بیگم سردار حیدر جعفر و فهمیده اختر علیکوزی
نوشته: نصرت نسیم
در کنار مردان، زنان نیز نقش پرشور و تاریخی خود را ایفا کردند. این مربوط به دوره ۱۹۴۷ و سالهای پیش از آن است؛ زمانی که زنان در فشارهای سخت اجتماعی به سر میبردند. با این حال، شماری از زنان تحصیلکرده در فضای دشوار جامعه پشتون با شجاعت و مردانگی قدم به میدان گذاشتند. در میان آنان دو نام برجسته بیش از دیگران میدرخشد؛ اول؛ بیگم سردار حیدر جعفر و دوم؛ استاد و معلم عزیزم فهمیده اختر علیکوزی. زنانی که از درون محل تحصیل بنده یعنی دانشکده فرونتیر برخاستند.
دانشکده فرونتیر کالج پیشاور بهدست استادانی ساخته و اعتلا یافت که خود اهل قلم و صاحب اندیشه بودند و رسالتشان را با تعهد دنبال میکردند. در آن زمان، دو نام بزرگ در بخش اردو، یعنی بیگم جعفر و فهمیده اختر، می درخشید که با تلاش بیوقفه و فداکاریهای بسیار در راه کامیابی نهضت پاکستان کوشیدند.
بیگم سردار حیدر جعفر در اکتبر ۱۹۲۶ در پیشاور متولد شد. ریشه خانوادگی او به ایران برمیگردد؛ پدربزرگش تاجر بود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ابتدایی دخترانه شهرداری پیشاور گذرانده و تحصیلات تکمیلی خود را در دبیرستان دخترانه لیدی گریفیت پیشاور گذراند. بعدها، مدرک کارشناسی ارشد خود را در زبانهای اردو و فارسی دریافت کرد. پس از تأسیس حزب آزادی مسلم لیگ، عضو فعال آن شد. او به عنوان مسوول تبلیغات حزب مسلم لیگ سخنرانیهای الهامبخش ایراد میکرد. پس از جدایی هند و پاکستان، او همچنان در اسکان پناهندگان مشغول بود. او به عنوان مدرس در کالج فرونتیر زنان پیشاور خدمت کرد و بعداً به بخش اردو در دانشگاه پیشاور منتقل شد. او سردبیر مجله ماهانه «آواز نسوان» در پیشاور بود و در ۲۰ ژوئیه ۲۰۰۱ درگذشت.
فهمیده اختر در ۴ مارس ۱۹۳۲ در پیشاور متولد شد. او تحصیلات خود را در دبیرستان دخترانه لیدی گریفیت، لیسانس خود را از کالج کانونت لاهور و فوق لیسانس (زبان و ادبیات اردو) را از دانشگاه پنجاب و فوق لیسانس (زبان و ادبیات فارسی) را از دانشگاه پیشاور به پایان رساند. وی در سرحد(ایالت خیبر) با سه ویژگی شناخته میشد؛ آموزش، ادبیات زبان اردو و فارسی و سیاست. پدرش عبدالرؤوف، یکی از رهبران مهم مسلملیگ زمان خود بود که در مناصب برجسته این حزب خدمت کرد. او انسانی اهل دانش و روشناندیش بود. فهمیده دختر بزرگ او بود. فهمیده در سال ۱۹۷۷ درگذشت.
فهمیده اختر؛ زنی با نگاهی نافذ و پر از هوش و ذکاوت، قامتی کوتاه و اندکی خمیده اما با شخصیتی چنان پرهیبت که هیچگاه این نقص جسمانی در هیبت و اقتدارش خدشهای وارد نکرد. در کلاس پرجمعیت او سکوتی حکمفرما بود که گویی اگر سوزنی میافتاد، صدایش شنیده میشد. در سراسر دانشکده، شخصیتی با چنین اقتدار وجود نداشت.
او استاد بزرگ زبان فارسی بود و هنگامی که اشعار حافظ لسان الغیب و سعدی شیرازی را برای دانشجویان می خواند چنان طعم شیرین زبان فارسی و اشعار روح افزای این شاعران ایران زمین در جان ما می نشست که لحظاتی از عالم دنیا رها می شدیم و تفأل هایی که به اشعار حافظ برای ما می زد هیچگاه فراموشمان نمی شود. فهمیده اختر نخستین زن داستاننویس ایالت سرحد به شمار میرفت؛ نویسندهای که در داستانهایش، فضای واقعی سرحد، اقلیم، رسوم و ارزشهای جامعه را تصویر کرد. در کنار ستایش سنتها و آداب پسندیده پشتون، چراغی نیز برای حقوق زنان و روشناندیشی برافروخت. قلمش، قلمی جهادگر بود که جامعه را به تصویر میکشید و در میدان فرهنگ، مبارزهای مداوم را پیش میبرد. وی سه مجموعه از داستانهای خود با عنوانهای «کشمالا» و «در کشورخودم» و «گل مرجان» را منتشر کرد.
بیگم سردار حیدر جعفر و فهمیده اختر، همکلاسی و دوستانی صمیمی بودند ، بیگم سردار حیدر جعفر، روزی با پوشیدن برقع در چوک یادگار سخنرانی پرشوری ایراد کرد و در پایان، دستبندهای خود را بیرون آورد و به سمت مردان پرتاب کرد و گفت که اگر جرأت ندارید، این زیور را بر دست کنید. این حرکت نمادین و سخنرانی پرشور او، جمعیت را به هیجان و خروش آورد. بعدها او در کتاب خود، هنگام ذکر زنان مشارکتکننده در نهضت پاکستان، از دوست و همسنگرش فهمیده اختر نیز یاد کرد و نوشت:
در همان روزها، فعالیتهای زنان مسلملیگ در پیشاور آغاز شد. فهمیده اختر و بیگم سردار حیدر جعفر نیز به صفوف مسلملیگ پیوستند و با تمام توان در جنبش پاکستان نقشآفرینی کردند.
بیگم سردار حیدر جعفر در خاطراتش مینویسد:
«زمانی که مرا بهعنوان دبیر تبلیغات مسلملیگ انتخاب کردند، فهمیده همواره در دفتر کنارم بود و با هم گزارشهایی برای روزنامهها آماده میکردیم. فرستنده رادیویی " پاکستان آزاد " در خانههایی کار گذاشته میشد که دو در داشتند، تا اگر پلیس یورش آورد، از در دیگر بتوان فرار کرد. خانه فهمیده نیز چنین بود، بنابراین فرستنده در خانه او فعالیت داشت و فهمیده برای آن گزارشها و اخبار مینوشت. این دستگاهها در سبد میوه یا سبزی حمل میشد. در دوران حکومت انگلیس، این کار جرمی بزرگ بود، اما شیفتگان آزادی با آگاهی از خطر، باز هم به آن دست میزدند.»
فهمیده اختر، سردار حیدر جعفر و همراهانشان عاشقان آزادی بودند؛ زنانی که برای رهایی از بند استعمار پرقدرت انگلیس، جان و مال و هستی خویش را در طبق اخلاص گذاشتند.
با این حال، فهمیده زنی کمگو و فروتن بود. هیچگاه در کلاس سخنی از گذشته و مبارزات خود به میان نمیآورد. تنها از زبان دیگران یا در مقالات و مجلات میشد از او شنید. نویسنده نامدار، ارباب یوسف رجا چشتی، درباره حادثه دردناک ۱۰ آوریل ۱۹۴۷ چنین روایت میکند:
«نویسنده نامآور و برجسته، فهمیده اختر علیکوزی، بیگم سردار اختر جعفر و جمیله شریف حسین کنار ریل در نزدیکی باغ جناح (که در آن زمان "پارک کننگهم" نام داشت) نشسته بودند. قطار بمبئی اکسپرس آماده حرکت از ایستگاه پیشاور قنت بود. به وزیر اعلی، دکتر خان صاحب (برادر بزرگ عبدالغفار خان مرحوم و عموی ولی خان) اطلاع داده شد و از او تصمیم خواستند. او دستور داد که قطار باید در وقت مقرر حرکت کند و جمعیت خودبهخود پراکنده خواهد شد. اما او از ایمان استوار، روح آزادیخواهی و عزم راسخ این زنان آگاه نبود. راننده مسلمان حاضر به حرکت قطار نشد. رانندهای هندو جلو آمد و قطار را به حرکت انداخت. داوطلبان مرد بر روی ریل دویدند و با اشاره خواستند قطار متوقف شود، اما راننده سرعت را بیشتر کرد. مرگ، دهان گشوده و غران، به سوی زنان باایمان یورش آورد. راننده هندو گویا کینه آزادیخواهان را در دل داشت و قصد له کردن آنان را کرده بود. اعضای مسلملیگ شتابان رسیدند و زنان را از روی ریل کنار کشیدند. اما فهمیده اختر و جمیله شریف حسین دوباره روی ریل نشستند و گفتند: ما جان خود را برای پاکستان فدا خواهیم کرد. در همین کشاکش، لوکوموتیو با شدت به فهمیده اختر برخورد کرد و او تا پایان عمر دیگر نتوانست قامت خود را راست کند. میلههای آهنی واگن چنان بر پاهای جمیله فرود آمد که هر دو پایش شکست و او تا آخر عمر روی ویلچر ماند. همراه آنان، بیگم محموده شاه (خواهر لاله ایوب)، بیگم جعفر و چند زن دیگر نیز در کنار ریل غرق در خون افتاده بودند و فریاد "پاکستان زنده باد" سر میدادند.»
چه تصویر جانکاه و تکاندهندهای که یوسف رجا چشتی از این واقعه خونین ترسیم کرده است! دل به درد میآید، چشمها لبریز از اشک میشوند و سر به احترام فرو میآید.
یاد دو سالی افتادم که در کلاس او بودم؛ هرگز حتی به کنایه یا اشاره کوچکترین سخنی از این خاطرات بر زبان نیاورد. نه خواستار ستایشی بود و نه چشم به پاداشی داشت. او هرگز ازدواج نکرد و تمام عمر خود را وقف تدریس کرد. بیشمار دانشجویان از دانش او بهره بردند.
بیش از هر چیز، او شخصیتی شفیق، دلسوز و مجاهد بود. خوشحالی و افتخار من این است که فرصت بهرهمندی از دانش او و نیز محبت و مهرش نصیبم شد.
اما چه اندوه و تأسفی بالاتر از این که خدمات چنین زنان استوار و پرعزم در هیچ مرحلهای مورد قدردانی قرار نگرفت. با وجود فداکاریهای مثالزدنی آنان در راه آزادی وطن، پس از تأسیس پاکستان، زمانی که بانوان صاحبنفوذ بر مسلملیگ مسلط شدند، زنانی چون فهمیده اختر، سردار حیدر جعفر و جمیله شریف حسین که صادقانه و خالصانه در میدان سیاست حضور داشتند، دلسرد و ناامید گشتند و از صحنه سیاست کناره گرفتند.
ملتهای زنده و آگاه، همیشه قدردان آزادی خواهان قهرمان خویشاند. اگر در سطح ملی هم این کار انجام نشد، دستکم اهل قلم و ادبیات در ایالت سرحد وظیفه دارند این نمونههای درخشان را به نسلهای آینده معرفی کنند. چه تأسفبار است که نسل جدید با زندگی و کارنامههای بازیگران سینما آشناست، اما از رشادتهای زنان دلیر و شجاعی که بیهیچ نمایش و تظاهر، تمام زندگی خویش را فدای عشق به وطن کردند، بیخبر مانده است.
«ملنے کے نهیں نایاب هیں هم»
(ما نایابیم و به آسانی یافت نمیشویم)
آیا شایسته نیست که دستکم در همان دانشکده، برای یادبود این زنان، اتاقی یا بورس تحصیلیای به نام آنان تأسیس شود؟ نسل جوان باید بداند که امروز اگر در فضای آزاد در این مرکز علمی درس میخواند، در حقیقت در پایههای این کشور و در اعتلای همین مرکز، سهم بزرگی از آن زنان مجاهد، نویسنده و اندیشمند نهفته است.
دریغ و صد افسوس که دانشگاهها به نام سیاستمدارانی مزین شدهاند که حتی یک پشیز از دارایی خود برای این وطن ندادند، اما زنانی که بیپروا جان در طبق اخلاص نهادند تا جنبش پاکستان به ثمر برسد، در حاشیه فراموشی ماندهاند. آنان بودند که شمار بیشماری از دانشجویان دختر را در عرصه آموزش پرورش دادند و در میدان ادب با نگارش رمان، داستان و نمایشنامه، سنتها و ارزشهای مثبت جامعه پشتون را برجسته کردند. پژوهشگران تاریخ ادبیات نیز او را نخستین زن داستاننویس سرحد معرفی کردهاند.
اما حقیقت آن است که او در هر سه عرصه سیاست، آموزش و ادبیات، چهرهای موفق و نقشی فراموشناشدنی داشت.
«پیدا کهاں هیں ایسے پراگنده طبع لوگ
افسوس تم کو میر سے صحبت نهیں رهی»
(دیگر کجا میتوان چنین ارواح بیقرار و جستجوگری یافت؟ افسوس که شما همنشینی با میر را از دست دادید.)
منبع: خانم نصرت نسیم، نویسنده، روزنامه نگار، شاعر، معلم و برنده جایزه ادبی اباسین از ایالت خیبر
نظر شما