نیکول کوئینت ، روزنامهنگار آلمانی در مقاله ای نوشت پرداختن به گذشته، سرگرمی ملی ماست. فعالیتی دلپذیر برای وقتهای آزاد. تفاوتش با زنبورداری یا کایتسواری این است که حتی با برنامههای شلوغ روزانه هم میشود آن را دنبال کرد. مرگ و مواجهه با گذشته – دو عرصهای که آلمان در آن استاد است و دنیا هم ما را به خاطر «دیگر هرگز!»مان بسیار تحسین کرده است.
اما حالا چه؟
بعد از بیش از ۶۰ هزار کشته در غزه، بینشهایی ناخوانده سراغمان آمدهاند که تمام اطمینانهای زیبایمان را بر هم میزنند. ناخوشایند است که تنها پس از موفقیتهای انتخاباتی حزب AfD بود که فهمیدیم آلمان شاید بیش از «ردپای» راستافراطی را در خود داشته باشد و اکنون، میان وظیفهی تاریخی نسبت به اسرائیل و مبارزه با یهودستیزی از یکسو و دفاع از حقوق بشر و اخلاقیات از سوی دیگر، مجبور به تعادلی هستیم که چیزی بیشتر از یک کشیدگی باورپذیری برایمان بههمراه خواهد داشت.
و واکنش ما به این وضعیت ناخوشایند چیست؟
انکار، کوچکنمایی، توجیه و چشمپوشی – با حمایت دوستانهی سرمقالهنویسان و گویندگان اخبار، که کمک میکنند شک، احساس گناه و اندوهمان را مهار کنیم.
ما با همدیگر خود را قانع کردهایم که هر فرد در غزه عضو حماس است، هر بیمارستان، مدرسه و خانهای پایگاه تروریستی است، که تمام غزه شبکهای از تونلهای زیرزمینی است و اینکه هرچه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ رخ داده، بیاهمیت است و ترور آن روز توجیهی است برای تمام آنچه پس از آن اتفاق افتاده است. هواپیمایی با تمام سرنشینانش سقوط میکند، یک خواننده عجیب و غریب موسیقی متال میمیرد و یک ورزشکار محبوب در سانحهای جان میبازد – و ما جمعی سوگواری میکنیم. در همین حین، سند ابو الشعیر، نوزادی که هنوز سهماهه نشده بود، در یک حملهی هوایی همراه با برادر پنجسالهاش طارق و برادر هشتسالهاش عبدال کشته میشود – اما این اتفاق در نقطهی کور توجه ما باقی میماند.سطح ناباوری اخلاقی ما ظاهراً با همان سرعتی کاهش مییابد که آمار کشتهشدگان روزانه غزه افزایش مییابد.
۱۸,۵۰۰ کودک کشتهشده در غزه، اما سطح بهتزدگی اخلاقی ما ظاهراً به همان سرعتی کاهش مییابد که تعداد کشتهشدگان هر روز افزایش مییابد. چگونه ممکن است چنین باشد؟
حقیقت درباره جنایات در غزه، هر آنچه را که به آن باور داشتیم – اینکه کیستیم و میخواستیم چه باشیم – در معرض نابودی قرار داده است. چرا باید بخواهیم این را درباره خود بدانیم و به خودفریبی ملی پایان دهیم؟ چه کسی آنقدر شجاع است که حتی به این موضوع فکر کند؟ و چرا حالا؟ بیتفاوتی به هر حال در آلمان سابقهای طولانی دارد.
در چهار دههی گذشته، میلیونها نفر در جنگهای نیابتی، داخلی و اشغالگرایانه کشته، مجروح، گرسنه، آواره و از هرگونه چشمانداز آینده محروم شدهاند – همه با پشتیبانی مالی، فنی یا سیاسی از سوی استاد مواجهه با گذشته، که تنها نظارهگر بود، همانطور که دههها اشغال غزه توسط اسرائیل، نابرابری سیستماتیک و سیاست آپارتاید به وضعیتی عادی تبدیل شدند و نهایتاً به نابودی زیرساختهای زندگی و قتلعامهای جمعی انجامیدند.
ما در لحظه شاهد آن بودیم که اسرائیل چگونه به جامعهای تبدیل میشود که قادر به انجام نسلکشی است – و بیآنکه متوجه باشیم، خود به آن انسانهای «عادی» تبدیل شدهایم که به زندگی روزمرهشان ادامه میدهند، در حالی که آن در حال وقوع است.
اگر آن زمان بودی، چه میکردی؟
وقتی این را بپذیرید، پرسشی که نسلهای آلمانی بارها از خود پرسیدهاند، با تمام نیرو به شما ضربه میزند. فقط این بار پاسخ نمیتواند صرفاً شعاری باشد.
آیا راه نجات را در اهدای پول بهعنوان کفارهای بوروکراتیک مییابم؟یا ترجیح میدهم انبار جملات کلیشهایام را با عباراتی پر کنم که سیاستمداران آلمانی، نمایندگان کلیسا و سردبیران در پاسخ به نامههای اعتراضیام آماده کردهاند؟
آیا یک کوفیه میخرم تا در تظاهراتی در برلین، با رفتار محترمانهی مأموران پلیس آلمانی آشنا شوم؟
آیا در شبکههای اجتماعی به نبردهایی برای خودنمایی و تبلیغات میپردازم، همان حرفهایی را تکرار میکنم که هر شب در برنامههای لانتس و مایشبرگر و امثالهم پخش میشوند و تا جایی پیش میروم که مانند ژنرالها، بدبینهای حرفهای، مجریانی که خود را روزنامهنگار جا میزنند یا وکلای حقوق بشر به نظر بیایم و سپس به تخصص ظاهری خود افتخار کنم؟
شاید هم بالاخره به جنبش BDS بپیوندم و با حیرت ببینم که چه تعداد از کالاها از مناطق اشغالی اسرائیلی میآیند و از چه شرکتهایی دیگر نمیتوانم خدمات بیمه بگیرم، حساب باز کنم یا استخدام شوم.
شاید هم فقط...
گریه کنم.
نیکول کویینت (Nicole Quint) روزنامهنگار و نویسندهای آلمانی است که بیشتر به خاطر گزارشهای سفر و نوشتههایش در حوزه فرهنگ و جامعه شناخته میشود
منبع: MiGAZIN
نظر شما