مترجم: سیدریاض احمد رضوی
دستار که روزگاری در جامعهی پشتون نشان امتیاز اشراف و نماد عزت و احترام بود، امروز دیگر تقریباً از پشتون جدا شده است و جوانان پشتون به آن اقبالی ندارند. زیرا ما امروزه مدرن شدهایم و همراه با این زندگی مدرنِ بهاصطلاح نوین، اینگونه سنتها نیز بهآرامی در حال فراموشی هستند.
بااینحال، در بسیاری از مناطق پشتوننشین، بهویژه در مناطق قبیلهای، دستار و عمامه هنوز هم بخشی ضروری از پوشش محسوب میشود. کسی که عمامه(دستار) بر سر دارد، در جامعهی پشتون با احترام و نگاه قدرشناسانه دیده میشود. در گذشته، در جامعهی پشتون، دستار را فقط بر سر رئیس قبیله، روستا یا خانواده میبستند یا بر سر کسی که دستاوردی شایسته داشت.
حتی امروز نیز در جامعهی پشتون، اعضای جرگه را بدون دستار نمیتوان دید. جرگه یک مجمع یا شورای تصمیم گیری قبیلهای متشکل از افراد ریش سفید و تاثیرگذار است که از قوانین ثابت یا مکتوب با عنوان پشتونوالی تبعیت کرده و به منظور حل و فصل منازعات، میانجیگری، مذاکره یا آشتی میان جوانب دخیل در یک منازعه مدنی بین پشتون ها برگزار میشود. رسم تاجگذاری پادشاهان نیز شکل امروزی دستار است. پیش از اسلام، پادشاهان سنت دستاربندی را بنیان نهادند. در آن زمان، جز پادشاهان، هیچکس اجازهی بستن دستار را نداشت و تنها افرادی که این افتخار را از پادشاه دریافت میکردند، میتوانستند دستار بر سر بگذارند.
یکی از نویسندگان برجستهی پشتو، پروفسور دکتر راج ولی شاه ختک، در مورد اهمیت دستار در تاریخ چنین میگوید:
"در تاریخ پشتون، همهی پادشاهان و امیرانی که آمدهاند، هرگز تاج بر سر نگذاشتهاند، بلکه دستار را در جایگاه تاج قرار دادهاند."
در گذشته، اگر کسی میخواست از دیگری پوزش بطلبد یا کدورتی را پایان دهد، بزرگترین نماد عزت و احترام خود، یعنی دستار یا شال(چادر مخصوص مردها) را در برابر پای طرف مقابل قرار میداد. پس از این، طرف مقابل چارهای جز پذیرش آشتی نداشت و حتی سرسختترین دشمنان نیز این حرمت را حفظ کرده و بزرگترین خطاها را میبخشیدند.
یکی دیگر از سنتهایی که از ایران به جامعهی پشتون راه یافته است، رسم "دستار بدل دوست" است. در تاریخ، نادرشاه با همین رسم، از پادشاه مغلوب مغول، محمدشاه، الماس کوه نور را گرفت. که داستان آن نیز بسیار جذاب و شیرین است.
در جامعهی پشتون، هنگامی که دو دوست دستار خود را با یکدیگر عوض میکنند، دوستی آنها به پیوندی ناگسستنی تبدیل میشود. "دستار بدل دوستان" نهتنها نگهبان عزت یکدیگرند، بلکه برای هم جان نیز فدا میکنند و با افتخار میگویند:
"فلانی، دستار بدل دوست من است."
شاید در زبان سرائیکی به این رسم "پگ وتائی" گفته شود.
پشتونها هنگامی که میخواهند به مهمان خود احترام بگذارند یا او را ارج نهند، بر سرش دستار میبندند، زیرا دستار نماد عزت و احترام است.
در منطقهی ما، در مراسم ازدواج رسم بر این بوده که بر سر مهمانان ویژه، دستار بسته شود و حتی امروز نیز اگر یک رهبر سیاسی یا یک مقام دولتی به مناطق پشتوننشین برود، به او پگری سنتی آن منطقه بسته میشود.
در دوران استعمار انگلیسیها بر سرزمین ما، آنها نیز به ارزش و احترام دستار واقف بودند. در مدارس دینی و خانقاهها، رسم دستاربندی هنوز هم با تمام زیباییهای خود پابرجاست.
دستار نهتنها در اشعار شاعران برجستهی پشتو مانند رحمان بابا و خوشحال خان ختک جایگاه ویژهای داشته، بلکه در موسیقی پشتو نیز از آن بهطور خاص یاد شده است. خوشحال خان ختک حتی نام یکی از مجموعههای شعری خود را "دستارنامه" گذاشته است که در آن، شرایط بیستگانهای را برای افرادی که شایستگی بستن دستار دارند، برشمرده است.
شعر معروف خوشحال خان ختک دربارهی دستار، به ضربالمثل تبدیل شده است:
چی دستار تری هزار دی
د دستار سری په شمار دی
ترجمه: کسانی که به بستن و گرامی داشتن دستار میپردازند، هزاران نفرند، اما افرادی که شایستگی آن را دارند، انگشتشمارند.
در میان سنتهای پشتونی، یکی دستار است و دیگری لونگئی یا پتکه. سرِ بالایی دستار که به سمت بالا قرار میگیرد، شمله نامیده میشود که در زبان پشتو "طره" گفته میشود، مانند "طره امتیاز"( ویژگی متمایز) و غیره. برخلاف لونگئی و پتکی، دستار دارای شمله است.
در اینجا یک نکتهی تاریخی جالب را نیز باید ذکر کرد:
طره عمامه(دستار) را تنها فردی میتوانست ببندد که دلیری و شجاعت خود را به اثبات رسانده یا در شمشیرزنی مهارت نشان داده باشد. به همین دلیل، تا گذشتهی نهچندان دور، در میان پشتونها، نام "طرهباز" از اسامی پرکاربرد برای فرزندان بوده است.
وقتی سخن از دستار می شود دو شخصیت برجستهی پشتون از قبیله نیازی؛ مولانا عبدالستار خان نیازی از رهبران دینی و سیاسی پاکستان و اجمل خان نیازی نویسنده معروف زبانزد خاص و عام در حرمت نهادن و تعصب نسبت به دستار بوده اند.
عبدالستار خان نیازی هرگز اجازه نداد که به دو چیز آسیبی برسد: ناموس رسالت و ناموس دستار.
روزنامهنگار اجمل نیازی دربارهی دستار یک مقالهی کامل نوشته است که در روزنامه نوای وقت منتشر شده و در آن، بر احیای دوبارهی سنت دستار تأکید کرده است.
وی در مقاله دیگری می نویسد: یک بار جنرال پرویز مشرف از برخی خبرنگاران از جمله بنده برای ملاقات دعوت کرده بود قبل از ملاقات. در حین تفتیش امنیتی، یک افسر از من خواست که عمامهام را بردارم. من امتناع کردم و گفتم که خودم دستار را برمیدارم. من دستارم را به دستور کسی برنخواهم داشت. من هیچ علاقهای به ملاقات با جنرال مشرف ندارم، او خودش من را همراه با دیگر خبرنگاران دعوت کرده است. من چرا باید خدای نکرده قصد آسیب به جنرال مشرف داشته باشم درحالیکه من خودم را از جنرال صاحب مهمتر میدانم. لذا آن جلسه ترک کردم، اما چند نفر از ماموران فورا به دنبال من آمده و دلجویی کرده و مرا در ردیف اول روبروی جنرال مشرف نشاندند. من به او نگاه کردم، او به من نگاه کرد و لبخندهایی بین ما رد و بدل شد.
https://niazitribe.org/ پشتون-ثقافت-کا-طرٌہ-امتیاز۔۔۔-طرّہ-و-دس/
https://mashriqtv.pk/latest/234657/
نظر شما