اقدامات هند پس از حادثه پهلگام بر اساس الگوی آشنای اتهامزنی بیمدرک است؛ پاکستان باید برای تشدید تنش آماده باشد و از تمامی ابزارهای سیاستورزی، از جمله روشهای نامتعارف در صورت لزوم، بهره گیرد.
تکرار بحران بدون تأمل
حادثه پس از پهلگام در کشمیر—مشخصشده با اتهامزنی سریع، تشدید لفظی، و خطر واکنش نسنجیده—بار دیگر چرخه قابلپیشبینی مدیریت بحران هند و پاکستان را آشکار میکند: واکنش بدون تأمل، اتهامزنی بدون مدرک، و ناسیونالیسم بدون درک. این گزارش به بررسی پیامدهای رفتار شتابزده هند، ناکارآمدی دیپلماسی سنتی در منازعات نامتقارن، و ضرورت فوری تدوین دکترین جامع، معتبر و چندلایه توسط پاکستان میپردازد. اشاره به "شیمی" در عنوان، تصادفی نیست—رفتار سیاسی، همچون واکنشهای شیمیایی، زمانی که شرایط بنیادی تغییر نکند، الگوهای تکراری دارد.
کشمیر: گسل دائمی
کشمیر، همانند فلسطین، بستری از رنج حلنشده، اضطراب راهبردی، و حافظهای مناقشهآمیز است. بیش از هفتاد سال است که هند و پاکستان روایات متضادی از کشمیر ارائه میدهند. تلاشهای پاکستان—گاه خامدستانه و گاه با نفوذ بیرونی—در ساخت اجماع بینالمللی پایدار ناکام ماندهاند. هند نیز به حداکثرگرایی سرزمینی و نظامیگری افراطی متوسل شده است. در این میان، کشمیریها، همچون فلسطینیها، آنقدر مغرور، سیاسیشده و تحت آزارند که نمیتوان آنها را صرفاً «مدیریت» کرد. هر حادثه جدید—مانند رویداد ۲۲ آوریل در نزدیکی پهلگام—بیشتر یک مراسم تکراری است تا تحولی واقعی.
سیاست اتهامزنی: فیلمنامهای بدون محتوا
نسبت دادن فوری حمله به پاکستان، بدون تحقیق یا مدرک، از سوی هند پدیدهای جدید نیست. از حمله به پارلمان هند در ۲۰۰۱ تا حادثه پلواما در ۲۰۱۹، دهلی نو اغلب با این اصل عمل کرده که هویت عامل حمله، در مقایسه با نیاز نمایشی به تلافی، در درجه دوم اهمیت است. پس از پهلگام نیز همین روایت با شتاب تکرار شد. در هر مورد، رهبران سیاسی، رسانهها، و «افشاگری»های اطلاعاتی حول یک داستان مشترک شکل گرفتند: تروریسم مرزی. بار اثبات هیچگاه مطرح نیست، چون هیچگاه نیاز نمیشود.
این الگو بازتابدهنده نظم جهانی پس از ۱۱ سپتامبر است، جایی که ژئوپولیتیک بر فرآیند حقوقی پیشی دارد. زمانی که طالبان خواستار مدرکی درباره دخالت بنلادن در ۱۱ سپتامبر شدند، آمریکا افغانستان را بمباران کرد. حملات ۲۶/۱۱ بمبئی نیز هرگز تحت بررسی بینالمللی دقیق قرار نگرفت، با وجود روایتهای جایگزین نویسندگانی چون الیاس دیویدسون. درس هند از این تجربه روشن بوده: خودِ اتهامزنی، نوعی پیام ژئوپلیتیکی است—مدرک پیشنیاز نیست، بهانه است.
توهم قانونگرایی در میدان واقعیت
چارچوبهای حقوقی غرب و کنوانسیونهای ژنو در مناطقی که وضعیت زمینی تعیینکننده است، اهمیت چندانی ندارند. در جنوب آسیا، «حقوق جنگ» بیشتر یک سپر لفظی است؛ قدرت واقعی در ظرفیت اعمال زور نهفته است. بنابراین در حالی که پاکستان ممکن است تلاش کند نقض حقوق بشر توسط هند را برجسته کرده یا تحقیقات مستقل را مطالبه کند، منطق میدان غالب است: هر که سرعت عمل دارد، قواعد را تعیین میکند.
تهدید اخیر هند به بازنگری در معاهده آبهای سند نیز همین را نشان میدهد. معاهدات تا زمانی معتبرند که برای دو طرف سودمند باشند؛ به محض آنکه تبدیل به بار استراتژیک شوند، یا تعلیق میشوند، یا دوباره تفسیر، یا نادیده گرفته میشوند. پاکستان نمیتواند منتظر رأی کمیسیون حلوفصل بماند، در حالی که رودخانههایش در بالادست خفه میشوند.
ارتباط راهبردی: پارس، گاز گرفتن و بلوف
واکنش رسمی پاکستان اغلب بین قاطعیت اعلامی و ابهام راهبردی نوسان دارد. اعلامیههای مکرر درباره «پاسخ شدید» وقتی با بازدارندگی قابل لمس همراه نباشند، بیاثر میمانند. ضربالمثل قدیمی میگوید: «هرچه بیشتر رعد، کمتر باران.» فقط شعار—هرچند شاعرانه—جای آمادگی یا بازدارندگی واقعی را نمیگیرد.
در مقابل، راهبرد ارتباطی هند—با کمک رسانههای تابع و پژواکهای شبکههای اجتماعی—بر کنترل روایت، در داخل و خارج، متمرکز است. با معرفی هر حادثه به عنوان تروریسم، دهلی همدلی میگیرد و اسلامآباد را منزوی میسازد. در این جنگ اطلاعاتی، برداشت از واقعیت مقدم بر خود واقعیت است.
بازیگران غیردولتی و منطق نبرد نامتقارن
اعتراض هند به استفاده ادعایی پاکستان از بازیگران غیردولتی، در بهترین حالت، ریاکارانه است. تاریخ پر است از مثالهایی که دولتها از نیروهای نامنظم استفاده کردهاند: هند از «مختی باهینی» در پاکستان شرقی حمایت کرد، آمریکا پیمانکاران بلکواتر را در عراق بهکار گرفت، و اسرائیل روابط پنهانی با گروههای نیابتی دارد. استفاده احتمالی پاکستان از بازیگران غیردولتی یا روشهای نامتعارف، باید در چارچوب وسیعتر نبردهای نامتقارن دیده شود. برای کشوری با ضعف نظامی نسبی، جنگ غیرمستقیم نه صرفاً تاکتیک، بلکه یک ضرورت بقاست.
دعوت به پرهیز اخلاقی، در شرایطی که خود اخلاق بهشکل گزینشی اعمال میشود، بیمعناست. پس از غزه، حتی استدلالهای بشردوستانه شمال جهانی نیز پوچ بهنظر میرسند. در ژئوپلیتیک، کارایی بر اخلاق اولویت دارد.
آمادگی برای تشدید تنش: وضعیت و گزینهها
با افزایش تنش پس از پهلگام، پاکستان باید همه ابزارهای قدرت ملی را در نظر بگیرد: دیپلماتیک، اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی. این شامل موارد زیر است:
- نشانهگذاری معتبر: پیامدهی روشن که هرگونه تجاوز با واکنشی متناسب، هدفمند، و در صورت لزوم، نامتعارف روبهرو خواهد شد.
- آمادگی نامتقارن: تقویت عملیات اطلاعاتی، توانمندیهای مخفی، و عمق راهبردی در منطقه.
- ابزارهای سایبری و اطلاعاتی: توسعه قابلیتهای جنگ سایبری و روایتسازی برای مقابله با برتری اطلاعاتی هند.
- تنوعبخشی دیپلماتیک: تعامل با چین، ترکیه، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و آسیای مرکزی برای حمایت اخلاقی، راهبردی و لجستیکی.
- مقاومت داخلی: تقویت انسجام سیاسی و ثبات اقتصادی-اجتماعی داخلی برای مقابله با آسیبپذیری در شرایط بحران بیرونی.
نتیجهگیری: نه در شیمی درس گرفتیم، نه در فیزیک آرامش یافتیم
همانند ترکیبات ناپایدار شیمیایی، هند و پاکستان در تعادلی ناپایدار به سر میبرند—هر دو بهجای تغییر ماهیت، تنها به واکنشهای تند در برابر محرکها بسنده میکنند. تا زمانی که یکی از طرفین این چرخه شیمیایی را با فرمولی جدید—مبتنی بر تواضع، دوراندیشی راهبردی و همدلی منطقهای—بر هم نزند، شبهقاره محکوم به فورانهای تکراری است.
پاکستان باید قمار سرنوشت و نمایشهای پرطمطراق را کنار بگذارد. اکنون زمان نصفهکارگی یا شعارهای پرشکوه نیست. زمان آن است که سیاستورزی راهبردی، حتی نامتعارف، اگر لازم است بیعذر، و در دفاع از حاکمیت، بیتساهل بهکار گرفته شود. چنانکه شاعر گفت:
«سچ کہہ دوں اے برہمن، گر تو برا نہ مانے / تیرے صنم کدوں کے بت ہو گئے پرانے»
”راست بگویم، ای برهمن، اگر نرنجی / بتهای معبد تو دیگر کهنه و بینور شدهاند“
بتهای دیپلماسی توخالی، خشم بیاثر، و بحرانهای تکراری باید کنار گذاشته شوند اگر قرار است منطقه پیشرفت کند. وگرنه، انتظار نتیجهای متفاوت از واکنشی شیمیایی که بارها تکرار شده، بیهوده است.
https://thefridaytimes.com/06-May-2025/why-don-t-we-learn-from-chemistry
نظر شما