تاریخ مردم قرقیز همیشه این سوال را در ذهن من ایجاد کرده است: چگونه مردمی به این کوچکی در دوره فجایع بیرحمانه تاریخ در محاصره همسایگان قدرتمند خود را به عنوان یک ملت حفظ کرده و فرهنگ، سنتها و آداب و رسوم اصلی خود را نگه داشته است؟ تجزیه و تحلیل تاریخ چندصدساله مردم ما باعث میشود فکر کنم که نوعی صلابت از آسمان به آن داده شده است و شاید هم در بحرانیترین لحظات خود طبیعت، یعنی زمین، رشتهکوههای مرتفع پوشیده از برف آلاتوو، درههای عمیق، رودخانههای طوفانی، دریاچههای کوهستانی و روح ماناس بزرگوار از نابودی کامل آن را محافظت کرده است.
قابل توجه است که همراه با قرقیزها بسیاری از مردمان کوچک دیگر برای استقلال خود جنگیدند، اما اکنون این مردمان دیگر وجود ندارند و ذکر آنها فقط در تاریخ باقی مانده است. بیدلیل نیست که اجداد ما گفتهاند: «ما هزاران بار مرده و زنده شدیم تا به این روزگار خود رسیدیم». در طول تاریخ بارها قتل عام بیرحمانه قرقیزها صورت گرفت، اما آنها دوباره زنده شدند مانند پرنده افسانهای ققنوس. قرقیزها به نام ماناس سوگند یاد میکردند که گویا واسطهای در ارتباط آنها با ارواح اجدادشان و با خدا بود. بینظیری قرقیزها همچنین در این است که آنها نه تنها خود را به عنوان یک ملت حفظ کردند، بلکه امروز صاحب کشور هستند و در سرزمین حاصلخیز و در احاطه کوههای زیبا و شکوفا زندگی میکنند. من فکر میکنم که این واقعیت که قرقیزهای مدرن به یکی از مردمان توسعه یافته آسیای مرکزی تبدیل شدهاند، اصلاً تصادفی نیست، بلکه یک امر قانونمند است.
سفرمان به چین به یادم میآید. مراد ایمانعلییف وزیر امور خارجه وقت قرقیزستان به من گفت که چینیها به قرقیزها «تْسیگا» میگویند که به معنای «مردم خوشبخت» است. در ضمن، این نام از زمانهای قدیم در میان چینیها رایج بوده است. شاید بتوان گفت، از اولین روزهای همسایگی ما. راستی، من آنگاه تعجب کردم از اینکه چقدر دقیق این نام، مردم مرا معرفی میکند. همسایه بزرگ ما چین صد بار حق به جانب است که ما را مردمی خوشبخت میخواند!
قرقیزها واقعاً مردمی خوشبخت هستند که علیرغم فشار امپراتوریهای مختلف، رژیم توتالیتر، گیوتین وحشتناک جنگ و سرکوب، جان سالم به در بردند و احساس مهربانی، همدردی و همدلی را حفظ کردند. مردم ما مفتخر است که در دل خود کینهتوزی، ظلم و خودخواهی ندارد و مردمی که در دلش عشق هست و نفرت نیست واقعاً خوشبخت است. شاید پاکی افکار، نگرش روانی خاص و صمیمیت این امکان را به مردم ما داد تا جایگاه شایسته خود را در خانواده بزرگ مردمان جهان به دست آورند. مگر زندگی در زیباترین سرزمین بهشتآسا خوشبختی نیست؟ مگر عشق ورزیدن، فرزندان را تربیت کردن، دوشادوش با ملیتهای مختلف کار کردن و خانه و خوان و غم و شادی را با آنها قسمت کردن خوشبختی نیست؟ مگر از یک قوم کوچنشین به مردمی با ظرفیت فکری بزرگ تبدیل شدن، استقلالی را که اجداد ما قرنها آرزوی آن را داشتند، کسب کردن و هوای تازه آزادی را عمیق نفس کشیدن خوشبختی نیست؟
حرف آخر در مورد تاریخ واقعی هنوز زده نشده است، اما زمان آن فرا رسیده است که به گذشته نزدیک نگاه کنیم، تا بفهمیم کی هستیم، کجا هستیم، از کجا آمدهایم و به کجا میرویم. وقتی فردی به دنیا میآید، در شناسنامه او فقط نام، تاریخ و محل تولدش درج میشود، اما نوشته نمیشود که برای چه به دنیا آمده است. بعداً هر یک از ما در مسیر زندگی خود معنای تولد خود را ثابت میکنیم. به همین ترتیب، یک ملت هم در طول تاریخ نشانه خاصی از خود بر جای میگذارد و ماهیت ملی وجود خود را به جهانیان ثابت میکند. البته من خیلی دوست دارم تمام اسرار عمیق تاریخ مردم قرقیز را بدانم. گذشته ما انگار در را میزند، خود را به ما یادآوری میکند و ما را تشویق میکند و به ما الهام، قدرت و اعتماد به نفس میدهد که در آینده آتی بسیار به آن نیاز داریم.
همانطور که واسیلی بارْتولْد دانشمند روس مینویسد: «امکان نداشت رشتهکوههای تین شان و آلای را نادیده گرفت، زیرا آن در مسیر تجاری قرار داشت. امکان نداشت آن را دور زد و مسیری را ایجاد کرد که غرب و شرق را به هم پیوند دهد. اسکندر مقدونی (قرن چهارم قبل از میلاد) برای تصرف آن تلاش کرد؛ نیروهای وو هان امپراتور چینی به رهبری لی گوان لی (۱۰۴-۹۹ قبل از میلاد) آن را مورد هجوم قرار دادند؛ ارتشهای خاور دور به رهبری سو دینْفان و وان ژِن سیان (۶۵۴ و ۷۴۸) تا حدی آن را فتح کردند؛ تیمور (قرن چهاردهم) و خانهای خوقند (قرن نوزدهم) که از غرب میآمدند، آن را فتح کردند، اما در درههای کوهی تینشان و آلای همیشه نیروهایی تمام نشدنی مانند یخچالهای طبیعی آن که تقریباً تمام رودخانهای اصلی آسیای مرکزی را تغذیه میکنند، در کمین بودند». خوشبختانه اجداد ما توانستند از سرزمین زیبای قرقیزستان دفاع کنند.
من احساس غرور میکنم که شعار «قرقیزستان خانه مشترک ماست» حاوی نه تنها کلمات زیبا، بلکه واقعیتهای امروزی است. به راستی که این خانه باشکوه به شکل کنونی آن توسط کسانی که در آن زندگی میکنند ساخته و آباد شده است. اکنون تعیین اینکه چه کسی در ساخت این خانه مشترک ما سهم بیشتری داشته است، دشوار است، اما واضح است که قرقیزستان امروز نتیجه کار خلاقانه همه ملیتهایی است که ملت یکپارچه کشور را تشکیل میدهند.
تاریخ ما در آینده نیز منبع الهام، قدرت و ایمان ما خواهد بود. عثمانعلی صدیق اولو که اولین مورخ و مربی قرقیز بود، از خود میپرسید: «چرا ما باید تاریخ را بدانیم؟» و ماهیت مطالعه تاریخ را اینگونه بیان میکرد: «جوانمردان اهل دل که به وطن خود عشق میورزند، باید تاریخ مردم خود را بدانند. تاریخ یکی از ضروریترین علوم است». نکته اصلی این است که مردم قرقیز در طول تاریخ هرگز عقل، خرد و اخلاق ملت را از دست نداده است.
برای اینکه در آینده مرتکب اشتباه نشویم، باید گذشته را بشناسیم. برای درک مسیر طی شده، باید گذشته را بشناسیم. برای مسلح شدن روحاً و اخلاقاً در زمان حال، زمانی که تهاجم معنوی در کار است، شناخت گذشته ضروری است. بنابراین، وقت آن است که در مورد گذشته سخن بگوییم. در زیر میخواهم دورههای اصلی تاریخ مردم قرقیز را به هفت دوره تقسیم کنم و به طور خلاصه به آن بپردازم.
قرنهای سوم تا اول قبل از میلاد: دوران تولد ملت
در آغاز قرن گذشته، واسیلی بارْتولد دانشمند روس نوشته بود که «... قرقیزها یکی از باستانیترین مردمان آسیای مرکزی هستند. از میان مردمانی که در حال حاضر در آسیای مرکزی زندگی میکنند، ظاهراً هیچ قومنام دیگری وجود ندارد که به این قدمت در آثار تاریخی یافت شود». این یکی دیگر از دلایل روشن است که سرزمین مادری ما از قدیمالایام قرقیزی است.
قرقیزها مسیر خیلی دشواری را طی کردهاند که مملو از انواع و اقسام بلایای طبیعی، جنگها و رنجهای مردم بود. چه بسا رودهای پرخروش، رشتهکوههای مرتفع و بیابانهای شنی داغ را در این راه پشت سر گذاشتند! در همان آغاز تولد ملت در سواحل دریاچه قرقیزنور در مغولستان؛ در زمان خاقانات بزرگ قرقیزها در سواحل رود ینیسئی در دامنه کوههای سایان و در سرزمین مبارک کنونی آلاتوو خسران و مصائب بسیاری بود که حق تعالی شاهد آن بود. ابیاتی از ادبیات شفاهی مردم نیز تأیید میکند که مسیر قرقیزهای کوچنشین بسیار دشوار بود:
آیا در دامنه کوهها حتی یک درخت توس
بدون زخم تبر قرقیزی وجود دارد؟!
آیا درهها و حفرههایی وجود دارد
که در ته آن توده قرقیزهایی
که مرگ خود را در نبردها یافتند
آرمیده نیستد؟!
سیما چیان مورخ چینی (۸۶-۱۴۵ ق.م) در اثر خود «شیجی» («وقایع تاریخی» قرن اول قبل از میلاد) گزارش میدهد که در سال ۲۰۱ ق.م. مودو چانیوی حاکم شیونگنو برای تسخیر سرزمینهای همسایه شمالی و شمال غربی حرکت کرد. در این کارزار او برخی از قبایل مستقل گیانْگون، دینْلین و صینْلی را تحت سلطه خود درآورد. دانشمندان به طور کامل ثابت کردهاند که چینیها قرقیزهای باستان را گیانْگون (گِگون، سیگو، کیگو و ...) مینامیدند. این اطلاعات به عنوان اولین قومنام قرقیزها از اهمیت زیادی برای علم تاریخ و تاریخ قرقیزستان برخوردار است.
بر اساس این دادهها، قرقیزها حتی در قرن سوم قبل از میلاد نیز وجود داشتند و سرزمین خود را داشتند. بنابراین، قومنام «قرقیز» باستانیترین قومنام در بین تمام قومنامهای مدرن مردمانی است که از اصل ترکی سرچشمه میگیرد. قومنامهای ترکی «ترکمن»، «ازبک»، «قزاق»، «اویغور»، «تاتار»، «باشقیر» و غیره خیلی بعد پیدا شدند.
کانِن کاتیسْنِر دیپلمات و دانشمند آمریکایی در کتاب خود «زبانهای جهان» مینویسد: «اگر بر اساس آثار مکتوب دوهزارساله کشف شده قضاوت کنیم، روشن میشود که کهنترین ملت ترکزبان قرقیزها هستند». البته تصادفی نیست که اقوام ترکزبان به سرزمین ما «آتا مِکِن» یعنی «سرزمین پدری» میگویند.
منبع دیگری میگوید: «در سال ۲۰۱ قبل از میلاد قبایل قرقیز در قلمرو مغولستان غربی مدرن و در ترکستان شرقی ساکن شدند و از قرن سوم قبل از میلاد شاخه غربی قرقیزها – اویْشونها که در کتب تاریخ با نام ووسون شناخته میشوند، قبایل سکاها را به آسیای مرکزی راندند. اما قرقیزهای شمالی از کوه سایان فراتر رفته و به رود ینیسئی رسیدند».
مرحله اولیه تاریخ باستانی قرقیزها همچنان یک رمز و راز است. قرقیزها در سال ۲۰۱ قبل از میلاد، زمانی که برای اولین بار در تواریخ چینی ذکر شدند، در کجا ساکن بودند؟ هنوز هم طیف وسیعی از نظرات در مورد این موضوع وجود دارد. منطقه رشتهکوه بوروهورو در شرق تینشان، منطقه دریاچه قرقیزنور در شمال غربی مغولستان و ترکستان شرقی و تینشان را زیستگاههای باستانی قرقیزها مینامند. به عنوان مثال، نیکیتا بیچورین یکی از بنیانگذاران شرقشناسی روسیه طرفدار آخرین گزینه بود. او معتقد بود که این منطقه زادگاه قرقیزها بوده که مهاجرت نکردهاند، بلکه از قدیمالایام در این منطقه زندگی میکردهاند.
کتاب «تاریخ قدیمی تانگ» میگوید که قرقیزها «قوانین و آداب و رسوم بسیار سختگیرانه دارند. آنها عزتمند و استوار هستند. در جنگ از تیر و کمان و پرچم استفاده میکنند. سواران دست و پاهای خود را با سپرهای چوبی میپوشانند. سپرهای گرد نیز روی شانهها قرار میدهند که میتواند در برابر تیرها و شمشیرها محافظت کند. قوانین آنها بسیار سختگیرانه است. کسی که باعث ایجاد سردرگمی قبل از نبرد شود، وظایف سفارت را انجام ندهد، توصیه بد به حاکم دهد مثل دزد به گردن زدن محکوم میشود. اگر دزد پدر داشته باشد، سر بریده او به گردن پدر آویخته میشود و پدر باید آن را تا دم مرگ حمل کند». البته این قانون سختگیرانه است، اما برای آموزش و حفظ آبرو و حیثیت ملت، قرقیزها مجبور بودند به چنین قوانین سختگیرانه متوسل شوند، زیرا شرایط آن زمان سخت بود.
در دوران میانسنگی، نوسنگی و مسسنگی در قلمرو قرقیزستان جوامع انسانی سازمان یافته زندگی میکردند. مورخان چگونگی تکامل شیوه زندگی، فرهنگ و مشاغل بشر را از دورانی به دوران دیگر از گروههای کوچک پنج-شش نفره تا ایجاد جماعتهای بزرگ که با هم برای بقا سعی و تلاش میکردند، ردیابی میکنند.
در رابطه با عصر برنز در قرقیزستان که در هزاره دوم میلاد آغاز شد، دانشمندان دو فرهنگ را شناسایی میکنند: یکی فرهنگ آندرونوو (به نام روستای آندرونوو در نزدیکی آچینْسک در قلمرو کراسنویارسک روسیه) و دیگری فرهنگ چوست (سکونتگاه چوست در منطقه نمنگان ازبکستان). اولی عمدتاً با نوع اقتصاد دامداری-کشاورزی مرتبط است و دومی با کشاورزی مستقر در درههای رودخانه و واحههای دره فرغانه.
نمایندگان فرهنگ آندرونوو جزو اولین کسانی بودند که شروع به دامداری نیمه عشایری کردند.
در نیمه اول هزاره قبل از میلاد قلمرو قرقیزستان تحت نفوذ قبایل سکایی، ووسون و هون قرار داشت. در پایان هزاره اول قبل از میلاد در قلمرو قرقیزستان دو دولت تشکیل شد: ووسون کوچنشین دامدار در تینشان و دایوان شهرنشین کشاورز در فرغانه. در هزاره اول قبل از میلاد در قلمرو دره فرغانه که دامنه و قسمت شرقی آن بخشی از قرقیزستان مدرن است، دولتی با فرهنگ شهرنشینی و کشاورزی توسعه یافته تشکیل شد. این دولت در آن زمان بیش از هزار سال تاریخ داشت، اما در آثار مکتوب اطلاعات مربوط به آن، تنها از قرن اول و دوم قبل از میلاد یافت میشود. دولت فرغانه در تواریخ چینی با نام پادشاهی دابان «دایوان» یاد شده است. واژههای ترکی باستان «فرغانه» و «دایوان» به معنای «مکان بسیار زیبا و دیدنی» است. ایرانیان این دولت را «سغد» و چینیها آن را «پولونو» مینامیدند.
در قرن دوم قبل از میلاد فرغانه یک دولت پراقتدار با بخشهای توسعه یافته اقتصاد بود که اساس آن کشاورزی آبی بود. پایتخت فرغانه شهر اِرْشی بود. به گفته دانشمندان، در فرغانه شرقی حداقل نیم میلیون نفر و طبق منابع چینی حدود ۳۰۰ هزار نفر نفر زندگی میکردند. دادههای تحقیقات مردمشناسی نشان داد که ساکنان آن از نژاد قفقازی بودند. آنها کاسه چشم عمیق و ریشهای ضخیم داشتند. به گفته نیکیتا بیچورین، قرقیزها به عنوان قوم دوره هون، در روابط نزدیک اولاً با هونها و ژیانبیها، ثانیاً با دینلینها و ثالثاً با ووسونها توسعه یافتند. در قرن سوم قبل از میلاد، قبایل سکایی متحد شدند و برای حفظ استقلال خود علیه دولت هخامنشی جنگیدند. در آن زمان فرهنگ سکاها به عنوان فرهنگ پیشتاز شناخته شده بود، اما از بسیاری جهات شبیه فرهنگ اسکیتها بود. سبک جواهرات آنها مانند سبک اسکیتی-سیبری (تصویر حیوانات) بود، یعنی آنها روحیه هلینیستی داشتند. در عین حال، به گفته مورخان چینی، در پایان قرن سوم قبل از میلاد «کشورکهای قرقیزی» وجود داشت. مهمترین انباشتههای چندین سنگنگارههای آن زمان در منطقه سایْمالیتاش، در درههای تالاس، آلای و کِتْمِنتپه و در شهر چولْپونآتا شناخته شده است.
در قرن دوم قبل از میلاد ووسونها سکاها را شکست و دولت خود را در قلمرو آنها تشکیل دادند. وقایعنگاری چینی میگوید که قرقیزها با قد بلند، موهای قرمز، گونههای گلگون و چشمان آبی متمایز بودند. در زبان آنها واژههای ترکی شنیده میشد. نیکولای کیونِر قرقیزها را اینگونه توصیف میکند: «... همه آنها قدبلند و درشتاندام و با موهای قرمز و چشمان مایل به سبز هستند». از روی سنگنگارههای باستانی معلوم است که ووسونها علاقه زیادی به اسب داشتند. در نزدیکی شهر اوش و در روستای آراوان هم اکنون میتوانید نقوش زیادی از به اصطلاح «اسبهای بهشتی» را مشاهده کنید. بر اساس فرضیات برخی از دانشمندان، شهر چیگو، یکی از پایتختهای حاکمان دولت باستانی ووسونها، در ساحل جنوب شرقی ایسیککول قرار داشت. اخیراً نمایندگان گروه فیلمبرداری شرکت IPV News در قعر دریاچه ایسیککول سکههای نقرهای با منشأ عربی، جواهرات فیروزهای و قطعات سرامیک مربوط به دوران سکاها و ووسونها را پیدا کردند. در اینجا مناسب است که سخنان آلکساندر بِرنْشْتام را نقل کنیم: «اگر در زمانهای قدیم سرزمین قرقیزها از نظر سیاسی کشور پذیرنده بود، پس از نظر فرهنگی سرزمین بخشنده بود».
قرقیزها و ووسونها ریشههای یکسانی داشتند. به گفته نیکولای آریستوف تاریخشناس، نام واقعی وسونها «قرقیز» بود. نیکیتا بیچورین با توصیف آداب و رسوم ترکها در کتاب «مجموعه اطلاعات درباره مردمانی که در دوران باستان در آسیای مرکزی زندگی میکردند» تأکید میکند: «طبق قوانین جنایی آنها، مجازات شورش، خیانت، قتل، زنا با همسر کسی و دزدیدن اسب اعدام دارد. متوفی در بهار یا تابستان زمانی که گلها شروع به باز شدن میکنند، دفن میشود و متوفی در پاییز یا زمستان زمانی که برگهای درختان و گیاهان شروع به زرد شدن و ریزش میکنند، به خاک سپرده میشود. در روز تشییع جنازه، مانند روز مرگ، خویشاوندان، قربانی و اسبسواری میکنند و صورت خود را میبُرند. آنها ارواح را میپرستند و به مغان ایمان دارند. مرگ در جنگ را مایه افتخار و مرگ از بیماری را مایه شرمندگی میدانند». قرقیزهای باستان اهل استپ بودند. آنها سبک زندگی عشایری داشتند، به دامداری مشغول بودند و آزادانه نقل مکان میکردند. در قرن دوم پس از میلاد قوم قرقیز باستان به قرقیزهای شرقی (ینیسئیی) و غربی (آلتایی) تقسیم شد.
سرزمین ووسونها از تینشان تا سِمیرِچیه (هفترود) امتداد داشت. قدرت به پادشاه ووسون تعلق داشت و ارثی بود. ووسونها جنگجویان عالی بودند و بر این اساس ترس و گاه احترام دشمنان خود را برمیانگیختند. در طول دوران اوج اقتدار دولت ووسون ارتباط خود را با قرقیزهای شرق و شمال شرق ینیسئی حفظ کرد.
عصرهای برنز و آهن یادمان تاریخی منحصربهفردی برای قرقیزستان به جا گذاشتند که یکی از بزرگترین گالریهای سنگنگاره در جهان است. نقوش حک شده بر روی صخرهها حکایت از شیوه زندگی و اعتقادات مردم آن زمان دارد. سایْمالیتاش اسرار بسیاری را به دانشمندان ارائه میکند. آنها صحنههای مشابه را که در اینجا بر روی سنگها حک شده است، در اساطیر مردمان جهان، به ویژه مردمان هندوایرانی جستجو میکنند و اکنون بسیاری از این نقوش «صدای» خود را پیدا کردهاند و میتوانند به ما بگویند که مردم در حال حک کردن سنگنگارهها چه فکر میکنند. سایْمالیتاش معمای دیگری نیز دارد که با خود تنگه مرتبط است: چرا مردم این مکان را که ده ماه در سال از دره با برف جدا شده است، انتخاب کردند تا معبد خود را بسازند؟
در عصر آهن قبایل سکایی و چوستی در قلمرو قرقیزستان ظاهر شدند و دولتهای خود را تشکیل دادند. نخست دولت سکاها (قرون هفتم و هشتم قبل از میلاد) و سپس دولت ووسونها (قرن دوم قبل از میلاد) در شمال قرقیزستان و دولت دایوان در دره فرغانه تشکیل شدند.
یکی از درخشانترین صفحات تاریخ مردمان آسیای مرکزی ارتباط نزدیکی با تاریخ قوم شیونگنو دارد که در قرن دوم قبل از میلاد امپراتوری عشایری بزرگی را در پهنای آسیای مرکزی و استپ مجاور آن ایجاد کردند. میزان اقتدار این امپراتوری را این واقعیت نشان میدهد که سلسله هان چینی در قرن دوم قبل از میلاد ۶۰ سال آزگار تابع آن بود. در دوران شکوفایی قوم شیونگنو قرقیزها، دینلینها، ووسونها و سایر قبایل مرتبط با شیونگنو بخشی از دولت شیونگنو بودند و تا حدی تجربه اداره سیاسی و دولتی را یاد گرفتند. علاوه بر این، فرآیندهای تماسهای زبانی، مذهبی، قومی و فرهنگی به طور فعال گسترش پیدا کردند و این امر به تعمیق بیشتر اشتراکات تاریخی منجر شد.
آثار تاریخی گواهی میدهند که شیونگنوها (اروپاییها بخشی از شیونگنوهایی را که در قرنهای چهارم و پنجم میلادی به اروپا آمدند، هونها مینامیدند) نیای مشترک اقوام ترکتبار مرتبط بودند. شیونگنوها پایهگذاران اولین دولت اقوام ترک در تاریخ بودند. بنابراین، اشتباه است که شیونگنوها را فقط نیاکان برخی از اقوام ترک مدرن بدانیم، همانطور که برخی از دانشمندان میگویند، زیرا فرهنگ، آداب، رسوم، سنتها و تجربه سیاسی شیونگنوها تأثیر زیادی بر تمام قبایل ترکتبار داشته است.
قرن اول قبل از میلاد از این جهت حائز اهمیت بود که مودو چانیوی نماینده برجسته قوم شیونگنو ۲۶ دولت را فتح کرد و قلمرو سرزمین شیونگنو به مرکزی تبدیل شد که در آن باستانیترین امپراتوریهای عشایری مردمان ترکتبار بوجود آمدند. قلمرو امپراتوری مودو چانیوی از شمال غربی مغولستان تا جونغارستان امتداد داشت. چین برای محافظت از خود در برابر حملات عشایر شجاع شیونگنوها شروع به ساخت دیوار بزرگ چین کرد. تنها پس از فروپاشی امپراتوری شیونگنو در سال ۵۵۶ قبل از میلاد قرقیزها توانستند آزادی را به دست آورند. بعداً در حین حفاری در مغولستان یک شیرْداک (گلیم قرقیزی) با زیور ملی که تنها ویژه قرقیزهاست، و سایر وسایل خانه پیدا شد که بار دیگر تأیید کرد که قرقیزها وارثان مستقیم فرهنگ شیونگنو هستند. فرهنگ شیونگنوها را خاقانات قرقیز، ترک، تورگش و اویغور به ارث بردند.
تاریخ نام بنیانگذاران اتحادیه قبیلهای شیونگنو را نمیداند. نام اولین فرمانروای شیونگنو که در منابع چینی آمده است، تومان (به قرقیزی تیومیون) است. لقب او چانیو بود. طبق آثار مکتوب، شیونگنوها در زمان سلطنت تومان چانیو بین قلمرو قبایل قدرتمند دونگهو و یوئهچی (تقریباً ربع آخر قرن سوم قبل از میلاد) زندگی میکردند.
دانشمندان با تجزیه قومنام «قرقیز» و با استفاده از روشهای زبانشناسی و نامشناسی گزینههای مختلفی برای منشاء و تفسیر آن به شرح ذیل پیشنهاد میکنند.
۱. قیرْق + یوس – قیرْق + ژوز (چهل صد). فرضیه واسیلی رادلوف.
۲. قیرْق + اِر - قیرْق کیشی (چهل نفر). فرضیه احمد توگان.
۳. قارا + غیز (مردم موسیاه). فرضیه دائولِن آیتمرادوف.
۴. قیرْگو (قیرْق + پسوند جمع یز). فرضیه کنستانتین پتروف.
۵. قیرْق + اوغوز (چهل اوغوز، یعنی اوغوزهای جنوبی یا غربی). فرضیه نیکولای باسْکاکوف.
۶. قیرْغین، قیرغیت، قیرغیز (مردم پوستسفید و چشم آبی). فرضیه آندری کونونوف.
۷. قیرْغیز، قیریلْغیس - (نابودناپذیر، احیاشونده، دائمی، شکستناپذیر). فرضیهی ب آ. اومورکولوف.
۸. قیرْق اوز (چهل اوز، یعنی نوادگان چهل پسر اوز خان). به روایت جایْسان در حماسه «ماناس».
تفسیر آخر برای من قانعکنندهترین است.
منبع:
برگرفته از کتاب «قرقیزها» اثر قانیبیک ایمانعلییف، وزیر سابق آموزش و علوم قرقیزستان
Каныбек Иманалиев. Кыргызы (Слово о Родине) - Бишкек: ИМАК офсет, ۲۰۱۸. ۲۹۶ с.
نظر شما