۲۵ تیر ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۱

توافق

توافق ابراهیمی و مسلمانان

نویسنده: بلال الرشید«نویسنده، ستون نویس(روزنامه جنگ) و تحلیلگر سیاسی معروف پاکستان
توافق ابراهیمی و مسلمانان

توافق ابراهیمی چیست؟ صلح میان مسلمانان و یهودیان. مگر چه چیزی بهتر از صلح می‌تواند باشد؟ اما آیا تا به حال متوجه نشده‌اید که در این جهان، بیشتر فریبکاران نخست خود را مذهبی جلوه می‌دهند؟ و به محض یافتن فرصت، با دریافت پول ناپدید می‌شوند؟ آیا حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) می‌توانست هرگز با این امر موافق باشد که یهودیان در غزه دست به کشتار جمعی بزنند و دیگر مسلمانان با آنان صلح کنند؟ مسلمانان که حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) تمام پیامبران الهی را بر دیده و دل می‌نهند و گرامی می‌دارند.

توافق ابراهیمی و مسلمانان

توافق ابراهیمی چیست؟ صلح میان مسلمانان و یهودیان. مگر چه چیزی بهتر از صلح می‌تواند باشد؟ اما آیا

 تا به حال متوجه نشده‌اید که در این جهان، بیشتر فریبکاران نخست خود را مذهبی جلوه می‌دهند؟ و به

 محض یافتن فرصت، با دریافت پول ناپدید می‌شوند؟

آیا حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) می‌توانست هرگز با این امر موافق باشد که یهودیان در غزه دست به کشتار جمعی بزنند و دیگر مسلمانان با آنان صلح کنند؟

مسلمانان که حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) تمام پیامبران الهی را  بر

 دیده و دل می‌نهند و گرامی می‌دارند.

یهودیان و مسیحیان

این مسیحیان‌اند که نبوت حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را انکار کرده‌اند؛

و این یهودیان‌اند که نبوت حضرت عیسی (ع) و پیامبر اسلام (ص) را نپذیرفتند.

نه، توافق ابراهیمی نه!

با ما پیمان محمدی ببندید،

اما بگذارید غزه حقِ زندگی داشته باشد...

(بعنوان مثال)آیا تاکنون دو نفر را دیده‌اید که با یکدیگر مشغول بحث و جدل باشند؟ در چنین تلخ‌کامی‌ها، در نهایت تنها یکی از آن دو می‌تواند بر حق باشد. اما هنگامی که با دقت به این وضعیت نگاه می‌کنید، به کشفی شگفت‌انگیز می‌رسید:

هر دو نفر صد در صد مطمئن‌اند که خودشان بر حق‌اند و طرف مقابل بر باطل.

مثلا در نود درصد از اختلافات میان زن و شوهر نیز چنین است. هر یک از طرفین یقین دارد که حقیقت با اوست و شریک زندگی‌اش ظالم و ستمگر است.

هر یک بر این باور است که به اندازه‌ای در حقش جفا شده، و آن‌چنان صبری پیشه کرده که در تاریخ نظیر ندارد.

مدعیان حق

طرف مقابل نیز دقیقاً همین دیدگاه را دارد. هر دو در اثبات ادعای خود کوهی از استدلال و دلیل می‌آورند.

در این میان، مواد شیمیایی خشم در مغز ترشح می‌شوند، و خشم ــ همچون دیگر احساسات ــ همانند یک مشت‌زن سنگین‌وزن وارد میدان می‌شود.

تا زمانی که این احساسات در میدان هستند، حتی فرشته نازک‌خیال عقل نیز جرئت حضور در آن را ندارد.

گاه پیش می‌آید که سراسر عمر انسان در زیر سلطه یکی از همین احساسات می‌گذرد؛ برای مثال، احساس انتقام‌جویی...

مواد شیمیایی خشم برای فروکش کردن، نیاز به زمان دارند. اما بیشترین سرعت در سرد شدن آن‌ها زمانی است که انسان تصمیم بگیرد پاسخی ندهد؛ و اگر ناگزیر به پاسخ شد، صدای خود را بلند نکند. اما «منِ» سرکش انسان، یعنی همان نفسِ مغرور، اجازه چنین کاری را نمی‌دهد. در حالت خشم، انسان گاه زیانی به بار می‌آورد که تا پایان عمر نتواند جبرانش کند.

در روزگار ما، یکی از ناقص‌ترین و گمراه‌کننده‌ترین مفاهیمی که رواج یافته، این است که انسان باید تخلیه روانی یا «کاتارسیس»[1] کند؛ یعنی بارها و بارها درباره طرف مقابل سخن بگوید، از او شکایت کند، از ستمی که دیده سخن بر زبان آورد.

در حالی که این روش، در درون انسان کوفت و دل‌مردگی عظیمی پدید می‌آورد. مغز بارها مواد شیمیایی‌ای ترشح می‌کند که اجازه آرامش و آسایش را از انسان می‌گیرند. این ترکیبات ذهنی، حس ترحم به خود و مظلوم‌پنداری مزمن را در انسان می‌پرورند. و این دقیقاً همانند آن است که زخم در حال بهبود باشد، اما شما آن را دوباره بخراشید و خونین کنید.

بهترین راه، بخشیدن است؛

رها کردن زنجیرهای گذشته

و جست‌وجوی مسیری نو در زندگی...

بسیاری از مردم از این موضوع گله دارند که:

«در شریک زندگی‌ام فلان و فلان نقص‌ها و کاستی‌ها وجود دارد. من بارها و بارها تلاش کرده‌ام تا او را آگاه و متوجه سازم، اما نمی‌دانم چرا او درک نمی‌کند، چرا تغییر نمی‌پذیرد؟»

اما انسان، در طول زندگی، اغلب از درک یک حقیقت بنیادین ناتوان می‌ماند:

این‌که هر فرد، مطابق با فطرت خود، خواسته‌های درونی خود و میزان فهم و ادراک خویش رفتار می‌کند  نه مطابق با آرمان‌ها و توقعات شما. انسان‌ها، از جمله خودِ من، در اکثریت غالب، بر پایه دانسته‌ها و آگاهی‌هایشان زندگی نمی‌کنند، بلکه بر اساس طبع، ذوق، خواسته‌ها و میل‌های درونی‌شان تصمیم می‌گیرند و مسیر زندگی را شکل می‌دهند.

ضرورت بیداری

آری، اگر در این جهان انسان بتواند کسی را تغییر دهد، آن شخص تنها خودش است.

اما این، کاری است بس دشوار و پیچیده.

چرا که برای آن، انسان باید به‌طور پیوسته اهل تأمل باشد،

و با شهامت، خود را آینه‌وار ببیند و در معرض نقد و بازنگری قرار دهد...

شما قرار است تمام عمر خود را با یک انسان سپری کنید، اما در دل، آتش انتقام شعله‌ور است.

آیا این ستمی آشکار بر خود و فرزندان‌تان نیست؟ چنین فردی همانند بیماری است که به سرطان مبتلا شده؛ بدنی که بر ضد خودش قیام کرده و به خود حمله‌ور شده است. زن و شوهر باید، دست‌کم، بر سر آن حداقل‌هایی به صلح و تفاهم برسند که برای تربیت فرزندان و ادامه زندگی در یک خانه ضروری است. و اگر این هم میسّر نباشد، راه عاقلانه‌تر، جدایی‌ست؛ تا لااقل هر دو طرف از رنج و فرزندان از تلاطم مداوم در امان بمانند.

مجلس (پارلیمان) ایالتی پنجاب

چند سال پیش، در تقلیدی کورکورانه و ناشیانه از غرب، در مجلس ایالتی پنجاب لایحه‌ای به تصویب رسید. آن «افلاطون‌های مجلس» از یاد برده بودند که دولت نمی‌تواند با ورود به خلوت‌خانه‌ها، رابطه میان زن و شوهر را اصلاح کند. اگر چنین چیزی ممکن بود، پس چرا نخست‌وزیر فرانسه هنگام پیاده شدن از هواپیما، از همسر خود سیلی دریافت کرد؟ تمام این سخنان، درباره دو انسانی بود که هر یک با اطمینانِ کامل خود را محق می‌دانست. اما آیا چنین وضعیتی تنها میان دو فرد رخ می‌دهد؟ خیر؛ در میان ملت‌ها و کشورها نیز همین ماجرا جاری است.

نهایت بی شرمی نتن یاهو

در جنگ ایران و اسرائیل، بزرگ‌ترین طنز تلخ روزگار آن است که بنیامین نتانیاهو به «دیوار ندبه» رفت و برای پیروزی خود دعا کرد؛

همان شخصی که در غزه، دست‌کم چهل هزار زن و کودک را به خاک و خون کشیده است.

غالب، آن شاعر بزرگ، هرگز کسی را نکشته بود،«حتی ضررش به یک پشه نرسیده»

اما با چنان احساس شرم و تقصیر گفت:

کعبہ کس منہ سے جائو گے غالبؔ

شرم      تم   کو    مگر نہیں  آتی

«غالب! با کدام روی به کعبه روی

شرم هم که  در وجودت  نیست»

پیش از آغاز جنگ ایران و اسرائیل، هنگامی که فرانسه، آلمان و بریتانیا اعلام کردند که در واکنش به کشتار گسترده در غزه، ممکن است روابط خود را با اسرائیل محدود سازند،

نتانیاهو پاسخ داد:

«شما از قاتلان حمایت می‌کنید! شما در سوی اشتباهِ انسانیت و عدالت ایستاده‌اید!»

مسئله اینجاست که اسرائیلی‌ها با نهایت جدیت باور دارند که قوم برگزیده خدا هستند؛

و این برگزیدگی برای همیشه و در هر شرایطی پابرجاست.از فلسطین گرفته تا لبنان، اردن و سوریه، تمام این سرزمین‌ها را آنان «ارضِ موعود» می‌دانند؛ زمینی که خدا به ایشان وعده داده است. اگر چه امروز عرب‌ها بر آن ساکن شده‌اند، اما در دیدگاه آنان:

«وعده از آنِ ما بود، نه آنان.» و نکته تأمل‌برانگیز دیگر اینکه:

در انتظار حضرت عیسی (ع)، تنها مسلمانان نیستند. یهودیان و مسیحیان بیش از ما در این انتظارند.

و آنچه یهود با مسلمانان کرده‌اند، شاید شبیه همان ظلمی است که روزی فرعون بر بنی‌اسرائیل روا داشت.

تا هنگامی که در رنج و اسارت بودند، یهودیان مردمانی متواضع، فروتن و خاشع نشان می‌دادند.

امروز، مسلمان، مسیحی و یهودی هر یک خود را صاحب حق می‌داند.

اما این نزاع چگونه می‌تواند پایان یابد؟

مقاومت تنها راه نجات

راه‌حل در برقراری تعادل قدرت است.

اگر جنگنده اسرائیلی پرواز کند، باید هواپیمای جنگی مسلمانان در برابرش برخیزد؛

چنان‌که روزی پاکستان، جنگنده‌های هندی را سرنگون ساخت. یا آنکه، خداوند، حضرت مهدی (ع) و عیسی بن مریم (ع) را بفرستد، تا این گره گشوده شود. و اگر نه، آنگاه این پرونده، تنها در میدان محشر، به داوری خداوند واگذار خواهد شد...

منابع:

https://jang.com.pk/news/1491025

نویسنده: بلال الرشید«نویسنده، ستون نویس(روزنامه جنگ) و تحلیلگر سیاسی معروف پاکستان

تیتر های شش گانه بعد از عنوان اول مال نویسنده نمی باشد، مترجم: محمد عسکری

 

[1] . کاتارسیس یک واژه یونانی به معنای تطهیر، تزکیه و تخلیص است که بعدها به یک واژه علمی برای محققان تبدیل شده است. این واژه از کلمه یونانی کاتارین به معنی «پاک کردن» گرفته شده و در ادامه تطورش از حوزه مذهب، پزشکی و دیگر سنت‌های عالمانه یونانی به مباحث معاصر راه یافته است.[ ("Catharsis" in Attp//: Dictionary of the history) ] فرهنگستان زبان و ادب فارسی «روان‌پالایی» را به ازای آن تصویب کرده است.

کد خبر 24429

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =