ظہران ممدانی؛ صدای وجدان نوینِ آمریکا در دلِ امپراتوری سرمایه

در روزگاری که سیاست آمریکا میان زر و زور تقسیم شده است، جوانی از تبار مهاجران، از گلی‌های برونکس برخاسته تا عدالت را دوباره به مرکز قدرت بازگرداند. ظہران ممدانی، فرزند اندیشه و مقاومت، با صداقت و ایمان به ارزش‌های انسانی، چهره‌ای تازه از سیاست آمریکایی ترسیم کرده است—چهره‌ای که نه در برج‌های منهتن، بلکه در دل مردم معنا می‌یابد.

ظَهران ممدانی: معمارِ نو در شهرِ رؤیاها

سیاستِ آمریکا همواره گفت‌وگویی مداوم میان قدرت و ایدئولوژی بوده است. از قرن هفدهم، زمانی که مستعمراتِ نوپدید در قالب اندیشه‌ی «دولتِ تازه» شکل گرفتند، در خمیره‌ی آنان هم رؤیای آزادی نهفته بود و هم شکافِ تبعیض. به تعبیرِ توماس جفرسون، «تمام انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند»، اما تاریخ نشان داد که این برابری، دیری نپایید و به‌زودی بر اساس رنگ، دین و سرمایه تقسیم شد.

از جنگ داخلی گرفته تا دوران رکودِ بزرگ، از مک‌کارتی‌گرایی تا جنبشِ حقوقِ مدنی، در هر عصر، آمریکا نبردی درونی را تجربه کرده است؛ نبردی میان کاخ‌های قدرت و کوچه‌های مردم. در میانه‌ی قرن بیستم، «نیو دیل» روزولت دستِ سرمایه را به بندِ دولت کشید، اما «ریگانیسم» دوباره این بند را گسست و سرمایه را تقدیس کرد. پس از واقعه‌ی یازدهم سپتامبر، سیاستِ آمریکا، «ترس» را به جوهرِ هویتِ ملی خود بدل ساخت و به نامِ صلح، آتشِ جنگ‌ها را برافروخت.

در چنین فضای توفانی، نسلی تازه سر برآورد که رؤیای سیاستی اخلاق‌محور را در سر داشت؛ نسلی که به جای قدرت، به وجدان و حقیقت می‌اندیشید و سودای ساختن جهانی انسانی‌تر را در سر می‌پروراند.

این همان نسلی بود که در پیروزی اوباما، تصویری کوتاه و رنگارنگ از «آمریکای چندچهره» را نظاره کرد، اما خیزشِ ترامپیسم خیلی زود به او فهماند که آن رؤیا هنوز ناتمام است. اکنون همان رؤیا در سیمایی نو بازگشته است؛ از شهری که نفسِ اقتصادِ جهان به ریتمِ تپشِ آن بسته است، شهری که اینک جوانی بر مسند قدرت نشسته که وجدان را محور می‌داند نه ثروت.

پیروزیِ ظَهران ممدانی تازه‌ترین فصل از آن مبارزه‌ی دیرینه‌ی مردم آمریکا است؛ مبارزه‌ای برای عدالت، برابری و اخلاق در سیاست. ظَهران ممدانی نامی‌ست که دیگر نه نماینده‌ی نژاد است و نه مذهب، بلکه نمادی از انقلابِ فکریِ نوینی است که در جانِ جامعه دمیده شده است.

در همان شهری که سرمایه‌داری خیمه‌ی خویش بر زمین کوبیده، جایی که هر اشاره‌ی بورس همچون نبضِ تپنده‌ی اقتصادِ جهانی تلقی می‌شود، امروز جوانی به قدرت رسیده است که منشورِ او قدرت نیست، بلکه توازن است؛ سود نیست، بلکه مساوات؛ و سیاست نیست، بلکه خدمت.

اگر به پیشینه‌ی فکری ظَهران ممدانی بنگریم، به‌روشنی درمی‌یابیم که او صرفاً یک سیاست‌مدار نیست، بلکه جوانی فرهیخته و آگاه است که از بطنِ سنتِ فهم و اندیشه برخاسته است. پدرش، پروفسور محمود ممدانی، از چهره‌های برجسته و مرجعِ معتبرِ جهان در زمینه‌ی مطالعات آفریقا، استعمار و اندیشه‌ی پَسااستعماری به‌شمار می‌رود، و مادرش میرا نایر کارگردان و شخصیت اجتماعی نام‌آور است.

شعارهای انتخاباتیِ او هیچ‌گونه زرق‌وبرق تصنعی نداشتند. او خطاب به مردم گفت:

«ما توازن را به شهر بازمی‌گردانیم، شهری که در آن اجاره‌ی خانه از توانِ اعصابِ انسان سنگین‌تر نباشد، و کرایه‌ی یک اتوبوس فاصله‌ای میان انسان‌ها نیافریند.»

این جملات صرفاً وعده‌های لفظی نبودند، بلکه پژواکِ همان زمینه‌ی اجتماعی و طبقاتی بودند که سال‌هاست در آمریکا گسترش یافته است. پس از همه‌گیری کرونا، شکاف طبقاتی در شهرهای بزرگ آمریکا عمیق‌تر شد و سخنان ممدانی بازتابِ صادقانه‌ی همین واقعیت تلخ است.

در یک‌سو، در برج‌های سر به فلک کشیده‌ی منهتن سرمای ثروت یخ زده است، و در سوی دیگر، در کوچه‌های برانکس و بروکلین، دودِ فقر از دل خانه‌ها برمی‌خیزد.

جنبش ظَهران ممدانی از همان کوچه‌هایی برخاست که مردم در آن نه رؤیا، بلکه بارِ سنگینِ واقعیت را بر دوش می‌کشیدند. پیروزی او در حقیقت بیانگر روایتِ نسلِ تازه‌ای از آمریکاست؛ نسلی که از نژادپرستی، از حرص و طمعِ سرمایه‌داری، و از وعده‌های هرگز تحقق‌نیافته خسته شده است.

جوانانی که روزگاری در شعارهای برنی سندرز صداقت می‌دیدند، اکنون در وجودِ ممدانی تجدیدِ همان رؤیای عدالت و برابری را احساس می‌کنند. این پیروزی برای اشرافیتِ سنتیِ آمریکا نیز ضربه‌ای تکان‌دهنده بود؛ زیرا در برابر سیاست‌مداری کارکشته چون اندرو کومو، این جوانِ تازه‌نفس پیروز شد  و این خود نشانه‌ای است از آنکه مردم دیگر از تسلسل خانوادگیِ قدرت به ستوه آمده‌اند.

این همان دگرگونی است که روزی آمریکا در انتخاب جان اف. کندی شاهدش بود، اما این بار نه از کاخ‌های سفیدپوستان، بلکه از محله‌های قهوه‌ای‌پوست و سیاه‌پوست برخاسته است.

در سخنرانیِ پیروزی خود، ظهران ممدانی گفت:

«مردم نیویورک ثابت کردند که قدرت از آنِ ملت است. من یک مسلمانم، و از این هویت نه تنها شرمنده نیستم، بلکه همیشه به آن افتخار می‌کنم.»

این جمله، اعلامِ پیروزی نیست، بلکه یادگاری است حک‌شده بر سینهٔ تاریخ؛ جمله‌ای که روزگارِ آینده را همواره به یاد خواهد آورد که سرچشمهٔ قدرت، نه کاخ‌ها و ایوان‌ها، بلکه انسان و مردم‌اند.

آمریکا که روزگاری جهان را در آیینهٔ اندیشهٔ خویش می‌نگریست، این‌بار برای نخستین‌بار در حال تماشای چهرهٔ واقعیِ خود است.
پیروزی ممدانی او را واداشته است تا از خود بپرسد: وارثِ «رویای آمریکایی» کیست؟ آنان که قرن‌هاست بخشی از این نظام بوده‌اند، یا آن‌کس که آمده تا روحی تازه در این نظام بدمد؟

و این پرسش، سیاسی نیست؛ تمدنی است. زیرا بزرگ‌ترین پرسش‌های تاریخ، نه با قدرت، بلکه با انسان گره خورده‌اند.

در خاورمیانه، این پیروزی با احساسی دوگانه از شگفتی و امید نگریسته می‌شود. ناظرانِ این منطقه می‌دانند که در لحن ممدانی، تعادلی نهفته است میان روحِ مشرق و خردِ مغرب تعادلی که در کمتر سیاست‌مداری دیده می‌شود.
آنان آگاه‌اند که اگر این مرد به عرصهٔ سیاست جهانی پا نهد، روایت‌ها دگرگون خواهند شد؛ روایتی تازه که در آن به‌جای قدرت، گفت‌وگو؛ به‌جای ستیز، پیوند؛ و به‌جای منفعت، معنا جای خواهد گرفت.

برای چین، روسیه و اروپا، ظهورِ ممدانی نه صرفاً یک حادثهٔ سیاسی، بلکه معادله‌ای نوین و علمی تازه در هندسهٔ جهان معاصر است.[1]

نویسنده:لقمان اسد[2]

ترجمه:دکتر عسکری

منابع:روزنامه جنگ[3]

 

[1] . https://jang.com.pk/news/1526304

[2] . پژوهشگر و نویسنده‌ی حوزه‌ی سیاست و جامعه‌شناسی معاصر است که با نگاهی تحلیلی و بینارشته‌ای، تحولات فکری و اجتماعی جهان امروز را بررسی می‌کند.

[3] . روزنامه جنگ قدیمی‌ترین و پرتیراژترین روزنامه اردوزبان پاکستان است که از سال ۱۹۴۰ در کراچی منتشر می‌شود. این روزنامه با گستره‌ای ملی و بین‌المللی، یکی از معتبرترین منابع خبری و تحلیلی در جهان اردو به شمار می‌رود.

کد خبر 25466

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 4 =