عیسی آخونبایف ، جراح و نویسنده قرقیزستانی

عیسی آخونبایف (۱۹۰۸ –  ۱۹۷۵) – بنیانگذار جراحی قفسه سینه در قرقیزستان، آکادمیسین (۱۹۵۴)، اولین رئیس آکادمی علوم جمهوری شوروی قرقیزستان (۱۹۵۴ - ۱۹۶۰)، عضو مسئول آکادمی علوم پزشکی اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۴۸)، نویسنده ۱۱۰ مقاله در زمینه پزشکی و بیش از ۱۰۰ مقاله در مورد موضوعات مختلف اجتماعی.

پسر یک چوپان در ساحل دریاچه ایسیک‌کول نشسته بود. او تلاش می‌کرد تصویر وحشتناکی را که تازه شاهد ناخواسته آن شده بود، از سرش دور کند. جلوی چشمان کودک زنی هنگام زایمان از شدت درد جان می‌داد و کسی نمی‌توانست به او کمک کند. تنها یک بازدار (شاهین‌دار) سعی می‌کرد «روح شیطانی» را با ضربه شلاق از زن بیرون کند. آنگاه پسر هنوز تصور هم نمی‌نکرد که چه ماموریت مهمی در پیش خواهد داشت و نامش که عیسی بود تا چه اندازه مناسبش خواهد بود.

وی نمی‌دانست که اشتیاق او به دانش چنان شدید خواهد بود که فقر مانعی نخواهد شد. نمی‌دانست که عشق او به مردم آن قدر زیاد خواهد بود که آنها دل‌های خود را به او باور خواهند کرد و هنگام انتشار خبر مرگ او به خیابان‌ها خواهند ریخت تا دکتر را به آخرین سفرش بدرقه کنند...

اما بیایید به ساحل دریاچه ایسیک‌کول برگردیم تا از همان ابتدا داستان واقعی عیسی آخونبایف را بخوانیم.

عیسی آخونبایف – بنیانگذار جراحی قفسه سینه در قرقیزستان

سال ۱۹۰۸... در روستای تورو آیغیر، روستای زادگاه آخونبایف، یک پزشک هم نیست و مردم چاره‌ای ندارند جز اینکه به طبیبان سنتی مراجعه کنند.

«سال ۱۹۰۸ در استان‌های پیشپِک و پرژِوالسک تنها ۴ پزشک کار می‌کردند و سال ۱۹۱۳ در شهر پیشپِک که ۱۴ هزار نفر جمعیت داشت، تنها یک بیمارستان با ۳۸ تخت و ۵ پزشک بود. تا سال ۱۹۱۶ تعداد پزشکان، بهورزان، ماماها و داروسازان تا ۲۸ نفر افزایش یافت، اما طبیعتاً بیشتر مردم نمی‌توانستند روی کمک پزشکی حساب کنند» (از کتاب «آخونبایف جراح»).

عیسای کوچک می‌دید کسانی که بدبختانه در چنین شرایطی بیمار شده‌اند چه روزگار سختی دارند. شاید همان زمان او تصمیم گرفت به مردم کمک کند، اما مردم با یک آزمایش دشوار روبه‌رو شدند حوادث سال ۱۹۱۶ آغاز شد.

«اهالی روستای تورو آیغیر از طریق شهرک ریباچیِه و گردنه تون به چین کوچ کردند. سرما بیداد می‌کرد. مواد غذایی تمام و مرگ دام شروع شد. گوساله نر قهوه‌ای من هم که روی آن سوار بودم، مرد. من پیاده ماندم و مهمترین چیزی که در حافظه من ماند، این است که نمک همه تمام شد. شاید دشوارترین چیز در زندگی بدون نمک ماندن است» (از خاطرات عیسی آخونبایف در کتاب «آخونبایف جراح»).

در چین عیسی هشت‌ساله نزد مرد ثروتمندی دستیار چوپان شد. هنگامی که اهالی تورو آیغیر تصمیم گرفتند به سرزمین خود برگردند، مرد ثروتمند نخواست عیسی را رها کند. بنابراین پدرش او را مخفیانه با خود برد.

جراح آینده خواندن و نوشتن را در سن ۱۴ سالگی شروع کرد. آخونبایف در خاطرات خود  اعتراف می‌کند که داشتن یک مداد و دو دفتر و یک تکه گچ بالاترین سعادت برای او بود. میان بچه‌ها او بزرگترین بود و لذا همه این نوجوان را «عمو عیسی» می‌خواندند. برای یادگیری زبان روسی این نوجوان هر روز ۲۲ کیلومتر از روستای تورو آیغیر تا شهرک ریباچیِه طی می‌کرد. درست مثل اینکه در شهرک کانت زندگی کنی و هر روز به مدرسه بیشکک بروی، آن هم بیشتر اوقات پیاده.

سال ۱۹۲۵. آخونبایف ۱۷ سال دارد. این پسر جوان کله‌بار را روی شانه خود می‌اندازد و با پای پیاده به شهر فرونزه (بیشکک کنونی) و از آنجا به شهر تاشکند می‌رود. در ابتدا در هنرستان پزشکی تاشکند تحصیل می‌کند و سپس به جمع دانشجویان تازه‌وارد دانشکده پزشکی دانشگاه آسیای میانه می‌پیوندد و آنجا سرانجام عاشق جراحی و با همسر آینده خود بیبی‌خان آشنا می‌شود.

نِلی، دختر آخونبایف، می‌گوید: «یک بار مادرم از پدرم پرسید: «پس از مرگ من چه می‌خواهی بکنی؟» در پاسخ پدرم گفت: «نگران نباش، من و تو در یک روز خواهیم مرد». انگار پدرم آینده را دیده بود. آنها در یک دقیقه با هم درگذشتند». او هنوز هم تعجب می‌کند: چگونه مادرم به همه کار می‌رسید؟ بیبی‌خان نه تنها پنج فرزند را بزرگ کرد و خانه‌داری می‌کرد. مردم زیادی او را به عنوان یک متخصص درخشان می‌شناختند.

عیسی آخونبایف – بنیانگذار جراحی قفسه سینه در قرقیزستان

عیسی به همراه همسرش بیبی‌خان و پسر بزرگشان مصطفی. سال ۱۹۳۷

عیسی آخونبایف عاشق گوش دادن به آوازخوانی همسرش بود. او تا حدی صدا و مهارت خوبی داشت که سال‌های دانشجویی حتی فکر می‌کرد دانشگاه پزشکی را ترک و در دانشگاه هنر تحصیل کند! با مرور زمان اشتیاق به حرفه‌های خلاق به وضوح در سلسله آخونبایف بروز کرد...

... عرق از سر و روی جراح جوان می‌ریزد، اما او متوجه نیست، زیرا این اولین عملیات مستقل اوست! تشخیص درست درآمد: بیمار دچار آپاندیسیت شده بود و پزشک مبتدی با اطمینان و موفقیت کار خود را انجام داد، اگرچه نگران بود. هر نیم ساعت آخونبایف بهانه‌ای می‌یافت تا به اتاق بیمار یک سری بزند و با مرور سال‌ها دل‌سنگ نشد و حتی پس از سی سال جراح حازق به رنج انسان عادت نکرد.

«من تا امروز نمی‌توانم عادت کنم. حتی وقتی بعد از عمل‌های کاملاً موفق از محل کار به خانه می‌آیم، فکر می‌کنم که آیا چیزی را نادیده نگرفته نباشم. به بیمارستان زنگ می‌زنم. این طور بهتر است. آرام‌تر می‌خوابم» (از خاطرات عیسی آخونبایف در کتاب «آخونبایف جراح»)

دکتر شامیل چینگیشپایِف، شاگرد آخونبایف، می‌گوید که استاد عیسی حتی وقتی یک پزشک برجسته شد، مثل قبل به سر زدن به بیماران و مراقبت از پزشکان جوان توجه خاصی داشت. او می‌گوید: «بیماران قاطعانه اعتقاد داشتند که پس از ملاقات با آخونبایف مطمئناً بهبود خواهند یافت. من عشق و امید را در چشمان آنها می‌دیدم. او برای هر بیمار حرف مناسبی پیدا می‌کرد. هنگام گزارش در مورد احوال بیماران پزشک معالج تقریباً تمام شرح حال ایشان را حفظ بود، زیرا نگاه کردن به اوراق وقت پاسخ دادن به سوال استاد عیسی بی‌ادبی بود».

سخت‌ترین عملیات را خود آخونبایف شروع می‌کرد و سپس نزدیکترین دستیارانش آنها را ادامه می‌دادند. برخلاف قوانین ناگفته جراحی، بستگان خود را خودش عمل می‌کرد. چینگیشپایف به یاد می‌آورد: «استاد عیسی فریب را بدترین رذایل انسان می‌دانست و من یاد ندارم که کسی از ما به استاد دروغ گفته باشد. نگاه هوشمندانه او فرد را سوراخ می‌کرد و اگر کسی مقصر چیزی بود، نمی‌توانست تقصیر خود را از چشم تیزبین او پنهان کند. خود آخونبایف نیز با نهایت صداقت متمایز بود. به گفته نزدیکان، او از انتقاد از مقامات عالی‌رتبه واهمه‌ای نداشت و البته آنها او را خیلی دوست نداشتند».

عیسی آخونبایف – بنیانگذار جراحی قفسه سینه در قرقیزستان

وقتی که جبهه شرقی جنگ جهانی دوم آغاز شد، آخونبایف بارها درخواست اعزام به جبهه داد، اما هر بار او را رد می‌کردند. پزشک حازق در پشت جبهه لازم بود، زیرا آن سال‌ها مجروحان زیادی در قرقیزستان درمان می‌شدند. فرزندان آخونبایف تقریباً پدر خود را نمی‌دیدند. او خیلی زود به محل کار می‌رفت و خیلی دیر به خانه می‌آمد. یک بار بازگشت دیرهنگام آخونبایف به یک ماجرایی تبدیل شد...

«ایست! سه غریبه به او فریاد زدند، گویی در کوچه منتظرش بودند.

عیسی به آنها نزدیک شد.

- پول، ساعت داری؟

- نه

شخص دیگری از پشت آمد. جراح عصبانی شد و به خود گفت: «جنگ است و مردم در جبهه می‌میرند و اینها... اینها چه نوع افرادی هستند؟»

- کُتَت را در بیاور

- اگر برای تغذیه کودکانتان نیاز دارید، من همه دار و ندارم را می‌دهم. ولی چرا شما افراد سالم در جبهه نیستید؟

نور چراغ‌قوه به چشم دکتر برخورد و یکی از سارقین گفت:

- بچه‌ها، دست نگه دارید! این آخونبایف است. من او را از صدایش شناختم. او جان مرا نجات داد. آن واقعه را یاد دارید؟

او نور چراغ‌قوه به صورتش گرفت و پرسید:

- مرا شناختید، استاد عیسی؟

آخونبایف به یاد آورد که یک سال یا یک سال و نیم پیش یک مجروحی را نزد او آوردند و گفتند یک راهزن است...

- بیایید دکتر را بدرقه می‌کنیم، خدا نکند افراد دیگری او را ملاقات کنند» (از خاطرات مصطفی، پسر بزرگ آخونبایف، در مجله «قرقیزستان ادبی»، شماره ۶، سال ۱۹۷۹).

عیسی آخونبایف – بنیانگذار جراحی قفسه سینه در قرقیزستان

آن روزها در گردن افراد زیادی در قرقیزستان ورم دیده ‌می‌شد. آنها از گواتر، یعنی بزرگ شدن غده تیروئید رنج می‌بردند. هیچ دارو و درمان موثری نبود و عمل‌ها اغلب به عواقب وخیم منجر می‌شدند. این مشکل آخونبایف را به شدت نگران کرده بود و او تصمیم گرفت تا بفهمد دلیل این شیوع زیاد چیست و یک برنامه عملیاتی ترتیب داد.

طی ده سال یک تیم کوچک از پزشکان به سرپرستی استاد عیسی بیش از ۱۷۱،۶ هزار نفر از ساکنان کشور را معاینه کردند. یک سوم آنها تا حدودی غده تیروئید بزرگ شده داشتند. نتایج این پژوهش به پزشکان امکان داد علت اصلی این بیماری را که کمبود ید بود، شناسایی کنند. سال ۱۹۵۲ در قرقیزستان برنامه پیشگیری از اختلالات ناشی از کمبود ید آغاز شد که به لطف آن میزان بروز به 6-5 درصد کاهش یافت.

مشکل دیگری که آخونبایف به آن توجه کرد، اکینوکوکوس بود. این عفونت به طرز وحشتناکی گسترش می‌یابد. کرم (هلمینت) از روده حامل آن وارد مزارع، مراتع و باغ‌های سبزیجات می‌شود و سپس از طریق غذا گیاهخواران را آلوده می‌کند و از طریق آنها انگل‌ها به افراد منتقل می‌شوند. در بدن انسان لاروها از روده توسط جریان خون می‌توانند وارد هر اندامی شوند، از مغز تا کبد.

استاد عیسی تحقیقات زیادی در خصوص اکینوکوکوس انجام داد و به نتایج بزرگی دست یافت. کار او را شاگردانش ادامه دادند. همچنین آخونبایف وقت زیادی را به مطالعه انواع شوک و درمان آن و آپاندیسیت در کودکان اختصاص داد. نتایج کار او دستآورد پزشکی جهان شد.

در مجموع، آخونبایف بیش از ۳۰۰ مقاله علمی، از جمله ۸ تک‌نگاری  و ۳ فرهنگ پزشکی منتشر کرده است.

سال ۱۹۵۲ دانشمند جوان ریاست نمایندگی آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی در قرقیزستان را عهده‌دار و دو سال بعد اولین رئیس آکادمی علوم قرقیزستان شوروی شد. علاوه بر این استاد عیسی موفق شد به طور مرتب وظایف پارلمانی خود را انجام دهد و همچنین نماینده اتحادیه جماهیر شوروی و قرقیزستان در میادین بین‌المللی خارج از کشور از دهلی تا وین باشد.

در عین حال، جراحی قلب در مسکو و لنینگراد به سرعت در حال پیشرفت بود. آخونبایف با الهام از موفقیت‌های همکارانش مشتاق یادگیری این تجربه می‌شود تا عملیات مشابهی را در وطن خود انجام دهد. اما انگار تعداد کمی از مردم به ایده او اعتقاد دارند. آن زمان کسی تصور هم نمی‌کرد که آغاز جراحی قلب در قرقیزستان نزدیک است.

همان طور که خود آخونبایف می‌گفت، اولین و تنها کسی که از این ابتکار حمایت کرد آکادمیسین الکساندر باکولف، دانشمند جراح شوروی بود.

«او اعتماد به نفس مرا ایجاد کرد. اما دو سال طول کشید تا همکاران و رهبران فرونزه را متقاعد کنیم که زمان جراحی قلب فرا رسیده است» (از خاطرات عیسی آخونبایف در کتاب «آخونبایف جراح»).

عیسی آخونبایف – بنیانگذار جراحی قفسه سینه در قرقیزستان

استاد عیسی به همراه شاگردانش عازم مسکو شد و با تجربه انجام عملیات قلب به وطن بازگشت اما بیماران را نزدش نمی‌فرستادند. یک بار شِرشِن‌بیک میرزابیکوف بیمار به آخونبایف مراجعه کرد. او گفت که در خواب پزشکی را دیده است که وی را جراحی کرده و جان او را نجات می‌دهد و وی را از بیماری روماتیسم قلب رها می‌کند. و این اتفاق افتاد. به زودی همه روزنامه‌ها خبر نجات معجزه‌آسای مرد جوان را منتشر کردند و ۱۹ می ۱۹۵۹ تاریخ تولد جراحی قلب در قرقیزستان شد. طی ۱۵ سال آینده تحت رهبری و با مشارکت شخصی آخونبایف ده‌ها عمل جراحی قلب انجام شد که قبلاً هرگز در کشور انجام نشده بود.

تعداد کمی از مردم می‌دانند که آخونبایف یکی از جراحی‌های متعدد خود را در شرایط سخت انجام داد. او یک مرد را درست در یک یورت (چادر قرقیزی) نجات داد! این اتفاق به طور مفصل در کتاب «آخونبایف جراح» شرح داده شده است.

... مرتع زیبای کوک آیراک. استاد عیسی و همسرش برای دیدار قادرقُل چوپان، یکی از اقوام خود به اینجا آمدند. اما به جای یک مرد قوی یک مرد ضعیف و لاغر و بیمار به پیشواز آنها آمد. پس از معاینه بیمار جراح گفت: «آپاندیسیت است. تا شهرک ریباچیه نمی‌رسد». آخونبایف چاره‌ای نداشت. جراح خواست تا آب از چشمه را بجوشانند و هرچه بیشتر تار قوموز (ساز قرقیزی) برایش بیاورند. همسرش پشم پنبه، باند و مقداری الکل به همراه داشت. چوپان‌ها نمی‌فهمیدند که پزشک تار قوموز را برای چه کار می‌خواهد، اما مطاعانه این درخواست را اجابت کردند. جراح باتجربه با یک کارد قلم‌تراش، موچین و تار قوموز کار خود را شروع کرد... در بیست و یکمین روز پس از عمل قادرقُل باز روی اسب خود سوار شد و مدت طولانی افرادی که به معجزه باور نداشتند به دیدن چوپان نجات‌یافته می‌آمدند.

آخونبایف نه تنها به طور مرتب به دیدن اقوام خود می‌رفت، بلکه خودش نیز اغلب میزبان بود. هر شنبه استاد عیسی به بازار می‌رفت، گوشت می‌خرید و همه اعضای خانواده بزرگ خود را برای صرف شام دعوت می‌کرد. زوجین دارای پنج فرزند بودند.

-       مصطفی، پسر بزرگ استاد عیسی، هنرمند خلق و کارگردان افتخاری حوزه هنر، مدت طولانی کارگردان ارشد تئاتر ملی اپرا و باله قرقیزستان و استاد هنرستان بود. مصطفی سال ۲۰۱۷ در سن ۸۲ سالگی درگذشت.

-       نِلی، دختر استاد عیسی، دکتر علوم پزشکی، استاد گروه جراحی دانشکده پزشکی دانشگاه اسلاوی، دکتر افتخاری قرقیزستان و اولین برنده جایزه عیسی آخونبایف در حال حاضر ۸۷ ساله است.

-       چینارا، دختر دیگر استاد عیسی، مثل پدرش پزشک بود و در حال آمادگی برای دفاع از رساله دکترای خود بود ولی در تصادف همراه پدر و مادر و همسرش درگذشت.

-       اناره، دختر دیگر استاد عیسی، فیلولوژیست است و در یکی از دانشگاه‌های قرقیزستان دانشیار است و به تدریس زبان و ادبیات روسی می‌پردازد. در حال حاضر ۸۲ ساله است.

-       مِدِر، پسر کوچک آخونبایف، دکتر علوم پزشکی و مثل پدرش جراح با استعداد قلب بود. او نیز در سال ۱۹۹۹ درگذشت.

نه تنها فرزندان، بلکه نوه‌های استاد عیسی نیز زندگی خود را وقف طب کردند. اگر همه بستگان پزشک او را جمع کنیم، برای یک بیمارستان کافی است. نِلی اعتراف می‌کند که دختر شخصی به این بزرگی بودن کار آسانی نیست. اتفاقاً، پدر مشهورش هرگز با دخترش سهل‌گیر نبود. او تأکید می‌کند: «پدرم به من کمتر از همه اجازه عمل می‌داد ولی من سرسخت بودم چون خون آخونبایفی دارم! من از او برای همه چیز، از جمله سخت‌گیری، سپاسگزارم. پس از مرگ او آن سخت‌گیری‌هایش به من کمک کرد تا برای جایگاه خود مبارزه کنم. اگر من لوس بودم، بعید بود که به جایی برسم».

۳۱ دسامبر ۱۹۷۴. خانواده بزرگ و صمیمی اخونبایف سال نو را جشن گرفت. نزدیکان به یاد می‌آورند که آن شب استاد عیسی خوش و مهربان و با محبت بود. پیش از این عید او به همه دوستان و آشنایان خود تبریک‌نامه‌های گرم و صمیمی ارسال کرد.

سه روز بعد جراح به محل کار خود رفت و طبق معمول در دفتر خود یادداشت کرد:

«از ۹ تا ۹،۳۰ جلسه داشتم.

از ۹،۴۵ تا ۱۱،۲۰ سر زدن به بخش‌های کلینیک.

از ۱۱،۳۰ تا ۱۱،۴۰ معاینه فلانی، یک بیمار سرپایی ۳۹ ساله.

از ۱۲ تا ۱۳ بازرسی از ساخت و ساز ساختمان کلینیک جدید.

از ۱۳ تا ۱۴،۵۰ سخنرانی برای دانشجویان سال سوم دانشکده پزشکی در موضوع «زخم».

ساعت ۱۵ به خانه رفتم» (از دفتر خاطرات عیسی آخونبایف)

این آخرین یادداشت بود. ۵ ژانویه ۱۹۷۵ عیسی آخونبایف در یک تصادف رانندگی با همسر و دختر و دامادش درگذشت.

... شب فاجعه شامیل چینگیشپایِف به فرونزه بازمی‌گشت. ژانویه‌ای سرد و برفی بود و جاده یخبندان. شاگرد استاد عیسی به یاد می‌آورد: «حدود ساعت چهار بامداد، سی و چهارمین کیلومتر نزدیک ایستگاه کراسنایا رِچکا را رد کردیم. اتوبوس متوقف شد. ما پیاده شدیم و من یک ماشین سفید را کنار جاده دیدم که در مقابلش یک اتوبوس مسافربری پس از تصادف قرار داشت. افسران پلیس ایستاده و قربانیان را به بیمارستان شهر توکماک برده بودند».

عیسی آخونبایف – بنیانگذار جراحی قفسه سینه در قرقیزستان

عیسی آخونبایف با همسرش بیبی‌خان

صبح شامیل به بیمارستان آمد. قرار بود همراه با سیتخان جوشیبایف که اکنون جراح قلب مشهور قزاقستان است، در حین جراحی قلب به استاد عیسی کمک کند. شامیل می‌گوید: «به زودی از فاجعه مطلع شدم. ما عازم توکماک شدیم و اجساد استاد و اعضای خانواده‌اش را به فرونزه آوردیم. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا این حادثه وحشتناک اتفاق افتاد؟ همه این سوال را می‌کردند. آن روز بیمارستان یتیم شد... هم کارمندان موسفید، هم پزشکان جوان و هم پرستاران گریه می‌کردند و اشک‌های خود را پنهان نمی‌کردند».

برای خداحافظی با جراح هزاران نفر به خیابان‌های پایتخت آمدند. برای ساکنان این کشور آخونبایف یک قهرمان بود. نِلی آخونبایوا به یاد می‌آورد که این شهر هرگز چنین مراسم خاکسپاری را ندیده بود. او می‌گوید: «وقتی ما در خیابان از کنار کارخانه تولید تجهیزات نظامی (محله معروف بیشکک) عبور می‌کردیم، همه کارگران به ما پیوستند. آنها گفتند: «ما روز یکشنبه کار می‌کنیم، اما جراح بزرگ را به آخرین سفرش بدرقه خواهیم کرد».

نِلی اذعان می‌کند که ۴۹ سال از فاجعه می‌گذرد و دردش خاموش نمی‌شود... اما کار استاد عیسی مثل یاد او همچنان زنده است. دختران و پسرانی که روزگاری با کمال دقت کار جراح را مشاهده می‌کردند، خود پزشکانی باتجربه شده‌اند و به پزشکان نسل جدید آموزش می‌دهند.

ساکنان روستای تورو آیغیر طرفدار این هستند که عنوان قهرمان جمهوری قرقیزستان - بالاترین درجه افتخار کشور - به آخونبایف اهدا شود. آنها امیدوارند که دولت جدید قدردان سهم هموطن برجسته‌شان باشد. در هر صورت حتی پس از ده‌ها سال دیگر هم ما به یک پسر ساده ایسیک‌کولی که یک جراح بزرگ شد، افتخار خواهیم کرد.

منبع:

https://ru.sputnik.kg/longread/20210225/1051580453/isa-ahunbaev-biografiya-hirurg.html

 

کد خبر 22207

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 4 =