یادداشت: فیضمحمد عثمانی، وزیر سابق حج و اوقاف، در حال حاضر دوره دکترای خود را در تاریخ مذاهب اسلامی در دانشگاه کارابوبک ترکیه میگذراند. او همچنین بهعنوان مشاور رویس جمهور سابق و استاد دانشگاه کار کرده است. آقای عثمانی به نقل از دانشمندان خارجی میگوید که در افغانستان، هیچگاه ملت ساخته نشده و تساهل و مدارا شکل نگرفته است. به گفته او، مردم افغانستان نتواستهاند فهمی از «اسلام اصیل» داشته باشند و خاستگاه روستایی علمای دینی و چسبیدن به فروع دین به جای اصل دین، زمینههای مدارا از میان مردم گرفته است. وزیر سابق حج و اوقاف میگوید که باید دین را از شریعت جدا کرد تا بتوان برمبنای ارزشهای «اسلام اصیل» تساهل و مدارا را به وجود آورد.
جناب عثمانی صاحب ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. بهعنوان اولین پرسش میخواهیم نظرتان را در مورد شکلگیری گفتمان تساهل و مدارا در افغانستان بگویید. به نظر شما گفتمان تساهل و مدارا در افغانستان شکل گرفته است؟
عثمانی: اگر نظر مورخان، جامعهشناسان، انسانشناسان غربی و سیر تاریخی و تحولات افغانستان را در نظر بگیریم، وضعیت تساهل و مدارا در کشور بهخوبی روشن میشود. بهطور مثال چندین نویسنده خارجی به این باور رسیدهاند که در افغانستان هیچگاه یک ملت ساخته نشده است. افغانها نتوانستند در طول تاریخ به یک ملت تبدیل شوند. یک جامعهشناس ترک به نام محمت آک کورت که کتابهایش به زبانهای مختلف ترجمه شده است، میگوید که در مورد افغانستان به یک نتیجه میرسیم که به رغم تلاشهای زیاد در افغانستان، ملتی واحد ساخته نشده و مدارا و تساهل وجود نداشته و شکل هم نگرفته است. اگر ۱۰۰ سال اخیر افغانستان را در نظر بگیریم، دیده میشود که ۱۴ بار نظام سیاسی تغییر کرده است. در این مدت؛ افغانستان ۱۶ رهبر داشته که هشت تن آنان کشته شدهاند. ۱۸ بار پرچم ملی تغییر کرده است. اینها هم نشاندهنده شکل نگرفتن تساهل و مدارا در افغانستان است. از سوی دیگر؛ افغانستان همیشه یک معبر برای متجاوزان بوده است. بهعنوان مثال، میتوان از تجاوز اسکندر کبیر تا مغولها، انگلیسها، شوروی و حمله امریکاییها نام برد. در اینجا همیشه تمرکز بر جنگ و درگیری بوده و ایت شرایط سبب شده که در افغانستان سرمایهگذاری نشود و همیشه با مشکلات دستوپنجه نرم کنند. افغانستان به یک صحنه تئاتر بینالمللی تبدیل شده که خود افغانها کمتر نقش داشتهاند و سرنوشتشان از خارج تعیین میشده است.
اکثریتِ اهل فکر؛ تساهل و مدارا را در افغانستان، «گفتمان ناکام» میشمارند. شما در این مورد چه فکر میکنید و چرا بسیاری به این نتیجه رسیدهاند؟
عثمانی: چندی است که تاریخ افغانستان را مطالعه میکنم. اگر به علتهای ناکامی گفتمان تساهل و مدارا در افغانستان اشاره کنیم، میبینیم که مردم افغانستان از همان صدر اسلام به اسلام رو آوردهاند؛ اما فهم عامه مردم از اسلام اصیل عمیق نبوده است. برداشتم این است که وضعیت جغرافیای منطقه و ناهموار بودن منطقه ما، سبب شده که روستاها و مناطق دوردست، آداب و رسوم خود را نیز حفظ کنند و اسلام اصیل در اینجا ریشه نیابد. وقتی دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که هیچگاه یک ملت در افغانستان به وجود نیامده؛ و عناصر قومی، زبانی و سِمتی حاکم بوده است؛ پرسشی که مطرح میشود این است که چرا دین نتوانسته یک وحدت را به وجود بیاورد و ملت ایجاد کند و چرا علمای دینی نتوانستهاند به یک اجماع برسند. مطالعات؛ ما را به اینجا سوق میدهد که مشکلات دروندینی و ستیزهای مذهبی از قرن اول اسلام به ارث رسیده است. از طرف دیگر، پایین بودن سطح علم و دانش در افغانستان یکی از عوامل است. مسئله دیگر، چنانکه گفتم؛ مردم در مناطق روستایی ضمن رو آوردن به اسلام، معلومات اندکی از اسلام داشتهاند. در کنار آن، فرهنگ بومی خود را حفظ کردهاند. بهطور مثال در دوران جهاد و بعد از آن، در صفوف مجاهدان میبینیم که به خاطر اسلام به جهاد رو آوردهاند، اما اکثریّت مجاهدان از اسلام آشنایی کامل نداشتند. رهبران احزاب جهادی و مبارزان احزاب و جنبشهای اسلامی را که در نظر بگیریم؛ امروز که گردوخاک از تاریخ فروکش کرده و حقایق برملا شده؛ دیده میشود که حتی رهبران احزاب اسلامی شعارشان اسلام بود، اما در عمل خلاف تعالیم اسلام رفتار کردند. نتوانستند مردم را متحد ساخته از جنگهای برنامه ریزی شده دوری کنند و جلوی برادرکشی را بگیرند.
شما از اسلام «اصیل» سخن گفتید؛ مفهومی که بسیار پرسشبرانگیز و در نزد اکثریت مردم، لاینحل باقی مانده است. هر عملی را که گروههای اسلامی انجام میدهند، بعد گفته میشود که این اسلام «اصیل» نیست. اسلام «اصیل» چیست؟
عثمانی: اسلام اصیل را اگر برمبنای تعالیم امام ابوحنیفه استدلال کنیم، همان دین است. اسلام اصیل؛ دینی است که تمام پیامبران آوردهاند و اصول تعریفشده دارد و یگانه عنصر است که میتواند همه مسلمان و حتی تمام بشریت را در یک فضای تساهل و مدارا جمع کند. همانگونه که قرآن قریم میگوید: "ان الدین عند الله الاسلام". امام ابوحنیفه؛ دین و شریعت را از هم تفکیک کرده است. دین، اصول مشخص و ثابتی دارد و تمام پیامبران، مبلّغ یک دین بودند؛ اما شریعت هر پیامبر فرق میکند. مذهب فرق میکند و هر پیامبر شریعت متفاوت داشته و نظر به عصر، زمان، و ضرورت انسانها و فهم انسانها، شریعتها نیز فرق میکند. اشتباه ما این است که مذهب را از مذهب بودن کشیدهایم و به یک ایدئولوژی تبدیل کردهایم. هر چیزی را فقط در آئینه مذهب خود میسنجیم. اینجاست که ما نمیتوانیم به تساهل رو بیاوریم. با معلومات کمی که داریم از دین و شریعت، به تعصب رو میآوریم.
مسئله دیگر؛ پایین بودن سطح علم و دانش ما از مذهب دیگران است که باعث میشود ما به غیر از مذهب خود، مذاهب دیگران را انکار کنیم و بگوییم که به جز مذهب ما دیگر مذهبی وجود ندارد. ما شاهد این هستیم که سطح پایین دانش اسلامی و چسبیدن به کتابهای کلاسیک در مدارس دینی و از همه مهمتر، نخواندن تاریخ مذاهب بهخصوص مذاهب اعتقادی و سانسور شدن تاریخ مذاهب در مدارس دینی، سبب شده که اسلام را درست نشناسیم. داعش میگوید که اسلام اصیل را ما نمایندگی میکنیم. در بین داعش، در عراق یک گروه دیگر ایجاد شده بود که بنیانگذاران داعش را تکفیر میکرد، و هر گروه خود را نماینده اسلام اصیل میداند. اگر به تاریخ مذاهب اعتقادی رو بیاوریم و مطالعه کنیم، دین را از شریعت و مذهب را از دین باید جدا کنیم تا به یک تعریف درست از اسلام اصیل دست بیابیم؛ و آن ما را به تساهل و مدارا می تواند سوق دهد. همان طور که اعضا و اندام بدن؛ تابع چشم ماست، اگر برداشتهای دینی تابع علم باشد، ما میتوانیم اسلام اصیل را بشناسیم.
نهادهای دولتی بهویژه وزارت حج و اوقاف که نظارت بر خطبهها و مساجد داشت، نتوانستند گفتمان مدارا و تساهل را به یک روایت مسلط در افغانستان تبدیل کنند و از آن علیه روایت طالبانی از دین استفاده کنند. چرا؟
عثمانی: این پرسش، پاسخ طولانی نیاز دارد؛ باید ریشهیابی دقیق شود و به تاریخ و جایگاه علما در گذشته نگاه شود. علما در افغانستان نقش عمده و اساسی را در جامعه نداشتهاند. اگر از ۱۰۰ سال گذشته مثال بزنیم، در بین قبایل، عالم دین بودن یک پیشه بوده است. علمای دینی تابع رئیسان قبایل بودهاند. حتی در مشورت دادنها، حق رأی نداشتهاند. جامعهشناسی سیاسی افغانستان نیز نشان میدهد که علما از گذشته نقش تعیینکننده نداشتهاند و حقوقبگیر بودهاند؛ اما بعد از تحولات سیاسی معاصر، جایگاه پیدا کردهاند. اینکه وزارت حج و اوقاف بر عالمان دین حاکمیت نداشت، چند دلیل دارد. اول اینکه؛ بیشتر علما در اطراف زندگی میکنند و منشاء پیدایش گروه تحریک طالبان، بودند. بیشتر طلاب دینی در این مناطق، با یک تمدن صحرایی زندگی میکنند. تمدن شهری و بافت اجتماعی در شهر با روستاها بسیار فرق میکند. من شخصا تجربه زندگی در روستاها را دارم. طلاب با معلومات ابتدایی از دین؛ عالم دین خوانده میشوند. این افراد جهان بینی بسیار محدود دارند و برداشتشان این است که غیر از سیاست اسلامی؛ دیگر هیچ سیاستی وجود ندارد. در روستاهای افغانستان دولت اعمال نفوذ زیادی ندارد. ۸۰ تا یک صد هزار مسجد وجود داشت، اما تنها ۵ تا ۶ هزار مسجد ثبت شده بود و ملاامامانش حقوق میگرفتند. ۸۵ درصد از علما، اصلاً حرفشنوی از دولت نداشتند. این هم برمیگشت به موسفیدان و سران قبایل و اقوام که همیشه منافع خود را در نظر میگرفتند. هر گروه که حاکم میبود، به خاطر حفظ منافع خود، به همان گروه رو میآوردند و به فکر سرنوشت افغانستان نبودند. این عوامل سبب شد که دولت نتواند بر مساجد حاکمیت داشته باشد. از طرف دیگر؛ اراده قوی سیاسی هم وجود نداشت. ظرفیت در داخل وزارت حج و اوقاف متأسفانه بسیار پایین بود. با وجود این؛ ما توانستیم یک کتاب دوجلدی خطبههای نماز جمعه را چاپ کنیم و در اختیار مردم قرار بدهیم که گاهی از طریق حزب تحریر و حتی ملاهایی که حقوق میگرفتند، این خطبهها تحریم میشد و سرپیچی میکردند؛ همچنین یک آزادی لجامگسیخته بین ملاها حاکم بود که سبب میشد دولت نتواند اعمال نفود کند؛ درست برعکس حاکمان کنونی [طالبان] که با استفاده از اتوریته خود، نمیگذارند و هیچ کس نمیتواند صدایش را بلند کند.
چهقدر از منابع اسلامی برای تقویت مدارا و تساهل میتوان استفاده کرد؟
عثمانی: مهمترین منبع، خواندن تاریخ مذاهب اعتقادی است. فرصتهای بسیار خوب برای تساهل و مدارا در دین وجود دارد. عملکرد مسلمانان در زمانی که قرنها بر قلمرو وسیعی از جهان حاکم بودند و ادیان و مذاهب مختلف و حتی غیرمسلمانان بهشکل مسالمتآمیز کنار هم زندگی میکردند و آزادی عقیده و عبادت داشتند و مذاهب گوناگون اسلامی نیز در چنین فضایی رشد کردند. ما وقتی مطالعات و دانش خود را بالا ببریم و نظریات همدیگر را بشنویم، بهوضوح پی میبریم که بسیاری از موضوعات، ارزش جدال و جنگ را ندارند. مهمترین چیزی این است که باید بتوانیم مرزهای اصول دین را از فروع دین تفکیک کنیم. اختلاف و نزاع ما بر سر فروع دین است، نه اصول دین. با آگاهی از این مسائل و تجربه از زندگی مسالمتآمیز مسلمانها، میتوانیم به منابع دینی که تأکید بر تساهل و مدارا دارد؛ پی ببریم.
هر چند شما با آوردن مثالها اشارات روشنی داشتید که در افغانستان مدارا شکل نگرفته است، نبود مدارا یا پایین بودن سطح مدارا چه پیامدهایی برای افغانستان داشته است؟
عثمانی: نبود مدارا سبب شده که افغانستان بدبختترین کشور اسلامی در دنیا باشد. چند وقت پیش مصاحبه یک جوان را در شبکههای اجتماعی دیدم، از مصاحبهکنندهها میپرسید: کشوری که اگر شما را مفت هم ببرند نمیروید کدام کشور است؟ پاسخشان افغانستان بود. علت این است که در طول تاریخ نتوانستیم یک ملت شویم. نام افغانستان به جنگهای داخلی گره خورده است. این نتیجه نبود تساهل، فرهنگ تحقیق، علم و دانش است. اگر بخواهیم از این حالت بیرون بیایم، نقش سنگینتر را نسبت به دیگران، علمای دینی دارند که باید از خود بپرسند کنند که وقتی قرآن به وحدت دعوت میکند و میگوید که شما یک امت واحد هستید، مسلمانها خواهر و برادر هستند، چرا این امر در افغانستان تحقق نیافته است. معلوم میشود که دین درست فهمیده و تبلیغ نشده است. در افغانستان برداشت از شریعت را در ریش، پوشش ظاهری و اعمال ظاهری خلاصه میکنند؛ در حالی که ما نتوانستیم مؤمن واقعی شویم. شما ببیند در متون اسلامی بزرگترین گناه، قتل و برادرکشی است. در حالی که ما بزرگترین و زشتترین گناه را مرتکب میشویم. علما باید از خود بپرسند که چهقدر احکام دین در افغانستان اجرا شده است. مسائل خُرد فروع دین را بزرگ ساختند. آیا ریش داشتن مهمتر است یا ظلم نکردن به یک انسان؟ به جای تبلیغ فروع دین، جایگاه انسان را در تبلیغ برجسته بسازیم. تبلیغ و تدریس ما مشکل دارد؛ همانطوری که در فهم ما از دین مشکل وجود دارد. ما به یک تجدید نظر کلی و اساسی نیاز ضروری داریم. «هر کس که بیاید دین را سخت بگیرد، خودش شکست میخورد.» هیچ وقت یک فهم درست از دین نداشتیم و به همین خاطر جنبشهای مدنی دینی نداریم. حرکتها و جبنشهای مردمی که زمینه را برای تساهل و مدارا فراهم میکند، در افغانستان وجود ندارد. مراجع بزرگ دینی در این کشور نداریم. همیشه وابسته به کشورهای دیگر و روایتهای وارداتی بودیم که ضرورت خاص یک مملکت خاص بوده است. لباسی را که دیگران برای خود دوختهاند، به قامت خود انداختیم. از خود ابتکار نداشتیم. باید واقعبین باشیم که وضعیت موجود، مهاجرت، آوارگی و فرار جوانان و پناه بردن آنان به آغوش ایدئولوژیهای مختلف، به گردن ماست؛ مایی که خود را اجارهدار دین معرفی کردهایم.
شما اشاره کردید که فهم دین؛ به خاطر پایگاه و خاستگاه علمای دینی که عمدتا از مناطق روستایی برخاستهاند؛ در واقع به بیراهه کشانده شده است. در حالی که بسیاری از ملاها، خاستگاه شهری دارند و حتی خشنتر و افراطیتر از ملاهای اطراف هستند. این مسئله را چگونه میبینید؟
عثمانی: پرسش بسیار خوب مطرح شده است. شاید یک تعداد از علما این مصاحبه را بخوانند. به خاطر اطمینانشان میخواهم این صحبت را بگویم. روایتی از پیامبر خدا میگوید "هیچگاه امت من، بر گمراهی، متحد و متفق نمیشوند. " استادان اکثریت علمای افغانستان در پاکستان، هند یا کشورهای عربی هستند. چرا از تجربههای آنها استفاده نکنیم؟ آنها در فضای مسالمتآمیز زندگی میکنند. تعصب نشان دادن روی یک دیدگاه فقهی درست نیست. تغییر شرایط؛ دیدگاههای علما را نیز تغییر میدهد. امام شافعی هرازگاهی نظر و فتوایش را تغییر میداد. فتوای قدیم و جدید دارد. امام مالک در سنین مختلف زندگی خود به دیدگاههایش تجدید نظر کرده است. برای مدارا و همدیگرپذیری شرح صدر و دوری از تعصب نیاز داریم.
ما هر اندازه روابط خود را با کشورهای مختلف بیشتر بسازیم؛ به نفع ماست. من با مراجع اسلام تماس دارم. آنان میگویند که برخی از کارهایی که زیر نام دین در افغانستان انجام میدهند، در دین ما نیست. بهترین شیوه کار این است که از تجربه کشورهای دیگر استفاده شود.
از تجارب خود میگویم. چند نفر از سخنرانهای مشهور در شهر کابل؛ در روزهای جمعه سخنرانی کرده بودند که عثمانی مسیحی است، بیدین است. در حالی که شاگردهایم که برایشان عقاید اسلامی درس میدادم، در پای سخنرانی آنها نشسته بودند. پدرم یک عالم دین بود، خودم حافظ قرآن بودم و از مدرسه دینی فارغ شده بودم. تنها ریش و عمامه نداشتم و شاید در بعضی از رسانهها صحبت میکردم. این وضعیت نشاندهنده یک بحران بسیار عمیق اجتماعی است. اینکه چرا این گونه است؛ از اینجا میتوان از لحاظ جهانبینی و شناخت دنیای بعضی از علما، سرنخهای خوب به دست آورد که بدون تحقیق و شناخت قضاوت میکردند و به ظاهر باور داشتند. قرآن کریم میگوید: "هرگاه فاسقی خبری به شما آورد، تحقیق کنید و فورا قضاوت نکنید. " اینها تبیین نداشتند و یا اینکه کسی به ایشان دستور میداد و وابسته به دیگران بودند تا اذهان جامعه را خراب کنند. بسیاری از کسانی که مرا تخریب میکردند، وقتی در میدان عرفات دیدم، معذرت خواستند و میگفتند که ما غیبت کردیم و تهمت زدیم. وضعیت را از اینجا قضاوت کنید که برداشتها چگونه بدون فهم و شناخت صورت میگیرد. تا زمانی که به اخلاق اسلامی آراسته نباشیم و به تمام معنا مسلمان نباشیم؛ تنها با خواندن چند کتاب و پوشیدن لباس روحانی، مشکلی حل نمیشود ... موضوع دیگر که خیلی مهم است، این است که ما بسیار خونگرم هستیم. وقتی یک نظر مخالف را بشنویم، رگهای گردن ما کلفت می شود و عصبانی میشویم. دین و تعالیم دینی و اخلاق دینی نتوانسته که مزاج ما را تغییر بدهد.
منبع روز نامه هشت صبح
لینک:
https://8am.media/fa/interview-with-faiz-mohammad-osmani-sharia-must-be-understood-separately-from-religion/
نظر شما