به گفته جیمز پیکک اسلامی که در جاوه آمده بود، اسلام صوفی بود که به راحتی پذیرفته و مجذوب در سنکرتیسم (اختلاط فرهنگی) جاوه می شد.

فصل ششم

تنوع جریان های صوفی گری در مجمع الجزایر نوسانتارا

به گفته جیمز پیکک در "Purifying  the Faith" (تصفیه ایمان)، (۱۹۷۹)، اسلامی که در جاوه آمده بود، اسلام صوفی بود که به راحتی پذیرفته و مجذوب در سنکرتیسم (اختلاط فرهنگی) جاوه می شد. وجود سلوک ووجیل، فال بونانگ، سلوک خیرگی، سوکارسا،[۱] سلوک سوجیناه، سلوک شیخ مالایا، سلوک پوستاکا رانچانگ، داستان دِوا روچی و داستان چابُلِک نشان می دهند که توسعه اسلام در جاوه به ویژه در دوره اولیای نه گانه (ولی سونگو) اغلب توسط جریان های صوفی گری صورت پذیرفت. داستان دِوا روچی که با شخصیت سنن کالیجاگا ارتباط داده شده است، مثلاً، در واقع یک توسعه از اسکریپت ناوه روچی، أثر معنوی هندو-بودایی بود که در دوران ماجاپاهیت نوشته شده بود و سپس با محتوای آموزه های عرفانی به گونه ای ارائه گردیده که داستان دِوا روچی گویا به کار جدید در دوران اسلامی تبدیل شده است. همین انعطاف پذیری تصوف بود که آثار و رد پای آن بر روی روند تبلیغ اسلام در مجمع الجزایر نوسانتارا از طریق همانند سازی فرهنگی در زندگی اجتماعی، فرهنگی، دینی، هنری، ادبیات، آموزشی، و آداب و رسوم قابل مشاهده است. همانطور که تعالیم کاپیتایان از مفهوم "تو-آه" و "تو-لاه" و آموزه های هندو – بودا نیز از مفهوم "قدرت فراطبیعی" برخوردار اند، دکترین صوفی نیز قدرت فوق العاده را به نام کرامت و یا مَعونه و متعلق به انسان مقرب به خدا می داند. انسانی که کرامت دارد، ولی نامیده می شود. اعتقاد بر این است که کرامت ولی، نعمت و برکت را در زمان حیات و پس از مرگ او می آورد. در همین حال، علمایی با درجه معنوی تحت اولیاء دارای قدرت های مافوق طبیعی به نام مَعونه هستند.

بنا به تحقیقات انجام شده در خصوص نخستین جریان های تصوف وارد مجمع الجزایر نوسانتارا، می توان گفت که اولین جریان های وارد شده عبارت بودند از اکملیه و شطاریه، سپس کبرویه، حقملیه، سامانیه، رفاعیه، خلوتیه، نقشبندیه، قادریه و سایر طریقت ها. در میان چهره های ولی سونگو که آشکارا به تدریس طریقت می پرداختند، شیخ داتوک عبدالجلیل مشهور به شیخ لِماه آبانگ (Lemah Abang به معنی زمین سرخ) یا شیخ سیتی جِنار بود. شیخ داتوک عبدالجلیل به تعلیم طریقت شطاریه و اکملیه که هنوز هم به طور گسترده ای در مکان های مختلف در اندونزی مورد پیروی قرار گرفته است، مشغول بود. به دلیل "تهمت انحراف و گمراهی" به شیخ سیتی جِنار، هر دو طریقت به شیوه ای خصوصی و محرمانه تدریس می شدند. تاریخ نگاری محلی از داستان های ولی سونگو در مقابله با چهره های آجار و پاندیتا که قدرت فوق العاده ای داشتند، مملو شده است. همانطور که معلوم است، آجارها و پاندیتاها که از قدرت مافوق طبیعی داشتند، پیروان تعالیم بایراوا – تانترا بودند. عاملان آموزه پنچاماکارا که با قدرت مافوق طبیعی مشهور بودند، به یکی از موانع عمده برای توسعه تبلیغ اسلام در مجمع الجزایر نوسانتارا تبدیل شدند. احتمالا، برای مقابله با آجارها و پاندیتاهای بایراوا – تانترا، صوفیان رفاعیه مکتب به مجمع الجزایر نوسانتارا جهت گسترش اسلام از طریق طریقت خود آمدند. طریقت رفاعیه طریقتی شناخته شد که مهارت رویین تنی از آتش، اشیای و سلاح های تیز، مارهای سمی و غیره را به پیروان خود یاد می دهد. (فطانی، ۱۹۸۵)

منابع و داده ها به اندازه کافی در دست نیست تا بدانیم چگونه پیروان طریقت رفاعیه با توانایی جادویی – عرفانی، وارد مجمع الجزایر نوسانتارا، به ویژه جاوه شدند و سپس در برابر پیروان بایراوا – تانترا با قدرت جادویی مافوق طبیعی مواجهه کردند. آنچه مسلم است، آثاری از جریان طریقت رفاعیه که به شیخ احمد رفاعی البغدادی نسبت داده شده است، موجود می باشد و با آموزه های بایراوا – تانتریک در قالب یک آیین عجیب و غریب به نام "ذکر اُجرت ریپانگی" (Dzikir Ojrat Ripangi) اختلاط شده است. ذکر اُجرا ریپانگی عبارت است از یک جشن آیینی و کندوری که در آن جماعت مردان و جماعت زنان یک دایره با یک ظرف غذا در وسط آن تشکیل می دهند سپس صدای دف و صلوات خوانی به گوش می رسد. بعد از دعای غذا خوردن، همه به طور همزمان با هم غذا می خورند. پس از آن، جماعت مردان و زنان خارج از مرز نجابت مختلط می شوند.

کی لِبه لُنتانگ، یکی از شاگردان شیخ لِماه آبانگ یا شیخ سیتی جِنار، قبلاً به عنوان پیرو بایراوا-تانترا شناخته شده بود. قبل از شاگردی نزد شیخ سیتی جِنار، کی لِبه لُنتانگ از آموزه های عجیب و غریب ذکر اُجرت ریپانگی پیروی می کرد. به دلیل عمل به این آموزه ها، شیخ سیتی جِنار که بعدها استاد او شد، متهم به تدریس این آموزه ذکر عجیب و غریب گردید. آنچه که عجیب به نظر می رسد، این است که آیین ذکر اُجرت ریپانگی به نقل کرونیکل چِنتینی به عنوان عملی به تصویر کشیده شده است که توسط شیخ آمُنگراگا، یک شخصیت از نسل سنن گیری انجام گردید.

به گفته خان صاحب خواجه خان (۱۹۸۷)، در میان صوفیان دو جریان فکری بزرگ وجود دارد. نخست، وجودیه است که این آموزه را تعلیم می دهد که انسان (طبیعت) از دانش و علم الهی آفریده شده است و تجربه از جهان را برای حرکت به سوی عین او کسب می کند. همه چیز در ذات خدا موجود است. این جریان به وحدت الوجود شناخته شده است که بسیاری از کارشناسان غربی آن را به اشتباه با پانتئیسم (همه خدایی) برابر می دانند. شخصیت های معروف این مکتب در میان فیلسوفان و عارفان، حسین بن منصور الحلاج، ابو یزید بسطامی، شهاب الدین سهروردی و محیی الدین ابن عربی بودند. الحلاج به تعلیم آموزه های آن در سه مطلب ذیل خلاصه کرده است:

  1. حلول، یعنی الوهیت (لاهوت) که در نفس انسان (ناسوت) تجلی می کند؛
  2. حقیقت محمدی یا نور محمد به عنوان منشا بروز اعمال و علم که به وسیله او کل عالم آفریده شده است.
  3. وحدت ادیان. محیی الدین ابن عربی این موضوع را می آموخت که جهان با سبب خلق نشده است.

در تعالیم حلاج آمده است که اگر باطن انسان پاک شده باشد، به مقامات بالاتر می رود: مسلمان، مؤمن، صالح، مقرّب. مقام مقرّبین، نزدیکترین آن به خداوند است. در بالای مقام مقرّبین، انسان با خدا متحد خواهد شد. اگر الوهیت با نفس انسان متحد شده باشد، همه با اراده خداوند انجام می گردد. روح خدا آن انسان را احاطه می کند همانطور که روح خدا بر عیسی بن مریم احاطه داشته است.

ادامه دهنده راه الحلاج، شهاب الدین سهروردی بود. و همانند الحلاج که به اعدام محکوم شد، سهروردی نیز به دلیل آموزه های خود محکوم به اعدام گردید.

بزرگترین شخصیت مکتب وجودیه محیی الدین ابن عربی است که آموزه اینکه حقیقت وجود واحد است را می آموخت. این عربی در اثر خود تحت عنوان "فتوحات مکیه"، اظهار داشت: "سبحان من خلق الاشیاء و هو عینها." (منزه آنکه آشیا را خلق کرد، و خود عین آنها است). عالم با علت ایجاد نشده است، بلکه در علم خدا موجود می باشد؛ و علم خدا مانند ذات او پایدار خواهد ماند. دکترین وجودیه قطعا از آموزه پانتئیسم (همه خدایی) که می گوید، عالم تجلی حلول خدا است یا به عبارت دیگر، عالم عین ذات خدا است، متفاوت است.

در مجمع الجزایر نوسانتارا، شیخ داتوک عبدالجلیل معروف به شیخ لِماه آبانگ یا شیخ سیتی جِنار، مشهور ترین چهره مکتب وجودیه بود که اسلام را نیز در دوران ولی سونگو ترویج و تبلیغ می کرد. مانند سرنوشت الحلاج و سهروردی از مروّجان مکتب وجودیه، شیخ لِماه آبانگ یا شیخ سیتی جِنار بنا به حکایت تاریخنگاری جاوه، توسط ولی سونگو محکوم به اعدام شد. یک شاگرد شیخ سیتی جِنار که حاکم منطقه پِنگینگ به نام کِبو کِنونگو ملقب به کی آگِنگ پِنگینگ بود، همچنین توسط سنن قدوس، به اتهام خیانت به سلطان دِماک، به اعدام محکوم گردید. با این حال، با اعدام شدن شیخ سیتی جِنار و کی آگِنگ پِنگینگ، مکتب وجودیه از بین نرفته است، چرا که چهره های دیگر وجودیه در اواخر مانند شاهزاده پانگونگ، کی چاکراجایا، حمزه فنصوری، شمس الدین السوماترانی، عبدالروف سینگکِل و کیایی متمکّن ظهور پیدا کردند.

در همین حال، غیر از مکتب وجودیه، مکتب معروف دیگری به نام شهودیه وجود دارد که معتقد بر آموزه وجود دو ذات است. نخست واقعیت و دوم غیر واقعیت می باشد. اولین خدا و دومین بنده منظور است. ذات خدا وجودی است ولی بنده عدمی است؛ این عدمی یک رابطه اضافی است، نه حقیقی. ذات خدا و ذات انسان دو امر است، نه واحد. و نقص تنها از آن عدمی است. بنابراین، قبح تجسم عدمی می باشد. رابطه بین خدا و بنده هر طوری ایجاد شود، هرگز وحدت صورت نخواهد گرفت.

مکتب شهودیه توسط ابو حامد الغزالی که مدارس معتزله، اشعریه و اهل سنت و جماعت را سازگاری داد، توسعه یافته است. الغزالی بر این نظر بود که وجود غیر از خداوند و افعال او موجود نیست. این به این معنی است که خدا و افعال او دوتا است، نه واحد.

جدای از طرفداری صوفیان در ارزیابی تبلیغ اسلام از طریق آسیمیلاسیون با آموزه های پیش از اسلام در جاوه، آنچه مسلم این است که آثار تبلیغ اسلام از طریق رویکرد تصوف، ردپای روشن نشان می دهد و به راحتی حذف نمی شود. ورود تصوف به مجمع الجزایر نوسانتارا –همانگونه که جیمز پیکک نظر داشت- بلافاصله مجذوب سینکرتیسم جاوه شده بود. در این روند از جذب، تصوف دچار آسیمیلاسیون با آموزه های کاپیتایان و هندو-بودایی گردید. همین فرآیند آسیمیلاسیون میان تصوف با کاپیتایان و هندو-بودایی در مجمع الجزایر نوسانتارا بود که بویا حمکا (۱۹۸۳) آن را به عنوان مکتب تصوف دانست که از طریقت های کوچک فاقد روح خود، یعنی طریقت پرستش کننده قبور و اولیا تشکیل داده است و با روح ملت اندونزی سازگاری دارد. در همین حال، به گفته دوام راهارجو (۱۹۷۴)، در زندگی طریقت ها أعمال خاصی در آرامگاه ولی یا کیایی (روحانی) برای کسب برکت وجود دارد. این ناشی از این فرض است که اولیا هنوز هم می توانند برکت را بیاورند، گر چه فوت کرده باشند. لذا عادت بنای مقبره یک روحانی یا ولی برای محل تلاوت قرآن و یا ساخت یک مکان برای انجام أعمال در قالب ایوان به وجود آمده است.

از زمان ورود تصوف به مجمع الجزایر نوسانتارا در قالب حرکت تبلیغی که اغلب جنبه سینکرتیسم – آسیمیلاسیون با آموزه های پیش از اسلام داشت، حرکت تغییر جامعه مسلمان در مجمع الجزایر نوسانتارا به سختی از پویایی توسعه تصوف جدا کرد. تاریخ نگاری محلی حداقل یادداشت کرده است که چقدر جریان تصوف به کل حرکات تغییر اجتماعی جامعه مسلمان مجمع الجزایر نوسانتارا تأثیر قوی داده است و فرکانس حرکت پویای آن همیشه با فراز و نشیب حرکت طریقت ها، ارتباط قابل توجهی داشته است. حتی قرن ها بعد از دوران ولی سونگو، نقش حرکت طریقت ها در زندگی روزمره جوامع مسلمان مجمع الجزایر نوسانتارا هنوز هم بسیار غالب و محسوس است.

یکی از شواهد نقش قوی تصوف در پویایی زندگی جامعه مسلمان مجمع الجزایر نوسانتارا، حداقل در حقایق تاریخی مشاهده می شود و نشان می دهد که چگونه در انواع تغییرات اجتماعی، طریقت همیشه به عنوان عامل ذهنی تشویق کننده، الهام بخش و موتور تغییر دهنده، نقش ایفا کرده است. در مدت یک قرن تحت حکومت دولت استعماری هلندی شرق هند، برای مثال، تلاشهای قیام مسلمانان در مقابل قدرت استعماری انجام شده بود که توسط مرشدان طریقت ها حرکت داده شد. جامعه هلندی مدت های طولانی بود که ترس از طریقت داشتند، چرا که می دانستند رهبران متعصب می توانند از طریقت به عنوان یک پایگاه قدرت برای شورشی استفاده کنند.[۲]

واقعیت سپس اشاره می کند، چگونه "بایگانی استعماری" یاداشت کرده است که در بین سال های ۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰ م، در هلندی شرق هند ۱۱۲ تلاش شورشی رخ داد که توسط مرشدان طریقت ها حرکت داده شد. حتی تاکنون، بزرگترین سازمان اسلامی نهضت العلماء به طور رسمی ده ها جریان طریقت معتبر یا غیر معتبر را در نهاد "جمعیت اهل طریقت معتبر نهضت العلماء" جمع کرده است.

پسانترن (Pesantren یا حوزه یا مدارس دینی شبانه روزی) نتیجه آسیمیلاسیون آموزشی هندو-بودایی

یکی از فرآیندهای اسلامی سازی به وسیله تبلیغ مروّجان آن، تصاحب سیستم آموزشی محلی از هندو-بودایی و کاپیتایان نظیر هملت و خوابگاه و تبدیل آن به مرکز آموزشی اسلامی به نام "مدرسه دینی شبانه روزی یا حوزه" بود که به عنوان یک نتیجه از تبلیغ شگفت انگیز ثبت شده است. شگفت انگیزی آن به این دلیل بود که مروّجان اسلام که معلمان معنوی و صوفیان معروف به ولی سونگو بودند، توانستند ارزش های فرهنگی اجتماعی مورد پیروی جامعه شیوا-بودایی را با ارزش های اسلامی، به ویژه در ارزش های توحیدی شیوا-بودا (آدوایاساسترا) با آموزه های توحیدی اسلامی مورد باور صوفیان، تدوین و فرموله کنند.

با روشن بینی عارفانه، صوفیان، نظام آموزشی شیوا-بودا به نام "هملت"، یعنی محل گوشه عزلت برای تربیت ویکو (Wiku، روحانی) آینده تصاحب کردند. نسخه های قدیمی کاوی (Kawi) زبان تحت عنوان سیلاکراما (Silakrama)، تینگکاهینگ ویکو (Tingkahing Wiku) و وراتیساسانا (Wratisasana) از دوران ماجاپاهیت شامل آداب دانش آموزان در یک "هملت" در آموختن علم است. این نسخه ها نیز آدابی در مقابل معلم معنوی مانند احترام و خضوع متعلمان در برابر معلم معنوی خود را ذکر کرده است. متعلمان باید مراعات آدابی مانند ذیل شوند: نباید چهره به چهره با معلم بنشینند، حرف معلم را نباید قطع کنند، از حرف های معلم اطاعت کنند، نصیحت های معلم را حتی در خشم، رعایت نمایند، با حرف های خوشحال کننده سخن بگویند، اگر معلم بیاید، از محل نشستن (صندلی) فرود آیند، اگر معلم راه برود، پشت آن بیایند و... خضوع متعلمان به معلم مطلق می باشد.

ایده خضوع به معلم در "سیلاکراما" شامل سه معلم ذیل است: پدر و مادر (والدین)، استاد علوم دینی یا معنوی و دولت. ایده سه گانه معلم تا به حال می توانیم در جامعه مسلمان منطقه مادورا پیدا نماییم که مفهوم "پدر-معلم-ملکه" را می شناسند. بیشترین تجلیل به معلم معنوی مواجه است، چرا که معلم معنوی، دومین آگاهی از زندگی در این دنیا و آخرت را برای رسیدن به جاودانگی یاد می دهد. برای معلم معنوی در هملت ها و دهکده ها که به تعلیم رفتار معنوی پرداخته و حق انجام بیعت را دارد، با عنوان سوسوهونان ملقب می شود. این آداب تعلیم و تعلم با دستور العمل هایی که در کتاب "تعلیم المتعلم"، اثر شیخ الزرنوجی آمده است، شباهت دارد.

علاوه بر اطاعت از معلم، برای یک متعلم در تعلیم و تعلم لازم است روش کنترل خود را با دست برداشتن از صدمه زدن، شکنجه دادن و کشتن و همچنین با دوری از خصلت عصبی، کوتاه و تاریک اندیشی، کارهای منکر، تکبر، حسادت و شهوت رانی، عملی کند. اگر چه دست برداشتن از صدمه زدن، شکنجه دادن و کشتن باید انجام گردد، و یک متعلم (روحانی بودا که به او "ویکو" گفته می شود) می بایست از خصلت دلسوزی برای همه موجودات برخوردار باشد، اما تصریح شد که ویکو جایز است قصاص به مثل را برای دفاع از خود انجام دهد.  یک ویکو باید با این اوصاف مزین باشد: صدق و صداقت، کثیف صحبت نکردن، با کلمات مؤذی و توهین آمیز حرف نزدن، گله و لعن نکردن، دروغ نگفتن. و همچنین اطاعت و وفاداری مربوط به مواد غذایی و نوشیدنی (از لحاظ حلال و حرام بودن آن که با شریعت اسلامی بسیار مشابه است)، لباس، محل اقامت، زینت (طلا و جواهر) باید رعایت شود.

در مورد حلال و حرام بودن خوردنی و نوشیدنی، یک ویکو نباید گوشت خوک خانگی، سگ، خارپشت، سوسمار، لاک پشت، کرگدن، گربه، موش، مار، ببر، عقرب، میمون، راسو، سنجاب، قورباغه، خزندگان، پرندگان شکاری، کلاغ، مگس، ساس، شپش، کرم های خاکی و غیره را بخورد. یک ویکو نباید غذاهای نجس و یا منزجر کننده و یا آنچه که طهارت آن مشکوک است را بخورد. علاوه بر مواد غذایی، یک ویکو نیز موظف است شراب با انواع آن را دوری نماید. این آموزه ها را تا به حال می توانیم در زندگی متعلمان در مدرسه دینی شبانه روزی مشاهده کنیم، گر چه متعلم نامزد کشیش نیست.

متعلم از جنبه معنویت همیشه می خواهد با معلم ارتباط بر قرار کند، طهارت ظاهری و معنوی داشته باشد، خداوند را عبادت کند، تمرین قرار دادن خدا در قلب انجام دهد، دعا بخواند و...

در تعالیم عرفان، آموزه های فوق قابل مقایسه با آموزه های عرفانی اسلامی ذیل می باشد: "تخلی" (تلاش برای طهارت خود از شر هواهای نفسانی) و "تحلی" (آراستن خود با صفات الهی) تا سالک به "تجلی" برسد، یعنی روشنگری به حقیقت واقعی را به دست آورد. اینگونه بود که تصوف مورد پذیرش جامعه قرار گرفت، چرا که یک فرض کلی وجود داشت که معنویت اسلام متفاوت از شیوا-بودا نیست.

آموزه میانه (عدم افراط و تفریط) نیز در شیوا-بودا موجود است که در اسلام مفهوم میانه روی (وسط) نامیده می شود. این آموزه بیشتر در غذا خوردن لحاظ شده است ( مانند غذا خوردن پس از گرسنگی، دست کشیدن از غذا قبل از سیر شدن، خوردن غذاهای پاک، محدود کردن گوشت در غذا خوری، سپاسگزاری برای غذاهایی که خورده، حریص نشدن و عدم تنبلی در انجام تعهدات).

بخش نهایی از آداب، عدم پیروی از تمایل قلب برای به دست گرفتن حقوق و مالکیت دیگران، حتی حقوق حیوانات، می باشد. در "سیلاکراما" آمده است که اگر یک ویکو حق دیگران را بدون اجازه بگیرد، دزدی و سرقت کند، نتایج جرم و جنایت را بگیرد، راهزنی کند، جرم و جنایت انجام دهد، اموال دیگری را ضبط کند، با دزد و سارق دوستی نماید، قرض را پس ندهد، قرض با ربا انجام دهد، قمار بازی کند و سایر اعمال خوار را به انجام برساند، او از عزت و احترام سقوط می کند. یک ویکو که فاقد عزت و احترام شده است، مطرود می گردد، به او نگاه نمی کنند و با او حرف نمی زنند.

بر اساس توضیحات بالا، روشن است که در تربیت یک ویکو (نامزد کشیش شیوا-بودا) در محلی به نام هملت یا دهکده، با تربیت در مدارس سنتی دینی شبانه روزی اسلامی شباهت هایی دارد که جنبه های تربیتی در آن به شکل گیری شخصیت و اخلاق متربی متمرکز است تا فارغ التحصیلان با شخصیت و نجیب، هوشمند، با اخلاق نیک، صادق، غیر متنفر، با روحیه کمک به دیگران، مجری شریعت، سپاسگزار و مقرب به خدا را به ارمغان آورد و تقدیم جامعه نماید.

بر اساس شباهت ها در ارزش ها و آموزه های شیوا-بودا با اسلام، علمای صوفی عصر ولی سونگو به خوبی توانستند اسلام را در جاوه از طریق آسیمیلاسیون، زمینی کنند. یکی از اقدامات انجام شده توسط علما عصر ولی سونگو، توسعه تعداد دهکده ها و روستاهای مختلف بود. یکی از بارز ترین افسانه ها و اسطوره های باقی مانده در توسعه هملت یا دهکده، شخصیت شیخ لِماه آبانگ (به معنی زمین قرمز) یا شیخ سیتی جِنار بود که به ساخت ده ها دهکده به نام های دهکده لِماه آبانگ (زمین قرمز)، لِماه پوتیه (زمین سفید)، لِماه ایرِنگ (زمین سیاه) و لِماه کونینگ (زمین زرد) می پرداخت. از دهکده های لِماه آبانگ، محل سکونت شاگردان و پیروان شیخ لِماه آبانگ که تمایل به مبارزه علیه پادشاهی داشتند، نوع جامعه جاوه به نام گروه آبانگان (Abangan) ظهور پیدا کرده اند. پروفسور سوریپان سادی هوتاما (۱۹۸۷) در این خصوص اظهار داشت که شیخ سیتی جِنار و سنن کالیجاگا در نمایش عروسکی کوچولو (Wayang Krucil) به عنوان شخصیت های گروه آبانگان معرفی شدند. در آمپل دِنتا نیز، دهکده در جنوب مسجد واقع شده است که تاکنون به نام "توپونیم دهکده دوکوه" در حدود یک کیلومتر از مسجد جامع آمپل شناخته شده است. بنابراین، وجود پسانترن (مدارس دینی شبانه روزی) به عنوان آسیمیلاسیون از نظام آموزشی هملت-خوابگاه-دهکده که تا قرن ۲۱ ادامه دارد، ارزش های آموزشی هملت از سیستم آموزشی هندو-بودا، بودا و کاپیتایان را باقی گذاشته است.

اسلامی سازی ارزش های فرهنگی هنری مجمع الجزایر نوسانتارا

دکتر پیگود در "Javaansche Volks-vertoningen"، (۱۹۳۸)، اظهار داشت که نمایش عروسک خیمه شب بازی پوروا که به شکل کنونی معروف است، یک محصول اولیای مروِّج می باشد. به گفته سوکمانا (۱۹۵۹)، پایه و اساس فرهنگ اندونزی دوران وسطی (میانی)، فرهنگ باستانی (اندونزی اصلی) است، اما اسلامی سازی شده است. منظور از فرهنگ باستانی در این سیاق، مالائیو – پلینزی قبل از هندو است که توسط پروفسور دکتر برگ (۱۹۳۸) و پروفسور دکتر هِلد (۱۹۵۰) آن را به آنیمیسم و دینامیسم نامیده اند، یعنی فرهنگ ناشی از اعتقاد به اشیاء دارای قدرت فراطبیعی و اعتقاد به ارواح. در واقع منظور از آنیمیسم و دینامیسم (جان گرایی-پویایی)، آموزه های دین کاپیتایان می باشد. روند اسلامی سازی فرهنگ باستانی، همانطور که سوکمانا اشاره کرده است، دلیل وقوع آسیمیلاسیون است که توسط مروجان اسلامی دوران ولی سونگو صورت پذیرفت.

یکی دیگر از شواهد آسیمیلاسیون در تلاش برای اسلامی سازی عناصر هندو، تغییر و در عین حال سازگاری دادن حماسه رامایانا و مهابهاراتای بسیار محبوب جامعه آن روز، با آموزه های اسلام بود. عناصر هندو که ضرورت بسیاری جهت اسلامی سازی داشت، داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی مبنی بر داستان رامایانا و مهابهاراتا بود. در این روند، اقدام برای تغییر اعتقاد به وجود خدایان به سوی "انسان پروری" جهت رشد توحید انجام شده بود. در تلاش برای اسلامی سازی محتوای اصلی داستان رامایانا و مهابهاراتا، داستان هایی را که با ارزش های اسلامی سازگاری داده شد، در نظر گرفتند. تلاش انجام شده در اسلامی سازی داستان حماسی رامایانا و مهابهاراتا برای تغییر اعتقاد به خدایان، در ظهور داستان های مربوط به نقاط ضعف و کاستی های خدایان به عنوان معبود بشر منعکس شده بود. یکی از نمونه ها، ظهور داستان هیانگ مانیکمایا (باتارا گورو) و هیانگ ایسمایا (سِمار) بوده است. داستان مانیکمایا و ایسمایا به طور خلاصه به شرح زیر می باشد:

حکایت شده است که زمانی که زمین هنوز توخالی بود و تنها هیانگ یگانه موجود انتزاعی و تصور ناپذیر بود که سپس نور را ایجاد کرد. برخی از آن نور، پرتو پر زرق و برق و پرتو کمی تیره وجود داشتند. به پرتو پر زرق و برق، مانیکمایا و به پرتو کمی تیره، ایسمایا گفته می شوند. هر دو پرتو از نور به رقابت برای به دست آوردن وضعیت اینکه چه کسی از دیگری بزرگ تر است، پرداختند. هیانگ یگانه تصمیم گرفت که ایسمایای تیره بزرگ تر است. با این حال، ایسمایا ایگونه توصیف شده است که توانایی خدا شدن را نداشت و به فرو رفتن به زمین برای مراقبت از نسل های خدایان پانداوا تبار مأمور شد. لذا، ایسمایا با شکل زشت با نام سِمار به زمین نازل گشت. مانیکمایا که پر زرق و برق بود، به عنوان خدا (آلهه) در آسمان منصوب گردید. اما او مغرور شد و خود را به عنوان یک خدای قدرتمند و بی عیب دانست. بنابراین، به مانیکمایا نقص و عیب داده شد و قدرت او مغلوب عقل و خرد سِمار گردید.[۳] با این داستان هیانگ مانیکمایا روشن است که عقاید اسلام با ظهور (داستان) هیانگ یگانه و متعال که وجود آن تصور و وصف ناپذیر است، یعنی هیانگ یگانه که خدایان (دِوَدِوا) و انسان را آفریده است، پدید آمد.

با ضعف نشان دادن خدایان کفایت نبود، بلکه مروجان اسلام شجره نامه خدایان از نسل آدم و حوا را تنظیم کردند. داستان از قرن شانزدهم در خصوص شجره نامه خدایان که در کتاب پارامایوگا (Paramayoga) و پوستاکاراجا پوروا (Pustakaraja Purwa) به ثبت رسید، به شرح زیر است:

  1. حضرت آدم پیامبر (ع)
  2. حضرت شیث پیامبر (ع)
  3. انواس و انوار
  4. هیانگ نور رسا (ع)
  5. هیانگ وِنانگ (ع)
  6. هیانگ یگانه (ع)
  7. هیانگ ایسمایا (ع)
  8. وونکوهان (ع)
  9. سماراسانتا (سِمار)

در همین حال، بنا به کرونیکل کاندانینگ رینگیت پوروا، شجره نامه خدایان به شرح زیر است:

  1. حضرت آدم پیامبر (ع)
  2. حضرت شیث پیامبر (ع)
  3. انواس و انوار (ع)
  4. هیانگ رسا (ع)
  5. هیانگ وِنانگ (ع)
  6. هیانگ یگانه (ع)
  7. باتارا سامبو (ع)
  8. مانیکمایا (ایداجیل یا ابلیس)

در تاریخنگاری مِنتارام (Babad Mentaram) متعلق به دکتر صالح الجُفری که به خط عربی با زبان جاوه نوشته شده است، آمده است که شجره نامه از خدایان به شرح زیر است:

یک بار، حضرت آدم و همسرش به بحث و گفتگو در خصوص فرزند که تا آن زمان نداشت، پرداختند. به همین دلیل بود که به قدرت آدم پیامبر، یک پرتو نور تشکیل شد و در نهایت به یک پسر بچه خوشکل تبدیل گردید. سپس ایداجیل (ابلیس) نوزاد را برای درخواست اسم از حضرت آدم و حوا تحریک کرد. لذا، حضرت آدم عارفانه از کار ایداجیل آگاه شد و نام کودک را هیانگ شیث گذاشت. در همین حال، حوا او را جایا کوسوما نامگذاری کرد. هیانگ شیث یا جایا کوسوما فرزندی به نام هیانگ نور رَسا داست. نور رسا پسری به نام هیانگ نور چاهیا داشت. نسل هیانگ نور رسا، به ترتیب عبارت بودند از هیانگ وِنینگ، هیانگ یگانه، هیانگ إنینگ، هیانگ وِنانگ و... تا به شجره نامه پاریکِسیت در جهان خیمه شب بازی رسید.

ظهور داستان ها در خصوص خدایانی از نسل حضرت آدم (ع)، نشان می دهد که عقاید دین مبین اسلام از طریق داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی ابتکار ولی سونگو و ادامه دهندگان راه آنها که به تدریج حقیقت آن مورد باور بسیاری گردیده بود، در میان جامعه کاشته شد. به نوبه خود، داستان های اساطیر هندو که ملحق شده بود، حقیقت آن مورد باور عموم مردم قرار گرفت و به عنوان داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی استفاده می شد. و حتی، بر اساس آن داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی، داستان های عروسک خیمه شب بازی با محتوای عقاید اسلامی ظهور پیدا می کرد  که نهایتاً ارزشهای اسلامی به عروسک خیمه شب بازی وارد شد. برخی از این داستان های عروسک خیمه شب بازی اسلامی سازی شده بدین شرح است:

اول از همه، داستان اصلی است که شخصیتی به نام دروپادی (Drupadi) را به عنوان شخصیت اصلی زن و ملکه همسر یودیستیرا (پادشاه آمارتا، بزرگترین برادران پانداوا) قرار داده است. روایت شده است که دروپادی و یودیستیرا پسری به نام پنجاوالا داشتند. نشان دادن شخصیت دروپادی یک روند اسلامی سازی داستان اصلی مهابهاراتا بود. روند اسلامی سازی گفته می شود، چرا که در اصل داستان مهابهاراتا، دروپادی نه تنها همسر سودیستیرا بود، بلکه به همسری پنج پانداوا در آمد، یعنی دروپادی چند شوهری داست. در اصل داستان مهابهاراتا، نقل شده است که دروپادی دارای پنج فرزند از پنج شوهر خود بود که عبارت بودند از:

  1. پارتیویندا از شوهر یودیستیرا؛
  2. سروتاسوما از شوهر بیما؛
  3. سروتاکارما از شوهر آرجونا؛
  4. ساتانیکا از شوهر ناکولا؛
  5. سروتاسِنا از شوهر ساهادِوا.

بر این اساس، پنج پسر دُروپادی در داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی جاوه نتیجه ابتکار ولی سونگو و ادامه دهندگان آنها، در یک شخصیت به نام پنجاوالا قرار داده شده است.

شخصیت شیکّاندین، دو جنسه که تغییر جنسیت با یک غول به نام إستونا کرد، در داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی به عنوان یک زن کامل به نام سِریکاندی به تصویر کشیده شد. این شخصیت در این روایت، همسر آرجونا بود. شخصیت بیمای بی رحمانه و تشنه به خون  و معروف به وِرکودارا (در زبان سانسکریت به معنی گرگ می باشد)، به عنوان یک مرد صادق و دارای روشنگری معنوی پس از ملاقات با دِوا روچی، نشان داده شد. در حالیکه در اصل داستان مهابهاراتا، نقل شده است که شخصیت های بیما، آرجونا، ناکولا، ساهادِوا و دروپادی پس از درگذشت در ماهامِرو، ارواح آنها در جهنم متوقف شدند.

داستان باگوان دُرونا، زاهد قدرتمند که در خدمت پادشاه هاستینا بود، در عروسک خیمه شب بازی به عنوان آدم شر، حیله گر و متقلب نشان داده شد. در حالیکه در اصل داستان مهابهاراتا، شخصیت دُرونا بسیار شخصیتی محترم بود و به عنوان روحانی قدرتمند و بی باک و شجاع نشان داده شد.

منفی نشان دادن درونا غیر از این نمی تواند تفسیر شود که آموزه تصوف نگاه نفرت انگیز به یک روحانی که به پادشاه خدمت می کند، دارد.

شبیه به اصل داستان مهابهاراتا، داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی رامایانا نیز از نتیجه تلاش با انطباق ارزش های هندویی با ارزش های اسلامی بوده است. عادات رایج چند شوهری در شخصیت های داستان رامایانا آنچنان اصلاح شد که گویا تنها به عنوان نمادین تلقی گردیده و حتی به داستان جدید ملحق شد. برای مثال، شخصیت هانومان در خیمه شب بازی به عنوان پسر یک زن زاهد گوشه نشین به نام آنجانی با باتارا بایو نشان داده شد. در حالیکه در اصل داستان رامایانا، آنجانی همسر پادشاه کِساری نابارور بود. آنجانی سپس با یک سرگردان به نام بایو، خدای باد، کار زناشویی انجام داد که از آن رابطه زناشویی، هانومان به دنیا آمد و بعدها به نام بایو پوترا (فرزند بایو) شناخته شد. تولد باتارا گورو (آگاستِیا) از "قوطی" پر شده از "ادرار" باتارا بارونا و "ادرار" حوری اوروَشی، همسر باتارا میترا، در داستان های اصلی عروسک خیمه شب بازی جاوه ذکر نشده است. حتی نام یک زاهد گوشه نشین به نام بهارادواجا (Bharatwaja، در سانسکریت به معنی پسر دو پدر) به طور خاص در داستان های اصلی عروسک خیمه شب بازی متأثر از ارزش های اسلامی، هرگز بحث نشده است.

با واقعیت تاریخی در خصوص وجود داستان ابتکار شده که از اصل اسکریپت اولی متفاوت است، مشخص شده است که مروجان اسلام معروف به ولی سونگو تلاش کرده بودند تا پیشینه فرهنگی و سنتهای دینی رایج در جامعه را تغییر داده و نوسازی نمایند. و حتی نه تنها از طریق انطباق داستان اصلی عروسک خیمه شب بازی، افسانه های مطرح شده نیز بر اساس عقاید و ارزش های اسلامی تنظیم شده بود. آن داستان رامایانا و مهابهاراتا که اسلامی سازی گردید، در قالب یک نمایش عروسکی پوروا برای دید عموم مردم نشان داده شد و به سرعت مورد توجه قرار گرفت. و مردم که به زیبایی نمایش عروسک خیمه شب بازی با استفاده از داستان اسلامی سازی گردیده، جذب شده بودند، به سرعت این فرض را داشتند که داستان رامایانا و مهابهاراتا نسخه ولی سونگو حقیقت دارد.

ادامه دارد

 

[۱]  کتاب ادبیات جاوه میانه در قالب آهنگ – شعر و حاوی تعالیم عرفانی است. این کتاب از جمله قدیمی ترین کتاب ادبیات اسلامی در جاوه می باشد که در برخی از امور با آموزه حمزه فنصوری شباهت دارد. کی سوکارسا شخصیت اصلی در این تعالیم عرفانی است.(مترجم)

[۲]  سومینتو، ۱۹۸۵.

[۳]  هارجاویروگو، ۱۹۵۲.

کد خبر 2881

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 6 =