نوشته: دکتر فرزانه نعیم؛ وی بنیانگذار و روانشناس ارشد بالینی در مرکز بازتوانی سلامت روان و عضو انجمن تأمینکنندگان مراقبتهای بهداشتی زیمبابوه (AHFOZ)است.
در زیمبابوه، ازدواج کودکان همچنان یکی از مسائل عمیق اجتماعی است که سالانه هزاران دختر جوان را تحت تأثیر قرار میدهد. این ازدواجها که اغلب به عنوان بخشی از سنت فرهنگی یا ابزاری برای بقا در شرایط اقتصادی دشوار تلقی میشوند، پیامدهای جدی و ماندگاری بر سلامت روان و رفاه دختران دارند. دخترانی که در سنینی که باید در مدرسه باشند وارد زندگی زناشویی میشوند، با چالشهای روانی، عاطفی و اجتماعی پیچیدهای روبهرو میشوند که میتواند اثرات بلندمدتی بر زندگیشان داشته باشد. این مقاله به بررسی تقاطع ازدواج کودکان و سلامت روان در زیمبابوه میپردازد و بحرانی پنهان را برجسته میکند که نیازمند توجه فوری است.
براساس پژوهشهای متعدد، زیمبابوه یکی از بالاترین نرخهای ازدواج کودکان را در جنوب صحرای آفریقا دارد. مجموعهای از عوامل، از جمله هنجارهای فرهنگی و نبود چارچوبهای قانونی کافی، به گسترش این پدیده کمک میکنند. بسیاری از خانوادهها ازدواج زودهنگام را راهحلی برای مشکلات مالی میدانند و باور دارند که با ازدواج دادن دختران خود، میتوانند از بار اقتصادی خانواده بکاهند. در مناطق روستایی، فشار برای پیروی از سنتها، وضعیت را پیچیدهتر میسازد؛ زیرا دختران اغلب نه به عنوان افرادی با حقوق و آرزوها، بلکه به عنوان "دارایی" تلقی میشوند. عواقب این ازدواجها بسیار فراتر از تسکین موقتی برای فقر اقتصادی است. عروسهای نوجوان معمولاً ناچار به ترک تحصیل میشوند، آموزش خود را ناتمام میگذارند و فرصتهای آیندهشان محدود میشود. از دست رفتن فرصتهای تحصیلی تأثیر مستقیمی بر سلامت روان دارد؛ زیرا این دختران از شبکههای اجتماعی، تعاملات مثبت و حمایتهای روانی که محیط مدرسه فراهم میکند، محروم میمانند.
ازدواج در سنین پایین اغلب با چالشهای روانی متعدد همراه است. دختران نوجوانی که وارد ازدواج میشوند، معمولاً احساس انزوا، اضطراب و افسردگی را تجربه میکنند. انتقال ناگهانی از دوران کودکی به مسئولیتهای بزرگسالی، فشار زیادی ایجاد میکند. بسیاری از آنها در محیطهایی قرار میگیرند که از عاملیت برخوردار نیستند و همین باعث شکلگیری احساس ناتوانی و ناامیدی میشود. پژوهشها نشان میدهند که عروسهای جوان، بهویژه در سالهای نخست ازدواج، در معرض خطر بیشتر ابتلا به اضطراب و افسردگی هستند. نگرانی از کفایت نقشهای زناشویی و مادری، ترس از ناتوانی در برآورده کردن انتظارات، و بار عاطفی مسئولیتهای خانه و فرزندپروری، همگی بر روان آنها سنگینی میکنند؛ بهویژه زمانی که آنها هنوز به بلوغ فکری و منابع حمایتی لازم نرسیدهاند.
برای برخی از دختران، ازدواج زودهنگام تجربهای عمیقاً آسیبزا است. ازدواجهای اجباری یا تجربه خشونت درون زناشویی ممکن است منجر به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شود. نشانههای این اختلال شامل فلاشبک، کابوس و اضطراب شدید است که میتواند عملکرد روزمره را مختل کند. این آسیبها اغلب بدون درمان باقی میمانند و بحران سلامت روان را تشدید میکنند. در بسیاری از موارد، عروسهای نوجوان احساس هویت خود را از دست میدهند. تغییر سریع از نقش فرزند یا دانشآموز به همسر و مادر میتواند گیجکننده باشد. آنها ممکن است برای آشتی دادن رؤیاها و آرزوهای دوران کودکی با واقعیت زندگیشان دچار تضاد شوند، که این خود به کاهش اعتمادبهنفس و احساس ارزشمندی منجر میشود. این بحران هویتی میتواند زمینهساز مشکلات روانی طولانیمدت باشد، زیرا دختران احساس میکنند در نقشی که هرگز خودشان انتخاب نکردهاند، گیر افتادهاند.
بافت اجتماعی زیمبابوه نیز در تداوم ازدواجهای زودهنگام و مشکلات روانی ناشی از آن نقش دارد. هنجارهای فرهنگی اغلب از دختران انتظار دارند که در سنین پایین ازدواج کنند. دخترانی که در برابر این انتظار مقاومت میکنند ممکن است با طرد اجتماعی یا فشار مستقیم مواجه شوند. این فشارها میتوانند منجر به «ننگ درونیشده» شوند؛ جایی که دختران باور میکنند اگر مطابق انتظارات جامعه رفتار نکنند، ارزش کمتری دارند. عروسهای جوان غالباً از دوستان و شبکههای حمایتی خود جدا میافتند. در جوامع سنتی، تمرکز بیش از حد بر ازدواج، اهمیت آموزش و رشد فردی دختران را کمرنگ میکند. در نتیجه، آنها به منابع سلامت روان، مشاوره و حمایت اجتماعی دسترسی ندارند. این فقدان حمایت، تنهایی و رنج روانی آنان را افزایش میدهد.
آموزش، کلید پیشگیری و بهبود
آموزش ابزاری قدرتمند برای مبارزه با ازدواج کودکان و بهبود وضعیت روانی دختران است. با حفظ دختران در مدرسه، میتوان به آنها دانش، مهارت و اعتماد به نفس لازم برای ساختن آیندهای مستقل را داد. آموزش، تفکر انتقادی، خودآگاهی و توانایی تصمیمگیری آگاهانه درباره زندگی را پرورش میدهد. برنامههایی که آموزش دختران را ترویج میدهند، آنها را توانمند میسازند تا در برابر ازدواج زودهنگام مقاومت کنند. هنگامی که دختران ارزش تحصیل و فرصتهای ناشی از آن را درک کنند، احتمال بیشتری دارد که مسیر آموزش را به ازدواج ترجیح دهند. دختران تحصیلکرده بهتر میتوانند از حقوق خود دفاع کنند و تصمیماتی هماهنگ با اهداف و آرزوهایشان اتخاذ کنند. ابتکارات آموزشی که آگاهیبخشی درباره پیامدهای منفی ازدواج زودهنگام را هدف قرار میدهند، میتوانند به تغییر نگرشهای اجتماعی کمک کنند. با مشارکت جوامع محلی در گفتوگو درباره حقوق دختران و اهمیت سلامت روان، میتوان فرهنگی را ترویج داد که به آموزش بها میدهد و زنان جوان را توانمند میسازد.
راهکارهای جامعهمحور و سیاستمحور
برای پرداختن به بحران سلامت روان ناشی از ازدواج کودکان، باید رویکردی چندبعدی اتخاذ شود که شامل مشارکت جامعه، اصلاح سیاستها و حمایتهای روانی است. برنامههای جامعهمحور با مشارکت والدین، رهبران محلی و معلمان میتوانند فضایی را ایجاد کنند که دختران را به ادامه تحصیل و تأخیر در ازدواج تشویق کند. ایجاد خدمات مشاورهای ویژه برای عروسهای جوان میتواند محیطی امن برای گفتوگو درباره تجربیات و چالشها فراهم سازد. متخصصان سلامت روان میتوانند راهکارهای مقابلهای ارائه دهند و به این دختران کمک کنند تا با پیچیدگیهای عاطفی موقعیت خود کنار بیایند. همچنین، گروههای حمایتی میتوانند عروسهای نوجوان را به همسالانی با تجربیات مشابه متصل کرده و حس همدلی و تعلق اجتماعی را تقویت کنند. از سوی دیگر، حمایت از اصلاحات قانونی برای افزایش سن قانونی ازدواج و حفاظت از حقوق دختران، امری حیاتی است. اجرای مؤثر قوانین علیه ازدواج کودکان میتواند خانوادهها را از وادار کردن دختران به ازدواج زودهنگام بازدارد. این حمایتهای قانونی باید با ابتکارات آگاهیبخش همراه باشد تا هنجارها و نگرشهای فرهنگی نسبت به ازدواجهای زودهنگام تغییر کند.
https://www.herald.co.zw/love-or-survival-hidden-mental-health-crisis-of-child-marriages/
نظر شما