در طول پنجاه سال گذشته؛ موضوع امنیت در کانون مطالعات روابط بینالملل قرار داشته و اهمیت سیاسی آن در این بازهی زمانی چشمگیر بوده است. مفهوم امنیت، یک مفهوم پیچیده و مناقشه برانگیز است که با احساسات در آمیخته، متأثر از ارزشها بوده و ثابت کرده که از قدرت فوق العادهای برخوردار است و هیچ مفهوم دیگری دارای چنین قدرتی نمیباشد. مؤسسات تحقیقاتی صلح کپنهاگ که مکتب امنیتی کپنهاگ یکی از شاخههای فکری آن به شمار میآید، توسط پارلمان دانمارک در سال ۱۹۸۵ تأسیس گردید. مکتب کپنهاگ اصطلاحی است که بیل مک سوئینی برای آثار و دیدگاههای باری بوزان، آل ویور، دو ویلد و برخی دیگر به کار برده است.
از منظر مکتب امنیتی کپنهاگ، میتوان بحران و کشمکش را مسئلهی دائمی افغانستان معرفی کرد. به زعم آنها؛ ساختار پیچیدهی افغانستان سبب شده تا مردم این منطقه همیشه در تنش و بحران زندگی کند. امروزه کشور افغانستان را میتوان منطقهای با بحرانهای بینالمللی به خصوص بعد از یازده سپتامبر محسوب کرد؛ زیرا اﻣﻨﯿﺖ در این کشور وﺿﻌﯿﺖ ﭘﯿﭽﯿﺪه و ﻣﺒﻬﻤﯽ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده است. در ﺟﻬﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﺗﺤﻮﻻت افغانستان، از ﭘﺮداﻣﻨﻪﺗﺮﯾﻦ و ژرفﺗﺮﯾﻦ ﺗﺤﻮﻻت در ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺳﯿﺎﺳﯽ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽآمده و همواره با دو واژه بحران و منازعه تداعی میشود.
امنیت در این کشور موضوعی است که همواره دغدغهای برای مردم و حکومتهای این منطقه بوده است. مجموعهی امنیتی این کشور که مجموعهای پیچیده است و در دل آن ائتلاف هایی وجود دارند که به دلایل مختلف سیاسی، نظامی، امنیتی و ایدئولوژیک، دچار اختلاف هستند. مناقشات قومی و سرزمینی، بیثباتی سیاسی، عدم توسعهی اقتصادی و اجتماعی، تهدیدات فراملیتی و جرائم سازمان یافته و بالاخره رقابتهای منطقهای و فرامنطقهای، مهمترین چالشهای امنیتی در این کشور هستند.
نظریهی بوزان تأکید دارد که دوستی یک بازیگر با بازیگر دیگر، قطعاً متضمّن خصومت با بازیگر دیگر است. به عنوان مثال، نزدیکی افغانستان با هند؛ قطعاً موجب تضعیف و خصومت این کشور با پاکستان است. یا نزدیکی آن به روسیه، موجب طرد آمریکا و دیگر بازیگران کوچک منطقه است. به باور بوزان، این خصیصه، از ویژگیهای بارز افغانستان است. از این رو، فرمول مذکور برای درک منازعه و تعاملات خصومت آمیز در افغانستان، این است که در این منطقهی پرماجرا، هر حرکتی متضمّن بازتابی ضد امنیتی است. مرور مناسبات دولت افغانستان نشان از تشخیص دقیق بوزان دارد. او به درستی تصریح نموده که تصمیم کشورهای منطقه به ارتقای امنیت خود، سبب تولید ناامنی و چه بسا پاتک، علیه کشور افغانستان میشود.
بوزان از نظریه پردازان مسائل راهبردی است که ابعاد امنیت را در پنج بعد نظامی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی گسترش میدهد. این پنج بخش؛ جدا از یکدیگر عمل نمیکنند. هر یک از آنها دارای کانون مهمی در درون مسئلهی امنیت و روشی برای تنظیم اولویتها بوده و از طریق ارتباطات قوی به یکدیگر متصل هستند. با توجه به افقهای ساختارگرایانه مکتب کپنهاگ، ناامنیهای به وجود آمده در مناطق پیرامونی افغانستان، امنیت آن را در پنج بُعد یاد شده تهدید میکند. به منظور شفافیت بیشتر ابعاد پنجگانهی امنیت، در ذیل به معرفی آنها پرداخته و آثار ضد امنیتی افغانستان در هر یک از این مقولهها سنجیده خواهد شد. همچنین به طور جداگانه مسائل اصلی تأثیرگذار بر این جنبهها بررسی می شود.
۱. بعد نظامی
بر اساس آنچه بوزان عنوان داشته، به طور کلی، امنیت نظامی به اثرات متقابل تواناییهای تهاجمی و دفاعی مسلحانه دولتها و نیز برداشت آنها از مقاصد یکدیگر مربوط است. بُعد نظامی؛ کلاسیکترین برداشت از مفهوم امنیت است که در دوران جنگ سرد نیز به لحاظ ساختار دو قطبی و رقابت دو بلوک، حائز اهمیت بود. بعد از جنگ سرد، از اهمیت این بعد کاسته نشد؛ اما نوع عملکردش در بحرانها، نمایانگر پذیرش سایر ابعاد امنیت بوده است. تهدیدات نظامی، هنوز هم در تفکّر امنیتی، دارای برتری نظری هست و تا زمانی که سیاست بینالمللی با ساختار آنارشی همراه است، اهمیت حیاتی آنها تداوم خواهد داشت. اما در عمل و به خصوص برای کشورهای توسعه یافته، میزان اهمیت آنها در مقایسه با تهدید سایر جنبهها در حال کاهش است.
از گذشتهی بسیار دور؛ افغانستان از نظر موقعیّت راهبردی، اهمیت زیادی داشته است. مهمترین توجه به این نواحی را میتوان از نظریههای هارتلند و مکیندر استنتاج کرد که عقیده داشتهاند که هرکس به این مناطق دسترسی داشته باشد، میتواند بر جهان حکمرانی کند. آنها از راه تقسیم بندی این مناطق به حوزههای برّی و بحری، خواستار توجه قدرتهای بزرگ به این مناطق بودهاند. ترسیم امنیت منطقهای در افغانستان، کاری بسیار پیچیده است. این کشور در راستای دستیابی به سیاستهای امنیتی مستقل؛ تأمین و تضمین امنیت ملی خود، با چالشها و مشکلات بیشماری مواجه بوده است.
۲. بعد سیاسی
برجسته ترین ابعاد امنیت سیاسی، بحث حاکمیّت و نهادهای برآمده از آن است و همواره تهدید سیاسی، متوجه ثبات سازمانی دولت است. هدف از تهدید، ممکن است فشار بر حکومت در مورد سیاست خاصی را شامل شود و یا حتی واژگونی حکومت. محیط ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی افغانستان و ارتباط آن با مناطقی همچون آسیای مرکزی، آسیای جنوبی، چین و خاورمیانه سبب شده است که تأمین امنیت، همواره یکی از نگرانیهای اصلی سیاستگذاران بخش امنیتی افغانستان در گذشته و حال باشد.
ناآرامی سیاسی و استفاده از ابزار خشونت آمیز در حکومتهای افغانستان؛ از دیگر مسائل و معضلات امنیتی است. افغانستان طی چهل سال اخیر شاهد موجی از خشونتهای سیاسی بوده و این امر، موجب گسترش آشوبهای اجتماعی و وخیمتر شدن اوضاع سیاسی شده است. مهمترین موضوعی که در مورد وضعیت سیاسی کشور افغانستان میتوان به آن اشاره کرد، بی اعتمادی به نهادهای سیاسی و حکومتی در این کشورها است. از نگاه مکتب کپنهاگ مهمترین موضوعی که میتواند هدفهای مرجع دولت را با چالش رو به رو کند، شناسایی نشدن رسمی در خارج و مشروعیّت نداشتن در داخل است.
حکومتهای افغانستان به دلیل فقدان تجربه؛ در ایجاد و گسترش مؤسسات و نهادهای اجتماعی مؤثّر ناتوان مانده اند. سازمانهای حکومتی کماکان با بروکراسی وسیع مواجهند و مدیران غالباً دارای افکار سنّتی بوده و فاقد آموزش های نوین مدیریت هستند. در سطح سیاسی، قدرت نه در نهادهای اجتماعی بلکه در دست شخصیتهای سیاسی منحصر شده است. روند نهاد سازی در افغانستان در مراحل ابتدایی که هیچ، حتی هنوز شروع هم نشده و تا این روند اصلاح نگردد، افغانستان همچنان شاهد پدیدهی فساد و سوء مدیریت خواهد بود.
یکی از موضوعات بسیار مهم مربوط به افغانستان، مسئلهی رقابتهای بزرگ در این منطقه و باز شدن فضای جدیدی از رقابت جهانی است که از آن به «بازی بزرگ افعانستان» تعبیر میشود. افعانستان از هر جهت برای قدرتهای بزرگی از جمله ایالات متحده، روسیه، اتحادیه اروپا و دیگر کشورهای تأثیرگذار؛ بسیار جذّاب مینماید. این قدرتها هر یک در جهت تأمین منافع خود به اشکال مختلف بر معادلات منطقهای تأثیر گذاشته و تلاش مینمایند تا افغانستان و نیز تحوّلات جاری آن را هم سو با منافع خود سوق دهند. این رقابت به ویژه برای روسیه و ایالاتمتحده بسیار جدیتر نمود دارد. تلاش برای بسط سلطه توسط یک قدرت فرامنطقهای (ایالاتمتحده) و مبارزه برای حفظ سیطرهی سنّتی توسط قدرت منطقهای دیگر (روسیه) به شکل جدیتر از هر منطقهی دیگری در جریان است. برای روسیه، افغانستان از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. زیرا روسیه به عنوان یک قدرت منطقهای تنها وقتی میتواند خودنمایی کند که کماکان در این مناطق از تسلط بارزی برخوردار باشد.
۳. بعد اقتصادی
امنیت اقتصادی یعنی دسترسی به منابع و بازارهای لازم برای حفظ سطوح قابل قبولی از رفاه و قدرت دولت. در حوزهی امنیت اقتصادی میتوان عنوان کرد که بیشک تهدید اقتصادی، سختترین و پیچیدهترین تهدیدات در چارچوب امنیت ملی است. رابطه بین قابلیت اقتصادی و نظامی بسیار شناخته شده است. قابلیّت نظامی دولت، به توانایی تأمین کالاهای مهم راهبردی و حمایت از نیروهای مسلح وابسته است.
در سطوح بالاتر، ایدهی امنیت اقتصادی، با دامنهی وسیعی از بحثهای سیاسی دربارهی اشتغال، توزیع درآمد و رفاه در ارتباط است. فقر گسترده، کارایی نداشتن بخشهای مولّد اقتصادی، توزیع نامناسب درآمدها و فساد اداری، نمونهی مفاهیمی است که میتواند بیانگر تصویر اقتصادی افغانستان باشد. کشور افغانستان محصور در خشکی است و بسیاری از امور اقتصادی و تجاری آن از مسیر کشورهای همسایه صورت میگیرد.
تجارت و قاچاق مواد مخدر از افغانستان به اروپا و آمریکا به عنوان یک معضل جدّی، سیاست اقتصاد و امنیت را در محدودهی جغرافیایی آسیا تحت تأثیر قرار داده و دیگر مؤلّفههای امنیتی در منطقه را نحن تأثیر قرار داده است. تجارت مواد مخدر اصلیترین بخش از مجموعه جرائم سازمان یافته در افغانستان است؛ زیرا بیشترین سود را نصیب گروههای تروریستی نموده و موجب افزایش توانایی اقدامات خرابکارانهی آنها میگردد.
۴. بُعد اجتماعی
امنیت اجتماعی به معنای بازخوانی آن از لحاظ «کیفیت حیات اجتماعی»، «هویت» و «هنجارها» است. امروزه دیگر امنیت ملّی صرفاً در بُعد نظامی خلاصه نمیشود و چه بسا که نبود امنیت اجتماعی و تهدیداتی که متوجه شهروندان است- مانند شکافهای اجتماعی- مهمتر از امنیت نظامی برای امنیت ملّی است. در روابط بین دولتها، تهدید خارجی در سطح اجتماعی، شامل حمله به هویت ملی یک کشور است. مشکل اصلی تهدیدات اجتماعی، از لحاظ امنیت ملی، این است که اغلب آنها در داخل کشور شکل میگیرند. از آنجا که اصولاً امنیت اجتماعی به الگوهای سنّتی زبان، فرهنگ، هویّت مذهبی و قومی و آداب و رسوم مربوط است، این ارزشها اغلب از داخل کشور مورد تهدید قرار میگیرند.
پیامدهای امنیت اجتماعی در افغانستان، به شکل چشمگیری بر میزان رشد بزهکاری اجتماعی، افزایش فعالیتهای غیرقانونی، افزایش نرخ اعتیاد و دیگر جرایم اجتماعی تأثیر گذاشته است. یکی از مهمترین چالشهای حوزهی افغانستان، ادعای نادیده گرفته شدن حقوق اقلیتهاست.از دید مکتب کپنهاگ، در این کشور اقلیتها با چالش رو به رو هستند و اگر دولت، در صدد حل آن نباشد، این شرایط میتواند خطری جدی در زمینهی امنیت اجتماعی ایجاد نماید.
از طرف دیگر، وجود اختلافات و شکافهای قومی و مذهبی در افغانستان، امکان رسیدن به امنیّت اجتماعی را با چالش رو به رو کرده است. تنوّع قومی نژادی یکی از مهمترین ویژگیهای افغانستان است که این تفاوتها، در بسیاری از موارد سبب اختلافات حادّ اجتماعی شده است. افغانستان در تاریخ معاصر خود از زمان احمدشاه، در خارج از کشور نسبت به کشورهای همسایه خود، و در داخل کشور با اقوام این کشور، با مسائل تنشزایی مانند اختلافهای قومی، نژادی، گروهی و ارضی موتجه بوده است و این اختلافها تا امروز حل نشده باقی ماندهاند. تصویری که امروز از افغانستان در بسیاری از مطالعات ارائه میشود، عبارت است از مفاهیمی مانند جدایی طلبی، شکاف حزبی، قومی، مذهبی و گروه بندیهای نظامی و اختلافات است. وقوع منازعات و شکافهای یاد شده؛ زمینهی حضور سربازان و نظامیان کشورهای خارجی در این سرزمین بحرانی را فراهم کرده و این کشورها از این فرصت در جهت تثبیت حضور نظامی خود در منطقه بهره بردهاند.
۵. بعد زیست محیطی
امنیت زیست محیطی ناظر بر حفظ محیط، به عنوان سیستم پشتیبانی ضروری که تمامی حیات بشری بدان متکی است؛ میباشد. تهدید زیست محیطیِ امنیت ملی، همانند تهدیدات نظامی و اقتصادی، به پایگاه مادی دولت لطمه میزند و شاید تا جایی پیش رود که مجموعهی دولت و نهادهای آن را تهدید کند. افغانستان همواره در معرض تهدیدات زیست محیطی قرار داشته است. نتایج نشان میدهد عواملی همچون آزمایش سلاح های شیمیایی توسط دولتهای خارجی، تغییرات آب و هوایی، آلودگی رودخانهها، افزایش جمعیت و مهاجرت، کمبود آب، فقدان بهداشت و نیازهای رو به رو رشد انرژی؛ شاخصهای اصلی شکل دهندهی این بعد از امنیت بوده و در ایجاد ناامنی و برهم زدن نظم عمومی و از همه مهمتر تهدید امنیت ملی افغانستان تأثیرات قابل توجهی داشته و دارند.
نویسنده: محمدعلی حسینی استاد دانشگاه کابل
منبع: انستیتو مطالعات استراتژیک افغانستان
لینک:
https://aissonline.org/dr/opinions/analyzing-.../1155
نظر شما