فرقههای اصلی مسیحیت
بهدرستی گفته میشود که این کلیساها توسط مبلغین اروپایی تأسیس شدهاند. برخی از این کلیساها پیش از دوران استعمار وارد شدند، برخی با استعمار وارد شدند و برخی دیگر پس از دوران استعمار ظهور کردند. تأسیس این کلیساها را میتوان به چهار دوره (اول، دوم، سوم و چهارم) تقسیم کرد. این فرقهها شامل کلیسای کاتولیک رومی، کلیسای انگلکان، کلیسای اصلاحشده در زیمبابوه که قبلاً به نام کلیسای اصلاحشده هلندی شناخته میشد، کلیسای مسیح در زیمبابوه، کلیسای متدیست در زیمبابوه، کلیسای متحد متدیست، ارتش نجات[1] و سایر کلیساها هستند. اینها فرقههای مسیحی هستند که استعمارگران از اروپا و آمریکا بهطور خاص برای تأسیس مأموریتها خود به زیمبابوه آوردند و حمایت از فعالیتهای تبلیغی آنها، از کشورهای مبدأشان تأمین میشد. در این کلیساها مبلغین سفیدپوست بودند و پیروان آفریقایی! به عبارت دیگر، اروپاییها رهبران بودند و آفریقاییها رهرو. این موضوع در آینده مشکلاتی را به وجود آورد.
مسیحیت پیش از استعمار
این دوره به دو مرحله تقسیم میشود. مرحله اول به قرن شانزدهم میلادی برمیگردد که تحت هدایت پرتغال قرار داشت. از طریق تلاشهای مبلّغ فرانتس گونسالو دا سیلویرا تا سال 1560، عیسویان یسوعی در پادشاهی مونهمونهتاپا، فعال بودند. این تلاشها با قتل مبلّغ توسط پادشاه متوقف شد، اما به زودی از سر گرفته شد. تا قرن هجدهم، مبلّغین پرتغالی در دولت موتاپا فعال بودند.
مودنگه (S. I. G Mudenge) در کتاب «آموزش مسیحی در دربار موتاپا: استراتژی پرتغالیها برای تأثیرگذاری بر رویدادها در امپراتوری مونوموتاپا» به تفصیل به تأسیس، گسترش و نوسانات تلاشهای مبلغین پرتغالی در دولت موتاپا پرداخته است. او بر این باور است که پرتغالیها جاهطلبیهای استعماری را در قالب آموزش مسیحیت پنهان کرده بودند. در واقع، آنها قصد داشتند کشور را مستعمره کنند و این ممکن است دلیل قتل مبلّغ آنها توسط پادشاه موتاپا باشد. باید اشاره کرد که مبلغین توسط پادشاهان پرتغالی تأمین مالی میشدند.
مرحله دوم، موعظه مسیحیت در ماتابللند[2] توسط جامعه مبلغین لندن از قرن نوزدهم بود که به استعمار منجر شد. این بار، مبلغین بریتانیایی بودند و نه پرتغالیها. حدود سال 1837 میلادی، مبلغین بریتانیایی فعالیتهای خود را در ماتابللند آغاز کردند. در این دوره، افرادی مانند رابرت مافات، جان مافات، دیوید لیوینگستون و دیگران در این فعالیتها مشارکت داشتند. بسیاری از محققان درباره این موضوع نوشتهاند. بهویژه، نگوابی بهبه در کتاب «مسیحیت و دینهای سنتی در غرب زیمبابوه 1859-1923» (1980) به دشواریهای فرهنگی زیادی که مبلغین با آنها مواجه شدند، اشاره کرده است. در نهایت، مبلغین به فکر استعمار کشور افتادند تا کارهای تبلیغی آنها راه بیفتد. به همین دلیل، این مبلّغین به طور فعال در تحولات سیاسی کشور دخیل بودند تا حدی که آنها بخشی از فرآیند استعماری بودند. در واقع، مبلّغ چارلز هلم بود که امضای پیمان راد را تسهیل کرد که منجر به استعمار زیمبابوه در سال 1890 شد.
مسیحیت استعماری
این دوره آغازگر مرحله سوم موعظه مبلغی در زیمبابوه بود. شرکت استعماری که تحت رهبری ستون پیشگامان سسیل جان رودز انجام میشد، نه تنها فرصتهای جدیدی برای موعظه تبلیغی ایجاد کرد، بلکه مبلّغینی را نیز به همراه داشت. کاتولیکها در سال 1879 همراه با تیم استعماری وارد شدند. سپس سایر کلیساهای اصلی از غرب به زیمبابوه سرازیر شدند. اینها شامل کلیسای اصلاحشده (هلندی) که اکنون به نام کلیسای اصلاحشده در زیمبابوه شناخته میشود و در سال 1891 وارد شد (و کلیسای مورگنستر را در ماسوینگو تأسیس کرد.) کلیسای انگلکن از بریتانیا (که در سال 1891 وارد شد)، کلیسای متدیست در زیمبابوه (که از بریتانیا آمده و اولین کلیسای خود را در سال 1891 تأسیس کرد)، ارتش نجات از بریتانیا (که در سال 1891 وارد و تأسیس شد)، کلیسای متحد مسیح از ایالات متحده آمریکا (که در سال 1893 وارد شد و در کوه سلیندا تأسیس شد)، کلیسای متحد متدیست از آمریکا (که در سال 1897 وارد شد)، کلیسای لوتریوانی انجیلی (که در سال 1903 از سوئد وارد شد)، کلیسای هفتمین روز (که بعداً در سال 1921 وارد شد) و نیز باپتیستها که در دهه 1950 وارد شدند.
برای جلوگیری از ازدحام و هرج و مرج، به کلیساهای تبلیغی زمینهایی با مرزهای مشخص اختصاص داده شد تا از نفوذ به قلمرو یکدیگر جلوگیری شود. زوبگو(C. J. M. Zvobgo) در کتاب «تاریخ مأموریتهای مسیحی در زیمبابوه: 1890-1939» (1997) نشان میدهد که هر فرقه به یک ناحیه برای موعظه اختصاص داده شد. کلیسای کاتولیک رومی به زمینهایی در روستاهای مسیحی چیشاواشا و کاتاما اختصاص یافت، کلیسای اصلاحشده هلندی به ماسوینگو، کلیسای انگلکان به ماشونالند و ارتش نجات به ماشونالند مرکزی اختصاص یافت. تا به امروز این کلیساها در مناطقی که در دوره استعماری به آنها اختصاص داده شده بود، حضور دارند و بیشتر زیرساختهای آنها در این استانها قرار دارد.
مدیران استعماری اراضی وسیعی را به مبلغین اختصاص دادند (که بر روی آنها بیمارستانها، مراکز آموزشی، مدارس، ساختارهای کلیسا، کالجهای الهیات و غیره ساخته شد). این موجب شد تا مبلغین تأثیر زیادی بر آفریقاییها داشته باشند. رهبران آفریقاییِ جنگی که به استقلال در سال 1980 منجر شد، تقریباً همگی تحصیل کرده مدارس تبلیغی بودند. ندابانینگی سیثوله، اولین رئیسجمهور زانو، در کتاب «ملیگرایان آفریقایی» (1959) به نقش مدارس تبلیغی در تربیت رهبران جنبش آزادی اشاره میکند.
کلیساهای تأسیسشده توسط آفریقاییها
از اوایل دهه 1920 و 1930، آفریقاییها به تفاوتهای فرهنگی با مبلغین، آشنایی پیدا کردند. آنها نه تنها به ذات شوم استعمار پی بردند بلکه شروع به برنامهریزی و مقاومت در برابر ساختارهای استعماری کردند. این مقاومت از جنبههای سیاسی و دینی صورت گرفت. برخی آفریقاییها جنبشهای سیاسی تشکیل دادند که به سرعت توسط مقامات استعماری سرکوب شد. همچنین برخی آفریقاییهایی که به کلیساهای مبلغین میرفتند، احساس انزوا میکردند و احساس میکردند که به آنجا تعلق ندارند. این چند دلیل داشت:
اولاً، قوانین آپارتاید که آفریقاییها را جدا میکردند، در کلیسا نیز اعمال میشد. آفریقاییها و اروپاییها نباید فضای مشترکی داشته باشند.
ثانیاً، آفریقاییها متوجه شدند که کلیساهای تبلیغی جذاب نیستند زیرا طبق آداب و رسوم اروپایی برگزار میشدند.
ثالثاً، آفریقاییها معتقد بودند که کلیساهای تبلیغی از واقعیتهای معنوی آفریقایی جدا شدهاند. این کلیساها به دیدگاههای معنوی آفریقایی مانند اعتقاد به اجداد، ارواح بیگانه، ارواح انتقامجو و سایر ارواح بد توجهی نمیکردند و آنها را بیاثر بر زندگی مردم میدانستند. در حالی که برای آفریقاییها، عکس این موضوع صادق بود.
رابعاً، آفریقاییها کشف کردند که در کلیسای اروپایی احترام زیادی دریافت نمیکنند. فقط مبلغین اروپایی رهبران کلیسا بودند در حالی که آفریقاییها تنها نقشهای مبتدی را ایفا میکردند.
بدین جهت، برخی آفریقاییها از کلیساهای تبلیغی جدا شدند تا کلیساهایی تأسیس کنند که مختص آفریقاییها باشد و به جدیت به آرمانهای معنوی و سیاسی آفریقاییها توجه کند. این کلیساها شامل شونهیوا ماسدزا (که به یوهانه ماسووه تبدیل شد)، موچا بایا مومبروما (که بعدها به یوهانه مارانگه معروف شد) و پل موزا هستند. یوهانه مارانگه در کلیسای متدیست تربیت یافته بود مانند پل موزا. ماسدزا و مومبروما کلیساهای آپوستولیک خود را در سال 1932 تأسیس کردند. موزا نیز کلیسای آپوستولیک آفریقایی خود را در سال 1951 تأسیس کرد. همزمان با موزا، مائی چازا در سال 1954 از کلیسای متدیست جدا شد و جنبش شفای ایمانی به نام "گوتا راجوهوا" (شهر خدا) را تاسیس کرد. چون این کلیساها از کلیساهای تبلیغی جدا شدند، گاهی اوقات به آنها کلیساهای مستقل آفریقایی نیز گفته میشود. هرچند که آنها برخی ویژگیهای مشترک دارند، اما به میزان زیادی تنوع دارند. بهعنوان مثال، برخی از آنها کتاب مقدس را میخوانند (مانند یوهانه مارانگه، پل موزا و مائی چازا) و به دیدگاههای بومی آفریقایی در مورد شفا، چندهمسری و غیره تأکید میکنند، برخی دیگر اصلاً کتاب مقدس نمیخوانند (مانند یوهانه ماسووه).
اگرچه هسته اصلی همچنان پابرجاست، این جنبشها بعدها به گروههای مختلفی تقسیم شدند بهطوری که در حال حاضر دانستن تعداد دقیق آنها ممکن نیست. این گروهها به نام کلیساهای آپوستولیک شناخته میشوند و بهوسیله لباسهای رنگارنگ، سرهای تراشیده، ریشهای بلند برای مردان و غیره، قابل شناسایی هستند. این کلیساها بهدلیل رنگ غالب لباسهایشان، قبلاً به نام کلیساهای لباس سفید شناخته میشدند. اما اکنون لباسهایشان به رنگهای سبز، آبی، بنفش و حتی قرمز نیز دیده میشود. آنها قوانین غذایی را مانند آنچه که در عهد عتیق آمده است، رعایت میکنند. بهطور کلی، آنها مخالف استعمار و تسلط اروپایی هستند و هنوز هم در مقابل غرب فعال هستند. دسته دیگری از کلیساهای تأسیسشده توسط آفریقاییها بهطور کلی به نام جنبش صیونیستی شناخته میشود. این کلیساها کمی زودتر از کلیساهای آپوستولیک در زیمبابوه ظاهر شدند. کلیساهای صیونیستی از آفریقای جنوبی، توسط مهاجران زیمبابوه که به دنبال شغل به آفریقای جنوبی رفته بودند، وارد زیمبابوه شدند. در آفریقای جنوبی، این کلیساها علیه مسیحیت اروپایی شورش کردند و تقریباً همان دلایل را که کلیساهای آپوستولیک در زیمبابوه ذکر کرده بودند (تفکیک سیاهان و سفیدها، عدم توجه به مسائل معنوی و سیاسی آفریقایی و مسئله رهبری آفریقایی) را مطرح کردند.
برجستهترین کلیساهای این گروه شامل کلیسای مسیح صهیونیستی (ZCC) به رهبری ساموئل موتندی (که در سال 1913 در ماسوینگو تأسیس شد)، کلیسای آپوستولیک صیونیستی (ZAC) به رهبری دیوید ماسوکا که در سال 1923 تأسیس شد، و ماکامبا صیونیستی هستند. این کلیساها در استانهای ماسوینگو و میدلندز غالب هستند چرا که بنیانگذاران آنها از ماسوینگو که شامل میدلندز نیز میشد، بودند. آنها از آفریقای جنوبی بهعنوان مبلغان جنبش صهیونیستی آفریقایی انجناس لوکانیان، که کلیسای مسیح صهیونیستی را در سال 1910 تأسیس کرده بود، وارد شدند. ویژگی بارز کلیساهای تأسیسشده توسط آفریقاییها (چه آپوستولیک و چه صیونیستی) این است که معتقدند دیدگاه معنوی آفریقایی مسئول اتفاقات بدی است که در زندگی مؤمنان میافتد. بهعنوان مثال، آنها معتقدند که جادوگران باعث بدشانسی، بیماری، نازایی، طلاق و غیره میشوند. به همین دلیل، آنها بیشتر وقت خود را صرف دفع ارواح اجدادی، ارواح بیگانه، ارواح انتقامجو یا سایر ارواح میکنند. مراسمهایی که آنها برای پیروان و مراجعین خود تجویز میکنند معمولاً برای محافظت از آنها یا برگرداندن آسیبهای ایجاد شده توسط این ارواح است. حقیقتی در این ادعا وجود دارد که بزرگترین تهدید برای زندگی آنها ارواح آفریقایی هستند.
شورای کلیساهای رودزیا
اگرچه هر یک از فرقههای مختلف کلیساهای نمایندگان و انجمن های خود را دارند، شورای کلیساهای رودزیا در سال 1964 به منظور ایجاد پل ارتباطی بین فرقههای مختلف مسیحی و دولت تأسیس شد. این شورا به نمایندگی از همه فرقهها بهجز کاتولیکها در مسائل مربوط به آفریقاییها سخن میگفت. آنها در مورد یونیفورمهای مختلف کلیساها، نحوه ازدواج آفریقاییها و نحوه ساختاردهی آموزش آفریقایی مشاوره میدادند و در حقیقت در هر چیزی که به آفریقاییها مربوط میشد، مورد مشاوره قرار میگرفتند. شورای کلیساهای رودزیا، مانند دولتهای استعماری، کلیساهای تأسیسشده توسط آفریقاییها را به رسمیت نمیشناخت و رابطهاش با آنها خصمانه بود. دولتهای استعماری و مبلغین، کلیساهای تأسیسشده توسط آفریقاییها را شورشی و شیطانی میدانستند. انجمن انجیلی زیمبابوه که در سال 1962 تأسیس شد و شورای کلیساهای رودزیا، که اکنون شورای کلیساهای زیمبابوه نامیده میشود، کلیساهای آپوستولیک و صیونیستی را بهعنوان اعضا نپذیرفتد. شایان ذکر است کلیساهای آفریقایی، گروهی به نام اتحادیه برای توسعه کلیساهای آپوستولیک در زیمبابوه آفریقا (UDACIZA) دارند.
شورای کلیساهای زیمبابوه (ZCC)
شورای کلیساهای رودزیا که بعدها نام خود را به شورای کلیساهای زیمبابوه تغییر داد، یک نهاد مهم است که بسیاری از فرقهها بهویژه از پروتستان را گرد هم می آورد. در وبسایت این شورا آمده است «شورای کلیساهای زیمبابوه به همراه سایر شرکای خود، انجمن انجیلی زیمبابوه(EFZ)، شورای کشیشان کاتولیک زیمبابوه (ZCBC) و اتحادیه توسعه کلیساهای آپوستولیک در زیمبابوه (UDACIZA)، سران کلیساهای مسیحی زیمبابوه (ZHOCD) را تشکیل میدهد.
مسیحیت پنتیکوستالی از دوره استعماری تا پسا استعمار
از سال 1960 تا 1975، تعدادی از آفریقاییها که توسط مبلغین تربیت شده بودند، به ایالات متحده آمریکا، غرب آفریقا و آفریقای جنوبی سفر کردند و با مسیحیت پنتیکوستالی آشنا شدند. این نوع مسیحیت بهشدت انتقادی از مسیحیت تبلیغی بود و آنها به سرعت جذب این نوع مسیحیت متفاوت شدند. هنگامی که آنها به زیمبابوه (که آن زمان رودزیا نامیده میشد) بازگشتند، شروع به تبلیغ علیه مسیحیت اصلی کردند. این مبلغان خود را رسولان(پیام آور) مینامیدند، چرا که خود را پیروان عیسی مسیح میدانستند. آنها مسیحیت اصلی را به کمبود روحالقدس، دینی مرده، و متمرکز بر امور دنیوی و نه آسمانی متهم کردند. آنها عیسی را بعنوان کسی که ارواح بد را بیرون می راند و بیماران را شفا میدهد، معرفی میکردند. پنتیکوستالیها آنقدر برای جوانان جذاب بودند که در برخی مواقع تمام گروههای جوانان مسیحی مانند اتحادیه مقدس و غیره با این نوع مسیحیت مشخص میشدند. پنتیکوستالیها بر داشتن رابطه شخصی با عیسی مسیح، صحبت کردن با عیسی و تجلی مسیح در زندگی فرد از طریق زبانها تأکید میکنند.
مانند کلیساهای تأسیسشده توسط آفریقاییها، این کلیساها نیز به دیدگاه معنوی آفریقایی اهمیت میدهند و آن را به عنوان مسئول تقریباً همه چیزهای بد در زندگی مؤمنان میدانند. جهان معنوی آفریقایی بهعنوان شیطانی و ناشی از شیطان در نظر گرفته میشود و هیچ چیزی از دیدگاه آفریقاییها مورد توجه قرار نمیگیرد. اجداد بهدلیل از دست دادن شغل، فقر، نازایی، شکست در تحصیل و تقریباً هر چیز دیگری مقصر دانسته میشوند. مواعظ، خدمات و مراسمهای آنها بهمنظور حفاظت از مؤمنان، در برابر این نیروها و پرتوهای تاریک است. با این حال، برخلاف کلیساهای تأسیسشده توسط آفریقاییها، کلیساهای پنتیکوستالی از پیروان خود پول دریافت میکنند تا در برابر آسیبهای شیطان و ارواح شریر محافظت کنند.
در این جنبشها، رسول یا رهبر بهعنوان نماینده یا خویشاوند عیسی در نظر گرفته میشود، بهطوری که دادن پول به او معادل دادن به خدا است. این رهبران به خاطر سبک زندگی لوکس و چشمگیرشان شناخته میشوند، خانههای مجلل میسازند، خانوادههای خود را به سفرهای خارجی میبرند، فرزندانشان را به مدارس خصوصی معتبر در خارج از کشور میفرستند و خودروهای لوکس میرانند. تمام اینها بهعنوان ثمرات ایمان و نشانهای از برکت بهخاطر درستکاری آنها، تلقی میشود.
جنبش دینی جدید
تا سال 1978، برای همه روشن شده بود که مبارزه برای آزادی آفریقا پیروز شده است. منافع مبلغین شکست خورده و با دین آفریقایی جایگزین شده بود. در این دوران، موجی مشابه اما جدید از مسیحیت به زیمبابوه وارد شد. این موج مسیحیت اروپایی نبود بلکه آمریکایی بود. مبلّغ داشتند اما آنها مبلغین سنتی نبودند که مدارس، بیمارستانها و مراکز آموزشی بسازند. پل گیفورد؛ این جنبشها را بهعنوان جنبش دینی راست توصیف کرده است. [3] این مبلغین بر روحانیت بیش از سلامتی جسمانی تأکید داشتند. مشابه پنتیکوستالیسم کلاسیک، این جنبشها با خدمات طولانی، صحبت به زبانهای مختلف، هدایا و معجزات روحانی شناخته میشوند. این جنبشها آنقدر منابع مالی داشتند که جامعه را از طریق رسانهها بمباران کردند. آنها پیامهای خود را از طریق رادیو و تلویزیون، بروشورها، جزوهها، نوارها، فیلمها و جهادهای تبلیغی منتشر کردند.
بر اساس نظر گیفورد، این نوع مسیحیت بهطور خاص به مناطقی که یک انقلاب سیاسی منافع غربی را تهدید میکرد، هدف قرار داده است. این امر در آمریکای لاتین، غرب آفریقا و جنوب آفریقا اتفاق افتاده است. این مسیحیت جوامعی را هدف قرار میدهد که در حال گذار از تمدن غربی به سوی جهانبینی بومی و اصیلتر هستند. در مورد زیمبابوه، این امر بهویژه درست است با توجه به اینکه جنبشهای آزادیبخش زیمبابوه تحت تأثیر سوسیالیسم و کمونیسم بودند و انگیزه آنها از بین بردن امپریالیسم غربی بود.
گیفورد این ها را بهعنوان «جنبشهای منحرفکننده» متهم میکند. آنها بهشدت مخالف تحلیل جامع از شرایط اجتماعی-اقتصادی و تاریخی که اطراف مؤمن قرار دارد، هستند. برای آنها، فقر بهوسیله شیطان ایجاد میشود و نه بهوسیله انسانها. آنها نجات فردی را بهجای نجات جمعی تبلیغ میکنند. مؤمنان باید خود را بهخاطر فقرشان سرزنش کنند که ایمان کافی نداشتهاند. برای این جنبشها، پل رسیدن به ثروت و پیشرفت در زندگی، ایمان است. آنها ادعا میکنند که با ایمان، همه چیز ممکن است.
کلیساهای پنتیکوستالی معاصر
از حدود سال 2000، جنبشهای پنتیکوستالی مختلفی در زیمبابوه به وجود آمدهاند. در حالی که برخی توسط رهبران غرب آفریقا و شرق آفریقا معرفی شدند، اکثریت از جنبشهای پنتیکوستالی کلاسیک و از جنبش دینی راست در زیمبابوه منشعب شدهاند. گروههای غالب پنتیکوستالی معاصر شامل UIFC به رهبری یک جوان کاریزماتیک، امانوئل مکاندیوا و HIM به رهبری جوان با استعداد، آپوستول تاوونگا ووتابواش، هستند. هر دو قبلاً کشیشهای جوان در کلیسای آپوستولیک بودند. دیگر نیروهای قوی در دایره پنتیکوستالی معاصر شامل اوبرت آنجِل از Spirit Embassy، پاسشن جاوا از Kingdom Embassy و والتر مگایا از Prophetic Healing and Deliverance ministries هستند.
کشیشها مفهوم پدران روحانی را ترویج کردند. یکی از نیازهای اولیه آنها، مسائل معنوی و روحانی است. به همین دلیل، آنها همگی معلمان روحانی از برخی نقاط آفریقا دارند. پدر روحانی، مکاندیوا ویکتور کوسی بواتنگ از غنا، پدر روحانی، ووتابواش رابرت کیانجا از اوگاندا و پدر روحانی والتر مگایا از نیجریه بود. اوبرت آنجِل پدر روحانی بسیاری از پیام آوران معروف از جمله بوشیری در مالاوی است.
گویی برای تأیید عناوین خود، رهبران این کلیساها بر پیشگویی ها تأکید کرده و هنر استخراج پول از مؤمنان را به کمال رساندهاند. آنها به خاطر پیشبینی مرگ شخصیتهای برجسته در جهان، تیمهای فوتبال برنده جام جهانی، و اتفاقاتی که در سالهای آینده خواهد افتاد، مشهورند. اعضای آنها تقریباً هر هفته به این پیشبینیها گوش میدهند. بهطور مشخص، مؤمنان وعده ثروت و رفاه در آینده را دریافت میکنند. اما این ثروت و رفاه فقط از طریق دادن پول به مرد خدا، پیام آور، قابل دستیابی است. آنها بهطور مکرر به اختلاس از مریدان متهم میشوند.
پنتیکوستالیستهای معاصر نه تنها از جهانبینی معنوی آفریقایی نفرت دارند، بلکه تشخیص میدهند که این مسائل بهوسیله جادوگران، ارواح اجدادی و دیگران ایجاد میشود. در طول خدمات طولانی خود، آنها معجزات اخراج ارواح و معجزات دیگری از جمله شفای فوری و معجزات عجیب مانند زایمان یک زن در سه روز پس از بارداری، دریافت پول در حسابهای بانکی، یافتن سنگهای طلا در دستان، و غیره را انجام میدهند. این معجزات بهویژه جوانان بیکار را جذب کرده است.
مانند کلیساهای آپوستولیک و جنبشهای صیونیستی، شکافها در میان این کلیساها شایع است و تعداد دقیق آنها نمیتواند مشخص شود. اما برخلاف کلیساهای آپوستولیک که هر فضای باز در محلهها و جادهها را پر میکنند، جنبشهای پنتیکوستالی هر ساختمان باز از استادیومها، مراکز ورزشی، تأسیسات صنعتی، مدارس و چادرها در تمام شهرها و شهرستانهای اصلی را پر میکنند. در حال حاضر، پنتیکوستالیسم تهدیدی برای وجود کلیساهای اصلی است. برخی از کلیساهای اصلی بهخاطر ترس از انقراض، به پذیرش دکترین و روشهای پنتیکوستالی روی آوردهاند. برخی از کلیساهای اصلی اکنون، صحبت به زبانها، پیشبینیها و دیگر شیوههای پنتیکوستالی را در خدمات خود جا دادهاند.
در پایان، مهم است که در نظر داشته باشیم که اگرچه جنبشهای پنتیکوستالی مسیحی هستند و به شدت علیه ادیان بومی آفریقایی بهویژه پیروان آنها هستند، این جنبشهای پنتیکوستالی وابسته به [4] ZINATHA هستند و باید در آن ثبت شوند، به معنای "اتحادیه ملی درمانگران سنتی زیمبابوه" است. این سازمان یک نهاد رسمی در زیمبابوه است که نمایندگی و حمایت از درمانگران سنتی و داروسازان محلی را بر عهده دارد.
نتیجه گیری:
مسیحیت در زیمبابوه، با بیش از 85 درصد جمعیت پیروان آن، نمایانگر تنوع گستردهای از فرقهها و جنبشهای مختلف است که هر کدام ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند. این تنوع به وضوح نشاندهنده پیچیدگیهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است که بر شکلگیری مسیحیت در این کشور تأثیر گذاشته است. بیشتر پیروان مسیحیت در زیمبابوه پروتستانها؛ شامل گروههای انجیلی، پنتیکوستالی، متدیستها، باپتیستها و دیگر فرقههای پروتستان هستند. هر چند کلیسای کاتولیک نیز دارای حضور قابل توجهی در زیمبابوه است.
[1] Salvation Army
[2] ماتابللند (Matabeleland) منطقهای در زیمبابوه است که در غرب کشور واقع شده و به دلیل تاریخ و فرهنگ غنی خود شناخته می شود. این منطقه به طور خاص به دو استان تقسیم میشود: ماتابللند شمالی و ماتابللند جنوبی
[3] برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به The Religious Right in Southern Africa,1988:
[4] ZINATHA (Zimbabwe National Traditional Healers Association)
نظر شما