حضور مسلمانان در مناطق اندونزی نشان نمی دهد که پادشاهی های محلی اسلامی تأسیس شده و نیز اشاره به این نمی کند که تغییر دین مردم محلی به صورت گسترده صورت پذیرفت. این بدان معناست که در طول بیش از ۷۵۰ سال، اسلام به صورت وسیع توسط مردم بومی مجمع الجزایر نوسانتارا، پذیرفته نشده بود.

فصل ششم

اولیای نه گانه (ولی سونگو) و استقرار جامعه اسلامی مجمع الجزایر نوسانتارا

همانطور که در پیش توضیح داده شده است، از زمانی که سلسله تانگ حضور بازرگانان مسلمان (Tazhi) در کالینگا، پادشاهی در جاوه را در سال  ۶۷۴ میلادی ثبت کرده[۱] تا اینکه هفتمین بازدید چِنگ هو از جاوه را در سال ۱۴۳۳ میلادی[۲] یادداشت نموده بود، دین مبین اسلام در میان مردم محلی به صورت گسترده مورد پیروی قرار نگرفت. مرل کالوین ریکلفس "تاریخ اندونزی مدرن ۱۲۰۰ – ۲۰۰۸" تصریح کرد که گر چه پادا، دو فرستاده به نام عرب را به چین در سال ۱۲۸۲ اعزام کرده بودند، حضور مسلمانان در مناطق اندونزی نشان نمی دهد که پادشاهی های محلی اسلامی تأسیس شده و نیز اشاره به این نمی کند که تغییر دین مردم محلی به صورت گسترده صورت پذیرفت. این بدان معناست که در طول بیش از ۷۵۰ سال، اسلام به صورت وسیع توسط مردم بومی مجمع الجزایر نوسانتارا، پذیرفته نشده بود.

تاکنون، حداقل چهار نظریه ذیل در ارتباط با روند ورود دین مبین اسلام و توسعه آن در اندونزی وجود دارد: ۱) اسلام از هند آمده؛ ۲) اسلام از سرزمین عرب آمده؛ ۳) اسلام از فارس (ایران) آمده؛ ۴) اسلام از چین آمده بود. نظریه ورود اسلام از هند، به ویژه از منطقه گجرات، مالابار، کوروماندل، بنگال، بر اساس فرضیه شباهت مذهب (شافعی)، شباهت سنگ قبرها، شباهت برخی از سنت ها و معماری های هندی با مجمع الجزایر نوسانتارا بنا شده است. این نظریه مورد تأیید پروفسور پیجناپل، سنوک هورخرونیه، فاطمی، موکت، کِرن، وینستد، گُندا و بِرترام جوهاننس اتو سچریکه (B.J.O. Schrieke) قرار گرفته است.

نظریه ورود اسلام به طور مستقیم از سرزمین عربی بر مبنای شباهت مذهب در مصر و حضرموت یا یمن با مذهب در اندونزی، یعنی شافعی استوار است. کسانی مانند کراوفورد (Crawfurd)، کیزر (Keyzer)، پیتر جوهاننس وِته (P.J. Veth) و سید محمد نقیب العطاس طرفداران این نظریه بودند.

و اما نظریه ورود اسلام از فارس (ایران) بر فرضیه شباهت در تعدادی از سنت های دینی ایران با اندونزی، مانند مراسم عاشورا یا دهم محرم، روش خوانی حرکات حروف عربی در آموزش قرآن ویژه ایران (مانند فتحه –َ به جبر؛ کسره –ِ به جر؛ ضمه –ُ به پس)، نوشتن حرف سین بدون دندان، تکریم اهل بیت از نسل علی بن ابی طالب، و غیره) مبتنی شده است. حسین جایادینینگرات، رابرت نیلی بلا (Robert Neelly Bellah)، پروفسور علی هاشمی، پروفسور ابوبکر آچه، و ون رُنکِل (Ph.S. Van Ronkel) بر این نظریه باور داشتند.

و اما نظریه ورود اسلام از چین با فرضیه وجود عناصر فرهنگی چین در تعدادی از عناصر فرهنگی اسلام در اندونزی،   به ویژه  وجود منبع تاریخی  از معبد کنفوسیوس به نام سامپُکُنگ (Sampokong) در شهر سمارانگ، جاوه میانی، استدلال خود را ارائه داده است. پروفسور سلامت مولیانا از طرفداران این نظریه بوده است. د گراف مورخ، کرونیکل چینی را که از غنایم رزیدن پورتمن در شهر سمارانگ ادعا شد، ویرایش کرد که نفوذ مردم چین در توسعه اسلام در اندونزی را نشان می دهد.

با چشم پوشی از تفاوت در چهار نظریه فوق که به نقاط مشترک نرسیده اند، تاریخ نگاری جاوه، چیربون و بانتن حتی ورود هیأت رادِن رحمت و برادرش رادن علی مرتضی از سرزمین چمپا به جاوه در حدود سال ۱۴۴۰ میلادی را به عنوان یک نقطه عطف در آغاز روند تبلیغ اسلام به صورت گسترده، سازمان یافته و سیستماتیک می دانند. چرا که پس از داستان حضور دو برادر، پسر شیخ ابراهیم السمرقندی در تاریخ نگاری سرزمین جاوه، کرونیکل کاندها، تاریخنگاری آمپل دِنتا، تاریخ نگاری ماجاپاهیت، کرونیکل کاندهانینگ رینگیت پوروا، تاریخ نگاری چیربون، تاریخ بانتن، و منبع ناگارا کرتابومی، مفصل ارائه شده است، ادامه داستان در خصوص فرزندان، شوهران دختران، برادر زادگان، بستگان و همچنین شاگردان آن دو برادر از سرزمین چمپا به عنوان اولیای مروّج اسلام دقیق تر بیان شده است که داستان های آن با رویدادهای فراطبیعی و عرفانی مملو گردیده و تلاش آنها در گسترش و ترویج اسلام در جاوه و در جای دیگر در مجمع الجزایر نوسانتارا آشکار شده است.

به همراه نسل بعدی بود که دو برادر از چمپا، تبلیغ و انتشار اسلام را به عنوان یک جریان عمده در تغییر ساختار جامعه جاوه به طور خاص و جامعه مجمع الجزایر نوسانتارا به طور عام، قرار دادند. حقایق تاریخی بعد نشان می دهد که پس از ورود رادن رحمت و برادر بزرگتر او، علی مرتضی به جاوه (رادن رحمت به عنوان امام مسجد در سورابایا منصوب و به لقب سنن آمپل شناخته شد و رادن علی مرتضی به عنوان پادشاه پاندیتا در گرسیک منصوب و به لقب سنن گرسیک مشهور گردید)، نخبگان بومی از میان خانواده پادشاهی ماجاپاهیت شروع به گرویدن به دین اسلام شدند که پس از آن نیز عموم مردم بومی به طور گسترده ای به دین مبین اسلام گرایش پیدا کردند.

با ملاحظه کرونولوژی تاریخ تبلیغ اسلام در جاوه، تعیین کننده ترین لحظه برای رشد وسیع حرکت تبلیغی اسلام، هنگام درگیری پادشاه کِرتابومی (مهاراجه ماجاپاهیت ۱۴۷۴ – ۱۴۷۸ میلادی) با پادشاه راناویجایا گیریندراواردانا، حاکم کدیری بود. چرا که درگیری که با حمله گسترده نیروهای نظامی کِدیری تحت رهبری پادشاه راناویجایا گیریندراواردانا به پایتخت ماجاپاهیت در سال ۱۴۷۸ میلادی رخ داد، نه تنها باعث ناپدید شدن پادشاه کرتابومی در آن شورش بزرگ منجر به نابودی پایتخت گردید، بلکه به عدم قطعیت قوانین و سیاست در بسیاری از مکان های دور از پایتخت جدید ماجاپاهیت در کِدیری منتهی شد. چنین وضعیتی بود که در قلمرو تاریخ به یکی از عوامل رشد سریع جوامع مسلمان در امتداد سواحل شمالی جزیره جاوه در وسط رکود و فروپاشی قدرت سیاسی ماجاپاهیت با ظهور قدرت های محلی ایجاد شده توسط جنگ سالاران که ادعای برخورداری از روابط خویشاوندی با پادشاهان ماجاپاهیت را داشتند، تبدیل شد

رادن فتَح به عنوان حاکم دِماک بینتارا که از نظر تبارشناختی، یک خانواده با پادشاه راناویجایا گیریندراواردانا، حاکم کِدیری بود، "چرا که هر دو از نسل پادشاه کرتاویجایا (براویجایای پنج) بودند"، به خوبی توانست از لحظه رکود ماجاپاهیت برای تقویت دِماک بینتارا به عنوان حکومت اسلامی با شروع بنای مسجد بزرگ (جامع) دِماک که در سال ۱۴۰۱ ساکا یا ۱۴۷۹ میلادی، یعنی یک سال پس از فروپاشی پایتخت ماجاپاهیت، به اتمام رسید، استفاده نماید.

با استقرار مسجد بزرگ دِماک که توسط حکومت دِماک بینتارا به همراه ولی سونگو ساخته شد، نمادی از وجود یک جامعه مستقل و مقتدر اسلامی که دیگر به قدرت ماجاپاهیت در حال فروپاشی وابستگی نداشت، ضرورت پیدا کرد. زیرا که مسجد بزرگ دِماک در حالی بنا شد که ماجاپاهیت نه پادشاهی داشت و نه پایتخت سلطنتی به عنوان یک مرکز قدرت. پادشاه راناویجایا گیریندراواردانا، پس از نابودی قدرت پادشاه کِرتابومی، قدرت ماجاپاهیت را به منطقه روستایی در کِدیری انتقال داد و هرگز معلوم نبود که به اداره دِماک بینتارا و مناطق ساحلی شمال تحت کنترل جنگ سالاران مسلمان، بپردازد.

از زمان فروپاشی قدرت پادشاه کِرتابومی توسط نیروهای کِدیری و سپس انتقال قدرت از کوتاراجه پایتخت ماجاپاهیت به کِدیری، دِماک تحت اقتدار کِدیری به عنوان ادامه دهنده ماجاپاهیت، نبود. در مدت حکومت پادشاه راناویجایا گیریندراواردانا و پسر او به نام پادشاه ویجایاکوسوما گیریندراواردانا، تبلیغ اسلام در دِماک بینتارا و در امتداد سواحل شمالی جاوه بدون هر گونه موانع ادامه پیدا کرد. از اواخر قرن ۱۵ تا اوایل قرن ۱۶ بود که اختلاف بین حاکم ماجاپاهیت صاحب گرایش هندو-بودایی در روستایی کدِیری با حاکمان مسلمان در امتداد سواحل شمالی رخ نداد. و این به خاطر آن واقعیت می تواند باشد که مراکز قدرت سیاسی در کدیری، تِرونگ، سورابایا، توماپِل، لومَجَنگ، توبان رگنکی، لاسِم، گیری، وِنکِر، کاهوریپان، دِماک، بِلیتار، پِنگینگ و سِنگوروه عملا تحت سلطه و کنترل نوادگان شاه کِرتاویجایا (براویجایای پنج) قرار گرفت. به همین دلیل خویشاوندی بود که امکان متحد ساختن قدرت های سیاسی منطقه در روابط خانوادگی تاثیر بسیار داشت.

غیر قابل انکار است که ردیابی از تبلیغ اسلام با نقطه شروع از حضور دو برادر، رادن علی مرتضی (سنن گرسیک) و رادن رحمت (سنن آمپل)، کار سختی نیست. چرا که با دانستن رادن علی مرتضی و رادن رحمت به عنوان محور تبلیغ اسلام، حقایقی در مورد حضور مراکز تبلیغی اسلام که توسط فرزندان، دامادها، شاگردان، والدین عروس و داماد، حتی نوه های آن دو برادر از چمپا تاسیس و توسعه یافته، به دست خواهد آمد.

در امتداد سواحل شمالی جاوه، برای مثال، علاوه بر آمپل دِنتا، محل تبلیغ رادن رحمت، مرکز تبلیغ در غرب آن وجود داشت، یعنی گیری، اقامتگاه رادن پاکو (سنن گیری)، شاگرد و داماد سنن آمپل؛ در غرب گیری، یک مرکز برای تبلیغ اسلام به نام درجت، اقامتگاه رادن قاسم (سنن درجت)، پسر سنن آمپل، وجود داشت؛ در غرب درجت، مرکزی برای تبلیغ دین اسلام به نام سِندانگ دوور، محل اقامت رادن نور رحمت، پسر عبدالقهار بن شیخ عبدالملک البغدادی، برادرزاده شیخ داتوک عبدالجلیل (سیتی جِنار) موجود بود؛ در غرب سِندانگ دوور، مرکز تبلیغ اسلام به نام توبان، اقامتگاه رادن مخدوم ابراهیم (سنن بونانگ)، پسر سنن آمپل، وجود داشت؛ در غرب توبان، مرکز تبلیغ دین اسلام به نام لاسِم، محل اقامت خانم بزرگ آگِنگ مالوکا، دختر سنن آمپل که با شاهزاده ویراناگارا (دوک لاسم)، شاگرد سنن آمپل، فعال بود؛ در غرب لاسِم، مرکز تبلیغ اسلام به نام دِماک بینتارا، محل اقامت رادن فتَح، شاگرد و داماد سنن آمپل، فعالیت می کرد؛ در غرب دِماک بینتارا، مرکز تبلیغ به نام کالیجاگا و چیربون، محل اقامت رادن شهید (سنن کالیجاگا) و شریف هدایت (سنن گونونگ جاتی)، شاگردان سنن آمپل فعالیت می کرد. حتی بعد از آن، از مراکز تبلیغ که محوریت آن، منطقه آمپل دِنتا بود، سایر مراکز تبلیغ در مناطق دور افتاده جاوه و خارج از جاوه تا هیتو در چزیره مالوکو، رشد پیدا کرد.

فاصله زمانی بین نابودی پایتخت ماچاپاهیت و  سقوط حکومت پادشاه کِرتابومی در سال ۱۴۰۰ ساکا یا ۱۴۷۸ میلادی (که با جابجایی مرکز قدرت ماجاپاهیت به کِدیری دنبال داشت) فرصت برای توسعه تبلیغ اسلام از طریق مراکز تبلیغی در امتداد سواحل شمالی جاوه می داد. در همین فاصله زمانی بود که در انواع تاریخنگاری های محلی به عنوان آغاز تبلیغ سیستماتیک دین مبین اسلام ثبت شده است که از طریق توسعه آسیمیلاسیون ارزش های سنتی، سینکرتیسم دینی، حفظ و توسعه فرهنگ و هنر محلی، توسعه نظام حقوقی محلی تطبیق شده با احکام اسلامی، انتقال تکنولوژی مناسب، تشکیل الگوها و ساختار جامعه قدیمی، و تبدیل نظام آموزشی خوابگاهی هندو-بودایی به مدرسه دینی شبانه روزی (حوزه) صورت پذیرفت. و همه آن به عنوان یک جریان قوی در فرآیند تغییر اجتماعی جامعه هندو-بودایی ماچاپاهیت به جامعه سینکرتیسم مسلمان ثابت شد که به گفته جیمز پیکک در "Purifying the Faith" (تصفیه ایمان)، (۱۹۷۸) عبارت بود از جامعه مسلمان متشکل از فرآیند آسیمیلاسیون میان تصوف (عرفان) اسلامی با سینکرتیسم جاوه.

ارزش ها و سنت روحانیت (عالم دینی بودن) نوسانتارا

اگر چه تغییر جامعه ای که از مشخصات جامعه قدیمی متأثر از کاپیتایان و هندو – بودایی برخوردار بود، به جامعه مسلمان در امتداد ساحل شمال جاوه، به ویژه در اطراف دِماک بینتارا رخ داد. البته، در برخی از جنبه های مربوط به الگوها و ساختار جامعه قدیمی، تغییرات مهم و اساسی (انقلابی) به وجود نیامد. به عبارت دیگر، اگر چه جامعه ساحل شمالی جاوه به اسلام گرویده و تحت رهبری حاکمان مسلمان بودند، اما ساختار جامعه با رنگ و الگوی هندو-بودایی که در چهار رنگ و طبقه تقسیم بندی شد، تغییرات اساسی و انقلابی به جامعه مسلمان که به طور معمول برابری طلب اند، ایجاد نشد. حتی در فرایند تغییر قوانین موضوعه، سنت های دینی، ادبیات، هنر و فرهنگ و نظام آموزشی مورد پیروی جامعه قدیمی، تغییرات اساسی و انقلابی رخ نداد.

در تغییر نظام اجتماعی، اگر در ساختار سلسله مراتبی جامعه ماجاپاهیت، قشربندی اجتماعی چهار گانه رنگ یا طبقه وجود داشت، در سلسله مراتب جامعه مسلمان نیز مشابه است. به عنوان مثال، بالاترین جایگاه اجتماعی جامعه ماجاپاهیت از آن طبقه برهمن ها (طبقه روحانیون دینی با عناوینی ویژه همچون آچاریا (به معنی معلم، مربی، استاد)، برهمانا، ریشی (Rishi به معنی حکیم)، ویکو (به معنی عالم)، پاندیتا (به معنی حکیم)، آجار (به معنی مربی)، کیایی (به معنی شیخ) می باشد. پس از آن، طبقه کشاتریاها (طبقه جنگاوران و سلاطین) وجود دارد (گروه مقامات دولتی با عناوینی مانند شاه یا پادشاه، آریا، راکریان (Rakryan)، راکیان (Rakean)، رادِن (Raden)، گوستی (Gusti) که همه عناوین معنی نجیب و شریف را می دهند). و طبقات وایشیاها (طبقه بازرگانان)، سودرا (طبقه کارگران)، چندلا، مِلخّا و توچها (Tuccha) به ترتیب  قرار دارد.

در همین حال، در امتداد سواحل شمالی جاوه، به ویژه در دِماک بینتارا، بالاترین اقشار اجتماعی جامعه مسلمان متعلق به طبقه روحانیون می باشد که در فرهنگ اسلام به "علما" شناخته شده اند (عناوینی مانند سوسوهونان، راجا پاندیتا (پادشاه حکیم)، پاندیتا، پانِمباهان (عالی و اعلیحضرت)، کیایی بزرگ، کیایی جوان، کیایی، کی آگِنگ (به معنی آقای بزرگ) به آنها منسوب گردیده است. ساتریا (طبقه جنگاوران و سلاطین) در طبقه بعدی آمده است که با عناوینی مانند سلطان، سنن، دوک، شاهزاده، رادِن، ماس، کی ماس مشخص شده بودند. و در ردیف بعدی، طبقه عموم مردم بوده است که طبقه اجتماعی پایین تر (طبقه متوسط) شامل (به ترتیب) کشاورزان ، ماهیگیران، صنعتگران، بازرگانان، نجار، کارگران محسوب شده است. و پایین ترین طبقه از آن بردگان خریداری شده، بوده است.

حتی کلمه "علماء" در مفهوم اجتماعی جامعه اسلامی، به صاحبان علم و دانش، دانش آموختگان، اشاره دارد که مفرد آن "عالِم" به معنی دارای علم، کارشناس، اهل علم می باشد، اما در سیاق اجتماعی جامعه جاوه به طور خاص و جامعه مجمع الجزایر نوسانتارا به طور عام، کلمه فوق بیشتر به قدرت های فراطبیعی فوق العاده اشاره شده است که با باقی مانده از تعالیم کاپیتایان ارتباط داشت. در کاپیتایان، آن قدرت فراطبیعی و فوق العاده به "تو-آه" و "تو-لاه" یاد می شد که در دوران هندو – بودایی عبارت بود از یک پیش نیاز برای برهمانا، ریشی، ویکو، آچاریا، پاندیتا و آجار.

فرایند تغییر در ساختار اجتماعی جامعه ماجاپاهیت هندو – بودایی که روحانیون را در بالاترین طبقه قرار داد، به جامعه مسلمانان در سواحل شمالی جاوه، آثار آن در داستان های مختلف اسطوره ها و افسانه های مربوط به "قدرت فراطبیعی و فوق العاده تو-آه، تو-لاه، کرامات، مَعُونه" پراکنده است که به شخصیت های ولی سونگو، ارثیه ها و شاگردان آنها نسبت داده شده و اغلب بسیار فوق العاده نقل گردیده است. با نگاه از زمینه اعتقاد به این "قدرت فراطبیعی و فوق العاده" که از آموزه های کاپیتایان به ارث رسیده است، معلوم می شود که چگونه فرآیند تعظیم و تقدیس قبرهای ولی سونگو که توسط جامعه مجمع الجزایر نوسانتارا از زمان گذشته تا به امروز انجام شده است، به وجود آمد.

حتی استقرار قدرت های سیاسی اسلام، مانند دِماک، گیری، جیپَنگ، پاجانگ، ماتارام، چیربون و بانتِن در اواخر قرن پانزدهم و در طول قرن شانزدهم، همیشه با "حفاظت معنوی" از شخصیت های ولی سونگو، مانند سنن آمپل، سنن گیری، سنن کالیجاگا، سنن گونانگ جاتی، سنن بونانگ و شیخ سیتی جِنار، همراه با ارثیه های ویژه ارتباط داده شده است که تا به حال مورد باور است.

اینگونه بود که سنت روحانیت در مجمع الجزایر نوسانتارا از طریق بسیار متمایز و متأثر از کاپیتایان تشکیل شده بود. این سنت علما را نه تنها به عنوان "افراد آگاه از دین" و "مردان دارای علوم دین" قرار داده، بلکه آنها را نیز به عنوان شخصیت های روحانی صاحب توانایی فراطبیعی، کرامات، یا مَعونه می دانستند، چرا که توانستند برکت را برای اطرافیان مطیع و مُعتقِد به ارمغان بیاورند و بالعکس لعنت و محکومیت را برای کسانی که آنها بی احترامی کردند، فرو آورند.

بر اساس قدرت فراطبیعی که در باور کاپیتایان به "تو-آه" و "تو-لاه" یاد می شد، این شخصیت های علمایی مورد اعتقاد مسلمانان مجمع الجزایر نوسانتارا، به عنوان علمای واقعی دانسته شده اند که علاوه بر داشتن علوم عمیق دین، از قدرت فراطبیعی یا کرامت یا معونه (در اصطلاح اسلامی) یا تو-آه یا تو-لاه برخوردار بودند و عناوینی خاص و سنتی مانند کیایی، آجِنگان (Ajengan)، گورو، تِنکو و حضرت شیخ به آنها نسبت داده شد. آنها شخصیت هایی نمونه، الگو، قبله و تکیه گاه معنوی بودند که پس از مرگ، آرامگاه های آنها را نیز محل تبرک جستن و برکت گرفتن قرار داده اند.

به گفته دوام راهارجو (۱۹۷۴)، اصطلاح کیایی یا علما را (شکل جمع به معنی واحد، یعنی روحانی) نمی توان همانند عناوین کسب شده در آموزشگاه های رسمی به دست آورد. کسی که مهارت چیزی از علم دین دارد، نمی تواند به عنوان علما یاد شود، چه برسد به کیایی. برای به دست آوردن عنوان علما یا کیایی، علاوه بر پیمودن مسیر علمی سازمان یافته در روند توارث از طریق مطالعات آثار کلاسیک نزد علمای دینی خاص، درجه کیایی یا علما شدن فرد نیز با نیروی خارق العاده به نام "کرامت" و یا "مَعونه" مشخص می گردد. تاریخنگاری محلی اشاره کرد که ارزش ها و سنت های مربوط به علما در جاوه که بعدها به کل مجمع الجزایر نوسانتارا رایج گردیده، از هملت ها و یا حوزه های دینی تحت سرپرستی کیایی هایی مقدس که صاحب کرامات و دارای ارتباط با ولی سونگو و حتی با حضرت پیامبر گرامی (ص) دانسته شدند، سرچشمه گرفت. بنابراین، علما یا کیایی شدند در مجمع الجزایر نوسانتارا آسان نبود.

ادامه دارد ......

 

[۱]  (Groeneveldt, ۱۹۶۰).

[۲]  (میلز، ۱۹۷۹).

کد خبر 2880

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =