سلطان ملک الصالح
سلطان ملک الصالح که آرامگاه او در منطقه آچه شمالی واقع شده است، اولین شاه پاسای بود که نقش عمده ای در توسعه تبلیغ اسلام در مجمع الجزایر نوسانتارا داشت. کتیبه آرامگاه سلطان ملک الصالح به این اشاره دارد که اولین پادشاه پاسای در ماه رمضان سال ۶۹۶ هـ / ۱۲۹۷ م درگذشت. هیل (A.H. Hill) که داستان های پادشاهان پاسای (Hikayat Raja-Raja Pasai) را بررسی و آن را با مطالعه کتیبه ای موکت (J.P. Moquette) در "De Eerste Vorsten van Samoedra Pase" مقایسه کرد، تأکید نمود که ملک الصالح نخستین پادشاه پاسای بود که بین سال های ۶۵۹ تا ۶۸۸ هـ / ۱۲۶۱ تا ۱۲۸۹ م حکومت می کرد. سلطان ملک الصالح فرزند مخدوم ملک عبدالله، نسل ششم از مخدوم ملک ابراهیم شاه یوهان بِردولت، پادشاه پرلاک بود که بین سال های ۳۶۵ تا ۴۰۲ هـ / ۹۷۶ تا ۱۰۱۲ م حکومت می کرد. عنوان مالک الصالح را از این جهت دریافت نمود که در طول حکومت خود، وضعیت سرزمین پاسای بسیار مرفه، با ثروت فراوان و دارای نیروی دریایی قوی و ارتش زمینی منظم بود و اسلام اهل سنت و جماعت را اساس دولت قرار گذاشت. این عنوان در مصر برای نجم الدین الایوبی (سلطان ملک الصالح نجم الدین الایوبی) استفاده شده است.
پروفسور آ. هاشمی (Prof. A. Hasymy) در " Sejarah Masuk dan Berkembangnya Islam di Indonesia" (تاریخ ورود و توسعه اسلام در اندونزی) تأکید نمود که ملک الصالح از اشتیاق قوی برای تبلیغ اسلام برخوردار بود و نقش های به یاد ماندنی را در گسترش آن داشت. با این حال، تاریخ به جزئیات در مورد تلاش ها برای توسعه تبلیغ اسلام و میزان موفقیت آن، اشاره نکرد.
توماس دبلیو آرنولد (Thomas W. Arnold) در "The Preaching of Islam" اظهار داشت که تلاش های تبلیغ اسلام توسط تجار عرب و هند با ازدواج با زنان محلی انجام شد. همسران و بردگان آنها، هسته اصلی جامعه اسلامی را تشکیل می داد. روند گسترش اسلام از طریق ازدواج با تقویت خانواده های اصلی مسلمان اساساً از پیامبر گرامی (ص) پیروی کرد. خود سلطان ملک الصالح حکومت خود را از طریق ازدواج با شاهزاده گنگنگ (Ganggang)، دختر پاشاه پرلاک، سلطان مخدوم علاء الدین ملک محمد امین شاه دوم جوهان بردولت، تقویت نمود. بنابراین، تلاش تبلیغ اسلام در پاسای نیز ظاهرا ادامه تلاش های اجرا شده در پرلاک بود، یعنی حاکمان مسلمان قوانین اسلامی را در سرزمین حکومت شان با تاکید بر همه شهروندان برای پیروی از قوانین اسلامی، پیاده کرد. بنا به سفر نامه مارکو پولو که در پرلاک (Ferlec یا Perlak) متوقف شده بود، حاکم مسلمان پرلاک قوانین اسلامی را بر بازرگانان خارجی و ساکنان بومی اعمال کرد.
تِنکو ابراهیم الفیان در "Kontribusi Samudera Pasai terhadap Studi Islam Awal di Asia Tenggara" (سهم اقیانوس پاسای به مطالعات صدر اسلام در جنوب شرقی آسیا) اظهار داشت که پادشاهی پاسای که توسط ملک الصالح بر پا شد، بر گسترش اسلام در مناطق اطراف آن، مانند مالاکا، پیدیه (Pidie) و آچه بسیار تاثیرگذار بود. در قرن سیزدهم هنگامی که ملک الصالح حاکم بود، پاسای یکی از مراکز تجارت بین المللی بود. فلفل یکی از کالاهای صادراتی از این منطقه بود. معامله گران از شبه قاره هند: گجرات، بنگالی، و کِلینگ (Keling) و بازرگانان پِگو (Pegu)، سیام و کداه (Kedah) فعالیت های تجاری خود را در تنگه مالاکا، از جمله در پاسای انجام دادند. دِنیس لومبارد (Denys Lombard) در "Nusa Java: Silang Budaya II" بر اهمیت نقش سلطان ملک الصالح و جانشین او، سلطان ملک الظاهر، در بنای پادشاهی پاسای با روحیه جدید و متفاوت با روحیه قدیمی سلطنت های قبلی که از فرهنگ هند متأثر بود، تصریح کرد. در روحیه قدیمی، حاکمان در میان سطوح مزرعه داران غنی بودند، ولی در زمان سلطان ملک الصالح، حاکمان و مقامات حکومتی در شهرهای بندری که به عنوان مراکز تجارت و تمدن جدید شناخته شد، به سر بردند. از آنجا که تجارت بسیار مهم بود، لذا شهرهای جدید، دیگر تحت پایتخت های قدیمی در مناطق داخلی واقع نشد. نوع دولت جدیدی در حال توسعه، سلطنتی نام داشت. و ساختار سیاسی جدید برای اولین بار در شمال سوماترا، در اقیانوس پاسای، در حدود اواخر قرن سیزدهم همزمان با سلطنت ملک الصالح، نخستین سلطان پاسای، احساس می شد. بنابراین، تحت حکومت سلطان ملک الصالح، پادشاهی پاسای به مرکز مهم توسعه ساختارهای سیاسی جدید و انتشار اسلام در سوماترا، تنگه مالاکا و جاوه تبدیل شده بود. و آن نه تنها تأثیر بزرگی برای ظهور حکومت اسلامی در قالب سلطنت های جدید در مجمع الجزایر نوسانتارا می داد، بلکه به طور مستقیم و غیر مستقیم به یک عامل غرق کننده قدرت های قدیمی مانند سری ویجایا، ماجاپاهیت و پادشاهی سوندا تبدیل شده بود.
شیخ مولانا ملک ابراهیم
آرامگاه شیخ مولانا ملک ابراهیم در شهر گرسیک، جاوه شرقی، نه چندان دور از بندر واقع شده است. کتیبه آرامگاه او به سال ۸۸۲ هـ / ۱۴۱۹ م بر می گردد که او را به عنوان یکی از قدیمی ترین مروجان اسلام در جاوه قرار می دهد.
برخی از مردم به اشتباه، به شیخ مولانا ملک ابراهیم، شیخ مغربی عنوان می کنند، لذا تصور شده است که این چهره اصلیت مغرب یا مراکش در شمال آفریقا را دارد. در "Babad Tanah Djawi" (حکایت سرزمین جاوه) با ویرایش "JJ. Meinsma"، براساس بی دقتی شیخ مولانا ملک ابراهیم را با شیخ ابراهیم السمرقندی یکی دانسته شد که این تصور وجود دارد که این شخصیت از سمرقند در آسیای مرکزی آمده باشد. در همین حال، سر توماس استنفورد رافلز در "History of Java" (تاریخچه جاوه) اظهار داشت که بر اساس منابع محلی، مولانا ملک ابراهیم یک روحانی معروف از عرب و نسل زین العابدین و پسر عموی شاه چِرمِن بود که در لِران جانگالا (Janggala) به همراه دیگر پیروان اسلام سکونت گزید.
بر اساس نوشته های اخیر، چندین نسخه در مورد وجود شخصیت مولانا ملک ابراهیم به تفاوت مفروضات از این شخصیت منجر شده است. و حتی، بنا به نسخه های اخیر، شجره نامه شیخ مولانا ملک ابراهیم به صورت ذیل تهیه شده است: مولانا ملک ابراهیم بن جمال الدین اکبر الحسین بن احمد شاه جلال بن عبدالله (عظمت) خان بن عبدالملک احمد خان بن علوی عمی الفقیه بن شیخ محمد صاحب مرباط بن علی خالِع قسم بن علوی الثانی بن محمد صاحب الصومیه بن علوی الاول بن عبیدالله بن احمد المهاجر بن عیسی الرومی بن محمد النقیب بن علی العریضی بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن زین العابدین بن حسین بن علی بن ابی طالب از فاطمه بنت محمد (ص).
در همین حال، بر اساس کتیبه خوانده شده توسط فرانسیس موکت در کتیبه آرامگاه شیخ مولانا ملک ابراهیم که در "De Datum op den Grafsteen van Malik Ibrahim te Grissee" نوشت، ذکر شده است که مرحوم به نام الملک ابراهیم روز دوشنبه، ۱۲ ربیع الاول ۸۲۲ هـ (۸ آوریل ۱۴۱۹) آوریل درگذشت و از کاشان، ایران آمده بود.
علاوه بر این، بر اساس کتیبه بر روی سنگ قبر آرامگاه او که توسط موکت خوانده شده است، عبارت لا اله الا الله، سوره بقره، ۲۵۵ (آیه کرسی)، سوره آل عمران، ۱۸۵، سوره الرحمن، ۲۶ تا ۲۷، سوره توبه، ۲۱ تا ۲۲ نوشته شده است و این عبارات نیز وجود داشته است: شخصیت به نام الملک ابراهیم یکی از چهره های مورد احترام بود و این مقام را داشت: مفخر الامراء، عمده السلاطین و الوزراء، غیث المساکین و الفقراء، السعید الشهید طراز البهاء الدوله و الدین.
دِرِوِس (G.WJ. Drewes) در "New Light on the Coming of Islam to Indonesia" اظهار داشت که مولانا ملک ابراهیم به عنوان یکی از نخستین مروّجان دین اسلام در جاوه و از اولیای ارشد شناخته شده بود. بنا به "Babad ing Gresik" (حکایت گرسیک)، دو برادر از نسل عرب، مولانا ماهپور و مولانا ابراهیم و بزرگ آنها سید یوسف ماهرابی با ۴۰ نفر همراه نخستین کسانی بودند که به گرسیک آمدند. مولانا ماهپور و مولانا ابراهیم به جاوه برای گسترش دین اسلام و تجارت، سفر دریایی را انجام دادند. آنها در گرسیک در سال ۱۲۹۳ جاوی / ۱۳۷۱ م توقف داشتند. آنها پیش پادشاه ماجاپاهیت، براویجایا برای تبیین حقانیت دین اسلام رفتند. پادشاه آنها را به خوبی استقبال کرد، اما به دین اسلام نگروید. سپس مولانا ابراهیم توسط پادشاه ماجاپاهیت به عنوان شاه بندر در گرسیک منصوب شد و اجازه تبلیغ اسلام به مردم جاوه که مایل بودند، داده شد. در همین حال، منابع محلی حکایت می کند که نخستین منطقه در نظر گرفته شده شیخ مولانا ملک ابراهیم برای توقف در جاوه، روستای "سِمبالو" (Sembalo)، در نزدیکی روستای لِران، گرسیک بود که ۹ کیلومتری شمال شهر گرسیک و نه چندان دور از مجموعه آرامگاه فاطمه بنت میمون واقع شده است. او سپس شروع به تبلیغ دین اسلام کرد و اولین مسجد در روستای "پاسوچینان" (Pasucinan) را تأسیس نمود. از فعالیت هایی که مولانا ملک ابراهیم در ابتدا انجام داد، تجارت در مکان باز در نزدیکی بندر به نام روستای "روما" (Rumo) بود. این منطقه با توجه به داستان محلی، با کلمه روم (فارس)، یعنی محل اقامت رومی، ارتباط دارد. مولانا ملک ابراهیم پس از موفقیت تبلیغ در منطقه سِمبالو، به شهر گرسیک نقل مکان کرد. سپس به کوتارجا (Kutaraja) ماجاپاهیت پیش پادشاه برای تبلیغ اسلام آمد. با این حال، پادشاه ماجاپاهیت به اسلام نگروید، ولی او را پذیرفت و و سپس یک قطعه زمین در حومه شهر گرسیک که بعدها به نام روستای گاپورا شناخته شده بود، به او عطا نموده بود. مولانا ملک ابراهیم مدارس شبانه روزی (حوزه) را در آن روستا برای آموزش رهبران آینده امت و مبلغان اسلام تأسیس کرد تا وظایف تبلیغ حقانیت اسلام را به مردم در منطقه ماجاپاهیت که در حال رکود به دلیل جنگ داخلی بود، ادامه دهند.
شیخ جمادی الکبری
در منابع تارخ نگاری، داستان معروف به شیخ جمادی الکبری دارای نسخه های بسیاری است. در "Literature of Java: Catalogue Raisonne of Javanese Manuscripts in the Library of the University of Leiden and Other Collections in The Netherlands" اثر "Th. G. Th. Pigeaud" آمده است که در دوران باستان، تعدادی از روحانیون وجود داشتند که از آن جمله جمادی الکبری و مولانا اسحاق بودند.
به اعتقاد مارتین ون بروینسن "Martin van Bruinessen" در "Kitab Kuning, Pesantren, Tarekat dan Tradisi-tradisi Islam di Indonesia" (کتاب زرد، حوزه، طریقت، و سنت های اسلامی در اندونزی)، نام جمادی الکبری که عربی می باشد، عجیب و غریب است، چرا که با دستور زبان عربی سازگاری ندارد. کلمه عربی کبری صفت مؤنث از اسم تفضیل اکبر (مذکر) است. مارتین از این جهت آن را عجیب و غریب می بیند که کبری را بخشی از نام یک مرد گذاشتند. بنابراین، مارتین بر این باور است که نام جمادی الکبری مخفف از نجم الدین الکبری است که کلمه اول آن حذف و به جمادی الکبری تبدیل شده است.
در کرونیک بانتن (شرح وقایع به ترتیب تاریخ) ذکر شده است که شیخ جمادی الکبری جد سنن گونونگ جاتی است. گفته شده است که یکی از پسران شیخ جمادی الکبری به نام علی نور العلَم در مصر زندگی می کرد. علی نور العلَم پسری به نام شریف عبدالله داشت. شریف عبدالله دارای پسر به نام شریف هدایت الله بود که بعدا، به سنن گونونگ جاتی تبدیل شد. در همین حال، بنا به کرونیکل چیربون، شیخ جمادی الکبری به عنوان اجداد سنن گونونگ جاتی و دیگر اولیا مانند سنن بونانگ، سنن آمپل و سنن کالیجاگا در نظر گرفته شد. و اما در تواریخ گرسیک آمده است که شیخ جمادی الکبری رابطه خونی با سنن آمپل داشت و در گرسیک زندگی می کرد. پسر شیخ جمادی الکبری به نام مولانا اسحاق به منطقه بلامبانگن (Blambangan) برای تبلیغ دین اسلام اعزام شد. مولانا اسحاق پدر سنن گیری بود. بنابراین، شیخ جمادی الکبری، با توجه به این نسخه، پدر بزرگ سنن گیری بود.
با توجه به تواریخ گرسیک، رافلز در تاریخچه جاوه که داستان های افسانه ای گرسیک را ثبت نمود، ذکر کرد که شیخ جمادی الکبری جد آنها نبود، ولی نخستین مربی اولیا بود. روایت شده است که رادن رحمت که بعداً به سنن آمپل تبدیل شد، ابتدا از چمپا به پالمبانگ آمده و پس از آن سفر خود را به ماجاپاهیت ادامه داد. نخست، رادن رحمت به گرسیک رفت و با عابدی به نام شیخ مولانا جمادی الکبری دیدار کرد. شیخ مولانا جمادی الکبری اظهار داشت که آمدن او توسط پیامبر (ص) پیشگویی شده بود که فروپاشی دین بت پرست نزدیک شد و رادن رحمت برای تبلیغ دین اسلام در بندر شرقی جزیره جاوه انتخاب گردید.
Babad Tanah Djawi (کرونیکل سرزمین جاوه) حکایت می کند که شیخ جمادی الکبری پسر عموی سنن آمپل بود که به عنوان یک زاهد و عابد در یک جنگل در نزدیکی گرسیک زندگی می کرد. شیخ جمادی الکبری به عنوان یک زاهد عابد گوشه نشین، نیز در داستان سرایی افسانه ای رایج در اطراف دامنه کوه مِراپی (Merapi) در شمال یوگیاکارتا یافت می شود. در این داستان، شیخ جمادی الکبری به عنوان قدیمی ترین ولی از ماجاپاهیت که زاهدانه در جنگل دامنه کوه مِراپی زندگی می کرد، شناخته شد. شیخ جمادی الکبری در آن افسانه، بسیار مسن حکایت شد و به عنوان مشاور معنوی سلطان آگونگ منصوب گردید.
در همین حال، بنا به به سنت سادات حضرموت که در اواخر قرن هیجدهم به اندونزی آمدند، اولیا از جمله شیخ جمادی الکبری که اسلام را در جاوه و مناطق دیگر در جنوب شرقی آسیا، گسترش دادند، از نسل سادات بود. شخصیتی که به عنوان جد آنها شناخته شد، جمال الدین حسین اکبر نام داشت.
بین منابع تواریخ محلی و داستان سادات، کدام داستان بیشتر معتبر است؟ در نتیجه، مارتین ون بروینسن که تحقیقات خود را بر اسناد موجود بنا ساخت، نسخه کرونیکل جاوه را معتبر تر از نسخه سادات می داند. به نظر مارتین، داستان جمال الدین الاکبر در نسخه سادات ظاهرا نتیجه تلاش در آغاز قرن بیستم جهت "اصلاح" افسانه های جاوه بود. صفت الکبری با کلمه عربی مناسب تر، یعنی اکبر، و نام عجیب و غریب جمادی با نام عربی مشابه، یعنی جمال الدین تعویض شده است.
با توجه به داستان های مختلف و متفاوت در مورد این شخصیت، قبر او نیز در مکان های مختلف نر نظر گرفته شده است. بر اساس داستان تواریخ سرزمین جاوه، شیخ جمادی الکبری به عبادت و گوشه نشینی در منطقه ای در سِمارانگ می پرداخت، لذا مردم محلی بر این باورند که قبرستان قدیمی موجود در آن منطقه از آن شیخ جمادی الکبری می باشد. داستان شیخ جمادی الکبری در گرسیک هیچ اثری از مقبره و یا توقف گاه آن شخصیت را ترک نکرد. در دامنه کوه مِراپی یک آرامگاه وجود دارد که آن را به عنوان آرامگاه شیخ جمادی الکبری می دانند. و تنها آرامگاهی که عموم مردم آن را به عنوان قبر شیخ جمادی الکبری می دانند، آرامگاه در مجموعه مقبره ترالایا، موجوکرتو است.
شیخ ابراهیم سمرقندی
شیخ ابراهیم سمرقندی که به عنوان پدر رادن علی رحمت الله سنن آمپل شناخته شد، آرامگاه او در شهر توبان واقع شده است.
شیخ ابراهیم سمرقندی ظاهرا در سمرقند، آسیای مرکزی، در نیمه دوم قرن چهاردهم به دنیا آمد. تواریخ جاوه نام او را مقدوم براهیم اسمرَ (Makdum Brahim Asmara) یا مولانا ابراهیم اسمَرَ، ذکر کرد. این نام با لسان یا لهجه جاوه برای واژه السمرقندی تلفظ می شود و سپس به اسماراقندی (Asmarakandi) تبدیل می گردد. بر اساس کرونیکل چیربون، شیخ ابراهیم اسماراقندی پسر شیخ قرنین از سرزمین تولِن (Tulen) بود. اگر منابع اطلاعات تواریخ چیربون معتبر باشد، به این معنی خواهد بود که شیخ ابراهیم اسماراقندی از مردم اصیل سمرقند نبود، ولی یک مهاجر بود که پدر و مادر او به سمرقند هجرت کردند، چون که سرزمین تولِن مورد نظر به منطقه تیولن، جزایر کوچک واقع در سمت شرقی دریای خزر، جزء قزاقستان و دقیقاً در جهت شمال غربی سمرقند، اشاره شد.
در برخی از مطالعات تاریخنگاری جاوه آمده است که شخصیت شیخ ابراهیم اسماراقندی را اغلب با شیخ مولانا ملک ابراهیم یکی می دانند تا پیچیدگی در بررسی زندگی نامه، اصل و شجره نامه خانواده به وجود آید و اغلب به نفی وجود شیخ ابراهیم اسماراقندی به عنوان شخصیت تاریخی منجر گردد. در حالیکه، مقبره، دروازه و محراب مسجد که تحت محافظت سازمان باستانی قرار دارد، به محل و عصر متفاوت با محل دفن مولانا ملک ابراهیم اشاره می کند.
به نظر کرونیکل آمپل دِنتا، شیخ ابراهیم اسماراقندی که به شیخ مولانا مشهور بود، مبلغ اسلام در سرزمین چمپا بود. روایت شد که شیخ ابراهیم اسماراقندی موفق به جذب پادشاه چمپا به اسلام گردید و پادشاه او را همسر دختر خود نمود. شیخ ابراهیم اسماراقندی از دختر پادشاه چمپا پسری به نام رادن رحمت داشت.
در تواریخ سرزمین جاوه، کرونیکل ماجاپاهیت و حکایت چیربون آمده است که هنگامی که ابراهیم اسمارا به چمپا آمد، پادشاه چمپا به اسلام نگروید. ابراهیم اسمارا در کوه سوکاساری سکونت گزید و به گسترش اسلام در میان مردم چمپا می چرداخت. پادشاه چمپا خشمگین شد و دستور کشتن ابراهیم اسمارا و همه کسانی که اسلام را پذیرفته اند، صادر کرد. اما تلاش پادشاه به تحقق نرسید، چرا که او درگذشت قبل از اینکه بتواند ابراهیم اسامرا و مردم چمپا که به اسلام گرویدند را سرکوب کند. جایگزین شاه قبلی، به اسلام دعوت شد و تمایل خود را به اسلام اظهار نمود. و حتی پس از آن، ابراهیم اسمارا با دوی چندراوولان (Dewi Candrawulan)، دختر پادشاه چمپا ازدواج کرد. از آن ازدواج، علی مورتولو (علی مرتضی) و علی رحمت الله به دنیا آمدند که بعدها به پادشاه پاندیتا و سنن آمپل تبدیل شدند.
با توجه ترتیب زمانی، آمدن شیخ ابراهیم السمرقندی به جاوه در سال ۱۳۶۲ جاوه / ۱۴۴۰ م با دو پسر و برادر زاده و تعدادی از بستگان، به منظور دیدار با پادشاه ماجاپاهیت که با خواهر همسرش، دِوی داراواتی ازدواج کرده بود، حدس زده شد. قبل از حضور در جاوه، گروه ابراهیم السمرقندی در پالمبانگ برای معرفی دین اسلام به دوک پالمبانگ، آریا دامار (Arya Damar) متوقف کردند. پس از اینکه به اسلام آوردن دوک پالمبانگ، آریا دامار (که نام او به آریو عبدِالله تغییر شد) و خانواده اش موفق گردید، شیخ ابراهیم السمرقندی به همراه دو پسر و برادرزاده اش سفر خود را به جزیره جاوه ادامه دادند. این گروه در شرق بندر توبان فرود آمدند.
فرود آمدن شیخ ابراهیم السمرقندی در شرق بندر توبان را می توان به عنوان یک تصمیم محتاطانه از یک مبلغ اسلام دانست. با توجه به اینکه بندر توبان آن زمان، بندر اصلی ماجاپاهیت بود. به همین دلیل بود، شیخ ابراهیم السمرقندی و همراهان در فاصله در سمت شرق از بندر توبان، برای گسترش حقانیت اسلام به مردم اطراف سکونت گزیدند. یک کتاب دست نویس که در محافل حوزه به عنوان اصول شش بسم، یک جلد کتاب شامل شش بسم الله الرحمن الرحیم، شناخته می شود، به شیخ ابراهیم السمرقندی منسوب شده است. این بدان معناست که شیخ ابراهیم السمرقندی، در کنار تبلیغ دین اسلام، به تألیف کتاب نیز مشغول بود.
بر اساس داستان سرایی رایج در جامعه، شیخ ابراهیم السمرقندی به مدت طولانی در منطقه گیسیک، توبان به ترویج اسلام نپرداخت. قبل از رسیدن به پایتخت ماجاپاهیت، شیخ ابراهیم السمرقندی درگذشت. او در گیسیک، نزدیکی ساحل به خاک سپرده شد. از آنجا که او به عنوان نخستین مبلغ اسلام در گیسیک و همچنین پدر سنن آمپل در نظر گرفته شده است، مردم آرامگاه شیخ ابراهیم سمرقندی را مقدس می دانند و به عنوان آرامگاه سنن گیسیک یا گاگیسیک شناخته شده است. نقل شده است که پس از مرگ شیخ ابراهیم السمرقندی، دو فرزند او به نام علی مرتضی و علی رحمت الله به همراه برادرزاده اش، رادن بورره (Burereh، ابو هریره) و بستگان دیگر از چمپا، به ادامه سفر به پایتخت ماجاپاهیت برای دیدار با عمه خود دِوی داراواتی که با شاه ماجاپاهیت ازدواج کرد، پرداختند. سفر به پایتخت ماجاپاهیت از راه زمینی از بندر توبان به کوتاراجا ماجاپاهیت دنبال شد.
شیخ حسن الدین قرا کاراوانگ (Quro Karawang)
آرامگاه شیخ قرا در شهر کاراوانگ واقع شده است. او یکی از قدیمی ترین مبلغان اسلام محسوب می شود که به لحاظ زمانی قبل از ولی سونگو بوده است.
در تواریخ محلی نقل شده است که شیخ حسن الدین پسر شیخ یوسف صدیق از سرزمین چمپا بوده است که با ناوگان چین به رهبری فرمانده وای پینگ (Wai-ping) و دریاسالار ته هو (چنگ هو) به جاوه آمده بود. شیخ حسن الدین در کاراوانگ فرود آمد و همانجا اقامت داشت. در کاراوانگ، شیخ حسن الدین با دختر نجیب به نام نی رِتنو پرواتی (Nay Retno Parwati) ازدواج کرد و مدرسه شبانه روزی دینی (حوزه) را در منطقه تانجونگ پورا تأسیس نمود. تأسیس حوزه در سال ۱۴۱۸ م، یعنی یک سال پس از پنجمین بازدید ناوگان چینی تحت رهبری دریاسالار چنگ هو در سال ۱۴۱۷ م تخمین زده شد. با روش تبلیغ جذاب و تبیین ساده، آسان و قابل درک دین مبین اسلام، به خصوص استفاده از زیبایی صدا در تلاوت یا قرائت قرآن کریم، بسیاری از ساکنان محلی علاقه مند شدند و به طور داوطلبانه به اسلام گرویدند. شیخ حسن الدین به دلیل زیبایی صدا در تلاوت قرآن، به شیخ قرا شناخته شده است.
بندر کاراوانگ، محل تبلیغ شیخ حسن الدین یکی از بندرهای مهم و استراتژیک پادشاهی پاجاجاران (Padjadjaran) بود، لذا فعالیت های تبلیغی شیخ حسن الدین در کاراوانگ بلا فاصله نگرانی شاه أنگالارانگ، پادشاه پاجاجاران را برانگیخت. دستور متوقف کردن فعالیت های تبلیغی و ترک کاراوانگ خطاب به شیخ حسن الدین صادر شد. شیخ حسن الدین از این دستور اطاعت و کاراوانگ را ترک کرد و به مالاکا رفت. هنگام خداحافظی از شاه بندر کی گِدِنگ تاپا (Ki Gedeng Tapa)، به شیخ حسن الدین اعتماد داده شد که به دختر کی گِدِنگ تاپا به نام سوبنگ لارنگ (Subanglarang) تعالیم دین اسلام را در مالاکا یاد بدهد.
مدت کوتاهی در مالاکا، شیخ حسن الدین: به کاراوانگ بازگشت و نمازخانه ای را که نه چندان دور از بندر فاصله داشت، تأسیس کرد. همانند قبل، تبلیغ شیخ حسن الدین مورد پذیرش ساکنان محلی قرار گرفت. طولی نکشید که آن نمازخانه به مدرسه شبانه روزی و محل مردم برای یادگیری دین اسلام تبدیل شد.
تاریخنگاری چیربون، به فعالیت های تبلیغی شیخ حسن الدین به اندازه کافی اشاره نکرد، ولی داستان شاگرد شیخ حسن الدین، یعنی سوبنگ لارنگ و فرزندان او مانند شاهزاده ولنگ سونگسنگ (Walangsungsang)، لارا سانتانگ (Lara Santang) و کیان سانتانگ را به عنوان سرسخت ترین مروجان اسلام در جاوه غربی که توسط پسر لارا سانتانگ به نام شریف هدایت الله سنن گونونگ جاتی ادامه پیدا می کرد، بیشتر تعریف نموده است.
از آنجا که شیخ حسن الدین به عنوان یکی از اولین مروجان اسلام در جاوه غربی شناخته شده است، آرامگاه او تا کنون به عنوان یکی از زیارتگاه مهم توسط مسلمانان که از بخش های مختلف مجمع الجزایر نوسانتارا می آیند، در نظر گرفته شده است.
شیخ داتوک کهفی
شیخ داتوک کهفی که آرامگاه او در بالای کوه جاتی واقع شده است، یک روحانی از مالاکا بود. عنوان شیخ داتوک، عنوانی بود که از پدر بزرگش، شیخ داتوک عیسی تُوو المالاکا به ارث برد. پدر شیخ داتوک کهفی، شیخ داتوک احمد نام داشت که برادر شیخ داتوک صالح، پدر شیخ داتوک عبدالجلیل یا شیخ سیتی جِنار (مروج اسلام در منطقه چیربون) بود.
در تاریخنگاری چیربون آمده است که شیخ داتوک کهفی در جوانی وطن خود را در مالاکا برای تحصیل به بغداد ترک کرد. در بغداد، او با عمه سلطان سلیمان به نام شریفه حلیمه ازدواج کرد. از آنجا که روحیه ای برای گسترش اسلام بسیار بزرگ داشت، با بغداد وداع گفت و عازم جاوه که مردم آن هنوز به اسلام نگرویدند، شد. او کوه آمپاران جاتی در نزدیکی بندر مُوارا جاتی و جزء منطقه پادشاهی پاجاجاران را محل تبلیغ خود انتخاب کرد. در کوه آمپاران جاتی، به تبلیغ اسلام پرداخت و شاگردانی از طبقه های مختلف پذیرفت. از جمله شاگردان مشهور او، شاهزاده والانگ سونگسنگ و لارا سانتانگ، دو فرزندان پادشاه پاجاجاران، شاه سیلیونگی (Prabu Siliwangi) با سوبنگ لارانگ، دختر کی گِدِنگ تاپا که از شیخ حسن الدین قرا شاگردی می نمود، بودند.
در تاریخنگاری نوشته شده شاهزاده آریا کربن (Arya Carbon)، نقش شیخ داتوک کهفی در گسترش دین اسلام از طریق آموزش علوم دینی و علوم زندگی به نفع همه موجودات، توصیف شده است. از طریق رویکرد متقاعد کننده، شیخ داتوک کهفی اساس تبلیغ خود را با دقت و احتیاط فراوان گذاشت. روایت شده است، هنگامی که شاهزاده والانگ سونگسنگ به مدت سه سال از تحصیل فارغ شد، شیخ داتوک کهفی از او خواست که شاگردان دیگری را برای باز کردن جنگل در باغ ساحلی (Kebun Pesisir)، رهبری کند تا مسکن جدید را به نام چاروبان لارانگ (Caruban Larang) ایجاد نمایند و پس از آن مسجدی را به عنوان مرکز فعالیت های دینی مردم اطراف بسازند.
به دلیل این موفقیت، شیخ داتوک کهفی، عنوان کِی صمدالله را به شاهزاده والانگ سونگسنگ عطا نمود. شروع از یک دهکده کوچک از نتیجه پاکسازی جنگل، چاروبان پس از آن به یک مسکونی بزرگ تبدیل شد و توانست بسیاری از ساکنان جدید از مکان های مختلف برای سکونت در آنجا جذب کند.
و پس از چند مدت، کی صمدالله به عنوان حاکم چاروبان منصوب گردید. و حتی با موقعیت به عنوان پسر پادشاه سیلیونگی، کی صمدالله یک قصر برای مرکز حکومت ساخت. شاه سیلیونگی که از خبر اینکه حاکم جدید در چاروبان لارانگ، پسر خود است، مطلع شد، مامورانی فرستاد تا علامت پادشاهی به پسرش تحویل دهد. و با اهدای این علامت، کی صمدالله رسما به عنوان حاکم چاروبان لارانگ با لقب سری مانگانا (Mangana) منصوب گشت.
شیخ داتوک کهفی نه تنها سهم بزرگی در قرار دادن شاهزاده والانگ سونگسنگ به عنوان اولین حاکم مسلمان در جاوه داشت، بلکه نقش عمده ای در تربیت شاگردان و تبدیل آنها به مبلغان معروف دین اسلام، ایفا کرد. در میان تعدادی از شخصیات مروج اسلام تربیت دیده شیخ داتوک کهفی در حوزه کوه آمپاران جاتی که بعدها به عنوان اعضای ولی سونگو شناخته شدند، شیخ سیتی جِنار، سنن درجت و سنن کالیجاگا بودند.
آریو عبدالله پالمبانگ (Ario Abdillah Palembang)
آریو عبدالله که مقبره او در شهر پالمبانگ واقع شده است، نخستین دوک پالمبانگ پس از وقوع هرج و مرج به علت قیام پارامِسوارا (Parameswara) در این شهر و سپس تسلط دزدان دریایی چین تحت رهبری لیانگ تاو مینگ، چِنگ پوکو، چن تسویی و شی چین چینگ بر شهر، بود. آریو عبدالله پسر براویجایای پنجم، مهاراجه ماجاپاهیت که در ۱۴۴۷ تا ۱۴۵۱ م حکومت می کرد، بود. آریو عبدالله با نام کی دِالله یا آریا دامار به دنیا آمد.
آریا دامار تا زمانی که به عنوان دوک پالمبانگ منصوب شد، هنوز هم پیرو دین شیوا – بودا با مکتب بایراوا – تانترا بود. به دلیل اینکه سنن آمپل برای سفر از چمپا به جاوه، در پالمبانگ توقف داشت، آریا دامار به دین اسلام گروید و از نام آریو عبدالله استفاده کرد. بر اساس منابع محلی از تاریخنگاری در پالمبانگ، حضور آریا دامار با ورود یک ناوگان از جاوه به رهبری خالق همیرالله ارتباط داده شد. خالق همیرالله با دختر ریو میناک ازدواج کرد. ریو میناک عرب تبار با نام اصلی شریف حسین هدایت الله بود که عنوان رئیس در جزیره سِکامپونگ (Sekampung) را به خود اختصاص داد. او اسلام را در آنجا به مردم اطراف که از دین بودا پیروی کردند، تعلیم می داد. از آنجا که مردم حاضر به پیروی از تبلیغ شریف حسین هدایت الله نبودند، به مناطق دیگر رفتند.
در پی فعالیت های تبلیغی ریو دامار، آن افرادی که رفته بودند، حاضر به پذیرش اسلام شدند. موفقیت تبلیغی آریا دامار نیز در تاریخنگاری بیان شده است که پالمبانگ در آن زمان تحت رهبری ملکه سینوهونگ نینگ ساکتی قرار داشت. برای کمک به ملکه، ریو دامار دعوت شد و پست وزیر را به او دادند که دارای لقب آریو دامار یا آریو دِالله بود. در طول سلطنت ملکه سینوهونگ نینگ ساکتی که با کمک آریو دامار اداره می شد، دین اسلام به سرعت از پالمبانگ به جامبی، بنگکولو (Bengkulu) و ریائو در حال رشد بود.
از آنجا که پالمبانگ قرن ها به عنوان مرکز قدرت سری ویجایا شناخته شد که نفوذ تعالیم بودا در جامعه با خون مخلوط شد، طبیعی است که اکثر مردم آنجا، حاضر به تبعیت از دعوت به اسلام توسط یک مبلغ مانند شریف حسین هدایت الله نبودند. در حالی که تبلیغ اسلام آریا دامار موفق در نظر گرفته شد، چرا که این شخصیت که از دوران کودکی تعالیم شیوا – بودا با جریان بایراوا – تانترا را دیده بود، از روحیه و دیدگاه مردم بودایی درک کامل داشت. لذا آنها به طور داوطلبانه به آریا دامار پاسخ مثبت برای پیروی از اسلام را دادند. حقایق و واقعیت تاریخی مربوط به رشد اسلام در پالمبانگ در طول حکومت آریا دامار، با ظهور رادن فتَح و رادن حسین (به تلفظ محلی کُسِن = Kusen)، دو فرزند خود به اثبات رسید. این دو نفر از دوران کودکی تعالیم اسلامی آموزش دیدند و سپس به جاوه رفتند و از سنن آمپل شاگردی نمودند و به مروجان اسلام در عصر ولی سونگو تبدیل شدند.
ادامه دارد...
نظر شما