***۱۵ سال پس از شورش سال ۲۰۰۲ هنوز هم رنجیده خاطر و دردمندیم: خانه، همسایه و اجتماع خود را از دست داده ایم.
پانزده سال پیش زندگی من دستخوش تحول ناراحت کننده ای شد. همه چیز یک روز قبل از سوخته شدن قطار گودرا شروع شد. در ۲۶ فوریه ساعت ۸ عصر سخنگوی مراسم یاد بود ویر سوارکار در وادودارا بودم. سخنرانی خوبی داشتم و جانفشانی "سوارکار" را در زندان" آندامان" یاد آور شدم. در نتیجه گیری خاطر نشان کردم که کشور تنها دو انتخاب دارد: گاندی، به موجب آن هر کودک هندی احساس می کند که کشورش به او تعلق دارد یا سرکار، که با او برخی از کودکان هندی احساس می کند که نا خواسته هستند و کشور از وجود آنها در رنج است. ۱۲ساعت پس از این نظرات آتش سوزی سابارماتی رخ داد. خشم و انزجار اجتماعی به خشونت کشیده شده بود. در وادودارا، اولین حمله به ماشین من شد و آنرا سوزاندند. دومین روز، غارت سازمان یافته تر و تخریب خانه ام اتفاق افتاد. پلیس هم حضور داشت و به اوباش می گفت: ۱۵ دقیقه وقت دارید هر کاری می خواهید انجام دهید. نجات من و دخترم یک معجزه بود. عجیب است که دخترم اندکی پس از این واقعه با یک هندوی متشخص گجراتی که به او علاقه مند بود ازدواج کرد، که برای بی جی پی های "عشق جهاد " بسیار گران تمام شد.
شدت پولاریزاسیون جمعی مرا می ترساند. این تجربه شخصی من است که دوستی ام با نویسنده گجراتی یکباره به خصومتی مبدل گشت. مردی که در انظار از من به عنوان یک مسلمان ایده آل تمجید می کرد، حال مرا به چشم سمبلی از مسلمان شرور هندی می دید. او پس از سالها، به نوشتن ۴۰ مقاله خاتمه داد و از من به خاطر داشتن ارتباط با تروریست ها و "باهوبالیس" ایالت اتار پرادیش به شدت انتقاد کرد. پس از سپری شدن این ترس اولیه، من فقط به این نظرات دیوانه وار، می خندیدم.
اما این درد اغلب عذاب آور بود. از دانشگاه خواستم تا یک خانه سازمانی در اختیارم قرار دهد. آنها در یک ساختمان چهار واحدی خانه ای به من دادند اما ۳ همسایه دیگر من اندکی پس از عزیمت من به آنجا یا آن ساختمان را ترک کردند و یا خواستار جابجایی شدند و من به تنهایی در ساختمان زندگی می کردم. من رنجی را که یک قرن پیش باباصاحب آمبدکار از سکنه وادودارا می کشید، کاملاٌ درک می کنم. او دریافته بود که در این شهر اجاره جایی برای ماندن غیر ممکن بود.
گاهی سرنوشت ما را با بدترین خصلت های جامعه رو در رو می کند. اتفاقات سال ۲۰۰۲ چشمان مرا باز کرد. من درد مسلمان بودن را در هندوستان درک کردم. اکثر نخبگان مسلمان در دنیای خود زندگی می کنند و کمتر با بیرون مراوده دارند. نمونه بارزی آن، رئیس جمهور سابق ای پی جی عبدل کلام بود که تقریبآ یکبار در ماه به گجرات می آمد و با دانش آموزان "آی آی ام" یا "سوامینارایان گوروکال " ملاقات می کرد. حدود ۱۰ سال پیش، در مدرسه زنیت که مدرسه مسلمانان وادودارا بود، نمایشگاهی در سطح علمی کشور برگزار کردیم و من در آن زمان به عنوان یکی از اعضاء هیئت مدیره مدرسه با دکتر کلام تماس گرفتم و از ایشان درخواست کردم که در مراسم افتتاحیه نمایشگاه شرکت کند. استدلال من این بود که این حرکت پیام خوبی را برای این مدرسه که دانش آموزان هندی و مسلمان دارد در پی خواهد داشت و آن هم داشتن سهم مساوی است و از آنجا که این اقدام پیوند جوانان با علم بود، حضور ایشان پیام دوستی برای آشتی و کاهش پولاریزاسیون در اجتماع گجرات داشت. دکتر کلام دعوت مرا رد کرد و دفتر دار ایشان پیغام داد که او نمی تواند به کرات به گجرات سفر کند. نمی توانید تصور کنید که من پس از شنیدن اینکه چهار شب بعد او در مراسم "سوامینارایان" در راجکوت حضور پیدا کرده بود، چقدرشوکه شدم.
من این اتفاق را بیشتر از باب تاسفی که برای مسلمانان هند می خورم ذکر کردم. هم آنهایی که با اجتماع هندو ها ادغام شده اند. در این بین وظیفه نخبگان مسلمان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. شایسته است که آنها پل ارتباطی بین منطقه مسلمان نشین و دنیای بیرون باشند. در مورد هنرپیشه های بالیوودی هم همین قضیه صادق است. آنها نفوذ به سزایی در میان مردم دارند اما به ندرت دیده می شود یکی از "خان" های بالیوود دعوت خیریه مسلمانی را بپذیرد. بسیار خوش شانس بودم که ۲۰۰۲ مرا وادار کرد که به ریشه های خودم باز گردم. مسلمانان هندوستان از لحاظ تحصیلات، بهداشت، شغل و مدرنیته وضعیت خوبی ندارند. اکثر مناطق مسلمان نشین بیش از ظرفیت خود سکنه دارند و از امکانات بهداشتی و آب سالم کم بهره است. ترس از شورش ها چنان فلج کننده است که حتی مسلمانان متخصص و تحصیلکرده هم ترجیح می دهند در یک محدوده امن بمانند. اما این کار تنها پولاریزاسیون جمعی را گسترده تر می کند. رهبری اسلامی نیز محدود به همین اجتماع کوچک مسلمانان شده است. از انواع ویژگی های بیزار کننده رهبران اسلامی تحقیر کردن مسلمانان و مطیع کردن بیش از حد آنها نسبت به غیر مسلمان است که آسیب قابل توجهی را به روابط هندو مسلمان می زند و دلیل بزرگتر سکولاریسم در هندوستان است.
از دیگر ویژگی های عجیب سهم بالای مسلمانان در زندان ها خصوصاٌ در گجرات است. چگونه می توانیم این واقعیت را توضیح دهیم؟ آیا ساختار پلیس عمیقآ بر علیه مسلمانان است؟ آیا دادگاه نسبت به گرفتاری مسلمانان بی تفاوت است؟ هفته گذشته، گروهی از مسلمانان پس از ۱۰ سال تحمل زندان بیگناه شناخته شدند؟ چه کسی مسئول از دست رفتن سال های ارزشمند زندگی این افراد نگون بخت و خانواده های آنهاست؟
در ضمن، در حمله سال ۲۰۰۲ به خانه من، با وجود اینکه پلیس در محل مذکور حضور داشت اما هیچ فرد دستگیر نشد. چرا چنین تبعیضی خود نمایی می کند؟ (در سال ۲۰۰۲ در ایالت گجرات هندوستان طی درگیری های قومی و مذهبی تعداد کثیری از مسلمانان کشته شده شدند)
فقدان شغل، خصوصاٌ در خدمات دولتی اجتماع مسلمانان را رنجیده خاطر کرده است. اما مسلمانان، پاتیدار، جاتس یا ماراتی نیستند. آنها در هندوستان تنها جامعه ای هستند که طبقه اجتماعی ندارند. به هر حال، ما نمی توانیم به خاطر بدبختی خود دیگران را مقصر بدانیم. جداسازی جناحی مسلمانان هندوستان را به ایالت های محروم محدود کرده است که در آنجا نه کار است و نه آموزش خوب و نه آینده ای. پیامی که سال ۲۰۰۲ به من داد این بود که مسلمانان باید روی پای خود بیاستند. ما باید شرایطی را به وجود آوریم که بهترین دکتر و مهندس شهر مسلمان باشد.تنها راه حل مسئله مسلمانان همین است.
برای رسیدن به این هدف در وادودارا، ما خیریه "زدنی علما" را تاسیس کردیم. این نام را از آیه ای از قرآن گرفتیم که ترجمه آن این است: "پروردگارا،مرا غنی از علم بفرما". زکات و صدقات را در ماه رمضان جمع می کردیم و مسلمانان مقداری از دارایی خود را در راه خشنودی خدا انفاق می کردند. امسال، ۵۷ لک روپیه جمع شد که صرفا به آموزش با کیفیت در میان مسلمانان گجرات اختصاص یافت. اگرچه این مبلغ هنگفت است اما در مقایسه با تقاضا ی بورسیه وبرای تحصیل در گجرات به طور قابل ملاحظه ای خرج شده است.شهریه مدارس بالاست و برای خانواده های کم در آمد و حتی با درآمد متوسط فرستادن فرزندانشان به مدارس خوب یا کالج های خصوصی پزشکی یا مهندسی امری دشوار است. این موسسه خیریه بودجه جمع شده را در کل برای حمایت از این دانش آموزان ممتاز هزینه می کند. هزینه های عملیاتی تقریباٌ صفر است و به اعضا تنها برای خدمات ضروری نظیر هزینه های اداری یا قبض برق پول پرداخت می شود. رئیس خیریه سه برابر بیش از کارمند و خدمتکار کار می کند. امسال ما توانستیم هزینه تحصیل حدود ۳۲۰ پسر و ۱۲۰ دختر را در رشته های پزشکی و مهندسی فر اهم کنیم. این دکتر و مهندس های آینده پاسخ نهایی به مشکلاتی هستند که امروز با آن دست به گریبانیم. آنها در رشته های خود بهترین هستند. مهم تر این که زنجیره ی فوق می تواند امیدی را برای هند بهتر و دنیای بهتر برای مسلمانان به ارمغان آورد. همان گونه که رابیندرات تاگور به آن اشاره کرده روشن کردن شمعی در تاریکی بهتر از لعنت فرستادن به آن است.
v نویسنده این مقاله "جی اس بندوکوالا " است.
توضیح: ایالت گجرات یکی از ایالت های صنعتی هند به شمار می رود و اکثر اعضای دولت مرکزی که از حزب بی جی پی هستند در این ایالت بودند و اکثر مردم نیز به کار تجارت مشغول هستند. در کل این ایالت یکی از ایالت های مهم و تعیین کننده در هند محسوب می گردد. متاسفانه پس از آشوب های سال ۲۰۰۲ مسلمانان آن ایالت به حاشیه رانده شدند و این انزوا در میان قشر تحصیل کرده و نخبگان مسلمان نمونه عینی بیشتری دارد. در کل مسلمانان در هند دارای بدنه ضعیف و فقیر هستند و دولت نیز آنچنان به آنها اهمیت نمی دهد و علاوه بر آن علما و اندیشندان مسلمان نیز بیشتر به فکر منافع خود هستند.
روزنامه:ایندین اکسپرس مورخ: ۲۸ فوریه
سال ۱۳۹۶
نظر شما