ایران از قدیمی ترین تمدن های جهان است. از نظر فرهنگی آنقدر شکوفا است که نیاز به چندین ماه مشاهده و مطالعه دارد. سه سال قبل در سفر به ایران فقط سه روز فرصت داشتیم، بنابراین با احساس تشنگی عمیق مجبور به بازگشت شدیم. در هر شهر ایران برگی از تاریخ وجود دارد که با نگاه به آن اوراق تاریخ باز می شود و با آن عصر از تاریخ رابطه ای شکل می گیرد. من تمایل زیادی داشتم که این نقوش تاریخی را ببینم و آنها را با دوستان خود هم بیان می کردم.
وقتی از سازمان اکو در اوایل سال جاری برای حضور در سمیناری درباره فلسفه و اندیشه حضرت اقبال و شیخ سعدی در تهران دعوت شدم، آن را با افتخار پذیرفتم. در راستای ترویج فرهنگ منطقه ای یک جناح فرهنگی جداگانه اکو وجود دارد که ریاست آن به نوبت بر عهده کشورهای مختلف قرار می گیرد. در حال حاضر دکتر منتظر مظاهری رئیس بخش فرهنگی سازمان اکو می باشد. به دلیل اینکه در برگزاری این سمینار سفارت پاکستان هم همکاری داشت، افسران سفارت با من در ارتباط بودند. از طریق آنها دریافتم که یک شرکت هواپیمایی ایرانی (هواپیمایی ماهان) پرواز مستقیم از لاهور به مقصد تهران را آغاز کرده است. لذا از طریق این خط هوایی عازم ایران شدم. در همین حال، دوست عزیزم محمد صفدر (که مأمور مالیاتی است و پیش از این هم مدیرکل اداره گذرنامه بوده است) پیش از رسیدن من برنامه تفصیلی سفر من پس از تهران یعنی سفر به شیراز و اصفهان را تنظیم کرده بود. سفیر پاکستان در ایران خانم رفعت مسعود یک دیپلمات شایسته است که با روانی به زبان فارسی صحبت می کند. بنابراین انتخاب وی به عنوان سفیر پاکستان در ایران تصمیم درستی است. دولت پاکستان بویژه وزارت خارجه باید سفیرانی را در عربستان و ایران منصوب کند که بتوانند به عربی و فارسی صحبت کنند. و این اصل باید به عنوان یک سیاست کلی اجرا شود. آشنایی و صحبت کردن به زبان هر کشوری درهای این جامعه را برای شما باز می کند و می توانید به قلب افراد آن جامعه وارد شوید. این سمینار در سالن اجتماعات مؤسسه فرهنگی اکو برگزار شد که علاوه بر سفیر پاکستان تعداد زیادی از سفرای سایر کشورها و همچنین تعداد زیادی از اندیشمندان، فرهنگیان و علاقه مندان به اقبال لاهوری حضور داشتند. پس از سخنان مقدماتی سفیر پاکستان و دکتر منتظر مظاهری، از محققان دعوت شد تا درمورد موضوع اصلی سخنرانی کنند. سخنرانی های بسیار خوبی به زبان فارسی ارائه شد. این سخنرانی ها با اشعار فارسی اقبال لاهوری آراسته شده بود (به یاد داشته باشید که چهار کتاب اقبال لاهوری به زبان اردو است.
از طرفی هفت کتاب اقبال لاهوری به زبان فارسی است که به لحاظ کیفی بالاتر از کتب اردو اقبال لاهوری می باشد). من به عنوان رئیس شورای علامه اقبال در اسلام آباد دعوت شده بودم. سخنرانی من به زبان انگلیسی بود. همچنین اشعار اردوی اقبال به انگلیسی خوانده و ترجمه شد. ترجمه شعر به زبان دیگر تلاشی ناموفق برای درک یا تبیین معنای واقعی و روح شعر است، اما در پایان این مراسم بسیاری از محققان ایرانی اشعار اردو قرائت شده را تحسین کردند. پس از آن دکتر علی بیات، رئیس گروه اردو در دانشگاه تهران با تعریف از سخنرانی بنده برای سخنرانی در دانشگاه دعوت نمود. اکثر محققان در دیدار با بنده اظهار داشتند: شما سخنان خود را محدود به فلسفه اقبال نکرده اید بلکه برخی از مهمترین مباحث فکری اقبال را نیز ذکر کردید. درک اهمیت و برتری خود، خروج از افسانه تمدن غربی، توجه به دانش و پژوهش، و وحدت جهانی مسلمانان به آن دسته از مسلمانانی که در ناامیدی به سر می برند، پیام اقبال است که شما متذکر شدید. بسیاری از حضار اظهار داشتند که به نظر می رسد که این اشعار اقبال لاهوری امروز و برای وضعیت کنونی سروده شده است. همه روشنفکران موافق بودند که اقبال لاهوری همانا بزرگترین متفکر و شاعر دنیای مدرن اسلام است همان گونه که رهبر اعلای ایران، آقای سید علی خامنه ای (که با افتخار خود را مرید اقبال می نامد) بارها گفته است. و دکتر علی شریعتی نیز بارها نوشته است که برای نجات جهان مدرن مسلمان از بیماری ها ، باید به درمان ارائه شده توسط دکتر محمد اقبال رجوع کنیم.
در حین صرف چای، بنده به مقامات اکو و محققان ایرانی پیشنهاد کردم که اگر یک مکان به سبک ایوان اقبال در لاهور در شهر تهران هم ساخته شود تا ابزاری مؤثر برای تبلیغ و نشر پیام اقبال لاهوری باشد.. همه حاضران با این پیشنهاد موافقت کردند و قول دادند مراتب را به دولت ایران برسانند. علاوه بر این، بنده به سفیر پاکستان هم توصیه کردم که از نفوذ خود برای ترغیب شهروندان پاکستانی که به تهران، مشهد و قم سفر می کنند، استفاده کند تا رستوران های پاکستانی در شهرهای تهران، شیراز و اصفهان تاسیس کنند. خانم رفعت رفعت مسعود سفیر پاکستان نیز از این پیشنهاد استقبال کرد. در تهران با برخی از آقایان و خانم ها در مورد حمله احتمالی ایالات متحده به ایران صحبت کردم، هیچ کس ابراز نگرانی نکرد. ایران ملتی شجاع و باعزت است. تحریم های آمریکا و اروپا بدون شک زندگی مردم عادی را تحت تأثیر قرار داده است، پول محلی بسیار ارزان شده است ، تورم افزایش یافته است، اما ملت ایران با شور و شوق و عزم زیاد در حال مقابله با همه این مشکلات است. بی مهری در روابط ایران و پاکستان کاهش یافته است. در قلب رهبر اعلای ایران آقای علی خامنه ای (خداوند به او زندگی طولانی و سلامتی دهد) عشق و گرمی خاصی نسبت به پاکستان وجود دارد. به دستور ایشان سال گذشته در روز استقلال پاکستان (۱۴ اوت) شهر تهران با پرچم های پاکستان آراسته شد.
سفر ایران قسمت دوم و سوم: تهران و شیراز
دوستم صفدر پنج مورد از اماکن دیدنی تهران را برای نشان دادن به ما در نظر گرفته بود و بدون شک همه این اماکن ازلحاظ گردشگری حائز اهمیتاند. مسعود زاهد از دوستان نزدیک ما و استاد دانشگاه قائد اعظم اسلام آباد نیز در تهران سکونت داشتند و به همین خاطر ایشان را نیز به بازدید از اماکن دیدنی تهران دعوت نمودیم و ایشان پذیرفتند. هر سه نفر ما ابتدا به ساختمان سفارت آمریکا رسیدیم که در نخستین روزهای پیروزی انقلاب از سوی دانش آموزان و دانشجویان ایرانی تسخیرشده بود و امروزه این محل با تابلویی تحت عنوان ”لانه جاسوسی“ در معرض بازدید عمومی قرار دارد.
آمریکا دو بار برای انجام عملیات کماندویی برای رهایی دیپلماتها و دیگر کارکنان سفارتخانه خود برنامهریزی کرد اما در آن موفق نگردید. راهنمای جوان ایرانی به ما میگفت: این اتاق برای جاسوسی استفاده میشد و اسناد محرمانه از این اتاق کشف شده است. به هر حال این بنا در حال حاضر محل عبرت برای همگان است.
از آنجا که در سفر گذشتهام به ایران نتوانسته بودم به مزار امام خمینی (رح) بنیانگذار انقلاب ایران بروم، این بار تصمیم گرفتم حتما برای دعا کردن به آنجا بروم. ساختمان مزار امام خمینی (رح) چنان وسیع و باشکوه است که انسان با دیدن آن متحیر میگردد. از نظر شکوه و ابهت فقط زیارتگاههای مقدس کربلا و نجف را میتوان با آن مقایسه کرد. وقتی از مجموعه وسیع مزار امام خمینی خارج می شدیم برای نوشیدن قهوه به یک رستوران کوچک رفتیم. در آنجا با بعضی از بازدیدکنندگان ایرانی به صحبت پرداختم. آنان ملاحظاتی را در مورد ساخت چنین مزار مجلل با مصارف بسیار زیاد برای انسان درویشمسلکی چون امام خمینی (رح) ابراز نمودند. به گفته آنها، هم دانشوران و هم مردم ایران ساخت چنین آرامگاه گران قیمت را مورد انتقاد قرار میدهند. پس از آن بلافاصله به بازدید از خانهای در منطقه نیاوران رفتیم که امام خمینی (رح) بعد از احراز مقام حاکمیت مطلق ایران نیز در آنجا سکونت داشت. منزلی که آن سلطان قلبها تا پایان زندگی خویش در آن به سر میبرد، یک خانه محقر شامل دو اتاق کوچک بود. پروفسور مسعود با دیدن این خانه گفت: فقط انسانهای درویش مسلکی مانند امام خمینی (رح) میتوانستند حکومت اسلامی واقعی مانند حکومت مدینه برقرار سازند؛ کسانی که در قصرهای آنچنانی زندگی میکنند فقط ادعا میکنند. مشاهده منزل آن مرد درویش مسلک که تمام ایران زیر قدمهایش بود یادآور حاکمان مسلمان قرون اولی بود. اقبال در مورد چنین مردان درویشمسلکی گفته است:
(ترجمه): اولی تر از سکندر و دارا آن مرد فقیری است که فقیری او بوی اسداللهی دارد
با مشاهده سادگی شگفتانگیز زندگی بنیانگذار انقلاب ما نیز احساس کردیم که امام در زمان حیات خود مظهر روش و سیره ابوتراب (ع) بودند، اما چرا بعد از وفات، مزار ایشان را به سبک شاهانه آراستهاند و این امر روح این مرد درویشمسلک را مضطرب میسازد. در خانه مجاور با منزل امام یک موزه ساخته شده است. در این موزه تصاویر نادر و کمیاب امام انقلاب را مشاهده کردیم. در همان نزدیکی خانه امام، کاخی به مساحت چند هکتار قرار دارد که در آن پادشاه زمینی، رضاشاه پهلوی با خانوادهاش زندگی میکرد. با مشاهده این کاخ شاه ایران به یاد آهنگ مشهور محمد رفیع (خواننده هندی) افتادم که میگوید: کاخ افسرده و غمگین، کوچهها خالی و دیوارها ساکتاند. این قصر شاهنشاهی نیز کاملا خالی و ملالانگیز بود و بیش از آنکه یک قصر باشد بهعنوان محلی برای عبرت جلب توجه میکرد.
تعداد بسیار کمی از مردم میدانند که شهربانو، از همسران حضرت سیدالشهدا امام حسین (علیهالسلام)، که دختر یزدگرد سوم پادشاه ایران و نوه خسرو ثانی بودند، پس از سانحه کربلا به ایران آمده بود و بعد از وفات در شاهراه ری در حومه تهران در دامنه کوه تبرک دفن گردیدند. زیارتگاه ایشان اخیرا ساختهشده است. شامگاه وقتی برای دعا به زیارتگاه این بانو رسیدیم تعداد زیادی از خانمها و آقایان در آنجا حضور داشتند. وقتی دعا به پایان رسید، هوا تاریک شده بود و تاریکی فضای زیارتگاه را فراگرفته بود. سفر ما به تهران به پایان رسیده بود و اینک قصد داشتیم در همان شب به سوی شیراز پرواز کنیم.
در طول قرنها، شعر و شراب وجه شهرت شهر شیراز بوده است. این شهر مسکن شیخ سعدی (رح) و حافظ، دو شاعر بسیار مشهور جهانی بوده است. آرامگاه این دو شاعر عظیم نیز در همین شهر قرار دارد.
در منطقهای که امروز ما زندگی میکنیم زبان فارسی برای یک مدت طولانی زبان رسمی بوده است. امروزه نیز نام شیخ سعدی برای خانوادههای تحصیلکرده کشور ما نامی آشناست. مادر بنده میگفت که دو کتاب گلستان و بوستان سعدی جزو کتابهای درسی آنها بود که در کلاس هشتم تدریس میشد. متأسفانه نسل جدید جامعه ما نه با این آثار ادبی آشنایی دارد و نه با پدیدآورنده آنها. به همین دلیل معرفی مختصر شیخ سعدی (رح) و حافظ در اینجا ضروری به نظر میرسد.
نام وی شرفالدین و لقبش مصلحالدین بود و سعدی تخلص میکرد. او در سال ۱۲۱۰ در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش که مردی نیکو و متدین بود، از هیچ تلاشی برای تربیت اخلاقی وی دریغ نکرد و در نتیجه، از همان دوران کودکی علاقه و اشتیاق به عبادت و تلاوت قرآن کریم در وجود او پدید آمد. وی در کودکی از سایه پدر محروم گردید و پس از آن مادرش مسئولیت تربیت او را به عهده گرفت. شهر شیراز در آن زمان یک مرکز علمی بود. سعدی تعلیمات ابتدایی را در همین جا کسب نمود و پس از آن تحصیلات عالی را در مدرسه نظامی بغداد که جایگاه آن در آن زمان همانند دانشگاههای آکسفورد و هاروارد امروزی بود، گذرانید. علاوه بر این، وی از دانشمندان برجسته آن زمان، علامه ابوالفرج ابن جوزی و شیخ شهابالدین سهروردی نیز کسب فیض نمود. شیخ سعدی سی سال در راه کسب دانش سپری نمود. پس از آن سی سال دیگر را به سیاحت در مناطق مختلف و مابقی عمر خویش را به پند و اندرز و یاد و ذکر الهی گذرانید. او چهارده بار به زیارت خانه خدا رفت که از میان آنها ده سفر حج را پای پیاده انجام داد. سعدی در این مدت به هندوستان نیز مسافرت نمود. شیخ هیچگاه برای دربار سلاطین شاعری نمیکرد و به همین سبب در دربار حکومت وقت مورد استقبال قرار نگرفت اما در بین عموم مردم از محبوبیت فراوان برخوردار گردید. تمام آثار سعدی و به ویژه گلستان و بوستان در فصاحت و بلاغت، جذابیت و حکمت و معرفت، از جایگاهی بینظیر و منحصربهفرد در سطح جهانی برخوردارند. نمونهای از دانش و حکمت شیخ سعدی (رح) را ملاحظه فرمایید:
شخصی از شیخ سعدی (رح) در مورد دوست و برادر سؤال کرد. وی گفت: تفاوت بین این دو همانند فرق بین الماس و طلاست. دوستان همانند الماس و برادر همچون طلا میباشد. آن شخص با حیرت و شگفتی بسیار پرسید: حضرت! شما برادری را که یک نسبت حقیقی است به یک شی ارزانتر تشبیه میکنید. حکمت این امر چیست؟
شیخ سعدی (رح) فرمود: طلا هر چند ارزانتر است، اما اگر بشکند، میتوان آن را ذوب کرد و به شکل اصلی درآورد. اما الماس چون بشکند بازگرداندنش به شکل اولیه ممکن نیست. چنانچه اگر در میان برادران نزاعی رخ دهد، آن را میتوان رفع کرد؛ اما اگر بین دو دوست اختلافی پدید آید رفع آن ممکن نیست. در جایی دیگر میفرماید: دندانها بر اثر خوردن نعمتهای فراوان پروردگار فرسوده و شکستهاند؛ اما زبان هنوز دست از کفران نعمت برنداشته است.
حافظ را بیتردید میتوان بزرگترین شاعر ادبیات رمانتیک فارسی دانست. کارشناسان ادبیات اردو و فارسی بر این باورند که در اشعار میر و غالب عنصر آه غلبه دارد؛ درحالیکه در غزلیات حافظ نمونههای واه مشاهده میشود که حاکی از نشاط و خوشدلی میباشد. شیوایی و جذابیت کلام، تنوع، استعارات و تشبیهات، تصویرگری زیبایی و شرح عشق و بیان احساسات عاشقانه در شعر حافظ بی نظیر است. حتی شعرای اروپایی نیز اشعار حافظ را بسیار ذکر نمودهاند. به عقیده چندین ناقد غربی، در شعر حافظ لطافتهای ادبی اشعار شکسپیر موجود است. نام کامل وی خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی است.
حافظ در سال ۱۳۱۵ ، تقریبا صدسال بعد از شیخ سعدی (رح)، در شیراز متولد گردید. او با شنیدن تلاوت قرآن کریم از پدرش حافظ قرآن شده بود و به همین سبب به حافظ شهرت یافت. حافظ از کودکی تحت تأثیر فراوان اشعار سعدی قرار داشت.
وی هزاران بیت از اشعار سعدی (رح)، عطار (رح) و مولانا (رح) را از بر داشت. حافظ در کودکی پدرش را از دست داد و عمویش سرپرستی او و مادرش را به عهده گرفت. سپس مجبور شد مدرسه را ترک نموده نزد یک شیرینی فروش کار کند. روزی حافظ درحالیکه وسایل شیرینیپزی را به خانه یکی از ثروتمندان میبرد نگاهش به زنی بنام شاخ بنات افتاد که از کمال حسن و زیبایی برخوردار بود. حافظ در همان دم به عشق او گرفتار شد و پس از آن اشعار بیشماری برای او سرود؛ و همچنین تا چهل روز برای وصال معشوقش چله کشید. حافظ در جوانی به دربار ابواسحاق حاکم شیراز راه یافت. بعد از آن مبارز مظفر شیراز را فتح نموده به قدرت رسید و حافظ را از دربار اخراج کرد. هنگامیکه شاه شجاع حکومت شیراز را در دست گرفت، مقام حافظ را بهعنوان شاعر درباری به وی بازگرداند؛ اما پس از مدتی شاه شجاع از وی آزرده شد و در پی آن حافظ شیراز را ترک گفته به اصفهان رفت. پس از مدتی شاه شجاع حافظ را دوباره به شیراز فراخواند. حافظ در سن شصت و نه سالگی درگذشت، در این هنگام در مورد تدفین او مسئلهای پیش آمد. ملایان شهر به دلیل کثرت شرابخواری حافظ از خواندن نماز جنازه او خودداری کردند. حامیان او اصرار داشتند که در این مورد به دیوان اشعار او مراجعه شود. وقتی دیوان را گشودند این شعر آمد:
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ که گر چه غرق گناه است می رود به بهشت
طرفداران و معتقدین به حافظ این شعر را به فال نیک گرفته بر جنازه حافظ نماز گزاردند. از آن زمان به بعد فال گرفتن به دیوان حافظ رواج یافت. چندی پیش به دیدار پروفسور انور مسعود بزرگترین شاعر طنزپرداز اردو رفته بودم. ایشان در شاعری در موضوعات جدی نیز از مقام برجستهای برخوردارند و در بخش Hاسلام آباد سکونت دارند و بنده اکنون در همسایگی ایشان در بخش E منطقه مذکور سکونت اختیار کردهام. در طی ملاقات و گفتگو با ایشان صحبتهایی درباره شهر شیراز ایران رد و بدل گردید. وقتی این شعر را برای آقای پروفسور خواندم ایشان بلافاصله ترجمه آن را به زبان پنجابی قرائت نمود.
استاد انور مسعود در مورد رجوع به فال حافظ یک واقعه تاریخی دیگر را بیان کرد که در دوران حکومت مغولان انگشتر یک شهزاده مغول گم شد. جستجوی بسیار انجام دادند اما انگشتری پیدا نشد. سرانجام تصمیم گرفتند از دیوان حافظ فال ببینند. وقتی دیوان حافظ را طلب کردند این شعر آمد:
چه دلاور است دزدی که بکف چراغ دارد
با شنیدن این شعر بعضی از درباریان هشیار متوجه زن خدمتکاری شدند که چراغ قصر را روشن میکرد. پس از تجسس انگشتری را از آن زن کشف کردند. بنده قبل از مسافرت به شیراز مطالبی را درباره این دو شاعر (سعدی و حافظ) با خوانندگان مقالات خود در میان گذاشتهام. پس از خروج از محوطه آرامگاه بیبی شهربانو مستقیما به منزل سفیر پاکستان رفتیم. در مراسم پذیرایی شام در آنجا پس از یک مدت طولانی با همکلاسیام شاهد بلوچ رئیس سابق پلیس ایالت سند نیز ملاقات کردم. پس از صرف شام بنده به اتفاق صفدر و پسرش سعد بلافاصله به سوی فرودگاه حرکت کردیم. تهران دارای دو فرودگاه است. فرودگاه امام خمینی (رح) ویژه پروازهای بینالمللی و فرودگاه مهرآباد برای پروازهای داخلی در نظر گرفته شده است. شهر شیراز ۹۳۲ کیلومتر از تهران فاصله دارد. هواپیما این مسافت را در یک ساعت و ربع پیمود. در کشور ما هزینه مسافرت هوایی با چنین مسافتی کمتر از بیست یا بیست و پنج هزار روپیه نیست اما در ایران فقط با پنج هزار روپیه بلیت گرفتیم. به دلیل ارزانی بنزین کرایههای وسایل نقلیه از تاکسی گرفته تا هواپیما بسیار ارزان میباشد. نیمی از شب گذشته بود که وارد کوچههای شهر شیراز شدیم. من با هیجان به راننده تاکسی گفتم که ما را بلافاصله به مزار سعدی (رح) ببرد. او گفت که شبها مزارها بسته است. در نتیجه به سمت هتل حرکت کردیم. صبح آماده شده و به بخش پذیرش هتل آمدیم. مسئول بخش پذیرش با اخلاق بسیار خوش ما را به سمت محل غذاخوری راهنمایی کرد. وقتی برای صرف اولین غذا در شهر شیراز وارد سالن غذاخوری شدیم به یاد ضربالمثل دعوت شیراز افتادم که در زبان ما به آن دعوت ساده گفته میشود. در جستجوی هندوانه نگاهی به اطراف سالن انداختم اما خبری از هندوانه نبود. صبحانه شیراز را دعوت شیراز دانسته و متوجه تخممرغها شدیم.
از سوی دیگر زبان یار ما فارسی بود و ما فارسی نمیدانستیم (اشاره به ضربالمثل زبان یار من ترکی و من ترکی نمیدانم). صفدر برای سفارش تخممرغ سرخکرده چند کلمه فارسی را که یاد گرفته بود بهکاربرده و سعی کرد به خانم گارسون هتل منظورش را بفهماند؛ اما او با بیاعتنایی شانهاش را تکان داد و اظهار کرد که از سخن او چیزی نمیفهمد. سپس مسئول او را که ظاهرش نشان میداد که از خاندان رستم است و بیشتر اوقاتش صرف چشیدن مزه غذاها میشود، صدا زدیم. صفدر با ترس و لرز سعی کرد به او بفهماند، سعد هم کوشش کرد و از زبان اشاره هم کمک گرفتیم تا بالاخره به آن خاله شیرازی فهماندیم که منظورمان تخممرغ سرخکرده است.
هرگاه به شهر شیراز فکر میکردم تصویری از شهر پاکپتن ایالت پنجاب کشور خودمان در ذهنم مجسم میشد، شهری که در آن مقبره دو شاعر بزرگ قرار دارد و یک فضای عرفانی بر تمام شهر غالب است؛ اما با مشاهده جادههای وسیع دو طرفه و حمل و نقل خودروها فهمیدم که شیراز شهر بزرگی است. بالاخره به این مطلب پی بردم که این شهر با داشتن یک و نیم میلیون نفر جمعیت از مهمترین شهرهای ایران قدیم است که تا یک هزار سال مرکز تجارتی خطه فارس بوده است. در حال حاضر شیراز پنجمین شهر بزرگ ایران است. این شهر دارای شش دانشگاه و مترو زیرزمینی است. چقدر تأسفانگیز است که در کشور ما هنوز شهرهای بزرگ به مترو زیرزمینی مجهز نشدهاند. در فرهنگ ایرانی باغها از اهمیت خاصی برخوردارند. چنانکه در اطراف آرامگاه سعدی نیز سبزهزارهای وسیعی وجود دارد که بر دیوارهای آن اشعار سعدی تحریر شده است.
با ورود به آرامگاه شیخ سعدی (رح) حکایاتی از شیخ (رح) که در دوران کودکی خوانده بودم به ذهنم خطور کرد. در پیشگاه خداوند برای ترفیع درجات معنوی این مرد درویش و حکیم دانا دعا کردم. سپس از دروازه خروجی آرامگاه عبور کرده به مقصد مرقد حافظ سوار همان تاکسی شدیم. ما معمولا با رانندهها صحبت و اختلاط میکنیم. گفتیم رانندگان شیراز با سعدی و حافظ قطعا آشنایی دارند پس بهتر است که در مورد اقبال با راننده صحبت کنیم. وقتی از او پرسیدیم که اقبال را میشناسد یا نه بلافاصله پاسخ داد: چه کسی شخصیت عظیمی مانند اقبال لاهوری را نمیشناسد؟ اقبال را ایرانیان به نام اقبال لاهوری میشناسند. دلیل آن این است که در ایران مشاهیر را به نام شهر آنها یاد میکنند. وی به درخواست ما چند شعر فارسی اقبال را نیز قرائت کرد. راننده که دارای ذوق ادبی بود گفت: نام شهر شیراز با حرف شین آغاز میشود و در اینجا حرف شین از اهمیت و فضیلت بسیار برخوردار است. در این شهر شعر و ادب، شاعران و شراب فراوان بودهاند. هنوز سخنان جالب او ادامه داشت که از بیرون تابلو آرامگاه حافظ توجه ما را بهسوی خود جلب کرد.
برخلاف عموم مقبرهها، آرامگاه حافظ در داخل اتاق قرار ندارد. این مقبره سقف دارد اما در دیوارها بهجای درها و پنجرهها فضاهایی خالی ایجاد شده است. به این بنا کلاه قلندری هم گفته میشود. به عبارت دیگر مرقد حافظ به کلاه قلندرها تشبیه شده است. دلیل دیگر این سبک معماری آن است که حافظ در دوران زندگیاش نیز در چنین اماکنی مینشست و محافلی برپا میکرد. امروزه نیز مجالس ادبی شبانه در کنار مرقد حافظ (رح) برگزار میشود. گروههای مردم به این مکان میآیند و خوانندگان بر سبزهها نشسته غزلهای حافظ (رح) را میخوانند و شنوندگان را به وجد میآورند. در ادبیات رمانتیک فارسی هیچ شاعری بهپای حافظ نمیرسد. بعد از دعا بر مقبره حافظ از محوطه بیرون آمدیم. مقصد بعدی ما باغ ارم بود.
سفر ایران قسمت چهارم و پنجم: شیراز و اصفهان
شهر شیراز علاوه بر شعر و ادب از نظر باغهای بسیار زیبا نیز مشهور است. بزرگترین بوستان این شهر باغ ارم است که به معنی باغ بهشت میباشد. این باغ در دوره حکومت سلجوقیان ساختهشده است. که مشتمل بر چندین قطعه مربعی شکل میباشد دارای صدها نوع درخت و گل و گیاه است. که همواره مورد بازدید تعداد بسیاری از گردشگران قرار دارد.
دقیقا در وسط این باغ قصر مجللی قرار دارد که مورد استفاده حاکمان شهر شیراز بوده است. قطعات چمن که به ترتیب برش داده شدهاند همراه با مسیرهای زیبا و جذاب پیادهروی و گلهای رنگارنگ منظره بسیار زیبا و جذابی به این باغ بخشیدهاند. امروزه این باغ توسط دانشگاه شیراز اداره میشود و گیاهان این باغ برای انجام پژوهشهای این دانشگاه مورد استفاده قرار میگیرند.
در باغ ارم در بین گلها، چندین نفر در حال قدم زدن بودند و زیبایی مسحورکننده بیشتری به محیط باغ میبخشیدند. با یکی از آنان سلام و احوالپرسی کرده پرسیدم: در شیراز بعد از آرامگاه شیخ سعدی و خواجه حافظ باغ ارم را هم دیدیم و با شما هم ملاقات کردیم. اکنون ”دیدنی“ دیگر کدام است تا از آن نیز بازدید کنیم؟ بانوی زیبای ایرانی بلافاصله پاسخ داد: اگر بازار وکیل شیراز را ندیدهاید، هیچ ندیدهاید. در گرمای تابستان احساس میکردیم که باید وسیلهای برای حفاظت از گرما به همراه داشته باشیم. با خودم گفتم که بازار وکیل که رفتیم از همانجا کلاه هم میگیرم. نام بازار وکیل را که شنیدم چنین به ذهنم رسید که گویا این بازار زمانی پروندهای دادگاهی داشته و مانند ما، بالاخره از شکایت خود صرف نظر کرده و بالاخره آقای وکیل این ملک را تصاحب کرده است. با توجه به آب و هوای گرم شیراز، کریمخان زند پادشاه وقت بازار این شهر را به صورت پوشیده ساخته بود و درنتیجه، مردم میتوانند در روزهای گرم نیز بهراحتی در بازار به تردد و خریداری بپردازند. بازار وکیل بزرگترین بازار شیراز و مشتمل بر صحنی زیبا، کاروانسرا، حمام و مغازههاست که نمونههای زیبایی از هنر معماری دوره زندیه به شمار میروند. در زمین و سقف بازار آجرهایی بهکار رفته است که هوای بازار را در تابستان سرد و در زمستان گرم نگه میدارد. تعداد زیادی از مردم برای خرید فرش ایرانی، ادویه، صنایعدستی و پارچه به بازار وکیل میآیند. آن روز نیز جمعیت انبوهی از مردم در بازار مشاهده میشدند. ما از بازار وکیل کلاه و مقداری سوغاتی خریدیم. در حین گشت وگذار در بازار گفتگوهایی با مغازهداران نیز داشتیم. ایرانیان نیز مانند ما اکثرا از گرانی به ستوه آمده و از دولت انتقاد میکنند. در مجاورت بازار مسجد وکیل قرار دارد. به این مسجد نیز سر زدیم. حاکمان مسلمان علاوه بر قصرهای خود مساجد را نیز به طرز مجلل و باشکوه ساختهاند.پس از پیادهروی زیاد، برای رفع خستگی و تشنگی، کلاهی را که بهتازگی خریده بودم پوشیدم و در قهوهخانهای در همان نزدیکی نشستیم و میلک شیک سفارش دادیم. محیط قهوهخانه بسیار روحپرور بود. در دو طرف استخری که دارای آب پاک و تمیز بود صندلیهایی روی چمن چیده شده بود و در وسط، فواره آب جاری بود و هوای خنک و ملایم آن همراه با منظره بسیار زیبای چمن که با زیبایی خاصی آراسته شده بود، حس بسیار خوب و دلپذیری را در تمام فضای محوطه ایجاد میکرد. صفدر مرتب میگفت:This Is the Real Shiraz شیراز واقعی این است. واقعا هم در این مکان ما احساس میکردیم که در شیراز هستیم.اصلا مایل نبودیم که آنجا را ترک کنیم؛ اما قرار بود از چندین مکان دیگر هم بازدید کنیم. بنابراین صفدر پیشنهاد کرد که مدتی در هتل بمانیم و بعد از ناهار و استراحت، ساعت پنج بیرون برویم. (قابلذکر است که این روزها تا ساعت نه شب در تهران خورشید غروب نمیکند). پیشنهاد منطقی بود و ما هم متعلق به احزاب جناح مخالف نبودیم تا این پیشنهاد را در هر صورت رد کنیم.
این بود که تاکسی گرفتیم و به راننده گفتیم که بهطرف هتل مهارین حرکت کند. در بین راه نگاهمان به یک فروشگاه مواد غذایی افتاد که هندوانهها با کمال شکوه در آن دیده میشدند. می گویند انبه پادشاه میوههاست اما باید گفت که هندوانه نیز کمتر از یک وزیر نیست و آنهم وزیری که هر بار از منصب وزارت محروم نشده است. بنابراین با دیدن وزیر میوهها طاقت نیاوردیم. تاکسی را متوقف کردیم و علاوه بر دیگر میوهها، احتیاطا هندوانهای را با وزن ده کیلوگرم نیز خریداری نمودیم و بهمحض رسیدن به هتل، آن را به مسئول بخش غذاخوری دادیم تا در یخچال نگهداری کند. تقریبا یک ساعت بعد از آن، نهار را» یک بریانی مفصل« صرف کردیم و بعد از آن هندوانه سرخ و شیرین را خوردیم و چندین شخصیت ضد هندوانه را که در وطن عزیزمان موجودند یادکردیم. صفدر گفت: شما شاید دشمنان مردمسالاری را تحملکنید؛ اما دشمنان هندوانه را نمیتوانید تحملکنید». در جوابش قهقههای زدم، اما همچنان متوجه هدف بودم. پس از آنکه در هتل کمی استراحت نموده و دوش گرفتیم و خستگیمان برطرف شده بود، تیشرتها را پوشیده و کلاه را هم بر سر گذاشته از هتل خارج شدیم. ابتدا به خیابان زند، چهارراه بزرگ شیراز رسیدیم. حکمرانان صفوی و زند ایران هنگام ساختن شهرها میدانهای وسیع را حتما در چهارراهها میساختند و این میدانها زیبایی شهرها را چند برابر میساخت و شهروندان نیز از فضایی آزاد برای گشت و گذار برخوردار میشدند. در بلوار زند هزاران نفر در حال قدم زدن و یا خوردن و نوشیدن در قهوهخانههای اطراف خیابان مشاهده میشدند. پس از خروج از آن مکان به مسجد نصیرالملک رسیدیم که از وسعت، شکوه و زیبایی دیدنی برخوردار است. با کسانی که کمابیش به انگلیسی آشنا بودند حتما گپی میزدیم، سؤالاتی راجع به اوضاع کشور میپرسیدیم و همچنین سعی میکردیم واکنش آنها را در مورد تحریمها و تهدیدهای آمریکا بدانیم. تحریمها اقتصاد ایران را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است. براثر این تحریمها، ایران دیگر قادر به انعقاد قراردادهای فروش نفت با هیچ کشوری نمیباشد. به همین دلیل گرانی افزایشیافته است، اما بر میزان حقوق و دستمزد مردم افزوده نشده است و همین امر موجب شده است که اضطراب و نارضایتی عمومی در جامعه افزایش یابد. مردم بهطور آشکار نارضایتی خود را ابراز میکنند درحالیکه چند سال پیش چنین نبود. از طرف دیگر، ایرانیان هیچ ترسی از تهدیدهای آمریکا ندارند، آنان ملتی شجاع هستند که هیچگاه زیر بار وابستگی به غیرمسلمان نرفته و به فرهنگ و ارزشهای خود افتخار میکنند.
موضوع دیگری که این بار در سفرم به ایران بهطور واضح مشاهده کردم این بود که دولت تحت تأثیر فشار غرب، میزان سختگیری خود را در رابطه با لباس و پوشش زنان کاهش داده است. در گذشته خانمها در ایران موظف بودند با چادر از خانه بیرون بروند؛ اما اکنون بیشتر دختران با شلوار لی و لباسهای غربی با مانتوهایی مختصر و بدون دکمه دیده میشوند. حکومت فعلی ایران تا چندین دهه در برابر تهاجم فرهنگی غرب مقاومت کرده است؛ اما به نظر میرسد اکنون نمیتوان این تهاجم را مهار کرد. بنابراین لازم است سطح علمی نسل جدید جامعه ارتقا یابد. رابطه آنها با فرهنگ و ارزشهای جامعهشان تقویت گردد و احساس حقارت موجود در آنان نسبت به فرهنگ اروپایی برطرف گردد. اروپای غربی و آمریکا ترویج فرهنگ و تمدن خود در تمام مناطق و کشورهای جهان را در دستور کار خود قرار دادهاند و هر کشوری که مقاومت کند با تحریمهای مختلفی از سوی آنها روبرو میشود. پس از بازدید از مسجد نصیرالملک، از موزه پارس دیدن کردیم و سپس به شاهچراغ رسیدیم. در شاه چراغ مزار دو فرزند امام موسی کاظم و برادران حضرت امام رضا بنامهای احمد و محمد که در زمان بنیامیه به شهادت رسیدند، قرار دارد. هرگاه داستانی از ظلم و ستم به فردی از خانواده سرور کائنات حضرت محمد ﷺ را میخوانم حتی روحم نیز به لرزه میافتد. اگر کسی کمترین رابطه را به فردی از اهلبیت پیامبر اکرم ﷺ داشته باشد مسلمانان نهایت عقیده و احترام را نسبت به او ابراز مینمایند؛ اما درندگانی شیطانصفت نیز وجود داشتهاند که قصد کشتن آنها را داشتند و دستشان به خون مقدس آنان آلوده است و جای شگفتی این است که چنین درندگان و شیطانصفتانی خود را مسلمان میدانستند. در صحن شاهچراغ مسجد زیبایی نیز وجود دارد. نماز مغرب را همانجا خواندیم و پس از آن در کنار قبر هر دو شهید دعا کردیم. تعداد زیادی از زنان و مردان در مسجد و همچنین در دو مزار دیده میشد. تا دیر وقت شب در محوطه شاهچراغ بودیم بنابراین پس از رسیدن به هتل بلافاصله میوهها را از یخچال درآورده و میل کردیم. قرار بود فردای آن روز به اصفهان برویم. ازاینرو توافق کردیم که سریعا به اتاقها رفته و بخوابیم تا بتوانیم صبح زود برخیزیم. از آنجا که میخواستم هرچه بیشتر ایران را ببینم، برای سفر زمینی به اصفهان برنامهریزی کردیم.
روز بعد صبح زود از خواب برخاستیم. صبحانه مفصلی خوردیم و علاوه بر اینکه به داد هندوانه رسیدیم، حق تخممرغها را نیز ادا کرده و آبمیوهها را هم نادیده نگرفتیم و عسل و کره را نیز خوب مورد توجه قراردادیم. بعد از صرف صبحانه تاکسی گرفتیم و به سمت پایانه اتوبوسهای لوکس حرکت کردیم. تصور من این بود که پایانه اتوبوسهای مسافربری در شهرهای ایران بیشباهت با پاکستان نخواهد بود؛ اما وقتی به آنجا رسیدیم تعجب کردیم. ترمینال شامل یک مجتمع وسیع و بسیار تمیز بود و دور تا دور آن چمن و سبزه قرار داشت؛ غرفه دریافت بلیت به صورت مدرن ساختهشده بود و صندلیهایی بسیار راحت برای نشستن مسافران موجود بود. مانند فرودگاهها، دروازه خروج اتوبوسها روی بلیتها درجشده بود. هنوز مدتی به زمان حرکت اتوبوس باقیمانده بود، بنابراین در سالن انتظار نشستیم. در آنجا مغازههای کوچکی برای فروش اشیاء خوردنی و آشامیدنی موجود بود. هنگام خروج از ترمینال بهطرف دروازهای که در بلیت مشخصشده بود رفتیم. یک اتوبوس بسیار راحت در آنجا ایستاده است. ساکهایمان را به راننده چاق و چله سپردیم و خود سوار اتوبوس شده بر صندلیهایمان نشستیم. بعد از مدت کمی اتوبوس به راه افتاد بستههای میان وعده بین مسافران توزیع گردید. کیک بسیار برشته و خوشمزه بود. در کنار صندلی من یک یخچال قرار دشت که در آن تعداد زیادی از لیوانهای پلاستیکی آب سرد گذاشته بشده بود. یک دختربچه زیبای خانوادهای که روبروی ما نشسته بودند آمد آب بخورد اما نتوانست در یخچال را باز کند. به من نگاه کرد. به او کمک کردم و در یخچال را بازکرده لیوان آب را به دستش دادم. او چندین بار آمد و هر بار کوشش میکرد تا در یخچال را باز کند و در صورت عدم موفقیت به من نگاه میکرد و من در یخچال را برایش باز میکردم. به این ترتیب در این سفر با این گل زیبا دوست شدم. ویژگیهای جغرافیائی ایران مانند کشورهای عربی است. برخلاف پاکستان که در بین شهرها زمینهای زراعتی سرسبز و شاداب قرار دارد، آنجا فقط دشت و صحرا دیده میشود. بعد از ساعتها سفر در بین کویر، سرانجام اتوبوس در محلی برای نهار توقف کرد. در آنجا یک رستوران معمولی قرار داشت. از پیشخدمت خواستم که دستشویی را به من نشان دهد. به یک سمتی اشاره کرد؛ اما در آنجا چیزی نیافتم. پسری درویشنما که آنجا ایستاده بود اتاق کوچکی را به من نشان داد. توالت بسیار کثیفی بود و ناگزیر بودم از آن استفاده کنم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم آن فرد پول استفاده از توالت را طلب کرد. با مشاهده وضعیت بسیار خراب محل به یاد بزرگراه کشور خودمان و «محل های خدماتی» وسیع و زیبا که در سرتاسر بزرگراه احداثشدهاند افتادم. جایی که امکانات در سطح استاندارد و با معیار برتر در دسترس میباشد؛ بهگونهای که مردم حتی برای تفریح به این محل های خدماتی میآیند. امکاناتی که در بزرگراه (لاهور به اسلام آباد) کشور ما موجود است در تمام آسیای جنوبی نظیر ندارد؛ بلکه شاید بتوان گفت که چنین مناطق خدماتی را حتی در اروپا نیز بهندرت میتوان یافت.
این چیزها بدون تردید سرمایههای قابل افتخار کشور ماست؛ اما رفتاری که با پدیدآورنده این امکانات (نواز شریف رهبر سیاسی که سه مرتبه به نخستوزیری منصوبشده است) روا داشته شده است، مایه تأسف میباشد. موضوع اتهام او به فساد مالی را در بوق و کرنا کردند؛ اما در دادگاه هیچ موردی از فساد مالی یا رشوهخواری و غیره علیه او ثابت نگردید و فقط به خاطر خصومت شخصی، توسط یک قاضی که خود سابقه خوبی ندارد او را محاکمه و زندانی کردند و این مرد هفتادساله در زندان نیز بیمار و مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. معلوم نیست چنین اقداماتی موجب تسکین و آرامش چه کسانی است؟ مطمئنا یک رهبر سیاسی بلندپایه نمیتواند دست به چنین اقدامهایی بزند. به هرحال سخن ما درباره محل های خدماتی بود. از زمانی که کار این محل ها به سازمان FWO (یکی از نهادهای سازندگی ارتش پاکستان) سپردهشده است، این مسئله بیش از حد جنبه تجارتی پیداکرده است و در این اماکن بسیاری از رستورانهای زنجیرهای آغاز به کار نمودهاند. رستورانهای خارجی از قبیل مکدونالد نباید به بزرگراههای پاکستان راه پیدا میکردند و میبایست که رستورانهای پاکستانی با غذاهای داخلی در این اماکن باقی بمانند. تلاش ما باید این باشد که مصنوعات و غذاهای پاکستانی را ترویج دهیم و از تولیدات داخل کشور حمایت کنیم. ظهر از شیراز حرکت کرده بودیم و تا عصر این سفر به سلامتی پایان یافت.
پایانه مسافربری اصفهان نیز مانند شیراز، بلکه زیباتر از آن بود. ایکاش در کشور ما نیز ترمینالهای اتوبوسهای مسافربری به همین روش ساخته شوند. دولت و شرکتهای اتوبوسرانی باید در این زمینه بهصورت مشترک تلاش نمایند. تاکسی گرفته بهطرف هتل حرکت کردیم. در بین راه از راننده پرسیدم: کدام ویژگی شهر اصفهان آن را از دیگر شهرها ممتاز میسازد؟ راننده گفت، کمی صبر کنید تا به شما بگویم. مدتی بعد درحالیکه در شهر حرکت میکردیم به جادهای در کنار رودخانه رسیدیم. راننده اشاره کرد و گفت: آنجا را ببینید. فرش سبزی از چمن تا چندین کیلومتر دیده میشد که در آن هزاران نفر از مردم که برای گردش و تفریح آمده بودند دسته دسته نشسته بودند. منظره بسیار زیبا و جذابی بود. راننده گفت: این فقط جلوهای از زیبایی اصفهان است؛ اما اگر شب نقشجهان را ببینید دیگر نیاز نخواهید داشت تا سؤال دیگری درباره اصفهان بپرسید. فرمانروایان و مردم اصفهان چنان به زیبایی این شهر مفتخر بوده (و اکنون نیز هستند) که این شهر را نصف جهان نامیدهاند. اصفهان که در فاصلهای چهارصد کیلومتری از تهران به سمت جنوب این شهر واقع میباشد در طول قرنها پایتخت ایران بوده است. از قرن یازدهم تا قرن هجدهم دوران شکوفایی و آبادانی این شهر بوده است؛ بهویژه در دوره حکومت شاهعباس دوم صفوی که این شهر برای دومین بار بهعنوان پایتخت ایران برگزیده شد. امروزه نیز این شهر با داشتن ۱٫۶ میلیون نفر جمعیت سومین شهر بزرگ ایران پس از تهران و مشهد میباشد. نشانههای شکوه و زیبایی گذشته امروز نیز در این شهر بهطور نمایان دیده میشود. جادههای شهر گشاده است و در هردو طرف درختهای انبوه و سایهدار قرار دارند که پیادهروها را نیز خنک نگه میدارند. کاخهای مجلل و مساجد شکوهمند فرمانروایان قدیم در جایجای این شهر دیده میشود. این شهر با وقوع در مرکز جغرافیایی کشور بهعنوان یک اردوگاه مهم نظامی نیز مورداستفاده قرار داشته است. به همین دلیل این شهر سافاهان (به معنی محل استقرار ارتش) نامیده شد که به مرور زمان این کلمه تغییر شکل یافته و به اصفهان مبدل شده است. اصفهان در زمان امپراتوری ساسانی (224 تا 651 میلادی) تا حدودی اهمیت پیدا کرد. شوشن دخت ملکه یزدگرد اول پادشاه ساسانی تعداد زیادی از یهودیان را به اصفهان آورده در این شهر اسکان داد و این منطقه یهودیه نامیده شد. اما شهر اصفهان زمانی عزت و اهمیت و توسعه حاصل نمود که مسلمان عرب در سال ۶۴۲ آن را اشغال و به مرکز ولایت الجبال تبدیل کردند. با انحطاط سلطنت عباسیان در سده دهم میلادی حکومت این خطه به یک قبیله محلی بنام بوواحد رسید. طغرل بیگ حکمران ترک و بنیانگذار سلطنت سلجوقی در قرن یازدهم برای نخستین بار اصفهان را پایتخت خود قرارداد. در دوره حکومت نوه او ملک شاه (که فرمانروایی قدرتمند بود) نیز اصفهان از توسعه و ترقی چشمگیری برخوردار گردید. ابنبطوطه مورخ مشهور در سال ۱۳۲۷ وارد اصفهان شد. وی درباره این شهر نوشته است: اصفهان که بزرگترین و زیباترین شهر ایران بود، اکنون به یک ویرانه تبدیلشده است.
پس از آن در دوره صفوی (1501- 1736) شهر اصفهان از جایگاه بسیار مهم و باشکوهی برخوردار گردید. شاهعباس دوم (1588-1629) بار دیگر شهر اصفهان را به پایتخت و همچنین زیباترین شهر جهان تبدیل کرد. در آن زمان دولتمردان و سرمایهداران اروپا برای سیر و سیاحت به اصفهان میآمدند. با انحطاط صفویه اهمیت اصفهان کاهش یافت. در سال ۱۷۷۵ آقا محمدخان قاجار بنیانگذار سلسلح قاجاریه پایتخت ایران را از اصفهان به تهران منتقل کرد. در قرن بیستم جمعیت اصفهان افزایش قابلتوجهی پیدا کرد. در زمان جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ نیز تعداد زیادی از مردم به این شهر نقل مکان دادند. امکانات زیربنایی شهرهای ایران تا حد زیادی قابل رشک است. با جمعیت یک میلیون و ششصد هزار نفر از فرودگاه بینالمللی برای مسافرت هوایی و همچنین سرویس مترو زیرزمینی برخوردار است. این شهر دارای هشت دانشگاه میباشد. مساجد زیبای بیشمار و تعداد زیادی موزه و زیارتگاه در اصفهان وجود دارد. رودخانهای در داخل این شهر در جریان است که روی آن پل های زیبایی ساختهشده است. پس از اینکه وارد هتل شدیم هرکدام وسایلمان را در اتاقهای خود گذاشتیم. کمی استراحت کردیم و سپس به حمام رفته با آب نیم گرم دوش گرفتیم. بعد از حمام نهتنها خستگیمان رفع شد بلکه درد شانه و پاهایمان نیز برطرف گردید. وقتی به لابی هتل رسیدم دیدم صفدر و سعد قبل از من روی مبل نشسته بودند.
با ورود به اصفهان، احساس کردم که این شهر هم بزرگتر از شیراز است و هم هوای آن کمی سردتر است. هتل زیبایی بود و خانم منشی هم بهمراتب زیباتر. اسمش را پرسیدم. لبخند زد و گفت: فاطمه. تا اسمش را شنیدم سرم را به نشانه عزت و احترام خم کردم. سپس به فاطمه گفتیم: خانم! ما برای گردش در اصفهان صبح بیرون میرویم. فعلا میخواهیم جایی برای غذا خوردن برویم. اگر نشانی یک رستوران مناسب را به ما بدهید مشکور و ممنون خواهیم بود. گفت: خودتان را به نقشجهان برسانید که همین وقت مناسب است تا از آنجا لذت ببرید. شما تا ده دقیقه به نقشجهان میرسید. آنجا خوب گردش کنید. آنجا رستورانهای بیشماری است همانجا غذایتان را بخورید. بعد از آن از پل خواجو بازدید کنید. در آنجا نصف شب هم مانند روز روشن است. از فاطمه تشکر کردیم. او تلفن زد و بعد از پنج دقیقه تاکسی حاضر شد و ما برای دیدن اصفهان نصف جهان حرکت کردیم. حدود ده، دوازده دقیقه بعد تاکسی توقف کرد و راننده با اشاره به ما گفت: تاکسی جلوتر از این نمیرود. اینجا بازار شاهی است. کمی پیاده بروید به نقشجهان میرسید.
سفر ایران قسمت ششم و هفتم: اصفهان نصف جهان و پایان سفر
پس از حدود پنج دقیقه پیادهروی در بازار شاهی وارد دروازه بسیار بزرگی شدیم. صفدر با صدای بلند گفت: نقشجهان؛ به نقشجهان رسیدیم. به چهار طرف نگاه کردم. منظره خیرهکنندهای بود. نمیتوانستیم نگاههایمان را به یک نقطه متمرکز کنیم. این مکان زمانی میدان نقشجهان نامیده میشد اما اکنون دیگر نمیتوان آن را یک میدان محسوب کرد بلکه به شکل یک محوطه بزرگ مستطیل شکل میباشد که هنگام شب به یک بقعه نورانی تبدیلشده بود. میدان نقشجهان هم محلی برای سیر و تفریح و هم مکانی برای خرید میباشد و درعینحال یک نقش باشکوه و دیدنی تاریخی است که واقعا سزاوار نام نقشجهان میباشد.
در چهار طرف میدان نقشجهان مغازهها قرار دارد و در داخل آن علاوه بر فضای سبز و چمنزار یک دریاچه کوچک نیز واقع میباشد. ما مشاهده کردیم که هزاران نفر در این مکان برای گردش و تفریح و تماشای این منظره زیبا آمدهاند. صدها خانواده سفرههای خود را بر سبزهها پهن کرده مشغول صرف غذا هستند؛ کودکان در حال بازی به اینسو و آنسو میدوند و صدای خنده بزرگترها در فضا پیچیده است. پسران سوار بر دوچرخهها در حال مسابقهاند.
برخی از خانوادهها سوار بر درشکههای تزئین شده در حال سیر و تفریح بودند. بسیاری از مردم در حال خرید از مغازهها دیده میشوند و گردشگرانی مانند ما در چهار سو دور زده و مبهوت آن را نظاره میکنند. شب کاملا مانند روز به نظر میرسید. به صفدر گفتم: من تا به حال سفرهای بسیاری انجام دادهام. به کشورهای مهم اروپایی رفتهام و میدانهای بزرگی را دیدهام؛ اما تاکنون میدانی به این شکوه و زیبایی ندیده بودم. هر که نام این میدان را نقشجهان نهاده است بسیار بجا و دقیق نامگذاری کرده است. با توجه به زیبایی و شکوه و عظمت میدان نقشجهان، سازمان یونسکو نام آن را در فهرست میراث فرهنگی جهانی به ثبت رسانیده است. تاریخ میدان نقشجهان از این قرار است که در سال ۱۵۹۸ شاه عباس دوم، فرمانروای صفوی با انتقال مرکز حکومت خود از قزوین به اصفهان تصمیم گرفت آن را به زیباترین شهر جهان مبدل سازد. وی برای این منظور از خدمات معمار ماهری به نام شیخ بهاءالدین استفاده نمود. او با ساخت بنای مشهور و تاریخی نقشجهان، زیبایی مضاعفی را به شهر اصفهان اعطا نمود. در شرق میدان نقشجهان مسجد شیخ لطفالله قرار دارد و در غرب آن کاخ عالیقاپو واقع است که محل سکونت شاهعباس بوده است. در گوشهای در سمت شمال، دروازه قیصریه است که بهطرف بازار شاهی باز میشود. زمانی که این محل فقط یک میدان بود، برای بازی چوگان مورد استفاده قرار میگرفت و حکمرانان صفوی در دیوان قصر خود ایستاده به تماشای چوگان و اسبسواری میپرداختند. شاهعباس سه کانون قدرت یعنی بازرگانان، رهبران مذهبی و سلطنت را به یکدیگر نزدیک ساخت. وی برای این منظور بازار شاهی و مسجد جامع را به کاخ سلطنتی متصل نمود. در آن زمان اصفهان بزرگترین شهر جهان و سلطنت صفوی یکی از ابرقدرتهای جهان بود. نسل جوان امروز که دچار احساس حقارت است باید بداند که در آن زمان سه ابرقدرت در جهان وجود داشت که هر سه مسلمان بودند. این ابرقدرتها عبارت بودند از امپراتوری عثمانی که توسط سلیمان اعظم اداره میشد. حاکم امپراتوری صفوی با سلطنت شاهعباس و امپراتوری مغول با فرمانروایی اکبر اعظم. وقتی سفیران و گردشگران اروپا به اصفهان میآمدند، با مشاهده زیبایی این شهر و بهویژه میدان نقشجهان که بر دل هر بینندهای نقشی را برجای میگذارد، شگفتزده میشدند. سفیر امپراتوری بزرگ روم در آن زمان در خاطرات خود نوشته است: ”زیبایی و شکوه میدان نقشجهان بهمراتب بیشتر از میدان پیازانادونای روم است.“ امروزه در ایام نوروز رویدادهای مذهبی و سیاسی دیگری نیز برگزار میشود.
ساخت کاخ عالیقاپو که از شش طبقه تشکیلشده است در هفتادسال به پایان رسید. در تالار این قصر، شاهعباس با سفیران کشورهای خارجی ملاقات میکرد. دیوارها و سقفهای کاخ با نقاشیهایی آراسته شده و شیشههایی به ستونها وصل شدهاند. از زمان بنای عالیقاپو چندین قرن میگذرد. در این مدت، این قصر چندین بار براثر حوادث ناشی از شرایط نامساعد آبوهوا و شورشهای مردمی آسیب دید، اما شاه سلطان حسین، آخرین حاکم صفوی، آن را بازسازی نموده به حالت اولیه بازگرداند.
گاهی در پیادهروها راه میرفتیم و گاهی روی چمنها قدم میزدیم. گاهی به سمت شرقی میآمدیم و گاهی نیز در بخش غربی گردش میکردیم. مناظر زیبای نقشجهان چنان مبهوت می کرد، که میخواستیم شب را نیز همانجا بگذرانیم. اما به یاد پیشنهاد فاطمه افتادم که گفته بود شب حتما به پل خواجو برویم. بنابراین ازآنجا خارجشده در یکی از رستورانهای نزدیک با عجله غذا خوردیم و سپس تاکسی گرفته به سوی پل خواجو حرکت کردیم. این پل بر زایندهرود که از وسط شهر اصفهان میگذرد، بنا شده و دارای ۱۳۳ متر طول و ۱۲ متر عرض میباشد. این پل دارای ۲۳ دهانه میباشد. پل خواجو در سال ۱۶۵۸ به دستور شاهعباس دوم ساخته شد و پس از آن در سال ۱۸۷۳ بازسازی گردید. به گفته آرتور پاپ مورخ انگلیسی، پل خواجو شاهکار زیبایی از ترکیب سه عنصر مفید بودن، زیبایی و استحکام میباشد. وقتی به پل رسیدیم، در آنجا نیز منظره عجیبی را مشاهده کردیم. با وجود اینکه دیر وقت بود، هزاران نفر روی پل قدم میزدند و صدها نفر از پلهها پایین رفته پاهایشان را در آب رودخانه قرار داده بودند و از آب و هوا و محیط دلپذیر لذت میبردند. گفته میشود که شاهعباس نیز گاه به گاه به این محل میآمد و روی این پلهها مینشست. برخی از جوانان در زیر دهانههای پل در حال برپایی محافل موسیقی بودند. صفدر مرتبا به من میگفت: شما با ورود به ایران از بسیاری از مردم در مورد تحریمها و تهدیدات ترامپ رئیسجمهور آمریکا علیه ایران سؤال میکردید؛ اما اکنون به چشم خودتان دیدید که ایرانیان ملتی سرزنده و شجاع هستند و هیچگونه نگرانی احساس نمیکنند. من در پاسخ به او گفتم: دلیل این امر آن است که ایرانیان هیچگاه وابسته و مطیع دیگران نبودهاند؛ آنان ملتی با سنتهای والا و ارزشمند هستند. در حقیقت، این وابستگی به دیگران است که ملتها را ترسو بار آورده و اذهان و افکار آنها را پست و فرومایه میسازد.
وقتی از آنجا خارج شدیم، صفدر گفت: اکنونکه تا این رودخانه آمدهایم، اگر سی و سه پل را نبینیم در واقع به خودمان ستم کردهایم. من گفتم: درست است؛ اما با پیادهروی مسلسل و وبی وقفه در میدان نقشجهان و پل خواجو خسته شدهایم و فقط با تاکسی میتوانیم تا آنجا برویم. صفدر گفت: پل خواجو از اینجا فاصله زیادی ندارد و فقط با سه چهار دقیقه پیادهروی به آنجا میرسیم. خلاصه اینکه پیاده راه افتادیم. کنارههای رودخانه بهصورت بسیار زیبا ساختهشدهاند. اینجا هم محل سیر و تفریح است و هم در نقاط مختلف آن دستگاههایی برای ورزش جوانان نصبشده است. با آنکه ساعاتی از شب گذشته بود، صدها نفر بر فرشهایی که همراه آورده بودند، نشسته بودند و جریان آب را نظاره میکردند.
در طول راه در پنج شش جای مختلف از مردم پرسیدیم که تا سی و سه پل چقدر راه مانده است. همگی در جواب میگفتند: فقط پنج دقیقه پیاده بروید، میرسید. خلاصه اینکه پنج دقیقه از هرکدام را با هم جمع کرده با سی دقیقه پیادهروی به سی و سه پل رسیدیم. مجموعا یازده پل روی زاینده رود احداث شده است که سی و سه پل طویلترین و معروفترین آنها میباشد. این مکان مرکز گردش و تفریح شبانه مردم اصفهان به شمار میرود. اینجا برنامهها و مراسم مختلف از جمله محافل موسیقی نیز برگزار میشود.سی و سه پل با طول ۳۰۰ متر و عرض متر، دارای ۳۳ دهانه میباشد. این پل نیز در دوره شاهعباس ساختهشده است. صفدر تمایل داشت که تمام ۳۳ دهانه پل را ببینیم، اما دیگر بیش از حد خسته شده بودیم. بنابراین به او گفتم: ببین برادرم، از همینجا تمام دهانههای پل را میتوانیم ببینیم، بازهم اگر شما میخواهید آنها را اندازهگیری کنید، فردا صبح متر را میآوریم و اندازهگیری میکنیم. این را که گفتم صفدر متوجه شد که خستگی مرا بسیار اذیت میکند. غرض اینکه بدون اندازهگیری دهانههای پل، آن محل را ترک و بهطرف هتل حرکت کردیم. سپس مژده رسید که ”از اینجا فقط با سه چهار دقیقه پیادهروی به هتل میرسیم.“ خلاصه اینکه پس از ده دوازده دقیقه پیادهروی به هتل رسیدیم. بلافاصله به اتاقم رفتم و لباسم را عوض کرده به رختخواب رفتم.
صبح که از خواب بیدار شدیم کاملا سرحال بودم. به محض اینکه برای صرف صبحانه وارد سالن غذاخوری شدم، با نگاه به هندوانه تازهتر و سرحالتر شدم. کوشش کردیم سنت دیرینه خود را حفظ کنیم که طبق آن، در سفرهای خارجی باید هرچه بیشتر میوه بخوریم و سعی کنیم حداقل به اندازه نیمی از کرایه هتل از میوهها استفاده نماییم. صفدر نیز کمی کمک کرد؛ اما سعد بهکلی نتوانست همکاری کند و صبحانهاش را به شیوه بقیه جوانها صرف کرد. پس از صرف صبحانه به لابی هتل آمدیم. اگرچه هر سه نفر ما جزوههای معرفی شهر اصفهان را در دست داشتیم، اما بازهم راهنمایی خانم فاطمه را لازم دانستیم و به او مراجعه کردیم. پرسید: نقشجهان چطور بود؟ بیاختیار گفتیم: عالی بود. شاهکار زیبایی و هنر و در یککلام بینظیر بود. فاطمه همچنان لبخند میزد. سپس به او گفتم: بدون شک شما بهترین راهنما هستید. شب هم ما را بسیار خوب راهنمایی کردید؛ ما شمارا بهعنوان رهبر خود انتخاب کردهایم. او خندید و گفت: حتی در سیاست؟ گفتم: ما در حال حاضر بیش از حد در این مورد خودکفا هستیم؛ فقط امروز به راهنمایی شما نیاز داریم. شما امروز کدام مکان تاریخی را به ما نشان میدهید؟ گفت: این خودتان هستید که بازدید میکنید؛ اما توصیه من به شما این است که از کاخ چهلستون حتما دیدن کنید. تعدادی از سوغاتیهای بسیار زیبا که همانجا در لابی گذاشتهشده بود، نظرم را جلب کرد. قیمت آنها هم زیاد نبود. آنها را از همانجا خریده بستهبندی و به فاطمه تقدیم نمودیم. پس از مدتی تاکسی حاضر شد و ما به طرف مقصدمان حرکت کردیم.
چهلستون کاخی است که به دستور شاهعباس دوم ساختهشده است. روبروی قصر یک استخر طویل واقعشده و دور تا دور آن باغها قرار دارند. ساختمان بزرگ قصر بر بیست ستون چوبی استوار گردیده است. وقتی تصویر ستونها در آب حوض منعکس میشود کلا چهل ستون دیده میشود و به همین دلیل این قصر چهل ستون نامگرفته است. همانند کاخ عالیقاپو در میدان نقشجهان، دیوارها و سقفهای این قصر نیز با نقشها و تصاویر بزرگ تزئین شدهاند. در یکی از این تصاویر استقبال از پادشاه ازبک در سال ۱۶۹۶ نشان داده شده است و در اثری دیگر استقبال از امیر بخارا هنگام تشریف آوری او در همین قصر در سال ۱۶۶۱ به تصویر کشیده شده است. تصویری دیگر صحنه جنگ علیه سلطان سلیم عثمانی را نشان میدهد.در یکی از این تصاویر واقعه شکست همایون پادشاه مغول از شیر شاه سوری و فرار و پناهندگی وی به ایران در سال ۱۵۴۴ به نمایش گذاشتهشده است. حمله نادرشاه پادشاه جنگجوی ایرانی به هند و پیروزی او در آن جنگ نیز به تصویر کشیده شده است. پس از چهل ستون به دیدن از کاخ هشت بهشت که توسط سلیمان اول، هشتمین پادشاه صفوی ساختهشده بود، رفتیم.من در همهجا صحبتهایی با افراد تحصیلکرده محلی داشتم. ظهر به هتل برگشتیم. برنامه ما این بود که پس از کمی استراحت، بعد از ظهر به سیر و تفریح بپردازیم.
به لابی هتل آمدیم. پس از بحث و گفتگو در مورد اینکه شام چه غذایی بخوریم، همگی به این نتیجه رسیدیم که غذاهای اصفهانی را به حد کافی خورده ایم، پس امشب باید در یک جایی به جستجوی نان تنوری بپردازیم. برای راهنمایی، یک بار دیگر به فاطمه مراجعه کردیم. از او پرسیدم که نان گرم تنوری را برای شام از کجا میتوانیم تهیه کنیم. بیدرنگ پاسخ داد: سیتی سنتر. ما گمان کردیم که شاید مانند شهرهای معمولی، منظور از سیتی سنتر همان مرکز شهر است. سوار تاکسی شدیم؛ اما پس از پیمودن مسیری طولانی هنوز از سیتی سنتر خبری نبود. وقتی دیدیم از شهر فاصله میگیریم تعجبمان بیشتر شد. تاکسی وارد مسیری متروک شد. کمی نگران شدم، اما با نگاهی به قامت و جثه راننده کمی مطمئن شدم که اگر او سوء نیت هم داشته باشد ما سه نفر میتوانیم او را مهار کنیم. البته این فقط یک توهم من بود و مردم عادی ایران از جمله مغازهداران و رانندگان در همهجا با ما با کمال محبت و احترام رفتار میکردند. پس از طی حداقل پنجاه تا شصت کیلومتر از هتل، تاکسی در مقابل یک ساختمان بزرگ و مجلل توقف کرد. با نگاه به سمت بالا عبارت ”اصفهان سیتی سنتر“ را دیدم که با حروف درشت روی ساختمان درجشده بود. چنین سفر طولانی برای یک نان تنوری شاید در تاریخ ایران بیسابقه باشد. این معامله برایم بسیار گران تمامشده بود. اصفهان سیتی سنتر بزرگترین مرکز تجارتی این شهر و بزرگترین مرکز خرید در ایران است که در آن یک هتل پنج ستاره، ۷۵۰ فروشگاه اختصاصی شرکتهای تجاری، پارک تفریحی، ترن هوایی و مراکز بینالمللی اقتصادی و بازرگانی تاسیسشده است.
در این ساختمان همچنین ۷ سالن سینما، یک مرکز بسیار بزرگ نمایشگاههای تجاری و رستورانهای بیشمار قرار دارند. از یک رستوران نان تنوری گرفتیم، اما هرگز با نانهای تنوری پاکستان قابلمقایسه نبود. بعد از خوردن نان تنوری سوخته، برای هضم آن در تمام سیتی سنتر گردش کردیم و پس از آن شصت کیلومتر را طی کرده به هتل بازگشتیم. در اصفهان جاهای دیگری هم بود که هنوز از آنها دیدن نکرده بودیم. باغ وحش و باغ پرندگان اصفهان نیز از جمله اماکن دیدنی این شهر به شمار میروند، اما وقت ما کم بود. به همین دلیل به دیدن این اماکن از بیرون اکتفا نمودیم. بدون تردید، اصفهان از جمله شهرهای بسیار زیبای جهان است. با دیدن این شهر احساس کردیم که کاش زودتر به اینجا میآمدیم. خانوادههای پاکستانی که هرسال برای سیاحت و گردش به اروپا میروند، باید از کشورهای همسایه مانند ایران، ترکیه و کشورهای آسیای میانه بازدید نمایند. با سفر به این کشورها خواهند دید که در کشورهای اسلامی چقدر شهرها و اماکن زیبا و دیدنی وجود دارند.
در نهایت با پرواز از اصفهان به تهران رفتیم و عصر همان روز از تهران بهسوی میهن عزیزمان پرواز کردیم. هنگام پرواز در هواپیمای شرکت ماهان، بعضی از زائران کمسواد شعارهای فرقهگرایانه سرداده باعث ناراحتی شدید سایر مسافران شدند. در این هنگام یک فرد تحصیلکرده که کنارم نشسته بود، با ابراز مخالفت شدید با آن شعارها گفت که این یک رفتار زشت و زننده است. کارکنان شرکتهای هواپیمایی باید هرگونه شعار را در هواپیماها ممنوع قرار داده و این ممنوعیت را بهطورجدی عملی سازند.
روزنامه اکسپرس
نویسنده: ذوالفقار چیمه
درباره نویسنده:
آقای ذوالفقار چیمه به عنوان یکی از مقامات دولتی سمت رئیس پلیس راه و اتوبان را به عهده داشته است. وی همچنین ریاست کمیسیون ملی آموزش فنی و حرفه ای را هم به عهده داشته است. در حال حاضر وی رئیس شورای علامه اقبال اسلام آباد می باشد. آقای ذوالفقار چیمه برای شرکت در سمینار فلسفه و اندیشه شیخ سعدی و اقبال لاهوری که از سوی بخش فرهنگی سازمان اکو ترتیب داده شده بود، به ایران سفر نمود. وی پس از بازگشت به پاکستان خاطرات سفر خود را در روزنامه اکسپرس به صورت بخش بخش به چاپ رسانید.
نظر شما