بت‌وارگی و آسیب‌های دیگر پژوهش در افغانستان

به موازات تحولات جهانی، مبحث مناسبت علوم مدرن و آموزش‌های دینی به‌ویژه در بسترهایی مانند افغانستان هنوز از شکل منازعه بیرون نیامده و مواجهه‌ها در این زمینه، بیشتر از آنکه علمی و عقلانی باشند؛ سیاسی، ایدئولوژیک و قدرت‌محورند.

به موازات تحولات جهانی، مبحث مناسبت علوم مدرن و آموزش‌های دینی به‌ویژه در بسترهایی مانند افغانستان هنوز از شکل منازعه بیرون نیامده و مواجهه‌ها در این زمینه، بیشتر از آنکه علمی و عقلانی باشند؛ سیاسی، ایدئولوژیک و قدرت‌محورند. در این نوشتار به واکاوی کارکردهای علوم دینی و علوم امروزی پرداخته می‌شود و در پیوند با این مسئله، آسیب‌شناسی تحقیق در افغانستان نیز مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

تفکیک کارکرد متمایز دستگاه‌های دانایی

علوم دینی در معنای متداول آن، دستگاهی از معرفت است ‌که ناظر به تأویل متون مقدس ‌انگاشته، فهم سنت و بازسازی احکام و ارزش‌ها بر بنیاد مفروضات ایمانی است. علوم امروزی یا مدرن از قبیل فیزیک، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، اقتصاد و انسان‌شناسی تلاش می‌کنند که پدیده‌ها را به مدد روش تجربی، عقل تحلیلی و چارچوب نظری منسجم توضیح دهند. علوم دینی اگر در جایگاه درست خود قرار گیرند، می‌توانند به نیازهای معنوی، اخلاقی و هویتی انسان پاسخ دهند. به‌ویژه در سنّت‌های فلسفی دینی می‌توانند گنجینه‌ای از بصیرت‌های اخلاقی و انسان‌شناسانه فراهم کنند، اما هنگامی‌که به حوزه‌های تخصصی علوم مدرن مداخله کنند یا داعیه‌ی انحصار حقیقت را داشته باشند، تبدیل به ابزار قدرت و خاموش‌سازی تفکر می‌شوند. در سویی دیگر، علوم مدرن نیز گرچه بر شانه‌های روش علمی و شک‌گرایی استوارند، اما مصون از ایدئولوژی‌زدگی نیستند. با این حال یکی از امتیازات آنها، داشتنِ ساختاری باز و نقادانه‌ی آنهاست. به گونه‌ای که مفاهیم، نظریه‌ها و حتی روش‌ها را نیز قابل بازاندیشی و پالایش می‌داند.

آسیب‌شناسی تحقیق در افغانستان

تحقیق در افغانستان به‌ مثابه‌ی یک پروژه‌ی عقلانی و نهادمند؛ هنوز در مراحل ابتدایی خود قرار دارد، اما حتی همین وضعیت ابتدایی نیز با موانع بسیاری روبه‌روست. نخستین مانع، بت‌وارگی اشخاص و مفاهیم است. در جامعه‌ای که شخصیت‌ها به‌جای اندیشه‌ها، مطلق و معصوم پنداشته می‌شوند، هیچ نقدی مجال بروز نمی‌یابد. اشخاص به‌ عنوان بت‌های فکری تلقی می‌شوند که هر گونه تردید نسبت به آنها از حد خطای فکری صرف، فراتر رفته، گناه و خیانت قلمداد می‌شود. بت‌سازی از اشخاص و مفاهیم باعث شده است که نهادهای علمی به‌جای تولید دانش، تبدیل به بازتولیدکننده‌ی کلیشه‌ها و پیش‌داوری‌ها شوند.

دومین مسئله، تنک‌مایگی پژوهش است. پژوهش در افغانستان در بسیاری از موارد، برخاسته از پرسشگری واقعی نیست، بلکه نتیجه‌ی تکلیف درسی، مدرک‌گرایی یا اقتضای نظام آموزشی ناکارآمد است. موضوعاتی تکراری، روش‌هایی سطحی و نتایجی تقلیدی، ویژگی بارز اکثر تحقیق‌هاست. دانشجویان و پژوهشگران، اغلب آموزش ندیده‌اند که چگونه پرسش درست طرح کنند؛ چگونه مفاهیم را از هم تفکیک کنند یا چگونه با منابع به شیوه‌ی انتقادی مواجه شوند. سومین و شاید ریشه‌ای‌ترین مانع، پژوهش ‌ستیزی  است. تحقیق‌ کردن در بسیاری موارد، نوعی جرم تلقی می‌شود. به‌ویژه اگر موضوع تحقیق، مفاهیم حساس یا ساختارهای قدرت را در معرض پرسش قرار دهد. حتی در گذشته نیز پژوهش در حوزه‌های اجتماعی به دیده‌ی تردید نگریسته می‌شد. 

در چنین وضعیتی، علوم دینی که می‌توانستند در تعامل با علوم مدرن، گفت‌وگویی انتقادی و اخلاق‌محور بیافرینند، خود به یکی از موانع تحقیق بدل شده‌اند. به این دلیل که قرائت رسمی از دین، خود را «نهایی»، «کامل» و «مصون از نقد» معرفی کرده است. این قرائت هرگونه تحقیق درباره‌ی مفاهیم دینی را نوعی انحراف یا بدعت می‌داند. از سویی دیگر در غیاب فرهنگ تحقیق و گفت‌وگوی علمی، دانشجوی علوم دینی نیز هرگز نمی‌آموزد که میان نص ‌و تأویل و سنّت ‌و زمانه، تمایز قائل شود. در نتیجه، علوم دینی تبدیل به تکرار باورهای پیشینی می‌شوند و علوم مدرن در غیاب حمایت نهادی و آزادی آکادمیک، مجال رشد نمی‌یابند. نکته‌ی مهم دیگر آن است که سلطه‌گری به هر شکل آن در تقابل با تحقیق قرار می‌گیرد؛ زیرا تحقیق یعنی امکان دیگراندیشی. سلطه‌گر چه دینی باشد و چه ایدئولوژیک، هرگونه دیگراندیشی را تهدیدی می‌داند.

بت‌وارگی یکی از ریشه‌های عمیق بحران تحقیق و حتی تعلیم در افغانستان است که به دو صورت می‌باشد: «فرد محور» و «مفهوم‌ محور». در بُعد فرد محور، شخصیت‌ها چنان مورد تعظیم و اطاعت بی‌چون ‌و چرا قرار می‌گیرند که هرگونه نقد به آنها شکستن «حرمت» تلقی می‌شود. در بعد مفهوم ‌محور، مفاهیمی مانند شریعت، امت، عدالت و آزادی چنان مقدس می‌شوند که امکان تحلیل، تمایزگذاری و نقد درباره‌ی آنها از میان می‌رود.

این وضع، تفکّر را می‌میراند. وقتی شخصیت‌ها و مفاهیم به حوزه‌ی تقدس رانده می‌شوند، عقل و تحقیق به حاشیه می‌روند؛ زیرا پژوهشگر برای تحلیل این مفاهیم باید اول بتواند از آنها فاصله بگیرد؛ اما اگر این فاصله‌گیری به‌منزله‌ی خیانت یا ارتداد تلقی شود، دیگر نه تحقیق ممکن است و نه آموزش عقلانی.

غیاب تفکر انتقادی و ترس دانایی

بخش قابل توجهی از پژوهش‌ها در افغانستان، فاقد عمق نظری، انسجام مفهومی و استدلال عقلانی است. این وضعیت، ریشه در نظام آموزشی دارد که بیشتر بر حفظ طوطی‌وار، تکرار معلومات و آزمون‌های حافظه‌محور تأکید دارد تا تربیت عقل انتقادی. دانشجویان در اغلب موارد نمی‌دانند تحقیق یعنی چه. تصورشان از تحقیق، جمع‌آوری نقل‌قول‌هایی از منابع مختلف است بدون تحلیل، ساختار و پرسش. بنابراین پژوهش‌ها اغلب تبدیل به فرمالیته می‌شوند.

پژوهش در ذات خود کنشی آزاد است؛ زیرا تحقیق، چشم‌گشودن به واقعیت و پرسیدن از آن است؛ اما در فضایی که دانایی جرم تلقی می‌شود و پرسیدن، مصداق فتنه‌انگیزی است، تحقیق به‌جای آن‌که فضیلت باشد، تهدید پنداشته می‌شود. این وضع با غلبه‌ی گفتمان‌های ایدئولوژیک مذهبی به اوج رسیده است. در چنین بستری، پرسش درباره‌ی ساختار قدرت، جایگاه دین، تاریخ رسمی یا حتی مسائل ساده‌ی اجتماعی می‌تواند بهای سنگینی داشته باشد.

اگر بخواهیم از این بن‌بست خارج شویم، باید نخست به بازتعریف نسبت علوم دینی و علوم مدرن بپردازیم. به این معنا که علوم دینی را به‌ جای مرجع نهایی همه‌چیز، در جایگاه خود (به‌ مثابه‌ی دستگاهی برای فهم معنوی و اخلاقی) قرار بدهیم و علوم مدرن را به‌عنوان ابزار فهم و تغییر واقعیت گسترش دهیم. دوم آن‌که باید فرهنگ تحقیق را بازسازی کنیم. بازسازی از نقد بت‌وارگی آغاز می‌شود؛ چه بت‌وارگی اشخاص و چه مفاهیم. تا وقتی شخصیت‌ها و مفاهیم از نقد مصون باشند، تفکر نخواهد بالید. باید آموزش را بر پایه‌ی پرورش عقل انتقادی، آموختن روش تحقیق و تمرین پرسشگری بنا نهاد. سوم آن‌که باید از پژوهش و پژوهشگر حمایت نهادی و اجتماعی شود. دانشگاه و رسانه باید به محیط‌هایی برای گفت‌وگو و تولید دانش بدل شوند؛ نه ابزارهای تکرار ایدئولوژی. آزادی تحقیق، شرط بنیادی رشد علوم است و بدون آن جامعه در تکرار گذشته گرفتار خواهد ماند.

منبع: انجمن سید کیان

تاریخ 16/6/1404

لینک:

https://sayedkayan.org/fa/archives/1554

کد خبر 25118

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 11 =