اهمیت «ادبیات ملی» وقتی بیشتر آشکار میشود که موضوع «هویت ملی» نیز به آن افزوده میشود.
دکتر اجمل شکلی -ادبیات ملی را مختصر میتوانیم این طور تعریف کنیم: ادبیاتی که در یک جغرافیای مشخص تولید میشود، ادبیات ملی است، مثلا ادبیات هر زبان که در جغرافیای افغانستان ایجاد میشود، در چارچوب ادبیات ملی افغانستان قرار میگیرد.
اهمیت «ادبیات ملی» وقتی آشکار میشود که موضوع «هویت ملی» نیز به آن افزوده میشود. از منظر هویت ملی؛ لازم است که تعریف ادبیات ملی را به شکل عمیقتر تعریف کرد. از این دیدگاه؛ ادبیاتی که در یک جغرافیای خاص تولید میشود؛ به هر زبانی که باشد؛ و فرهنگ مشترک و هویت ملی آن جغرافیا را نمایندگی کند، ادبیات ملی نامیده میشود.
ادبیات افغانستان را اگر از لحاظ تعریف دوم ببینیم، آثار منظوم و مکتوب کمتری خواهیم دید که این معیار را تکمیل کرده باشند. دلیل آن نیز کارکرد نظامهای سیاسی چند دهۀ اخیر است که مسئلۀ ادبیات ملی را جدی نگرفتند و این شرایط، منجر به تخریب پروسه آگاهیدهی در این زمینه شد. یک عامل دیگرِ ناکامی ایجاد ادبیات ملی، جامعه افغانی هست که در قرن بیست و یکم؛ به قوم، قبیله و سمت تقسیم شدهاند و این محدودیت، مانع ایجاد و بروز تفکّر و احساس ملی از ایشان شده، چه برسد به ایجاد ادبیات ملی.
قابل ذکر است که تفکّر ملی؛ جلوی حقوق و هویت قومی را نمیگیرد؛ بلکه از رنگهای متنوّع قومی در تنوّع ملی کشور استفاده میشود، مثلا حتمی نیست که ادبیات ملی تک زبانی باشد. زبانهای مختلف میتواند زمینهی ایجاد ادبیات ملی را فراهم کند و روحیهی ملی در این زمینه شرط است.
روحیه ملی یک امر ضروری است برای ادبیات ملی. در اینجا سئوالی که مطرح میشود این است که ادبیات افغانی چه پشتو، فارسی یا دیگر زبانهای کشور، روحیه ملی را رعایت کرده؟
اگر ادبیات داستانی خود را در نظر بگیریم، موضوعات، پیام، شخصیتها و فضای فرهنگ قصههای کوتاه و داستانهای ما چه قدر ملی است؟ من که داستانها را خواندهام؛ هر زبان مخاطبین خود را دارند که همان؛ همزبانهاشان هستند. یعنی به جای هویّت افغانی؛ هویّت پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک در آثار نویسندگان نمود یافته که رنگ و بوی تبعیض را دنبال میکند. کاش داستانها و رمانهایی میداشتیم که شخصیتها و صحنههای مملو از چند قوم را مدر بر میگرفت.
کابل با وجودی که شهر چند زبانه است؛ در این شهر هم داستانهای که نوشته شده، بیشترشان فضای قومی دارد. مثلا در یک داستان پشتو، ما زندگی بامیانیها یا بدخشانیها را پیدا نمیکنیم و برعکس هم به همین منوال است. شاید به ندرت در یک داستان، دوستی یا خویشاوندی شخصیتهای دو یا سه قوم مختلف دیده شود. اگر هم باشد، از تبعیض خالی نیست.
در عرصه ادبیات اگر بررسی کنیم، یک عامل کمرنگ بودن وحدت ملی همین است که ادبیات ملی و ادبیاتی که از روحیه ملی بهرمند باشد، وجود ندارد تا یک رابطهی مبتنی بر مهر و محبت را در سرتاسر کشور بهبود بخشد.
علاوه بر داستان؛ بخش عمده دیگر ادبیات خلاقانه، شاعری است. ما شاعران زیاد داریم، اما هر کدام از آنها منحصر و محدود به قوم خودشان هستند. یکدیگر را نمیشناسند و بر اساس همین خلاء معلومات؛ تصوّر مثبتی هم درباره یکدیگر ندارند. چند دهه گذشته، اما ما یک پلتفرم مشترک را پیدا نکردیم، تا در آنجا گرد هم آییم و یکدیگر را بشناسیم. شاید به همین علت باشد که شاعری از جغرافیای خاص، مخاطبانی از دیگر مناطق ندارد. مثلا در اشعار واصف باختری یا پرتو نادری شاید و نادر اگر ذکر از دریای کنر یا هلمند رفته باشد، اما ذکر هری و آمو را در اشعارشان زیاد می بینیم. همچنین در شعر شعرای پشتو، ما نمیتوانیم زندگی یک هزاره بامیانی یا ازبک تخاری را پیدا کنیم.
در ادبیات تحقیقی نیز اوضاع چندان فرق ندارد. ما تنها استاد عبدالحی حبیبی را داریم که در هر دو زبان آثار دارد و اهل هر دو زبان آن را میستایند. محققان ما محدود و محصور به ادبیات زبان و منطقۀ خودشان هستند. در پشتو کسی پیدا نشده که آثار استاد قویم یا استاد یمین یا استاد زریاب را ترجمه کند. برعکس؛ آثار درویش درانی و استاد غضنفر هم به دری ترجمه نشده تا یک پل ایجاد شود و یکدیگر را بشناسیم.
اگر پیش از چهار دهه به دوران شاه نظر بندازیم، در آن دوران، نسبت به زمان ما، رابطه نویسندگان، شعراء و محققان بیشتر بود؛ یکدیگر را می خواندند و دوستی و مباحثه داشتند. استاد دکتر عبدالقیوم قویم در مجموعۀ مقالات خود با نام «مجموعۀ مقالهها در زمینۀ نظریۀ ادبی و نقد ادبی» درباره آثار محمود طرزی در عرصۀ شعر دری، یک مقاله پر محتوا را نوشته و در آنجا گفته که در افغانستان، اول بار اصطلاح ادبیات ملی را محمود طرزی به کار برده است.
استاد قویم همچنین بر کوششهای مرحوم استاد عبدالشکور رشاد در عرصه علم عروض هم یک مقاله بسیار غنی دارد که در آن، از شعرای پشتو مثلا میا شرف، دولت لوانی و دیگران ذکر شده است. این یک کوشش خوب است تا خواننده دری زبان، با شعراء و محققان پشتو آشنایی پیدا کند.
ادبیات ملی؛ ماهیت خود را دارد و این ماهیت، ریشه در فرهنگ ملی دارد. فرهنگ ملی هر دو نوع مادی و معنوی را در بر میگیرد که در یک جغرافیا رشد و نمو می کند و مشترک است. تاریخ، طبیعت، مبارزات فرهنگی، رسمهای مشترک، ارزشها، مشاهیر، شخصیتهای تاریخی؛ همه اینها شرایط را مساعد میسازد تا ادبیات ملی ایجاد شود.
منبع: خامه پرس
لینک:
https://www.khaama.com/persian/archives/142871
نظر شما