دانشگاه ها بالاتر می رود و تحقیقات آن همچنان در بین بهترین ها در جهان رتبه بندی می شوند.
دانشگاه کیپ تاون به عنوان برترین دانشگاه آفریقا در رتبه بندی دانشگاهی دانشگاه های جهان در سال ۲۰۲۱ شناخته شده است. این دانشگاه همچنین بر اساس رتبهبندی دانشگاههای اقتصادهای نوظهور آموزش عالی تایمز ۲۰۲۱، در میان دانشگاههای کشورهای دارای اقتصادهای نوظهور، رتبه دهم جهان را به خود اختصاص داد. از سال ۲۰۲۰، این دانشگاه جایگاه خود را حفظ کرده و همچنان بهترین دانشگاه آفریقا محسوب می شود.
این دانشگاه همچنین در رتبهبندی بهترین دانشگاههای جهان که توسط نشریه اخبار و گزارش جهانی ۲۰۲۲ ایالات متحده منتشر می شود، با پنج موضوع تحقیقی برتر که جزء ۱۰۰ موضوع برتر، در رتبه ۱۰۹ قرار گرفت. به طور خاص، دانشگاه کیپ تاون جایگاه برجسته ای در بین ۲۰ دانشگاه برتر در زمینه تحقیقات بیماریهای عفونی داشته است.
بر اساس رتبهبندی دانشگاههای جهانی Quacquarelli Symonds در سال ۲۰۲۲، دانشگاه کیپ تاون در میان ۱۸ درصد دانشگاههای برتر جهان قرار دارد و با دانشگاه Rheinische Friedrich-Wilhelms-Universität Bonn (آلمان)، دانشگاه ساسکس[۸] (بریتانیا) و دانشگاه ویرجینیا (ایالات متحده) ارتباط نزدیکی دارد.
بنابراین، عجیب بود که باید کتاب بناتار را در قفسهها می دیدم. اگر استاد فکر میکرد پذیرش مطالبات سیاهپوستان از سوی دانشگاه، استانداردهای دانشگاه را پایین میآورد، سخت در اشتباه بود.
اکنون واضح است که کتاب خود سفر مرد تلخی بوده است که می خواهد حقوق استعماری خود را پس بگیرد.
منبع:
https://ewn.co.za/۲۰۲۲/۰۱/۱۲/yonela-diko-the-fall-of-white-domination-is-not-the-fall-of-uct
نظر شما