اگر حقیقتاً به بهبود جایگاه زنان میاندیشیم، باید اهمیتِ فناوری و آموزشِ فنی را درک کنیم و والدین دختران را نیز قانع سازیم که جهانِ امروز ارزش و اعتبارِ مهارتهای فنی و «مهارتهای نرم» را پذیرفته است. زنان پاکستانی هم باارادهاند و هم اهل عمل؛ و بیتردید توان اثبات شایستگی خویش را دارند.
این سخنان از آنِ بانوی استوار و پرتلاش پاکستان، ماجده خورشید است؛ زنی که نخست زندگی خود را از خوب به عالی رساند و سپس در چهارده سال گذشته زندگی هزاران زن و مرد را بهبود بخشیده است. او دوازده سال ریاست «مؤسسهٔ صنعتی و فنی میمن» را بر عهده داشت و اکنون دو سال است که روحِ فعال «هنرکدۂ پاکستان» به شمار میرود. به کوششِ پیگیر باور دارد و از دیدنِ موفقیت زنان، که بر پای خویش میایستند، لذت حقیقی میبرد.
در پاکستان هر سال «روز جهانی زن» گرامی داشته میشود؛ اما غالباً چنین مینماید که در این روز فقط ندای طلبِ حقوق بلند است و کمتر سخن از راههای عملیِ بهبود زندگی به میان میآید. بیایید داستان ماجده خورشید را بشنویم: زندگیاش چگونه گذشت و چگونه توانست سرنوشت دختران بسیاری را تغییر دهد.
زندگی؛ نام دیگرِ تلاشِ مداوم
زندگی ماجده پر از پیچ و خمهایی بود که همهچیز را ناگهان دگرگون کرد. در پاکستان شرقی به دنیا آمد، سال دوم زندگیاش در کراچی گذشت. از خانهای بزرگ به خانهای اجارهای آمدند، اما زندگی همچنان رو به راه بود. در دورهٔ پیشدانشگاهی بود که پدرش بیمار و زمینگیر شد.
او روایت میکند:
«ما نه خواهر و برادر بودیم. با رویای پزشکشدن وارد کالج سرسید شدم. دانشآموزی بااستعداد بودم؛ اما در سال دوم همهچیز تغییر کرد. پدر بیمار شد و هیچ برادری آنقدر بزرگ نبود که کار پدر را بر عهده گیرد. مادر نیز از امور کسبوکار آگاه نبود. ناگهان فهمیدیم که خرج ماه بعد تأمین نیست. همهٔ بچهها در مدارس خصوصی درس میخواندند و خانه نیز اجارهای بود؛ یعنی زندگی ۳۶۵ درجه تغییر کرده بود. ده سال بعد از آن، چه اندازه سخت و جانفرسا بود، فقط ما خواهر و برادر میدانیم. یادم هست سه عیدِ پیاپی لباس نو ندوختیم».
او و خواهران و برادرانش همزمان با تحصیل ناچار شدند وارد میدان کار شوند: یکی روزنامه پخش میکرد، دیگری صبح درس میخواند و بعدازظهر تدریس میکرد. برادر دیگر «مدیکل ریپ» شد.
ماجده ادامه میدهد:
«پس از اِنتر فهمیدم که دیگر امکان رفتنِ منظم به کالج نیست. صبح در مدرسه درس میدادم و عصرها کلاس خصوصی. بههرصورت، تحصیل را قطع نکردیم. در رشتهٔ بازرگانی (بیکام) به صورت خصوصی ثبتنام کردم. از اردو بازار کتاب دستدوم خریدم و نیمروزها درس میخواندم. نتیجهٔ بیکامم عالی شد. یکی از برادران به خارج رفت و اوضاع کمی بهتر شد. پدر نیز اندکی بهبود یافت و دغدغهٔ اصلیاش شد ازدواج دخترها».
آغاز دور تازهای از آموزش پس از هشت سال زندگی مشترک
او با لبخند میگوید:
«اکنون که میاندیشم، میبینم فرصت رؤیاپردازی نداشتم. رؤیاها بودند، اما مجال نبود. بیشتر دوستانم پزشک شدند و من پس از ازدواج به کالونی شرکت برق کراچی در کورنگی رفتم. در این سالها دیگر علاقهای به لباس یا طلا نداشتم، زیرا دیده بودم در بحرانها اینها سودی ندارند. خانهام پناهگاه همسایهها بود».
پس از شش تا هشت سال زندگی مشترک و داشتن سه فرزند، به دلیل فراغتِ زیاد، بیمار شد؛ سردردها و کمردردهای پیدرپی.
همسرش تشویقش کرد که دوباره به تحصیل بازگردد.
«اگر خانواده همراه باشد، هر زنی میتواند با عزت کار کند».
او در دانشگاه کراچی ثبتنام کرد و ذهنش دوباره روشن شد.
اراده و تصمیمهای درست، سرنوشتسازند
«همزمان با تحصیل، برادرم پیشنهاد کرد که مهارتی بیاموزم و سپس برای مهاجرت اقدام کنم. در فهرستی که برایم فرستاده بود، دورهٔ زیباییسازی را پسندیدم. در کنار تحصیلِ ارشدِ خصوصی، دیپلم زیبایی را هم گرفتم؛ نخست دورهٔ یکساله و سپس دورهٔ پیشرفته. با اتوبوس رفتوآمد میکردم اما خسته نمیشدم، چون شوق داشتم».
او دورهٔ بینالمللیِ تخصصی نیز گذراند؛ دورهای گرانقیمت که شهریهاش را برادر پرداخت.
«پس از آن، نخستین بیوتیشن پاکستانی بودم که گواهیِ کار در هر نقطهٔ دنیا را داشتم».
رنج هست، اما راه بر عهدهٔ خود شماست
در سال ۲۰۰۸ سالن زیبایی را در خانهٔ خود افتتاح کرد. همان زمان، «مؤسسهٔ صنعتی و فنی میمن» در کورنگی راهاندازی میشد. برای ریاست بخش زیباییسازی درخواست داد و خود پیگیر نتیجه شد.
«به من گفتند چه تقاضایی داری؟ گفتم هیچ. بخش را برایتان میسازم و سیستم را سامان میدهم».
او را ابتدا با حقوقی اندک برای چهار ساعت کار پذیرفتند، ولی این آغاز مسیری بزرگ بود.
در سال ۲۰۱۰ نخستین گروه با ۱۲۰۰ دانشجو آغاز شد و در پایان دورهٔ دوازدهسالهاش ۳۵ هزار دختر دورههای مختلف را گذرانده بودند.
ضرورت فهمِ واقعیِ جامعه توسط نهادهای غیردولتی
ماجده تجربههای تلخ زندگی دخترانِ محروم را روایت میکند؛ دخترانی که در خانوادههای بزرگ و فقیر، نادیده گرفته میشدند و حتی حداقلی از آموزش دینی و اخلاقی نیاموخته بودند.
قصههایی از فقر، ناامنی، سوءاستفاده و مسیرهای لغزنده؛ اما او میگوید:
«اگر دستشان را بگیری، میتوانند برخیزند».
مانعهای اجتماعی
بهعنوان یک زن با بیمهریها مواجه شد: گاه بدگمانی، گاه تهمت.
«اما باید با تدبیر پیش رفت. زنان ما توانمندند. در اسلام الگوهای والایی چون حضرت خدیجهٔ کبری پیشِ روی ماست».
او اکنون در «هنرکده» نهتنها زنان پاکستانی، بلکه زنان پناهجوی افغان را نیز آموزش میدهد.
این مجموعه با ۱۶ مرکز در سراسر کشور، از بلوچستان تا کراچی، بیش از ۴۰ نوع دورهٔ مهارتی ارائه میکند؛ برای زنان، مردان و گروههای مشترک.
داستانهای فراوانِ موفقیت
یکی از دختران دورهٔ بازاریابی دیجیتال را گذراند. شوهر مخالف بود؛ اما پس از بیکاریِ او، همان مهارت به کمک آمد: صفحهٔ خدمات تعمیرات راهاندازی شد و نخستین ماه ۶۰ هزار روپیه درآمد داشت.
دختر دیگری که شهریهٔ دوره را نداشت، با تعهدِ جدی پذیرفته شد و پس از پایان دوره، امروز برند امبیسدر یک شرکت است.
در کنار ۴۰ دورهٔ مهارتی، آموزشهای مهارتهای نرم نیز ارائه میشود:
کارآفرینی، سواد مالی، کامپیوتر و انگلیسیِ پایه.
برای برخی از دانشجویان نیز وامهای بدون بهره، انکوباسیون، راهنمایی کسبوکار و حمایت مالی بهشیوهٔ «شارکتنک» فراهم شده است.
مهارت؛ سرمایهای که هرگز از بین نمیرود
«کارگران ماهر در سراسر جهان مورد نیازند. کسی که مهارت داشته باشد، گرسنه نمیخوابد».
او میافزاید:
«به من میگفتند میخواهی نائی (آرایشگر) شوی؟
این تصور باید از میان برود. اینها حرفهاند، کسبوکارند. من مادر این بچهها هستم و وظیفهٔ مادر محبت و حمایت است».
نظر شما