فیلم تهران؛ داستانی پرپیچ‌وخم در سایه سیاست

فیلم تهران.

    شب یک‌شنبه خواب به چشمانم نمی‌آمد. کتابی که کنار تختم بود را برداشتم اما میلی به خواندنش نداشتم، پس کنترل تلویزیون را برداشته و دکمه‌ی نتفلیکس را فشار دادم. در فهرست فیلم‌های تازه‌افزوده، عنوانی توجهم را جلب کرد: "تهران". با دیدن نام فیلم، حدس زدم شاید فیلم‌سازی آمریکایی، ایرانی یا اسرائیلی، تهران امروزی را محور داستان خود قرار داده باشد. بی‌اختیار دکمه را زدم تا ببینم ماجرا چیست. با آغاز تیتراژ ابتدایی دانستم که نویسنده‌ی داستان هندی است و کارگردان و تهیه‌کننده‌ی آن نیز از هند هستند. از این بابت خوشحال شدم، اما این خوشحالی چندان طولی نکشید و به‌زودی جای خود را به ناامیدی و سپس خشم داد. "تهران" داستان یک افسر پلیس است از همان تیپ مأمورانی که در فیلم‌های هندی و پاکستانی محبوبند؛ کسانی که برای تحویل دادن مجرمان به قانون، وقت تلف نمی‌کنند و خودشان قاضی و جلاد می‌شوند تا وجدان خویش را آرام و رؤسای‌شان را ناخشنود نگه دارند. بازیگر این نقش، جان آبراهام را می‌شناختم اما این نخستین فیلمی بود که از او دیدم.

     در آغاز فیلم، افسر پلیس یکی از اعضای باندهای تبهکاری را در رستورانی بین‌راهی، در برابر چشمان مأموران دیگر به قتل می‌رساند. این صحنه برایم چنین پیامی داشت که شاید محور اصلی داستان، شخصی از همین باند باشد که از هند گریخته و به ایران پناه برده است و حالا افسر لجوج فیلم مجبور خواهد شد برای دستگیری او به تهران سفر کند. در همین اندیشه بودم که دیدم پلیس داستان دختری دارد و روز تولد اوست؛ همسرش نیز با نگرانی در میان مهمانان منتظر آغاز جشن تولد است. در همین حین چند صحنه همراه با گفتار متن (Voice-over) پخش می‌شود که توضیح می‌دهد در تاریخ معینی، در سه کشور مختلف، به‌طور هم‌زمان سه دیپلمات اسرائیلی هدف بمب‌گذاری در خودروهایشان قرار گرفتند؛ یکی از آن کشورها نیز هند بود. در جریان این انفجار، دختری گل‌فروش که کنار خیابان ایستاده بود سوخت و آسیب دید. این دختر هم‌سن دختر افسر پلیس بود. نویسنده و کارگردان به‌صراحت نمی‌گویند، اما از محل کار و لحن گفت‌وگوی افسر چنین برمی‌آید که او از نیروهای ضدتروریسم یا یکی از یگان‌های ویژه است. رئیس او با شنیدن خبر انفجار در خودروی دیپلمات اسرائیلی، فوراً نتیجه می‌گیرد که کشور همسایه‌ یعنی پاکستان مسئول این حمله است و بهتر است موضوع به همان نسبت داده شود تا دردسر تحقیقات بیشتر پیش نیاید. او تصمیم می‌گیرد مأموریت یافتن عاملان را به سازمان اطلاعات هند (RAW) بسپارد. اما قهرمان فیلم اصرار دارد که پاکستان در این ماجرا نقشی ندارد. او برای اثبات سخنش به رئیسش یادآور می‌شود که هیچ‌یک از عملیات گروه‌های پاکستانی که می‌شناسد، هرگز نیمه‌کاره نمانده است. سپس حمله‌ی دهلی را به دیگر حملات هم‌زمان در کشورهای مختلف مرتبط می‌کند و نتیجه می‌گیرد که این حمله در واقع کار چند مأمور ایرانی بوده که به هند نفوذ کرده‌اند. یکی از افسران زن RAW نیز با او هم‌عقیده می‌شود و تشویقش می‌کند تا عامل واقعی را بیابد.

     حادثه‌ای که فیلم به آن اشاره دارد در فوریه‌ی ۲۰۱۲ رخ داده است؛ آن زمان در خیابان اورنگ‌زیب دهلی نو به خودروی وابسته‌ی نظامی سفارت اسرائیل حمله شد. وابسته در خودرو نبود اما همسرش در اثر انفجار جان باخت. نویسنده و کارگردان این واقعیت تاریخی را دگرگون کرده‌اند تا بیننده بپندارد که افسر تنها از سر دلسوزی نسبت به دختر گل‌فروش هم‌سن دخترش، در پی یافتن عامل بمب‌گذاری است. برای تأکید بر این جنبه‌ی انسانی، فیلم وضعیت رقت‌انگیز برادر کوچک آن دختر را نیز نشان می‌دهد. به تحریک افسر زن RAW، پلیس سرسخت فیلم با استفاده از ابزارهای پیشرفته‌ی سایبری و ردیابی جغرافیایی به این نتیجه می‌رسد که عامل بمب‌گذاری، کارمند رسمی دولت ایران نبوده، بلکه فردی است که یکی از افسران سپاه پاسداران او را به‌دلیل فساد اخلاقی و طمع مالی به‌عنوان «عامل شخصی» خود به کار گرفته است. این شخص تنها چند ساعت پس از انفجار از دهلی به تهران پرواز کرده است.

     در مدت اقامتش در دهلی، زن خبرنگار هندی نیز با او همکاری کرده و اطلاعاتی درباره‌ی کارکنان سفارت اسرائیل در اختیارش گذاشته است؛ او نیز بازداشت می‌شود. همچنین یک راننده‌ی ریکشا که معمولاً در نزدیکی سفارت اسرائیل توقف می‌کرد و رفت‌وآمد دیپلمات‌ها را زیر نظر داشت، دستگیر می‌شود. پس از پایان تحقیقات، دولت هند تصمیم می‌گیرد موضوع را مسکوت بگذارد؛ زیرا به اسرائیل برای خرید سلاح نیاز دارد و به ایران برای تأمین نفت. پس بهتر است در نزاع آن دو کشور دخالت نکند. اما افسر فیلم این تصمیم را نمی‌پذیرد. از نگاه او انگیزه‌اش نه سیاست بلکه خون دختری معصومی است که بی گناه ریخته شده است. افسر زن RAW نیز با شعار عشق به وطن او را دلگرم می‌کند. وی برای تعقیب مظنون راهی جمهوری آذربایجان می‌شود، اما از سوی مافوق دستور بازگشت دریافت می‌کند. او نافرمانی کرده، به امارات می‌رود تا از راه دریا وارد ایران شود و سرانجام به‌طرز نامعلومی با گذرنامه‌ی پاکستانی و در پوشش شلوار قمیص از بندرعباس وارد ایران می شود.

     از این‌جا به بعد، فیلم به تعقیب و گریز میان افسر هندی و مأمور ایرانی تبدیل می‌شود که در نهایت به مرگ مأمور ایرانی می‌انجامد. من در تماشای این فیلم، به عنوان یک مسلمان پاکستانی کوشیدم که با دید ملی‌گرایانه داوری نکنم و آن را همچون مخاطب عادی ببینم. با این حال، پس از تماشای فیلم و اندکی تحقیق دانستم که «تهران» در سال ۲۰۲۲ تکمیل شده بود، اما نمایش آن تا ۱۴ اوت ۲۰۲۵ به تعویق افتاده و نخست در پلتفرم Zee5 (که سرویس پخش زنده دارد) منتشر شده است. در نتفلیکس نیز در ۱۴ سپتامبر همین سال در دسترس قرار گرفت. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چرا نمایش فیلم سه سال به تأخیر افتاد؟ در حال حاضر هند به‌جای خرید نفت از ایران، به روسیه روی آورده است. ترامپ از این تغییر ناخشنود است، اما روابط هند با اسرائیل هر روز نزدیک‌تر می‌شود. چندی پیش نیز یکی از رهبران حزب قدرتمند متحد نتانیاهو در دهلی حضور داشت. پس چرا درست در این زمان تصمیم گرفته‌اند فیلمی را که "وحشیگری مأموران ایرانی" را افشا می‌کند، نمایش دهند؟![i]

کد خبر 25271

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =