در نقشه جغرافیایی مدرن، نوسانتارا در تقاطع مسیر بین اقیانوس هند و اقیانوس آرام واقع شد که در مسیر تجارت سنتی، خلیج بنگال و دریای چین را ارتباط داد.

فصل یکم

اطلاعات جغرافیایی

مجمع الجزایر نوسانتارا، از یک نظریه، در تقاطع سه صفحه یا پلیت بزرگ زمین قرار گرفته است که پتانسیل ایجاد فشار زیادی بر روی لایه های زمین را دارد. به دلیل ایجاد فشار لایه های زمین نوسانتارا به سمت بالا، تلاقی سه صفحه یا پلیت بزرگ زمین و در نتیجه گستره وسیعی معروف به فلات قاره سوندا (Sunda) با تعدادی از آتشفشان ها و کوه های طولانی که در دوره باستان به Sweta Dwipa یا لموریا شناخته شده است، تشکیل گردیده است. گستره وسیعی فلات قاره سوندا که در اصل کم عمق بود، در عصر یخبندان هنگامی که سطح دریا صدها متر کاهش یافت، چسبیده به سطح مشاهده شد. از آنجا که در تقاطع سه صفحه یا پلیت بزرگ زمین قرار گرفته است، زلزله شدید و فوران های آتشفشانی ویرانگر در این منطقه اغلب رخ داده است. در آخرین عصر یخبندان که حدود ۵۰۰.۰۰۰ سال پیش به طول می انجامید، یخ در قطب شمال و قطب جنوب ذوب شد که آب دریا بالا آمد و امواج به بلندی یک مایل ایجاد شد. به دلیل بالا آمدن آب دریا و امواج یک مایلی، گستره وسیع فلات قاره سوندادر دریا غرق شد و تنها فلات ها و قله های آتشفشانی باقی ماند. پس از آن، باقی مانده فلات های غرق نشده، به مجمع الجزایر نوسانتارا متشکل از فلات قاره سوندا بزرگ و کوچک که با هم دیگر تا قاره استرالیا متصل بودند، شناخته شد.

با توجه به نقشه های صادر شده توسط گروه تحقیقات جنوب شرقی آسیا در لندن، مجمع الجزایر نوسانتارا با قاره آسیا متحد بودند. با توجه به نظریه پروفسور آریسیو نونس دوس سانتوس (Arysio Nunes dos Santos) فیزیکدان هسته ای و زمین شناس برزیلی، مجمع الجزایر نوسانتارا عبارت بود از بخش باقی مانده قاره غرق شده آتلانتیس که به دلیل رویداد سیل بزرگ در پایان عصر یخبندان رخ داد. این رویداد در داستان های باستانی در سراسر جهان در مورد سیل بزرگ که جهان را در بر گرفت و تمام سرزمین های پست را غرق نمود و آتشفشان ها را به عنوان جزایر باقی گذاشت، ثبت شده است.

در نقشه جغرافیایی مدرن، نوسانتارا در تقاطع مسیر بین اقیانوس هند و اقیانوس آرام واقع شد که در مسیر تجارت سنتی، خلیج بنگال و دریای چین را ارتباط داد. مجمع الجزایر نوسانتارا از غرب به شرق پنج هزار کیلومتر و از شمال به جنوب دو هزار کیلومتر امتداد دارد که با توجه به وسعت مساحت آن به سه منطقه زمانی تقسیم شده است. بیش از سیصد قبیله با انواع مختلف زبان ها و آداب و رسوم آن، در این منطقه وسیع سکونت دارند. بنابراین، از آنجا که بزرگترین بخش نوسانتارا از دریا تشکیل شده است، روابط اقتصادی و فرهنگی مردم آن بیشتر از سواحل آبی آن صورت پذیرفته  تا از مناطق خشکی که با  موانع جغرافیایی کوه ها و جنگل ها مواجه بوده است.

نژاد ساکنان

در مطالعات انسان شناسی فیزیکی، ملت نوسانتارا دارای سابقه بسیار طولانی است. یوجین دوبوا (Eugene Dubois)، کاشف فسیل های انسان باستانی به نام علمی پیتکانتروپوس ارکتوس (Pithecanthropus Erectus به معنای "انسان بوزینۀ راست قامت" یا انسان اولیه میمون نمای دورۀ پلیوسن که جمجمه اش در جاوه کشف شد) و به دنبال آن یافته های هومو موجوکرتنزیس (Homo Mojokertensis یعنی انسان های باستانی از منطقه موجوکرتو، جاوه شرقی)، مگاآنتروپوس پالئوجاونیکوس (Meganthropus Paleojavanicus به معنای انسان های غول آسا از جاوه)، هومو سولوانسیس (Homo Soloensis به معنای انسان های باستانی از منطقه سولو، جاوه مرکزی) و هومو وجکنسیس (Homo Wajakensis یعنی انسان های باستانی از منطقه وجک، جاوه شرقی) به این اشاره نمود که نوسانتارا در مدت زمان بین دوازده هزار تا یک میلیون (۱۲.۰۰۰ تا ۱.۰۰۰.۰۰۰) سال پیش، انسان ها در آن ساکن بودند. بر اساس تحقیقات هری ویدیانتو (Harry Widianto) "این زنجیره هنوز منقطع است"، وجود هومو ساپینس (Homo Sapiens یعنی انسان خردمند به عنوان انسان های مدرن که همزمان بر روی زمین حدود ۴۰.۰۰۰ سال پیش ظهور پیدا کردند، از نظر ساختار مورفولوژی با هومو ارکتوس بسیار متفاوت است. بر اساس تفاوت مورفولوژیکی هومو ساپینس که حدود ۴۰.۰۰۰ سال پیش زندگی کردند، با هومو ارکتوس که بین ۲۰۰.۰۰۰ تا ۳۰۰.۰۰۰ سال پیش زندگی کرده بودند، این نتیجه به دست آمد که هومو ساپینس جنس توسعه تکاملی از هومو ارکتوس نمی باشد. با توجه به داده ها از موسسه ایجکمن (Eijkman، مؤسسه تحقیقات زیست شناسی مولکولی تحت نظارت وزارت تحقیقات، فناوری و آموزش عالی اندونزی)، هومو ارکتوس که در جزیره جاوه بین ۱۰۰.۰۰۰ تا  ۱.۰۰۰.۰۰۰ سال پیش زندگی کرده بودند، منقرض شدند. و هرآنچه پس از آن در مجمع الجزایر نوسانتارا سکونت گزیدند، هومو ارکتوس از آفریقا بودند که حدود ۶۰.۰۰۰ تا ۷۰.۰۰۰ سال پیش آمده بودند و هومو ساپینس ها از آسیا بودند که حدود ۴۰.۰۰۰  تا ۵۰.۰۰۰ سال پیش وارد شده بودند. فرزندان هومو ارکتوس آفریقایی تبار بعدها به قومیت ملانزی و فرزندان هومو ساپینس آسیا تبار، به نژاد آسترونزی نامیده شدند.

قومیت ملانزی که در انواع مختلف قبایل پراکنده شدند، از ۷۰.۰۰۰ سال قبل از میلاد، ساکن پاپوا، گینه نو، استرالیا و جزایر اقیانوس آرام مانند بیسمارک، سلیمان، کالدونیای جدید و فیجی بودند. در گذشته، اجداد قبایل ملانزی ساکن جزیره جاوه بودند، یعنی نژاد پروتوی ملانزی مشهور به هومو وجکنسیس. به دلیل اختلاط با مهاجران جدید که به مناطق مسکونی این اصل و نسب نژاد باستانی، برخی به شرق گریختند و دیگری با نژادهای مهاجر جدید اختلاط پیدا کردند که هویت ملانزی خود را از دست دادند. در همین حال، کسانی که به شرق گریختند و زمان برای رسیدن به پاپوا نداشتند، با نژاد آسترونزی (مالایی) اختلاط و ازدواج کردند. نسل های آنها که خون مخلوط ملانزی ، آسترونزی (مالایی) داشتند، ساکن جزایر در نوسا تِنگارا تیمور، تیمور شرقی و مالوکو شدند. بنابراین، در مطالعات انسان شناسی فیزیکی و نژاد شناسی معلوم شد که مجمع الجزایر نوسانتارا به طور کلی توسط جمعیتی از دو نژاد اصلی مسکونی شد: نژاد آسترونزی و نژاد ملانزی که برخی به همگون سازی به نژاد آسترونزی ، ملانزی پرداختند که توسعه آنها حدود ۱۰.۰۰۰ سال پیش حدس زده شد.

بنا به نظر پیتر بِلوود (Peter Bellwood) در "ماقبل تاریخ مجمع الجزایر هند و مالزی"، نژاد باستانی آسترونزی ، ملانزی در مجمع الجزایر هندو و مالزی زندگی کرده بودند. آنها را می توان به عنوان "پسر عموی" جمعیتی از نسل ساکنان استرالیا و گینه نو در حدود ۵۰.۰۰۰ سال پیش گفت. در واقع، منطقه بزرگ از جنوب چین به سرزمین سوندا محل سکونت جمعیتی بود که ویژگی های آن به صورت متنوع، متفاوت است. این منطقه محل وقوع تغییر تدریجی جغرافیایی در فرکانس از صفات ژنتیکی بین نژاد استرالیایی (بیشتر در جنوب) و مونگولوید به معنی مغول سان (بیشتر در شمال) بود. بنابراین، انسان هایی که در آنجا زندگی می کردند، باید به عنوان یک جمعیت واحد در نظر گرفته شود، نه دو جمعیت مجزا. با این حال، از آنجا که در منطقه عرض جغرافیایی نسبتا" وسیعی بصورت پراکنده زندگی می کردند، فرصت برای سازگاری طبیعی در هر محل وجود داشت تا جمعیت های بسیار متفاوت به وجود آمدند.

نژاد استرالیایی که به مونگولوید جنوبی نیز نامیده شد، با گسترش وسیع تری نسبت به نژاد ملانزی رشد داشت. و حتی به دلیل گسترش وسیع نژاد مونگولوید جنوبی، ملانزی در تمام جزایر تنها به صورت گروه های کوچک، مانند مردم نِگریتو (Negrito) در تایوان، مالزی، فیلیپین، آندامان، پلینزی، هوکایدو، پاپوا و جزایر اطراف آن، باقی ماندند. جمعیت های ملانزی که از گروه ساکن استرالیا و گینه نو از هم جدا شدند، به طور مداوم در گروه های متنوع تکامل یافته و تغییرات خاصی را دیدند، یعنی چهره و جمجمه آن کوچکتر شد. این روند مشابه در جوامع سرزمین آسیای جنوب شرقی نیز همزمان رخ داد. برخی از تغییرات به دلیل وجود جریان ژن از کالا پلیستوسن از جمعیت شمالی (اصل و نسب مونگولوید) با حمایت روند فشار انتخاب محلی اتفاق افتاد. مطمئناً، این گروه ها، به شکل فنوتیپی همچنان به عنوان نژاد آسترونزی و نژاد ملانزی باقی ماندند.

ازدواج بین استرالوپیتکوس یا مونگولوید جنوبی با ملانزی که نژاد جدید استرالوپیتکوس ، ملانزی را به دنیا آورد، وقوع تغییرات فیزیکی آنها را نشان داد. علائم ملانزی که عبارت بود از پوست تیره و موهای مجعد تیره، از بین رفت. همچنین علایم استرالوپیتکوس یا مونگولوید جنوبی که زرد پوست، با موهای صاف، دندان های کوچک و چشمان کشیده بودند، باقی نماند و به یک نژاد جدید به نام استرالوپیتکوس ، ملانزی ذوب شد که در جنوب شرقی آسیا پراکنده بودند و این نژاد بعدها به پروتو مالایی (Proto Melayu) نامیده شد. در پی توسعه نژاد پروتو مالایی، نژاد مونگولوید (Deutero Melayu یا موج دوم پس از پروتو) با برخی از ویژگی های استرالوپیتکوس ، ملانزی ظهور پیدا کرد که زبان آسترونزی را (مورد استفاده حدود  ۵۰۰  تا ۲.۵۰۰ سال قبل از میلاد) به کار بردند و این زبان، توسعه یافته زبان پروتو آسترونزی (مورد استفاده حدود ۳.۰۰۰ تا ۴.۰۰۰ سال قبل از میلاد) بود. همین نژاد پروتو مالایی، مونگولوید و ملانزی بودند که تا به حال ساکنان اصلی از مجمع الجزایر نوسانتارا را تشکیل می دهند.

تعداد زیادی از آنها که ساکن ساحل بودند، به توسعه فن آوری های دریایی پرداختند. این امر اجازه می داد تا آنها به ساکنان جدید در جزایر مختلف و پراکنده در بین اقیانوس هند با اقیانوس آرام تبدیل گردند که بعضی از آنها به عنوان نژاد مالایو، پلینزی شناخته شدند.

در منطقه هند، مالزی که به نام مجمع الجزایر نوسانتارا معروف بود، بزرگترین جمعیت از جمله فنوتیپ آسترالوپیتکوس یا مونگولوید جنوبی که با فنوتیپ ملانزی ادغام شدند، به آسترالوپیتکوس ، ملانزی تبدیل گشتند. دامنه گسترش آن به جزایر اقیانوس آرام، ماداگاسکار تا قاره آمریکا رسید.

ویژگی های نژاد مونگولوید که در نژاد آسترالوپیتکوس ، ملانزی موجود بود، در فیزیولوژی نوزادان این نژاد مخلوط، مشاهده می شد. در قسمت باسن آنها، لکه های آبی رنگ وجود داشت که در هنگام بزرگ شدن خود به خود از بین خواهد رفت. تنها نژاد مونگولوید بودند که این ویژگی منحصر به فرد در قالب لکه آبی رنگ در باسن نوزاد را داشتند.

در توسعه علم انسان شناسی فیزیکی، از تحقیقات انجام شده توسط سی.جی.اچ ترنر (C.G.H. Turner) و دکتر اسویندلر (D.R. Swindler)، به خصوص در شناسایی فنوتیپ دندان و جمجمه با تغییرات مختلف تکاملی آن، به این نتیجه رسیدند که آسترالوپیتکوس یا نژاد مونگولوید جنوبی با نژاد ملانزی در واقع اجداد مشترک داشتند که در دوره پلیستوسن پایانی، اجداد آن دو نژاد ساکن آسیای جنوب شرقی بودند. منطقه جنوب شرق آسیا که مکان اجداد قبایل باستانی ساکن نوسانتارا در نظر گرفته شد، شامل منطقه چمپا (ویتنام)، خلیج تونکین و یوننان در جنوب غربی چین بود. بدین ترتیب، استرالوپیتکوس یا مونگولوید جنوبی که با ملانزی مخلوط شدند و اجداد واحدی داشتند، به نژاد جدید با نام استرالوپیتکوس ، ملانزی تبدیل گردید و همراه با آسترالوپیتکوس یا مونگولوید جنوبی رشد پیدا کردند و پس از آن به نژاد پروتو و دؤوترو مالایی تقسیم شدند.

کثرت وقوع بلایای طبیعی و جنگ بین گروه ها، عامل اصلی برای مهاجرت نژاد استرالوپیتکوس یا مونگولوید جنوبی و ترک منطقه یوننان در آسیای جنوب شرقی به جزایر نوسانتارا بین سال های ۳.۰۰۰ تا ۵.۰۰۰ قبل از میلاد بود. بسیاری از آنها در جزیره کالیمانتان (بورنئو) زندگی می کردند و به عنوان قوم دایاک شناخته شدند. در روند مهاجرت مرحله ای، نژاد پروتو مالایی نیز جنوب شرق آسیایی را به سمت جزایر نوسانتارا ترک کردند. نخستین مرحله مهاجرت نژاد پروتو مالایی به نوسانتارا در حدود ۵۰۰ تا سال ۱.۵۰۰ قبل از میلاد پیش بینی شد، یعنی هنگامی که مردم مونگولوید از شمال به مناطق محل سکونت نژاد پروتو مالایی در امتداد رود ایراوادی، سالوین و مکونگ حمله کردند. قبیله شان از نژاد پالای مونگولوید (Palae Mongoloid) از کسانی بودند که در تهاجم مونگولوید شمالی تحت فشار قرار داشتند. قبیله شان اجداد مردم سیام، کامبوج، لائوس، ویتنام و دایاک بودند.

نژاد پروتو مالایی در اصل ساکنان کوهستانی بودند که عزلت و تنهایی را ترجیح می دادند و تمایل به عدم روابط با جهان خارج را داشتند. با این حال، به دلیل تهاجم مونگولوید شمالی و سپس قبیله شان (Shan)، مردمان پروتو مالایی به ساحل عقب نشینی کردند. از آنجا که عادت نداشتند در ساحل زندگی کنند، سپس با عبور از دریا مهاجرت کرده و به دنبال محل سکونت جدید بودند. از جمله نژاد پروتو مالایی که پراکنده شدند، قبیله بونتوک (Bontoc) و ایگوروت (Igorot) در فیلیپین، قبیله تایال (Tayal) در تایوان، قبیله توراجا (Toraja) در سولاوسی، قبیله راناو (Ranau) در سوماترای جنوبی، قبیله واجو (Wajo) به جزایر لینگا تا چِبو (Cebu) در فیلیپین ، قبیله کارِن (Karen) در مرز برمه و تایلند، قبیله مِؤو (Meo) از مرز برمه تا چیانگمای (Chiangmai) پراکنده شدند.

به علت مهاجرت نژاد پروتو مالایی، نژاد مالانزی که از قبل در جزایر نوسانتارا سکونت گزیدند، در منطقه داخلی نوسانتارای شرقی تحت فشار قرار داشتند. بین سال های ۲۰۰ تا ۳۰۰ قبل از میلاد، مهاجرت مرحله بعدی از نژاد دئوترو مالایی رخ داد که به سرعت با نژاد پروتو مالایی مخلوط شدند. نسل های نژاد پروتو مالایی و دئوترو مالایی که مخلوط بودند، در کنار نژاد مالنزی به عنوان ساکنان اصلی جزایر نوسانتارا شدند. به گفته هارولد فاستر (Harold Foster) در "گل لوتوس: نمایی از جاوا در ۱۹۵۰"، قبایل نژاد مالایی در نوسانتارا به طور کلی به دو بخش اصلی تقسیم شده است: اول، قبایل پروتو مالایا مانند باتاک (Batak)، توراجا (Toraja)، کارن (Karen)، ایگوروت (Igorot)، بونتوک (Bontoc)، راناو (Ranau)، مِؤو (Meo)، تایال (Tayal) و واجو (Wajo) بودند. محل اصلی اجداد نژاد پروتو مالایا در منطقه ای کوهستانی در مرز برمه و تایلند واقع شد. دوم، قبایل نئو مالایا (دئوترو مالایی)، مانند قبیله جاوه، بوگیس، آچه، مینانگ کاباو (Minangkabau)، سوندا، مادورا و بالی بودند.

دین مردم مجمع الجزایر نوسانتارا

در حفاری های علمی مختلف مربوط به نژاد ساکن نوسانتارا این اطلاعات به دست آمد که ساکنان باستانی جزایر نوسانتارا از زمان کالا پلیستوسن اخیر، با تمدن مربوط به دین آشنا بودند. از انواع مختلف صنایع فرهنگی سنگ های باستانی مانند مِنهیر (Menhir)، دُلمِن (Dolmen یعنی ساختمانی که دارای چند ستون یک پارچه سنگی است)، یوپا (Yupa)، تابوت یا سارکُفاگوس (Sarkofagus) و پوندِن بِرونداک (Punden Berundak) معلوم شد که از دوران پالیولیتهیکوم (Paleolithikum) که به دوره مِسّولیتهیکوم (Messolithikum)، نیولیتهیکوم (Neolithikum یا نوسنگی) و مگالیتهیکوم (Megalithikum) ادامه می داشت، ساکنان باستانی نوسانتارا با دین همراه با آیین های آن آشنا بودند. سپس به دوران فرهنگ برنزی ادامه یافت. نتایج حفاری انواع اشیای باستانی برنزی، وجود ابزارهایی را که به عنوان وسیله عبادت از جمله ابزارهای مربوط به سیستم دفن استفاده می شد، آشکار ساخت. تمام فعالیت های اقتصادی و فرهنگی ساکنان نوسانتارا از دوران سنگی تا دوران فلزی، نشانه وجود رابطه جدایی ناپذیر بین فرهنگ و دین نشان می دهد.

پاول موس (P. Mus) در "L'Inde vue de I'Est. Cultes indiens etindigenes au Champa" (مشاهده از شرق: آیین های هند و رسوم در چمپا) اظهار داشت که در دوران باستانی، وحدت فرهنگی در یک منطقه بسیار وسیع شامل هند، هندوچین، اندونزی، تعدادی از جزایر در اقیانوس آرام و شاید چین جنوبی، وجود داشت. این وحدت فرهنگی نسبتاً گسترده را نباید به عنوان یک وحدت قومی یا نژادی تفسیر نمود. این گستردگی قلمرو فرهنگی احتمالا به دلیل وجود دریایی بود که منطقه ای را با دیگری متصل سازد. یکصد، دویست، یک هزار کیلومتر اقیانوس، به خصوص با باد فصلی، فاصله ناچیز بود نسبت به یکصد، دویست یا هزار کیلومتر خشکی جدا شده با کوه ها، جنگل ها و قبایلی مانند شبه جزیره هندوچین یا دکن در دوران باستانی که با هم دیگر دشمنی می کردند. در مکانی که شرایط سفر دریایی آن، وحدت تبادلی را ایجاد می کند، به خودی خود می توان انتظار وجود وحدت فرهنگی را داشت. اصطلاح "دین منطقه باران های موسمی" منطقی و مناسب تر است از اینکه به بحث در خصوص دین هند یا دین چین، قبل از فرهنگ هایی که به این اصطلاحات معنا می دهد، پرداخته گردد.

برای اینکه به طور کلی اعتقادات باستانی که مورد پیروی و اغلب هم در آن مناطق گسترده قابل مشاهده است، به تصویر کشیده شود، بهترین راه تا اینجا این است که اصطلاح آنیمیسم به کار برود. منظور این است که ساکنان هند، هندوچین، اندونزی، چین جنوبی در دوران باستانی به روحی که در همه چیز و همه جا، موجود می باشد و از بدن جدا شده است و به هیولاهای نگهبان آب و جنگل معتقد بودند و نیز بر این باور داشتند که افراد خاصی صاحب قدرت احضار و دور نمودن ارواح موجود بودند. وجود روح در همه جا تنها بخشی از دین باستانی مورد مطالعه قرار گرفته بود، در حالی که برخی دیگر عبارت بود از اعتقاد به اینکه کارهای مناسب می تواند ارواح را صدا بزند، آشتی دهد یا دور نماید.

هر دو بخش با هم دیگر یک جفت تلقی می شد. همین کارهای جادوگران با سحر آنها بود که جهان انسان را از انواع ارواح مملو سازد. این دین باستانی که هند، هندوچین، اندونزی، چین جنوبی و حتی جزایر اقیانوس آرام را در بر گرفت و پاول موس آن را به عنوان آنیمیسم (روح اساس زندگی) نامید، اساساً دین قدیمی ساکنان نوسانتارا بود که در جزیره جاوه به کاپیتایان یاد شده است. این دین در نوسانتارا از زمان ظهور فرهنگی کالا پالیولیتهیکوم، مسلیتهیکوم، نوسنگی، مگالیتهیکوم و در ادامه دوران برنز و آهن، رشد پیدا نمود.

این بدان معنی است که پس از سکونت نژاد پروتو مالانزی از نسل هومو ارکتوس در آسیای جنوب شرقی و جزایر نوسانتارا تا زمان ورود نژاد آسترونزی از نسل هومو ساپینس به آسیای جنوب شرقی، با آن دین آشنا بودند، دینی که مورد پیروی و اعمال نسل به نسل توسط فرزندان آنها بود، یعنی نژاد آسترالوپیتکوس ملانزی و پس از آن نژاد پروتو مالایی و نژاد دئوترو مالایی را تحت تاثیر قرار داد و این رویداد مدت های طولانی پیش از نفوذ فرهنگی ایندوس و چین در اوایل قرن میلادی اتفاق افتاد.

در خصوص "دین منطقه باران های موسمی"، دین باستانی که به کاپیتایان یاد شد، دینی مورد پیروی ساکنان نوسانتارا بود و بنا به داستان های قدیمی، دین باستانی مورد پیروی ساکنان قبلی جزیره جاوه سیاه پوست بود (یعنی نژاد پروتو ملانزی از نسل هومو واجاکنسیس [Wajakensis]). در اعتقادات پیروان کاپیتایان در جاوه، جد اولیه معروف به مروج کاپیتایان، شخصیت افسانه ای به نام "دنگهیانگ سِمَر" (Danghyang Semar)، فرزند انسان مقدس "سنگهیانگ وُنگکوهام" (Sanghyang ungkuham) از نسل انسان مقدس "سنگهیانگ ایسمایا" (Sanghyang Ismaya) بود. بنا به داستان، سرزمین اصلی دنگهیانگ سِمر، لموریا (Lemuria) یا اسوتا دویپا (Sweta Dwipa)، قاره غرق شده توسط سیل عظیمی بود که دنگهیانگ سمر و یاران خود را وادار به پناه بردن به جزیره جاوه نمود. سنگهیانگ سمر دارای برادری به نام هانتاگا (توگوگ) بود که در خارج جاوه زندگی می کرد و به تعلیم کاپیتایان با اندکی تفاوت با تعالیم سمر می پرداخت. برادر دیگراو مانیکمایا نام داشت که در عالم جن و پری (غیب) محل اقامت اجداد خود، یعنی آسمان (Kahyangan) حاکم بود.

کاپیتایان را به صورت ساده می توان به عنوان یک دکترین اعتقادی به تصویر کشید که خدای اصلی به نام "خدای تایا" بمعنی خالی می پرستیدند. تایا به معنای مطلق است که قابل فکر و تصور، قابل درک با حواس پنجگانه نیست. مردم جاوه باستان تایا را در یک جمله "وجود او را نمی توان دست زد" معرفی کردند. خالی به معنای موجود در عین حال غیر موجود و غیر موجود در عین حال موجود می باشد. بنابراین، برای اینکه انسان بتواند او را بشناسد و بپرستد، خدای تایا به صورت اسماء و صفات خدایی تجلی پیدا می کند که به نام "تو" (Tu یا To) به معنی "غیب یا نهفته" و صاحب قدرت نامیده شده است.

"تو" در ذات یکتاست. یگانه است که معمولا به نام احد شناخته می شود. او دو ویژگی خیر و شر دارد. "تو"ی خیر به "خدای وِنانگ" (Sanghyang Wenang) و "تو"ی شر به نام خدای مانیکمایا نامیده می شود. بنابراین، خدای ونانگ و مانیکمایا در حقیقت از صفات ذات یگانه است. لذا، ذات یگانه، خدای ونانگ و مانیکمایا اساساً غایب و غیر قابل درک با حواس پنجگانه و عقل می باشد. ذات یگانه تنها از صفات او شناخته می شود.

از آنجایی که ذات یگانه با دو ویژگی فوق در نهان است، لذا برای پرستش او نیاز به ابزارها یا وسایلی دارد که حواس پنجگانه و عقل انسان بتواند به او نزدیک شود. بنابراین، در تعالیم کاپیتایان، این باور وجود دارد که قدرت غایب در خدای تایای تجلی شده که به نام "تو" (To یا Tu) شناخته می شود، در هر چیزی دارای نام مرتبط با عنوان "تو" مانند واژه های زیر مخفی شده است: "وا-تو" (wa-tu = سنگ)، تو-گو (Tugu)، تو-نگکوب (Tu-ngkup = بنای مقدس، تو-لانگ (Tu-lang = استخوان)، تو-ندا (Tu-nda = بنای طبقه و پله دار)، تو-نگول (Tu-nggul = پرچم ها)، تو-نگال ( Tu-nggal= یگانه)، تو-ک (Tu-k = چشمه)، تو-بان (Tu-ban = آبشار)، تو-مباک (Tu-mbak = نوع پرتاب نیزه)، تو-نگاک (Tu-nggak = تنه درخت)، تو-لوپ (Tu-lup = میله های عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از آن استفاده می کنند)، تو-رومبوکان (Tu-rumbukan = درخت انجیر هندی)، اون-تو (Un-tu = دندان)، توتو-د (Tutu-d = کبد، طحال)، توتو-ک (Tutu-k = غار، دهان، سوراخ)، تو-پِنگ، تو-سان (To-peng، To-san = ماسک، میراثی)، تو-پونگ (To-pong = تاج)، تو-پارِم (To-parem = لباس مقدس)، تو-مارا (To-mara = نوع پرتاب نیزه)، تو-رانا (To-rana = دروازه)، تو-ووک (To-wok = نوع پرتاب نیزه)، تو-یا (To-ya = آب).

برای انجام آیین پرستش ذات یگانه، پیروان کاپیتایان، اشیای زیر را به ذات یگانه تقدیم کرده اند: تو-مپِنگ (Tu-mpeng = برنج پخته زرد رنگ با شکل مخروطی)، تو-مپی (Tu-mpi = کیک از آرد)، تو-مبو (Tu-mbu = سبدهای مربع از بامبو بافته شده برای محل گل)، تو-آک (Tu-ak = شراب)، تو-کونگ (Tu-kung = یک نوع مرغ). نیروی مخفی او در چیزهای فوق در نهان است. پیروان کاپیتایان که قصد انجام تو-جو (Tu-ju = کار جادویی) یا دیگر نیاز های فوری، به پرستش ذات یگانه با تقدیم شیئ ویژه به نام تو-مبل (Tu-mbal = قربانی) می پردازند.

بر خلاف پرستش ذات یگانه که توسط عموم مردم با تقدیم اشیای ویژه در مکان های مقدس انجام می شود، برای پرستش مستقیم "خدای تایا"، آیین های لازم الاجرا توسط روحانیون کاپیتایان در یک مکان به نام سنگر (Sanggar) که شکل بنای مربع مستطیل مسقف با توتو-ک (Tutu-k)، سوراخ طاقچه در دیوار به عنوان نمادی از پوچی خدای تایا، دارد، انجام می شود.

در عبادت برای پرستش خدای تایا، روحانیون کاپیتایان آیین های خاصی به شرح زیر را انجام می دهند: ابتدا، در حال راست قامت مستقبل، رفع سوراخ طاقچه با دو دست و احساس حضور خدای تایا در قلب. پس از احساس حضور خدای تایا در قلب، هر دو دست را پایین می آورند و در سینه بالای  کبد می گذارند. این را حالت نگهداشتن و کنترل خود خواهی و منیت می نامند که در یک زمان نسبتا طولانی انجام می شود. پس از این آیین، به حالت خم شدن همراه با نگاه کردن به پایین ادامه پیدا می کند که در یک زمان نسبتا طولانی نیز رخ می دهد. سپس در ادامه حالت زانو زدن با هر دو پاشنه (شبیه به تشهد) باید به انجام برسد. در پایان، حالت سجده مانند یک نوزاد در شکم مادر انجام پذیرد. در انجام این آیین ها که در حدود یک ساعت طول می کشد، روحانیون کاپیتایان با تمام احساس سعی خود را برای حفظ تداوم حضور خدای تایا در قلب مبذول می سازد.

به یک بنده صالح که خدای تایا را می پرستد، قدرت پنهان مثبت به نام تو-آه (Tu-ah) و منفی به نام تو-لاه (Tu-lah) عطا می شود. همین صاحبان قدرت مثبت و منفی هستند که لیاقت رهبری جامعه را با لقب را-تو (Ra-tu) یا دا-تو (Dha-tu) دارند.

در باور کاپیتایان، را-تو ها و دا-تو ها که دارای قدرت مثبت و منفی اند، حرکات زندگی آنها توسط پی (Pi)، یعنی قدرت پنهان اسرار الهی از خدای تایا، مشخص می شود. را-تو و دا-تو تجسم قدرت پنهان خدای تایا هستند. را-تو تشخص ذات یگانه است.

نفوذ دین کاپیتایان هنگامی که مردم دونگ سون، ویتنام شمالی فرهنگ برنز و آهن به مجمع الجزایر نوسانتارا را آوردند، تغییرات قابل توجهی نداشت. زیرا که دین مردم دونگ سون که از قوم آنام ها بودند، اساساً با دین کاپیتایان تفاوت زیادی نداشت که معتقد به وجود تو (To، قدرت پنهان) در همه جا مانند چشمه ها، رودخانه های عمیق، آبشارها، استخرها، درختان سایه دار، جنگل های خالی از سکنه، سنگ ها، قله های بلند، سنگ ها در وسط رودخانه ها و انواع خاصی از حیوانات بودند. در مکان های مختلف در پاپوا و جزایر آقیانوس آرام، جوامع آن معتقد به ارواح ساکن در اشیای معین مانند باور کاپیتایان، بودند. این امر به عنوان نتیجه منطقی از وقوع مهاجرت مردم از سرزمین آسیای جنوب شرقی رخ داد و نیز امکان آن وجود داشت که به دلیل تجارت دریایی توسط قبایل مالایو ، پلینزی اتفاق افتاد که با قبایلی در هند، هندوچین، اندونزی، چین جنوبی، استرالیا و جزایر اقیانوس آرام از طریق دریا  روابط برقرار نموده باشند.

                                                                  

ادامه دارد...

کد خبر 2844

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 7 =