خواهر بزرگترم با ناراحتی میگفت: "تنها چیزی که برای تماشا مانده بود، همان یک سریال تلویزیونی بود، و حالا آن هم از دست رفت!"
دیشب هم تلویزیون را خاموش کردم. گویی برای خواهرم بسیاری از خاطرات زنده شده بودند. گفت: "اگر این روزها سریالهای پاکستانی را ببینی، فقط سه نوع زن به تصویر کشیده میشوند:
- زنی که پس از تحمل ظلم و ستم، در اتاقی بسته گریه میکند؛
- زنی که برای بهدست آوردن پسر خوشتیپ یا ثروتمند، زندگی خواهر شوهر، پسرعمو یا دخترعمو را خراب میکند؛
- و زنی که زندگی عروس، مادرشوهر یا خواهرشوهرش را به جهنم تبدیل میکند".
در چنین فضایی، دریچههای خاطرات کودکی بهروی آدم باز میشوند؛ زمانی که شاید هنوز بهخوبی داستان سریالها را نمیفهمیدیم، اما هنوز هم اشتیاق دکتر خان به حرفهاش در دھوپ کنارے، شجاعت ثنا مراد در ان کہی، استقلال زارا در تنهاییان، اعتماد بهنفس شهناز در الفا براوو چارلی، هوش کشف در زندگی گلزار ہے، و سفر درونی فلک در شہر ذات، چون نقشی همیشگی بر ذهن حک شدهاند.
بعد از سریالهایی با موضوعات منحصربهفرد مانند خدا کی بستی، وارث، دهوان، ہوائیں، راہیں، ماروی، اندھیرا اجالا، الف نون، سنهرے دن، آنگن ٹیڑھا، و ہاف پلیٹ، نمیدانم کجای راه را اشتباه رفتیم که موضوع اصلی سریالهایمان شد: دختر و پسری که طبق داستان نسبتشان شوهر خواهر، خواهر شوهر، یا زن برادر است، و کل داستان حول تلاش برای رسیدن به یکدیگر میچرخد.
و اگر گاهی محصولی متفاوت و فراتر از این کلیشهها تولید شد، یا ممنوع پخش شد یا نادیده گرفته شد. سریال، نوعی هنر است، و اگر این هنر را به تجارت صرف تبدیل کنیم، اگر این توهین به هنر نیست، پس چیست؟
نویسنده: دکتر ندا ایلی
نظر شما