فراز و فرودهای رابطه اخوان المسلمین والازهر قسمت اول
مصر یکی از بزرگترین کشورهای اسلامی با نزدیک به 110 میلیون جمعیت می باشد این کشور مسلمان که در شمال آفریقا واقع شده از زمان های بسیار دور دارای تمدنی سترگ بود و مردم آن با فرهنگ و تمدن آشنا بودند بعد از ورود اسلام به این کشور مصری ها دین جدید را با آغوشی باز پذیرفتند و پس از آن مصر همواره یکی از مناطق مهم و تاثیر گذار در جهان اسلام بوده است. تغییر و تحولات در جهان اسلام و روی کارآمدن فاطمیان در مصر و تأسیس الازهر بعنوان یکی از مراکز مهم علوم اسلامی در جهان توسط آنها، اهمیت کشور مصر را دوچندان کرد و این مرکز اسلامی در طول هزار سال بعنوان پایگاهی برای تفکر و اندیشه و نشر علوم اسلامی بوده است و رییس آن که شیخ الازهر نامیده می شود جایگاه در خور ستایشی میان مسلمانان دارد از طرفی دیگر تقریبا نزدیک به یکصد سال پیش و پس از سقوط خلافت عثمانی جنبش ها و جریان های مختلف اسلامی که به دنبال احیای خلافت اسلامی بودند در جهان اسلام و از جمله در مصر پدیدار شدند یکی از مهمترین این جنبش ها که در مصر پا به عرصه وجود گذاشت جنبشی بود به نام اخوان المسلمین که شخصی به نام حسن البنا آن را پایه گذاری کرد. جریان اخوان پس از آنکه جای پای خود را در کشور مصر محکم کرد اقداماتی را در جهان اسلام برای فراگیر شدن جنبش شروع نمود در این گزارش نگاهی گذرا به موضوع رابطه اخوان المسلمین با الازهر از ابتدای تأسیس اخوان تاکنون خواهیم داشت.
*بخش اول
فراز و فرودهای رابطه اخوان و الازهر در دوره ملک فواد و ملک فاروق
بعد از سقوط خلافت عثمانی و در دوره ملک فواد جماعت اخوان المسلمین در مصر به رهبری حسن البنا پا به عرصه وجود گذاشت. این گروه اسلامی توانست پس از گذشت مدت کوتاهی از تأسیس در تمامی شهر ها و روستاها ی مصر طرفدارانی را جذب کند همچنین اخوانی ها بعنوان یک جریان اسلامی تحول خواه و اصلاح طلب توانستند بداخل الازهر نیز نفوذ کند و شیوخ و طلاب الازهر را تحت تأثیر اندیشه خود قرار دهند از آن روز تا کنون نزدیک به 100سال می گذرد و در طول این مدت رابطه بین اخوان و الازهر فراز و فرودهای بسیاری را شاهد بوده است البته که بیشتر شیوخ الازهر موضعی ضد اخوان داشته اند.
اخوان در دوران پادشاهی ملک فواد و ملک فاروق با شش تن از شیوخ الازهر همراه بود محمد الأحمدی الظواهری (1929 – 1935) - محمد مصطفی المراغی (1935 – 1945) – مصطفی عبد الرازق (1945 – 1947) – محمد مأمون الشناوی (1948 – 1950) - عبد المجید سلیم (1950 – 1951) - ابراهیم حمروش (1951 – 1952)
در سال 1928 که اخوان بتازگی وارد صحنه اجتماعی مصر شده بود شعارهای پرطمطراق وجذابی مانند لزوم اجرای شریعت اسلامی و احیای خلافت سرمیداد و همین موضوع باعث جذب بسیاری از مردم مسلمان مصر شده بود اخوانی ها مبانی فکری خود را به شرح زیر اعلام کردند:
- اسلام نظام جامع و تکامل یافته ای است که همه جوانب زندگی انسان را دربر میگیرد
- اسلام بر دو اصل اساسی بنا شده است أ. کتاب ب. سنت
- احکام اسلام قابلیت تطبیق بر همه زمان ها و مکان ها را دارد
- وحدت امت مسلمان واحیای خلافت یک موضوع ضروری برای مسلمانان به شمار میرود
حسن البنا بر اساس اصولی که در بالا ذکر شد جنبش اخوان را حرکتی معرفی کرد که بر مبنای اصول و اندیشه اسلامی شکل گرفته است وی در توصیف جنبش اخوان می گوید: "هی رسالة سلفیة وطریقة سنیة صوفیة ونظام سیاسی وفریق ریاضی ورابطة علمیة وثقافیة ونشاط اجتماعی.[1] (حرکت اخوان در واقع یک رسالت سلفی و روشی سنی صوفی، سیاسی، ورزشی و سازمانی علمی فرهنگی همراه با فعالیت اجتماعی است).
پس از آنکه جنبش اخوان المسلمین در داخل مصر با استقبال مردمی مواجه شد حسن البنا تصمیم گرفت این جنبش را به یک جنبش جهانی تبدیل و بر ضرورت جهاد برای آزادی همه کشورهای اسلامی از سلطه اجنبی تاکید کند و پس از تحقق این مهم، حکومت آزاد اسلامی را در هر کشوری بر اساس مبانی اسلام برپا نماید.
حسن البنا میگوید چنانچه حکومت اسلامی برپا نشود همه مسلمانان در پیشگاه خداوند مسئول هستند زیرا که آنها در انجام وظیفه خود برای برپایی چنین حکومتی قصور کرده اند او معتقد بود ناکامی در برپایی چنین حکومتی تنها شکست برای مسلمانان نیست بلکه شکست همه بشریت است.
با توجه به آنچه که گفته شد مشخص میشود اندیشه البنا به طور کامل بر ضد قانون اساسی 1923 م مصر بود زیرا وی اعتقاد داشت قانون اساسی مسلمانان قرآن است و سایر قوانین ساخته دسته بشر، نه تنها، نمی تواند منافع مسلمانان را تأمین کند بلکه موجب پدید آمدن فساد در جوامع می شود وی همچنین مخالف تشکیل احزاب بود زیرا آنرا مخالف حکم خدا می دانست.
*موضع شیوخ الازهر نسبت به اخوان و مؤسس آن حسن البنا
پس از آنکه البنا اخوان را تاسیس و هدف آن را ترویج و نشر دین اسلامی بیان کرد شیخ مصطفی مراغی شیخ الازهر در ان زمان بنا را بر صحت سخنان مؤسس اخوان گذاشت و قصد نمود با جنبش اخوان همکاری نماید در همین راستا او دیدارها و گفتگوهای متعددی با حسن البنا داشت اما مدتی نگذشت که شیخ الازهر متوجه شد اخوانی ها، برداشت خاصی از اسلام دارند و آنها آنچه را که با تفکر و اندیشه خودشان همخوانی دارد تبلیغ میکنند وکسانی را که با آنها هم عقیده نیستند خارج از اسلام میدانند در اینجا بود که موضع مراغی نسبت به اخوان تغییر کرد و به رغم دوستی و رفاقتی که با حسن البنا داشت او اولین فرد ازهری بود که به صورت علنی از نخست وزیر وقت احمد ماهر درخواست انحلال گروه اخوان را کرد اما از بخت بد چندی نگذشت که احمد ماهر بدست اخوانی ها کشته شد اگرچه اخوانی ها مسئولیت این قتل را به عهده نگرفتند.[2]
برخی معتقدند علت اصلی درخواست مراغی برای انحلال اخوان بخاطر این موضوع بود که اخوانی ها در آن زمان بخش ویژه ای را بنام بخش صدور فتوا ایجاد کردند در واقع این بخش میتوانست بعنوان بخشی بحساب آید که برای رقابت با الازهر ایجاد شده و می خواهد الازهر را از میدان خارج کند. شیخ مراغی معتقد بود که اخوانی ها در صدد هستند که یک مرجعیت موازی با الازهر ایجاد کنند در حالی که از نظر وی آنها شایستگی این کار را نداشتند.
در حالی که اختلاف الازهر و اخوان رو به گسترش بود یک رویداد باعث شد تا دوباره برای مدتی این دو به هم نزدیک شوند. پس از مرگ ملک فواد، ملک فاروق که جوانی بیش نبود قرار بود به جای پدر بنشیند در این هنگام برخی پیشنهاد دادند پادشاه جدید، قسم وفاداری به قانون اساسی را در الازهر به جای آورد و حسن البنا نیز بعنوان رهبر اخوان المسلمین طی اظهار نظری از این موضوع استقبال کرده بود همین موضوع باعث شد بار دیگر بین الازهر و اخوان برای مدت کوتاهی نزدیکی پدید آید اما مصطفی نحاس نخست وزیر وقت با این موضوع مخالفت کرد و بیان داشت که باید مراسم قسم خوردن در مجلس شورا انجام شود. بعد از پایان یافتن این داستان تا زمانی که شیخ مراغی زنده بود رابطه اخوان و الازهر هیچگاه به گرمی نگرایید.
*اخوان و شیخ مصطفی عبد الرازق و شیخ محمد شناوی
هنگامی که شیخ مصطفی عبد الرازق به سمت شیخ الازهر منصوب شد برغم اینکه او نسبت به همه جریانات دینی و فلسفی با سعه صدر و گشاده رویی برخورد میکرد اما موضع او نسبت به وهابی ها و گروه اخوان موضعی سلبی بود لذا وی با اخوانی ها هیچگونه ارتباطی برقرار نکرد ضمن اینکه برادر او شیخ علی عبد الرازق نیز کتاب "الاسلام واصول الحکم" را که بشدت با اندیشه خلافت اسلامی که اخوان بدنبال احیای آن بود تألیف و منتشر کرد.
بعد از شیخ عبد الرازق شیخ شناوی به منصب شیخ الازهر منصوب شد او نیز نسبت به اخوانی ها موضعی سلبی داشت زیرا در آن زمان اخوانی ها متهم بودند که اقدام به انجام برخی انفجارات و آتش سوزی ها در بخش های که به مسیحیان و یهودیان تعلق داشته کرده اند البته اخوانی ها این اتهامات را رد میکردند با این حال شیخ شناوی از حسن البنا و گروه اخوان انتقاد میکرد و از دولت محمود فهمی نقراشی درخواست کرد که اخوان را منحل و حسن البنا و کسانی که در قتل قاضی خازندار دست داشتند را محاکمه کند -قاضی خازندار کسی بود که گروهی از اخوانی ها را بجرم قتل و ایجاد انفجار در برخی مناطق محاکمه کرده بود-
پس از آنکه نقراشی در 8 دسامبر سال 1948م دستور داد گروه اخوان منحل شود و از فعالیت آن در مصر جلوگیری بعمل آورد اخوانی ها در تاریخ 28 دسامبر همان سال اقدام به ترور نقراشی کردند پس از این رویداد مفتی مصر شیخ حسنین محمد خلوف بسرعت فتوای را در محکومیت این ترور صادر و کسانی را که اقدام به ترور نخست وزیر کرده بودند به کفر متهم کرد و به دنبال آن نیز شیخ الازهر شناوی اخوانی ها را تروریست خطاب و درخواست قصاص تروریست ها را نمود. تقریبا پس از 3ماه از گذشت این اتفاق حسن البنا در فوریه 1949م ترور شد.
پس از شناوی طی دو سال 2شیخ دیگر به نام های عبدالمجید سلیم و ابراهیم حمروش در ایام ملک فواد بعنوان شیخ الازهر منصوب شدند. آن دو نیز در طی مدت زمان کوتاهی که در این منصب بودند روی خوشی به اخوان نشان ندادند تا اینکه بساط پادشاهی در مصر با کودتای افسران آزاد برچیده و دوران ریاست جمهوری در این کشور بزرگ آفریقایی شروع شد. در شماره بعد به مواضع سایر شیوخ الازهر نسبت به اخوان در دوره جمال عبدالناصر، انور سادات، مبارک، مرسی و سیسی خواهم پرداخت.
*ملاحظه: در پایان این بخش بطور خلاصه می توان گفت الازهر از ابتدای تأسیس اخوان تاکنون تقریبا همواره با این جنبش بنا به دلایلی چند مشکل داشته و مخالف قدرت گرفتن آن بوده است.
1-الازهر اگر چه بظاهر یک مؤسسه دینی مستقل می باشد اما در واقع یک مرکز وابسته به حکومت است و شیخ الازهر از ابتداء تاکنون بطور مستقیم یا غیر مستقیم از طرف حاکمیت منصوب می شده است در حالی که جنبش اخوان یک جریان مستقل آزاد و بعبارتی ضد حکومت بوده است
2-الازهر خود را متولی امور دینی اهل سنت در مصر و جهان دانسته و جایگاه تفسیر دین و افتاء را مختص بخود می داند لذا با ظهور هرگونه جریان و یا جماعتی که بخواهد جایگاه آن را تضعیف کند مخالف است
3-الازهر همواره روشی اعتدالی داشته است و اعتقادی به استفاده از تظاهرات، اعتراضات و خشونت برای تحقق اهداف خود ندارد لذا با هرگونه اعتراض و تظاهراتی که امکان به خشونت کشیدن آن برود مخالف است در حالیکه اخوانی ها استفاده از هرگونه ابزاری برای مبارزه با حاکم فاسد و ظالم را جایز می دانند.
4-الازهر قیام بر ضد حاکم را جایز نمی داند و آن را باعث تضعیف کشور و دین می داند.
نظر شما